display result search
منو
تفسیر آیات 105 تا 109 تا سوره اسراء _ بخش دوم

تفسیر آیات 105 تا 109 تا سوره اسراء _ بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 36 دقیقه مدت قطعه
  • 14 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 105 تا 109 تا سوره اسراء _ بخش دوم"
نزول بالحق مستلزم انزال بالحق هست اما انزال بالحق مستلزم نزول بالحق نیست
هر حقیقتی که دربارهٴ قرآن باشد دربارهٴ اهل بیت(ع) هست.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَبِالْحَقِّ أَنزَلْنَاهُ وَبالْحَقِّ نَزَلَ وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا مُبَشِّراً وَنَذِیراً ﴿105﴾ وَقُرْآناً فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَی النَّاسِ عَلَی مُکْثٍ وَنَزَّلْنَاهُ تَنْزِیلاً ﴿106﴾ قُلْ آمِنُوا بِهِ أَوْ لاَ تُؤْمِنُوا إِنَّ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِن قَبْلِهِ إِذَا یُتْلَی عَلَیْهِمْ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ سُجَّداً ﴿107﴾ وَیَقُولُونَ سُبْحَانَ رَبِّنَا إِن کَانَ وَعْدُ رَبِّنَا لَمَفْعُولاً ﴿108﴾ وَیَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ یَبْکُونَ وَیَزِیدُهُمْ خُشُوعاً﴿109﴾

این ﴿بِالْحَقِّ أَنزَلْنَاهُ وَبالْحَقِّ نَزَلَ﴾ تقدیم حرف جرّ در این قسمت برای افادهٴ حصر است یعنی ما جز حق چیزی نازل نکردیم و وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم جز حق چیزی را تلقّی نکرده است اگر می‌فرمود «أنزلناه بالحق» گرچه اصل مطلب را تفهیم می‌کرد ولی نکتهٴ حصر را نمی‌‌فهماند اگر می‌فرمود «نزل بالحق» اصل مطلب را تفهیم می‌کرد ولی نکتهٴ حصر را نمی‌فهماند اما اینکه فرمود: ﴿وَبِالْحَقِّ أَنزَلْنَاهُ وَبالْحَقِّ نَزَلَ﴾ حصر را در هر دو قسمت تفهیم می‌کند این یک مطلب.
مطب دیگر آن است که نزول بالحق مستلزم انزال بالحق هست اما انزال بالحق مستلزم نزول بالحق نیست اگر مبدأ قابلی معصوم بود این حق را درست تلقّی می‌کند و اگر عادل بود و معصوم نبود بخش عمدی را کاملاً تلقّی می‌کند اما اگر نه عادل بود و نه معصوم گرفتار ﴿یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَن مَواضِعِهِ﴾ می‌شود, ﴿فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتَابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ می‌شود و مانند آن, آنها که درست نمی‌فهمند یا درست ضبط نمی‌کنند یا درست ابلاغ و املا و منتشر نمی‌کنند گرفتار بالباطل هستند ولی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بالحق تلقّی می‌کند یک, بالحق ضبط و حفظ می‌کند دو, بالحق املا و ابلاغ می‌کند سه, نه تنها ﴿مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی ٭ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَی﴾ , «ما یَحفظ عن الهویٰ إن هو الاّ وحی یوحیٰ و ما یتلقّی عن الهویٰ بل إنّما هو وحیٌ یوحیٰ» تلقّی او یک, ضبط و نگهداری به وسیلهٴ حافظه دو, ابلاغ و املا و منتشر کردن به وسیلهٴ اعضا و جوارح مثل گفتن و مانند آن سه, پس انزال بالحق مستلزم نزول بالحق نیست ولی نزول بالحق یقیناً مستلزم انزال بالحق است ﴿وَبِالْحَقِّ أَنزَلْنَاهُ وَبالْحَقِّ نَزَلَ﴾. اما اینکه منظور از این حق انسانِ کامل مخصوصاً وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) باشد گرچه آنها عِدل قرآن‌اند عترت طاهرین قرآن مجسّم و ناطق‌اند و هر حقیقتی که دربارهٴ قرآن باشد دربارهٴ اهل بیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) هست ولی ظاهر این آیات و سیاقش به خود قرآن کریم برمی‌گردد ﴿بِالْحَقِّ أَنزَلْنَاهُ وَبالْحَقِّ نَزَلَ﴾ سخن از انزال است انزال هم مناسب با قرآن است. بعد از اینکه جریان حق را تبیین کرد که فرمود هیچ بطلانی در حرمِ امنِ وحی راه پیدا نکرده است فرمود تو هم مبشّر حقّی, تو هم مُنذِر حقّی ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا مُبَشِّراً وَنَذِیراً﴾ این ﴿مَا أَرْسَلْنَاکَ﴾ یعنی «ما أرسلناک بالحقّ أرسلناک و بالحقّ صِرت رسولا» تو با حق ارسال شدی با حق رسالت الهی را ابلاغ می‌کنی و آنچه که دیگران دربارهٴ قرآن گفتند باید بدانید که قرآن کریم به حق انزال شد, به حق نازل شد تو هم به حق تبشیر می‌کنی, به حق انذار می‌کنی و ما هم متفرّقاً این کتاب را نازل کردیم تا تو هم متفرّقاً بر اینها بخوانی و تعلیمش آسان باشد اینکه فرمود: ﴿وَقُرْآناً فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَی النَّاسِ عَلَی مُکْثٍ﴾ این تدریجاً نازل شدن برای آن است که غالب مردم از ادراک مطالب جمعی و دفعی عاجزند مستحضرید که قرآن طبق آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدیً لِلنَّاسِ﴾ هدایت عمومی است چه اینکه در همین سورهٴ مبارکهٴ اسراء هم فرمود: ﴿وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِن کُلِّ مَثَلٍ﴾ مطلبی در قرآن کریم نیست که کسی بگوید من نمی‌فهمم هر کسی اندک ادراکی داشته باشد قرآن برای او قابل فهم است اما این یک مطلب است که قرآن برای همه قابل فهم است چون ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ است, اما قرآ‌ن قولِ ثقیل است این قول ثقیل یعنی ضمن اینکه ترجمهٴ او, معنای درجهٴ اول او, دومِ اینها تا حدودی قابل فهم همگان نیست معارف عمیقی را هم دارد این قول ثقیل در تفسیرهای تخصّصی مطرح است این قول ثقیل برای همگان نیست بارها به عرضتان رسید این همین آیهٴ مبارکهٴ «نبأ» این را همه می‌فهمند هیچ کسی نیست که در روی کُرهٴ زمین باشد و اهل درکِ ابتدایی باشد و این آیه را نفهمد ﴿إِن جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا﴾ شما به هر که بگویید می‌فهمد که اگر یک آدم فاسقی آمد زود قبول نکن تحقیق بکن این مطلبی نیست که قابل فهم نباشد که ﴿إِن جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا﴾ چرا؟ برای اینکه ﴿أَن تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَی مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ﴾ این معنای ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ است اما قرآن همین است؟ اگر این باشد که قول ثقیل نیست همین آیه وقتی به دست شیخ انصاری(رضوان الله علیه) برسد آن بحثهای عمیق رسائل را دارد می‌فرماید: «فیه اشکالات ممّا یُمکن الذب عن بعضها مما لا یمکن الذب عن بعضها الآخر» خب این تحصیلِ عمیق می‌خواهد اشکالات «مما لا یمکن الذب» اشکالات «مما لا یمکن الذب» دارد این با قول ثقیل بودن قرآن است اگر گفته می‌شود درس تفسیر برای همه نیست برای اینکه اینجا جای ترجمه که نیست, اینجا جای تفسیر عادی که نیست اینجا جای ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ که نیست, اینجا جای ﴿إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقِیلاً﴾ است قولِ ثقیل را طلبهٴ تحصیل کرده می‌فهمد بنابراین فرق است بین آن سخنرانیهایی که ما در جلسات عمومی داریم, در نمازجمعه‌ها داریم, برای تودهٴ مردم داریم منبر می‌رویم آن یک طور است این همین که ﴿إِن جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا﴾ را طوری معنا می‌کنیم که همه بفهمند و همه هم می‌فهمند یک مطلب پیچیده‌ای در قرآن نیست ولی اگر آن لایهٴ ﴿إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقِیلاً﴾ بخواهد مطرح بشود خب آن حرفهای شیخ انصاری در می‌آید و آن حرفهای شیخ انصاری برای رسائل خوان عمیق می‌تواند مشکل را حل کند وگرنه برای تودهٴ مردم که حل نمی‌شود, خب مفهوم دارد یا مفهوم ندارد مفهوم موافقش چیست؟ مفهوم مخالفش چیست؟ پس اینکه فرمود: ﴿وَقُرْآناً فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَی النَّاسِ عَلَی مُکْثٍ وَنَزَّلْنَاهُ تَنْزِیلاً﴾ این است بعد به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌فرماید حالا بر فرض اینها ایمان نیاوردند هم اینها بدانند هم شما آگاه باشید به شما عرض می‌کنیم که نگران نباشید برای اینکه بهتر از اینها ایمان می‌آورند به اینها هم ابلاغ بکنید که ایمان و عدم ایمان اینها سواست ﴿قُلْ آمِنُوا بِهِ أَوْ لاَ تُؤْمِنُوا﴾ عالَم با حق دارد می‌گردد نه ایمان افرادی مثل شما برای اسلام سودمند است, نه کفر شما زیانبار ﴿آمِنُوا بِهِ أَوْ لاَ تُؤْمِنُوا﴾ بدانید که آنها که ایمانشان اثر دارد مؤمن می‌شوند به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌فرماید نگران نباش اگر اینها ایمان نیاوردند بهتر از اینها ایمان می‌آورند ﴿قُلْ آمِنُوا بِهِ أَوْ لاَ تُؤْمِنُوا﴾ ولی بدانید ﴿إِنَّ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِن قَبْلِهِ﴾ آن علمایی که تشنهٴ این کوثرند شاگردان موسای کلیم‌اند, شاگردان عیسای مسیح‌اند, شاگردان انبیای ابراهیمی‌اند اینها منتظر قرآن‌اند اینها به سجده می‌افتند در آیات قبل هم بحثهای گذشته داشتیم در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» بود, «اعراف» بود در سایر سُوَر بود که ﴿تَرَی أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾ همین مسیحیها, همین یهودیها اینها که یهودی اصیل بودند, مسیحی اصیل بودند, بشارت را از وجود مبارک موسای کلیم, عیسای مسیح انبیای الهی(علیهم السلام) تلقّی کردند اینها بی‌صبرانه منتظر وحی بودند اینها کسانی بودند که وقتی آیات الهی نازل می‌شد این شبکهٴ چشمشان پر از اشک می‌شد این را قرآن نقل کرده فرمود وقتی آیات الهی بر این مسیحیها خوانده می‌شد, بر این یهودیها خوانده می‌شد بر علمایشان که بی‌صبرانه منتظر نزول قرآن بودند ﴿تَرَی أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾ این را در دو جای قرآن فرمود یکی مربوط به آن مجاهدان نستوه بود که عازم جبهه بودند ولی وسیله نداشتند, یکی هم دربارهٴ همین اهل کتاب بود که وقتی قرآن نازل می‌شد اینها این‌قدر خوشحال می‌شدند آنها گریهٴ حُزن داشتند که ﴿أَلاَّ یَجِدُوا مَا یُنفِقُونَ﴾ چرا نمی‌توانند بروند جبهه ساز و برگ ندارند, شمشیر ندارند, راحله ندارند, زاد ندارند اینها اشک حزن می‌ریختند اما آن اهل کتاب اشک شوق می‌ریختند ﴿تَرَی أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾ این دو آیه یکی دربارهٴ مجاهدان بود که وسیله برای رفتن نداشتند و حکومت اسلامی هم فاقد تجیهزات بود, یکی هم دربارهٴ علمای اهل کتاب در ذیل این دو آیه که قبلاً بحثش گذشت آنجا روشن شد که گرچه در این آیه فرمود اینها اشک می‌ریزند اینکه اشک شوق است اما آن آیه فرمود: ﴿أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾ یک وقت است که می‌گویند ﴿یَبْکُونَ﴾ این در همین آیه است که این خیلی آن اوج اشک را نمی‌رساند, یک وقت در آن آیات قبلی فرمود چشمشان می‌ریزد نفرمود اشکشان می‌ریزد ﴿تَرَی أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ﴾ عین یعنی چشم, فاضَ یعنی ریخت فرمود چشمشان می‌ریزد نه اشکشان چطوری فَیضان و ریزش را به چشم نسبت داد؟ برای اینکه یک وقت آدم گریهٴ معمولی می‌کند خب قطراتی از شبکهٴ چشم روی صورت می‌آید و می‌ریزد این می‌شود ﴿یَبْکُونَ﴾ که در همین سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» بحث شده, یک وقت تمام شبکهٴ چشم را اشک پُر می‌‌کند و همین تمام اشک دفعتاً می‌ریزد گویا چشم ریخته کلّ چشم را اشک می‌گیرد که انسان جایی را واقعاً نمی‌بیند در آن حال, گریه‌های معمولی آدم جایی را می‌بیند اما وقتی که پُر کرد سیل اشک آمد شبکهٴ چشم را پر کرد آدم واقعاً جایی را نمی‌بیند و همین سیل دفعتاً می‌ریزد گویا چشم ریخته لذا در این دو جا فرمود چشمشان می‌ریزد نه اشکشان می‌ریزد, خب آنجا از شدّت اشکشان و کثرت اشکشان اشک شوقشان سخن به میان آمد, اینجا از آن شدّت اشک سخن به میان نیامده اما از ذکر سبّوح و قدّوسشان, از شکرشان, از سجده‌شان از سجودشان از خُرورشان سخن به میان آمده فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِن قَبْلِهِ﴾ آن علمای راستین مسیحی, علمای راستین یهودی, علمای راستین زرتشتی, علمای راستین صائبین هر که بود اینها ﴿إِذَا یُتْلَی عَلَیْهِمْ﴾ فوراً به خاک می‌افتند می‌گویند خدا را شکر می‌کنیم که به وعده‌اش عمل کرده ما منتظر این رسول خاتَم و خاتِم بودیم و آمده ﴿یَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ سُجَّداً﴾ خب حالا خُرور داشتند, خَریر داشتند, افتادند به چانه افتادند چه چیزی می‌گویند؟ ﴿وَیَقُولُونَ سُبْحَانَ رَبِّنَا﴾ حالا که به سجده افتادند می‌گویند خدا منزّه است از اینکه به وعده‌اش وفا نکند او وعده داد پیامبر خاتَم و خاتِم خواهد آمد و آورد وعده داد قرآن نازل می‌کند و کرد در کتابهای انبیای ما آمده ما منتظر بودیم ﴿وَیَقُولُونَ سُبْحَانَ رَبِّنَا﴾ که خُلف وعده بکند, چرا؟ چرا ﴿سُبْحَانَ﴾ است؟ ﴿إِن﴾ این ﴿إِن﴾ مخفّف از مثقّله است «إنّه» تحقیقاً ﴿کَانَ وَعْدُ رَبِّنَا لَمَفْعُولاً﴾ او حتماً به وعده‌اش عمل می‌کند خُلف وعید محال نیست ذات اقدس الهی ممکن است تبهکاری را وعید و تهدید دربارهٴ او روا بدارد او را به عذاب تهدید کند, وعید بدهد و عفو کند ﴿وَیَعْفُوا عَن کَثِیرٍ﴾ «یا مَن یعفو عن الکثیر» اما خُلف وعده که محال است ﴿إِن کَانَ﴾ این مخفّف از مثقّل است «إنّه» تحقیقاً ﴿کَانَ وَعْدُ رَبِّنَا لَمَفْعُولاً﴾, خب. حالا که به سجده افتادند چه چیزی می‌گویند چه کار می‌کنند؟ سجدهٴ اول برای آن است که شنیدند قرآن آمده, سجدهٴ اول سجدهٴ شکر است که قرآن آمده, پیامبر آمده سجدهٴ دوم و خُرور و خَریر دوم و افتادن دوم برای عظمت و جلال و شکوه معارف قرآنی است این قول ثقیل را که می‌بینند سجده می‌افتند به خاک می‌افتند ﴿وَیَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ یَبْکُونَ﴾ این ﴿یَخِرُّونَ﴾ دوم برای عظمت قرآن است, آن ﴿یَخِرُّونَ﴾ اول برای وفای به وعد الهی است اوّلی را معلَّل کرده فرمود: ﴿یَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ سُجَّداً ٭ وَیَقُولُونَ سُبْحَانَ رَبِّنَا إِن کَانَ وَعْدُ رَبِّنَا لَمَفْعُولاً﴾ اما دوّمی را فرمود: ﴿وَیَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ یَبْکُونَ وَیَزِیدُهُمْ خُشُوعاً﴾ آین جلال و عظمت قرآن بر خشوع آنها می‌افزاید این قول ثقیل کمرشکن است آنها می‌فهمند که قرآن چه چیزی دارد. دربارهٴ علم قرآ‌ن کریم فرمود که بعضیها علمشان به اندازهٴ پول خُرد است همین یک مختصر پول خُرد در جیبشان است و پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) در سورهٴ مبارکهٴ «نجم» آیهٴ 29 و 30 به این صورت فرمود در آیهٴ 28 فرمود: ﴿وَمَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنَّ الظَّنَّ لاَ یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً﴾ بعد فرمود: ﴿فَأَعْرِضْ عَن مَن تَوَلَّی عَن ذِکْرِنَا﴾ آنها که از یاد ما رو برگرداندند تو اعراض بکن اینهایی که ﴿وَلَمْ یُرِدْ إِلَّا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا﴾ از آنها اعراض بکن, چرا؟ برای اینکه ﴿ذلِکَ مَبْلَغُهُم مِنَ الْعِلْمِ﴾ علمشان همین است اینها تا قبر را فقط می‌شناسند از آن به بعد چه خبر است؟ همین شصت, هفتاد سال را می‌شناسند اینها از ابد خبر ندارند, از گذشته خبر ندارند خب اگر مهاجری داشته باشیم, مسافری داشته باشیم از راه دور آمده به راه دور دارد می‌رود که میلیاردها سال به حساب او اندک است اگر کسی شصت, هفتاد سالش را ببیند به او می‌گویند به اندازهٴ پول خُرد سرمایه دارد فرمود اینها مبلغ علمشان همین است اینها چه می‌دانند بعد چه می‌شود؟ کجا می‌روند؟ ﴿ذلِکَ مَبْلَغُهُم مِنَ الْعِلْمِ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدَی﴾ اینها را عالِم نمی‌داند اصلاً قرآن کریم برخیها هم که در علوم حسّی و تجربی پیشرفت کرده‌اند این می‌تواند معمار خوبی باشد, سدّ خوبی بسازد یا بیماری را درمان بکند کارهای علوم طبیعی را بلد است و اما انسان را نمی‌تواند بشناسد خیلی از اینها واقعاً انسان را نمی‌توانند بشناسند می‌بینید عصارهٴ محصولاتشان و علومشان همان آزمایشگاه موش است اینها خیال می‌کنند انسان حیوانی است که حرف می‌زند همین دیگر حالا انسان مرضهای خاص دارد, راه خاص دارد برای درمان او, ﴿فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً﴾ اینکه برای چنین طبیبی مطرح نیست این منتظر است که جواب آزمایشگاه موش را بگیرد همان را هم دربارهٴ انسان پیاده کند همایشهای سنگینی هم می‌گذارند برای تشخیص بیماریهای مشترک انسان و دام و همین, اما حالا به ایشان بگویی قرآن کریم می‌گوید اگر مردی همسر دارد نامحرم را نگاه کرد این مرد مریض است این حالیش نمی‌شود که فرمود: ﴿لاَ تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلاَ مَعْرُوفاً﴾ اگر کسی نگاه به نامحرم می‌کند مریض است اینها اصلاً حالیشان نمی‌شود می‌گویند این حرفها چیست چطور می‌شود آدم مریض است؟ اگر در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» فرمود اینها که دلشان می‌خواهد بیگانه نسبت به اینها لبخند بزند می‌گویند چرا ما ارتباطمان را با استکبار جهانی بد بکنیم؟ در مدینه هم همین‌طور بودند اینها رابطه‌شان را مرموزانه با مشرکین مکه حفظ می‌کردند می‌گفتند ممکن است ـ معاذ الله ـ اسلام شکست بخورد, پیامبر شکست بخورد, مسلمین شکست بخورند ما چرا رابطه‌مان را با مشرکین بد بکنیم در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» فرمود اینها یک مرض سیاسی دارند ﴿فَتَرَی الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ یُسَارِعُونَ فِیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشَی أَن تُصِیبَنَا دَائِرَةٌ فَعَسَی اللّهُ أَن یَأْتِیَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَیُصْبِحُوا عَلَی مَا أَسَرُّوا فِی أَنْفُسِهِمْ نَادِمِینَ﴾ اینها مریض‌اند خب این برای این صاحبان علوم تجربی شما دانشکدهٴ پزشکی سَری بزنید اینها برای آنها قابل درک نیست می‌گویند این تشبیه است, خیر تشبیه نیست این ویروسی است اینها انسان را واقعاً نشناختند که «الانسان مَن هو», «الانسان ما هو» لذا فرمود اینها علمشان به اندازهٴ پول خرد است اینها را رها کن.
در سورهٴ مبارکهٴ «غافر» آیهٴ 83 مشابه همین مضمون را دارد فرمود: ﴿فَلَمَّا جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَیِّنَاتِ فَرِحُوا بِمَا عِندَهُم مِنَ الْعِلْمِ﴾ همین علمی که دارند به همین بسنده کردند خوشحال‌اند خب بابا این مشکل شما را تا کجا می‌تواند حل بکند آن علم اساسی را که ندارید آن انسان‌شناسی را که ندارید, انسان کیست؟ چطور با عالَم باید رابطه داشته باشد؟ تعاملش با جهان چطور باید باشد؟ گذشته‌اش چیست؟ آینده‌اش چیست؟ اینها را که ندارید آنچه که باعث فرح و نشاط شماست همین است اما آنهایی که عالمان راستی‌اند و علم واقعی دارند وقتی آیات الهی را شنیدند یا ﴿تَرَی أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾ است یا ﴿یَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ سُجَّداً﴾ است, ﴿یَقُولُونَ سُبْحَانَ رَبِّنَا إِن کَانَ وَعْدُ رَبِّنَا لَمَفْعُولاً﴾ است, ﴿وَیَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ یَبْکُونَ وَیَزِیدُهُمْ خُشُوعاً﴾ است اینها می‌شود علمِ حقیقی علم آن است که انسان را به معلّمش نزدیک بکند و هو الله سبحانه و تعالی. بنابراین فرمود آنهایی که قبلاً از علوم الهی برخوردار بودند آنها می‌پذیرند. در جریان قارون هم همین‌طور بود سورهٴ مبارکهٴ «قصص» آیهٴ 78 و 79 مشابه همین مطلب هست در آیهٴ 78 وقتی وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) به قارون فرمود: ﴿وَابْتَغِ فِیَما آتَاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَلاَ تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا وَأَحْسِن کَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ وَلاَ تَبْغِ الْفَسَادَ فِی الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لاَ یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ ٭ قَالَ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ عِندِی﴾ من خودم زحمت کشیدم اقتصاد بلد بودم سرمایه‌دار شدم همین حرفی که خیلیها ـ معاذ الله ـ می‌زنند اینها اسلامی حرف می‌زنند ولی قارونی فکر می‌کنند آن کسی می‌گوید من خودم زحمت کشیدم, خودم فراهم کردم همین است دیگر اما اگر بر اساس ﴿مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾ سخن بگوید که نمی‌گوید من خودم پیدا کردم که می‌گوید خدا عنایت کرده این امانتها را به ما داده, خب ﴿إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ عِندِی﴾ بعد ذات اقدس الهی در عصر موسای کلیم نسبت به او فرمود: ﴿أَوَ لَمْ یَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَکَ مِن قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَأَکْثَرُ جَمْعاً وَلاَ یُسْأَلُ عَن ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ﴾ با آن جلال و شکوه که حرکت می‌کرد تودهٴ ناآگاه می‌گفتند ای کاش ما هم وضع تجمّل‌گرایی قارون را می‌داشتیم ﴿قَالَ الَّذِینَ یُرِیدُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا یَالَیْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِیَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ﴾ اما ﴿وَقَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ آن علمای راستین فرمود: ﴿وَیْلَکُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَیْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً﴾ شما به دنبال چه چیزی می‌گردید این یک مقدار سنگِ زرد و سفید جمع کرده بعد هم با دستِ تهی می‌رود این علما همیشه رهبری جامعه را به عهده داشتند در این قسمت ﴿قَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَیْرٌ﴾ در قسمتی که محلّ بحث است در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» عالِمان مسیحی و یهودی و زرتشتی و صائبین و بالأخره ملل و نِحل قبلی اینها بی‌صبرانه منتظر نزول وحی و آمدن وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بودند همین که آمدند خوشحال شدند اشک شوق ریختند و ایمان آوردند این علما هم دربارهٴ مشرکان که عقیدهٴ سوء داشتند رهبری اعتقادی را به عهده گرفتند, هم دربارهٴ تودهٴ ناآگاهی که قارون را متنعّم می‌دانست, مرفّه می‌پنداشت, کامل می‌پنداشت, بهره‌ور می‌پنداشت نسبت به آنها هشدار دادند هم تودهٴ مردم را آگاهی دادند که شرف در کوثر است نه تکاثر این یک, و هم تودهٴ مردم را آگاهی دادند که شرف در توحید است نه شرک این دو, همیشه کار رهبران الهی این بود, اگر یک وقت علمای جامعه کوتاه آمدند ذات اقدس الهی نگرانی وحی خودش را, گلایه وحی خودش را از این علما اظهار می‌کند می‌فرماید: ﴿لَوْلاَ یَنْهَاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَالْأَحْبَارُ عَن قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَأَکْلِهِمُ السُّحْتَ﴾ چرا علما جلوی انیها را نگرفتند فرمود اگر ﴿أُولُوا بَقِیَّةٍ﴾ وظیفهٴ خودش را عمل می‌کرد اینها آلوده نمی‌شدند اینکه وجود مباکر حضرت امیر دارد «الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِیَ الدَّهْرُ» عالمان دین برای همیشه باقی‌اند که الآن بعد از گذشت هزار سال شما می‌بینید روزانه می‌گویید شیخ طوسی(رحمه الله) چنین فرمود, سید مرتضی(رضوان الله علیه) چنین فرمود, سید رضی(رضوان الله علیه) چنین فرمود خب هزار سال است اینها به عظمت نامشان هست دیگر بعد هم می‌ماند ان‌شاءالله خب این کم نیست دیگر آدم عمرِ هزار ساله دارد می‌کند دیگر آنها را می‌گویند فرمود: «الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ» این بیان نورانی حضرت امیر که فرمود: «الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ» از این آیه گرفته شده خدای سبحان از علمای دین به ﴿أُولُوا بَقِیَّةٍ﴾ یاد کرده آدمهای عاقل را قرآن می‌گوید «اولواالعقل» آدمهای بصیر را می‌گوید «اولواالأبصار» فرمود: ﴿أُولُوا بَقِیَّةٍ﴾ اینها والیّ بقای‌اند, ولیّ بقای‌اند اینها ماندگارند, اینها چهرهٴ ماندگارند چرا اینها جلوی مردم را نگرفتند؟ ﴿لَوْلاَ یَنْهَاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَالْأَحْبَارُ عَن قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ﴾ در بخش دیگر فرمود چرا ﴿أُولُوا بَقِیَّةٍ﴾ جلوی اینها را نگرفتند ﴿أُولُوا بَقِیَّةٍ﴾ مثل ﴿أُولُوا الْأَلْبَابِ﴾, ﴿أُولِی الْأَبْصَارِ﴾ ما به چه کسی می‌گوییم «اولوا الأبصار» به چه کسی می‌گوییم «اولوا الألباب»؟ کسی که لَبیب خوبی باشد, بصیر خوبی باشد, به چه کسی می‌گوییم ﴿أُولُوا بَقِیَّةٍ﴾ کسی که چهرهٴ ماندگار باشد کسی که خدا امضا بکند که او می‌ماند و مردان الهی می‌مانند خب حالا عمر وجود مبارک نوح عمر هزار ساله کرده یا بیش از هزار سال اما آن عمر منشأ برکت نبود وحی و نبوّت و رسالتش برکت بود که هنوز هم زنده است و تجلیلی که قرآن کریم از نوح کرده از هیچ پیامبری نکرده نسبت به انبیای دیگر دربارهٴ ابراهیم, دربارهٴ موسی, دربارهٴ هارون(سلام الله علیهم) فرمود: ﴿سَلاَمٌ عَلَی مُوسَی وَهَارُونَ﴾ , ﴿سَلاَمٌ عَلَی إِبْرَاهِیمَ﴾ , ﴿سَلاَمٌ عَلَی﴾ کذا و کذا اما هیچ کدام را با پسوند جهانی سلام نفرستاد تنها کسی که به او با پسوند جهانی سلام فرستاد وجود مبارک نوح است فرمود: ﴿سَلاَمٌ عَلَی نُوحٍ فِی الْعَالَمِینَ﴾ این کم شرف است می‌شود چهره ٴجهانی