display result search
منو
تفسیر آیه 25 سوره انفال _ بخش دوم

تفسیر آیه 25 سوره انفال _ بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 29 دقیقه مدت قطعه
  • 32 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 25 سوره انفال _ بخش دوم"

هر آزمایشی چه خوب چه تلخ چه شیرین به عنوان فتنه است
مرض و فقر و حوادث تلخ دیگر که به حال انسان ناسازگار است شر محسوب می‌شود.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصیبَنَّ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ شَدیدُ الْعِقابِ﴾

در آیه قبل خطاب به مؤمنین فرمود ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ﴾ این هم در حقیقت خطاب به مؤمنین است که «یا ایها الذین امنوا اقتوا فتنة» فتنه همان طوری که در نوبت قبل بازگو شد گاهی به معنای آزمون امتحان است فرمود ﴿أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ﴾ یا در آیه ٣٥ سورهٴ مبارکهٴ انبیا فرمود ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً وَ إِلَیْنا تُرْجَعُونَ﴾ هر آزمایشی چه خوب چه تلخ چه شیرین این به عنوان فتنه است در سورهٴ مبارکهٴ فجر هم دارد که انسان گاهی مبتلا به سلامت است گاهی مبتلا به مرض ﴿فَأَمَّا اْلإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبّی أَکْرَمَنِ ٭ وَ أَمّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبّی أَهانَنِ ٭ کَلاّ﴾ گاهی انسان مبتلا به مرض است گاهی مبتلا به سلامت گاهی مبتلا به فقر است گاهی مبتلا به ثروت همه اینها ابتلاست یعنی امتحان است برابر آنچه که در سوره فجر آمده همه حوادث چه تلخ چه شیرین ابتلاست منتها افراد عادی وقتی بیمار شدند می‌گویند مبتلا به مرض است در حالی که افراد سالم هم باید بگویند ما مبتلا به سلامتیم مبتلا یعنی ممتحن طبق آیه ٣٥ سورهٴ مبارکهٴ انبیاء که فرمود ﴿نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً﴾ این جامع مثالهایی است که در سوره فجر آمده سلامت و ثروت و نشاط و مانند آن از چیزهایی که به حال انسان سازگار است اینها به حسب ظاهر خیر است مرض و فقر و حوادث تلخ دیگر که به حال انسان ناسازگار است شر محسوب می‌شود و همه اینها به صورت امتحان است ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً﴾ و آنچه را که موسی کلیم (سلام الله علیه) به ذات اقدس الهی عرض کرد ﴿إِنْ هِیَ إِلاّ فِتْنَتُکَ﴾ آن هم به معنی آزمون است اما قسم دوم فتنه که در قرآن از او خیلی تحذیر شده است که گاهی گفته می‌شود فتنه اکبر از قتل است گاهی گفته می‌شود فتنه اشد از قتل است گاهی می‌فرماید فتنه گران را براندازید ﴿وَ قاتِلُوهُمْ حَتّی لا تَکُونَ فِتْنَةٌ﴾ و مانند آن چون به این است که بر اثر القای شبهات فکری و دینی یا تمسک به متشابهات و پرهیز از محکمات جامعه اسلامی را عرباً عربا می‌کنند عقائد مردم را مذهبی مردم را مورد خدشه و مناقشه قرار می‌دهند که قهراً باعث پیدایش ملل و نحل فراوانی است این گونه از فتنه‌ها عذاب است و منشأ این عذاب ظالمین‌اند آثار سوء‌اش هم دامن گیر سه گروه خواهد شد گروه اول کسانی‌اند که آتش این فتنه را به پاکردند گروه دوم کسانی‌اند که توان آتش نشانی داشتند ولی عمداً تقصیر کردند گروه سوم قاصرانی‌اند که توان این را نداشتند و نتوانستند خاموش کنند لذا نقشی در آتشن شانی نداشتند آن گروه اول که روشنگران شعله فتنه‌اند اینها معذبند گروه دوم که می‌توانستند با امر به معروف و نهی از منکر جلوی شعله را بگیرند جلوی تمسک به متشابهات را بگیرند و عمداً تقصیر کردند این هم عذاب دامنگیر اینها خواهد شد گروه سوم که قاصران‌اند اینها هم در این بلوای دومی گرفتار می‌شوند منتها این دیگر تعذیب نیست برای اینها یک امتحان است یا مصلحت دیگری را دربردارد و مانند آن اگر یک شبهه‌ای در جامعه رخنه کرده است تمسک به متشابهات علنی و عملی شده است دامنگیر همه خواهد شد جوانها آلوده می‌شوند خواه کسانی که بتوانند رفع کنند یا نتوانند رفع کنند در سورهٴ مبارکهٴ آل عمران که دارد ﴿فَأَمَّا الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْویلِهِ وَ ما یَعْلَمُ تَأْویلَهُ﴾ از همین قبیل است القای شبهه یا تمسک به متشابهات این فتنه‌ها را دربردارد آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ بقره آمده است که فتنه اکبر از قتل است یا اشد از قتل است ناظر به اینگونه از فتن است آیه ١٩١ سورهٴ مبارکهٴ بقره این است که ﴿وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ﴾ چه اینکه در همان سورهٴ مبارکهٴ بقره آیه ٢١٧ به این صورت است که ﴿إِخْراجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَکْبَرُ عِنْدَ اللّهِ وَ الْفِتْنَةُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ﴾ و نمونه بارزش هم همان فتنه‌ای بود که در صدر اسلام پدید آمد و به تعبیر اهل تفسیر هنوز هم که هنوز است اختلاف شیعه و سنی می‌بینید قربانی می‌گیرد یا خطرات دیگری را به دنبال دارد آن روز اگر به عدل قرآن کریم که عترت طاهرین (علیهم السلام) است مراجعه می‌کردند یا کار را به دست کسی می‌دادند که فتنه شناس است و ریشه فتنه را می‌خشکاند کار به اینجا نمی‌کشید وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) در نهج‌البلاغه به این صورت بیان می‌کند در خطبه 93 بعد از حمد خدا و ثنای خدا فرمود «ایها الناس فانی فقات عین الفتنة، ولم یکن لیجتریء علیها احد غیری بعد ان ماج غیهبها، واشتد کلبها. فاسالونی قبل ان تفقدونی، فو الذی نفسی بیده لا تسالونی عن شیء فیما بینکم وبین الساعة، ولا عن فئة تهدی مائة وتضل مائة الا نباتکم بناعقها وقائدها وسائقها، ومناخ رکابها، ومحط رحالها، ومن یقتل من اهلها قتلا، ومن یموت منهم موتا» فرمود مردم من چشم فتنه را کندم این منافقین که با آن وضع به حسب ظاهر با نشانه سجده در پیشانی در برابر حضرت امیر (سلام الله علیه) قیام کردند در جریان جنگ خوارج و مانند آن یا کسانی که عنوان صحابه بودن را یدک می‌کشیدند یا عناوین دیگر هیچ کس نمی‌توانست آنها را سر جایشان بنشاند مگر خود حضرت امیر فرمود من چشم فتنه را کندم هیچ کس قدرت این را نداشت که این کار را بکند ببینید در جریان کشتن عمر بن عبد ود و مانند آن یک چنین ادعاهایی نکردند چون این یک سلحشوری ظاهری است دیگری هم ممکن بود بگوید من اگر بودم عمر را از پا درمی‌آوردم و مانند آن البته آن بیان نورانی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در جریان غزوه خندق که «ضربه علی یوم الخندق تعدل عبادة الثقلین» و مانند آن از خود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسیده است برای اینکه آن ضربه باعث حفظ اسلام بود و معادل با همه عبادتهاست حتی عبادتهای حضرت امیر و شهادتهای حضرت امیر در کنار سفره آن سلحشوری قرار دارد اگر خدای ناکرده آن روز عمر بن عبد ود می‌آمد و کار را یکسره میکرد و بساط اسلام برچیده می‌شد دیگر قرآن و شهادت و امثال ذلک نبود ماه مبارک رمضانی نبود تا وجود مبارک حضرت امیر به فیض «فزت و رب الکعبه» و مانند آن نائل بشود بساط اسلام کاملاً برچیده میشد در آنجا حضرت فرمود «ضربة علی یوم الخندق تعدل عبادة الثقلین» آن روی خصوصیت مقطعی و موضوعی با اخلاصی که خود حضرت امیر داشت ولی در جریانهای بعدی که طلحه و زبیرها را از پادرآوردند یا خوارج نهروان را از پا درآوردند این کار شخص حضرت امیر است فرمود من چشم فتنه را کندم و احدی غیر از من این جرأت را نداشت برای اینکه یا عوام زده بود یا بالأخره احتیاج بیجا داشت من بودم این کار را کردم و غیر از من احدی توان این کار را نداشت برای اینکه یا عوام زده بود یا بالأخره احتیاط بی جا داشت من بودم که این کار را کردم و غیر از من احدی توان این کار را نداشت بعد از اینکه تیرگی و تاریکی شدید شد پس هرچه نیاز دارید از من بپرسید «فاسئلونی قبل أن تفقدونی» متأسفانه حضرت این فرمایش را می‌کردند و از او سؤال نکردند که فتنه چیست و ما چگونه چشم این فتنه را برداریم بعد هم کم کم آن جریان محاکمه پیش آمد و حکمیت پیش آمد و کار به انزوای علوی کشید و حکومت به دست امویان رسید که رسید خب بعدها هر حادثه تلخی که پیش آمد در همان خانه نشینی اهل بیت (علیهم الصلاة و علیهم السلام) بود اینکه فرمود من چشم فتنه را کندم و هیچ کسی توان آن را ندارد برای اینکه فتنه شناسی کار آسانی نیست اینکه خدا می‌فرماید فتنه اکبر از قتل است اشد از قتل است هم از همین قبیل است شیطان هم با فتنه‌های خاص خودش برای ایجاد تفرقه و دست برداشتن مردم از حبل متین الهی دست از کار خود برنمی‌دارد در خطبه ١٢١ نهج‌البلاغه به این صورت فرمود فرمود به اینکه بند هشتم خطبه ١٢١ نهج البلاغه این است که «ان الشیطان یسنی لکم طرقه، ویرید ان یحل دینکم عقدة عقدة، ویعطیکم بالجماعة الفرقة، وبالفرقة الفتنة; فاصدفوا عن نزغاته ونفثاته، واقبلوا النصیحة ممن اهداها الیکم، واعقلوها علی انفسکم» فرمود به اینکه شما یک پیمانی با ذات اقدس الهی بستید اعتصامی دارید به حبل میتن خدا این تک تک این تار و پود این حبل را این را باز می‌کند این رشته‌ها را پنبه می‌کنند این بسته‌ها را گره می‌کنند این گره زده‌ها را باز می‌کنند انسانی که معتقد است دو تا عقد دارد دو تا گره دارد یک گره و عقد بین موضوع و محمول است در مسائل علمی حالا خواه به توحید برگردد خواه به معاد برگردد خواه به نبوت برگردد خواه به مسائل دیگر کلامی این یک عقد اولی است عقد علمی است که بین موضوع و محمول گره می‌خورد مستحضرید که در منطق قضیه را می‌گویند عقد موضوع معقود له است و محمول معقود است این گره را بین موضوع و محمول می‌زنند این در فضای علمی است کاری به ایمان ندارد یک کسی که مطلب علمی را بررسی می‌کند بین موضوع و محمول گره می‌زند یک گره علمی است که آن محمول از این موضوع جدا نمی‌شود و این موضوع هم این محمول را رها نمی‌کند این یک عقد علمی است این کاری به ایمان ندارد ممکن است در بحثهای علمی خوب بین موضوع و محمول گره بزند برهان اقامه بکند ولی با جان خود گره نزند
گره دیگر گره ایمانی است که نتیجه این عقد نتیجه این قضیه باید با جان آدم گره بخورد که انسان باور بکند این را می‌گویند عقیده که ایمان در این محدوده دوم است ایمان فعل نفس فعل اختیاری بین نفس و ایمان اراده فاصله است انسان می‌تواند ایمان بیاورد می‌تواند ایمان نیاورد اما بین نفس و علم اراده فاصله نیست هیچ کس نمی‌تواند بگوید من نمی‌خواهم بفهمم وقتی برهان اقامه شد انسان مضطر به قبول است چرا چون در برابر ضروری قرار می‌گیرد اگر موضوع و محمول ربطشان ضروری بود چه اینکه باید باشد در برهان ضروری است ضروریت هست کلیت هست دوام هست این عناصر محوری چهارگانه در برهان لازم است اگر ربط موضوع و محمول ضروری بود ذاتی کلی بود دائمی بود اولی بود انسان مضطر است مضطر است یعنی چه؟ در مقابل ضروری قرار می‌گیرد لذا نمی‌تواند بگوید من نمی‌خواهم بفهمم وقتی مطلب فلسفی است بعد کلامی زیرش ریاضی بعد زیرش هم علوم تجربی برهان اقامه شد انسان ناچار است بفهمد اما می‌تواند گردن ننهد و قبول نکند باور نکند آن ایمان چیز دیگری است از سنخ عمل است ایمان کار عقل عملی است او که عزم می‌طلبد و این علم کار عقل نظری است که جزم می‌طلبد در محدوده جزم سخن از اختیار نیست ممکن است کسی بگوید من درس نمی‌خوانم مطالعه نمی‌کنم فکر نمی‌کنم گوش نمی‌دهم اینها کار است اما بعد از اینکه این کارها انجام شد برهان اقامه شد دیگر نمی‌تواند بفهمد من نمی‌خواهم بفهمم این فهمیده است آنجا جای جزم است اما وقتی نوبت به عزم رسید یعنی به باور رسید کاملاً آزاد است می‌تواند ایمان بیاورد می‌تواند ایمان نیاورد برای اینکه ایمان پدید بیاید یک عقد دوم یک گره دوم لازم است که محصول این علم با جان آدم گره بخورد این را می‌گویند عقیده و چون دین یک سلسله اصولی دارد یک فروعی دارد یک مؤمن با تک تک اینها پیمان بسته است و تک تک اینها را به جان خود گره زد این می‌شود معتقد این می‌شود عقائد دینی شیطان کم کم آهسته آهسته نظیر موشهایی که تار و پود این پارچه را می‌زند این طناب را پاره می‌کند طبق تحلیل حضرت امیر (سلام الله علیه) فرمود شیطان کارش این است که یرید ان یحل دینکم عقده عقده عقده عقده تک تک این گره‌ها را باز می‌کند یک وقت می‌بینید انسان رابطه‌اش با فلان مبدأ شل شده ارتباط‌اش با فلان مسئله اخلاقی شل شده ارتباط‌اش با نماز اول وقت خواندنش شل شده می‌گوید حالا می‌خوانیم چه فرق دارد این معلوم می‌شود یک گره‌ای را باز کرده اگر خدای ناکرده دست آدم چشم آدم پای آدم به طرف گناهی دراز شد این معلوم می‌شود این گره باز شده فرمود «یرید ان یحل دینکم عقدة عقدة» تک تک این گره‌ها را دارد باز می‌کند خب این می‌شود فتنه این با یک شبهه پدید می‌آید با یک تمسک به متشابهات پدید می‌آید و مانند آن بعد از این فتنه پدید می‌آید با این فتنه افتراق پدید می‌آید با این افتراق دیگر آتش خانمان سوز پدید می‌آید آن وقت وجود مبارک حضرت امیر فرمود مرا رها نکنید هرچه بخواهید من بلدم و هرچه هم که نمی‌خواهید باز آنها را بلدم و علم من به آنچه را که نمی‌خواهید و نمی‌دانید بیش از آن است که می‌خواهید و می‌دانید «فانی بطرق السماء اعلم منی بطرق الارض» اصولاً علم آن است که آنجایی باشد یعنی به نشئه غیب نزدیکتر است به مراتب نزدیکتر است علمی‌تر است شما در صدر و ساقه قرآن کریم هیچ جا نمی‌بینید که شهادت بر غیب مقدم باشد همیشه عالم الغیب و الشهاده است اصلاً او به علم نزدیکتر است علمیتر است یک موجود مجرد با ظاهر و باطن معلوم می‌شود به غیب و الشهادت و یک موجود مجرد علم به او ثابت است چون خود معلوم ثابت است اما نشئه شهادت در معرض زوال و دگرگونی است ذات اقدس الهی عالم الغیب و الشهاده است گرچه کل اشیاء پیش او شهادت است وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) فرمود «انی بطرق السماء اعلم منی بطرق الارض» بیایید حرفهای مرا بپذیرید خود من قرآن ناطقم این حکمیت را بگذارید کنار بر فرض این حکمیت را بر من تحمیل کردید حکمی که من تعیین کردم ابن عباس است یا فلان کس است یا فلان کس است اینکه فریب نمی‌دهد و فریب هم نمی‌خورد به هر تقدیر آنها رها کردند و فتنه به این امر رسید که الی الیوم هم هست خب این می‌شود فتنه خب در اینجا سه گروه متضرر می‌شود آتش بیارهای معرکه متضرر می‌شوند آنها که «الساکت عن الحق شیطان اخرس» آنها متضرر می‌شوند یک عده بیگناهان هم متضرر می‌شوند تضرر این بیگناهان فتنه دیگر است یعنی آزمون الهی است حکمتی را دربردارد تعلیم می‌کند و مانند آن که اگر اینها صابر باشند آن پاداش الهی دامنگیر اینها خواهد شد این ‌طور نیستند که افراد بیگناهی کاری از دست آنها ساخته نبود آنها اگر آسیب ببینند ذات اقدس الهی به آنها پاداش نمی‌دهد جناب فخر رازی یک مطلبی را روی حرفهای اشاعره نقل می‌کند یک حرفی را هم از معتزله می‌گوید این ﴿وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصیبَنَّ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً﴾ سؤال برانگیز است که خب حالا ظالمین گرفتار فتنه می‌شوند دیگران چه گناهی کردند که فتنه دامنگیر آنها بشود؟ می‌گوید بر اساس اینکه ما حسن و قبح را منکر باشیم روی مبنای ما که خدا مالک مطلق است هرکاری را می‌تواند بکند ﴿لا یُسْئَلُ عَمّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ﴾ خدا زیر سؤال قرار نمی‌گیرد او هر کاری را می‌تواند بکند او فعال ما یشاء است حیف آن آیه که بدست جناب رازی و امثال رازی افتاد که این آیه را بد معنا کردند به هر تقدیر بر اساس انکار حسن عقل بر اساس اینکه خدای سبحان _معاذ الله_ اراده جزافیه دارد این سؤال نارواست اما به تفکر اعتزالی که حسن قبح را می‌پذیرند می‌گویند چون ذات اقدس الهی بر اساس عدل کار می‌کند اگر فتنه‌ای دامنگیر غیر ظالمین شد یقیناً خدا مصلحت در این می‌بیند پاداش به آنها می‌دهد جزا به آنها می‌دهد و مانند آن خب این سخنی که عدلیه دارند تا حدودی قابل توجیه است اما آن ذیل اول سخن که مورد انتخاب اشاعره است و خود امام رازی آن را می‌پذیرد آن سخن نارواست چه اینکه آنچه را که برخی از مفسران اهل معرفت گفته‌اند به اینکه این ﴿لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری﴾ مربوط به آخرت است این سخن هم ناصواب است اینها جزء اصول کلی به منزله قانون اساسی قرآن کریم است این ﴿لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری﴾ آیه ﴿کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهینَةٌ﴾ آیه ﴿کُلُّ امْرِی بِما کَسَبَ رَهینٌ﴾ آیه ﴿لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ﴾ اینها جزء خطوط کلی قرآن کریم است چه در دنیا چه در آخرت هیچ کسی را به ظلم دیگری کیفر نمی‌دهند ولی اگر دود کسی به چشم آتش یک آتش افروی به چشم یک آتش افروز دیگر رفت ذات اقدس الهی این را وزر نمی‌داند اگر شخص قاصر بود نه مقصر نظیر حوادث ابتدایی یک سیلی آمده یک زلزله‌ای آمده خب در این سیول و زلازل ابتدایی یقیناً ذات اقدس الهی پاداش می‌دهد به کسی که صابر باشد اینها امتحان الهی است فرمود ﴿نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً﴾ این برای افراد قاصر بدون تقصیر فتنه به معنای آزمون است او اگر صبر کرده اجر و پاداش خود را دارد این‌ چنین نیست که نسبت به این گروه سوم هم کیفر باشد خب بنابراین ذات اقدس الهی هشدار داد فرمود به اینکه از فتنه‌ای بپرهیزید که خدای ناکرده آتش‌اش درگرفت دامنگیر همه خواهد شد یکی از بیانات لطیفی که روزآمد است و حرف روز است و به روز است حرف سیدنا الاستاد علامه طباطبایی (رضوان الله علیه ) در المیزان است شما ببینید ذیل همین آیه را ایشان چطور معنا کرده مثل اینکه امروز دارد حرف می‌زند می‌فرماید به اینکه مبادا خدای ناکرده بر اثر اختلاف کاری بشود که حکومت حقه اسلامی آسیب ببیند آن روزها یعنی نیم قرن قبل سخن از حکومت حقه اسلامی نبود آن وقت ایشان این المیزان را می‌نوشتند تقریباً نیم قرن الآن گذشته است ولی حرف حرف روز است می‌فرماید این ناظر به اختلاف است تشتط آراء و قصد تقلب خب تغلب با غین یعنی غلبه کردن بر حکومت حقه اسلامی است خب این را به کمک روایاتی که آیه را بر سقیفه و جمل و جریان صفین تطبیق می‌کند استنباط کردند فرمودند به اینکه فتنه گران صدر اسلام تلاششان این بود که حکومت را مغلوب کند و ذات اقدس الهی چنین هشداری را داد چه اینکه خود زبیر و امثال زبیر گفتند ما این آیه را می‌خواندیم ولی فکر نمی‌کردیم دامن گیر ما هم بشود حالا ما هم خودمان مبتلاییم الیوم هم خدای ناکرده همین است که اگر خدای ناکرده القایی شد شبهه‌ای بشود تمسکی به شبهات بشود و عرباً عربا بشود این خطر هست رهبر ولو علی بن ابی‌طالب (سلام الله علیه) باشد مادامی که فتنه هست مادامی که اختلاف هست مادامی که جامعه عرباً عربا می‌شود _معاذ الله_ این خطر او را تهدید می‌کند که اعاذنا الله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا
خب فرمود ﴿وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصیبَنَّ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً﴾ یک بیانی سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه ) دارند که این خاصه حال باشد برای فتنه است و این در صورتی است که قرائت لتصیبن باشد نه لا تصیبن اگر لتصیبن بود منظورش این است که واتقوا فتنة در حالی که این فتنه خاصة به ظالمین می‌رسد این لتصیبن اگر باشد لام‌اش لام قسم است یعنی سوگند یاد می‌کنیم که این فتنه فقط به ظالمین اصابت می‌کند اما با سیاق آیات قرائت مشهور سازگارتر است و آن این است که ﴿وَ اتَّقُوا فِتْنَةً﴾ که این فتنه ﴿لا تُصیبَنَّ الَّذینَ﴾ یعنی نباید برسد اگر نهی است معنی نفی هم هست مکلف نیست که به فتنه بگویند مرض نظیر اینکه ﴿ادْخُلُوا مَساکِنَکُمْ لا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمانُ وَ جُنُودُهُ﴾ این ﴿لا یَحْطِمَنَّکُمْ﴾ در حقیقت یعنی آنها نباید این کار را بکنند این هم فتنه نباید به خصوص ظالمها برسد بلکه دامنگیر خییل‌ها خواهد شد و از اینجا معلوم می‌شود که آن ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ﴾ هرچه که عامل حیات است که بازرترین مصداق‌اش مسئله وحدت است اگر آسیب ببیند می‌شود فتنه و آن هشداری که در ذیل آیه قبل بود که فرمود ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ﴾ همان هشدار در ذیل همین آیه ٢٥ هم هست که فرمود ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ شَدیدُ الْعِقابِ﴾
﴿وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصیبَنَّ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ شَدیدُ الْعِقابِ﴾ حالا آن موردی که خود وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) فرمود که «کن فی الفتنة کابن اللبون لا ظهر فیرکب و لا ضرع فیحلب» یعنی اگر شما توانستید مثل من چشم فتنه را بکنید که بسیار خب اگر توانستید بالأخره جلوی رشد فتنه را بگیرید بسیار خوب اگر نشد آتش بیار معرکه نباشید بعضی هستند که این فتنه را شیر می‌دهند می‌پرورانند بعضی هستند که فتانین را سواری می‌دهند فرمودند نه به فتنه و فتنه گر سواری بده نه این فتنه کوچک را با شیردادن بزرگش کن آن بچه ناقه‌ای که هنوز پشتش برای سوار شدن آماده نیست کسی سواری نمی‌دهد و هنوز به سن مادری نرسیده که از پستان‌اش شیر بمکند به کسی شیر نمی‌دهد نه کوچکی را بزرگ می‌کند نه یک امر کوچکی را حادثه کوچکی را اتفاق جزئی را بزرگ می‌کند با اغراق و مبالغه نه به موج سواران سواری می‌دهد فرمود «کن فی الفتنة کابن اللبون لا ظهر فیرکب و لا ضرع فیحلب» این مال کسی است که نتواند فتنه را خاموش کند ولی اگر فتنه را توانست خاموش کند باید به خود حضرت امیر (سلام الله علیه) تأسی کند که فرمود «انی فقعت عین الفتنه و لم یکن لی» این فرمود مخصوص ما که نیست من فقط این کار را کردم خب کسی که به امام‌اش اقتدا می‌کند او هم بالأخره چشم فتنه را کوتاه خواهد کرد.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 29:52

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن