- 1384
- 1000
- 1000
- 1000
هنر خوب زیستن، جلسه دوم
سخنرانی حجت الاسلام احمد لقمانی با موضوع «هنر خوب زیستن»، جلسه دوم، سال 1396
زندگی هدیهی خداوند به انسان است و هنر خوب زیستن، هدیه انسان به خداوند است. گفتیم: هنر آمیزهای از دانایی و زیبایی است. هارمونی دارد، زیبا و دلنشین است.
خوب زیستن با خوش زیستن متفاوت است. در هر خوبی خوشی هست ولی معلوم نیست در هر خوشی، خوبی باشد. اینکه یک دیدگاهی از زندگی مثل بستنی است، پیش از آنکه آب شود از آن لذت ببرید. بعضی فکر میکنند صبح تا شب باید بخندند و بپوشند و بخورند و شاد باشند. از هر وسیلهای استفاده کنیم، به هر صورتی. یا بعد از یک مدتی یک افسردگی خاصی پیدا میکنیم. چون اسباب شادی برایشان تکراری است. یکنواخت است، در بعضی کشورها سگ و سکس و شراب و موسیقی است. اگر جواب نداد مواد مخدر، اگر جواب نداد خودکشی است! چون میخواهد خوش باشد. اما خوب بودن خیلی متفاوت است.
در خوب بودن انسانیت خودمان را حفظ میکنیم. عبودیت و بندگیمان را حفظ میکنیم. وقتی منهای بی نهایت وصل به بی نهایت شد، هرچه جلو میروی نشاطش بیشتر است. شما افرادی که دوره جوانی و میانسالی خوبی داشتند، ببینید در دوره کهنسالی چقدر نشاط دارند و نورانی هستند. حتی از نظر ظاهری، بعضی از اعمال را داریم لازم نیست طرف بگوید. یکی صداقت و یکی نماز شب است که در چهره مشخص میشود. این خوب زیستن است.
یک جمله خیلی زیبایی در آغاز سخنم هدیه کنم مخصوصاً به نوجوانان و جوانان عزیز! عروس و دامادهایی که میخواهند زندگیشان را آغاز کنند. حکایت زندگی مثل بستن دکمههای پیراهن است. اگر اولی را اشتباه بستی، تا آخر میروی و بدبختانه تا به آخر نرسی نمیفهمی اشتباه کردی! جلسه گذشته گفتم که در سن 60 سالگی وقتی نگاه به گذشته میکنی میبینی سرزمین سوخته است. ولی گاهی میفهمی و متوجه میشوی. هنر خوب زیستن را اگر انسان پیدا کند، فوق العاده است.
بنده و شما و همه سه حالت داریم. الآن هستیم ولی در گذشته زندگی میکنیم افسردگی میگیریم. فقط حسرت میخوریم. الآن در آینده زندگی میکنیم، اضطراب داریم. الآن در الآن نشاط داریم. فقط مؤمنان نشاط واقعی دارند. دل شاد است چون اتصال و توکل دارد. امروز بحث ما محصول خوب زیستن است. محصول خوب زیستن آرزوهای خوب است. آرزوهایی که چهارچوب دارد. انسان لطمه به انسانیت نمیزند. لطمه به ابدیت نمیزند. زیاده خواهی نیست. در مسیر بندگی انسان یک سلسله آرزوهایی داشته باشد. سخنم را با یک داستان از حضرت امام شروع کنم.
قبل از سال 42 یک جمعی از علمای تراز اول قم بودند. حضرت امام هم در این جمع بودند. یک صاحب سلیقهای، یک رند خوش سخنی گفت: حضرات علما که دور هم هستند، اگر یک آرزوی برآورده شده داشته باشند، از خدا چه میخواهند؟ هرچه از دهان ما خارج شد، این تراز شخصیتی ماست. گاهی کوتاه میخواهیم، نارس و کال میخواهیم. گاهی رسیده و بلند و ابدی میخواهیم. خیلی تفاوت هست. هرکدام از علما سخنی فرمودند. یکی از بزرگان فرمود: من علم میخواهم. هرکسی سؤال کرد جواب بدهم. دیگری گفت: تقوا میخواهم. نوبت به حضرت امام رسید. فرمود: اگر من یک دعای مستجاب داشته باشم، از خدا عاقبت بخیری میخواهم! اگر صبح به صبح یک ثانیه در مورد عاقبت بخیری تأمل کنیم، نود درصد افعال و افکار ما عوض میشود.
زندگی هدیهی خداوند به انسان است و هنر خوب زیستن، هدیه انسان به خداوند است. گفتیم: هنر آمیزهای از دانایی و زیبایی است. هارمونی دارد، زیبا و دلنشین است.
خوب زیستن با خوش زیستن متفاوت است. در هر خوبی خوشی هست ولی معلوم نیست در هر خوشی، خوبی باشد. اینکه یک دیدگاهی از زندگی مثل بستنی است، پیش از آنکه آب شود از آن لذت ببرید. بعضی فکر میکنند صبح تا شب باید بخندند و بپوشند و بخورند و شاد باشند. از هر وسیلهای استفاده کنیم، به هر صورتی. یا بعد از یک مدتی یک افسردگی خاصی پیدا میکنیم. چون اسباب شادی برایشان تکراری است. یکنواخت است، در بعضی کشورها سگ و سکس و شراب و موسیقی است. اگر جواب نداد مواد مخدر، اگر جواب نداد خودکشی است! چون میخواهد خوش باشد. اما خوب بودن خیلی متفاوت است.
در خوب بودن انسانیت خودمان را حفظ میکنیم. عبودیت و بندگیمان را حفظ میکنیم. وقتی منهای بی نهایت وصل به بی نهایت شد، هرچه جلو میروی نشاطش بیشتر است. شما افرادی که دوره جوانی و میانسالی خوبی داشتند، ببینید در دوره کهنسالی چقدر نشاط دارند و نورانی هستند. حتی از نظر ظاهری، بعضی از اعمال را داریم لازم نیست طرف بگوید. یکی صداقت و یکی نماز شب است که در چهره مشخص میشود. این خوب زیستن است.
یک جمله خیلی زیبایی در آغاز سخنم هدیه کنم مخصوصاً به نوجوانان و جوانان عزیز! عروس و دامادهایی که میخواهند زندگیشان را آغاز کنند. حکایت زندگی مثل بستن دکمههای پیراهن است. اگر اولی را اشتباه بستی، تا آخر میروی و بدبختانه تا به آخر نرسی نمیفهمی اشتباه کردی! جلسه گذشته گفتم که در سن 60 سالگی وقتی نگاه به گذشته میکنی میبینی سرزمین سوخته است. ولی گاهی میفهمی و متوجه میشوی. هنر خوب زیستن را اگر انسان پیدا کند، فوق العاده است.
بنده و شما و همه سه حالت داریم. الآن هستیم ولی در گذشته زندگی میکنیم افسردگی میگیریم. فقط حسرت میخوریم. الآن در آینده زندگی میکنیم، اضطراب داریم. الآن در الآن نشاط داریم. فقط مؤمنان نشاط واقعی دارند. دل شاد است چون اتصال و توکل دارد. امروز بحث ما محصول خوب زیستن است. محصول خوب زیستن آرزوهای خوب است. آرزوهایی که چهارچوب دارد. انسان لطمه به انسانیت نمیزند. لطمه به ابدیت نمیزند. زیاده خواهی نیست. در مسیر بندگی انسان یک سلسله آرزوهایی داشته باشد. سخنم را با یک داستان از حضرت امام شروع کنم.
قبل از سال 42 یک جمعی از علمای تراز اول قم بودند. حضرت امام هم در این جمع بودند. یک صاحب سلیقهای، یک رند خوش سخنی گفت: حضرات علما که دور هم هستند، اگر یک آرزوی برآورده شده داشته باشند، از خدا چه میخواهند؟ هرچه از دهان ما خارج شد، این تراز شخصیتی ماست. گاهی کوتاه میخواهیم، نارس و کال میخواهیم. گاهی رسیده و بلند و ابدی میخواهیم. خیلی تفاوت هست. هرکدام از علما سخنی فرمودند. یکی از بزرگان فرمود: من علم میخواهم. هرکسی سؤال کرد جواب بدهم. دیگری گفت: تقوا میخواهم. نوبت به حضرت امام رسید. فرمود: اگر من یک دعای مستجاب داشته باشم، از خدا عاقبت بخیری میخواهم! اگر صبح به صبح یک ثانیه در مورد عاقبت بخیری تأمل کنیم، نود درصد افعال و افکار ما عوض میشود.
تاکنون نظری ثبت نشده است