آن هم وقتی خدا امضا کرده جهانی یعنی جهانی دیگر, خب ﴿سَلاَمٌ عَلَی نُوحٍ فِی الْعَالَمِینَ﴾ اول تا آخر قرآن این تعبیر بلند مخصوص نوح(سلام الله علیه) است برای اینکه او از همه بیشتر رنج دید بنابراین عالِمان دین به تعبیر قرآ‌ن کریم ﴿أُولُوا بَقِیَّةٍ﴾اند خب همهٴ ما می‌خواهیم بمانیم حیف است که آدم هفتاد, هشتاد سال زندگی کند چه عیب دارد که ما هزار سال بمانیم, دو هزار سال بمانیم الآ‌ن شما می‌بینید روزانه هفت, هشت هزار نفر حدّاقل می‌گویند قال الشهید(رحمه الله), قال الشهید(رحمه الله) این عمر است دیگر این فخر نیست روزی ده هزار نفر بگویند شهید(رحمه الله) حوزه‌های علمی اینها که شرح لمعه تدریس می‌کنند یا درس می‌خوانند یا بحث می‌کنند حدّاقل حوزه‌های علمی قم و مشهد و شهرهای دیگر حدّاقلش ده هزار نفر با شرح لمعه کار دارند دیگر قال الشهید(رحمه الله), قال الشهید(رحمه الله), خب این عمر منشأ برکت است دیگر این را قرآن فرمود: ﴿أُولُوا بَقِیَّةٍ﴾ ذات اقدس الهی به پیامبر این دو پیام را فرستاد فرمود یکی به مردم بگو ﴿آمِنُوا بِهِ أَوْ لاَ تُؤْمِنُوا﴾ هیچ اثری ندارد برای اینکه مردان الهی و علمای راستین ایمان می‌آورند, پیام دوم یک تسلّی و دلداری به شخص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که نگران نباش اینها اگر ایمان نیاورند بهتر از اینها ایمان می‌آورند و ایمانشان هم با اشک همراه است این اشک همان است که در دعای نورانی کمیل آمده «و سلاحه البکاء» کسی که اهل اشک نیست می‌دانید که به سختی به جایی برسد چون وسیله ندارد مسلّح نیست آدمی که مسلّح نباشد در جهاد اوسط یا اکبر با چه چیزی می‌جنگد؟ برای جنگ با دشمن بیرون گفتند آهن لازم است که خب شمشیر و اینها لازم است اما برای جنگ با دشمن درون آه لازم است نه آهن آنجا جای سختی نیست آنجا جای ناله و اشک است «و سلاحه البکاء» خب اینها را فرمود مسلّح‌اند دیگر اگر در دعای نورانی کمیل آمده «و سلاحه البکاء» برای اینکه اینجا ذات اقدس الهی فرمود اینها با گریه به طرف قرآن می‌آیند ﴿یَبْکُونَ﴾ منتها آنجا که حضرت نفرمود سلاح البکاء حزن است یا خوف است ممکن است گریهٴ شوق هم باشد حالا تا کسی که گریه می‌کند در دعای کمیل چه گروهی باشد اگر «خوفاً من النار» عبادت می‌کند گریهٴ او خائفانه است, اگر «شوقاً الی الجنّة» دعا می‌کند گریهٴ او مشتاقانه است و اگر «حبّاً لله» دعای کمیل را می‌خواند محبّانه و شکرانه است بالأخره شاکرانه است تا خودش چطور باشد اینجا هم همین‌طور است دیگر اینجا ظاهرش این است اینها گریهٴ شوق داشتند چون آن آیه‌ای که دارد ﴿تَرَی أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾ از شوقِ اینها سخن به میان آورده, خب.
فرمود: ﴿یَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ یبکون﴾ و در آن سجدهٴ اول می‌گویند ﴿سُبْحَانَ رَبِّنَا إِن کَانَ وَعْدُ رَبِّنَا لَمَفْعُولاً﴾ در خرور و سقوط دوم که به چانه می‌افتند گفتند ﴿یَبْکُونَ وَیَزِیدُهُمْ خُشُوعاً﴾ روایاتی که در ذیل این آیه است ملاحظه فرمودید بعضی از روایات ناظر به حکم فقهی است که از امام(علیه السلام) سؤال می‌کنند که کسی پیشانی او مشکل دارد چهرهٴ او مثلاًْ مشکل دارد این چه کار می‌تواند بکند در سجده؟ حضرت فرمود چانه را بر «ما یصحّ السجود» بگذارد به همین آیه استدلال کردند که ﴿یَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ سُجَّداً﴾ این در بحثهای فقهی باید تثبیت بشود که آیا چانه در عرض سایر اعضای صورت هست یا در طول آنها.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 36:43

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی