display result search
منو
چگونه شیعه شدیم؟، جلسه نهم

چگونه شیعه شدیم؟، جلسه نهم

  • 1 تعداد قطعات
  • 27 دقیقه مدت قطعه
  • 221 دریافت شده
سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین حامد کاشانی با موضوع «چگونه شیعه شدیم؟»، جلسه نهم، سال 1401

وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم ادّعای نبوّت کردند. پیغمبری با «ادّعا» همراه است، یعنی باید بگوید و اعلام کند. پیغمبر باید اعلام کند تا بقیه متوجّه شوند که او ادّعا دارد و می‌گوید من پیغمبر هستم و معجزه می‌آورم.
وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم ادّعای نبوّت کردند، رئیس‌های قبیله‌ها که از زورگویی و فریب دادن مردم پول درمی‌آوردند، با بت فروشی و بت سازی و خرافات مردم پول درمی‌آوردند، مثلاً می‌گفتند اگر در مقابل بت ما قربانی کنی دیگر مریض نمی‌شوی، مثلاً اگر گرفتار هستی جلوی بت ما بیا و غذا بگذار تا حال تو خوب بشود و درد تو درمان بشود. وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آمدند و فرمودند که من پیغمبر هستم این‌ها نپذیرفتند. بیشتر برای فقرا و محرومان جذاب بود، چون می‌دیدند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌فرمایند نباید ظلم کنید، اگر می‌خواهید مسلمان باشید نباید ظلم کنید، نباید دروغ بگویید، نباید چشم شما هر جایی را ببیند.
عدّه‌ای پسندیدند، خیلی‌ها هم که قدرت و پول داشتند نپسندیدند، تا اینکه کار به جایی رسید که گفتیم حتّی خواهر بعضی از دشمن‌های شماره یک اسلام هم مسلمان شدند، طرف به خانه رفت و دید پسر او مسلمان شده است، دیگری دید مادر او مسلمان شده است، دیگری دید برادر او مسلمان شده است؛ فهمیدند که احتمالاً نبوّت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم منتشر می‌شود، گفتند نکند او رئیس همه عرب و قریش و قبیله‌های مختلف بشود و ما عقب بیفتیم. برای همین بعضی‌ها گفتند ما هم می‌رویم و به دروغ می‌گوییم که مسلمان شده‌ایم.
اگر کسی مسلمان نباشد و به دروغ بگوید من مسلمان هستم، بخواهد برای نفوذ کردن بگوید من مسلمان هستم، مانند جاسوس، مانند نفوذی، مانند خرابکار، به او منافق می‌گویند.
مسلمان‌ها در مکّه خیلی کم بودند، ولی بعضی‌ها فهمیدند که احتمالاً بعداً رشد خواهند کرد، برای همین نفوذ کردند و منافق شدند و آمدند و ادّعا کردند که ما مسلمان می‌شویم.
به مرور که مسلمان‌ها کمی بیشتر شدند، فشار و کتک و شکنجه‌ی مسلمان‌ها بیشتر شد، جمع زیادی از مسلمان‌ها به حبشه سفر کردند، این‌هایی که در مدینه ماندند تنها شدند و کمتر از قبل شدند و در فشار قرار گرفتند.
یکی از آن کسانی که خیلی شکنجه شد، یک نفر بود که هر کجا که بود مبلّغِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بود، اصلاً از همان اوایل و در مکه وقتی مردم او را می‌دیدند به یاد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌افتادند، جزو اولین مسلمان‌ها است و خیلی هم شکنجه‌های وحشتناک شده است، چند مرتبه خواستند او را آتش بزنند، او را سوزاندند و دست و پای او سوخت ولی مسلمین او را نجات دادند، صورت او را داخل تنور کردند و گفتند باید به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فحش بدهی، اما هر کجا که می‌رفت از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌گفت، با اینکه سنِ او از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خیلی بیشتر بود در مقابل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مانند یک برده بود، این از شدّت عشق او بود، او برادر شهید است، فرزند شهید است، هم پدر او شهید است و هم مادر او شهید است. وقتی مسلمان‌ها به حبشه رفتند و تعداد مسلمان‌های مکه کم شدند او را خیلی شکنجه کردند.
آن‌هایی که مسلمان واقعی بودند و منافق نبودند و در مکّه مانده بودند مدام کتک می‌خوردند، مدام تحت فشار بودند، مخصوصاً آن‌هایی که عضو قبیله مهمّی نبودند، از کسانی که عضو قبیله مهمّی بودند حمایت می‌شد، جناب عمّار علیه السلام جزو قبیله مهمّی نبود، برای همین او را مدام کتک می‌زدند، پدر و مادر او را به شکل خیلی عجیبی کشتند.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 27:39

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

  • کاربر مهمان
    عاااااالی

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی