- 112
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 55 تا 59 سوره انفال
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 55 تا 59 سوره انفال":
انسانی که با خدا بیعت کرده است تعهد سپرده است احکام الهی مواثیق الهیاند
کسی که حق فسخ نداشته باشد تا اقاله طرفین نباشد، داد و ستد را نمیشود به هم زد.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ الَّذینَ کَفَرُوا فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ ٭ الَّذینَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فی کُلِّ مَرَّةٍ وَ هُمْ لا یَتَّقُونَالَّذینَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فی کُلِّ مَرَّةٍ وَ هُمْ لا یَتَّقُونَ ٭ فَإِمّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ ٭ وَ إِمّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلی سَواءٍ إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْخائِنینَ ٭ وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَبَقُوا إِنَّهُمْ لا یُعْجِزُونَ﴾
بعد از اینکه فرمود هر کافری ظالم است ﴿وَ کُلُّ کانُوا ظالِمینَ﴾ در بین ظالمین آنها که اظلماند آنها را معرفی میکند یعنی در همین سورهٴ مبارکهٴ انفال آیه 54 فرمود ﴿وَ کُلُّ کانُوا ظالِمینَ﴾ در بین این ظالمین اظلم را به عنوان شر الدواب ذکر میکند ﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ الَّذینَ کَفَرُوا﴾ که اینها از بازترین مصادیق ظالمیناند و از بارزترین مصادیق ظالماند.
مطلب دوم آن است که در این گروه کفر و استکبار باهم جمع شد و عدهای بر این روش زندگی میکنند که همواره خائن باشند در سورهٴ مبارکهٴ مائده و مانند آن گذشت که ﴿لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلی خائِنَةٍ مِنْهُمْ﴾ همواره خیانت این اسرائیلیها شما میبینید ﴿لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلی خائِنَةٍ مِنْهُمْ﴾ اینها همان گروهاند که هر باری که تعهد بکنند باز نقض عهد میکنند لذا شرالدواباند فرمود اگر به اینها دسترسی پیدا کردید اینها چون نه رابطه با خدا را حفظ میکنند نه رابطه با خلق خدا را اگر تشکیلاتشان منهدم نشود همین نقض عهد همیشه هست همین تهاجم همیشه هست اینها یک گروه مهاجمیاند و اگر هم تعهدی قطع نامهای تعهدی میبندند که این قطعنامه و تعهد آنها وسیله است برای تهاجم نه اینکه واقعاً اینها به تعهدشان پایبند باشند به دلیل اینکه ﴿لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلی خائِنَةٍ مِنْهُمْ﴾ اگر ﴿لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلی خائِنَةٍ مِنْهُمْ﴾ اگر اینها کسانیاند که ﴿یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فی کُلِّ مَرَّةٍ﴾ پس تمام تعهدها و قطعنامههای آنها خدعه است نه پیمان یک وقت کسی واقعاً تعهدی دارد پیمانی میبندد به عنوان ترک مخاصمه یک مدتی هم خود راحت است هم دیگران را از شر خود در امان نگه میدارد یک وقت کسی است که دائماً در قصد تهاجم و حمله است و احیاناً اگر عهدی و قطعنامهای امضا میکند این وسیله و مکر است که این خدیعه است نه میثاق چنین گروهی اگر تشکیلاشان منهدم نشود همواره مسلمانها در زحمتاند لذا فرمود اگر اینها صف آرایی کردند صرف اینکه بر اینها پیروز بشوید به این اکتفا نکنید باید کل تشکیلاتشان برچیده بشود ﴿فَإِمّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ﴾ یعنی آنها که در خاکریز مقدماند در صفوف مقدماند که آنها از بین خواهید برد با از بین بردن آنها پشتوانه اینها و پشتیبانهای اینها را هم متلاشی کن فشرّد یعنی فرّق تشرید همان تفریق با اضطراب است که من خلفهم را شما تشدید بکن تفریق بکن مضطرب بکن و برانداز پس هدم تشکیلات این چنینی مورد امر است.
مطلب بعدی آن است که فرمود اینها خائناند خیانت مسبوق به یک قرارداد است گناه ابتدایی را نمیگویند خیانت البته نسبت به فرمان ذات اقدس الهی خیانت است زیرا انسانی که با خدا بیعت کرده است تعهد سپرده است احکام الهی مواثیق الهیاند عقود الهیاند و انسان مومن هم تعهد سپرده است که این احکام را رعایت کند و هر معصیتی از آن جهت خیانت به حکم خداست لکن خیانتهای مصطلح مسبوق به تعهد است گناه ابتدایی را نمیگویند خیانت یک وقت هست کسی تهاجم دارد ظلمی به مال کسی دارد این ظلم است خیانت نیست یک وقت هست که بعد از تعهد عدم تعرض و مانند آن تهاجم پیدا میشود چنین تهاجمی که مسبوق به آن تعهد است این را میگویند خیانت فرمود اگر چنانچه اینها خیانت کردند یعنی بعد از اینکه عهد سپردند گناه کردند شما نقض بکن نقض غیر از خیانت است یک وقت هست که انسان خرید و فروشی کرده است معامله را نقض میکند به پیماناش وفا نمیکند این خب معصیت است چون وفای به عهد واجب است یک وقت فسخ میکند آنجایی که کالا را ندهد یا ثمن را ندهد این نقض عهد است و معصیت باید وفا بکند وفا نکرده است اما آنجا که فسخ میکند یعنی اول این پیمان را به هم میزند یعنی ما پیمانی باهم نداریم بعد از اینکه این پیمان به هم خورد آن گاه میتواند کالا را ندهد یا ثمن را ندهد و مانند آن این نقض هم و فسخ هم اگر چنانچه روی حق باشد یعنی این شخص خیار داشته باشد این حلال است وگرنه بازگشت چنین فسخی هم به نقض عهد است چون کسی که حق فسخ نداشته باشد تا اقاله طرفین نباشد رضایت طرفین نباشد تقابل نباشد نمیشود داد و ستد را به هم زد مسئله خیانت همواره مسبوق به عهد است گناه ابتدایی را نمیگویند خیانت ﴿وَ إِمّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً فَانْبِذْ﴾ شما خیانت نکن شما نبذ عهد بکن نبذ عهد به منزله فسخ عهد است وقتی این تعهد فسخ شد بعد هم هر کاری انجام بدهید دیگر خیانت نیست شما اول بدون اعلام قبلی شروع نکنید به فعالیت و حمله و مانند آن این هم خیانت است فرق نمیکند خیانت ولو نسبت به شرالدواب هم که باشد بد است دیگر از این گروه بدتر که روی زمین کسی نیست فرمود نسبت به اینها شما خیانت کنید چون خیانت جزء احکام بین المللی اسلام است محرّم است ولو نسبت به شرالدواب اگر کسی بخواهد پیمان را عمل نکند اول باید پیمان را فسخ بکند که هیچ پیمان تعهدی و قطعنامهای بین طرفین نباشد آن وقت.
