display result search
منو
تفسیر آیات 27 تا 29 سوره کهف

تفسیر آیات 27 تا 29 سوره کهف

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 16 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 27 تا 29 سوره کهف":

برهان عقلی مثل برهان نقلی اقامه شده است بر نزاهت قرآن کریم از تحریف
چون هم قرآن مرجع است هم روایات پس دلیل و سند منحصر بر قرآن نیست

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَاتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِن کِتَابِ رَبِّکَ لاَ مُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِهِ وَلَن تَجِدَ مِن دُونِهِ مُلْتَحَداً ﴿27﴾ وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ وَلاَ تَعْدُ عَیْنَاکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَلاَ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِکْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَکَانَ أَمْرُهُ فُرُطاً ﴿28﴾ وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّکُمْ فَمَن شَاءَ فَلْیُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْیَکُفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِینَ نَاراً أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا وَإِن یَسْتَغِیثُوا یُغَاثُوا بِمَاءٍ کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَاءَتْ مُرْتَفَقاً ﴿29﴾

در آیهٴ 27 که فرمود کلمات الهی تبدیل‌پذیر نیست برهان عقلی مثل برهان نقلی اقامه شده است بر نزاهت قرآن کریم از تحریف اما این سؤال که ممکن است در آن دلیل عقلی خدشه‌ای وارد بشود و آن این است که درست است که اسلام آخرین دین است و وجود مبارک پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آخرین پیامبر است و این دین باید محفوظ بماند لکن دین چون دو ثقل وَزین دارد یکی قرآن و دیگری عترت ممکن است به وسیلهٴ روایات حفظ بشود نه به وسیلهٴ قرآن, اگر تنها سند قرآن بود این دلیل عقلی تام بود و چون هم قرآن مرجع است هم روایات پس دلیل و سند منحصر بر قرآن نیست اگر ـ معاذ الله ـ قرآن تحریف می‌شد باز اصل دین محفوظ بود برای اینکه روایات هست این شبهه.
پاسخ این شبهه این است که خود ائمه(علیهم السلام) مثل پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند روایاتی که از ما به شما رسیده است چه معارض داشته باشد چه معارض نداشته باشد حتماً باید بر قرآن کریم عرضه بشود برای اینکه مثل قرآن کسی سخن نمی‌گوید و جعل نمی‌کند اما سخنانی مثل سخنان ما جعل می‌کنند روایات مجعول کم نیست این بیان نورانی از خود پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده است که «ستکثر علیّ القال» افراد دروغ‌پرداز از من روایات نقل می‌کنند که مرحوم مجلس(رضوان الله علیه) یک بیان لطیفی همانند بزرگان دیگر دارد و آن این است که می‌فرمایند همین روایت دلیل است بر اینکه به نام پیامبر احادیث جعل کردند خواه این روایت صحیح باشد یا ضعیف, خواه صادر شده باشد خواه صادر نشده باشد دلیل است که بر پیامبر حدیثی افترا بستند زیرا اگر این روایت صحیح باشد و از حضرت صادر شده باشد خب خود حضرت فرمود به نام من دروغ جعل می‌کنند اگر این روایت ضعیف باشد و صادر نباشد چون همین را از پیغمبر نقل کردند پس معلوم می‌شود به نام پیامبر چیزی را جعل می‌کنند پس این روایت دلیل قطعی است بر جعل گذشته از آن دو طایفه از نصوص که یکی مربوط به نصوص علاجیه است یکی هم مربوط به مطلق روایات که روایت وقتی حجت است که بر قرآن کریم عرضه بشود و معلوم بشود که مخالف قرآن نیست چون مخالفت قرآن مانع حجّیت است موافقت قرآن شرط نیست, خب بنابراین چون به نام اهل بیت روایات جعل می‌کنند چه اینکه روایات مجعول کم نیست پس این تحریف شده است تنها مرجعی که طبق برهان عقلی حتماً باید محفوظ بماند قرآن کریم است البته ادّلهٴ نقلی فراوان دیگری هم بر صیانت قرآن از تحریف هست این مربوط به شبههٴ قبلی.
پرسش: قولی است که روایات اعتقادی را باید به قرآن عرضه کرد روایات فقهی را نه.
پاسخ: نه دیگر, همهٴ روایات چون مسئلهٴ اطلاق و تقیید و مسئله تخصیص و اینها که مخالفت نیست این شرح و تبیین این است نصوص علاجیه را که در اجتهاد و تقلید در تعارض و نصوص بزرگان اصول مطرح کردند قسمت مهمّ مصرف آنها همین روایات فقهی است که در ترجیح ما چه کار بکنیم؟ غالباً فقها روایات متعارض را بر قرآن کریم عرضه می‌کنند آن روایتی که مخالف قرآن باشد آن را طرد می‌کنند آنکه مخالف قرآن نیست می‌گیرند نظیر «مخالفة القوم الذین جُعل الرشد فی خلافهم».
اما دربارهٴ این کریمه که فرمود: ﴿وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ﴾ عده‌ای افراد نظیر سلمان, اباذر و مقداد, عمار بزرگانی از اصحاب که اینها از نظر مالی ضعیف بودند ولی جزء موحّدان ناب و مؤمنان خالص بودند اینها در محفل پیامبر حضور داشتند صنادید قریش و سرمایه‌داران مکه پیشنهاد دادند که اگر بخواهی ما بیاییم باید این فقرا را از مجلس خودت طرد کنی اینها نیایند قبلاً هم عرض شد که این تنها در زمان پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نبود دربارهٴ نوح پیامبر بود, دربارهٴ انبیای دیگر بود وجود مبارک نوح فرمود من اینهایی که ﴿تَزْدَرِی أَعْیُنُکُمْ﴾ را حق ندارم اینها را طرد کنم آن در سورهٴ مبارکهٴ «هود» قرائت شد در سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» آیهٴ 140 این هم شبیه این مضمون آمده دربارهٴ نوح از آیهٴ 106 به بعد سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» این است ﴿إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَلاَ تَتَّقُونَ ٭ إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ ٭ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِیعُونِ﴾ آنها ﴿قَالُوا أَنُؤْمِنُ لَکَ وَاتَّبَعَکَ الْأَرْذَلُونَ ٭ قَالَ وَمَا عِلْمِی بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ ٭ إِنْ حِسَابُهُمْ إِلَّا عَلَی رَبِّی لَوْ تَشْعُرُونَ ٭ وَمَا أَنَا بِطَارِدِ الْمُؤْمِنِینَ ٭ إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ مُّبِینٌ ٭ قَالُوا لَئِن لَّمْ تَنتَهِ یَانُوحُ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِینَ﴾ از زمان نوح شیخ‌الأنبیاء(علیهم السلام) تا وجود مبارک پیامبر این مستکبران این اغنیا این مستغنیان این تفرعون را داشتند که حاضر نبودند با فقرا و افراد ضعیف یکجا بنشینند سورهٴ مبارکهٴ «عبس» هم نشان این استکبارمنشی بودن یک گروه است در سورهٴ مبارکهٴ «عبس» آمده است ﴿عَبَسَ وَتَوَلَّی ٭ أَن جَاءَهُ الْأَعْمَی﴾ این رذیلت بود به وجود مبارک پیامبر پیشنهاد دادند که اگر بخواهی ما در مجلست شرکت کنیم باید فقرا را طرد کنی. ذات اقدس الهی فرمود مبادا چنین کاری بکنی با همین مؤمنین و فقرا و اهل توحید و عبادت و نماز به سر ببر ﴿وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ﴾ اینها بامداد, شامگاه نمازشان را می‌خوانند دائماً به یاد ذات اقدس الهی هستند مبادا از اینها فاصله بگیری دیگران می‌خواهند بیایند می‌خواهند نیایند اینها ﴿یُرِیدُونَ وَجْهَهُ﴾ هم امر فرمود ﴿وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم﴾ هم نهی فرمود که ﴿وَلاَ تَعْدُ عَیْنَاکَ عَنْهُمْ﴾ چشمانت از اینها تجاوز نکند که اینها را نگاه نکنی دیگران را نگاه بکنی این کار را نکن, خب اینها صرفاً فقیر نبودند تا اینها کسی بگوید که پس خوب است که انسان با فقرا باشد خب آنها یک وقت است کسی فقیر مستکبر هم هست اهل نماز نیست, اهل عبادت نیست چنین فقرایی را ذات اقدس الهی جزء اصحاب حضرت به حساب نیاورده ﴿وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ﴾ یعنی مردان موحّد و مؤمن گرچه فقیرند اینها را رها نکن.
مطلب بعدی ارادهٴ وجه الله است که اینها ریا در آنها نیست کاری بکنند که دیگری ببیند می‌شود ریا, کاری بکنند که دیگری بشنود می‌شود سُمعه نه اهل ریا هستند نه اهل سمعه‌اند بلکه ﴿یُرِیدُونَ وَجْهَهُ﴾ اینهایی که وجه الله را می‌خواهند, می‌خواهند بمانند یک راه خوبی است حیف است که آدم هفتاد سال آن هم این‌طور یا هشتاد سال یا صد سال بماند چه عیب دارد که آدم در درازمدت بماند هزار سال یا بیش از هزار سال تا آنجا که ذات اقدس الهی مصلحت بداند آدم بماند این «العلماء باقون ما بَقی الدّهر» همین است دیگر خب ما می‌خواهیم بمانیم و نمیریم راه ماندنش هم این است که ﴿یُرِیدُونَ وَجْهَهُ﴾ چون اگر کسی مرید وجه الله باشد وجه الله چون مصون از زوال و مرگ است چنین انسانی هم محفوظ است این یک مطلب. مطلب دیگر اینکه انسان وجه الله را که می‌خواهد منظورش چیست؟ یک وقت است که می‌خواهد خدا به او توجه کند مشکلات او را حل کند این به فکر خویشتنِ خویش است بیمار است می‌خواهد خدا به او توجه کند بیماری‌اش حل بشود, فقیر است ممکن است خدا به او توجه کند فقرش برطرف بشود, جاهل است خدا به او توجه کند عالِم بشود و مانند آن این کار, کار خوبی است و از خدا خواستن است اما این حد منشأ بقا نیست آنهایی که مرید وجه خدای‌اند می‌خواهند وجیه عند الله بشوند اگر وجیه عند الله شدند باقی‌اند مثلاً دربارهٴ وجود مبارک عیسی دارد که ﴿وَجِیهاً فِی الْدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ﴾ در این دعاها به اهل بیت(علیهم السلام) عرض می‌کنیم «یا وجیهاً عند الله» اینها که وجیه عند اللهی‌اند وجیه الهی‌اند اینها چهره‌های ماندگارند اینها می‌مانند که «باقون ما بَقی الدّهر» اینها چه کار می‌کنند؟ اینها مظهر ذات اقدس الهی می‌شوند خدا کار را انجام می‌دهد که بحث در منطقهٴ سوم است که منطقهٴ ممکن است نه منطقه اول و دوم که منطقهٴ ممنوعه است یعنی هویّت مطلقه که ذات اقدس الهی است در دسترس کسی نیست آن کُنه صفات ذات که عین ذات است آن هم در دسترس نیست عمده فیض خداست, وجه خداست, افاضه خداست, عنایت الهی است, کَرَم الهی است و مانند آ‌ن, خب آدم وجه خدا را می‌خواهد که وجیه عند الله بشود کاری که از ملائکه برمی‌آید از او بربیاید ملائکه مدبّرات امرند, صافّات‌اند, زاجرات‌اند, نازعات‌اند و امثال ذلک دیگر اگر ذات اقدس الهی بسیاری از مأموریتها را به ملائکه داد نه به نحو تفویض بلکه به نحو مظهریّت انسان در این حد می‌تواند مظهر ذات اقدس الهی بشود بگوید خدایا تو که دینت را حفظ می‌کنی به وسیلهٴ فرشته‌ها دینت را تأیید می‌کنی چه بهتر که آن دینت به دست ما حفظ بشود مرا طوری قرار بده که دینت را حفظ بکنم حالا یا با علم یا با مال یا با مبارزه بالأخره به هر وسیله‌ای که هست من حافظ دین تو باشم تو که به مردم روزی می‌رسانی به وسیلهٴ ابر و باد و باران و علل و عوامل دیگر مشکلات مردم را حل می‌کنی به وسیلهٴ فرشته‌ها نیاز مردم را برطرف می‌کنی خب به وسیلهٴ ما نیاز مردم را حل بکن که ما بشویم مجرای فیض تو ما که از ابر و باد و باران کمتر نیستیم که ما که می‌توانیم نظیر ملائکهٴ وُسطا این حد را داشته باشیم اینها می‌شوند وجیه عند الله پس بنابراین کسانی که وجه الله را می‌طلبند یک وقت منظورشان آن است که خدای سبحان به اینها توجه کند مشکلات اینها را حل کند این کار خوبی است که دعا می‌کنند و از غیر خدا هم طلب نمی‌کنند اما این بخشی از فیض خدا را دریافت کردن است بخش دیگرش این است که خود انسان وجیه عند الله بشود آن‌وقت منشأ برکات فراوان بشود همین زکریابن‌آدم که در شیخان قبر مطهّرش هست این شاگرد امام رضا(سلام الله علیه) بود دیگر از اصحاب حضرت است به حضرت عرض کرد که رفقای من, دوستان من, هم‌درسهای من, هم‌بحثهای من, هم‌سنهای من آنها رحلت کردند اینها الآن جوانها در قم‌اند و من اگر اجازه بدهید از قم بیایم بیرون, وجود مبارک امام رضا به همین زکریابن‌آدم که قبرش در شیخان است فرمود نه, در قم باش خدا عذاب را از مردم آن منطقه به برکت تو برمی‌دارد همان‌طوری که به برکت قبر پدرم موسی‌بن‌جعفر(سلام الله علیه) از آن منطقه عذاب را برمی‌دارد خب این کار یک روحانی است این می‌شود وجیه عند الله این‌طور منشأ خیر و رحمت و برکت می‌شود اگر این کار دیگر مخصوص امام و پیغمبر نیست دیگر بالأخره از این حد که مقدور آدم است آدم طوری باشد که حیات و ممات او منشأ برکت برای شهری باشد اینها «العلماء باقون ما بَقی الدّهر» اینها می‌شود وجیه عند الله, وجیه عند الله که شد خود وجیه عند الله شدن درجاتی دارد یک وقت است که یک سلسله علومی را یاد می‌گیرد به مردم منتقل می‌کند در بخشهای برهان, علم عقلی, علم حصولی این یک نحو وجیه الله است یک وقت نه, خودش حقیقتی را می‌یابد بعد به مردم منتقل می‌کند این مرحلهٴ بالاتر است یک وقت است نه, از همهٴ اینها بالاتر حقیقتی را خودش مشاهده می‌کند که با آن حقیقت مظهر بسیاری از اسمای پر برکت ذات اقدس الهی می‌شود که این سه مرحله در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت آیهٴ 258 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» تا 260 این سه مقطع را می‌رساند در آیهٴ 258 برهان وجود مبارک ابراهیم بر اینکه خدا احیا دارد, اماته دارد, مُرده‌ها را زنده می‌کند ذکر شده که ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِی حَاجَّ إِبْرَاهِیمَ فِی رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللّهُ الْمُلْکَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِیْ وَیُمِیتُ قَالَ أَنَا أُحْیِی وَأُمِیتُ﴾ تا پایان برهان این یک نحوه تعلیم است که یک نحوه وجیه عند الله شدن است در این تعلیمها و مناظره‌ها و نظریه‌پردازی آیهٴ 259 این است که ﴿أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلَی قَرْیَةٍ﴾ و گفت چگونه خدا مُرده‌ها را زنده می‌کند؟ ذات اقدس الهی اماته کرده خود او را میرانده و بعد از مدّتی صد سال مثلاً زنده کرده این حقیقت مرگ را یافته, حقیقت حیات بعد از مرگ را یافته در خودش مشاهده کرده با علم شهودی بعد این معارف را به دیگران منتقل می‌کند این یک نحوه وجه الله, آیهٴ 260 که مربوط به خود حضرت ابراهیم است این بالاتر از هر دو مقطع است این به خدا عرض می‌کند خدایا مرا طوری وجیه عندک قرار بده که من بتوانم بمیرانم بتوانم احیا کنم توفیق اماته و احیا را هم به من یاد بده ﴿رَبَّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِی الْمَوْتَی﴾ را نه «کیف تحیی الموتیٰ» نشان بده که من چطوری مرده‌ها را زنده کنم که ذات اقدس الهی به او نشان داد این کار را بکن اماته بکن بعد احیا بکن خب این سه گونه وجه الله شدن است, سه گونه ﴿یُرِیدُونَ وَجْهَهُ﴾ بودن است, سه گونه «العلماء باقون ما بَقی الدّهر» بودن است فرمود اینها که ﴿یُرِیدُونَ وَجْهَهُ﴾ با اینها باش مبادا صورت برگردانی دیگران را نگاه بکنی آن دیگران چندتا مشکل دارند که در جمله‌های بعد ذکر شده اما بودن با این مردان الهی را هم با امر ذکر فرمود ﴿وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم﴾ هم با نهی آن کار را تقبیح کرده ﴿وَلاَ تَعْدُ عَیْنَاکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ اما دربارهٴ پذیرش طرح این مستکبران فرمود: ﴿وَلاَ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِکْرِنَا﴾ اینها کسانی هستند که مکرّر گذشت ﴿خَتَمَ اللّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ وَعَلَی سَمْعِهِمْ وَعَلَی أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ﴾ خدا دل اینها را مُهر کرده یا در سورهٴ مبارکهٴ «صف» هست که ﴿فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ﴾ یا در سورهٴ مبارکهٴ «حشر» است که ﴿وَلاَ تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾ اینها خودشان را فراموش کردند با اِنسای الهی اینها کسانی هستند که ﴿قُلُوبُنَا فِی أَکِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونَا﴾ ما بستیم رسوباتش را شما می‌بینید این چشمه‌های شفاف و صاف این سالیان متمادی می‌جوشند و این ریگها و سنگها که کنار همین چشمه است در اولین مقطع یا در مسیر چشمه است همچنان زلال است برخی از آبها هستند که با املاح همراه‌اند همین که جوشیدند اولین کاری که می‌کنند راه خودشان را می‌بندند آن سنگهایی که از چشمه‌های پر املاح, املاح می‌گیرد هم مشخص است بعضیها هستند که همین که نفس می‌کشند کار می‌کنند مثل آن چشمه‌هایی هستند که رسوبات زیاد دارد و راه خودشان را می‌بندند این چشمه‌هایی که می‌بینید سنگهای بزرگ کنارش آمده اینکه روز اول این سنگ نبود که این همین خودش بسته دیگر لذا آن زیر این سنگها دفن شده آب بود داشت می‌جوشید ولی چون صاف نبود راه خودش را بسته انسان هم همین‌طور است حرکاتش, سکناتش, افکارش, اندیشه‌هایش اگر با رسوبات همراه باشد راه خودش را می‌بندد فرمود شما خدای سبحان قلب اینها را بست سرّش این است که اینها سالیان متمادی دین خدا را پشت سر گذاشتند و خدای سبحان راه توبه را هم به روی اینها باز کرده اینها این در را هم عمداً بستند آن‌گاه لطف خدا از اینها گرفته شده جریان اِنسا که در سورهٴ مبارکهٴ «حشر» است که ﴿وَلاَ تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾ یک, جریان اغفال که در سورهٴ «کهف» است که محلّ بحث است ﴿وَلاَ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ﴾ دو, جریان ختم و مُهر کردن که ﴿خَتَمَ اللّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ﴾ سه, همهٴ اینها کیفری و پاداشی است. چه موقع نامه را مُهر می‌کنند؟ خَتَمَ یعنی مُهر کرد دیگر خاتم یعنی مُهر, چه موقع نامه را مُهر می‌کنند وقتی تمام حرفها که باید نوشته بشود نوشته شده دیگر جایی برای حرف جدید نیست خدا فقط مُهر می‌کند امضا به نام اوست وگرنه نامه‌ها را آنها نوشتند یعنی کلّ صحنهٴ نفس را اینها سیاه کردند دیگر حالا زیرش را خدا مُهر کرده دیگر جا برای تطهیر و حرف جدید نوشتن و امثال ذلک که نیست اگر جا بود حتی برای توبه ذات اقدس الهی مُهر نمی‌کرد راه توبه را اینها هم با سوء اختیار خودشان بستند کلّ صحنه ﴿رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾ شد آن‌گاه ذات اقدس الهی بست, مُهر کرد پس جریان اغفال از سنخ کیفر است نه از سنخ اغفال ابتدایی ـ معاذ الله ـ وگرنه ذات اقدس الهی همه را با قلبی آفرید که ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ .
﴿وَلاَ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِکْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ﴾ این به دنبال هوای خودش می‌رود دیگر و امر او فُرُط است. فُرُط یعنی تقدّم, فَرْط تقدّم ما یکی از سنن زیارت اهل قبور این است که «السلام علی أهل الدیا » کذا و کذا «أنتم لنا فرط و نحن ان‌شاءالله بکم لاحقون» شما که در زیارت اهل قبور می‌گوییم «أنتم لنا فرط» یعنی شما پیشگامید زودتر رفتید ما هم پشت سر شما می‌آییم حالا اگر کسی از حد بگذرد یا از این طرف یا از آن طرف اگر از آن طرف بگذرد می‌شود افراط اگر از این طرف بگذرد می‌شود تفریط. امر آنها فُرُط است اینها اهل افراط‌اند اهل تفریط‌اند در آن هستهٴ مرکزی عدل قرار ندارند ﴿وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَکَانَ أَمْرُهُ فُرُطاً﴾. اما آنچه که مربوط به هرمنوتیک و فهمیدن متون است اولین متن را ذات اقدس الهی به عنوان قرآن کریم به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) داد عالمان دین که ورثهٴ انبیا هستند مثل خود انبیای‌اند انبیا هر کدام حالا یا عِبری یا عربی یا سریانی یا زبان دیگر هر کدام عاداتی داشتند, آدابی دارند, سننی دارند, فرهنگی دارند بالأخره در سنّ چهل سالگی به این مقام می‌رسند اینها خیلی چیز را قبلاً آشنا بودند اما وقتی در برابر ذات اقدس الهی قرار می‌گیرند بر اساس ﴿فَاسْتَمِعْ لِمَا یُوحَی﴾ سر تا پا گوش‌اند هنر در این است که آدم هر چه می‌داند آن را در بستر قرار بدهد در مقابل گوینده فقط گوش باشد بعد نوبت داوری او هم می‌رسد انبیا این هنر را داشتند که تمام آنچه را که قبلاً داشتند همهٴ اینها را در بستر قرار دادند همهٴ اینها را صدر و ساقهٴ اینها را گوش کردند ببیند وحی چه می‌گوید بعد وحی بعضی از اینها را امضا کرده آنها که مطابق حق بود بعضی از اینها را ابطال کرده آنهایی که مطابق حق نبود البته انبیا منزّه از بودند از اینکه چیز باطل داشته باشند ولی کار وحی این است ما در فهمیدن متون هم باید «العلماء ورثة الأنبیاء» همین کار را بکنیم در آن نوبت قبل آیات سورهٴ مبارکهٴ «انعام» به عرضتان رسید که خدای سبحان می‌فرماید اینهایی که می‌آیند در مجلس توی پیامبر دو گروه‌اند یک عده می‌آیند ببیند تو چه می‌گویی اینها هم بالأخره علومی دارند، آدابی دارند، یادداشتهایی دارند اگر تشخیص دادند حق است دیگر نگران نباش اینها ایمان می‌آورند یک عده از همان اول سراسیمه‌اند که بیایند حرف خودشان را بزنند اینها گرفتار هرمنوتیک‌اند اینها نمی‌گذارند تا حرف بزنی اینها سعی نمی‌کنند که حرف تو را بفهمند اینها آمدند تا حرف خودشان را به شما برسانند فرمود آنهایی که می‌آیند ببینند تو چه می‌گویی ﴿إِذَا جَاءَکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیَاتِنَا فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ﴾ اما ﴿الَّذِینَ یُجَادِلُونَ فِی آیَاتِنَا﴾ در بخش دیگر فرمود: ﴿فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ﴾ و مانند آن ما در برابر هر متن چه متن عقلی چه متن نقلی برای اینکه گرفتار این فنّ هرمنوتیک نشویم باید تمام آنچه را که داریم ساکت بگذاریم حرف نزنیم ببینیم صاحب این متن چه می‌گوید آن‌وقت حرفهای او را خوب می‌فهمیم وقتی حرفهای او را خوب فهمیدیم اگر یک آدم خوش‌باوری باشیم اهل اجتهاد نباشیم این دیگر به ما فرصت نمی‌دهد ما سعی بین صفا و مروه بکنیم به آن یادداشتهای قبلی هم مراجعه بکنیم دوباره اینها را هماهنگ بکنیم بالا کنیم، پایین کنیم حق را تشخیص بدهیم یک آدم زودباور خدا غریق رحمت کند سیدناالاستاد مرحوم آیت الله محقّق داماد بارها این جمله را از یکی از آشنایانشان نقل می‌کرد می‌گفت آن شخص می‌گفت من مجتهد نیستم از شاگردان مرحوم آقا شیخ بودند گفت من مجتهد نیستم برای اینکه رسائل مرحوم شیخ را نگاه می‌کنم می‌بینم حق با ایشان است مطالب خوبی دارد بعد کفایه مرحوم آخوند را نگاه می‌کنم می‌بینم اشکال می‌کند بر مرحوم شیخ می‌بینم که حق هم با ایشان است بعد پای درس استادمان مرحوم آقا شیخ عبدالکریم می‌نشینم می‌بینم ایشان بر آخوند اشکال می‌کند می‌بینم حق هم با ایشان است من مجتهد نیستم مرحوم آقای داماد می‌فرمود که حق می‌گفت کسی که زود می‌تواند تصدیق بکند این نمی‌تواند مجتهد باشد شاید بعد از تأمل و دقت نظر معلوم بشود که حق با بعضی از اینها بود نه بعضی دیگر ما برای اینکه هر متنی را محقّقانه داوری کنیم تمام آنچه را که می‌دانیم باید آنها را به عنوان مستمع قرار بدهیم نه به عنوان گوینده ببینیم فرمایش این آقا چیست بعد در حدّ تصوّر اینها را جاسازی بکنیم نه تصدیق بعد آن داشته‌های قبلی‌مان را عرضه کنیم اینها را با هم ارزیابی کنیم بسنجیم از دیگران هم بپرسیم مراجعات دیگر بکنیم تا جمع‌بندی بشود تا اظهارنظر بکنیم آن‌وقت ممکن است اشتباه بکنیم ولی اشتباه اندک است این‌چنین نیست که بر اساس فنّ هرمنوتیک هر کسی هر چه دارد برابر همان مبانی برود به سراغ متن و برداشتهای گوناگون داشته باشد می‌بینید مشرکین قرآن را خواندند، مسیحیها قرآن را خواندند، یهودیها قرآن را خواندند، زرتشتیها قرآن را خواندند، ملحدان هم قرآن را خواندند خب ملحد اصلاً مبدأ فاعلی را منکر است ﴿مَا یُهْلِکُنَا الاَّ الدَّهْرُ﴾ است، ﴿نَمُوتُ وَنَحْیَا﴾ است و امثال ذلک همهٴ این پنج فرقه قرآن را خواندند قبول کردند پذیرفتند بعضیها هم نپذیرفتند معلوم می‌شود که داشته‌های قبلی مانع نیست اینکه مستمع است برابر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» دستور داده شد آیین مطالعهٴ متن را این قرار داد فرمود: ﴿وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾ این البته مخصوص قرآن کریم نیست حالا بر اساس قداستی که دارد حتی در تلاوت قرآن این‌چنین است این البته مخصوص قرآن کریم است اما در مطالعهٴ قرآ‌ن مخصوص قرآن کریم نیست حالا ما می‌خواهیم ببینیم تورات چه گفته، انجیل چه گفته، فلان کتاب چه گفته، فلان مستشکِل چه گفته ما در موقع مطالعه کردن آن متن باید مستمعِ محض باشیم.
پرسش: حاج آقا اینها قبول نمی‌کنند که یکی از پیش فرضهای هرمنوتیک این است که من هم باید بفهمم که چی گفته.
پاسخ: بله, آن اصول متعارفه است که مشخص است سرمایه هر دو است.
پرسش:...
پاسخ: بله، غرض آن است که هر کسی قرآن کریم یا متن دیگر بر اساس علوم متعارفه حرف می‌زنند یک زبان است یک لغت است یک ادبیات است یک صرف است یک نحو است یک مبانی عقلی است اینها پیش‌داشتهای مشترک اینها میزان است که انسان با این میزان دارد حرف می‌زند دیگر خلاف ظاهر که نیست قرینه هم حمل می‌کند پس ما مبادی مشترک داریم آن مبانی و مبادی مختص آنها باید مستمع باشد ماییم و محاورات و اگر کسی لُغز ندارد، معمّا ندارد اجمالی، ابهامی، تعارضی در گفته‌های او نیست او بیان دارد بیّن است، تبیان است شفاف سخن می‌گوید ما هم هر چه داریم آنها را باید مستمع قرار بدهیم با این محاورات مشترک ببینیم او دارد چه می‌گوید بعد این را یادداشت می‌کنیم قبول و نکول برای مرحلهٴ بعد است ما هم داشته‌هایی داریم دیگر بد نیست می‌سنجیم اگر نقدی داشتیم دوباره سؤال می‌کنیم اشکالی داشتیم برایمان باید حل بشود و مانند آن در هر متنی این طور است اما در هر متن آدم با آن پیش‌فرضها و پیش‌داشتها حمله بکند به متن این چیزی گیرش نمی‌آید این در هر متنی همین طور است قرآن آداب فهمیدن را هم به ما یاد داد فرمود هر چه دارید داشته باش بالأخره این پنج گروه آمدند در مکتب قرآن یک عده اصلاً به چیزی معتقد نبودند به نام ملحدان، یک عده مشرک بودند، یک عده یهودی بودند، یک عده مسیحی بودند، یک عده زرتشت بودند قرآن با همهٴ اینها گفتگو کرد بعضی پذیرفتند بعضی نپذیرفتند این تحوّلاتی که پیدا می‌شود برای بزرگان همین است حالا ما در فقه مثل علامه داریم که گفتند «فیصیر أقول المصنف بحسب کتبه» که در شرح لمعه و اینها این تعبیر آمده این بر اساس اینکه هر مطلبی را از هر مستدل می‌خواست گوش کند آن داشته‌های قبلی خودش را می‌گذاشت کنار می‌بیند این آقا چه می‌فرماید بعد با داشته‌های قبلی خود هماهنگ می‌کرد می‌دید حق با اوست برمی‌گشت. مردان بزرگ در تاریخ این قدرت را دارند که عجله نکنند هر چه دارند آن را ظرفیّت ظرف قرار ‌دهند ببینند این متن چه می‌گوید شیخ اشراق چند تحوّل در او پیدا شده این است که می‌بینید خواجه نصیر با اینکه در فلسفه پیرو مکتب مشّاء است او توانست خواجه نصیر را در بعضی از بحثهای عمیق فلسفی متحوّل کند که مسئله علم واجب همین طور است خب خواجه با پیش‌فرضهای خود حرفهای شیخ اشراق را مطالعه می‌کرد دفعتاً در مسئله علم حصولی و حضوری صفحه‌اش برگشت خود شیخ اشراق برگشت، مرحوم صدرالمتألهین می‌فرماید من قبلاً از اصالةالماهیه به جِدّ دفاع می‌کردم وقتی با حرفهای بزرگان اهل معرفت آشنا شد 180 درجه برگشت گفت حالا شدم اصالةالوجودی «کنت شدید الذب عن اصالة الماهیّة» این تحوّل نشان بدهد که آدم چطور درس بخواند، چطور مجتهد بشود اگر کسی با آن پیش‌فرضهای خودش هر چه دارد به سراغ متن برود این همان است که بود اما اگر نه، آنچه را که دارد گذاشت کنار بعد ببیند این آقا فرمایشش چیست چون همین شیخ اشراق در حکمةالاشراق دارد که آقا جان ما تاکنون وقف‌نامه‌ای پیدا نکردیم که خدا علم را وقف یک گروه خاص کرده باشد گاهی از آن روستا، گاهی از این روستا غالباً علمای بزرگ از این منطقه‌های ضعیف برخاستند شما مشرق ایران، مغرب ایران، شمال ایران، جنوب ایران را که بررسی می‌کنید می‌بینید غالباً بزرگان و فحول از حکما و فقها و اصولیّون و رشته‌های دیگر از همین روستاها برخاستند هیچ کس فکر نمی‌کرد از فلان روستا از فلان منطقه فلان مرجع در بیاید ایشان می‌گوید علم وقف هیچ ملّت و قومی نشده وقف هیچ سرزمینی نشده منتها ما باید آیین درس خواندن را بدانیم در هر درسی هر مطالعه‌ای آدم «العلماء ورثة الأنبیاء» یکی از آن راههای ارث‌بری این است که آدم گوش باشد نه اُذُن باشد سریع‌القبول باشد، سریع‌الرضا باشد گوش بدهد ببیند این آقا چه می‌گوید وقتی مسلّم شد که این آقا چه می‌گوید با آن مسلّمات خودش هماهنگ می‌کند حالا یا قبول یا نکول این راهی که قرآن در سورهٴ «اعراف» به ما آموخت تنها مخصوص قرآن کریم نیست نعم، تلاوتش بر اساس اینکه این کلام، کلام بشر نیست کلام ذات اقدس الهی است طوری این کلام مقدس است که اگر کسی وضو نداشت بخواهد این کلبِ کلبهم را ببوسد هم نمی‌تواند اسمِ نار را، اسم فرعون را، اسم کلب را، اسم خَمر را که در قرآن کریم است کسی بی‌وضو بخواهد ببوسد نمی‌تواند چنین کتابی است خب این تلاوتش هم البته ﴿إِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾ آن را به همراه دارد اما اصل فهمیدن قرآن این بر اساس هرمنوتیک آدم باید مواظب باشد آنها که گرفتار فنّ هرمنوتیک نبودند تحوّلاتی در آنها پیدا شده فرمود شما این آیات را بخوان آنها هم بعد تدبّر کنند معنای تدبّر همین است این اول این را خوب گوش بدهند بعد آن یادداشتهای قبلی خودشان را با این بسنجند حالا یا تصدیق یا تکذیب از این به بعد اشتباه رخ می‌دهد اما کم این طور نیست که الآن یک آیه قرآن کریم هست با چندتا روایت که بارها به عرضتان رسید ﴿إِذَا نُودِیَ لِلصَّلاَةِ مِن یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَی ذِکْرِ اللَّهِ﴾ اینها چون برایشان مسلّم شده است یکی از شرایط اقامهٴ نماز جمعه حضور معصوم است از همین یک آیه به ضمیمه آن چند روایت چندین فتوای گوناگون در آمده یکی می‌گوید نماز جمعه در عصر غیبت حرام است، چرا؟ چون شرطش وجود معصوم است معصوم که نیست این می‌شود بدعت، یکی می‌گوید نماز جمعه در عصر غیبت واجب تعیینی است، یکی می‌‌گوید واجب تخییری است با وجوب احتیاط جمع، یکی می‌گوید وجوب تکوینی است با استحباب احتیاط، یکی می‌گوید وجوب تخییری است بدون استحباب احتیاط «کما هو الأقویٰ» این آرا هست خب اگر کسی با داشته‌های قبلی نرود بالأخره یکی از اینها از آن در می‌آید این فن برای همهٴ ما هست که ما چطور متن را گوش بدهیم این مخصوص قرآن نیست فرمود نه شما سریع‌الرضا باشید نه بطیء‌الرضا معتدل باشید هر چه دارید داشته باشید برای خودتان محترم است اما این را یادداشت کنید به عنوان بستر قرار بدهید به عنوان مستمع قرار بدهید نه مخاطب شما غوغا کردید در ذهنتان اصلاً نگذاشتید این صاحب متن حرفش را بزند کسی که با یک سلسله مبانی و مبادی رفته به چنگال آن متن که ببیند این متن چه می‌گوید چیزی گیرش نمی‌آید این باید اینها را ساکت بکند ببیند آن متن چه می‌گوید بعدش هم ردّش آسان است اما اینکه می‌بینید در معالم جایی هست که بگوید «انّما نشأ الإشکال من سوء فهمه» این همان یک گوشهٴ هرمنوتیک است می‌گوید این تمام اشکالاتی که این آقا کرده به فهم خودش اشکال کرده نه به متن نویسنده، خب بنابراین اگر ما هر متنی را مخصوصاً قرآن کریم را بخواهیم بر ادب تدبّری که خود قرآن یادمان داده که وقتی قرآن می‌خوانند گوش کنی بعد حرفهایتان را بزنید آزادانه ﴿قُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّکُمْ فَمَن شَاءَ فَلْیُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْیَکُفُرْ﴾ آن را بعد فرمود آزدانه انجام بدهید سرّش همین است الآن در همین آیه بعد فرمود مردم در قبول و نکول مجبور نیستند آزاداند اما خوب حرف ما را بفهمند ﴿قُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّکُمْ فَمَن شَاءَ فَلْیُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْیَکُفُرْ﴾ این یکی از برکات نعمتهای الهی است که انسان را آزاد آفریده البته در نظام تشریع نه در نظام تکوین انسان آزاد است می‌خواهد بپذیرد می‌خواهد نپذیرد.
پرسش: استاد تکلیف ارتداد بچه مسلمان پس چه می‌شود؟
پاسخ: همین، اینها نظر تکوین است نه تشریع ارتداد هم مثل اعتیاد است قرآن کریم فرمود از توحید دست برداشتی از دین دست برداشتی از قرآن دست برداشتی خودت را هلاکت کردی نه اینکه آزادی در نظام تشریع ـ معاذ الله ـ اگر فرمود: ﴿لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ﴾ یعنی در نظام تکوین بشر آزاد خلق شده وگرنه آن ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ﴾ پس چیست؟ آن بگیر و ببند چیست؟ بگیرید، ببندید ﴿ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ ٭ ثُمَّ فِی سِلْسِلَةٍ ذَرْعُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعاً فَاسْلُکُوهُ﴾ خب این بگیر و ببندها چیست پس؟ اینکه در نظام تشریع بشر آزاد نیست در نظام تکوین آزاد است که کمال در همین است وگرنه انسان هر راهه و هرزه که خلق نشده یک راه خاص دارد شما بخواهید سمّ هم پای درخت بریزی و این درخت میوه بدهد این‌چنین نیست درخت می‌خشکد انسان طوری نیست که هم با سمّ زندگی کند هم با آب زلال درخت هم این طور نیست هیچ موجودی این طور نیست فرمود انسان مختار است می‌خواهد راه خوب برود می‌خواهد راه بد برود کسی او را مجبور نکرده جبر در نظام تکوین نیست و اکراه در نظام تکوین نیست در نظام تکوین بشر آزاد است اما یک چیز برای او خوب است یک راه برای او خوب است حق خوب است، عدل خوب است، توحید خوب است، ایمان خوب است و مانند آن، آن بزرگواری که چند روز قبل دربارهٴ دین جدید سخنی گفته و جواب تلخ شنیده اگر شد خودش را به ما برساند که ما حضوراً عذرخواهی بکنیم.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:22

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن