display result search
منو
چگونه شیعه شدیم؟، جلسه یازدهم n

چگونه شیعه شدیم؟، جلسه یازدهم n

  • 1 تعداد قطعات
  • 29 دقیقه مدت قطعه
  • 196 دریافت شده
سخنرانی از حجت الاسلام و المسلمین حامد کاشانی با موضوع «چگونه شیعه شدیم؟»، جلسه یازدهم، سال 1401

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه وارد شهر مدینه شدند و مسجد ساختند، هنگامی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در حال ساختن مسجد بودند از سخت‌کوشی و تلاش زیاد عمّار استفاده کردند و یک یادآوری برای یک روزی که نزدیک به دویست هزار مسلمان در صفّین با هم جنگ می‌کنند، پیامبر یک علامت حقانیتی برای آنجا در مورد حضرت عمّار سلام الله علیه بیان نمودند.
بعد به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خبر رسید که پول و اموال و دام و دار و ندار مسلمان‌هایی که به مدینه آمده بودند بت‌پرست‌ها در مکه فروخته‌اند و به شام برده‌اند تا با آن کاسبی کنند، بنحوی می‌خواستند قدرت‌نمایی هم کنند و بگویند ما اموال شما را هم خوردیم و تمام شد و دیگر عملاً شما مانند یک اخراجی هستید که دیگر نمی‌توانید برگردید.
مسلمان‌هایی که از مکه به مدینه رفته بودند دیگر خانه و زندگی نداشتند؛ چند مرتبه تکرار کردیم که بت پرست‌ها راحت دزدی می‌کردند، یکی از آن‌ها هم همین علامت بود، خانه و زندگی مسلمینی که از مکه به مدینه رفته بودند را فروختند و به شام رفتند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند نمی‌خواهیم به جنگ برویم. در ابتدای امر هم واقعاً همینطور بود، برویم و اموالمان را پس بگیریم.
خدای متعال می‌خواست به مسلمان‌ها یاد بدهد که تعداد آدم‌هایی که می‌جنگند آنقدر مهم نیست که کار برای خدا مهم است، منتها خیلی از مسلمین تازه مسلمان شده بودند و هنوز باور نمی‌کردند. مسلمان‌ها می‌گفتند حالا از کجا معلوم که ما که اسب و شتر نداریم، شمشیر نداریم، کفش نداریم، یار هم نداریم، پول غذا خوردن هم نداریم، فقر داریم، پیروز بشویم؟
آیه‌ای در قرآن کریم جواب داده است، آن آیه این است که در جنگ‌ها خدا کافی است، «کَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتَالَ»، خدا جبران می‌کند.
ولی مسلمان‌ها باور نمی‌کردند، بعد از جنگ بدر یک مثال آسانتر را هم می‌گویم که ببینید این‌ها باور نمی‌کردند. چرا؟ چون هنوز اعتماد نداشتند و فکر می‌کردند این یک ادّعا است.
خدای متعال در قرآن کریم می‌فرمود که «کَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتَالَ»، یعنی خدا در جنگ‌ها کافی است.
این‌ها می‌گفتند یعنی چه که «خدا در جنگ‌ها کافی است»؟ آیا خود خدا در جنگ می‌آید؟ یعنی چکار می‌کند؟ یعنی چه خدا کافی است؟ آیا این شعار نیست؟
برای اینکه تمرین کنند، چون مرتبه اول مسلمان‌ها بود که می‌خواستند جنگ کنند، حدود پانزده سال بود که اسلام آمده بود، پیامبر اجازه جنگ نمی‌دادند، می‌فرمودند هر کسی که می‌خواهد سرباز باشد باید ابتدا آموزش دیده باشد.
چون نمی‌شود انسان به اسم اینکه مسلمان هستم، سرباز اسلام باشد، بعد هر کاری که دوست دارد کند. سربازی در اسلام آدابی دارد.
این‌ها هم می‌گفتند: آیا واقعاً ما سیصد نفر انسانِ گرسنه که اسلحه و مرکب که گرسنه هم هستیم برنده می‌شویم؟ مگر می‌شود؟
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند نمی‌خواهیم به جنگ برویم. در ابتدای امر هم واقعاً همینطور بود، برویم و اموالمان را پس بگیریم.
این‌ها گفتند برویم و اموالمان را پس بگیریم. چون کاروانی که به شام رفته بود تا پول‌های این‌ها را خرج کند کاروان نظامی نبود، آدم نظامی زیادی در بین آن‌ها نبود. این‌ها هم گفتند می‌رویم و اموالمان را پس می‌گیریم.
وقتی این‌ها راه افتادند منافقان مدینه به مکه پیام دادند، ابوجهل که از مهم‌ترین دشمنان اسلام است با یک سپاه هزار نفره آمد، ابوسفیان هم از مسیر دیگری رفت، وقتی مسلمان‌ها رفتند ابوسفیان را بگیرند، ابوسفیان را ندیدند، خواستند برگردند، دیدند ابوجهل با نهصد و پنجاه نفر مسلح منتظر هستند.
اگر در این لحظه خدای متعال به مسلمان‌ها کمک نکرده بود بیشترشان فرار می‌کردند، در سوره مبارکه انفال آمده است که خدای متعال کاری کرد که مسلمان‌ها سپاه ابوجهل را خیلی کم دیدند، برای همین احساس کردند می‌توانند برنده باشند. سپاه ابوجهل هم سپاه مسلمین را کم دیدند، برای همین خیلی توان نمی‌گذاشتند.
اینجا معجزه صورت گرفت، اگر خدای متعال این را نمی‌فرمود ما باور نمی‌کردیم، خود خدای متعال در قرآن کریم فرموده است که من کاری کردم که کم ببینند.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 29:28

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی