- 286
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 27 تا 29 سوره انفال _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 27 تا 29 سوره انفال _ بخش اول":
بعضی از احکام اختصاصی به حوزه اسلامی ندارد هر مسلمانی موظف است آنها را رعایت بکند
فرمود خدا را خیانت نکنید پیغمبر را خیانت نکنید تا معلوم بشود .....
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِکُمْ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ ٭ وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ وَ أَنَّ اللّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظیمٌ ٭ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانًا وَ یُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ﴾
احکام اسلام از جهت حوزه اختصاصی و عمومی به دو قسم تقسیم میشود بخشی مربوط به حوزه اسلامی است نظیر مسأله عبادتها و نظیر مسأله میراث و مانند آن که در حوزه اسلامی وظیفه مسلمین این است در جریان ارث این طور است که رابطه بین پدر و پسر و سایر اعضای خانواده در صورتی که مسلمان باشند رابطه ارثی است بعضی از احکام است که دیگر اختصاصی به حوزه اسلامی ندارد هر مسلمانی موظف است آنها را رعایت بکند ولو نسبت به غیر مسلمان وفای به عهد از این قبیل است حرمت کذب از این قبیل است وجوب رعایت امانت از این قبیل است حرمت خیانت در امانت از این قبیل است که اینها به اصطلاح جزء احکام بین المللی اسلام است یعنی یک مسلمان نسبت به اهل کتاب یا یک مسلمان نسبت به ملحد باید امین باشد باید وفای به شرط و عهد کند و مانند آن اگر کافر حربی نباشد در حال حرب نباشد مستأمن باشد بالأخره کاری با نظام اسلامی نداشته باشد خیانت در امانت او محرم است این که فرمود ﴿لا تَخُونُوا اللّهَ وَ الرَّسُولَ﴾ یعنی دستور خدا را دستور پیغمبر را مطلقا خیانت نکنید و حذف متعلق هم مفید عموم هست در هیچ فرمانی از دستورهای خدا و پیغمبر آنها را خیانت نکنید خواه مربوط به مسایل داخلی باشد خواه مربوط به مسایل خارجی.
مطلب دوم آن است که چون ادای امانت وجوب وفای به عهد و امانت و حرمت خیانت بسیار مهم است ذات اقدس الهی در آن بخش اول مورد امانت را ذکر نفرمود در بخش دوم مخون را ذکر نفرمود در بخش اول نفرمود که فلان حکم را خیانت نکنید فرمود خدا را خیانت نکنید پیغمبر را خیانت نکنید تا معلوم بشود که ترک فرائض خدا ترک سنن نبی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) همان خیانت به خدا و خیانت به پیغمبر است اگر بفرماید نماز را خیانت نکنید تا بفرماید خدا را خیانت نکنید این تعبیر دومی مهمتر از تعبیر اولی است لذا در آنجا مورد خیانت که احکام الهی است ذکر نفرمود بلکه خود خدا و پیغمبر را ذکر فرمود در بخش دوم مردم را ذکر نفرمود نفرمود به اینکه قبیله خودت بستگان خودت شهروندانی که در روز هستید بالأخره مردم را خیانت نکنید بلکه فرمود امانت را خیانت نکنید حذف مفعول در جمله دوم و بخش دوم همان هدفی را تعقیب میکند که حذف آن مورد خیانت در جمله اول او را تعقیب میکند در جمله اول حذف مورد لازم بود لذا مورد را حذف فرمود در مورد دوم حذف مفعول لازم بود مفعول را حذف کرد تا ثابت بکند که خیانت بالاخره یا خیانت لله و الرسول است یا خیانت الامانه است نه خیانت الناس.
مطلب سوم آن است که این ﴿وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾ ناظر به آن است که گاهی انسان با اینکه میداند این خیانت است خیانت خدا و خیانت پیغمبر است یا خیانت امانت است مع ذلک عالماً عامداً اقدام میکند این آن وقتی است که انسان در تحت اسارت نفس اماره باشد وقتی در تحت اسارت نفس اماره بود یک اسیر عالماً عامداً اقدام میکند برای اینکه هر چه که امیر گفت باید اطاعت کند اینکه در بیانات نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) هست «کم من عقل اسیر تحت هواً امیر» همین است اوایل انسان گرفتار مکروهات میشود بعد معاصی صغیره بعد معاصی کبیره بعد معتاد میشود به گناه عالماً عامداً گناه میکند برای اینکه در جنگ درونی در جهاد اکبر اگر هوس بر عقل پیروز شد و او را به اسارت گرفت این علم در اختیار هوس است یعنی تمام تحصیلات این شخص باید خدمتگذار شهوت و غضب او باشد و این البته خسران فراوانی را به همراه دارد فرمود با اینکه شما میدانید دست به این کار نزنید و مبادا مبتلا بشوید به مرحلهای که عالماً عامداً تحت امارت نفس اماره تن به گناه بدهید.
مطلب بعدی آن است که چون منشأ این خیانتها بالأخره علاقه به مال و فرزند است و در بین مال و فرزند غلبه با اموال است زیرا قسمت مهم مال است که باعث میشود فتنه پدید بیاید لذا فرمود ﴿أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ﴾ که مسأله مال مقدم بر اولاد ذکر شد گرچه این تقدیم تقدیم ذکری است ولی چون غالباً علاقه به مال منشأ فتنه است و خیانت در امانت هم در اثر حب مال است روی همین دو نکته مسأله اموال قبل ذکر شده است فرمود ﴿وَ أَنَّ اللّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظیمٌ﴾.
مطلب دیگر آن است که این مال و فتنه اینها ذاتاً مخلوق خدا هستند و خداوند اینها را عامل قیام قرار داد اولاد از آن جهت که انسان است و ظاهراً خلیفه خداست و کریم است و مذموم نیست مال هم از آن جهت که سبب بقای زندگی است و معیشت انسانها است در سورهٴ مبارکهٴ نساء گذشت که خداوند از اموال که بالأخره مهره اقتصادی است به عنوان عامل قیام ذکر کرد ﴿لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ الَّتی جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیامًا﴾ در آن بخش سورهٴ مبارکهٴ نساء گذشت که قیام یک ملت به اقتصاد آن ملت است ملتی که قدرت مالی ندارد قیام ندارد وقتی قیام نداشت یعنی این ستون فقراتاش شکسته است و قدرت ایستادن ندارد وقتی قدرت ایستادن نداشت به او میگویند فقیر آنجا هم این نکته روشن شد که فقیر نه یعنی کسی که مال ندارد فقیر یعنی کسی که ستون فقراتش شکسته است آن کسی که مال ندارد به او میگویند فاقر نه فقیر و آن کسی که ستون فقراتاش شکسته است به او میگویند فقیر و چون انسان بیمار قدرت قیام ندارد به منزله کسی است که استخوان مهرههایش شکسته باشد بعد به او میگویند فقیر لذا فرمود ﴿لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ الَّتی جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیامًا﴾ خب پس مال سبب قیام است اینکه در ادبیات ما آمده است که مال اگر در بیرون دل باشد به منزله آب است که کشتیها را جا به جا میکند و اگر به درون دل راه پیدا کرد سبب هلاک است مثل آن است که آب به درون کشتی راه پیدا کند همین است خب اگر آب نباشد که کشتی نمیتواند سفر بکند که بهترین برکت برای کشتی همان آب است دیگر ولی اگر آب وارد درون کشتی بشود باعث هلاکت است اینکه میگویند آب در درون کشتی سبب هلاکت کشتی است در بیرون کشتی سبب پشتیبانی و پشتوانه کشتی است همین تمثیل مال است که مال اگر به درون دل راه پیدا نکند ﴿لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ الَّتی جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیامًا﴾ عامل قیام یک ملت است اگر به درون راه پیدا کند میشود فتنه اینکه اضافه کرد فرمود به اینکه اموالکم اولادکم یعنی این تعلق فتنه است وگرنه مال یعنی زمین یعنی درخت یعنی آب یعنی میوه اینها نعمتهای الهی است که زندگی بشر به اینها وابسته است اینها که فتنه نیست این ارتباط به من و ما این میشود منشأ فتنه لذا فرمود ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ﴾ از آن جهت که به شما وابسته است ﴿وَ أَوْلادُکُمْ﴾ از آن جهت که به شما وابسته است و تعلق را به همراه دارد ﴿فِتْنَةٌ﴾ وگرنه خود مال فی نفسه سبب قیام است فرزند شما اگر ارتباط عاطفی شما و فرزندتان نباشد انسان است انسان خلیفه خداست و خدا او را مکرم کرده است و مانند آن بعد هم فرمود ﴿وَ أَنَّ اللّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظیمٌ﴾ در بحثهای عندیت قبلاً هم شاید اشاره شده باشد یک وقتی انسان تلاش و کوشش میکند که عند الله بار یابد عند اللهی بشود آنجا مرکز قدرت است چون ﴿إِنَّ الْمُتَّقینَ فی جَنّاتٍ وَ نَهَر ٭ فی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ اگر کسی نزد مقتدر رفت بهرهاش اقتدار است سر معجزه داشتن انبیا و اولیا این است که اینها عند اللهیاند و اگر کسی ﴿عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ بود مقتدر خواهد بود به اذن خدا ولی یک وقت است که این عندیت به عکس است این چنین نیست که انسان عند اللهی بشود بلکه در حدی است که ذات اقدس الهی عند العبد قرار میگیرد که «انا عند المنکسرة قلوبهم» یک انسان دل شکسته جایی است که ذات اقدس الهی لطفاش آنجا حضور و ظهور دارد اگر انسان به جایی رسید که لطف خدا آنجا حضور و ظهور پیدا کرد محصولاش دیگر اقتدار نیست انکسار است با تواضع بودن خاکسار بودن نرم رفتار بودن نرم گفتار بودن داعیهای نداشتن همه را با مهر و صفا دیدن و دعوت کردن برای همه دعا کردن هیچ مزاحمتی برای چیزی فراهم نکردن این محصول «انا عند المنکسرة قلوبهم» است که الله عند المنکسره قلوب قرار دارد و محصولاش هم تواضع انکسار است آنجا هم که محصولاش اقتدار است اقتدار به موقع است اینکه وجود مبارک حضرت امیر میفرماید «انا وضعت کلاکل العرب» من همانم که تاج را از سر اینها گرفتم افضل را از سر اینها گرفتم دماغ اینها را خاک مالی کردم این مال کسی است که ﴿إِنَّ الْمُتَّقینَ فی جَنّاتٍ وَ نَهَرٍ ٭ فی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ آنجا این جوری حرف میزند اما آنجا که به خاک میافتد و سجده میکند و ناله میکند و منکسرانه و متواضعانه حرف میزند یا کنار تنور آتش و نانوایی میرود و نان برای آن یتیمان درست میکند از سنخ همین «انا عند المنکسرة قلوبهم» خواهد بود اگر ذات اقدس الهی پیش کسی که قلباش شکسته است حضور یافت نتیجهاش انکسار است و خاکساری و تواضع و اگر کسی به نزد ذات اقدس الهی بار یافت که ﴿فی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ شد مقتدرانه کار میکند مقتدرانه حرف میزند «و انا فقعت عین الفتنة» میگوید و مانند آن چه در جبههها چه در جنگها و مانند آن هر دو هر جا هر کدام از این اسماء حسنی حکم خاص خود را خواهد داشت در اینجا فرمود ﴿وَ أَنَّ اللّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظیمٌ﴾ اگر کسی به بارگاه الهی بار یافت دیگر اجر عظیم نصیبش خواهد شد و معمولاً تعبیرات قرآن کریم هم تعبیرات تشویقی است انسان برای خود کار میکند از خدا اجر میگیرد این اتحاد عوض و معاوض است این یک چیز باطلی است لکن جهت تشویق انسان به کودکاش میگوید اگر این کار را کردی من اینقدر مزد به تو میدهم اگر نمره خوب آوردی اگر خوب درس خواندی من این مقدار مثلاً اجرت میدهم یا پاداش میدهم و مانند آن در حقیقت جمع بین عوض و معاوض است لکن لسان لسان تشویقی است خب کودک برای خودش درس میخواند اجر از پدر بگیرد یعنی چه انسان برای خودش عبادت میکند اجر از خدا بگیرد یعنی چه؟ ﴿إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ ِلأَنْفُسِکُمْ﴾ آن وقت خودش انسان آدم خوب باشد از خدا اجر بگیرد این عنایت الهی است که اگر کسی با خدا معامله کرد عوض و معوض یک جا به خود انسان برمیگردد ولی اگر بیراهه رفت با دیگری معامله کرد او عوض و معوض هر دو را میبرد آنجا هم عوض و معوض یک جا جمع میشود این طور نیست که آنجا باز تقسیم و توزیع عادلانه در کار باشد اگر کسی _معاذ الله_ با شیطان رابطه برقرار کرد با او داد و ستد کرد این طور نیست که شیطان چیزی به آدم بدهد تا انسان کاری برای او بکند که انسان برای او باید کار بکند بعد بار او را هم باید ببرد این چنین نیست که اگر کسی برای شیطان کار کرد با شیطان پیمان بست ﴿أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ﴾ چیزی را شیطان به آدم بدهد و چیزی را از انسان بگیرد اینجا هم جهت عوض و معوض همه مال شیطان است ولی اگر با ذات اقدس الهی رابطه برقرار کرد عوض و معوض هر دو با خود انسان است در مسأله بیع هم همین طور است در مسأله اجاره هم همین طور است اگر ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَری مِنَ الْمُؤْمِنینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ﴾ ثمن را اعوض و معوض را هر دو را خدا به انسان میدهد جان ما را به ما برمیگرداند با آن بهشتی که هست بعد میفرماید ﴿فَادْخُلی فی عِبادی ٭ وَ ادْخُلی جَنَّتی﴾ و اگر کسی خدای ناکرده ﴿بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ﴾ خود را به دیگری فروخت عوض و معوض هر دو را شیطان میبرد چون هر دو را او میبرد سواری میگیرد اینکه در سورهٴ مبارکهٴ اسراء آمده است ﴿لأَحْتَنِکَنَّ ذُرّیَّتَهُ﴾ همین است دیگر احتناک میکنند یعنی چی یعنی حنک و تحت حنک دست من است من سواری میگیرم خب حنک و تحت حنک اسب در اختیار آن سوار کار است دیگر این تا سواری نگیرد که رها نمیکند آدم را که گفت ﴿لأَحْتَنِکَنَّ ذُرّیَّتَهُ﴾ احتناک میکنم همان است که سواری میگیرد در هر سمتی که خودش خواست میبرد آن گاه همین انسانی که سواری میدهد مشمول خود شیطان میشود خب بنابراین اگر کسی با ذات اقدس الهی رابطه عبادی برقرار کرد اجر میگیرد که در حقیقت مال الاجاره و آن عمل مستأجر الیه هر دو به سود خود انسان است و این اجر هم عظیم است این بخش که گذشت بخش دیگر هم که جزء غرر آیات همین سورهٴ مبارکهٴ انفال است گفته میشود.
پرسش: ...
پاسخ: اشاره شد به اینکه قسمت مهم فتنه در خیانت منشأ فتنه همان اموال است دیگر بالأخره انسان که خیانتی در مال میکند مستقیماً مال دوستی او را وادار میکند که خیانت کند در امانت دیگر در مسأله امانتها یک بیان نورانی از حضرت امیر (سلام الله علیه) در نهجالبلاغه هست که یک وقتی انسان مال فرد را خیانت میکند یک وقت است که مال ملت و امت را خیانت میکند آنجا دارد که «افضل الغش غش الائمه» بدترین خیانت آن است که انسان با رهبران الهی خیانت کند یک بعد هم سنگینترین خیانت آن است که انسان حق ملت را هضم بکند و حذف بکند دو پس افضل الغش غش الائمه بدترین خیانت هم خیانت امت است خیانتهای فردی و شخصی گناه هست جزء گناهان کبیره هست اما به اندازهای که خیانت با رهبران مذهبی است گناه هست به اندازهای که خیانت در بیت المال اسم عظیم است آن حد نیست.
پرسش: ...
پاسخ: نه مطلق است دیگر
در آیه ٢٠ آنجا فرمود ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ أَنْتُمْ تَسْمَعُونَ﴾ سرفصلاش که فرمود ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا﴾ دعوت به خدا و پیغمبر کرد بعد فرمود از اعراض بر حذر باشید خودتان را بر حذر دارید و کسانی که اعراض کردند از محضر خدا و پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم ) جزء شر الدواباند که صماند بکماند و لا یعقلاند این صم بکم لا یعقل را در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید که به نحو موجبه معدوله است نه به نحو سالبه محصله فرق انسانی که صم بکم است با حیوان این است که او عقل ندارد او قلب ندارد او چشم ندارد او گوش ندارد چشم باطن و گوش باطن لکن انسان همه این مجاری ادراکی را دارد ولی عمداً بست و کور کرد درباره حیوان اصلاً او باطناش چشم ندارد یک چشم ظاهری دارد که میبیند با آن یک گوش ظاهری هم دارد که میشنود بعضی از بزرگان گفتهاند سر اینکه درباره حمار گفته شد ﴿إِنَّ أَنْکَرَ اْلأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمیرِ﴾ این نه برای اینکه صدایش بد است از این صدا بدتر در عالم هم زیاد است گفتند برای اینکه این حمار فقط دو بار نعره میزند دو بار نهیر دارد گرفتار اجوفین که شد دادش بلند است یا گرسنه است یا همسر میخواهد آن وقت فریادش بلند است لذا انکر الاصوات است اگر کسی برای همین دو کار فریاد بزند و گرفتار اجوفین باشد در همین حد است وگرنه این که نمیخواهد بحث موسیقی را طرح کند که خیلیها از این اصوات حیوانات هستند که یا مثل حمار است یا بدتر از حمار است اما این جنس نعرهاش برای همین اجرتین است در حیوانات دیگر هم آنها هم همین طورند یعنی یک چشمی دارند که مشکلات ظاهریشان را حل میکند گوشی دارند که صدای ظاهریشان را میشنوند و مانند آن اما در درونشان یک گوشی باشد یک چشمی باشد یک مرکز درک صحیح باشد که نیست انسان همه اینها را دارد و گاهی میآید همه اینها را کور میکند لذا در قالب موارد ذات اقدس الهی فرمود ﴿لَهُمْ قُلُوبٌ﴾ اما ﴿لا یَفْقَهُونَ بِها﴾ نه لیس لهم قلب که بشود سالبه محصله ﴿لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها﴾ ﴿لَهُمْ أَعْیُنٌ﴾ اما ﴿لا یُبْصِرُونَ بِها﴾ ﴿لَهُمْ آذانٌ﴾ اما ﴿لا یَسْمَعُونَ بِها﴾ خب از این جهت ﴿کَاْلأَنْعامِ﴾اند ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ همین است دیگر کسی سرمایه داشته باشد و کار نکند این چشم ظاهری را خب او هم دارد این هم دارد اگر یک جا آتش است حمار هم میبیند انسان فرار میکند و راهاش را عوض میکند انسان هم میبیند راهش را عوض میکند این که معیار نیست آن چشم باطنی را خدا داد نباید او را کور کرد ما بیچشم خلق نشدیم بیگوش خلق نشدیم در درون ما این مجاری ادراکی هست به دلیل اینکه اگر مواظب خوراکمان باشیم شب یک قدری سبکتر بخوریم خواب خوب میبینیم خب خیلی از چیزهای خوب را انسان در عالم رؤیا میبیند با آن چشم میبیند دیگر صدای خوب را میشنود این الآن هم موجود است اگر کسی بیدار باشد در بیداری هم همین حالت را دارد و اگر اهل غفلت و خواب نباشد در بیداری هم همان را میبیند که دیگران در خواب میبینند و خودش هم در خواب میبیند این طور نیست که انسان در عالم خواب چشم پیدا کند که گوش پیدا کند که الآن ما که اینجا نشستهایم یک موجود سه اشکوبه سه طبقه هستیم یک طبقه همین قسم مادی ما که دنیاست یک نشئه برزخی داریم که الآن آرام است یک نشئه برتری هم داریم که مرحله عقلی ماست وقتی خوابیدیم این مرحله دوم ظهور میکند اگر بد خوردیم پر خوردیم بد خوابیدیم خب آن بیراهه میرود مثل اینکه انسان در بیداری یک چشماش را به هرزگی صرف میکند به جای اینکه حق چشم النظر الی المصحف است اگر این حق چشم را ادا نکنی حق گوش را ادا نکنی چشم و گوش را به هرزگی صرف میکند در خواب هم به هرزگی صرف میشود بالاخره اضغاث و احلام گیرش میآید اما اگر چشم و گوش را مواظب بود خواب خوبی میبیند میبیند به حرم رفته با علما بوده مشهدی را دیده محضری را دیده چهار تا حرفی را شنیده این هست یعنی این مجاری ادراکی هست آدم نباید او را کور بکند خب اینکه پس قرآن کریم غالباً به صورت موجبه معدوله ذکر میکند نه سالبه محصله همین است که فرمود اینها قلوب دارند ما این سرمایه را دادیم ولی به کار نمیبرند چشم دادیم نمیفهمند ﴿فَإِنَّها لا تَعْمَى اْلأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتی فِی الصُّدُورِ﴾ این چشم دلشان بسته میشود و کور میشود خب حالا چه کنیم که بسته نشود یک و بازتر بشود دو؟ فرمود اگر آن راه را _معاذ الله_ طی کردید راه تولی و اعراض از وحی را طی کردید گرفتار ﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ﴾ خواهد شد و اگر راه تقوا را ذکر کردید نه تنها آنها آسیب نمیبیند بلکه شکوفاتر میشود ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانًا﴾ در خیلی از موارد انسان در بحثهای نظری تشخیص میدهد که کدام مطلب حق است جزماش جزم عاقلانه است در بخشهای عملی خوب تشخیص میدهد که چگونه باید تصمیم بگیرد عزماش عزم عادلانه است اینکه جزم علمی او عاقلانه است اینکه عزم عملی او عادلانه است برای اینکه یک مرکز فرماندهی برای فرق بین حق و باطل در درون او مشتعل است و نورافکن است فرمود ما این را به شما میدهیم و از شما نمیگیریم و شکوفاتر هم میکنیم ﴿إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانًا﴾ خیلی از حرفها است تا این بخشها گفته شد فرمود به اینکه تشخیص حق و باطل این است اگر این مسایلی که ما گفتیم برای شما مبهم است شما یک فرقان بیرونی دارید یک فرقان درونی این فرقان بیرونی همین قرآن کریم است که حلال و حرام و شبهات و اینها مشخص کرده است که در آیه اول سورهٴ مبارکهٴ فرقان به این صورت آمده است که ﴿تَبارَکَ الَّذی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلی عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعالَمینَ نَذیرًا﴾ به وجود مبارک همین موسی کلیم هم همین فرقان را داده اصولاً کتاب آسمانی فارق بین حق و باطل است فارق بین حسن و قبیح است فارق بین حلال و حرام است فارق بین صحیح و باطل است و مانند آن این قرآن درونی هم نموداری از همان قرآن بیرونی است اینکه فرمودند اگر کسی در خدمت قرآن باشد با قرآن باشد اهل قرآن باشد «فکانما ادرجت النبوه بین جنبیه و لیس بنبی» همین است گوشهای از آن آثار در جان آدم پیدا میشود این را در جوامع روایی ما ملاحظه میفرمایید فرمود اگر کسی در خدمت قرآن باشد گویا نبوت بین دو پهلویش تنیده ظهور کرده نهادینه شده ولو پیغمبر نیست یک ارتباطی با پیغمبر دارد گوشهای از آنچه را پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آورده است اینها را میتواند بفهمد این راهی است که ذات اقدس الهی فراسوی متقیان گذاشته گاهی در سورهٴ مبارکهٴ طلاق گاهی در سورهٴ مبارکهٴ طه آثار مثبت و منفی تقوا را ذکر میکند در سوره طلاق فرمود ﴿مَنْ یَتَّقِ اللّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا ٭ وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا﴾ فرمود اگر کسی اهل تقوا بود هرگز نمیمیرد این اطلاقاش شامل مسایل علمی میشود شامل مسایل عملی میشود گاهی انسان گیر میکند که میگوید حق با کیست اگر واقعاً بینی و بین الله مرد با تقوا باشد حق برش روشن میشود یعنی گاهی گیر میکند وظیفهاش چیست چه کار باید بکند اگر واقعاً بینی و بین الله مرد باتقوا باشد راه حل پیشش روشن میشود فرمود آدم باتقوا نمیمیرد بالأخره ﴿مَنْ یَتَّقِ اللّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ طه نقطه مقابلاش را فرمود فرمود ﴿وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکًا﴾ اگر کسی بیتقوا بود این در منگنه است گرفتار است سخن از مال نیست ممکن است خیلی مال داشته باشد اما خوابش نمیبرد این در یک مدار بسته اسیر است واقعاً ما فشار میآوریم ما که همه چیز دارد تا قرص نخورد خوابش نمیبرد همیشه نگران است برای حفظ موجود و برای طلب مقبول بین این دو جدار در فشار است و تشخیص هم نمیدهد چه باید بکند پس ﴿وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکًا﴾ این معیشت تنها خورد و خواب نیست نظیر اینکه در قیامت بعضیها معیشتشان ضنک است بعضی ﴿فَهُوَ فی عیشَةٍ راضِیَةٍ﴾ و مانند آن خب زندگی خوب معاش خوب پس اگر کسی اعراض بکند در تنگنا در مدار بسته گرفتار است و اگر به یاد حق باشد راه باز است هرگز نمیماند جامع بین آنچه در سوره طلاق و در سوره طه آمده است این آیهای است که از غرر آیات سورهٴ مبارکهٴ انفال است ﴿إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانًا﴾ دیگر واسطهای در کار نیست گرچه واسطه وساطتاش را انجام میدهد ولی انسان آن قدر شیفته مهر الهی است که این وسایط را نمیبیند فقط از دست ذات اقدس الهی آن فرقان را دریافت میکند که مطمئن میشود وظیفه او چیست حق چیست در هر محدودهای که باشد ﴿إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانًا﴾ گاهی حادثههای تاریخی فرقان است چه اینکه ﴿الْفُرْقانِ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعانِ﴾ آنجا فرق بین عزیز و ذلیل مشخص میشود در جریان جنگ بدر فرق بین غالب و مغلوب مشخص میشود این هم جزو فروق عملی است لکن اساس آن است که انسان بتواند بین این معارف فرق بگذارد این در معرفت شناسی نقش مهمی دارد آنها که در معرفت شناسی گرفتار حساند بخش ابتدایی را درک میکنند از این جریان علوم حسی و تجربی بالاتر آن مسایل ریاضی است که نسبت به اینها سایهافکن است از اینها بالاتر الهیات و فلسفه هست که سلطان این علوم است و از همه اینها بالاتر که سلطان سلاطین است مسأله عرفان است که اگر کسی به این مقام بار یافت خیلی از مراحل برای او به اذن خدا حل میشود.
«و الحمد لله رب العالمین»
بعضی از احکام اختصاصی به حوزه اسلامی ندارد هر مسلمانی موظف است آنها را رعایت بکند
فرمود خدا را خیانت نکنید پیغمبر را خیانت نکنید تا معلوم بشود .....
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِکُمْ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ ٭ وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ وَ أَنَّ اللّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظیمٌ ٭ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانًا وَ یُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ﴾
احکام اسلام از جهت حوزه اختصاصی و عمومی به دو قسم تقسیم میشود بخشی مربوط به حوزه اسلامی است نظیر مسأله عبادتها و نظیر مسأله میراث و مانند آن که در حوزه اسلامی وظیفه مسلمین این است در جریان ارث این طور است که رابطه بین پدر و پسر و سایر اعضای خانواده در صورتی که مسلمان باشند رابطه ارثی است بعضی از احکام است که دیگر اختصاصی به حوزه اسلامی ندارد هر مسلمانی موظف است آنها را رعایت بکند ولو نسبت به غیر مسلمان وفای به عهد از این قبیل است حرمت کذب از این قبیل است وجوب رعایت امانت از این قبیل است حرمت خیانت در امانت از این قبیل است که اینها به اصطلاح جزء احکام بین المللی اسلام است یعنی یک مسلمان نسبت به اهل کتاب یا یک مسلمان نسبت به ملحد باید امین باشد باید وفای به شرط و عهد کند و مانند آن اگر کافر حربی نباشد در حال حرب نباشد مستأمن باشد بالأخره کاری با نظام اسلامی نداشته باشد خیانت در امانت او محرم است این که فرمود ﴿لا تَخُونُوا اللّهَ وَ الرَّسُولَ﴾ یعنی دستور خدا را دستور پیغمبر را مطلقا خیانت نکنید و حذف متعلق هم مفید عموم هست در هیچ فرمانی از دستورهای خدا و پیغمبر آنها را خیانت نکنید خواه مربوط به مسایل داخلی باشد خواه مربوط به مسایل خارجی.
مطلب دوم آن است که چون ادای امانت وجوب وفای به عهد و امانت و حرمت خیانت بسیار مهم است ذات اقدس الهی در آن بخش اول مورد امانت را ذکر نفرمود در بخش دوم مخون را ذکر نفرمود در بخش اول نفرمود که فلان حکم را خیانت نکنید فرمود خدا را خیانت نکنید پیغمبر را خیانت نکنید تا معلوم بشود که ترک فرائض خدا ترک سنن نبی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) همان خیانت به خدا و خیانت به پیغمبر است اگر بفرماید نماز را خیانت نکنید تا بفرماید خدا را خیانت نکنید این تعبیر دومی مهمتر از تعبیر اولی است لذا در آنجا مورد خیانت که احکام الهی است ذکر نفرمود بلکه خود خدا و پیغمبر را ذکر فرمود در بخش دوم مردم را ذکر نفرمود نفرمود به اینکه قبیله خودت بستگان خودت شهروندانی که در روز هستید بالأخره مردم را خیانت نکنید بلکه فرمود امانت را خیانت نکنید حذف مفعول در جمله دوم و بخش دوم همان هدفی را تعقیب میکند که حذف آن مورد خیانت در جمله اول او را تعقیب میکند در جمله اول حذف مورد لازم بود لذا مورد را حذف فرمود در مورد دوم حذف مفعول لازم بود مفعول را حذف کرد تا ثابت بکند که خیانت بالاخره یا خیانت لله و الرسول است یا خیانت الامانه است نه خیانت الناس.
مطلب سوم آن است که این ﴿وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾ ناظر به آن است که گاهی انسان با اینکه میداند این خیانت است خیانت خدا و خیانت پیغمبر است یا خیانت امانت است مع ذلک عالماً عامداً اقدام میکند این آن وقتی است که انسان در تحت اسارت نفس اماره باشد وقتی در تحت اسارت نفس اماره بود یک اسیر عالماً عامداً اقدام میکند برای اینکه هر چه که امیر گفت باید اطاعت کند اینکه در بیانات نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) هست «کم من عقل اسیر تحت هواً امیر» همین است اوایل انسان گرفتار مکروهات میشود بعد معاصی صغیره بعد معاصی کبیره بعد معتاد میشود به گناه عالماً عامداً گناه میکند برای اینکه در جنگ درونی در جهاد اکبر اگر هوس بر عقل پیروز شد و او را به اسارت گرفت این علم در اختیار هوس است یعنی تمام تحصیلات این شخص باید خدمتگذار شهوت و غضب او باشد و این البته خسران فراوانی را به همراه دارد فرمود با اینکه شما میدانید دست به این کار نزنید و مبادا مبتلا بشوید به مرحلهای که عالماً عامداً تحت امارت نفس اماره تن به گناه بدهید.
مطلب بعدی آن است که چون منشأ این خیانتها بالأخره علاقه به مال و فرزند است و در بین مال و فرزند غلبه با اموال است زیرا قسمت مهم مال است که باعث میشود فتنه پدید بیاید لذا فرمود ﴿أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ﴾ که مسأله مال مقدم بر اولاد ذکر شد گرچه این تقدیم تقدیم ذکری است ولی چون غالباً علاقه به مال منشأ فتنه است و خیانت در امانت هم در اثر حب مال است روی همین دو نکته مسأله اموال قبل ذکر شده است فرمود ﴿وَ أَنَّ اللّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظیمٌ﴾.
مطلب دیگر آن است که این مال و فتنه اینها ذاتاً مخلوق خدا هستند و خداوند اینها را عامل قیام قرار داد اولاد از آن جهت که انسان است و ظاهراً خلیفه خداست و کریم است و مذموم نیست مال هم از آن جهت که سبب بقای زندگی است و معیشت انسانها است در سورهٴ مبارکهٴ نساء گذشت که خداوند از اموال که بالأخره مهره اقتصادی است به عنوان عامل قیام ذکر کرد ﴿لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ الَّتی جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیامًا﴾ در آن بخش سورهٴ مبارکهٴ نساء گذشت که قیام یک ملت به اقتصاد آن ملت است ملتی که قدرت مالی ندارد قیام ندارد وقتی قیام نداشت یعنی این ستون فقراتاش شکسته است و قدرت ایستادن ندارد وقتی قدرت ایستادن نداشت به او میگویند فقیر آنجا هم این نکته روشن شد که فقیر نه یعنی کسی که مال ندارد فقیر یعنی کسی که ستون فقراتش شکسته است آن کسی که مال ندارد به او میگویند فاقر نه فقیر و آن کسی که ستون فقراتاش شکسته است به او میگویند فقیر و چون انسان بیمار قدرت قیام ندارد به منزله کسی است که استخوان مهرههایش شکسته باشد بعد به او میگویند فقیر لذا فرمود ﴿لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ الَّتی جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیامًا﴾ خب پس مال سبب قیام است اینکه در ادبیات ما آمده است که مال اگر در بیرون دل باشد به منزله آب است که کشتیها را جا به جا میکند و اگر به درون دل راه پیدا کرد سبب هلاک است مثل آن است که آب به درون کشتی راه پیدا کند همین است خب اگر آب نباشد که کشتی نمیتواند سفر بکند که بهترین برکت برای کشتی همان آب است دیگر ولی اگر آب وارد درون کشتی بشود باعث هلاکت است اینکه میگویند آب در درون کشتی سبب هلاکت کشتی است در بیرون کشتی سبب پشتیبانی و پشتوانه کشتی است همین تمثیل مال است که مال اگر به درون دل راه پیدا نکند ﴿لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ الَّتی جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیامًا﴾ عامل قیام یک ملت است اگر به درون راه پیدا کند میشود فتنه اینکه اضافه کرد فرمود به اینکه اموالکم اولادکم یعنی این تعلق فتنه است وگرنه مال یعنی زمین یعنی درخت یعنی آب یعنی میوه اینها نعمتهای الهی است که زندگی بشر به اینها وابسته است اینها که فتنه نیست این ارتباط به من و ما این میشود منشأ فتنه لذا فرمود ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ﴾ از آن جهت که به شما وابسته است ﴿وَ أَوْلادُکُمْ﴾ از آن جهت که به شما وابسته است و تعلق را به همراه دارد ﴿فِتْنَةٌ﴾ وگرنه خود مال فی نفسه سبب قیام است فرزند شما اگر ارتباط عاطفی شما و فرزندتان نباشد انسان است انسان خلیفه خداست و خدا او را مکرم کرده است و مانند آن بعد هم فرمود ﴿وَ أَنَّ اللّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظیمٌ﴾ در بحثهای عندیت قبلاً هم شاید اشاره شده باشد یک وقتی انسان تلاش و کوشش میکند که عند الله بار یابد عند اللهی بشود آنجا مرکز قدرت است چون ﴿إِنَّ الْمُتَّقینَ فی جَنّاتٍ وَ نَهَر ٭ فی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ اگر کسی نزد مقتدر رفت بهرهاش اقتدار است سر معجزه داشتن انبیا و اولیا این است که اینها عند اللهیاند و اگر کسی ﴿عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ بود مقتدر خواهد بود به اذن خدا ولی یک وقت است که این عندیت به عکس است این چنین نیست که انسان عند اللهی بشود بلکه در حدی است که ذات اقدس الهی عند العبد قرار میگیرد که «انا عند المنکسرة قلوبهم» یک انسان دل شکسته جایی است که ذات اقدس الهی لطفاش آنجا حضور و ظهور دارد اگر انسان به جایی رسید که لطف خدا آنجا حضور و ظهور پیدا کرد محصولاش دیگر اقتدار نیست انکسار است با تواضع بودن خاکسار بودن نرم رفتار بودن نرم گفتار بودن داعیهای نداشتن همه را با مهر و صفا دیدن و دعوت کردن برای همه دعا کردن هیچ مزاحمتی برای چیزی فراهم نکردن این محصول «انا عند المنکسرة قلوبهم» است که الله عند المنکسره قلوب قرار دارد و محصولاش هم تواضع انکسار است آنجا هم که محصولاش اقتدار است اقتدار به موقع است اینکه وجود مبارک حضرت امیر میفرماید «انا وضعت کلاکل العرب» من همانم که تاج را از سر اینها گرفتم افضل را از سر اینها گرفتم دماغ اینها را خاک مالی کردم این مال کسی است که ﴿إِنَّ الْمُتَّقینَ فی جَنّاتٍ وَ نَهَرٍ ٭ فی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ آنجا این جوری حرف میزند اما آنجا که به خاک میافتد و سجده میکند و ناله میکند و منکسرانه و متواضعانه حرف میزند یا کنار تنور آتش و نانوایی میرود و نان برای آن یتیمان درست میکند از سنخ همین «انا عند المنکسرة قلوبهم» خواهد بود اگر ذات اقدس الهی پیش کسی که قلباش شکسته است حضور یافت نتیجهاش انکسار است و خاکساری و تواضع و اگر کسی به نزد ذات اقدس الهی بار یافت که ﴿فی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ شد مقتدرانه کار میکند مقتدرانه حرف میزند «و انا فقعت عین الفتنة» میگوید و مانند آن چه در جبههها چه در جنگها و مانند آن هر دو هر جا هر کدام از این اسماء حسنی حکم خاص خود را خواهد داشت در اینجا فرمود ﴿وَ أَنَّ اللّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظیمٌ﴾ اگر کسی به بارگاه الهی بار یافت دیگر اجر عظیم نصیبش خواهد شد و معمولاً تعبیرات قرآن کریم هم تعبیرات تشویقی است انسان برای خود کار میکند از خدا اجر میگیرد این اتحاد عوض و معاوض است این یک چیز باطلی است لکن جهت تشویق انسان به کودکاش میگوید اگر این کار را کردی من اینقدر مزد به تو میدهم اگر نمره خوب آوردی اگر خوب درس خواندی من این مقدار مثلاً اجرت میدهم یا پاداش میدهم و مانند آن در حقیقت جمع بین عوض و معاوض است لکن لسان لسان تشویقی است خب کودک برای خودش درس میخواند اجر از پدر بگیرد یعنی چه انسان برای خودش عبادت میکند اجر از خدا بگیرد یعنی چه؟ ﴿إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ ِلأَنْفُسِکُمْ﴾ آن وقت خودش انسان آدم خوب باشد از خدا اجر بگیرد این عنایت الهی است که اگر کسی با خدا معامله کرد عوض و معوض یک جا به خود انسان برمیگردد ولی اگر بیراهه رفت با دیگری معامله کرد او عوض و معوض هر دو را میبرد آنجا هم عوض و معوض یک جا جمع میشود این طور نیست که آنجا باز تقسیم و توزیع عادلانه در کار باشد اگر کسی _معاذ الله_ با شیطان رابطه برقرار کرد با او داد و ستد کرد این طور نیست که شیطان چیزی به آدم بدهد تا انسان کاری برای او بکند که انسان برای او باید کار بکند بعد بار او را هم باید ببرد این چنین نیست که اگر کسی برای شیطان کار کرد با شیطان پیمان بست ﴿أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ﴾ چیزی را شیطان به آدم بدهد و چیزی را از انسان بگیرد اینجا هم جهت عوض و معوض همه مال شیطان است ولی اگر با ذات اقدس الهی رابطه برقرار کرد عوض و معوض هر دو با خود انسان است در مسأله بیع هم همین طور است در مسأله اجاره هم همین طور است اگر ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَری مِنَ الْمُؤْمِنینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ﴾ ثمن را اعوض و معوض را هر دو را خدا به انسان میدهد جان ما را به ما برمیگرداند با آن بهشتی که هست بعد میفرماید ﴿فَادْخُلی فی عِبادی ٭ وَ ادْخُلی جَنَّتی﴾ و اگر کسی خدای ناکرده ﴿بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ﴾ خود را به دیگری فروخت عوض و معوض هر دو را شیطان میبرد چون هر دو را او میبرد سواری میگیرد اینکه در سورهٴ مبارکهٴ اسراء آمده است ﴿لأَحْتَنِکَنَّ ذُرّیَّتَهُ﴾ همین است دیگر احتناک میکنند یعنی چی یعنی حنک و تحت حنک دست من است من سواری میگیرم خب حنک و تحت حنک اسب در اختیار آن سوار کار است دیگر این تا سواری نگیرد که رها نمیکند آدم را که گفت ﴿لأَحْتَنِکَنَّ ذُرّیَّتَهُ﴾ احتناک میکنم همان است که سواری میگیرد در هر سمتی که خودش خواست میبرد آن گاه همین انسانی که سواری میدهد مشمول خود شیطان میشود خب بنابراین اگر کسی با ذات اقدس الهی رابطه عبادی برقرار کرد اجر میگیرد که در حقیقت مال الاجاره و آن عمل مستأجر الیه هر دو به سود خود انسان است و این اجر هم عظیم است این بخش که گذشت بخش دیگر هم که جزء غرر آیات همین سورهٴ مبارکهٴ انفال است گفته میشود.
پرسش: ...
پاسخ: اشاره شد به اینکه قسمت مهم فتنه در خیانت منشأ فتنه همان اموال است دیگر بالأخره انسان که خیانتی در مال میکند مستقیماً مال دوستی او را وادار میکند که خیانت کند در امانت دیگر در مسأله امانتها یک بیان نورانی از حضرت امیر (سلام الله علیه) در نهجالبلاغه هست که یک وقتی انسان مال فرد را خیانت میکند یک وقت است که مال ملت و امت را خیانت میکند آنجا دارد که «افضل الغش غش الائمه» بدترین خیانت آن است که انسان با رهبران الهی خیانت کند یک بعد هم سنگینترین خیانت آن است که انسان حق ملت را هضم بکند و حذف بکند دو پس افضل الغش غش الائمه بدترین خیانت هم خیانت امت است خیانتهای فردی و شخصی گناه هست جزء گناهان کبیره هست اما به اندازهای که خیانت با رهبران مذهبی است گناه هست به اندازهای که خیانت در بیت المال اسم عظیم است آن حد نیست.
پرسش: ...
پاسخ: نه مطلق است دیگر
در آیه ٢٠ آنجا فرمود ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ أَنْتُمْ تَسْمَعُونَ﴾ سرفصلاش که فرمود ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا﴾ دعوت به خدا و پیغمبر کرد بعد فرمود از اعراض بر حذر باشید خودتان را بر حذر دارید و کسانی که اعراض کردند از محضر خدا و پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم ) جزء شر الدواباند که صماند بکماند و لا یعقلاند این صم بکم لا یعقل را در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید که به نحو موجبه معدوله است نه به نحو سالبه محصله فرق انسانی که صم بکم است با حیوان این است که او عقل ندارد او قلب ندارد او چشم ندارد او گوش ندارد چشم باطن و گوش باطن لکن انسان همه این مجاری ادراکی را دارد ولی عمداً بست و کور کرد درباره حیوان اصلاً او باطناش چشم ندارد یک چشم ظاهری دارد که میبیند با آن یک گوش ظاهری هم دارد که میشنود بعضی از بزرگان گفتهاند سر اینکه درباره حمار گفته شد ﴿إِنَّ أَنْکَرَ اْلأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمیرِ﴾ این نه برای اینکه صدایش بد است از این صدا بدتر در عالم هم زیاد است گفتند برای اینکه این حمار فقط دو بار نعره میزند دو بار نهیر دارد گرفتار اجوفین که شد دادش بلند است یا گرسنه است یا همسر میخواهد آن وقت فریادش بلند است لذا انکر الاصوات است اگر کسی برای همین دو کار فریاد بزند و گرفتار اجوفین باشد در همین حد است وگرنه این که نمیخواهد بحث موسیقی را طرح کند که خیلیها از این اصوات حیوانات هستند که یا مثل حمار است یا بدتر از حمار است اما این جنس نعرهاش برای همین اجرتین است در حیوانات دیگر هم آنها هم همین طورند یعنی یک چشمی دارند که مشکلات ظاهریشان را حل میکند گوشی دارند که صدای ظاهریشان را میشنوند و مانند آن اما در درونشان یک گوشی باشد یک چشمی باشد یک مرکز درک صحیح باشد که نیست انسان همه اینها را دارد و گاهی میآید همه اینها را کور میکند لذا در قالب موارد ذات اقدس الهی فرمود ﴿لَهُمْ قُلُوبٌ﴾ اما ﴿لا یَفْقَهُونَ بِها﴾ نه لیس لهم قلب که بشود سالبه محصله ﴿لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها﴾ ﴿لَهُمْ أَعْیُنٌ﴾ اما ﴿لا یُبْصِرُونَ بِها﴾ ﴿لَهُمْ آذانٌ﴾ اما ﴿لا یَسْمَعُونَ بِها﴾ خب از این جهت ﴿کَاْلأَنْعامِ﴾اند ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ همین است دیگر کسی سرمایه داشته باشد و کار نکند این چشم ظاهری را خب او هم دارد این هم دارد اگر یک جا آتش است حمار هم میبیند انسان فرار میکند و راهاش را عوض میکند انسان هم میبیند راهش را عوض میکند این که معیار نیست آن چشم باطنی را خدا داد نباید او را کور کرد ما بیچشم خلق نشدیم بیگوش خلق نشدیم در درون ما این مجاری ادراکی هست به دلیل اینکه اگر مواظب خوراکمان باشیم شب یک قدری سبکتر بخوریم خواب خوب میبینیم خب خیلی از چیزهای خوب را انسان در عالم رؤیا میبیند با آن چشم میبیند دیگر صدای خوب را میشنود این الآن هم موجود است اگر کسی بیدار باشد در بیداری هم همین حالت را دارد و اگر اهل غفلت و خواب نباشد در بیداری هم همان را میبیند که دیگران در خواب میبینند و خودش هم در خواب میبیند این طور نیست که انسان در عالم خواب چشم پیدا کند که گوش پیدا کند که الآن ما که اینجا نشستهایم یک موجود سه اشکوبه سه طبقه هستیم یک طبقه همین قسم مادی ما که دنیاست یک نشئه برزخی داریم که الآن آرام است یک نشئه برتری هم داریم که مرحله عقلی ماست وقتی خوابیدیم این مرحله دوم ظهور میکند اگر بد خوردیم پر خوردیم بد خوابیدیم خب آن بیراهه میرود مثل اینکه انسان در بیداری یک چشماش را به هرزگی صرف میکند به جای اینکه حق چشم النظر الی المصحف است اگر این حق چشم را ادا نکنی حق گوش را ادا نکنی چشم و گوش را به هرزگی صرف میکند در خواب هم به هرزگی صرف میشود بالاخره اضغاث و احلام گیرش میآید اما اگر چشم و گوش را مواظب بود خواب خوبی میبیند میبیند به حرم رفته با علما بوده مشهدی را دیده محضری را دیده چهار تا حرفی را شنیده این هست یعنی این مجاری ادراکی هست آدم نباید او را کور بکند خب اینکه پس قرآن کریم غالباً به صورت موجبه معدوله ذکر میکند نه سالبه محصله همین است که فرمود اینها قلوب دارند ما این سرمایه را دادیم ولی به کار نمیبرند چشم دادیم نمیفهمند ﴿فَإِنَّها لا تَعْمَى اْلأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتی فِی الصُّدُورِ﴾ این چشم دلشان بسته میشود و کور میشود خب حالا چه کنیم که بسته نشود یک و بازتر بشود دو؟ فرمود اگر آن راه را _معاذ الله_ طی کردید راه تولی و اعراض از وحی را طی کردید گرفتار ﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ﴾ خواهد شد و اگر راه تقوا را ذکر کردید نه تنها آنها آسیب نمیبیند بلکه شکوفاتر میشود ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانًا﴾ در خیلی از موارد انسان در بحثهای نظری تشخیص میدهد که کدام مطلب حق است جزماش جزم عاقلانه است در بخشهای عملی خوب تشخیص میدهد که چگونه باید تصمیم بگیرد عزماش عزم عادلانه است اینکه جزم علمی او عاقلانه است اینکه عزم عملی او عادلانه است برای اینکه یک مرکز فرماندهی برای فرق بین حق و باطل در درون او مشتعل است و نورافکن است فرمود ما این را به شما میدهیم و از شما نمیگیریم و شکوفاتر هم میکنیم ﴿إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانًا﴾ خیلی از حرفها است تا این بخشها گفته شد فرمود به اینکه تشخیص حق و باطل این است اگر این مسایلی که ما گفتیم برای شما مبهم است شما یک فرقان بیرونی دارید یک فرقان درونی این فرقان بیرونی همین قرآن کریم است که حلال و حرام و شبهات و اینها مشخص کرده است که در آیه اول سورهٴ مبارکهٴ فرقان به این صورت آمده است که ﴿تَبارَکَ الَّذی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلی عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعالَمینَ نَذیرًا﴾ به وجود مبارک همین موسی کلیم هم همین فرقان را داده اصولاً کتاب آسمانی فارق بین حق و باطل است فارق بین حسن و قبیح است فارق بین حلال و حرام است فارق بین صحیح و باطل است و مانند آن این قرآن درونی هم نموداری از همان قرآن بیرونی است اینکه فرمودند اگر کسی در خدمت قرآن باشد با قرآن باشد اهل قرآن باشد «فکانما ادرجت النبوه بین جنبیه و لیس بنبی» همین است گوشهای از آن آثار در جان آدم پیدا میشود این را در جوامع روایی ما ملاحظه میفرمایید فرمود اگر کسی در خدمت قرآن باشد گویا نبوت بین دو پهلویش تنیده ظهور کرده نهادینه شده ولو پیغمبر نیست یک ارتباطی با پیغمبر دارد گوشهای از آنچه را پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آورده است اینها را میتواند بفهمد این راهی است که ذات اقدس الهی فراسوی متقیان گذاشته گاهی در سورهٴ مبارکهٴ طلاق گاهی در سورهٴ مبارکهٴ طه آثار مثبت و منفی تقوا را ذکر میکند در سوره طلاق فرمود ﴿مَنْ یَتَّقِ اللّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا ٭ وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا﴾ فرمود اگر کسی اهل تقوا بود هرگز نمیمیرد این اطلاقاش شامل مسایل علمی میشود شامل مسایل عملی میشود گاهی انسان گیر میکند که میگوید حق با کیست اگر واقعاً بینی و بین الله مرد با تقوا باشد حق برش روشن میشود یعنی گاهی گیر میکند وظیفهاش چیست چه کار باید بکند اگر واقعاً بینی و بین الله مرد باتقوا باشد راه حل پیشش روشن میشود فرمود آدم باتقوا نمیمیرد بالأخره ﴿مَنْ یَتَّقِ اللّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ طه نقطه مقابلاش را فرمود فرمود ﴿وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکًا﴾ اگر کسی بیتقوا بود این در منگنه است گرفتار است سخن از مال نیست ممکن است خیلی مال داشته باشد اما خوابش نمیبرد این در یک مدار بسته اسیر است واقعاً ما فشار میآوریم ما که همه چیز دارد تا قرص نخورد خوابش نمیبرد همیشه نگران است برای حفظ موجود و برای طلب مقبول بین این دو جدار در فشار است و تشخیص هم نمیدهد چه باید بکند پس ﴿وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکًا﴾ این معیشت تنها خورد و خواب نیست نظیر اینکه در قیامت بعضیها معیشتشان ضنک است بعضی ﴿فَهُوَ فی عیشَةٍ راضِیَةٍ﴾ و مانند آن خب زندگی خوب معاش خوب پس اگر کسی اعراض بکند در تنگنا در مدار بسته گرفتار است و اگر به یاد حق باشد راه باز است هرگز نمیماند جامع بین آنچه در سوره طلاق و در سوره طه آمده است این آیهای است که از غرر آیات سورهٴ مبارکهٴ انفال است ﴿إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانًا﴾ دیگر واسطهای در کار نیست گرچه واسطه وساطتاش را انجام میدهد ولی انسان آن قدر شیفته مهر الهی است که این وسایط را نمیبیند فقط از دست ذات اقدس الهی آن فرقان را دریافت میکند که مطمئن میشود وظیفه او چیست حق چیست در هر محدودهای که باشد ﴿إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانًا﴾ گاهی حادثههای تاریخی فرقان است چه اینکه ﴿الْفُرْقانِ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعانِ﴾ آنجا فرق بین عزیز و ذلیل مشخص میشود در جریان جنگ بدر فرق بین غالب و مغلوب مشخص میشود این هم جزو فروق عملی است لکن اساس آن است که انسان بتواند بین این معارف فرق بگذارد این در معرفت شناسی نقش مهمی دارد آنها که در معرفت شناسی گرفتار حساند بخش ابتدایی را درک میکنند از این جریان علوم حسی و تجربی بالاتر آن مسایل ریاضی است که نسبت به اینها سایهافکن است از اینها بالاتر الهیات و فلسفه هست که سلطان این علوم است و از همه اینها بالاتر که سلطان سلاطین است مسأله عرفان است که اگر کسی به این مقام بار یافت خیلی از مراحل برای او به اذن خدا حل میشود.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است