مطلب بعدی آن است که یک وقت آنها نقض عملی دارند نه تنها خوف خیانت است بلکه نقض عملی است نظیر اینکه وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با عدهای معاهده کردند که کاری به مسلمانها نداشته باشند ولی آنها بعضی از مسلمانها را گرفتند و کشتند در چنین موردی آنها خیانت عملی کردند نه خوف خیانت باشد آنها عملاً این تعهد را نقض کردند بعد هم دیگر وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) وارد عمل شد دیگر آنجا جای نبذ و اعلام فسخ نیست اینجا چون کار عملی است ولی اگر طرف مقابل نقض عملی نکرد توطئه سیاسی دارد که انسان هراسناک است که بخواهد پیمان را نقض کند در چنین فضایی اسلام دستور داده است که شما هم پیمانتان را به آنها برگردانید که بشود نبذ نه نقض عهد، نقض عهد نارواست اما نبذ عهد در مورد خاص خودش مورد امر است و تجویز ﴿فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلی سَواءٍ﴾ تا هم شما در علم به پایان پذیرفتن آن تعهد با آنها یکسان باشید نه اینکه هم شما خیانت کرده باشید هم آنها خیانت کرده باشند آنها توطئه کردند شما میترسید که توطئه کنند برای خیانت شما قبل از اینکه مبتلا بشوید و غافلگیرانه آسیب ببینید که آنها غافلگیرانه به شما آسیب برسانند شما تعهدتان را به آنها برگردانید اما اینکه فرمود ﴿الَّذینَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ﴾ اگر این من زائد باشد یعنی عاهدتهم خب معاهده با این جمعیت به این نیست که همه آنها طومار گونه امضا کنند با یک جامعهای تعهد بستن یعنی با نمایندگان آنها و اگر زائد نباشد کما هو الحق عاهدت منهم چون انسان با همان نمایندگان آنها با زعما و سران و مسئولان آنها تعهد میسپارد لذا به صورت عاهدت منهم آمده و همه آن گروه هم در جریان معاهده هستند.
اما اینکه وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در اینگونه از موارد مأمور شده است که ﴿فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ﴾ برای آن است که این انسان کامل مظهر ذات اقدس الهی است خدای سبحان هم ارحم الراحمین است فی موضع العفو و الرحمه و اشد المعاقبین است که موضع النکال و النقمة وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم براساس ﴿وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمینَ﴾ براساس ﴿فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِی اْلأَمْرِ﴾ و آیات دیگر آنجا که باید مظهر رأفت و مهربانی باشد رئوف است آنجا که باید مظهر و اشد المعاقبین فی موضع النکال و النقمه اینجا ﴿فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ﴾ خواهد بود پس اگر پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) پیغمبر رحمت است مثل اینکه رحمت ذات اقدس الهی با نقمت و عذاب او در جای خود منافات ندارد رحمت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با انتقام آن حضرت در جای مناسب خود منافاتی ندارد.
اما اینکه فرمود ﴿وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَبَقُوا إِنَّهُمْ لا یُعْجِزُونَ﴾ این هم هشداری است به کفار و هم تسلیتی است به مومنین نسبت به کفار فرمود شما فکر نکنید که الآن جلو رفتید شما از چه جلو زدید؟ از قدرت خدا جلو زدید این ممکن نیست، از قضا و قدر خدا جلو زدید ممکن نیست، چون قدرت او نامحدود است سبقت بر قدرت بیکران محال است و ثانیاً تمام تشکیلات شما جزء سربازان خداست خدا اگر بخواهد شما را بگیرد لازم نیست از جای دیگر لشکرکشی کند چون «جوارحکم جنوده و خلواتکم عیونه» اعضا و جوارح هرکسی سرباز خداست ذات اقدس الهی ممکن است او را با اعضا و جوارح همان بگیرد بنابراین هرگز کفار خیال نکنند جلو زدند ﴿وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَبَقُوا﴾ چرا؟ ﴿إِنَّهُمْ لا یُعْجِزُونَ﴾ اینها که معجز نیستند که بخواهند خدا را عاجز کنند قدرت الهی را عاجز کنند مدبرات امر را عاجز کنند قضا و قدر را عاجز کنند اینها معجز نیستند و قدرت خدا و قضا و قدر الهی و ماموران الهی عاجز نمیشوند گاهی میفرماید که شما معاجز نیستید گاهی میفرماید به اینکه ما مسبوق نیستیم که شما سابق باشید گاهی میفرماید شما سابق نیستید که ما مسبوق باشیم گاهی میفرماید ﴿وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقینَ﴾ که ما مسبوق باشیم کافران سابق باشند جلو بزنند گاهی میفرماید که ﴿وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَبَقُوا﴾ که آنها سابق باشند قضاوقدر ما مسبوق گاهی میفرماید آنها معجز نیستند که ما بشویم عاجز گاهی به صورت نفی عجز گاهی به صورت نفی سبق میفرماید ﴿وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقینَ﴾ ما براینیم که ﴿قَدَّرْنا بَیْنَکُمُ الْمَوْتَ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقینَ﴾ که چیزی جلوی قدرت و اراده ما را بگیرد که ما بشویم لاحق آن بشود سابق ما بشویم مسبوق آن بشود سابق این چنین نیست این ضمن اینکه هشداری است نسبت به کافران یک تسلیتی است نسبت به مومنین، مومنین فکر میکردند که با این لشکرکشی هایی که سنادید قریش دارند با این توطئههایی که یهودیهای بنی قریظه و بنی نضیر و امثال ذلک در داخله مدینه درند اینها ممکن است آسیب ببینند دین خدا آسیب ببیند یا آنها که در جریان جنگ بدر از دست سربازان مسلمانها نجات پیدا کردند درباره آنها اگر احیانا اظهار تأسف بکند قرآن کریم به این تأسف آنها پاسخ میدهد که شما تسلی داشته باشید آرام باشید آنها هرگز از قدرت ما بیرون نرفتند پس این ﴿وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَبَقُوا﴾ هم هشدار و انذار است نسبت به کافران هم تسلیت است نسبت به مومنان این برهان مسئله که ﴿إِنَّهُمْ لا یُعْجِزُونَ﴾ هم میتواند مایه دلگرمی مومنین باشد هم میتواند انذاری برای کافران باشد از اینکه نفرمود ولایحسبوا بلکه اسم ظاهر آورد چون در این گونه از موارد فرمود که ﴿فَإِمّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ﴾ 5 تا ضمیر جمع مذکر آورد تثقفنهم، فشرد بهم، من خلفهم، لعلهم، یذکرون همه اینجا این ضمائر پنجگانه به این کفار برمیگردد بعد هم فرمود ﴿وَ إِمّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ﴾ حالا لازم نیست که این قوم همان شرالدواب باشد قوم دیگر هم این چنین باشد ﴿فَانْبِذْ إِلَیْهِم﴾ اما از اینکه فرمود ﴿وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا﴾ به ضمیر اکتفا نکرد هم برای تغلیظ مسئله است هم برای تعلیل مسئله هم برای اینکه آنها را به این وصف نکوهیده موصوف کند هم برای تعلیل مسئله که اینها در اثر کفرشان فکر نکنند که جلو زدند با ضمیر این مطلب را بیان نفرمود، نفرمود ولایحسبوا بلکه فرمود ﴿وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَبَقُوا﴾.
این بخش زمینه را فراهم میکند میفرماید به اینکه کار ذات اقدس الهی قدرت الهی، قضاوقدر الهی سابق است و عاجز نخواهد شد اما هیچ کدام از اینها بهانه نمیشود که شما نظیر اسرائیلیها فکر بکنید بگویید که کار را باید خدا انجام بدهد و به موسی کلیم میگفتند ﴿اذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنّا هاهُنا قاعِدُونَ﴾ فرمود همه این قدرتهای الهی سرجایش محفوظ است اما ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ﴾ شما هم تمام آمادگی تان را به کار بگیرید در بحثهای قبل داشتیم به اینکه در ذیل کریمه ﴿خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ﴾ آنجا از وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیه) سؤال کردند این ﴿خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ﴾ أ بقوه القلوب ام بقوة الابدان؟ آیان منظور آن است که ما با قدرتهای نظامی در برابر اینها بایستیم یا با قدرتهای علمی و ثقافت و فرهنگ و امثال ذلک فرمود «بقوه القلوب بقوة الابدان» این ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ﴾ هم همان خواهد بود آنجا که فرمود ﴿خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ﴾ یعنی هم با برهان عقلی و ایمان کامل بگیرید هم با قدرت بدنی هم با بازوان توانمند دفاع بکنید هم با افکار روشن و قلوب مطمئن تحویل بگیرید اینجا هم که فرمود ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ﴾ هم همین دو پیام را دارد تنها قدرت نظامی نیست این شعار تنها شعار برادران سپاهی نیست که در آرمشان نوشته باشد ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ﴾ این شعار مسلمانهاست که مسلمانها هم در جبهه نظامی باید من قوة با قوه بگیرند هم در جبهه فرهنگی که حوزه و دانشگاه عهده دار آن کارند باید بگیرند گرچه همه مردم موظفاند در هر دو جهت آماده باشند ولی از نظر توزیع آن رسالتهای ویژه کار حوزه و دانشگاه همان قوه فرهنگی است و کار نیروی نظامی و انتظامی هم قوه بدنی است جامع هر دو همین است گرچه هر کدام موظفاند به هر دو بخش توجه کنند ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ﴾ یعنی قوة القلوب و قوة الابدان چون این روایت در ذیل آیه ﴿خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ﴾ آمده است در اینجا شاید دوباره تکرار نشود ولی شامل این بحث هم خواهد بود.
این مسئله را چون سورهٴ مبارکهٴ انفال و همچنین سورهٴ مبارکهٴ توبه بخشی از آنها احکام نظامی را به هم تعلیم میدهد نه تنها قوه فکری و قوه فرهنگی و همچنین قوه بدنی خود شما مطرح است ﴿وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ﴾ آن روزها وسیله نظامی و جنگ همان خیل بود که با اسب میجنگیدند چون اینها دیگر تمثیل است نه تعیین امروز دیگر سخن از اسب نیست گرچه برای مناطق صعب العبور از این دواب استفاده میکنند اما قسمت مهم را مسائل صنعت و تکنولوژی برعهده دارد یعنی هرچیزی که در هر عصری وسیله دفاعی شماست باید فراهم بکنید برهان مسئله هم این است که ﴿تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّکُمْ﴾ در تحلیلهای قبلی معلوم شد این گروه نه رابطه الهی را حفظ میکنند برای اینکه کافرند نه رابطه مردمی را حفظ میکنند برای اینکه مستکبرند اینها اصلاً به هیچ قطعنامه و عهدنامه و تعهد و میثاق بین المللی بها نمیدهند لذا تعبیر ﴿عَدُوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّکُمْ﴾ کنار هم آمده است آنها از آن جهت که کافرند به لحاظ مسائل اعتقادی مستکبرند به لحاظ مسائل حقوقی عدواللهاند و عدوالناس در بخشی از تعهدات قرآن کریم آمده است که آنها نه از نظر قلب باور دارند نه از جهت نفس خاضعاند ﴿قُلُوبُهُمْ مُنْکِرَةٌ وَ هُمْ مُسْتَکْبِرُونَ﴾ این جمع بین انکار و استکبار همان جمع بین کفر و طغیان عملی است فرمود اینها از نظر مسائل اعتقادی منکرند کافرند از نظر مسائل مردمی هم مستکبرند و خوی آنها هم خوی تهاجم است ﴿قُلُوبُهُمْ مُنْکِرَةٌ وَ هُمْ مُسْتَکْبِرُونَ﴾ از آن جهت که ﴿قُلُوبُهُمْ مُنْکِرَةٌ﴾ هم عدو اللهاند از آن جهت که مستکبرند عدو الناساند این دو قسمت در بحثهای پیشین همین بخش سورهٴ مبارکهٴ انفال مبسوطا آمده ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّکُمْ﴾ شما ابتدائاً تهاجم نکنید ولی آنها را ترهیب کنید بترسانید که آنها به شما حمله نکنند یعنی جنبه دفاعیتان را تقویت کنید در اسلام در حقیقت غالب این امور به دفاع برمیگردد حتی آن جهادهای ابتدایی هم به دفاع برمیگردد در جهادهای ابتدایی رهبر مسلمانها جلوی ائمه کفر را میگیرد میگوید شما این مردم را رها کنید بگذارید حرف ما به مردم برسد این چنین نیست که مستقیماً ابتدائاً لشکرکشی کند بگویند یا شمشیر یا اسلام اگر شمشیر میکشند به روی ائمه کفر شمشیر میکشند برای اینکه آنها نمیگذارند رهبران الهی حرفشان را به مردم برسانند و موسی کلیم (سلام الله علیه) هم اعتراضاش به فرعون این بود که ﴿أَنْ أَدُّوا إِلَیَّ عِبادَ اللّهِ﴾ بگذارید مردم حرف ما را بشنوند این چنین نباشد که جلوی فهم مردم را بگیرید پس بازگشت این جهادهای ابتدایی هم در حقیقت به دفاع از حق مردم و محرومین است ﴿تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّکُمْ وَ آخَرینَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ یَعْلَمُهُمْ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فی سَبیلِ اللّهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ﴾ چون د جریان جهاد آن بخشهای فرهنگی بازگو شد بخشهای نظامی بازگو شد معلوم بشود که همه این مراحل جهاد اختصاصی به مسئله جان و بذل بدن ندارد مسائل مالی را هم ذکر کرده است منتها زیر عنوان انفاق این انفاق در سبیل الله چون حذف متعلق مفید عموم است اختصاصی به مال ندارد گاهی انسان جاناش را در راه خدا یعنی بدنش را در راه خدا میدهد گاهی وقتاش را در راه خدا میدهد گاهی سلامتی خود را در راه خدا میدهد میشود جانباز گاهی آزادی خود را در راه خدا میدهد میشود آزاده و اسیر گاهی هم مالش را در راه خدا عطا میکند این ﴿وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ﴾ که در حقیقت این من شیء عموم اطلاق دارد همه این موارد مورد انفاق را شامل میشود شامل کسی است که جهاد فرهنگی دارد از یکسو یا جهاد بدنی دارد و شهید میشود از سوی دیگر یک جهاد سلامت دارد جانباز میشود از سوی دیگر یا جهاد حریت و آزادی دارد دربند قرار میگیرد از سوی دیگر همه اینها مشمول است آنها هم در حقیقت آزادی شان را در راه ذات اقدس الهی انفاق کردهاند این من شیء شامل همه میشود همه این امور میشود ﴿وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فی سَبیلِ اللّهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ﴾ هدر نمیرود یعنی کاملاً به شما برمیگردد شما از یک آزادی بهتری برخوردارید همان طوری که انسان یک مالی عطا بکند خداوند چندبرابر به او پاداش میدهد یا کار خیر دیگری انجام بدهد ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها﴾ اگر کسی یک آزادی محدودی را در راه خدای سبحان انفاق بکند از یک آزادی برتری برخوردار است آنجا که فرمود ﴿کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهینَةٌ﴾ یا ﴿کُلُّ امْرِی بِما کَسَبَ رَهینٌ ٭ إِلاّ أَصْحابَ الْیَمینِ﴾ غالب انسانها در گرواند در همان خطبهای که وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در آخرین جمعه ماه شعبان درباره فضیلت ماه مبارک رمضان بیان کردند فرمودند به اینکه «ان انفسکم مرهونة بذنوبکم» این اختصاصی به ماههای مشخص ندارد بالأخره انسانی که گناه کرده است بدهکار است و بدهکار باید گرو بدهد و در جریان الهی مال را به عنوان گرو قبول نمیکنند خود گنهکار را به عنوان گرو میگیرند بالأخره اگر کسی تعهدی با خدا سپرد دین خدا حق خدا و احکام الهی را عمل نکرده است بدهکار میشود این مطلب اول و بدهکار هم باید وثیقه و گرو بسپارد این مطلب دوم و گرو هم از سنخ خانه و مال و امثال ذلک نیست مطلب سوم خود آدم را گرو میگیرند این چهارم، اینکه میبینید بعضی میگویند ما نمیتوانیم بالأخره نماز شب بخوانیم نمیتوانیم دست از این گناه برداریم یک مقدار راست میگویند برای اینکه دربندند آزاد نیستند گاهی میبینید میگویند ما هرچه میخواهیم جلوی این کار را بگیریم نمیتوانیم خب راست میگویند برای اینکه گرفتارند چون کسی که در بند باشد قدرت آن کار را ندارد باید خودش را آزاد کند و آن به استغفار تام است خب.
پس غالب انسانها یعنی اینها که بالأخره گنهکارند اینها دربندند برای اینکه از این بند آزاد بشوند باید یک سلسله آزادیها را بگذارند کنار انفاق بکنند تا به این آزادی کامل باریابند اینکه فرمود اصحاب یمین آزادند و دیگران رحیماند مرهوناند گرواند همین است اگر کسی توانمند باشد فک رهن میکند یعنی دیناش را ادا میکند وقتی دیناش ادا شد آن رهن آزاد میشود آن مال مرهون آزاد میشود اگر کسی واقعاً استغفار کرد این جان او که مرهون بود آزاد میشود فرمود «ان انفسکم مرهونه بذنوبکم ففکوها باستغفار» بنابراین این ﴿وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فی سَبیلِ اللّهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ﴾ شامل همه این مراحل میشود گاهی وجود مبارک حضرت امیر در آن نامهای که برای دربار معاویه نوشت فرمود خیلیها به میدان جنگ میروند شهید میشوند اعضا و جوارحشان از آنها جدا میشود ولی از خاندان ما اگر یک کسی دستی در راه خدا داد خدا به او دستی عطا میکند که «یطیر بهما مع الملائکه فی الجنه» میشود جعفر طیار فرمود برادرم دوتا دست را در راه خدا داد و ذات اقدس الهی به برادرم دوتا دست داد که با این دستها در بهشت با فرشتهها پرواز کرد خب این ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها﴾ خواهد بود کسی دست ملکی را بدهد و دست ملکوتی بگیرد آزادی ملکی را و آزادی ملکوتی بگیرد جان هم همین طور است مال هم همین طور است این آیه با آن اطلاق یا عمومی که دارد شامل هم مصادیق خواهد بود ﴿وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فی سَبیلِ اللّهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
انسانی که با خدا بیعت کرده است تعهد سپرده است احکام الهی مواثیق الهیاند
کسی که حق فسخ نداشته باشد تا اقاله طرفین نباشد، داد و ستد را نمیشود به هم زد.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ الَّذینَ کَفَرُوا فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ ٭ الَّذینَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فی کُلِّ مَرَّةٍ وَ هُمْ لا یَتَّقُونَالَّذینَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فی کُلِّ مَرَّةٍ وَ هُمْ لا یَتَّقُونَ ٭ فَإِمّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ ٭ وَ إِمّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلی سَواءٍ إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْخائِنینَ ٭ وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَبَقُوا إِنَّهُمْ لا یُعْجِزُونَ﴾
بعد از اینکه فرمود هر کافری ظالم است ﴿وَ کُلُّ کانُوا ظالِمینَ﴾ در بین ظالمین آنها که اظلماند آنها را معرفی میکند یعنی در همین سورهٴ مبارکهٴ انفال آیه 54 فرمود ﴿وَ کُلُّ کانُوا ظالِمینَ﴾ در بین این ظالمین اظلم را به عنوان شر الدواب ذکر میکند ﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ الَّذینَ کَفَرُوا﴾ که اینها از بازترین مصادیق ظالمیناند و از بارزترین مصادیق ظالماند.
مطلب دوم آن است که در این گروه کفر و استکبار باهم جمع شد و عدهای بر این روش زندگی میکنند که همواره خائن باشند در سورهٴ مبارکهٴ مائده و مانند آن گذشت که ﴿لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلی خائِنَةٍ مِنْهُمْ﴾ همواره خیانت این اسرائیلیها شما میبینید ﴿لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلی خائِنَةٍ مِنْهُمْ﴾ اینها همان گروهاند که هر باری که تعهد بکنند باز نقض عهد میکنند لذا شرالدواباند فرمود اگر به اینها دسترسی پیدا کردید اینها چون نه رابطه با خدا را حفظ میکنند نه رابطه با خلق خدا را اگر تشکیلاتشان منهدم نشود همین نقض عهد همیشه هست همین تهاجم همیشه هست اینها یک گروه مهاجمیاند و اگر هم تعهدی قطع نامهای تعهدی میبندند که این قطعنامه و تعهد آنها وسیله است برای تهاجم نه اینکه واقعاً اینها به تعهدشان پایبند باشند به دلیل اینکه ﴿لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلی خائِنَةٍ مِنْهُمْ﴾ اگر ﴿لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلی خائِنَةٍ مِنْهُمْ﴾ اگر اینها کسانیاند که ﴿یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فی کُلِّ مَرَّةٍ﴾ پس تمام تعهدها و قطعنامههای آنها خدعه است نه پیمان یک وقت کسی واقعاً تعهدی دارد پیمانی میبندد به عنوان ترک مخاصمه یک مدتی هم خود راحت است هم دیگران را از شر خود در امان نگه میدارد یک وقت کسی است که دائماً در قصد تهاجم و حمله است و احیاناً اگر عهدی و قطعنامهای امضا میکند این وسیله و مکر است که این خدیعه است نه میثاق چنین گروهی اگر تشکیلاشان منهدم نشود همواره مسلمانها در زحمتاند لذا فرمود اگر اینها صف آرایی کردند صرف اینکه بر اینها پیروز بشوید به این اکتفا نکنید باید کل تشکیلاتشان برچیده بشود ﴿فَإِمّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ﴾ یعنی آنها که در خاکریز مقدماند در صفوف مقدماند که آنها از بین خواهید برد با از بین بردن آنها پشتوانه اینها و پشتیبانهای اینها را هم متلاشی کن فشرّد یعنی فرّق تشرید همان تفریق با اضطراب است که من خلفهم را شما تشدید بکن تفریق بکن مضطرب بکن و برانداز پس هدم تشکیلات این چنینی مورد امر است.
مطلب بعدی آن است که فرمود اینها خائناند خیانت مسبوق به یک قرارداد است گناه ابتدایی را نمیگویند خیانت البته نسبت به فرمان ذات اقدس الهی خیانت است زیرا انسانی که با خدا بیعت کرده است تعهد سپرده است احکام الهی مواثیق الهیاند عقود الهیاند و انسان مومن هم تعهد سپرده است که این احکام را رعایت کند و هر معصیتی از آن جهت خیانت به حکم خداست لکن خیانتهای مصطلح مسبوق به تعهد است گناه ابتدایی را نمیگویند خیانت یک وقت هست کسی تهاجم دارد ظلمی به مال کسی دارد این ظلم است خیانت نیست یک وقت هست که بعد از تعهد عدم تعرض و مانند آن تهاجم پیدا میشود چنین تهاجمی که مسبوق به آن تعهد است این را میگویند خیانت فرمود اگر چنانچه اینها خیانت کردند یعنی بعد از اینکه عهد سپردند گناه کردند شما نقض بکن نقض غیر از خیانت است یک وقت هست که انسان خرید و فروشی کرده است معامله را نقض میکند به پیماناش وفا نمیکند این خب معصیت است چون وفای به عهد واجب است یک وقت فسخ میکند آنجایی که کالا را ندهد یا ثمن را ندهد این نقض عهد است و معصیت باید وفا بکند وفا نکرده است اما آنجا که فسخ میکند یعنی اول این پیمان را به هم میزند یعنی ما پیمانی باهم نداریم بعد از اینکه این پیمان به هم خورد آن گاه میتواند کالا را ندهد یا ثمن را ندهد و مانند آن این نقض هم و فسخ هم اگر چنانچه روی حق باشد یعنی این شخص خیار داشته باشد این حلال است وگرنه بازگشت چنین فسخی هم به نقض عهد است چون کسی که حق فسخ نداشته باشد تا اقاله طرفین نباشد رضایت طرفین نباشد تقابل نباشد نمیشود داد و ستد را به هم زد مسئله خیانت همواره مسبوق به عهد است گناه ابتدایی را نمیگویند خیانت ﴿وَ إِمّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً فَانْبِذْ﴾ شما خیانت نکن شما نبذ عهد بکن نبذ عهد به منزله فسخ عهد است وقتی این تعهد فسخ شد بعد هم هر کاری انجام بدهید دیگر خیانت نیست شما اول بدون اعلام قبلی شروع نکنید به فعالیت و حمله و مانند آن این هم خیانت است فرق نمیکند خیانت ولو نسبت به شرالدواب هم که باشد بد است دیگر از این گروه بدتر که روی زمین کسی نیست فرمود نسبت به اینها شما خیانت کنید چون خیانت جزء احکام بین المللی اسلام است محرّم است ولو نسبت به شرالدواب اگر کسی بخواهد پیمان را عمل نکند اول باید پیمان را فسخ بکند که هیچ پیمان تعهدی و قطعنامهای بین طرفین نباشد آن وقت.
مطلب بعدی آن است که یک وقت آنها نقض عملی دارند نه تنها خوف خیانت است بلکه نقض عملی است نظیر اینکه وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با عدهای معاهده کردند که کاری به مسلمانها نداشته باشند ولی آنها بعضی از مسلمانها را گرفتند و کشتند در چنین موردی آنها خیانت عملی کردند نه خوف خیانت باشد آنها عملاً این تعهد را نقض کردند بعد هم دیگر وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) وارد عمل شد دیگر آنجا جای نبذ و اعلام فسخ نیست اینجا چون کار عملی است ولی اگر طرف مقابل نقض عملی نکرد توطئه سیاسی دارد که انسان هراسناک است که بخواهد پیمان را نقض کند در چنین فضایی اسلام دستور داده است که شما هم پیمانتان را به آنها برگردانید که بشود نبذ نه نقض عهد، نقض عهد نارواست اما نبذ عهد در مورد خاص خودش مورد امر است و تجویز ﴿فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلی سَواءٍ﴾ تا هم شما در علم به پایان پذیرفتن آن تعهد با آنها یکسان باشید نه اینکه هم شما خیانت کرده باشید هم آنها خیانت کرده باشند آنها توطئه کردند شما میترسید که توطئه کنند برای خیانت شما قبل از اینکه مبتلا بشوید و غافلگیرانه آسیب ببینید که آنها غافلگیرانه به شما آسیب برسانند شما تعهدتان را به آنها برگردانید اما اینکه فرمود ﴿الَّذینَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ﴾ اگر این من زائد باشد یعنی عاهدتهم خب معاهده با این جمعیت به این نیست که همه آنها طومار گونه امضا کنند با یک جامعهای تعهد بستن یعنی با نمایندگان آنها و اگر زائد نباشد کما هو الحق عاهدت منهم چون انسان با همان نمایندگان آنها با زعما و سران و مسئولان آنها تعهد میسپارد لذا به صورت عاهدت منهم آمده و همه آن گروه هم در جریان معاهده هستند.
اما اینکه وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در اینگونه از موارد مأمور شده است که ﴿فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ﴾ برای آن است که این انسان کامل مظهر ذات اقدس الهی است خدای سبحان هم ارحم الراحمین است فی موضع العفو و الرحمه و اشد المعاقبین است که موضع النکال و النقمة وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم براساس ﴿وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمینَ﴾ براساس ﴿فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِی اْلأَمْرِ﴾ و آیات دیگر آنجا که باید مظهر رأفت و مهربانی باشد رئوف است آنجا که باید مظهر و اشد المعاقبین فی موضع النکال و النقمه اینجا ﴿فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ﴾ خواهد بود پس اگر پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) پیغمبر رحمت است مثل اینکه رحمت ذات اقدس الهی با نقمت و عذاب او در جای خود منافات ندارد رحمت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با انتقام آن حضرت در جای مناسب خود منافاتی ندارد.
اما اینکه فرمود ﴿وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَبَقُوا إِنَّهُمْ لا یُعْجِزُونَ﴾ این هم هشداری است به کفار و هم تسلیتی است به مومنین نسبت به کفار فرمود شما فکر نکنید که الآن جلو رفتید شما از چه جلو زدید؟ از قدرت خدا جلو زدید این ممکن نیست، از قضا و قدر خدا جلو زدید ممکن نیست، چون قدرت او نامحدود است سبقت بر قدرت بیکران محال است و ثانیاً تمام تشکیلات شما جزء سربازان خداست خدا اگر بخواهد شما را بگیرد لازم نیست از جای دیگر لشکرکشی کند چون «جوارحکم جنوده و خلواتکم عیونه» اعضا و جوارح هرکسی سرباز خداست ذات اقدس الهی ممکن است او را با اعضا و جوارح همان بگیرد بنابراین هرگز کفار خیال نکنند جلو زدند ﴿وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَبَقُوا﴾ چرا؟ ﴿إِنَّهُمْ لا یُعْجِزُونَ﴾ اینها که معجز نیستند که بخواهند خدا را عاجز کنند قدرت الهی را عاجز کنند مدبرات امر را عاجز کنند قضا و قدر را عاجز کنند اینها معجز نیستند و قدرت خدا و قضا و قدر الهی و ماموران الهی عاجز نمیشوند گاهی میفرماید که شما معاجز نیستید گاهی میفرماید به اینکه ما مسبوق نیستیم که شما سابق باشید گاهی میفرماید شما سابق نیستید که ما مسبوق باشیم گاهی میفرماید ﴿وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقینَ﴾ که ما مسبوق باشیم کافران سابق باشند جلو بزنند گاهی میفرماید که ﴿وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَبَقُوا﴾ که آنها سابق باشند قضاوقدر ما مسبوق گاهی میفرماید آنها معجز نیستند که ما بشویم عاجز گاهی به صورت نفی عجز گاهی به صورت نفی سبق میفرماید ﴿وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقینَ﴾ ما براینیم که ﴿قَدَّرْنا بَیْنَکُمُ الْمَوْتَ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقینَ﴾ که چیزی جلوی قدرت و اراده ما را بگیرد که ما بشویم لاحق آن بشود سابق ما بشویم مسبوق آن بشود سابق این چنین نیست این ضمن اینکه هشداری است نسبت به کافران یک تسلیتی است نسبت به مومنین، مومنین فکر میکردند که با این لشکرکشی هایی که سنادید قریش دارند با این توطئههایی که یهودیهای بنی قریظه و بنی نضیر و امثال ذلک در داخله مدینه درند اینها ممکن است آسیب ببینند دین خدا آسیب ببیند یا آنها که در جریان جنگ بدر از دست سربازان مسلمانها نجات پیدا کردند درباره آنها اگر احیانا اظهار تأسف بکند قرآن کریم به این تأسف آنها پاسخ میدهد که شما تسلی داشته باشید آرام باشید آنها هرگز از قدرت ما بیرون نرفتند پس این ﴿وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَبَقُوا﴾ هم هشدار و انذار است نسبت به کافران هم تسلیت است نسبت به مومنان این برهان مسئله که ﴿إِنَّهُمْ لا یُعْجِزُونَ﴾ هم میتواند مایه دلگرمی مومنین باشد هم میتواند انذاری برای کافران باشد از اینکه نفرمود ولایحسبوا بلکه اسم ظاهر آورد چون در این گونه از موارد فرمود که ﴿فَإِمّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ﴾ 5 تا ضمیر جمع مذکر آورد تثقفنهم، فشرد بهم، من خلفهم، لعلهم، یذکرون همه اینجا این ضمائر پنجگانه به این کفار برمیگردد بعد هم فرمود ﴿وَ إِمّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ﴾ حالا لازم نیست که این قوم همان شرالدواب باشد قوم دیگر هم این چنین باشد ﴿فَانْبِذْ إِلَیْهِم﴾ اما از اینکه فرمود ﴿وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا﴾ به ضمیر اکتفا نکرد هم برای تغلیظ مسئله است هم برای تعلیل مسئله هم برای اینکه آنها را به این وصف نکوهیده موصوف کند هم برای تعلیل مسئله که اینها در اثر کفرشان فکر نکنند که جلو زدند با ضمیر این مطلب را بیان نفرمود، نفرمود ولایحسبوا بلکه فرمود ﴿وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَبَقُوا﴾.
این بخش زمینه را فراهم میکند میفرماید به اینکه کار ذات اقدس الهی قدرت الهی، قضاوقدر الهی سابق است و عاجز نخواهد شد اما هیچ کدام از اینها بهانه نمیشود که شما نظیر اسرائیلیها فکر بکنید بگویید که کار را باید خدا انجام بدهد و به موسی کلیم میگفتند ﴿اذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنّا هاهُنا قاعِدُونَ﴾ فرمود همه این قدرتهای الهی سرجایش محفوظ است اما ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ﴾ شما هم تمام آمادگی تان را به کار بگیرید در بحثهای قبل داشتیم به اینکه در ذیل کریمه ﴿خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ﴾ آنجا از وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیه) سؤال کردند این ﴿خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ﴾ أ بقوه القلوب ام بقوة الابدان؟ آیان منظور آن است که ما با قدرتهای نظامی در برابر اینها بایستیم یا با قدرتهای علمی و ثقافت و فرهنگ و امثال ذلک فرمود «بقوه القلوب بقوة الابدان» این ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ﴾ هم همان خواهد بود آنجا که فرمود ﴿خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ﴾ یعنی هم با برهان عقلی و ایمان کامل بگیرید هم با قدرت بدنی هم با بازوان توانمند دفاع بکنید هم با افکار روشن و قلوب مطمئن تحویل بگیرید اینجا هم که فرمود ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ﴾ هم همین دو پیام را دارد تنها قدرت نظامی نیست این شعار تنها شعار برادران سپاهی نیست که در آرمشان نوشته باشد ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ﴾ این شعار مسلمانهاست که مسلمانها هم در جبهه نظامی باید من قوة با قوه بگیرند هم در جبهه فرهنگی که حوزه و دانشگاه عهده دار آن کارند باید بگیرند گرچه همه مردم موظفاند در هر دو جهت آماده باشند ولی از نظر توزیع آن رسالتهای ویژه کار حوزه و دانشگاه همان قوه فرهنگی است و کار نیروی نظامی و انتظامی هم قوه بدنی است جامع هر دو همین است گرچه هر کدام موظفاند به هر دو بخش توجه کنند ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ﴾ یعنی قوة القلوب و قوة الابدان چون این روایت در ذیل آیه ﴿خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ﴾ آمده است در اینجا شاید دوباره تکرار نشود ولی شامل این بحث هم خواهد بود.
این مسئله را چون سورهٴ مبارکهٴ انفال و همچنین سورهٴ مبارکهٴ توبه بخشی از آنها احکام نظامی را به هم تعلیم میدهد نه تنها قوه فکری و قوه فرهنگی و همچنین قوه بدنی خود شما مطرح است ﴿وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ﴾ آن روزها وسیله نظامی و جنگ همان خیل بود که با اسب میجنگیدند چون اینها دیگر تمثیل است نه تعیین امروز دیگر سخن از اسب نیست گرچه برای مناطق صعب العبور از این دواب استفاده میکنند اما قسمت مهم را مسائل صنعت و تکنولوژی برعهده دارد یعنی هرچیزی که در هر عصری وسیله دفاعی شماست باید فراهم بکنید برهان مسئله هم این است که ﴿تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّکُمْ﴾ در تحلیلهای قبلی معلوم شد این گروه نه رابطه الهی را حفظ میکنند برای اینکه کافرند نه رابطه مردمی را حفظ میکنند برای اینکه مستکبرند اینها اصلاً به هیچ قطعنامه و عهدنامه و تعهد و میثاق بین المللی بها نمیدهند لذا تعبیر ﴿عَدُوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّکُمْ﴾ کنار هم آمده است آنها از آن جهت که کافرند به لحاظ مسائل اعتقادی مستکبرند به لحاظ مسائل حقوقی عدواللهاند و عدوالناس در بخشی از تعهدات قرآن کریم آمده است که آنها نه از نظر قلب باور دارند نه از جهت نفس خاضعاند ﴿قُلُوبُهُمْ مُنْکِرَةٌ وَ هُمْ مُسْتَکْبِرُونَ﴾ این جمع بین انکار و استکبار همان جمع بین کفر و طغیان عملی است فرمود اینها از نظر مسائل اعتقادی منکرند کافرند از نظر مسائل مردمی هم مستکبرند و خوی آنها هم خوی تهاجم است ﴿قُلُوبُهُمْ مُنْکِرَةٌ وَ هُمْ مُسْتَکْبِرُونَ﴾ از آن جهت که ﴿قُلُوبُهُمْ مُنْکِرَةٌ﴾ هم عدو اللهاند از آن جهت که مستکبرند عدو الناساند این دو قسمت در بحثهای پیشین همین بخش سورهٴ مبارکهٴ انفال مبسوطا آمده ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّکُمْ﴾ شما ابتدائاً تهاجم نکنید ولی آنها را ترهیب کنید بترسانید که آنها به شما حمله نکنند یعنی جنبه دفاعیتان را تقویت کنید در اسلام در حقیقت غالب این امور به دفاع برمیگردد حتی آن جهادهای ابتدایی هم به دفاع برمیگردد در جهادهای ابتدایی رهبر مسلمانها جلوی ائمه کفر را میگیرد میگوید شما این مردم را رها کنید بگذارید حرف ما به مردم برسد این چنین نیست که مستقیماً ابتدائاً لشکرکشی کند بگویند یا شمشیر یا اسلام اگر شمشیر میکشند به روی ائمه کفر شمشیر میکشند برای اینکه آنها نمیگذارند رهبران الهی حرفشان را به مردم برسانند و موسی کلیم (سلام الله علیه) هم اعتراضاش به فرعون این بود که ﴿أَنْ أَدُّوا إِلَیَّ عِبادَ اللّهِ﴾ بگذارید مردم حرف ما را بشنوند این چنین نباشد که جلوی فهم مردم را بگیرید پس بازگشت این جهادهای ابتدایی هم در حقیقت به دفاع از حق مردم و محرومین است ﴿تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّکُمْ وَ آخَرینَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ یَعْلَمُهُمْ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فی سَبیلِ اللّهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ﴾ چون د جریان جهاد آن بخشهای فرهنگی بازگو شد بخشهای نظامی بازگو شد معلوم بشود که همه این مراحل جهاد اختصاصی به مسئله جان و بذل بدن ندارد مسائل مالی را هم ذکر کرده است منتها زیر عنوان انفاق این انفاق در سبیل الله چون حذف متعلق مفید عموم است اختصاصی به مال ندارد گاهی انسان جاناش را در راه خدا یعنی بدنش را در راه خدا میدهد گاهی وقتاش را در راه خدا میدهد گاهی سلامتی خود را در راه خدا میدهد میشود جانباز گاهی آزادی خود را در راه خدا میدهد میشود آزاده و اسیر گاهی هم مالش را در راه خدا عطا میکند این ﴿وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ﴾ که در حقیقت این من شیء عموم اطلاق دارد همه این موارد مورد انفاق را شامل میشود شامل کسی است که جهاد فرهنگی دارد از یکسو یا جهاد بدنی دارد و شهید میشود از سوی دیگر یک جهاد سلامت دارد جانباز میشود از سوی دیگر یا جهاد حریت و آزادی دارد دربند قرار میگیرد از سوی دیگر همه اینها مشمول است آنها هم در حقیقت آزادی شان را در راه ذات اقدس الهی انفاق کردهاند این من شیء شامل همه میشود همه این امور میشود ﴿وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فی سَبیلِ اللّهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ﴾ هدر نمیرود یعنی کاملاً به شما برمیگردد شما از یک آزادی بهتری برخوردارید همان طوری که انسان یک مالی عطا بکند خداوند چندبرابر به او پاداش میدهد یا کار خیر دیگری انجام بدهد ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها﴾ اگر کسی یک آزادی محدودی را در راه خدای سبحان انفاق بکند از یک آزادی برتری برخوردار است آنجا که فرمود ﴿کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهینَةٌ﴾ یا ﴿کُلُّ امْرِی بِما کَسَبَ رَهینٌ ٭ إِلاّ أَصْحابَ الْیَمینِ﴾ غالب انسانها در گرواند در همان خطبهای که وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در آخرین جمعه ماه شعبان درباره فضیلت ماه مبارک رمضان بیان کردند فرمودند به اینکه «ان انفسکم مرهونة بذنوبکم» این اختصاصی به ماههای مشخص ندارد بالأخره انسانی که گناه کرده است بدهکار است و بدهکار باید گرو بدهد و در جریان الهی مال را به عنوان گرو قبول نمیکنند خود گنهکار را به عنوان گرو میگیرند بالأخره اگر کسی تعهدی با خدا سپرد دین خدا حق خدا و احکام الهی را عمل نکرده است بدهکار میشود این مطلب اول و بدهکار هم باید وثیقه و گرو بسپارد این مطلب دوم و گرو هم از سنخ خانه و مال و امثال ذلک نیست مطلب سوم خود آدم را گرو میگیرند این چهارم، اینکه میبینید بعضی میگویند ما نمیتوانیم بالأخره نماز شب بخوانیم نمیتوانیم دست از این گناه برداریم یک مقدار راست میگویند برای اینکه دربندند آزاد نیستند گاهی میبینید میگویند ما هرچه میخواهیم جلوی این کار را بگیریم نمیتوانیم خب راست میگویند برای اینکه گرفتارند چون کسی که در بند باشد قدرت آن کار را ندارد باید خودش را آزاد کند و آن به استغفار تام است خب.
پس غالب انسانها یعنی اینها که بالأخره گنهکارند اینها دربندند برای اینکه از این بند آزاد بشوند باید یک سلسله آزادیها را بگذارند کنار انفاق بکنند تا به این آزادی کامل باریابند اینکه فرمود اصحاب یمین آزادند و دیگران رحیماند مرهوناند گرواند همین است اگر کسی توانمند باشد فک رهن میکند یعنی دیناش را ادا میکند وقتی دیناش ادا شد آن رهن آزاد میشود آن مال مرهون آزاد میشود اگر کسی واقعاً استغفار کرد این جان او که مرهون بود آزاد میشود فرمود «ان انفسکم مرهونه بذنوبکم ففکوها باستغفار» بنابراین این ﴿وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فی سَبیلِ اللّهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ﴾ شامل همه این مراحل میشود گاهی وجود مبارک حضرت امیر در آن نامهای که برای دربار معاویه نوشت فرمود خیلیها به میدان جنگ میروند شهید میشوند اعضا و جوارحشان از آنها جدا میشود ولی از خاندان ما اگر یک کسی دستی در راه خدا داد خدا به او دستی عطا میکند که «یطیر بهما مع الملائکه فی الجنه» میشود جعفر طیار فرمود برادرم دوتا دست را در راه خدا داد و ذات اقدس الهی به برادرم دوتا دست داد که با این دستها در بهشت با فرشتهها پرواز کرد خب این ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها﴾ خواهد بود کسی دست ملکی را بدهد و دست ملکوتی بگیرد آزادی ملکی را و آزادی ملکوتی بگیرد جان هم همین طور است مال هم همین طور است این آیه با آن اطلاق یا عمومی که دارد شامل هم مصادیق خواهد بود ﴿وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فی سَبیلِ اللّهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است