- 251
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 15 تا 19 سوره انفال
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 15 تا 19 سوره انفال":
همیشه ذکر خدا سودمند است مخصوصاً در حال نبرد مثل اینکه همیشه صبر نافع است مخصوصاً در حال آزمون الهی
اگر کسی از جنگ فرار بکند با ننگ همراه است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا لَقیتُمُ الَّذینَ کَفَرُوا زَحْفًا فَلا تُوَلُّوهُمُ اْلأَدْبارَ ٭ وَ مَنْ یُوَلِّهِمْ یَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلاّ مُتَحَرِّفًا لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَیِّزًا إِلی فِئَةٍ فَقَدْ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصیرُ ٭ فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللّهَ رَمی وَ لِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنینَ مِنْهُ بَلاءً حَسَنًا إِنَّ اللّهَ سَمیعٌ عَلیمٌ ٭ ذلِکُمْ وَ أَنَّ اللّهَ مُوهِنُ کَیْدِ الْکافِرینَ ٭ إِنْ تَسْتَفْتِحُوا فَقَدْ جاءَکُمُ الْفَتْحُ وَ إِنْ تَنْتَهُوا فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ إِنْ تَعُودُوا نَعُدْ وَ لَنْ تُغْنِیَ عَنْکُمْ فِئَتُکُمْ شَیْئًا وَ لَوْ کَثُرَتْ وَ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُؤْمِنینَ﴾
گاهی در جریان جنگ میفرماید وقتی با دشمن روبرو شدید ﴿فَاثْبُتُوا وَ اذْکُرُوا اللّهَ﴾ در بخشی از آیات دارد که ﴿إِذا لَقیتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَ اذْکُرُوا اللّهَ﴾ همیشه ذکر خدا سودمند است مخصوصاً در حال نبرد مثل اینکه همیشه صبر نافع است مخصوصاً در حال آزمون الهی در این آیه محل بحث فقط جنبه منفی را به عنوان نهی یاد کرده است ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا لَقیتُمُ الَّذینَ کَفَرُوا زَحْفًا فَلا تُوَلُّوهُمُ اْلأَدْبارَ﴾ أدبار و همچنین إدبار گاهی از دبر گرفته میشود یعنی پشت ادبار در مقابل اقبال قرار میگیرد به این معنا به غیر انسان هم اسناد داده میشود به ادبار نجوم أدبار سجود أدبار نجوم ادبار سجود که با قرائتهای مختلف این دو تا آیه قرائت شده است آیه ٤٩ سورهٴ مبارکهٴ طور این است ﴿وَ مِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ وَ إِدْبارَ النُّجُومِ﴾ ادبار النجوم یعنی طلوع فجر که پایان سحر است و ستارهها دارند غروب میکنند برای اینکه آفتاب دارد طلوع میکند چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ قمر هم به یک صورت آمده که آن بعداً بازگو خواهد شد آیه ٤٠ سورهٴ مبارکهٴ قاف این است ﴿وَ مِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ وَ أَدْبارَ السُّجُودِ﴾ درباره نجوم هم ادبار النجوم قرائت شده است خب اینها از دبر است به معنی پشت ادبار و اقبال همین معناست لذا هم به انسان اسناد داده میشود هم به غیر انسان به انسان هم درباره انسانهای معصوم و وارسته اسناد داده میشود و هم غیر وارسته در جریان فرعون دارد که ﴿أَدْبَرَ وَ اسْتَکْبَرَ﴾ درباره موسی کلیم (سلام الله علیه) دارد بعد از اینکه عصا را القا کرده و به صورت مار درآمده است ﴿وَلّی مُدْبِرًا﴾ خب ادبار به این معنا از دبر است و پشت و موهن هم نیست موهن خلاف هم نیست تدبیر هم از این سنخ است تدبر هم از این سنخ است یعنی آنکه پشت قضایا را میبیند متدبر است آنکه قضایا را زیر و رو میکند ظاهرش را باطناش را پیشاپیشاش و آیندهاش را میبیند میگویند اهل تدبیر و تدبر است.
اما دُبر در قبال قُبل به تعبیر جناب رازی در مفردات این کنایه از آن دو عضو مخصوص است که ایشان در مفردات دارند که قبل و دبر کنایه از آن دو عضو مخصوص است وقتی گفتند تولی دُبره این یک تعبیر وهم آمیزی را هم تداعی میکند پس اگر گفته شد أدبر آن از دَبر به معنی پشت است ادبار و اقبال هم به انسان اسناد داده میشود هم به غیر انسان اما وقتی گفته شد تولی دبره نظیر آنچه که ﴿سَیُهْزَمُ الْجَمْعُ وَ یُوَلُّونَ الدُّبُرَ﴾ آمده است آیه ٤٥ سورهٴ مبارکهٴ قمر ﴿أَ کُفّارُکُمْ خَیْرٌ مِنْ أُولئِکُمْ أَمْ لَکُمْ بَراءَةٌ فِی الزُّبُرِ ٭ أَمْ یَقُولُونَ نَحْنُ جَمیعٌ مُنْتَصِرٌ ٭ سَیُهْزَمُ الْجَمْعُ وَ یُوَلُّونَ الدُّبُرَ﴾ اینگونه از تعبیرها همراه با تحقیر است بنابراین ادبر مدبراً و مانند آن منزه از آن حقارت است ولی تولی دبره ﴿سَیُهْزَمُ الْجَمْعُ وَ یُوَلُّونَ الدُّبُرَ﴾ و مانند آن این معنای حقارت آمیز را به همراه دارد گاهی میگویند تقفیه کرده است یعنی پشت گردناش به طرف ما شد گاهی میگویند ظهرش به طرف ماست گاهی میگویند ﴿سَیُهْزَمُ الْجَمْعُ وَ یُوَلُّونَ الدُّبُرَ﴾ این است که در خصوص اینگونه از موارد اگر کسی از جنگ فرار بکند با ننگ همراه است و اما آن موارد استثنایی خب استثنای از ننگ است آنجا دارد متحرف یا متحیز ندارد که فلما دبره که پس یک کسی بگوید مورد استثنا شاهد بر خلاف است بنابراین در آیه محل بحث آن جنبه منفی تحقیر هم ملحوظ شده است.
پرسش: ...
پاسخ: بله آن دُبر یعنی پشت یعنی تا دبر آمد یعنی تا پشت ملحوظ شده است یعنی این پیراهن را از پشت تا آنجا پاره کرده است چون کار خود حضرت یوسف (سلام الله علیه) نیست این وهن هم نیست در آنجا آمیخته با شرف است برای اینکه او برای صیانت عصمتاش فرار کرده است او که آمده است ﴿قَدَّتْ قَمیصَهُ﴾ او که آمده است پیراهن را از پشت گرفته تا دبر پاره کرده است خب بنابراین این وهن برای آن زن هست نه برای مرد.
پرسش: ...
پاسخ: غرض آن است که درباره معصومی هم تعبیر وهن آمیزی نیست اما درباره کسی که از جنگ فرار میکند تعبیر با حقارت همراه است نمیگویند ادبر گاهی میگویند ادبر اما بالأخره تقفیه یک مسئله است اظهر یک مسئله است ادبر و تولی دبره مسئله دیگر از سر تا پا همهاش پشت است اما گاهی میگویند گردناش قفایش به طرف ماست یک وقت میگویند پشتاش به طرف ماست یک وقت میگویند دبرش دید دارد خب اینها فرق میکند دیگر.
پرسش: ...
پاسخ: همان طوری که اشاره شد راغب در مفرداتاش میگوید که القبل و الدبر کنیه بهما عن العضوین المخصوصین تثنیه یا کنی بهما عن العضوین المخصوصین این در مفردات خودش که در تفسیر قرآن میگوید خب
پرسش: ...
پاسخ: نه ادبار عیب ندارد ﴿فَلا تُوَلُّوهُمُ اْلأَدْبارَ﴾ اشکالی ندارد اما ﴿مَنْ یُوَلِّهِمْ یَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ﴾ با ننگ همراه است وگرنه ادبار ادبار السجود هست ادبار النجوم هست آن از دبر است نه از دُبر مدبر همین کسی است متدبر آن است که پشت قضیه را میبیند اینکه بد نیست اما دبر کنایه از آن عضو قبیحه است نظیر قبل آن که این بزرگوار میگوید این است که القبل و الدبر کنی بهما عن العضوین المخصوصین.
پرسش: ...
پاسخ: اینکه دیگر دبر در آن نیست این فقط تحرف است و تحیز دوتا تعبیر فخر آمیز است این استثنای از ننگ است در این مستثنا که آن عناوین مأخوذ نشد آنچه که در مستثنا مأخوذ است عنوان تحرف است و تحیز
﴿فَقَدْ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصیرُ﴾ فرمود ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللّهَ رَمی﴾ آن جنبه اعجاز آمیز به شما اسناد ندارد آن جنبه ذات اقدس الهی مستند است خواه در مسئله قتل نظامیهای بدر و مجاهدان بدر و خواه در مسئله رمی.
مطلب دیگر آن است که ﴿وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ﴾ به توحید نزدیکتر از آن بیان نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) است وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) بعد از کندن در خیبر فرمود «ما قلعت باب خیبر بقوه جسدانیه و لا قوه غذائیه بل بقوة ملکوتیه بنور ربها مضیئة» فرمود من با قوت دست و بازو و سرپنجه این در را نکندم بلکه به قوت ملکوتی آم را کندم خواستند بگویند به اینکه این با دست این چنین نشد که من دست دراز کردم در را کندم من همین که اراده کردم کنده شد همین که اراده کردم کنده شد خب به هر تقدیر چه با دست حضرت کنده باشد چه با اراده کنده باشد این را گفت که «بنفس بنور ربها مضیئة بل بقوة ملکوتیه» فرمود اراده ام خواسته آن چیزی که لازم نیست دست دراز کند که اگر آن اراده است خب همانی که ﴿فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ اْلأَرْضَ﴾ درش هست همان که شق الارض است همان که شق القمر هست قلع الباب هم هست اینکه نیازی به دست ندارد ولی علی ای حال حضرت فعل را به خود اسناد میدهد میگوید من این کار را به قوه ملکوتی حق کردم لکن در مسئله ﴿وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللّهَ رَمی﴾ به توحید نزدیکتر است ذات اقدس الهی کلاً فعل را از عبد بما انه عبد سلب کرده است به الله بما انه الله اسناد داده است و اللهی که صرت یده الذی یبطش بها استاینجا سه مسئه است نفی از عبد بما انه عبد اسناد به رببما انه رب جمع بین نفی و اسناد هم به این است آن کاری که وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) کرد او را هم شیعهها نقل کردند هم در تفسیر برادران اهل سنت آمده که به حضرت امیر (سلام الله علیه) فرموده خاک بیاور یا تراب بود یا سنگریزه بود فرمود تو بیاور در بین این همه اصحاب خاک خدمت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) گذاشت وجود مبارک حضرت رسول این خاک را ریخت بعد فرمود «.. الوجوه» چهرههایتان زشت باد فرمود این کاری که تو کردهای تو بالأخره در این خاک را چند قدمی مثلاً ریختی اما اینکه تمام ذرات این خاک به چشم این مشرکین برود آن دیگر کار تو نیست فرمود ﴿وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللّهَ رَمی﴾ خب رمی الهی در همین موطن است در همین جا خدا رمی کرده است این با قرب نوافل تعبیر است که وجود مبارک ذات اقدس الهی بر اساس حدیث شریف قرب نوافل که «کنت یده الذی بیده یبطش بها» همان طوری که مجاری ادراک الهی حق میشود مجاری تحریکی هم میشود فعل خدا به منزله دست پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) میشود بلکه فعل خدا دستی است که پیغمبر با دست خدا آن کار را انجام میدهد لذا در حقیقت ﴿وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَوَ لکِنَّ اللّهَ رَمی﴾ در جریان حضرت امیر دارد که این کار را من به قوه الهی کردم به قوه ملکوتی کردم اسنادش به خود عبد بیشتر از اسنادش به رب است لذا این کریمه سوره انفال به توحید افعالی نزدیکتر از قصه خیبر است خب.
پرسش: ...
پاسخ: معاصی را؟ معاصی را که در سورهٴ مبارکهٴ اسراء فرمود ﴿کُلُّ ذلِکَ کانَ سَیِّئُهُ عِنْدَ رَبِّکَ مَکْرُوهًا﴾ معاصی در نقص است دیگر نقص و عیب و شر به ذات اقدس الهی برنمیگردد در سورهٴ مبارکهٴ نساء این بحثاش گذشت که ﴿ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ﴾ سیئه و معصیت از آنجا که نقص است و عیب است بالا نمیرود یک فعل واقعی وجودی نیست با نقصان همراه است.
پرسش: ...
پاسخ: بله در خارج آن که تحقق دارد امکان فیزیکی مادی است اما چون مطابق عقل نیست مطابق وحی نیست صدها نقص و عیب او را همراهی میکند این نقص و عیب نمیگذارد یک چنین کاری برود بالا بحثاش در سورهٴ مبارکهٴ نساء گذشته که فرمود گرچه ﴿کُلُّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ فَما لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ حَدیثًا﴾ اما ﴿ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ﴾ یعنی هم من عند لله است هم من الله ﴿وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ﴾ سیئات و معاصی و شرور گرچه من عند الله است ولی من الله نیست فرق اینکه چه چیزی هم من عند الله است هم من الله و چه چیزی گرچه من عند الله است ولی من الله نیست این چهار اصل بلکه چهار فصل در سورهٴ مبارکهٴ نساء حل شد فرمود ﴿کُلُّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ فَما لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ حَدیثًا ٭ ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ﴾ یعنی هم من عند الله است هم من الله اما ﴿ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ﴾ اینجا من الله نیست تعارف هم نیست که ما حالا تعدب بکنیم بگوییم این معاصی مال خدا نیست معاصی یقیناً من عند الله است یک یقیناً من الله نیست دو فرق اینها مبسوطاً آنجا چند روز بحث شد خب ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللّهَ رَمی﴾ که این به توحید افعالی نزدیکتر از قصه خیبر است.
اینگونه از مردان الهی که به توحید الهی بار یافتند کسانیاند که شئونشان مستغرق در ذات اقدس الهی خواهد بود شما یک حرفی را در این کتاب مطول مسئله لو آنجا یک مشکلی بود که «فنعم العبد سهیل لو لم یخف الله لم یعصه» آنجا وجوهی ذکر کردند که طبق این نقل سهیل بنده صالح خداست اگر از خدا نمیترسید گناه نمیکرد اینها اشکالاش این است که چون از خدا نمیترسد گناه میکند و این معنا ندارد معنای «لو لم یخف الله لم یعصه» این است که این به مقامی رسید که اگر نترسد هم باز گناه نمیکند یعنی اگر جهنم نبود در عالم باز هم او گناه نمیکرد اگر از عذاب الهی هم نترسد اصلاً جهنمی در عالم نباشد گناه نمیکند یک اگر هم خدا به او وعده بدهد که گناهان تو را بخشیدم هر گناهی بکنی میبخشم باز هم گناه نمیکند چون گناه را نقص میداند بی حرمتی میداند بی ادبی میداند کم اتفاق میافتد که ما حالا در کنار سفره کسی باشیم مهمان باشیم و در خانه او همانجا با او دربیفتیم کم اتفاق میافتد ولی ممکن است در هزارها آدم یک آدم دریدهای باشد ولی بالأخره باید در حضور او در کنار سفره او خانه او آن کار را نمیکند اینها به آنجا رسیدند میدانند در کنار سفره کی هستند «لو لم یخف الله لم یعصه» فضلا از اینکه یخافه خب یک چنین انسانی به اینجا میرسد برای اینکه توهم نشود این کارها فقط برای ابلاغ و آزمون است یا انعام است کلمه با را اضافه فرمود فرمود ﴿لِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنینَ مِنْهُ بَلاءً حَسَنًا﴾ ابلا به معنای انعام هم هست در دعای تکبیرات عیدین غدیر عید قربان هست الحمد لله الذی ما ابلانا ابلانا یعنی انعم اذ انعم احسن الینا اعطانا ابلا به معنای انعام است لکن ریشه اصلی بلاء گفتند آزمون و امتحان است هم در نعمت است هم در نقمت است ﴿و لِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنینَ مِنْهُ بَلاءً حَسَنًا﴾ در اوائل سورهٴ مبارکهٴ نساء آنجا که فرمود که شما اموال یتامی را به آنها ندهید مگر اینکه آنها را بیازمایید تبلوهم آنها را بیازمایید آنجا ماده بلا و بلا و اینها بازگو شد که اینها بی ارتباط با هم نیستند حالا یا واویاند یا یاییاند یا مختلفاند بلا یعنی کهنگی ما اگر خواستیم درباره کسی داوری کنیم بگوییم به اینکه این شخصی که شما با او چند سال بودید چه آدمی است چگونه است ما میگوییم ما کهنهاش کردیم یعنی ما میدانیم او چکاره است این تعبیری که ما میگوییم ما کهنهاش کردیم یعنی ما کاملاً از او باخبریم اگر کسی جامهای را چندین سال بپوشد و کهنه بشود این شخص میتواند تار و پودش محکم است یا نه و شستشویش آسان است یا نه چرک گیر است یا نه چون این لباس را چندین سال پوشید کهنه کرد بلا یعنی کهنگی میگویند شایسته است کسی که لباس نو گرفته قبل از اینکه لباس نو را بپوشد یک چیزی به این لباس بگوید به این جامه تازه بگو که تو یک روزی بلا و کهنگی میگیری دیگر آبروی مرا نبر طوری نباشد که آبروی خودم را ببرم این کار را نکن برای اینکه تو یک روزی کهنه میشوی وضعی به بار نیاور که من با پوشیدن تو تفاخر کنم خب پس بلا یعنی کهنگی و چون انسان با این کهنه کردن میفهمد که این شیء محکم است یا نه با دوام است یا نه خوشرنگ است یا نه؟ همین را میگویند بلا آزمون امتحان گرچه بعضیها خواستند بین بلا و بلا فرق بگذارند ولی بر فرض هم فرق فی الجمله داشته باشند تفاوت جوهری به آن صورت ندارند خب اگر نعمت را میگویند بلا نقمت را هم میگویند بلا برای اینکه هم به وسیله نعمت انسان آزموده میشود هم به وسیله نقمت پس حقیقتاً نه بلا به معنای نعمت است نه بلا به معنای نقمت اینکه فرمود ﴿وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّیِّئاتِ﴾ اینکه فرمود ﴿وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً﴾ همین است این فتنه یک مفهوم مطلقی است که محتوایش با فعل یکی است ولی لفظاش جداست مثل قعدت جلوسا این جلوس با قعود یکی است لذا مفعول مطلق اوست لذا لفظاً فرق میکند این بلونا با افتنان یکی است منتها لفظهایش فرق میکند اینکه فرمود ﴿وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً﴾ یا ﴿وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّیِّئاتِ﴾ سرّش همین است به وسیله اعطای حسنات یا در مبتلا کردن یا در ریختن در سیئات شخص امتحانش را پس میدهد حالا یا شاکر است یا صابر معلوم میشود از این جهت است که هم نعمت را میگویند بلا و هم نقمت را میگویند بلا نه این ربط مشترک لفظی است یک نه از لغت اضداد است دو نه اینکه ارتباط مستقیمی با معنای احسان و انتقام گیری دارد سه بلکه معنای خاص خودش را دارد که همان آزمون است منتها آن آزمون گاهی شکر نعمت ظهور میکند گاهی هم در صبر و نقمت فرمود ﴿لِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنینَ مِنْهُ بَلاءً حَسَنًا﴾ و پایان این آیه هم ﴿إِنَّ اللّهَ سَمیعٌ عَلیمٌ﴾ است این ﴿إِنَّ اللّهَ سَمیعٌ عَلیمٌ﴾ جمعبندی شده این یک صفحه است از آیه 9 تا آیه ١٧ اینها کاملاً به هم مرتبطند فرمود شما فضای جنگ فضای بدر فضای رعب آمیزی بود شما در حال استغاثه بودید ﴿إِذْ تَسْتَغیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجابَ لَکُمْ﴾ استجابت کرد این استجابت را معلل میکند ذات اقدس الهی به اینکه چون خدا سمیع است استجابت میکند قبلاً هم گذشت اینکه سمیع است نه یعنی شنواست سمیع است یعنی گوش میدهد وقتی ما در دعاها میگوییم خدا سمیع الدعا است یعنی گوش به حرف داعی میدهد وگرنه او سمیع است کسی فحش هم بدهد خدا میشنود غیبت هم بکند خدا میشنود حرف دروغ هم بزند خدا میشنود خدا بکل شیء سمیع است آن سمیعی آن در همه جا هست او در سمیع الدعا بودن به درد نمیخورد خب بله خدا شنیده که فلان کس یک چنین چیزی گفته است این سمیعی که در مسئله سمیع الدعا مطرح است این است که ما هم در تعبیرات عرفی میگوییم ما هرچه به او گفتیم این آقا گوش نداد گوش نداد یعنی او نشنید یا ترتیب اثر نداد؟ معنایش این است که ترتیب اثر نداد وقتی میگوییم فلان جوان گوش شنوا ندارد نه یعنی کر است یعنی ترتیب اثر به نصیحت نمیدهد وقتی میگوییم خدا سمیع الدعا است یعنی گوش به حرف داعی میدهد با آن لطف و بزرگواری که دارد پس در موارد دیگر که میگوید اگر شما غیبت کردید دروغ گفتید فلان کار را کردید خدا سمیع است یعنی میشنود اما وقتی در بخشهای ادعیه و اوراد و اذکار میگوییم خدا سمیع است یعنی گوش به حرف داعی و مناجی میدهد اینکه فرمود ﴿إِذْ تَسْتَغیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجابَ لَکُمْ﴾ اینها را باید به اسماء حسنای الهی معلل کند دیگر فرمود ﴿إِنَّ اللّهَ سَمیعٌ﴾ شما استغاثه کردید او هم گوش به حرف شما داد و میداند که کجا گوش میدهد و کجا گوش ندهد وگرنه آن سمیع علیم که همه جا هست ﴿إِنَّ اللّهَ سَمیعٌ عَلیمٌ﴾ بعد فرمود که چطور در این جنگ بدر شما پیروز شدید و آنها شکست خوردند ذلکم این را تعلیل میکند اینکه فرمود یبین لکم الآیات استدلال میکند تدلیل میکند راه نشان میدهد ذلکم اینکه شما پیروز شدید و شکست نخوردید برای این بود که ﴿وَ أَنَّ اللّهَ مُوهِنُ کَیْدِ الْکافِرینَ﴾ برهانی که قبلاً ذکر فرمود آیه ١٣ این بود که ﴿ذلِکَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ﴾ این صغرای قضیه ﴿وَ مَنْ یُشاقِقِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ اللّهَ شَدیدُ الْعِقابِ﴾ این کبرای قضیه آن را معلل کرده که چرا ﴿فَاضْرِبُوا فَوْقَ اْلأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ کُلَّ بَنانٍ﴾ برای اینکه ﴿ذلِکَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ﴾ اینجا هم که جمعبندی میکند میفرماید ذلکم اصل پیروزی شما و شکست کفار برای این است که ﴿وَ أَنَّ اللّهَ مُوهِنُ کَیْدِ الْکافِرینَ﴾ هر نقشه و کیدی را که کافرین کشیدهاند خدا آن را سست میکند در بخشهای دیگر فرمود به اینکه ﴿وَ لا یَحیقُ الْمَکْرُ السَّیِّی إِلاّ بِأَهْلِهِ﴾ فرمود مکر آنها نقشه آنها اثر ندارد ﴿وَ إِنْ کانَ مَکْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبالُ﴾ آنها بر فرض هم بتوانند با مکرشان کوهها را زیر و رو بکنند در برابر قدرت الهی نا چیز است ﴿وَ أَنَّ اللّهَ مُوهِنُ کَیْدِ الْکافِرینَ﴾ این کریمه که فرمود ﴿إِنْ تَسْتَفْتِحُوا فَقَدْ جاءَکُمُ الْفَتْحُ﴾ دو تفسیر دربارهاش شده یکی اینکه خطاب به مؤمنین است یکی اینکه خطاب با کفار است وقتی خطاب به کفار باشد با ﴿وَ أَنَّ اللّهَ مُوهِنُ کَیْدِ الْکافِرینَ﴾ هماهنگ است با این بعدش هم که تهدید است ﴿وَ إِنْ تَنْتَهُوا فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ إِنْ تَعُودُوا نَعُدْ وَ لَنْ تُغْنِیَ عَنْکُمْ فِئَتُکُمْ شَیْئًا وَ لَوْ کَثُرَتْ﴾ این با آنها هم اگر خطاب به مؤمنین باشد راه نیست چه اینکه ﴿وَ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُؤْمِنینَ﴾ هم نشان میدهد که این خطابه مال مؤمنین نیست پس دوم که خطاب مال کفار است این انطق و اقرر است خطاب به کفار است میفرماید به اینکه شما از خدا طلب فتح کردید این مشرکین آن سران و اشرافشان گذشته از بتهای عمومی بتکده یک بتهای اشرافی در داخله منزل داشتند در غالب جنگها وقتی میخواستند از مکه بیرون بیایند گذشته از اینکه از بتهای بتکده استنصار میکردند در کنار بتهای اشرافی منزلشان هم میگشتند از آنها هم کمک میخواستند ابوجهل این کار را کرد و سایر سران قریش این کار را کردند وقتی خواستند برای جنگ بدر از مکه بیرون بیایند از بتهای خود کمک خواستند بعد هم خب بتها را شفیع قرار میدادند میگفتند که فتح و نصرت به ما برسد بعد خود ابوجهل گفته بود که این کسی که مدعی نوبت است قد علم کرده در بین ما ایجاد اختلاف کرده است دین ما قدیمی است دین اینها تازه است نو است آن قدیم مقدم است از این حرفها را ایشان در این ادعیه آورده خدای سبحان میفرماید که اگر شما طلب فتح میکنید فتح آمده دیگر حق برای شما روشن شد اگر حق میخواهید حق برای شما روشن شد ﴿إِنْ تَسْتَفْتِحُوا فَقَدْ جاءَکُمُ الْفَتْحُ وَ إِنْ تَنْتَهُوا﴾ اگر دست بردارید از کارهای شرک آلود از مخالفت با توحید مخالفت با وحی و نبوت و رسالت الهی دست بردارید ﴿فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ﴾ این هم خیر تعینی است نه افضل تفضیل یعنی تنها راه همین است اما ﴿و إِنْ تَعُودُوا نَعُدْ﴾ اگر برگردید دوباره به همان شرکتان ما هم قهرمان برمیگردد ﴿و إِنْ تَعُودُوا نَعُدْ﴾ این یک اصل کلی است البته چه اینکه در بخشهای دیگر هم فرمود ﴿إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا﴾ شما اگر فیضتان برگردد دیدتان برگردد فیض ما هم برمیگردد ﴿إِنْ تَعُودُوا نَعُدْ﴾ ﴿إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا﴾ گاهی میگوید به فعل ماضی گاهی به فعل مضارع یک بخشهای کلی و حاکم است چه درباره مؤمنین چه درباره اینها
پرسش: ...
پاسخ: نه برای اینکه آنها فتح میخواستند منتها در حقیقت فنح را نمیدانستند که حقیقت فتح چیست خیال میکردند از این بتها کاری ساخته است این هم که گفتند تحکم است گرچه این تحکم با همزه را معنا کردند ولی در حقیقت اینها خیال میکردند که این فتحشان در همین است خودشان را حق میپنداشتند ﴿وَ لَنْ تُغْنِیَ عَنْکُمْ فِئَتُکُمْ شَیْئًا﴾ این نکره در سیاق نفی مفید عموم است یعنی هیچ کاری این فئه شما این قبیله شما جمعیت شما ولو زیاد هم باشد هیچ کاری از شما نمیکند نه تنها در جنگ بدر کاری از پیش نبرد در جنگهای دیگر هم این چنین است از شما کاری ساخته نیست بالأخره از جمعیت شما از عده و عده شما کاری ساخته نیست و لن تغنی این فعل مضارع است ﴿وَ لَنْ تُغْنِیَ عَنْکُمْ فِئَتُکُمْ شَیْئًا وَ لَوْ کَثُرَتْ﴾ برای اینکه ﴿وَ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُؤْمِنینَ﴾ با شما نیست آن معیت قیومیه که در سوره حدید است خدا با همه است ﴿هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ﴾ در جریان موسی و هارون (سلام الله علیهما) خدا فرمود ﴿اذْهَبْ إِلی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی﴾ این حرفها را بگویید ﴿إِنَّنی مَعَکُم﴾ یکجا دارد ﴿إِنَّنی مَعَکُما﴾ یکجا دارد معکم یعنی من با همه شما هستم هم من با موسی و هارون (سلام الله علیه) هستم هم با فرعون و هامان اما معیت خاصه من با شماست گرچه خداوند ﴿و هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ﴾ اما آن معیت خاصه معیت قیومیه الهی همراه مؤمنین است ﴿وَ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُؤْمِنینَ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
همیشه ذکر خدا سودمند است مخصوصاً در حال نبرد مثل اینکه همیشه صبر نافع است مخصوصاً در حال آزمون الهی
اگر کسی از جنگ فرار بکند با ننگ همراه است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا لَقیتُمُ الَّذینَ کَفَرُوا زَحْفًا فَلا تُوَلُّوهُمُ اْلأَدْبارَ ٭ وَ مَنْ یُوَلِّهِمْ یَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلاّ مُتَحَرِّفًا لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَیِّزًا إِلی فِئَةٍ فَقَدْ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصیرُ ٭ فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللّهَ رَمی وَ لِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنینَ مِنْهُ بَلاءً حَسَنًا إِنَّ اللّهَ سَمیعٌ عَلیمٌ ٭ ذلِکُمْ وَ أَنَّ اللّهَ مُوهِنُ کَیْدِ الْکافِرینَ ٭ إِنْ تَسْتَفْتِحُوا فَقَدْ جاءَکُمُ الْفَتْحُ وَ إِنْ تَنْتَهُوا فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ إِنْ تَعُودُوا نَعُدْ وَ لَنْ تُغْنِیَ عَنْکُمْ فِئَتُکُمْ شَیْئًا وَ لَوْ کَثُرَتْ وَ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُؤْمِنینَ﴾
گاهی در جریان جنگ میفرماید وقتی با دشمن روبرو شدید ﴿فَاثْبُتُوا وَ اذْکُرُوا اللّهَ﴾ در بخشی از آیات دارد که ﴿إِذا لَقیتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَ اذْکُرُوا اللّهَ﴾ همیشه ذکر خدا سودمند است مخصوصاً در حال نبرد مثل اینکه همیشه صبر نافع است مخصوصاً در حال آزمون الهی در این آیه محل بحث فقط جنبه منفی را به عنوان نهی یاد کرده است ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا لَقیتُمُ الَّذینَ کَفَرُوا زَحْفًا فَلا تُوَلُّوهُمُ اْلأَدْبارَ﴾ أدبار و همچنین إدبار گاهی از دبر گرفته میشود یعنی پشت ادبار در مقابل اقبال قرار میگیرد به این معنا به غیر انسان هم اسناد داده میشود به ادبار نجوم أدبار سجود أدبار نجوم ادبار سجود که با قرائتهای مختلف این دو تا آیه قرائت شده است آیه ٤٩ سورهٴ مبارکهٴ طور این است ﴿وَ مِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ وَ إِدْبارَ النُّجُومِ﴾ ادبار النجوم یعنی طلوع فجر که پایان سحر است و ستارهها دارند غروب میکنند برای اینکه آفتاب دارد طلوع میکند چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ قمر هم به یک صورت آمده که آن بعداً بازگو خواهد شد آیه ٤٠ سورهٴ مبارکهٴ قاف این است ﴿وَ مِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ وَ أَدْبارَ السُّجُودِ﴾ درباره نجوم هم ادبار النجوم قرائت شده است خب اینها از دبر است به معنی پشت ادبار و اقبال همین معناست لذا هم به انسان اسناد داده میشود هم به غیر انسان به انسان هم درباره انسانهای معصوم و وارسته اسناد داده میشود و هم غیر وارسته در جریان فرعون دارد که ﴿أَدْبَرَ وَ اسْتَکْبَرَ﴾ درباره موسی کلیم (سلام الله علیه) دارد بعد از اینکه عصا را القا کرده و به صورت مار درآمده است ﴿وَلّی مُدْبِرًا﴾ خب ادبار به این معنا از دبر است و پشت و موهن هم نیست موهن خلاف هم نیست تدبیر هم از این سنخ است تدبر هم از این سنخ است یعنی آنکه پشت قضایا را میبیند متدبر است آنکه قضایا را زیر و رو میکند ظاهرش را باطناش را پیشاپیشاش و آیندهاش را میبیند میگویند اهل تدبیر و تدبر است.
اما دُبر در قبال قُبل به تعبیر جناب رازی در مفردات این کنایه از آن دو عضو مخصوص است که ایشان در مفردات دارند که قبل و دبر کنایه از آن دو عضو مخصوص است وقتی گفتند تولی دُبره این یک تعبیر وهم آمیزی را هم تداعی میکند پس اگر گفته شد أدبر آن از دَبر به معنی پشت است ادبار و اقبال هم به انسان اسناد داده میشود هم به غیر انسان اما وقتی گفته شد تولی دبره نظیر آنچه که ﴿سَیُهْزَمُ الْجَمْعُ وَ یُوَلُّونَ الدُّبُرَ﴾ آمده است آیه ٤٥ سورهٴ مبارکهٴ قمر ﴿أَ کُفّارُکُمْ خَیْرٌ مِنْ أُولئِکُمْ أَمْ لَکُمْ بَراءَةٌ فِی الزُّبُرِ ٭ أَمْ یَقُولُونَ نَحْنُ جَمیعٌ مُنْتَصِرٌ ٭ سَیُهْزَمُ الْجَمْعُ وَ یُوَلُّونَ الدُّبُرَ﴾ اینگونه از تعبیرها همراه با تحقیر است بنابراین ادبر مدبراً و مانند آن منزه از آن حقارت است ولی تولی دبره ﴿سَیُهْزَمُ الْجَمْعُ وَ یُوَلُّونَ الدُّبُرَ﴾ و مانند آن این معنای حقارت آمیز را به همراه دارد گاهی میگویند تقفیه کرده است یعنی پشت گردناش به طرف ما شد گاهی میگویند ظهرش به طرف ماست گاهی میگویند ﴿سَیُهْزَمُ الْجَمْعُ وَ یُوَلُّونَ الدُّبُرَ﴾ این است که در خصوص اینگونه از موارد اگر کسی از جنگ فرار بکند با ننگ همراه است و اما آن موارد استثنایی خب استثنای از ننگ است آنجا دارد متحرف یا متحیز ندارد که فلما دبره که پس یک کسی بگوید مورد استثنا شاهد بر خلاف است بنابراین در آیه محل بحث آن جنبه منفی تحقیر هم ملحوظ شده است.
پرسش: ...
پاسخ: بله آن دُبر یعنی پشت یعنی تا دبر آمد یعنی تا پشت ملحوظ شده است یعنی این پیراهن را از پشت تا آنجا پاره کرده است چون کار خود حضرت یوسف (سلام الله علیه) نیست این وهن هم نیست در آنجا آمیخته با شرف است برای اینکه او برای صیانت عصمتاش فرار کرده است او که آمده است ﴿قَدَّتْ قَمیصَهُ﴾ او که آمده است پیراهن را از پشت گرفته تا دبر پاره کرده است خب بنابراین این وهن برای آن زن هست نه برای مرد.
پرسش: ...
پاسخ: غرض آن است که درباره معصومی هم تعبیر وهن آمیزی نیست اما درباره کسی که از جنگ فرار میکند تعبیر با حقارت همراه است نمیگویند ادبر گاهی میگویند ادبر اما بالأخره تقفیه یک مسئله است اظهر یک مسئله است ادبر و تولی دبره مسئله دیگر از سر تا پا همهاش پشت است اما گاهی میگویند گردناش قفایش به طرف ماست یک وقت میگویند پشتاش به طرف ماست یک وقت میگویند دبرش دید دارد خب اینها فرق میکند دیگر.
پرسش: ...
پاسخ: همان طوری که اشاره شد راغب در مفرداتاش میگوید که القبل و الدبر کنیه بهما عن العضوین المخصوصین تثنیه یا کنی بهما عن العضوین المخصوصین این در مفردات خودش که در تفسیر قرآن میگوید خب
پرسش: ...
پاسخ: نه ادبار عیب ندارد ﴿فَلا تُوَلُّوهُمُ اْلأَدْبارَ﴾ اشکالی ندارد اما ﴿مَنْ یُوَلِّهِمْ یَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ﴾ با ننگ همراه است وگرنه ادبار ادبار السجود هست ادبار النجوم هست آن از دبر است نه از دُبر مدبر همین کسی است متدبر آن است که پشت قضیه را میبیند اینکه بد نیست اما دبر کنایه از آن عضو قبیحه است نظیر قبل آن که این بزرگوار میگوید این است که القبل و الدبر کنی بهما عن العضوین المخصوصین.
پرسش: ...
پاسخ: اینکه دیگر دبر در آن نیست این فقط تحرف است و تحیز دوتا تعبیر فخر آمیز است این استثنای از ننگ است در این مستثنا که آن عناوین مأخوذ نشد آنچه که در مستثنا مأخوذ است عنوان تحرف است و تحیز
﴿فَقَدْ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصیرُ﴾ فرمود ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللّهَ رَمی﴾ آن جنبه اعجاز آمیز به شما اسناد ندارد آن جنبه ذات اقدس الهی مستند است خواه در مسئله قتل نظامیهای بدر و مجاهدان بدر و خواه در مسئله رمی.
مطلب دیگر آن است که ﴿وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ﴾ به توحید نزدیکتر از آن بیان نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) است وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) بعد از کندن در خیبر فرمود «ما قلعت باب خیبر بقوه جسدانیه و لا قوه غذائیه بل بقوة ملکوتیه بنور ربها مضیئة» فرمود من با قوت دست و بازو و سرپنجه این در را نکندم بلکه به قوت ملکوتی آم را کندم خواستند بگویند به اینکه این با دست این چنین نشد که من دست دراز کردم در را کندم من همین که اراده کردم کنده شد همین که اراده کردم کنده شد خب به هر تقدیر چه با دست حضرت کنده باشد چه با اراده کنده باشد این را گفت که «بنفس بنور ربها مضیئة بل بقوة ملکوتیه» فرمود اراده ام خواسته آن چیزی که لازم نیست دست دراز کند که اگر آن اراده است خب همانی که ﴿فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ اْلأَرْضَ﴾ درش هست همان که شق الارض است همان که شق القمر هست قلع الباب هم هست اینکه نیازی به دست ندارد ولی علی ای حال حضرت فعل را به خود اسناد میدهد میگوید من این کار را به قوه ملکوتی حق کردم لکن در مسئله ﴿وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللّهَ رَمی﴾ به توحید نزدیکتر است ذات اقدس الهی کلاً فعل را از عبد بما انه عبد سلب کرده است به الله بما انه الله اسناد داده است و اللهی که صرت یده الذی یبطش بها استاینجا سه مسئه است نفی از عبد بما انه عبد اسناد به رببما انه رب جمع بین نفی و اسناد هم به این است آن کاری که وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) کرد او را هم شیعهها نقل کردند هم در تفسیر برادران اهل سنت آمده که به حضرت امیر (سلام الله علیه) فرموده خاک بیاور یا تراب بود یا سنگریزه بود فرمود تو بیاور در بین این همه اصحاب خاک خدمت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) گذاشت وجود مبارک حضرت رسول این خاک را ریخت بعد فرمود «.. الوجوه» چهرههایتان زشت باد فرمود این کاری که تو کردهای تو بالأخره در این خاک را چند قدمی مثلاً ریختی اما اینکه تمام ذرات این خاک به چشم این مشرکین برود آن دیگر کار تو نیست فرمود ﴿وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللّهَ رَمی﴾ خب رمی الهی در همین موطن است در همین جا خدا رمی کرده است این با قرب نوافل تعبیر است که وجود مبارک ذات اقدس الهی بر اساس حدیث شریف قرب نوافل که «کنت یده الذی بیده یبطش بها» همان طوری که مجاری ادراک الهی حق میشود مجاری تحریکی هم میشود فعل خدا به منزله دست پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) میشود بلکه فعل خدا دستی است که پیغمبر با دست خدا آن کار را انجام میدهد لذا در حقیقت ﴿وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَوَ لکِنَّ اللّهَ رَمی﴾ در جریان حضرت امیر دارد که این کار را من به قوه الهی کردم به قوه ملکوتی کردم اسنادش به خود عبد بیشتر از اسنادش به رب است لذا این کریمه سوره انفال به توحید افعالی نزدیکتر از قصه خیبر است خب.
پرسش: ...
پاسخ: معاصی را؟ معاصی را که در سورهٴ مبارکهٴ اسراء فرمود ﴿کُلُّ ذلِکَ کانَ سَیِّئُهُ عِنْدَ رَبِّکَ مَکْرُوهًا﴾ معاصی در نقص است دیگر نقص و عیب و شر به ذات اقدس الهی برنمیگردد در سورهٴ مبارکهٴ نساء این بحثاش گذشت که ﴿ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ﴾ سیئه و معصیت از آنجا که نقص است و عیب است بالا نمیرود یک فعل واقعی وجودی نیست با نقصان همراه است.
پرسش: ...
پاسخ: بله در خارج آن که تحقق دارد امکان فیزیکی مادی است اما چون مطابق عقل نیست مطابق وحی نیست صدها نقص و عیب او را همراهی میکند این نقص و عیب نمیگذارد یک چنین کاری برود بالا بحثاش در سورهٴ مبارکهٴ نساء گذشته که فرمود گرچه ﴿کُلُّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ فَما لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ حَدیثًا﴾ اما ﴿ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ﴾ یعنی هم من عند لله است هم من الله ﴿وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ﴾ سیئات و معاصی و شرور گرچه من عند الله است ولی من الله نیست فرق اینکه چه چیزی هم من عند الله است هم من الله و چه چیزی گرچه من عند الله است ولی من الله نیست این چهار اصل بلکه چهار فصل در سورهٴ مبارکهٴ نساء حل شد فرمود ﴿کُلُّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ فَما لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ حَدیثًا ٭ ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ﴾ یعنی هم من عند الله است هم من الله اما ﴿ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ﴾ اینجا من الله نیست تعارف هم نیست که ما حالا تعدب بکنیم بگوییم این معاصی مال خدا نیست معاصی یقیناً من عند الله است یک یقیناً من الله نیست دو فرق اینها مبسوطاً آنجا چند روز بحث شد خب ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللّهَ رَمی﴾ که این به توحید افعالی نزدیکتر از قصه خیبر است.
اینگونه از مردان الهی که به توحید الهی بار یافتند کسانیاند که شئونشان مستغرق در ذات اقدس الهی خواهد بود شما یک حرفی را در این کتاب مطول مسئله لو آنجا یک مشکلی بود که «فنعم العبد سهیل لو لم یخف الله لم یعصه» آنجا وجوهی ذکر کردند که طبق این نقل سهیل بنده صالح خداست اگر از خدا نمیترسید گناه نمیکرد اینها اشکالاش این است که چون از خدا نمیترسد گناه میکند و این معنا ندارد معنای «لو لم یخف الله لم یعصه» این است که این به مقامی رسید که اگر نترسد هم باز گناه نمیکند یعنی اگر جهنم نبود در عالم باز هم او گناه نمیکرد اگر از عذاب الهی هم نترسد اصلاً جهنمی در عالم نباشد گناه نمیکند یک اگر هم خدا به او وعده بدهد که گناهان تو را بخشیدم هر گناهی بکنی میبخشم باز هم گناه نمیکند چون گناه را نقص میداند بی حرمتی میداند بی ادبی میداند کم اتفاق میافتد که ما حالا در کنار سفره کسی باشیم مهمان باشیم و در خانه او همانجا با او دربیفتیم کم اتفاق میافتد ولی ممکن است در هزارها آدم یک آدم دریدهای باشد ولی بالأخره باید در حضور او در کنار سفره او خانه او آن کار را نمیکند اینها به آنجا رسیدند میدانند در کنار سفره کی هستند «لو لم یخف الله لم یعصه» فضلا از اینکه یخافه خب یک چنین انسانی به اینجا میرسد برای اینکه توهم نشود این کارها فقط برای ابلاغ و آزمون است یا انعام است کلمه با را اضافه فرمود فرمود ﴿لِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنینَ مِنْهُ بَلاءً حَسَنًا﴾ ابلا به معنای انعام هم هست در دعای تکبیرات عیدین غدیر عید قربان هست الحمد لله الذی ما ابلانا ابلانا یعنی انعم اذ انعم احسن الینا اعطانا ابلا به معنای انعام است لکن ریشه اصلی بلاء گفتند آزمون و امتحان است هم در نعمت است هم در نقمت است ﴿و لِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنینَ مِنْهُ بَلاءً حَسَنًا﴾ در اوائل سورهٴ مبارکهٴ نساء آنجا که فرمود که شما اموال یتامی را به آنها ندهید مگر اینکه آنها را بیازمایید تبلوهم آنها را بیازمایید آنجا ماده بلا و بلا و اینها بازگو شد که اینها بی ارتباط با هم نیستند حالا یا واویاند یا یاییاند یا مختلفاند بلا یعنی کهنگی ما اگر خواستیم درباره کسی داوری کنیم بگوییم به اینکه این شخصی که شما با او چند سال بودید چه آدمی است چگونه است ما میگوییم ما کهنهاش کردیم یعنی ما میدانیم او چکاره است این تعبیری که ما میگوییم ما کهنهاش کردیم یعنی ما کاملاً از او باخبریم اگر کسی جامهای را چندین سال بپوشد و کهنه بشود این شخص میتواند تار و پودش محکم است یا نه و شستشویش آسان است یا نه چرک گیر است یا نه چون این لباس را چندین سال پوشید کهنه کرد بلا یعنی کهنگی میگویند شایسته است کسی که لباس نو گرفته قبل از اینکه لباس نو را بپوشد یک چیزی به این لباس بگوید به این جامه تازه بگو که تو یک روزی بلا و کهنگی میگیری دیگر آبروی مرا نبر طوری نباشد که آبروی خودم را ببرم این کار را نکن برای اینکه تو یک روزی کهنه میشوی وضعی به بار نیاور که من با پوشیدن تو تفاخر کنم خب پس بلا یعنی کهنگی و چون انسان با این کهنه کردن میفهمد که این شیء محکم است یا نه با دوام است یا نه خوشرنگ است یا نه؟ همین را میگویند بلا آزمون امتحان گرچه بعضیها خواستند بین بلا و بلا فرق بگذارند ولی بر فرض هم فرق فی الجمله داشته باشند تفاوت جوهری به آن صورت ندارند خب اگر نعمت را میگویند بلا نقمت را هم میگویند بلا برای اینکه هم به وسیله نعمت انسان آزموده میشود هم به وسیله نقمت پس حقیقتاً نه بلا به معنای نعمت است نه بلا به معنای نقمت اینکه فرمود ﴿وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّیِّئاتِ﴾ اینکه فرمود ﴿وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً﴾ همین است این فتنه یک مفهوم مطلقی است که محتوایش با فعل یکی است ولی لفظاش جداست مثل قعدت جلوسا این جلوس با قعود یکی است لذا مفعول مطلق اوست لذا لفظاً فرق میکند این بلونا با افتنان یکی است منتها لفظهایش فرق میکند اینکه فرمود ﴿وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً﴾ یا ﴿وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّیِّئاتِ﴾ سرّش همین است به وسیله اعطای حسنات یا در مبتلا کردن یا در ریختن در سیئات شخص امتحانش را پس میدهد حالا یا شاکر است یا صابر معلوم میشود از این جهت است که هم نعمت را میگویند بلا و هم نقمت را میگویند بلا نه این ربط مشترک لفظی است یک نه از لغت اضداد است دو نه اینکه ارتباط مستقیمی با معنای احسان و انتقام گیری دارد سه بلکه معنای خاص خودش را دارد که همان آزمون است منتها آن آزمون گاهی شکر نعمت ظهور میکند گاهی هم در صبر و نقمت فرمود ﴿لِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنینَ مِنْهُ بَلاءً حَسَنًا﴾ و پایان این آیه هم ﴿إِنَّ اللّهَ سَمیعٌ عَلیمٌ﴾ است این ﴿إِنَّ اللّهَ سَمیعٌ عَلیمٌ﴾ جمعبندی شده این یک صفحه است از آیه 9 تا آیه ١٧ اینها کاملاً به هم مرتبطند فرمود شما فضای جنگ فضای بدر فضای رعب آمیزی بود شما در حال استغاثه بودید ﴿إِذْ تَسْتَغیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجابَ لَکُمْ﴾ استجابت کرد این استجابت را معلل میکند ذات اقدس الهی به اینکه چون خدا سمیع است استجابت میکند قبلاً هم گذشت اینکه سمیع است نه یعنی شنواست سمیع است یعنی گوش میدهد وقتی ما در دعاها میگوییم خدا سمیع الدعا است یعنی گوش به حرف داعی میدهد وگرنه او سمیع است کسی فحش هم بدهد خدا میشنود غیبت هم بکند خدا میشنود حرف دروغ هم بزند خدا میشنود خدا بکل شیء سمیع است آن سمیعی آن در همه جا هست او در سمیع الدعا بودن به درد نمیخورد خب بله خدا شنیده که فلان کس یک چنین چیزی گفته است این سمیعی که در مسئله سمیع الدعا مطرح است این است که ما هم در تعبیرات عرفی میگوییم ما هرچه به او گفتیم این آقا گوش نداد گوش نداد یعنی او نشنید یا ترتیب اثر نداد؟ معنایش این است که ترتیب اثر نداد وقتی میگوییم فلان جوان گوش شنوا ندارد نه یعنی کر است یعنی ترتیب اثر به نصیحت نمیدهد وقتی میگوییم خدا سمیع الدعا است یعنی گوش به حرف داعی میدهد با آن لطف و بزرگواری که دارد پس در موارد دیگر که میگوید اگر شما غیبت کردید دروغ گفتید فلان کار را کردید خدا سمیع است یعنی میشنود اما وقتی در بخشهای ادعیه و اوراد و اذکار میگوییم خدا سمیع است یعنی گوش به حرف داعی و مناجی میدهد اینکه فرمود ﴿إِذْ تَسْتَغیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجابَ لَکُمْ﴾ اینها را باید به اسماء حسنای الهی معلل کند دیگر فرمود ﴿إِنَّ اللّهَ سَمیعٌ﴾ شما استغاثه کردید او هم گوش به حرف شما داد و میداند که کجا گوش میدهد و کجا گوش ندهد وگرنه آن سمیع علیم که همه جا هست ﴿إِنَّ اللّهَ سَمیعٌ عَلیمٌ﴾ بعد فرمود که چطور در این جنگ بدر شما پیروز شدید و آنها شکست خوردند ذلکم این را تعلیل میکند اینکه فرمود یبین لکم الآیات استدلال میکند تدلیل میکند راه نشان میدهد ذلکم اینکه شما پیروز شدید و شکست نخوردید برای این بود که ﴿وَ أَنَّ اللّهَ مُوهِنُ کَیْدِ الْکافِرینَ﴾ برهانی که قبلاً ذکر فرمود آیه ١٣ این بود که ﴿ذلِکَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ﴾ این صغرای قضیه ﴿وَ مَنْ یُشاقِقِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ اللّهَ شَدیدُ الْعِقابِ﴾ این کبرای قضیه آن را معلل کرده که چرا ﴿فَاضْرِبُوا فَوْقَ اْلأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ کُلَّ بَنانٍ﴾ برای اینکه ﴿ذلِکَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ﴾ اینجا هم که جمعبندی میکند میفرماید ذلکم اصل پیروزی شما و شکست کفار برای این است که ﴿وَ أَنَّ اللّهَ مُوهِنُ کَیْدِ الْکافِرینَ﴾ هر نقشه و کیدی را که کافرین کشیدهاند خدا آن را سست میکند در بخشهای دیگر فرمود به اینکه ﴿وَ لا یَحیقُ الْمَکْرُ السَّیِّی إِلاّ بِأَهْلِهِ﴾ فرمود مکر آنها نقشه آنها اثر ندارد ﴿وَ إِنْ کانَ مَکْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبالُ﴾ آنها بر فرض هم بتوانند با مکرشان کوهها را زیر و رو بکنند در برابر قدرت الهی نا چیز است ﴿وَ أَنَّ اللّهَ مُوهِنُ کَیْدِ الْکافِرینَ﴾ این کریمه که فرمود ﴿إِنْ تَسْتَفْتِحُوا فَقَدْ جاءَکُمُ الْفَتْحُ﴾ دو تفسیر دربارهاش شده یکی اینکه خطاب به مؤمنین است یکی اینکه خطاب با کفار است وقتی خطاب به کفار باشد با ﴿وَ أَنَّ اللّهَ مُوهِنُ کَیْدِ الْکافِرینَ﴾ هماهنگ است با این بعدش هم که تهدید است ﴿وَ إِنْ تَنْتَهُوا فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ إِنْ تَعُودُوا نَعُدْ وَ لَنْ تُغْنِیَ عَنْکُمْ فِئَتُکُمْ شَیْئًا وَ لَوْ کَثُرَتْ﴾ این با آنها هم اگر خطاب به مؤمنین باشد راه نیست چه اینکه ﴿وَ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُؤْمِنینَ﴾ هم نشان میدهد که این خطابه مال مؤمنین نیست پس دوم که خطاب مال کفار است این انطق و اقرر است خطاب به کفار است میفرماید به اینکه شما از خدا طلب فتح کردید این مشرکین آن سران و اشرافشان گذشته از بتهای عمومی بتکده یک بتهای اشرافی در داخله منزل داشتند در غالب جنگها وقتی میخواستند از مکه بیرون بیایند گذشته از اینکه از بتهای بتکده استنصار میکردند در کنار بتهای اشرافی منزلشان هم میگشتند از آنها هم کمک میخواستند ابوجهل این کار را کرد و سایر سران قریش این کار را کردند وقتی خواستند برای جنگ بدر از مکه بیرون بیایند از بتهای خود کمک خواستند بعد هم خب بتها را شفیع قرار میدادند میگفتند که فتح و نصرت به ما برسد بعد خود ابوجهل گفته بود که این کسی که مدعی نوبت است قد علم کرده در بین ما ایجاد اختلاف کرده است دین ما قدیمی است دین اینها تازه است نو است آن قدیم مقدم است از این حرفها را ایشان در این ادعیه آورده خدای سبحان میفرماید که اگر شما طلب فتح میکنید فتح آمده دیگر حق برای شما روشن شد اگر حق میخواهید حق برای شما روشن شد ﴿إِنْ تَسْتَفْتِحُوا فَقَدْ جاءَکُمُ الْفَتْحُ وَ إِنْ تَنْتَهُوا﴾ اگر دست بردارید از کارهای شرک آلود از مخالفت با توحید مخالفت با وحی و نبوت و رسالت الهی دست بردارید ﴿فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ﴾ این هم خیر تعینی است نه افضل تفضیل یعنی تنها راه همین است اما ﴿و إِنْ تَعُودُوا نَعُدْ﴾ اگر برگردید دوباره به همان شرکتان ما هم قهرمان برمیگردد ﴿و إِنْ تَعُودُوا نَعُدْ﴾ این یک اصل کلی است البته چه اینکه در بخشهای دیگر هم فرمود ﴿إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا﴾ شما اگر فیضتان برگردد دیدتان برگردد فیض ما هم برمیگردد ﴿إِنْ تَعُودُوا نَعُدْ﴾ ﴿إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا﴾ گاهی میگوید به فعل ماضی گاهی به فعل مضارع یک بخشهای کلی و حاکم است چه درباره مؤمنین چه درباره اینها
پرسش: ...
پاسخ: نه برای اینکه آنها فتح میخواستند منتها در حقیقت فنح را نمیدانستند که حقیقت فتح چیست خیال میکردند از این بتها کاری ساخته است این هم که گفتند تحکم است گرچه این تحکم با همزه را معنا کردند ولی در حقیقت اینها خیال میکردند که این فتحشان در همین است خودشان را حق میپنداشتند ﴿وَ لَنْ تُغْنِیَ عَنْکُمْ فِئَتُکُمْ شَیْئًا﴾ این نکره در سیاق نفی مفید عموم است یعنی هیچ کاری این فئه شما این قبیله شما جمعیت شما ولو زیاد هم باشد هیچ کاری از شما نمیکند نه تنها در جنگ بدر کاری از پیش نبرد در جنگهای دیگر هم این چنین است از شما کاری ساخته نیست بالأخره از جمعیت شما از عده و عده شما کاری ساخته نیست و لن تغنی این فعل مضارع است ﴿وَ لَنْ تُغْنِیَ عَنْکُمْ فِئَتُکُمْ شَیْئًا وَ لَوْ کَثُرَتْ﴾ برای اینکه ﴿وَ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُؤْمِنینَ﴾ با شما نیست آن معیت قیومیه که در سوره حدید است خدا با همه است ﴿هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ﴾ در جریان موسی و هارون (سلام الله علیهما) خدا فرمود ﴿اذْهَبْ إِلی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی﴾ این حرفها را بگویید ﴿إِنَّنی مَعَکُم﴾ یکجا دارد ﴿إِنَّنی مَعَکُما﴾ یکجا دارد معکم یعنی من با همه شما هستم هم من با موسی و هارون (سلام الله علیه) هستم هم با فرعون و هامان اما معیت خاصه من با شماست گرچه خداوند ﴿و هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ﴾ اما آن معیت خاصه معیت قیومیه الهی همراه مؤمنین است ﴿وَ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُؤْمِنینَ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است