- 647
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 13 تا 15 سوره اسراء_ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 13 تا 15 سوره اسراء_ بخش اول"
هر انسان چه مؤمن و چه کافر عمل او زنده است و این عملِ زنده به عاملش مرتبط است
انسان هر کاری که انجام میکند به منزلهٴ املا کردن اوست.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَکُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ کِتَاباً یَلْقَاهُ مَنشُوراً ﴿13﴾ اقْرَأْ کِتَابَکَ کَفَی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً ﴿14﴾ مَنِ اهْتَدَی فَإِنَّمَا یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْهَا وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَی وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولاً ﴿15﴾
بحثهایی که مربوط به ﴿کُلَّ شَیْءٍ فَصَّلْنَاهُ تَفْصِیلاً﴾ است این بازگو شد و شبیه مطلبی بود که در همین سوره قبلاً گذشت که ﴿تِبْیَاناً لِکُلِّ شَیْءٍ﴾ قرآن تبیان کلّ شیء است این ﴿فَصَّلْنَاهُ تَفْصِیلاً﴾ هم مناسب با آن جمله است.
در جریان ﴿وَمَا أُوتِیتُم مِّنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلاً﴾ بخشی از بحثها گذشت بحث مبسوطش مربوط به خود این آیه است که انشاءالله در پیش داریم در ذیل همان آیه بازگو میشود.
چون قبلاً مسئله وعد و وعید مطرح شد تبشیر مؤمنان و انذار تبهکاران الآن به کیفیت اجرای آن بشارت و این انذار میپردازد قبلاً فرمود: ﴿یُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِینَ﴾ کذا ﴿وَأَعْتَدْنَا لِلْکَافِرِینَ﴾ یا ﴿لِلظَّالِمِینَ﴾ کذا. الآن دارند به کیفیت حضور عمل، ارتباط عمل با عامل، سودمندی یا زیانباری عمل را تشریح میکنند میفرمایند ﴿کُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ﴾ یک اصل کلی است هر انسان چه مؤمن و چه کافر عمل او زنده است و این عملِ زنده به عاملش مرتبط است و ارتباطشان هم به نحو ضروری است نه به نحو موقّت یا زوالپذیر لذا از او به طائر یاد کرده است که با ادبیات عُرف و محاورات خود عرب هماهنگ باشد وقتی گفتند طائر او یعنی همراه اوست حالا یا میمون است یا مشئوم، یا با یُمن و برکت است یا به شئامت و زشتی یا ایمان است و عمل صالح یا کفر است و عمل طالح ولی بالأخره هست و پرنده هم بالأخره یا سانح است به تعبیر عربها یا بارح است اگر با یُمن و برکت بود از آن پرنده به سانح یاد میکنند و اگر مشئوم و با شهامت و شرّ بود از آن پرنده به بارح یاد میکنند و اصطلاح آنها هم این بود که اگر پرندهای به طرف شکارچی بنشیند طرف راستش به طرف شکارچی باشد این سانح است و صیدش آسان است و خیر و برکت را برای شکارچی دارد و اگر طرف چپش به شکارچی باشد یا به شخصی باشد این بارح است و زیانبار است و مشئوم است و بیبرکت.
علی ایّ حال آنچه که در بین عرب رایج بود این بود که طائر انسان را رها نمیکند چه خوب چه بد، چه میمون چه مشئوم لذا به عنوان موجبهٴ کلیه فرمود: ﴿کُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ﴾.
مطلب دوم این است که اگر این خیر بود نظیر که فلات است که قلاده است «فی جید الفتاة» است یا این علامتهای تبشیری و تبریکی که به گردن این المپیادیها آویزان میکنند این میشود طایر خیر در عُنق یک انسان خیّر و اگر شرّ باشد و فساد آن طوق لعنتی است که گردنگیر اوست این هم میشود ﴿طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ﴾ پس آن موجبهٴ کلیه دوتا موجبه جزئیه را زیرمجموعه خود دارد آن موجبه کلیه این است که هر انسانی چیزی در گردن او آویخته است یا جایزهٴ اوست که به گردن او آویخته است، اگر ایمان و عمل صالح باشد یا طوق لعنت است که گردنگیر اوست اگر کفر و عمل طالح باشد ﴿وَکُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ﴾ این موجبهٴ کلیه که دوتا موجبهٴ جزئیه را به همراه دارد درباره شرّ در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» گذشت که افراد بخیل و پَست و آزمند این بُخلشان طوق لعنتی است به گردن اینها که ﴿سَیُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ﴾ آیه 180 سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» این بود ﴿وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَبْخَلُونَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ هُوَ خَیْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَیُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ﴾ آنچه را بخل ورزیدند به عنوان یک طوق لعنت گردنگیر اینهاست وقتی گفتیم گردنگیر یعنی این را رها نمیکند پس اگر خیر باشد که خود انسان علاقهمند نیست که جدا بشود، اگر شرّ باشد این عمل شرّ به عنوان طوق لعنت گردنگیر اوست او را رها نمیکند ﴿سَیُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ﴾ یعنی همان طوق لعنتی است که ما در تعبیرات فارسی هم داریم.
خب، پس آن موجبهٴ کلیه دوتا موجبهٴ جزئیه را به همراه دارد و در تبیین این موجبههای جزیی آیه 180 سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» یک گوشهاش را خوب تشریح کرده که این شرّ کفر و عمل طالح طوق لعنتی است که گردنگیر آنهاست ﴿وَکُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ﴾.
مطلب دیگر اینکه تعبیر عُنق در ادبیات عرب از همان هویّت انسان است این تعبیر در روایات ما هم ظهور کرده برای اینکه پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به لسان قوم خود سخن میگوید اینکه میبینید در قرآن کریم آمده، در روایات آمده به تَبع قرآن و روایات در کتب فنّی فقه و اصول آمده به عنوان عِتق رقبه، تحریر رقبه، عِتق رقبه، تحریر رقبه، همین است رَقبه یعنی گردن، گردن را آزاد بکن یعنی خود شخص را. در قرآن که یکی از مصارف هشتگانه زکات رقاب است ﴿وَفِی الرِّقَابِ﴾ یعنی درباره رقبهها، رقبهها درباره یَد و رِجل و امثال ذلک نمیگویند که دست او را آزاد بکن، پای او را آزاد بکن میگویند گردن او را آزاد بکن آزاد کردن گردن یعنی خود شخص.
پس بنابراین اگر یک وقت گفتند به رقبه او مرتبط است یعنی به تمام هویت او، اگر گفتند «عِتقُ رقبةٍ»، «تحریر رقبةٍ»، یا ﴿وَفِی الرِّقَابِ﴾ یعنی همهٴ شخص و اگر در کتابهای اصول مثال رایج مطلق و مقیّد «اعتق رقبة مؤمنةً» «أعط رقبة» است از همینجاست پس ﴿کُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ﴾ یعنی «فیه» یعنی «فی نفسه» «فی هویّته»، خب.
پرسش: در سورهٴ «یس» هم دارد که ﴿تَعالوا طَائِرُکُم مَعَکُمْ ﴾
پاسخ: بله، حالا آن درباره طائر است که طائر چیست اینها میگفتند که این از کجا آمده در سورهٴ مبارکهٴ «یس» دارد که با خود شما بود ﴿طَائِرُکُم مَعَکُمْ﴾.
خب، پس آن موجبهٴ کلیه یک طایفه، طایفه دوم دوتا موجبهٴ جزئیه، طایفه سوم تبیین بعضی از این موجبات جزئیه، طایفه چهارم، نکته چهارم سرّ تعبیر از هویّت به رقبه یا عُنق همین رعایت فرهنگ و ادبیات عرب است ﴿وَکُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ﴾.
حالا چرا تعبیر به طائر شده چه خوب چه بد؟ برای اینکه این طائر کارش پریدن است و دفعتاً میبینید از جایی به جایی میپَرد انسان دفعتاً میبیند از درون او همه این اعمال پریده و ظهور کرده از جای دیگر که نیامده تلّی از کتابها و نوشتهها در نزدش حاضر است و این اول ملفوف بود، بعد منشور شد نشرش هم تدریجی نیست دفعی است منشور شدن آن ملفوف هم به طَیران است.
بیان این سه، چهار نکته این است که الآن انسان کاری را که انجام میدهد در درون او نهادینه میشود و روشن نیست یک وقت میخواهد ظهور بکند آنچه که از قوّه به فعل میآید میخواهد ظهور بکند چون همهاش آماده است نیازی به تدریج نیست یک وقت است که درخت گردو میخواهد از هستهٴ گردو ظهور بکند، خب این تقریباً بیست سال، سی سال یا کمتر و بیشتر وقت میخواهد یک درخت گردو که تنه دارد، ریشههای فراوان دارد، ساقه دارد، شاخهها دارد، برگ دارد و کذا و کذا همه اینها بالقوه در یک هسته گردوست وقتی باغبان این هسته را بذرافشانی کرد به دل خاک سپرد همه این ریشهها و شاخهها و تنه در این یک حبّه گردو بالقوّه هست با آبیاری و تلاش و کوشش کشاورزانهاش چند سال طول میکشد تا این ملفوف، منشور بشود وقتی شما وارد باغ شدید میبینید فضای باغ را تمام این شاخهها گرفته این منشور همان ملفوف است منتها در ظرف بیست سال، سی سال. اعمال ما که یومالنشور بخواهد منشور بشود و هماکنون ملفوف است این سال و ماه نمیخواهد چون همه اعمال الآن هست لذا فرمود: ﴿ یَوْمَ الْقِیَامَةِ کِتَاباً یَلْقَاهُ مَنشُوراً﴾ دفعتاً میبینیم که هزارها کتاب است، هزارها صفحه است، هزارها اعمال است و دفعتاً پَر میکشد از درون به بیرون و صحنه را پُر میکند هیچ راهی هم برای این کار نیست از آن جهت که بالفعل است منتها تنیده آن چون تنیده است میشود ملفوف است، وقتی شفاف است میشود منشور، خروج از مرحلهٴ لَف به نشر چون زمان نمیخواهد با سرعت انجام میشود از آن به طَیَران تعبیر شده است که ﴿وَکُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ کِتَاباً﴾ که ﴿یَلْقَاهُ مَنشُوراً﴾ قبلاً ملفوف بود ما این لَف را نشر کردیم و این ملفوف که بخواهد منشور بشود به نحو طَیران است و گردنگیر اوست یا نظیر کبوتر اهلی است که به دوش او مینشیند یا نظیر طوق لعنتی است که گردنگیر اوست بالأخره یا نظیر این جایزههای المپیادی است که به گردن او آویخته میشود «ان کان ایمانا و عملا صالحا» یا طوق لعنت است که گردنگیر اوست «ان کان کفراً و عملاً طالحا».
پس ﴿کُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ کِتَاباً﴾ که ﴿یَلْقَاهُ مَنشُوراً﴾ این کتاب قبلاً ملفوف بود به نظر او و هماکنون منشور است.
مطلب بعدی آن است که این عمل
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر کتاب است دیگر خود انسان در حقیقت مینویسد یا املا میکند ﴿إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحَافِظِینَ ٭ کِرَاماً کَاتِبِینَ﴾ آنها دارند مینویسند انسان هر کاری که انجام میکند به منزلهٴ املا کردن اوست ﴿إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحَافِظِینَ ٭ کِرَاماً کَاتِبِینَ﴾ اینها مینویسند ﴿مَا یَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ﴾ و اشتباه هم نمیکنند بعد هم مأمور به ضبط و کتابتاند مینگارند.
خب، مطلب بعدی آن است که این عمل فعلاً غایب است عندالتحقیق معلوم میشود که عامل غایب است نه عمل، عامل نمیبیند نه عمل دیدنی نیست ولی فعلاً به حساب ما اعمال ما از ما غایب است این یک طایفه که نمیبینیم.
در صحنهٴ قیامت این عمل ظاهر میشود بعضی از آیات قرآنی ناظر به این است که این عمل ظاهر میشود و حاضر میشود قبلاً خِفا داشت اکنون ظهور، قبلاً غیبت داشت اکنون حضور ﴿وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِر﴾ این یک طایفه.
در طایفهٴ دیگر میفرماید که این خود عمل خود به خود حاضر نمیشود بالأخره کسی هست که او را احضار بکند این در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» است که ﴿یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً﴾ درست است که انسان ﴿وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِراً﴾ که در سورهٴ «کهف» است اما خود به خود عمل حاضر نمیشود کسی باید او را احضار کند به دلیل سورهٴ «آلعمران» که فرمود: ﴿یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَهَا وَبَیْنَهُ أَمَداً بَعِیداً﴾ پس آن حضور مرهون احضار است این هم یک طایفه.
طایفه دیگر روایاتی است که میگوید خود انسان احضار میکند نه بیگانه ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَتْ﴾ خود ماییم که حاضر میکنیم از جای دیگر که نمیآورند که، دیگران که نمیآورند که ما خودمان آنچه را داریم نقد میکنیم نه اینکه کسی برای ما حاضر بکند ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَتْ﴾ از جایی که نکره در سیاق اثبات بر خلاف معروف مفید عموم است همینجاست به قرینه حال یعنی هر کسی میفهمد چه چیزی آورده ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَتْ﴾ پس خود ما حاضر میکنیم چون خود ما حاضر میکنیم، خود ما با او بودیم ذات اقدس الهی میفرماید خودت داور باش ما چرا داوری کنیم؟ ﴿کَفَی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً﴾ ما چرا از جای دیگر قاضی و شاهد بیاوریم این اعضا و جوارح تو شهودند، خودت هم قاضی باش چه کار بکنیم؟ ﴿کَفَی بِنَفْسِکَ﴾ یعنی «کنَقْتک»، «کفت نفسک حسیبا» و چون این نفس به منزلهٴ قاضی است و در غالب این موارد شخص بدهکار است با «علیٰ» تعبیه شده ﴿کَفَی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً﴾ در عین حال که حسابرس است ﴿عَلَیْکَ﴾ است خودت حسابرس خودت باش
تو نیک و بد خود هم از خود بپرس چرا بایدت دیگری مُحتسب
اگر ﴿کَفَی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً﴾ است برای آن است که خودت کردی، خودت نگهداری کردی، خودت جاسازی کردی، خودت آوردی، خودت هم بررسی کن کسی که این عمل را نکرد، کسی که جاسازی نکرد، کسی هم که در صحنه قیامت غیر از تو نیاورد ما گفتیم عمل حاضر است یک، گفتیم عمل را احضار میکنند دو، اما گفتیم خودت حاضر میکنی خب خودت هم بررسی کن چون کم و زیاد شدنش به این است که یک وقت بگویم من این کار را کردم ولی دادم به دست دیگری اینها کم و زیاد کردند در این مدت در درون تو بود به دیگری نبوده خودت کردی، خودت نگهداری کردی، خودت هم آوردی، خودت هم حساب بکن این میشود چهار بخش.
یک وقت است کسی عملی انجام میدهد میگوید من این کار را کردم محصول کار ما در فلان کارخانه مانده اینها کم و زیاد کردند این طور که نیست یا در هنگام بررسی و بازرسی و حسابرسی آنها که میخواستند از انبار بیاورند کم و زیاد کردند اینچنین که نیست یا در کار مشارک داشتی اینچنین که نیست هر چهار بخش فرمود خودت بودی، اگر خودت بودی و خودت کردی و خودت جاسازی کردی در درون نگهداشتی و خودت به همراه خود حفظ کردی و بُردی در قبر و در برزخ و در ساهرهٴ قیامت هماکنون خودت آوردی خب خودت هم بررسی کن.
در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» اصل حضور را خبر داده است که فرمود: ﴿وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِراً﴾ آن روز هم تعجّب میکند.
پرسش:...
پاسخ: عمل؟ ریا؟ خب چون بر اساس تجسّم اعمال خود انسانها چطور ظاهر میشوند در قیامت؟ در ذیل آیه ﴿یَوْمَ یُنفَخُ فِی الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْوَاجاً ٭ وَفُتِحَتِ السَّماءُ فَکَانَتْ أَبْوَاباً﴾ آنجا هم مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) نقل کرده از ما و هم جناب زمخشری نقل کرده از اهل سنت که عدهای به صورتهای گوناگون درمیآیند به صورت حیوان درمیآیند اما «انسانٌ حیوانٌ» کدام علم است که اینها را بتواند حل کند یک وقت است که شخص واقعاً میشود بوزینه، خب بوزینه شدن که عذاب ندارد مگر این بوزینهها عذاب میبینند بوزینه از زندگی خودش، از نگاهش، تناسلش، توالدش، تغذیهاش، مسکندانهاش همان اندازه لذت میبرد که طیهو و آهو لذت میبرند حالا اگر کسی بوزینه مگر این عذاب است؟ خیر «انسانٌ قردٌ» این انسانی که الآن ما او را نوع اخیر میدانیم در تعبیرات قرآنی این نوع متوسط است و جنس سافل «وتحته انواع» این نوع اخیر نیست سیر وجودی با رسیدن به انسانیت تمام نمیشود انسان سر چهارراهی است اگر انشاءالله سیر و سلوک داشت به طرف فرشتهها میرود و با مقرّبین محشور میشود، اگر خدای ناکرده راه شیطنت و مکر و حیله داشت میشود جزء شیاطین الانس، اگر خدای ناکرده گرفتار اجوفین بود یا گرفتار غضب بود ﴿ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَیَتَمَتَّعُوا وَیُلْهِهِمُ الْأَمَلُ﴾ میشود ﴿أُولئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ انسان نوع متوسط است نه نوع اخیر «و تحته أنواع کثیره» و در قیامت اینها ظهور میکند لذا این شخص انسان است میفهمد که بوزینه شده است لذا عذابش شروع میشود و اگر انسان مسخ مُلکی بشود نه مسخ ملکوتی که چنین چیزی محال است اگر انسان بشود بوزینه، خب عذابی احساس نمیکند که و همچنین آن رباخواری که دیوانه محشور میشود ﴿الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبَا لاَ یَقُومُونَ إِلاَّ کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ﴾ مُخبّطانه و مجنونانه وارد صحنه قیامت میشود خب مجنون چه عذابی دارد؟ فقط بستگان مجنوناند که شرمندهاند وگرنه دیوانه چون ادراک ندارد عذاب ندارد که، خجالت نمیکشد که، با هر جامهای هم بیرون میآید، اما رباخواری که دیوانه محشور میشود «عاقلٌ مجنونٌ» میفهمد که دیوانه است و درد از اینجا شروع میشود کدام علم است که این حرفها را حل کند «عاقلٌ مجنونٌ» آن وقت مجنون میشود فصل اخیر نه ناطقٌ در «انسانٌ قردٌ» یا «انسانٌ خنزیر» آن خنزیر میشود فصل الفصول نه ناطقٌ، ناطقٌ میشود فصل متوسط و انسان میشود نوع متوسط، اگر جوهرهٴ انسان اینچنین است اعمالش هم بشرح ایضاً [همچنین] عقایدش، اخلاقش، اعمالش اگر صالح بود به صورتهایی و اگر طالح بود به صورتهای دیگر درمیآید.
در سورهٴ مبارکهٴ «تحریم» بدون «باء» و حرفهای دیگر در آیه هفت سورهٴ «تحریم» فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ کَفَرُوا لَا تَعْتَذِرُوا الْیَوْمَ﴾ امروز عذرخواهی نکنید ﴿إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ نه «بما کنتم تعملون» این متن عمل شماست به این صورت درآمده حالا چطور میشود؟ ریا و سُمعه به چه صورت درمیآید، آن نماز شب به چه صورت درمیآید این را مصوّر که ذات اقدس الهی است میداند و اولیای او مستحضرند ولی بالأخره به صورتهایی درمیآید این برکات بهشت به وسیله همین اعمال صالح است دیگر وگرنه آنجا که کندو و زنبور عسل نیست ﴿وَأَنْهَارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفّی﴾ نه تنها یک شیشه و ده شیشه نهرهایی از عسل روانه است آنجا که دامداری نیست ﴿وَأَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ﴾ یا ﴿مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ﴾ و مانند آن اینها همان اعمال صالحه است که به آن صورت درمیآورند، به هر تقدیر.
طایفه اُولیٰ آیاتی است که دلالت میکند بر اصل حضور عمل که در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» به اصل حضور اشاره کرد فرمود اینها در قیامت متن عمل را حاضر میبینند و کتمانی هم برایشان مقدور نیست آیه 49 سورهٴ مبارکهٴ «کهف» این است ﴿وَوُضِعَ الْکِتَابُ فَتَرَی الْمُجْرِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمَّا فِیهِ﴾ اینها هراسناکاند ﴿وَیَقُولُونَ یَاوَیْلَتَنَا مَالِ هذَا الْکِتَابِ لاَ یُغَادِرُ صَغِیرَةً وَلاَ کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِراً﴾ این یک طایفه که از اصل حضور اعمال خبر میدهد.
طایفه دوم آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» به عنوان آیه سی گذشت که عمل، خود به خود حاضر نمیشود بلکه عمل را حاضر میکنند سخن از احضار است آیه سی سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» این است ﴿یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ﴾ آنجا هم مفعول محذوف است او را هم ﴿مُحْضَراً﴾ پس سخن از احضار است نه حضورِ خود به خود.
طایفه سوم آیاتی است که دلالت میکند که حاضرکننده خود نفس است همان آیه معروف ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَتْ﴾ ، پس ما با قافلهای در راه هستیم ماییم و عقاید ما و اخلاق ما و اعمال ما و گفتار و رفتار قافلهای در حرکتیم این قافله ملفوف بسته در یومالقیامه میشود منشور باز یا به صورت آن جایزهٴ گردنآویخته به ما عطا میکنند یا خدای ناکرده نظیر آیه سورهٴ «آلعمران» که ﴿سَیُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ﴾ طوق لعنت به گردنگیر ما خواهد شد لذا انسان با اعمالش خواهد بود، اگر این خروج از لَف و نشر به صورت پرواز است و سریع مصحّح دارد که بفرماید: ﴿وَنُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ کِتَاباً یَلْقَاهُ مَنشُوراً﴾ مصدّر کند این را به این جمله که ﴿وَکُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ﴾ که این گردنگیر بود و مناسب اوست و از او جدا هم نخواهد شد.
بعد فرمود: ﴿فِی عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ کِتَاباً﴾ که ﴿یَلْقَاهُ﴾ این شخص آن کتاب را باز، قبلاً بسته بود، باز شد بعد به او گفته میشود که همه کارها را که خودت کردی همه این چهار، پنج بخش به عهده خودت بود ﴿اقْرَأْ کِتَابَکَ﴾ کتابت را بخوان. آن روز انسان برابر با عقیده و اخلاق و اعمال حرف میزند و حرف میشنود کسی که اهل سواد نبود، اهل خواندن و نوشتن نبود این تلقین را شما با هر جملهٴ عربیِ مُتقن، با هر آیه، با هر روایت مبسوطاً بخواهید بخوانید کاملاً میفهمد نباید گفت این مُرده که اهل سواد نبود، خیر بعد از مرگ همهٴ این مجاری ادراکی به رهبری عقیده و ایمان شکل میگیرند اگر کسی مؤمن بود حقیقتاً قرآن میخواند، حقیقتاً قرآن میفهمد، حقیقتاً آیات الهی را چون به آیات عمل کرده حالا شما آیه بخوانید کاملا ًمیفهمد خودش هم میتواند بخواند نباید گفت این شخص که فارسی متوجه نمیشد حالا چگونه عربی میفهمد، نه خیر عربی را خیلی خوب میفهمد تمام آیاتی که در مدت عمر عمل کرده شما برایش بخوانید کاملاً میفهمد، تمام روایاتی که در مدت عمر به او عمل کرده بخوانید کاملاً میفهمد او کاملاً میفهمد و کاملاً گوش میدهد وقتی میگویید «اسمع افهم» خیلی بهتر از اینهایی که کنار قبر او به عنوان تشییع قبر او آمدند لذا اینکه گفته میشود ﴿اقْرَأْ﴾ نباید کسی بگوید که خب حالا اینها که در دنیا سواد نداشتند چه چیزی را بخوانند؟ خیر اینها که سواد نداشتند برابر عقیده باسواد میشوند این یکی.
بعد خواندن هر عمل هم مشخص است گاهی ممکن است انسان سواد پیدا کند این عمل را بخواند، اما اینجا منظور آن سوادِ عمیقِ عمیق است این عمل به هر صورتی درآید این میتواند بفهمد که این ریای او به این صورت درآمده، آن سُمعه او به این صورت درآمده و آن رباخواری او به صورت جنون درآمده که ﴿یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ﴾ و این دغلبازی او به صورت بوزینه درآمده کاملاً میتواند اینها را بخواند یعنی اگر بوزینهای را دید خودش را یا ـ معاذ الله ـ به آن صورت دید میتواند بخواند بفهمد که این محصول آن دغلبازیهای او، آن مکافات او بود ﴿اقْرَأْ کِتَابَکَ﴾.
خب، وقتی که خواندید آن هم میگوید ﴿یَاوَیْلَتَنَا مَالِ هذَا الْکِتَابِ لاَ یُغَادِرُ صَغِیرَةً وَلاَ کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا﴾ بعد میفرماید امروز، روز حساب است دیگر ﴿کَفَی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً﴾.
پرسش:...
پاسخ: در این دنیا هم میفهمد اما در این دنیا ممکن است با یک سلسله توجیهاتی خودش را قانع کند ولی وقتی که «بینه و بین الله» همه این علل و عوامل کنار برود خودش میفهمد که چه کاره است در سورهٴ مبارکهٴ «قیامت» دارد که در قیامت ما اخبار او را، کارهای او را به او گزارش میدهیم ﴿یُنَبَّؤُ الْإِنسَانُ یَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ﴾ تنبئه مثل انباء یعنی او را با نبأ باخبر میکنیم میگوییم این کارها را کردی، این کار را کردی، این کار را کردی ﴿یُنَبَّؤُ الْإِنسَانُ یَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ﴾ این آیه قبل است، بعد استدراک میکند میفرماید چرا ما تنبئه کنیم، چرا انبا کنیم، چرا گزارش بدهیم ﴿بَلِ﴾ این ﴿بَلِ﴾ کلمهٴ اضراب است ﴿بَلِ الْإِنسَانُ عَلَی نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ﴾ انسان خودش میفهمد چه کار کرده ما چرا آنها را گزارش بدهیم این «تاء» ﴿بَصِیرَةٌ﴾ هم ملاحظه فرمودید «تاء» علامت مبالغه است مثل «تاء» علامه وگرنه انسان مذکر است باید گفته میشد «بل الانسان علی نفسه بصیر» اگر گفته شد انسان ﴿عَلَی نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ﴾ مثل اینکه بگوییم «الانسان علامة» یعنی خیلی بصارت دارد، خیلی علم دارد ﴿بَلِ الْإِنسَانُ عَلَی نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ ٭ وَلَوْ أَ لْقَی مَعَاذِیرَهُ﴾ ولو عذرتراشی بکند بخواهد توجیه کند دیگران را قانع کند اما خودش میداند چه کار کرده دیگر، انسان خودش آگاه است بر نفس خودش، بر عقیده خودش، بر کار خودش چنین کسی در قیامت داور کار خودش میشود لازم نیست که به او بگویند تو چنین کار را کردی، اگر مَلکات دنیا بخواهد آنجا ظهور کند و انکار بکند آنگاه همه اعضا و جوارح میشورند علیه او همه اعضا و جوارح میشورند دست شهادت میدهد، پا شهادت میدهد، اعضا و جوارح دیگر شهادت میدهند.
خب، حالا اگر در این تلقیحهای صناعی که شده در این جراحیهای پلاستیک که شده دست کافری را به مؤمن، دست مؤمنی را به کافر این کدام دست شهادت میدهد این دست شهادت میدهد اینکه دست کافر بود تازگی به این شخص ملحق شد، آن دستش که رخت بربست و تکّهپاره شد کدام دست شهادت میدهد علمی باید باشد که به این مسائل پاسخ بدهد البته مسائل قیامت آن قدر پیچیده است که هر چه این معارف عقلی، حکمت و کلام پیشرفت بکند توان آن را ندارد که آن را حل بکند مثل فقه و اصول ما این همه تلاش و کوششی که شما میبینید همه فقها دارند روزانه انجام میدهند باز معذلک «احوط»، «احوط» در خیلی از فتاوا هست آنجا که یک فقیه بزرگوار میگوید «أحوط» یعنی به نتیجه نرسیدم سرّ اینکه میگویند هر جا فقیه گفت «أحوط» مقلّدانش میتوانند به غیر مراجعه کنند این است که او در آنجا فتوا ندارد «أحوط» که فتوا نیست.
یک وقت است که فتوا به احتیاط میدهد مثل اطراف علم اجمالی اینجا جزم دارد که حُکم خدا این است خودش هم عمل میکند، مقلّدانش هم عمل میکنند رجوع مقلّدها از او به غیر او جایز نیست چون آنجا فتوا دارد فتوا به احتیاط داده است یک وقت فتوای احتیاطی است «أحوط» این است که انسان چه کار بکند این فتوای احتیاطی یعنی «لا أدری» مرجع او در اینجا فتوا ندارد احتیاط هست علی کلّ حال چون مرجع تقلید او فتوا ندارد او میتواند به مرجع تقلید دیگر مراجعه کند سرّ رجوع مقلّد از مرجع خودش در احتیاطی، در فتوای احتیاطی نه فتوا به احتیاط این است که او فتوا ندارد، خب شما میبینید دهها مسئله است با اینکه فقه بیش از هزار سال است که روی آن کار شده آن هم چه کاری، مهمترین کار روی فقه شده دیگر روزانه بر چند هزار فکر عرضه میشود یک سلسله مسائل فقهی حداقل روزی بر بیست هزار، سی هزار فکر عرضه میشود این علم با این پختگی که از سطوح گرفته تا خارج حداقل روزی این مسائل فقهی بر بیست هزار فکر عرضه میشود، خب نقد و ابرام و نقض و جواب و اشکال و سؤال و خیلی پخته شد دیگر اما معذلک خیلی جاهایش هم احتیاط است فلسفه، کلام علمی است تقریباً در حاشیه حاشیه میداندار این مسائل اوست چطور میشود انسان به آن صورت درمیآید؟ عمل کجاست؟ رابطه عمل و عامل چگونه است؟ در قیامت چطور میشود این «وشبهة الآکل والمأکول ٭٭٭ یدفعها من کان من فحولی» همین است حالا اگر الآن جراحیهای پلاستیک که کاملاً عوض شد مؤمنی با این مرگهای مغزی ممکن است کلاً اعضا و جوارح انسان عوض بشود پایش یک وقت تصادف بکند پای دیگر بگذارند، دستش تصادف بکند دست دیگر بگذارند، چشم و گوشش تصادف بکند بگذارند حتی قلبش را و کلیههایش را عوض بکنند در قیامت ﴿الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلَی أَفْوَاهِهِمْ وَتُکَلِّمُنَا أَیْدِیهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُم﴾ کدام دست؟ کدام پا؟ علمی باید باشد که بسیاری از این مشکلات را حل کند یعنی آن فشار مشکلات و شبهات را بگیرد البته بعضی از جاهایش هم میماند و اساسش هم پذیرفتن قول قرآن و سنّت است باقی که حجت نیست هر چه هم که مطابق اینهاست حجت است، مطابق اینها نباشد «مضروب علی الجدار» است ولی بالأخره این علم باید از حاشیه حاشیه به حاشیه بیاید، کمکم به متن بیاید بعد روزانه بر هزار فکر عرضه بشود تا این بخشها حل بشود «المعاد ما هو» «البرزخ ما هو» «الحشر ما هو» «النشر ما هو» «الطائر ما هو» «خروج الملفوف من اللفّ الی النشر ما هو» همه اینها بحثهایی است که در آن علوم عقلی باید حل بشود.
«و الحمد لله رب العالمین»
هر انسان چه مؤمن و چه کافر عمل او زنده است و این عملِ زنده به عاملش مرتبط است
انسان هر کاری که انجام میکند به منزلهٴ املا کردن اوست.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَکُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ کِتَاباً یَلْقَاهُ مَنشُوراً ﴿13﴾ اقْرَأْ کِتَابَکَ کَفَی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً ﴿14﴾ مَنِ اهْتَدَی فَإِنَّمَا یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْهَا وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَی وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولاً ﴿15﴾
بحثهایی که مربوط به ﴿کُلَّ شَیْءٍ فَصَّلْنَاهُ تَفْصِیلاً﴾ است این بازگو شد و شبیه مطلبی بود که در همین سوره قبلاً گذشت که ﴿تِبْیَاناً لِکُلِّ شَیْءٍ﴾ قرآن تبیان کلّ شیء است این ﴿فَصَّلْنَاهُ تَفْصِیلاً﴾ هم مناسب با آن جمله است.
در جریان ﴿وَمَا أُوتِیتُم مِّنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلاً﴾ بخشی از بحثها گذشت بحث مبسوطش مربوط به خود این آیه است که انشاءالله در پیش داریم در ذیل همان آیه بازگو میشود.
چون قبلاً مسئله وعد و وعید مطرح شد تبشیر مؤمنان و انذار تبهکاران الآن به کیفیت اجرای آن بشارت و این انذار میپردازد قبلاً فرمود: ﴿یُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِینَ﴾ کذا ﴿وَأَعْتَدْنَا لِلْکَافِرِینَ﴾ یا ﴿لِلظَّالِمِینَ﴾ کذا. الآن دارند به کیفیت حضور عمل، ارتباط عمل با عامل، سودمندی یا زیانباری عمل را تشریح میکنند میفرمایند ﴿کُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ﴾ یک اصل کلی است هر انسان چه مؤمن و چه کافر عمل او زنده است و این عملِ زنده به عاملش مرتبط است و ارتباطشان هم به نحو ضروری است نه به نحو موقّت یا زوالپذیر لذا از او به طائر یاد کرده است که با ادبیات عُرف و محاورات خود عرب هماهنگ باشد وقتی گفتند طائر او یعنی همراه اوست حالا یا میمون است یا مشئوم، یا با یُمن و برکت است یا به شئامت و زشتی یا ایمان است و عمل صالح یا کفر است و عمل طالح ولی بالأخره هست و پرنده هم بالأخره یا سانح است به تعبیر عربها یا بارح است اگر با یُمن و برکت بود از آن پرنده به سانح یاد میکنند و اگر مشئوم و با شهامت و شرّ بود از آن پرنده به بارح یاد میکنند و اصطلاح آنها هم این بود که اگر پرندهای به طرف شکارچی بنشیند طرف راستش به طرف شکارچی باشد این سانح است و صیدش آسان است و خیر و برکت را برای شکارچی دارد و اگر طرف چپش به شکارچی باشد یا به شخصی باشد این بارح است و زیانبار است و مشئوم است و بیبرکت.
علی ایّ حال آنچه که در بین عرب رایج بود این بود که طائر انسان را رها نمیکند چه خوب چه بد، چه میمون چه مشئوم لذا به عنوان موجبهٴ کلیه فرمود: ﴿کُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ﴾.
مطلب دوم این است که اگر این خیر بود نظیر که فلات است که قلاده است «فی جید الفتاة» است یا این علامتهای تبشیری و تبریکی که به گردن این المپیادیها آویزان میکنند این میشود طایر خیر در عُنق یک انسان خیّر و اگر شرّ باشد و فساد آن طوق لعنتی است که گردنگیر اوست این هم میشود ﴿طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ﴾ پس آن موجبهٴ کلیه دوتا موجبه جزئیه را زیرمجموعه خود دارد آن موجبه کلیه این است که هر انسانی چیزی در گردن او آویخته است یا جایزهٴ اوست که به گردن او آویخته است، اگر ایمان و عمل صالح باشد یا طوق لعنت است که گردنگیر اوست اگر کفر و عمل طالح باشد ﴿وَکُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ﴾ این موجبهٴ کلیه که دوتا موجبهٴ جزئیه را به همراه دارد درباره شرّ در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» گذشت که افراد بخیل و پَست و آزمند این بُخلشان طوق لعنتی است به گردن اینها که ﴿سَیُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ﴾ آیه 180 سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» این بود ﴿وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَبْخَلُونَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ هُوَ خَیْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَیُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ﴾ آنچه را بخل ورزیدند به عنوان یک طوق لعنت گردنگیر اینهاست وقتی گفتیم گردنگیر یعنی این را رها نمیکند پس اگر خیر باشد که خود انسان علاقهمند نیست که جدا بشود، اگر شرّ باشد این عمل شرّ به عنوان طوق لعنت گردنگیر اوست او را رها نمیکند ﴿سَیُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ﴾ یعنی همان طوق لعنتی است که ما در تعبیرات فارسی هم داریم.
خب، پس آن موجبهٴ کلیه دوتا موجبهٴ جزئیه را به همراه دارد و در تبیین این موجبههای جزیی آیه 180 سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» یک گوشهاش را خوب تشریح کرده که این شرّ کفر و عمل طالح طوق لعنتی است که گردنگیر آنهاست ﴿وَکُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ﴾.
مطلب دیگر اینکه تعبیر عُنق در ادبیات عرب از همان هویّت انسان است این تعبیر در روایات ما هم ظهور کرده برای اینکه پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به لسان قوم خود سخن میگوید اینکه میبینید در قرآن کریم آمده، در روایات آمده به تَبع قرآن و روایات در کتب فنّی فقه و اصول آمده به عنوان عِتق رقبه، تحریر رقبه، عِتق رقبه، تحریر رقبه، همین است رَقبه یعنی گردن، گردن را آزاد بکن یعنی خود شخص را. در قرآن که یکی از مصارف هشتگانه زکات رقاب است ﴿وَفِی الرِّقَابِ﴾ یعنی درباره رقبهها، رقبهها درباره یَد و رِجل و امثال ذلک نمیگویند که دست او را آزاد بکن، پای او را آزاد بکن میگویند گردن او را آزاد بکن آزاد کردن گردن یعنی خود شخص.
پس بنابراین اگر یک وقت گفتند به رقبه او مرتبط است یعنی به تمام هویت او، اگر گفتند «عِتقُ رقبةٍ»، «تحریر رقبةٍ»، یا ﴿وَفِی الرِّقَابِ﴾ یعنی همهٴ شخص و اگر در کتابهای اصول مثال رایج مطلق و مقیّد «اعتق رقبة مؤمنةً» «أعط رقبة» است از همینجاست پس ﴿کُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ﴾ یعنی «فیه» یعنی «فی نفسه» «فی هویّته»، خب.
پرسش: در سورهٴ «یس» هم دارد که ﴿تَعالوا طَائِرُکُم مَعَکُمْ ﴾
پاسخ: بله، حالا آن درباره طائر است که طائر چیست اینها میگفتند که این از کجا آمده در سورهٴ مبارکهٴ «یس» دارد که با خود شما بود ﴿طَائِرُکُم مَعَکُمْ﴾.
خب، پس آن موجبهٴ کلیه یک طایفه، طایفه دوم دوتا موجبهٴ جزئیه، طایفه سوم تبیین بعضی از این موجبات جزئیه، طایفه چهارم، نکته چهارم سرّ تعبیر از هویّت به رقبه یا عُنق همین رعایت فرهنگ و ادبیات عرب است ﴿وَکُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ﴾.
حالا چرا تعبیر به طائر شده چه خوب چه بد؟ برای اینکه این طائر کارش پریدن است و دفعتاً میبینید از جایی به جایی میپَرد انسان دفعتاً میبیند از درون او همه این اعمال پریده و ظهور کرده از جای دیگر که نیامده تلّی از کتابها و نوشتهها در نزدش حاضر است و این اول ملفوف بود، بعد منشور شد نشرش هم تدریجی نیست دفعی است منشور شدن آن ملفوف هم به طَیران است.
بیان این سه، چهار نکته این است که الآن انسان کاری را که انجام میدهد در درون او نهادینه میشود و روشن نیست یک وقت میخواهد ظهور بکند آنچه که از قوّه به فعل میآید میخواهد ظهور بکند چون همهاش آماده است نیازی به تدریج نیست یک وقت است که درخت گردو میخواهد از هستهٴ گردو ظهور بکند، خب این تقریباً بیست سال، سی سال یا کمتر و بیشتر وقت میخواهد یک درخت گردو که تنه دارد، ریشههای فراوان دارد، ساقه دارد، شاخهها دارد، برگ دارد و کذا و کذا همه اینها بالقوه در یک هسته گردوست وقتی باغبان این هسته را بذرافشانی کرد به دل خاک سپرد همه این ریشهها و شاخهها و تنه در این یک حبّه گردو بالقوّه هست با آبیاری و تلاش و کوشش کشاورزانهاش چند سال طول میکشد تا این ملفوف، منشور بشود وقتی شما وارد باغ شدید میبینید فضای باغ را تمام این شاخهها گرفته این منشور همان ملفوف است منتها در ظرف بیست سال، سی سال. اعمال ما که یومالنشور بخواهد منشور بشود و هماکنون ملفوف است این سال و ماه نمیخواهد چون همه اعمال الآن هست لذا فرمود: ﴿ یَوْمَ الْقِیَامَةِ کِتَاباً یَلْقَاهُ مَنشُوراً﴾ دفعتاً میبینیم که هزارها کتاب است، هزارها صفحه است، هزارها اعمال است و دفعتاً پَر میکشد از درون به بیرون و صحنه را پُر میکند هیچ راهی هم برای این کار نیست از آن جهت که بالفعل است منتها تنیده آن چون تنیده است میشود ملفوف است، وقتی شفاف است میشود منشور، خروج از مرحلهٴ لَف به نشر چون زمان نمیخواهد با سرعت انجام میشود از آن به طَیَران تعبیر شده است که ﴿وَکُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ کِتَاباً﴾ که ﴿یَلْقَاهُ مَنشُوراً﴾ قبلاً ملفوف بود ما این لَف را نشر کردیم و این ملفوف که بخواهد منشور بشود به نحو طَیران است و گردنگیر اوست یا نظیر کبوتر اهلی است که به دوش او مینشیند یا نظیر طوق لعنتی است که گردنگیر اوست بالأخره یا نظیر این جایزههای المپیادی است که به گردن او آویخته میشود «ان کان ایمانا و عملا صالحا» یا طوق لعنت است که گردنگیر اوست «ان کان کفراً و عملاً طالحا».
پس ﴿کُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ کِتَاباً﴾ که ﴿یَلْقَاهُ مَنشُوراً﴾ این کتاب قبلاً ملفوف بود به نظر او و هماکنون منشور است.
مطلب بعدی آن است که این عمل
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر کتاب است دیگر خود انسان در حقیقت مینویسد یا املا میکند ﴿إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحَافِظِینَ ٭ کِرَاماً کَاتِبِینَ﴾ آنها دارند مینویسند انسان هر کاری که انجام میکند به منزلهٴ املا کردن اوست ﴿إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحَافِظِینَ ٭ کِرَاماً کَاتِبِینَ﴾ اینها مینویسند ﴿مَا یَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ﴾ و اشتباه هم نمیکنند بعد هم مأمور به ضبط و کتابتاند مینگارند.
خب، مطلب بعدی آن است که این عمل فعلاً غایب است عندالتحقیق معلوم میشود که عامل غایب است نه عمل، عامل نمیبیند نه عمل دیدنی نیست ولی فعلاً به حساب ما اعمال ما از ما غایب است این یک طایفه که نمیبینیم.
در صحنهٴ قیامت این عمل ظاهر میشود بعضی از آیات قرآنی ناظر به این است که این عمل ظاهر میشود و حاضر میشود قبلاً خِفا داشت اکنون ظهور، قبلاً غیبت داشت اکنون حضور ﴿وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِر﴾ این یک طایفه.
در طایفهٴ دیگر میفرماید که این خود عمل خود به خود حاضر نمیشود بالأخره کسی هست که او را احضار بکند این در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» است که ﴿یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً﴾ درست است که انسان ﴿وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِراً﴾ که در سورهٴ «کهف» است اما خود به خود عمل حاضر نمیشود کسی باید او را احضار کند به دلیل سورهٴ «آلعمران» که فرمود: ﴿یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَهَا وَبَیْنَهُ أَمَداً بَعِیداً﴾ پس آن حضور مرهون احضار است این هم یک طایفه.
طایفه دیگر روایاتی است که میگوید خود انسان احضار میکند نه بیگانه ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَتْ﴾ خود ماییم که حاضر میکنیم از جای دیگر که نمیآورند که، دیگران که نمیآورند که ما خودمان آنچه را داریم نقد میکنیم نه اینکه کسی برای ما حاضر بکند ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَتْ﴾ از جایی که نکره در سیاق اثبات بر خلاف معروف مفید عموم است همینجاست به قرینه حال یعنی هر کسی میفهمد چه چیزی آورده ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَتْ﴾ پس خود ما حاضر میکنیم چون خود ما حاضر میکنیم، خود ما با او بودیم ذات اقدس الهی میفرماید خودت داور باش ما چرا داوری کنیم؟ ﴿کَفَی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً﴾ ما چرا از جای دیگر قاضی و شاهد بیاوریم این اعضا و جوارح تو شهودند، خودت هم قاضی باش چه کار بکنیم؟ ﴿کَفَی بِنَفْسِکَ﴾ یعنی «کنَقْتک»، «کفت نفسک حسیبا» و چون این نفس به منزلهٴ قاضی است و در غالب این موارد شخص بدهکار است با «علیٰ» تعبیه شده ﴿کَفَی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً﴾ در عین حال که حسابرس است ﴿عَلَیْکَ﴾ است خودت حسابرس خودت باش
تو نیک و بد خود هم از خود بپرس چرا بایدت دیگری مُحتسب
اگر ﴿کَفَی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً﴾ است برای آن است که خودت کردی، خودت نگهداری کردی، خودت جاسازی کردی، خودت آوردی، خودت هم بررسی کن کسی که این عمل را نکرد، کسی که جاسازی نکرد، کسی هم که در صحنه قیامت غیر از تو نیاورد ما گفتیم عمل حاضر است یک، گفتیم عمل را احضار میکنند دو، اما گفتیم خودت حاضر میکنی خب خودت هم بررسی کن چون کم و زیاد شدنش به این است که یک وقت بگویم من این کار را کردم ولی دادم به دست دیگری اینها کم و زیاد کردند در این مدت در درون تو بود به دیگری نبوده خودت کردی، خودت نگهداری کردی، خودت هم آوردی، خودت هم حساب بکن این میشود چهار بخش.
یک وقت است کسی عملی انجام میدهد میگوید من این کار را کردم محصول کار ما در فلان کارخانه مانده اینها کم و زیاد کردند این طور که نیست یا در هنگام بررسی و بازرسی و حسابرسی آنها که میخواستند از انبار بیاورند کم و زیاد کردند اینچنین که نیست یا در کار مشارک داشتی اینچنین که نیست هر چهار بخش فرمود خودت بودی، اگر خودت بودی و خودت کردی و خودت جاسازی کردی در درون نگهداشتی و خودت به همراه خود حفظ کردی و بُردی در قبر و در برزخ و در ساهرهٴ قیامت هماکنون خودت آوردی خب خودت هم بررسی کن.
در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» اصل حضور را خبر داده است که فرمود: ﴿وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِراً﴾ آن روز هم تعجّب میکند.
پرسش:...
پاسخ: عمل؟ ریا؟ خب چون بر اساس تجسّم اعمال خود انسانها چطور ظاهر میشوند در قیامت؟ در ذیل آیه ﴿یَوْمَ یُنفَخُ فِی الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْوَاجاً ٭ وَفُتِحَتِ السَّماءُ فَکَانَتْ أَبْوَاباً﴾ آنجا هم مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) نقل کرده از ما و هم جناب زمخشری نقل کرده از اهل سنت که عدهای به صورتهای گوناگون درمیآیند به صورت حیوان درمیآیند اما «انسانٌ حیوانٌ» کدام علم است که اینها را بتواند حل کند یک وقت است که شخص واقعاً میشود بوزینه، خب بوزینه شدن که عذاب ندارد مگر این بوزینهها عذاب میبینند بوزینه از زندگی خودش، از نگاهش، تناسلش، توالدش، تغذیهاش، مسکندانهاش همان اندازه لذت میبرد که طیهو و آهو لذت میبرند حالا اگر کسی بوزینه مگر این عذاب است؟ خیر «انسانٌ قردٌ» این انسانی که الآن ما او را نوع اخیر میدانیم در تعبیرات قرآنی این نوع متوسط است و جنس سافل «وتحته انواع» این نوع اخیر نیست سیر وجودی با رسیدن به انسانیت تمام نمیشود انسان سر چهارراهی است اگر انشاءالله سیر و سلوک داشت به طرف فرشتهها میرود و با مقرّبین محشور میشود، اگر خدای ناکرده راه شیطنت و مکر و حیله داشت میشود جزء شیاطین الانس، اگر خدای ناکرده گرفتار اجوفین بود یا گرفتار غضب بود ﴿ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَیَتَمَتَّعُوا وَیُلْهِهِمُ الْأَمَلُ﴾ میشود ﴿أُولئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ انسان نوع متوسط است نه نوع اخیر «و تحته أنواع کثیره» و در قیامت اینها ظهور میکند لذا این شخص انسان است میفهمد که بوزینه شده است لذا عذابش شروع میشود و اگر انسان مسخ مُلکی بشود نه مسخ ملکوتی که چنین چیزی محال است اگر انسان بشود بوزینه، خب عذابی احساس نمیکند که و همچنین آن رباخواری که دیوانه محشور میشود ﴿الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبَا لاَ یَقُومُونَ إِلاَّ کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ﴾ مُخبّطانه و مجنونانه وارد صحنه قیامت میشود خب مجنون چه عذابی دارد؟ فقط بستگان مجنوناند که شرمندهاند وگرنه دیوانه چون ادراک ندارد عذاب ندارد که، خجالت نمیکشد که، با هر جامهای هم بیرون میآید، اما رباخواری که دیوانه محشور میشود «عاقلٌ مجنونٌ» میفهمد که دیوانه است و درد از اینجا شروع میشود کدام علم است که این حرفها را حل کند «عاقلٌ مجنونٌ» آن وقت مجنون میشود فصل اخیر نه ناطقٌ در «انسانٌ قردٌ» یا «انسانٌ خنزیر» آن خنزیر میشود فصل الفصول نه ناطقٌ، ناطقٌ میشود فصل متوسط و انسان میشود نوع متوسط، اگر جوهرهٴ انسان اینچنین است اعمالش هم بشرح ایضاً [همچنین] عقایدش، اخلاقش، اعمالش اگر صالح بود به صورتهایی و اگر طالح بود به صورتهای دیگر درمیآید.
در سورهٴ مبارکهٴ «تحریم» بدون «باء» و حرفهای دیگر در آیه هفت سورهٴ «تحریم» فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ کَفَرُوا لَا تَعْتَذِرُوا الْیَوْمَ﴾ امروز عذرخواهی نکنید ﴿إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ نه «بما کنتم تعملون» این متن عمل شماست به این صورت درآمده حالا چطور میشود؟ ریا و سُمعه به چه صورت درمیآید، آن نماز شب به چه صورت درمیآید این را مصوّر که ذات اقدس الهی است میداند و اولیای او مستحضرند ولی بالأخره به صورتهایی درمیآید این برکات بهشت به وسیله همین اعمال صالح است دیگر وگرنه آنجا که کندو و زنبور عسل نیست ﴿وَأَنْهَارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفّی﴾ نه تنها یک شیشه و ده شیشه نهرهایی از عسل روانه است آنجا که دامداری نیست ﴿وَأَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ﴾ یا ﴿مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ﴾ و مانند آن اینها همان اعمال صالحه است که به آن صورت درمیآورند، به هر تقدیر.
طایفه اُولیٰ آیاتی است که دلالت میکند بر اصل حضور عمل که در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» به اصل حضور اشاره کرد فرمود اینها در قیامت متن عمل را حاضر میبینند و کتمانی هم برایشان مقدور نیست آیه 49 سورهٴ مبارکهٴ «کهف» این است ﴿وَوُضِعَ الْکِتَابُ فَتَرَی الْمُجْرِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمَّا فِیهِ﴾ اینها هراسناکاند ﴿وَیَقُولُونَ یَاوَیْلَتَنَا مَالِ هذَا الْکِتَابِ لاَ یُغَادِرُ صَغِیرَةً وَلاَ کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِراً﴾ این یک طایفه که از اصل حضور اعمال خبر میدهد.
طایفه دوم آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» به عنوان آیه سی گذشت که عمل، خود به خود حاضر نمیشود بلکه عمل را حاضر میکنند سخن از احضار است آیه سی سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» این است ﴿یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ﴾ آنجا هم مفعول محذوف است او را هم ﴿مُحْضَراً﴾ پس سخن از احضار است نه حضورِ خود به خود.
طایفه سوم آیاتی است که دلالت میکند که حاضرکننده خود نفس است همان آیه معروف ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَتْ﴾ ، پس ما با قافلهای در راه هستیم ماییم و عقاید ما و اخلاق ما و اعمال ما و گفتار و رفتار قافلهای در حرکتیم این قافله ملفوف بسته در یومالقیامه میشود منشور باز یا به صورت آن جایزهٴ گردنآویخته به ما عطا میکنند یا خدای ناکرده نظیر آیه سورهٴ «آلعمران» که ﴿سَیُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ﴾ طوق لعنت به گردنگیر ما خواهد شد لذا انسان با اعمالش خواهد بود، اگر این خروج از لَف و نشر به صورت پرواز است و سریع مصحّح دارد که بفرماید: ﴿وَنُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ کِتَاباً یَلْقَاهُ مَنشُوراً﴾ مصدّر کند این را به این جمله که ﴿وَکُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ﴾ که این گردنگیر بود و مناسب اوست و از او جدا هم نخواهد شد.
بعد فرمود: ﴿فِی عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ کِتَاباً﴾ که ﴿یَلْقَاهُ﴾ این شخص آن کتاب را باز، قبلاً بسته بود، باز شد بعد به او گفته میشود که همه کارها را که خودت کردی همه این چهار، پنج بخش به عهده خودت بود ﴿اقْرَأْ کِتَابَکَ﴾ کتابت را بخوان. آن روز انسان برابر با عقیده و اخلاق و اعمال حرف میزند و حرف میشنود کسی که اهل سواد نبود، اهل خواندن و نوشتن نبود این تلقین را شما با هر جملهٴ عربیِ مُتقن، با هر آیه، با هر روایت مبسوطاً بخواهید بخوانید کاملاً میفهمد نباید گفت این مُرده که اهل سواد نبود، خیر بعد از مرگ همهٴ این مجاری ادراکی به رهبری عقیده و ایمان شکل میگیرند اگر کسی مؤمن بود حقیقتاً قرآن میخواند، حقیقتاً قرآن میفهمد، حقیقتاً آیات الهی را چون به آیات عمل کرده حالا شما آیه بخوانید کاملا ًمیفهمد خودش هم میتواند بخواند نباید گفت این شخص که فارسی متوجه نمیشد حالا چگونه عربی میفهمد، نه خیر عربی را خیلی خوب میفهمد تمام آیاتی که در مدت عمر عمل کرده شما برایش بخوانید کاملاً میفهمد، تمام روایاتی که در مدت عمر به او عمل کرده بخوانید کاملاً میفهمد او کاملاً میفهمد و کاملاً گوش میدهد وقتی میگویید «اسمع افهم» خیلی بهتر از اینهایی که کنار قبر او به عنوان تشییع قبر او آمدند لذا اینکه گفته میشود ﴿اقْرَأْ﴾ نباید کسی بگوید که خب حالا اینها که در دنیا سواد نداشتند چه چیزی را بخوانند؟ خیر اینها که سواد نداشتند برابر عقیده باسواد میشوند این یکی.
بعد خواندن هر عمل هم مشخص است گاهی ممکن است انسان سواد پیدا کند این عمل را بخواند، اما اینجا منظور آن سوادِ عمیقِ عمیق است این عمل به هر صورتی درآید این میتواند بفهمد که این ریای او به این صورت درآمده، آن سُمعه او به این صورت درآمده و آن رباخواری او به صورت جنون درآمده که ﴿یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ﴾ و این دغلبازی او به صورت بوزینه درآمده کاملاً میتواند اینها را بخواند یعنی اگر بوزینهای را دید خودش را یا ـ معاذ الله ـ به آن صورت دید میتواند بخواند بفهمد که این محصول آن دغلبازیهای او، آن مکافات او بود ﴿اقْرَأْ کِتَابَکَ﴾.
خب، وقتی که خواندید آن هم میگوید ﴿یَاوَیْلَتَنَا مَالِ هذَا الْکِتَابِ لاَ یُغَادِرُ صَغِیرَةً وَلاَ کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا﴾ بعد میفرماید امروز، روز حساب است دیگر ﴿کَفَی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً﴾.
پرسش:...
پاسخ: در این دنیا هم میفهمد اما در این دنیا ممکن است با یک سلسله توجیهاتی خودش را قانع کند ولی وقتی که «بینه و بین الله» همه این علل و عوامل کنار برود خودش میفهمد که چه کاره است در سورهٴ مبارکهٴ «قیامت» دارد که در قیامت ما اخبار او را، کارهای او را به او گزارش میدهیم ﴿یُنَبَّؤُ الْإِنسَانُ یَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ﴾ تنبئه مثل انباء یعنی او را با نبأ باخبر میکنیم میگوییم این کارها را کردی، این کار را کردی، این کار را کردی ﴿یُنَبَّؤُ الْإِنسَانُ یَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ﴾ این آیه قبل است، بعد استدراک میکند میفرماید چرا ما تنبئه کنیم، چرا انبا کنیم، چرا گزارش بدهیم ﴿بَلِ﴾ این ﴿بَلِ﴾ کلمهٴ اضراب است ﴿بَلِ الْإِنسَانُ عَلَی نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ﴾ انسان خودش میفهمد چه کار کرده ما چرا آنها را گزارش بدهیم این «تاء» ﴿بَصِیرَةٌ﴾ هم ملاحظه فرمودید «تاء» علامت مبالغه است مثل «تاء» علامه وگرنه انسان مذکر است باید گفته میشد «بل الانسان علی نفسه بصیر» اگر گفته شد انسان ﴿عَلَی نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ﴾ مثل اینکه بگوییم «الانسان علامة» یعنی خیلی بصارت دارد، خیلی علم دارد ﴿بَلِ الْإِنسَانُ عَلَی نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ ٭ وَلَوْ أَ لْقَی مَعَاذِیرَهُ﴾ ولو عذرتراشی بکند بخواهد توجیه کند دیگران را قانع کند اما خودش میداند چه کار کرده دیگر، انسان خودش آگاه است بر نفس خودش، بر عقیده خودش، بر کار خودش چنین کسی در قیامت داور کار خودش میشود لازم نیست که به او بگویند تو چنین کار را کردی، اگر مَلکات دنیا بخواهد آنجا ظهور کند و انکار بکند آنگاه همه اعضا و جوارح میشورند علیه او همه اعضا و جوارح میشورند دست شهادت میدهد، پا شهادت میدهد، اعضا و جوارح دیگر شهادت میدهند.
خب، حالا اگر در این تلقیحهای صناعی که شده در این جراحیهای پلاستیک که شده دست کافری را به مؤمن، دست مؤمنی را به کافر این کدام دست شهادت میدهد این دست شهادت میدهد اینکه دست کافر بود تازگی به این شخص ملحق شد، آن دستش که رخت بربست و تکّهپاره شد کدام دست شهادت میدهد علمی باید باشد که به این مسائل پاسخ بدهد البته مسائل قیامت آن قدر پیچیده است که هر چه این معارف عقلی، حکمت و کلام پیشرفت بکند توان آن را ندارد که آن را حل بکند مثل فقه و اصول ما این همه تلاش و کوششی که شما میبینید همه فقها دارند روزانه انجام میدهند باز معذلک «احوط»، «احوط» در خیلی از فتاوا هست آنجا که یک فقیه بزرگوار میگوید «أحوط» یعنی به نتیجه نرسیدم سرّ اینکه میگویند هر جا فقیه گفت «أحوط» مقلّدانش میتوانند به غیر مراجعه کنند این است که او در آنجا فتوا ندارد «أحوط» که فتوا نیست.
یک وقت است که فتوا به احتیاط میدهد مثل اطراف علم اجمالی اینجا جزم دارد که حُکم خدا این است خودش هم عمل میکند، مقلّدانش هم عمل میکنند رجوع مقلّدها از او به غیر او جایز نیست چون آنجا فتوا دارد فتوا به احتیاط داده است یک وقت فتوای احتیاطی است «أحوط» این است که انسان چه کار بکند این فتوای احتیاطی یعنی «لا أدری» مرجع او در اینجا فتوا ندارد احتیاط هست علی کلّ حال چون مرجع تقلید او فتوا ندارد او میتواند به مرجع تقلید دیگر مراجعه کند سرّ رجوع مقلّد از مرجع خودش در احتیاطی، در فتوای احتیاطی نه فتوا به احتیاط این است که او فتوا ندارد، خب شما میبینید دهها مسئله است با اینکه فقه بیش از هزار سال است که روی آن کار شده آن هم چه کاری، مهمترین کار روی فقه شده دیگر روزانه بر چند هزار فکر عرضه میشود یک سلسله مسائل فقهی حداقل روزی بر بیست هزار، سی هزار فکر عرضه میشود این علم با این پختگی که از سطوح گرفته تا خارج حداقل روزی این مسائل فقهی بر بیست هزار فکر عرضه میشود، خب نقد و ابرام و نقض و جواب و اشکال و سؤال و خیلی پخته شد دیگر اما معذلک خیلی جاهایش هم احتیاط است فلسفه، کلام علمی است تقریباً در حاشیه حاشیه میداندار این مسائل اوست چطور میشود انسان به آن صورت درمیآید؟ عمل کجاست؟ رابطه عمل و عامل چگونه است؟ در قیامت چطور میشود این «وشبهة الآکل والمأکول ٭٭٭ یدفعها من کان من فحولی» همین است حالا اگر الآن جراحیهای پلاستیک که کاملاً عوض شد مؤمنی با این مرگهای مغزی ممکن است کلاً اعضا و جوارح انسان عوض بشود پایش یک وقت تصادف بکند پای دیگر بگذارند، دستش تصادف بکند دست دیگر بگذارند، چشم و گوشش تصادف بکند بگذارند حتی قلبش را و کلیههایش را عوض بکنند در قیامت ﴿الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلَی أَفْوَاهِهِمْ وَتُکَلِّمُنَا أَیْدِیهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُم﴾ کدام دست؟ کدام پا؟ علمی باید باشد که بسیاری از این مشکلات را حل کند یعنی آن فشار مشکلات و شبهات را بگیرد البته بعضی از جاهایش هم میماند و اساسش هم پذیرفتن قول قرآن و سنّت است باقی که حجت نیست هر چه هم که مطابق اینهاست حجت است، مطابق اینها نباشد «مضروب علی الجدار» است ولی بالأخره این علم باید از حاشیه حاشیه به حاشیه بیاید، کمکم به متن بیاید بعد روزانه بر هزار فکر عرضه بشود تا این بخشها حل بشود «المعاد ما هو» «البرزخ ما هو» «الحشر ما هو» «النشر ما هو» «الطائر ما هو» «خروج الملفوف من اللفّ الی النشر ما هو» همه اینها بحثهایی است که در آن علوم عقلی باید حل بشود.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است