display result search
منو
تفسیر آیات 13 تا 15 سوره اسراء _بخش چهارم

تفسیر آیات 13 تا 15 سوره اسراء _بخش چهارم

  • 1 تعداد قطعات
  • 40 دقیقه مدت قطعه
  • 15 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 13 تا 15 سوره اسراء _بخش چهارم"
شک اگر در اصل تکلیف لزومی چه وجوب، چه حرمت باشد می‌گویند برائت است
«کان» اگر به ذات اقدس الهی تعلّق بگیرد «کان الله موجودا» بگوییم، منسلخ از زمان است

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَکُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ کِتَاباً یَلْقَاهُ مَنشُوراً ﴿13﴾ اقْرَأْ کِتَابَکَ کَفَی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً ﴿14﴾ مَنِ اهْتَدَی فَإِنَّمَا یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْهَا وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَی وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولاً ﴿15﴾

پرسش:...
پاسخ: چون آن آیه مربوط به سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» بود که چندین روز بحث شد ﴿یَوْمَ تُبَدُّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ﴾ دیگر حالا نمی‌شود تکرار کرد و چون بحث مبسوطی هم بود ادامه داشت و اما آیه مربوط به ﴿الْیَوْمَ نَخْتِمُ﴾ که ان‌شاءالله در پیش داریم آنجا ﴿الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلَی أَفْوَاهِهِمْ وَتُکَلِّمُنَا أَیْدِیهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُم﴾ به خواست خدا این شبهه آنجا مبسوطاً مطرح می‌شود که این دست شهادت می‌دهد دستِ کافر که عضو بدنِ مؤمن شد، دستِ مؤمن که عضو بدن کافر شد در این جرّاحیهای که فعلاً رایج و دارج است این دست که شهادت نمی‌دهد به کار خیر برای اینکه دست کافر بود آن دست که شهادت نمی‌دهد به کار شرّ چون دست مؤمن بود این در ذیل آیه ﴿وَتُکَلِّمُنَا أَیْدِیهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُم﴾ ان‌شاءالله مشخص می‌شود.

قسمت مهمّ این دوتا آیه بازگو شد به جملهٴ آخر رسیدیم و آنکه ﴿وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولاً﴾ ما هرگز عذاب نمی‌کنیم مگر اینکه پیامبری بفرستیم به این جمله آقایان اصولیین استدلال کردند و گفتند که ظاهرترین آیه بر برائت در شکّ در تکلیف همین آیه است شک اگر به مکلّف‌به برگردد اصل تکلیف احراز بشود جای احتیاط است، اما شک اگر در اصل تکلیف لزومی چه وجوب، چه حرمت باشد می‌گویند برائت است به استناد ادلّه‌ای که یکی از آنها این آیه است این آیه را می‌گویند ظاهرترین دلیل بر برائت است حتی از آیه ﴿لاَ یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَهَا﴾ می‌گویند اظهر است.
تقریب استدلال این است که ذات اقدس الهی در مقام امتنان است یک، در این مقام می‌فرماید تا ما رسولی بَعثْ نکنیم و حجت بر کسی قائم نشود او را عذاب نمی‌کنیم دو، اگر انسان در تکلیف شک دارد، حجّتی از طرف خدا به او نرسید مع‌ذلک مکلّف باشد به حُکم الزامی اعمّ از وجود یا حُرمت قهراً خدا اگر کسی ترک بکند او را عذاب می‌کند عذاب کردن قبل از حجّت با منّان بودن خدا، با عادل بودن خدا هماهنگ نیست پس این آیه دلالت می‌کند بر اینکه قبل از قیامِ حجّت عذابی نیست و اگر کسی در شبهات حُکمیه فَحص کرد چون اجرای برائت بعدالفحص است اگر مجتهدی که قدرت استنباط دارد به مظانّ این حُکم مراجعه کرد، فحصِ بالغ کرد، دلیلی بر وجوب یا حرمت نیافت بر اساس ﴿وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولاً﴾ عذابی در کار نیست و نفی عذاب نشان نفی تکلیف است چون اگر تکلیف باشد یقیناً عذاب هست پس نفی تکلیف باشد مستلزم عذاب است، نفی عذاب کاشف از نفی تکلیف است بعد در شکّ در تکلیف، تکلیفی نیست.
این خلاصه تقریر استدلال آن بزرگانی که به این آیه استشهاد کردند بر برائت در شبههٴ حُکمیه در شکّ در تکلیف و این دلیل نقلی برائت را هماهنگ با قُبح عِقاب بلابیان دانستند که دلیل عقلی است عقل می‌گوید بدون بیان خدای سبحان عِقاب نمی‌کند چون عادل است، نقل هم می‌گوید ﴿وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولاً﴾.
سیدناالاستاد مرحوم علامه(رضوان الله علیه) بر اساس همان ذوق تفسیری و شواهد تفسیری می‌فرمایند این آیه شبیه آیات دیگر در صدد بیان سنّت الهی است این یک و مربوط به امّتهای گذشته هم هست این دو یعنی ما این‌‌چنین نبودیم که ملّتی را بدون آمدن پیامبر و اتمام حجت عذاب بکنیم اگر جریان نوح بود، اگر جریان عاد و ثمود بود و اگر جریان اُمم دیگر بود همه بعد از بَعث رسول و اتمام حجت و استنکار و تمرّد آنها بود وگرنه ما سنّتمان این است که هیچ ملّتی را قبل از فرستادن رسول عذاب نمی‌کنیم شواهدی دیگر هم همین است این کاری به مسئله کلامی دارد نه مسئلهٴ اصولی.

شاید محقّقان دیگر هم همین نکته را قبلاً گفته بودند در بحثهای تفسیری از آن نکته‌های تفسیری به اصول هم سرایت کرده مرحوم آخوند خراسانی بالأخره جزء فحول علمای متأخّر هست و غالب شاگردان ایشان هم به مرجعیت رسیدند آن هم مرجعیت بالغه و یک وقت هم به عرضتان رسید افغانستان یک روز مَهد تمدّن بود از آن بلخیها و بخاراییها که مهم‌ترین حکیم، مهم‌ترین عارف بالأخره خواجه عبدالله انصاری برای هرات بود دیگر آن هروی هم که از اصحاب امام رضا(سلام الله علیه) هست برای همین افغانستان بود خراسان به دو قسمت تقسیم می‌شود خراسان شرقی و خراسان غربی بعد از اینکه بخشی از افغانستان از ایران جدا شد خراسان شرقی جزء افغانستان شد، خراسان غربی جزء ایران فعلی شد. مرحوم آخوند خراسانی هم افغانی بود نه اینکه برای خراسان ایران بود این برای هرات بود این افغان که مَهد برکت و لطف و معنویت بود متأسفانه در اثر استکبار و ظلم همین ابرقدرتها به این روز اسف‌بار درآمده است امیدواریم روزی هم برگردد به آن مکان اصلی خودش غالب این بزرگان از این افغانستان برخواستند در حقیقت از ایران برخواستند چون آن موقع آنجا جزء ایران بود دیگر بعدها که بیگانه‌ها تعدّی کردند بخشی از خاک ایران را جدا کردند این قسمت ایران افتاد در آن خاک و شده افغان بالأخره اینها ایرانی‌الأصل‌اند.

مرحوم آخوند این قدرت علمی‌اش در بخشهای اصولی‌اش خیلی قوی است ایشان(رضوان الله علیه) هم همین فرمایش را دارند بعد از اینکه فرمایش آقایان را نقل می‌کنند می‌گویند «و فیه» ظاهر آیه این است که ما امّتهای قبلی را بدون بَعث رسول عذاب نمی‌کردیم این اصلاً کاری به مسئله اصولی ندارد بعد از مرحوم آخوند، مرحوم شیخ انصاری(رضوان الله علیه) هم که خب او هم فَحل اصول است آن بزرگوار هم همین راه را طی کرده است بعد از اینکه استدلال آقایان را نقل می‌کند اشکال می‌کند که این آیه مربوط به تعذیب امّتهای قبلی است و در پایان هم می‌فرماید که این آیه نه دلیل بر برائت است نه دلیل بر احتیاط و بعضی از شاگردان مرحوم آقای آقاشیخ محمدحسین، مرحوم آقای نائینی آنها هم که جزء محقّقین شاگردان این بزرگوارها بودند آنها هم همین راه مرحوم آخوند و مرحوم شیخ را طی کردند که این آیه ﴿وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولاً﴾ ناظر به آن مسئلهٴ کلامی است که دارد سنّت خدا را بیان می‌کند مربوط به امّتهای گذشته است ناظر به مسئلهٴ اصولی نیست. این عصارهٴ سخن این اصولیین که مطابق با فرمایش سیدناالاستاد مرحوم علامه طباطبایی است.
مطلب دیگر این است که درست است که «کان» اگر به ذات اقدس الهی تعلّق بگیرد «کان الله موجودا» بگوییم یا به صفات ذات خدا تعلّق بگیرید بگوییم «کان الله علیماً»، «قدیراً»، «حیّاً» و مانند آن منسلخ از زمان است برای اینکه آنجا نه خدا متزمّن است نه اوصاف ذاتی، ولی اگر به فعل خدا تعلّق بگیرد فعل خدا متزمّن است، زمان‌مند است می‌شود گفت قبلاً در گذشته خداوند چنین کرده است الآن خداوند باران نازل می‌کند یا دارد نازل می‌کند یا بعداً خداوند چنین کاری را انجام می‌دهد فعل خدا متزمّن است و زمان‌مند اما ذات اقدس الهی یک، اوصاف ذات که عین ذات است دو، که این دو منطقه، منطقه ممنوعه است که کسی اکتناه ذات، اکتناه صفات ندارد به ذات دسترسی ندارد این دو منطقه که منطقه ممنوعه است چون صفات عین ذات است اینها زمان‌بردار نیستند ولی فعل ذات اقدس الهی زمان‌بردار است این یک مطلب.
مطلب دیگر اینکه، اینکه می‌گوییم خدای سبحان فعلش زمان‌بردار است یعنی این قابل در زمان خاص این فیض را می‌پذیرد نه اینکه خدا در این زمان این کار را انجام می‌دهد او «دائم‌الفیض علی البریّه» است از طرف او ﴿کُن فَیَکُونُ﴾ است چون او نیازی به زمان ندارد، نیازی به ابزار ندارد این بیان نورانی حضرت امیر در نهج‌البلاغه که مرحوم سیدرضی می‌فرماید این خطبه مشتمل بر بسیاری از اصول و معارف الهی است در آن خطبه دارد که «وَ لاَ یَجْرِی عَلَیْهِ السُّکُونُ وَ الْحَرَکَةُ» بعد استدلال می‌کند «کَیْفَ یَجْرِی عَلَیْهِ مَا هُوَ أَجْرَاهُ» خدای سبحان متحرّک نیست با حرکت کار نمی‌کند برای اینکه حرکت مخلوق اوست او محرّک است، حرکت کارِ اوست، فعل اوست فعل بر فاعل حاکم نیست «وَ لاَ یَجْرِی عَلَیْهِ السُّکُونُ وَ الْحَرَکَةُ کَیْفَ یَجْرِی عَلَیْهِ مَا هُوَ أَجْرَاهُ» اینکه بارها به عرضتان رسید احادیث نهج‌البلاغه یا صحیفهٴ سجادیه نظیر مسائل فقه و اصول نیست که با هفت، هشت سال درس خواندن حل بشود همین است شما این خطبه‌ها را به طلبه‌های کفایه‌خوان بدهید می‌بینید هرگز مقدورشان نیست درک بکنند «کَیْفَ یَجْرِی عَلَیْهِ مَا هُوَ أَجْرَاهُ» ازلیّت او جلوی قَد و مُذ و مُنذُ را گرفته در همان خطبه دارد که مُنذْ در آنجا ممنوع است، مُنذ در آنجا ممنوع است، بگویید «مُنذ کذا»، «مُذ کذا» زیرا کسی که به ازل وابسته است جلوی هرگونه مُذ و مُنذُ را می‌گیرد اینها حرفهایی نیست که با هفت، هشت سال درس خواندن حل بشود اینها همین طوری مانده دارد خاک می‌خورد.
به هر تقدیر فرمود خدا محکوم حرکت نیست از آن طرف ثبات است از این طرف تغیّر، از آن طرف ﴿کُن فَیَکُونُ﴾ گفتن است، از این طرف ﴿خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾ این قابل متزمّن است نه اینکه فاعل تدریجاً کار می‌کند قدرت او تدریجی باشد، ارادهٴ او تدریجی باشد از آن طرف ثبات است، از این طرف سَیلان.
به هر تقدیر این ﴿مَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ﴾ یعنی سنّت ما این نیست که ما قبل از اینکه پیامبر بفرستیم حجتمان بالغ بشود طوفان و سیل و زلزله و امثال ذلک بفرستیم این‌‌چنین نیست، پس ﴿مَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ﴾ نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» آمده است از سنّت الهی در دنیا خبر می‌دهد آیه 59 سورهٴ مبارکهٴ «قصص» این است در سورهٴ «قصص» آیه 59 این است ﴿وَمَا کَانَ رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُرَی حَتَّی یَبْعَثَ فِی أُمِّهَا رَسُولاً یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِنَا وَمَا کُنَّا مُهْلِکِی الْقُرَی إِلَّا وَأَهْلُهَا ظَالِمُونَ﴾.
مطلب دیگر اینکه اصل مسئله کلامی مربوط به قیام حجت و اتمام حجت است البته چه در دنیا چه در آخرت اگر ذات اقدس الهی بخواهد کسی را عذاب بکند بعد از تمامیت حجت است که آن را در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» به این صورت بیان فرموده آیه 42 سورهٴ «انفال» این است ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ وَیَحْیَی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾ بیّن یعنی حجت شرعی نه یعنی بَیّنِ به معنای شاهد در برابر یمین. تا حجت الهی بالغ نشود خدا کسی را هلاک نمی‌کند یا کسی هلاک نمی‌شود به عذاب دنیا یا به عذاب آخرت.
بنابراین محقّقین اصول مثل مرحوم آخوند، مثل مرحوم شیخ(رضوان الله علیهما) مثل بعضی از شاگردان فحول شاگردان مرحوم آقاشیخ محمد حسین، مرحوم آقای نائینی اینها می‌فرمایند این ﴿مَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ﴾ دلیل بر برائت نیست سیدناالاستاد هم طبق بحثهای تفسیری و شواهد قرآنی که خودشان استشهاد و عنوان کردند همین فرمایش را دارند البته آنچه را که از محضر مرحوم آقاشیخ محمد حسین فراگرفتند یا از محضر مرحوم آقای نائینی خب آن شاید بی‌تأثیر هم نبوده.
پرسش: با در نظر گرفتن اینکه عقل یکی از ارکان و حجتی از حجتهای خداوندی است.
پاسخ: نه، مسئله با این حل نمی‌شود آن آقایان محقّقین اصول مثل مرحوم آخوند، مثل مرحوم آقاشیخ، مثل مرحوم نائینی، مثل مرحوم آقاشیخ محمد حسین، مثل شاگردان اینها همه قبول دارند که عقل حجت الهی است لذا بخشهای وسیعی از اصول یا قسمتهای مهمّ اصول که بیان حجت در دین است نه حجت در فقه فقط، با عقل تنظیم می‌شود بخشهای وسیعی از فقه در معاملات فقه می‌گویند «یدلّ علیه الأدلة الأربعة» فلان قاعدهٴ «لا ضرر» این‌‌چنین است «الصلح جائزٌ» بسیاری از قواعد فقهیه با عقل حل می‌شود، بسیاری از مسائل فقهیه با عقل حل می‌شود مسائل اصولی که سایه‌افکن است یک، بعد از مسائل اصولی پایین‌تر از او قواعد فقهی دو، پایین‌تر از همه مسائل، مسائل یعنی مسائل، مسائل فقهی نه قواعد و نه اصول، مسائل فقهی بسیاری‌اش با همین عقل حل می‌شود شما می‌بینید در خیار غَبْن، در خیار عیب در فلان می‌گوییم «ویدلّ علیه العقل والنقل» اگر کسی مغبون شد خیار دارد، چرا? عقلاً و نقلاً کسی معیب درآمد در خلاف رؤیت درآمد خیار دارد، چرا? عقلاً و نقلاً. عقل در همه‌جا حضور دارد این را این آقایان قبول دارند ﴿حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولاً﴾ می‌گویند یعنی حجتاً اعم از حجت ظاهر و حجت باطن این آقایان قبول دارند می‌گویند آیه این را نمی‌گوید آیه در صدد نفی عذاب دیگر است.
مطلب دیگر اینکه آنها که خیال می‌کردند منظور از این رسول فقط پیامبر ظاهری است یعنی آقایان اخباریها به همین آیه استدلال کردند برای نفی ملازمهٴ بین عقل و نقل، نه عقل و شرع آنها می‌گفتند که ما ملازمات عقلی را قبول نداریم این طور نیست که «کل ما حکم» «کلّما» نه، «کلّ ما حَکَم به العقل» که باید جدا نوشت این صور موجبهٴ کلیه نیست «کلّ ما حَکَم به العقل» نه «کلّما» «کل ما حَکم به العقل حکم به الشرع»، «کلّ ما حَکم به الشرع حکم به العقل» آنها می‌گویند ما این را قبول نداریم به همین دلیل به دلیل همین آیه سورهٴ «اسراء» «کلّ ما حَکَم به العقل حَکم به الشرع» نیست چرا? برای اینکه خیلی از چیزهاست که عقل حُکم می‌کند که این عدل است یا این ظلم است یا این حَسن است یا این قبیح است تا پیغمبر نیامده خدا عذاب نمی‌کند معلوم می‌شود تا پیغمبر نیامده تکلیف نیست، معلوم می‌شود فهم عقل حجت نیست، معلوم می‌شود فهم عقل معیار عذاب نیست آقایان اخباریها که منکر ملازمهٴ بین عقل و نقل‌اند به تعبیر اینها عقل و شرع به همین آیه استدلال کردند که بین عقل و ٴ شرع تلازمی در کار نیست.
مرحوم میرزای قمی یک جواب داد، محقّق خوانساری به طور اجمال، مرحوم شیخ انصاری نیمه تفصیل، محقّقان و شاگردان مرحوم آقای نائینی آقاشیخ محمد حسین بازتر پاسخ دادند پاسخ مرحوم محقّق قمی را نقل کردند مرحوم شیخ می‌فرماید این آیه نه ناظر به حرف اخباریهاست نه ناظر به حرف اصولیها، نه دلیل برائت عقلی است نه دلیل بر نفی ملازمه بین عقل و شرع. آن اخباریها می‌گویند که ظاهر آیه این است که عذاب فقط در صورت آمدن پیامبر است پس با بودن عقل مشکل حل نمی‌شود خدا عذاب نمی‌کند.
اینها می‌گویند که رسول اعم از رسول باطنی و ظاهری است یک، ﴿حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولاً﴾ یعنی «حتی تقوم الحجة» نظیر آیه سورهٴ «انفال» که فرمود: ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ وَیَحْیَی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾ منظور از رسول همان بیّنه و حجت الهی است و بعد هم اضافه کردند مرحوم محقّق قمی اضافه کرد و دیگران نقد کردند که آیه می‌گوید من عذاب نمی‌کنم نه اینکه اگر رسول نیاید شما مستحقّ عذاب نیستید نفیِ فعلیّت با نفیِ استحقاق دوتاست این سخن میرزای قمی.
مرحوم شیخ اگر نظر شریفتان باشد در رسائل نقدی دارد بدون اینکه اسم میرزای قمی را ببرد «وما قال»، «وما قیل»، «وما یقال» این فرمایش مرحوم میرزای قمی است دارد فرمایش میرزای قمی را نفی می‌کند که شما یک‌جا بخواهید از این آیه نفی فعلیت دربیاورید، یک‌جا بخواهید نفی استحقاق دربیاورید اینکه هماهنگ نیست بعد در آن پایین در جمع‌بندی نهایی می‌فرماید والانصاف این آیه نه دلیل بر اصولیهاست نه دلیل بر اخباریها، نه دلیل بر برائت عقلی است نه دلیل بر نفی ملازمه بین عقل و شرع.
به هر تقدیر ادلهٴ دیگری هست که عقل را حجت می‌داند بسیاری از مسائل اصول با عقل ثابت می‌شود همین «قُبح عِقاب بلابیان» دلیل عقلی برائت است دیگر «رفع ... وما لا یعلمون» دلیل نقلی است «قبح عِقاب بلابیان» دلیل عقلی است حالا این آیه دلالت نمی‌کند آن روایت که دلالت می‌کند ادله نقلی دیگر که فراوان است بر برائت. این دلیل عقلی با آن دلیل نقلی هماهنگ‌اند در اینکه در شکّ در تکلیف برائت است این می‌شود حجت عقل از نظر اصولی. در قواعد فقهی فراوان داریم که «الصلح جائزٌ بین المسلمین» و مانند آن همه اینها با قواعد عقلی حل می‌شود. در مسائل فقهی که بخش سوم است بسیاری از مسائل با عقل حل می‌شود که می‌گویند «ویدلّ علیه الأدلة الأربعة».
خب، آقایان اخباریها نظرشان این است که ما از این آیه می‌فهمیم عقل حجت نیست تا نقل نیامده. پاسخش را آقایان اصولیها دادند. از بعضی آیات برمی‌آید که تا وحی نیاید کسی را به جهنم نمی‌برند، اما از آیات دیگر برمی‌آید که استحقاق به وسیله عقل ثابت می‌شود لازم نیست که دلیل نقلی بیاید در سورهٴ مبارکهٴ «ملک» ملاحظه بفرمایید آنجا سورهٴ مبارکهٴ «ملک» که ﴿تَبَارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ﴾ آیه هشت آن سوره این است که وقتی این دوزخیان را به جهنم می‌اندازند ﴿إِذَا أُلْقُوا فِیهَا سَمِعُوا لَهَا شَهِیقاً وَهِیَ تَفُورُ ٭ تَکَادُ تَمَیَّزُ مِنَ الْغَیْظِ﴾ این جهنم از شدّت عصبانیت می‌خواهد تکّه‌تکّه بشود بعضی از حیوانات‌اند که غضب در آنها خیلی رسوخ دارد مثل پلنگها می‌گویند پلنگ این‌‌چنین است این حالت تنمّر، تنمّر که می‌گویند آن شدّت غضب است تنمّر از نَمِر است نمر یعنی پلنگ حالا یا در افسانه‌هاست یا واقع شده یا به ندرت واقع شده یا بیش از ندرت گاهی اینها از شدت غضب منفجر می‌شوند چنین حیوان درنده‌ای است حالت تنمّر تنمّر این است. در اینجا فرمود جهنم وقتی کفار و تبهکاران را می‌بیند از شدّت غضب و عصبانیت دارد تکّه‌تکّه می‌شود ﴿تَکَادُ تَمَیَّزُ مِنَ الْغَیْظِ﴾ مثل اینکه دارد منفجر می‌شود البته کاملاً می‌فهمد، کاملاً می‌شناسد، کاملاً نعره می‌زند، خب مؤمنین از کنارش رَد می‌شوند ﴿لاَ یَسْمَعُونَ حَسِیسَهَا﴾ بویِ بد جهنم تا پانصد مایلی یا پانصد فرسخی می‌رود حالا فرسخ آنجا و اصلاً به شامّهٴ بهشتیها نمی‌رسد نعرهٴ جهنم راه طولانی را طی می‌کند اصلاً بهشتیها نمی‌شنوند ﴿لاَ یَسْمَعُونَ حَسِیسَهَا وَهُمْ فِی مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَالِدُونَ﴾ به همان دلیل که در دنیا این همه تبلیغات سوء بود برای هرزگی و بدرفتاری و معاصی اینها اصلاً نشنیدند، نشنیده گرفتند آنجا هم همین طور است آنجا اصلاً بویِ بد جهنم را، صدای رُعب‌آور و وحشتناک جهنم را نمی‌شنوند بویش بد است، صدایش وحشتناک است در دنیا این بوها را استشمام نکردند از آن طرف گفتند «أیما امرأة استعطرت و خرجت لیوجد ریحها فهی زانیة» اینها اصلاً آن بو را نشنیدند در آخرت هم بوی جهنم را نمی‌شنوند این کسی که شامّه‌اش را اینجا حفظ کرده آنجا هم شامّه‌ او محفوظ است گوشش را از غیبت و تهمت و افترا و آهنگ محرّم حفظ کرده آنجا هم ﴿لاَ یَسْمَعُونَ حَسِیسَهَا وَهُمْ فِی مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَالِدُونَ﴾ این از دور وقتی ﴿إِذَا رَأَتْهُم مِن مَکَانٍ بَعِیدٍ سَمِعُوا لَهَا تَغَیُّظاً وَزَفِیراً﴾ رؤیت را به آتش نسبت می‌دهد وقتی آتش از دور این تبهکاران را می‌بیند نعره می‌کشد، خب اسناد رؤیت به آتش است دیگر آنها هم البته آتش را می‌بینند و رنج می‌برند اما در آن بخشها رؤیت را به آتش نسبت داد صحنهٴ قیامت صحنهٴ علم است چیزی در قیامت نیست که نفهمد ﴿إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ﴾ همهٴ موجودات قیامت چیز می‌فهمند در و دیوارش می‌فهمند، زمین و زمانش چیز می‌فهمند لذا می‌فهمند کجا نعره بزنند، کجا نعره نزنند و مانند آن جمادی نیست که مثل سنگ و امثال ذلک در دنیا که نفهمد ﴿إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ﴾ دنیا این‌‌چنین نیست، دار دنیا این‌‌چنین نیست اما دارِ آخرت حَیَوان است، حَیّ است، زنده است ﴿إِذَا رَأَتْهُم مِن مَکَانٍ بَعِیدٍ سَمِعُوا لَهَا تَغَیُّظاً وَزَفِیراً﴾ اینجا هم دارد ﴿تَکَادُ تَمَیَّزُ مِنَ الْغَیْظِ کُلَّمَا أُلْقِیَ فِیهَا فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُهَا﴾ اینجا محلّ استشهاد است.
هر وقت دسته دسته از تبهکاران اینها را وارد جهنم می‌کنند خازنان جهنم سؤال می‌کنند می‌گویند مگر پیامبر نیامده? مگر امام نیامده? مگر مبلّغان الهی روحانیت از طرف امام و پیامبر این حرف را به شما نرساندند? نذیر بالاصاله پیامبر و بعدش هم امام(علیهم السلام) است بعدش هم مبلّغین و روحانیون اینها نذیرند دیگر ﴿لِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ﴾ اینها ﴿لَوْلاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ﴾ انذارشان می‌شود حجت دیگر آ‌ن وقت خازنان جهنم که درِ جهنم ایستادند می‌گویند مگر شما روحانی نداشتید برای تک‌تک مردم که پیغمبر و امام نمی‌رود که بالأخره نذیرند نذیر یا پیامبر است(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بالاصاله یا جانشین اوست(علیه الصلاة و علیه السلام) یا جانشینان و مأموران ائمه(علیهم السلام)اند همان علما و رحانیون‌اند اینها ﴿لِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ﴾ اینها بعد می‌گویند مگر شما مسجد نداشتید? مگر حسینیه نداشتید? مگر عالمانتان به شما نگفتند که چه چیزی حلال است چه چیزی حرام است?
خب، ﴿أَلَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ ٭ قَالُوا بَلَی قَدْ جَاءَنَا نَذِیرٌ﴾ ما مسجد داشتیم، حسینیه داشتیم، محرّم داشتیم اینها را علمای ما به ما گفتند همه اینها که توفیق درکِ محضر امام را ندارند مثلاً در زمان غیبت این حرفها در عصر غیبت برای چه کسی است? به اینها می‌گویند مگر شما اهل حسینیه نبودید? اهل مسجد نبودید? مگر پیش‌نمازتان نگفت? مگر واعظتان نگفت این حرفها را? از آ‌ن طرف می‌فرماید: ﴿لِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ﴾ از این طرف هم دمِ درِ جهنم می‌گویند مگر شما روحانی نداشتید.
خب، از این طرف هم البته وظیفه روحانیت است که به اماکنی که روحانی ندارد سفر بکنند این حجت خداست وظیفهٴ الهی است ولی بالأخره معیار بهشت و جهنم همین است از تودهٴ مردم که معارف عقلی و والای فقه و اصول نمی‌خواهند ایمان می‌خواهند و عمل صالح الآن این ایران که هفتاد میلیون جمعیت دارند بارها به عرضتان رسید که 69 میلیون دینشان از شما آقایان دارند دیگر آنها که نیامدند تحقیق بکنند بگویند که آیه این‌‌چنین است، روایت کلینی آن‌چنان است، روایت صدوق آن‌چنان است که اینها دینشان را از حسینیه و مسجد و نمازجماعت و اینها دارند دیگر و این هم منشأ برکات فراوان است وقتی روحانیت و حوزه و مسجد و حسینیه و نمازجمعه و جماعت حضور نداشت بیگانه حمله کرد هر چه خواست گرفت یعنی در جنگ جهانی اول هر چه خواستند گرفتند، در جنگ جهانی دوم هر چه خواستند گرفتند، در کودتای ننگین 28 مرداد 32 هر چه خواستند گرفتند، اما در انقلاب اسلامی به رهبری روحانیت و امام(رضوان الله علیه) هر چه خواستیم گرفتیم این کم فرق است بینهما آنها خاک خواستند، آب خواستند، گاز خواستند، نفت خواستند، دین خواستند، هر چه خواستند گرفتند در این انقلاب اسلامی، ایران هر چه خواست گرفت، مسلمانها هر چه خواستند گرفتند استقلال گرفتند آزادی گرفتند این بر اساس همین مسجد و حسینیه است دیگر درست است که نذیر بالاصاله امام و پیغمبرند اما اکثری مردم که در محضر امام و پیغمبر نیستند این آیه برای همه مردم است ما این را اختصاص بدهیم به فرد قلیل از آن طرف هم در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» فرمود اینها باید بروند در حوزه‌های علمیه وقتی متفقّه شدند ﴿لِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ﴾ انذارشان را خدا حجت کرده از آن طرف دربانان جهنم می‌گویند مگر شما واعظ نداشتید، اما جماعت نداشتید ﴿أَلَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ﴾ .
پرسش: چرا این سؤالها را می‌پرسند؟
پاسخ: برای اینکه توبیخ می‌کنند می‌گویند شما که داشتید که چرا گوش ندادید شما با اینکه داشتید این استفهام تقریری است، انکاری است دیگر مگر نیامد اگر نیامده باشد که اینها را جهنم نمی‌برند که الآن کسانی که در روستاهای دوردست هستند هیچ تبلیغی در محرّم و ماه مبارک رمضان و ماه صفر و اینها به گوش اینها نمی‌رسد اینها که عذاب نمی‌بینند بعضی از دوستان ما گفتند ما وقتی به چین مسافرت کردیم اوایل انقلاب، خب چین یک کشور کمونیستی بعضی از روستاهای دوردستشان اینها مسلمان‌اند این چینیها ما را می‌بردند آن منطقهٴ مسلمان‌نشین که روستای دوردست است زن و مرد و کودک و بزرگ به استقبال ما می‌آمدند چون اینها نام شریف امام را شنیده بودند وقتی می‌شنیدند که کسی از طرف امام می‌رود آنجا همه به استقبال او می‌آمدند تا این مرز این روستا این زن و بچه می‌آمدند همه‌اش می‌گفتند «لا اله الا الله»، «لا اله الا الله» از اسلام فقط همین «لا اله الا الله» بلد بودند نماز را نشنیدند چیست الآن هم همین طور است مگر احکام اسلامی به آن نقاط دوردست چین رفته، خب ذات اقدس الهی اینها را به جهنم نمی‌برد که این «رفع ... وما لا یعلمون» مستضعفان اینها واقعاً نه نماز شنیدند نه روزه شنیدند کشور کمونیستی است جز کفر و الحاد چیز دیگر نیست اینها نسلاً بعد نسل فقط «لا اله الا الله» یاد گرفتند.
خب، ذات اقدس الهی اینها را که جهنم نمی‌برد که اما کسانی که آیات الهی بر آنها خوانده شد وقتی ﴿أُلْقِیَ فِیهَا﴾ به جهنم اینها را می‌اندازند دربانان جهنم می‌گویند مگر شما روحانی نداشتید روحانی که آمده گفته برای شما نه اینکه ﴿أَلَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ﴾ بعضی مگر پیغمبر نیامده یا امام(سلام الله علیهما) نیامده خب این پیداست که اکثری مردم این طور نیستند افراد نادرند آن هم در زمان حضور و ظهور آن ذوات مقدس، بنابراین منظور از این نذیر عالمان دین‌اند به طبع انبیا و اولیای الهی البته عالمان دین چون فرمایش همان امام و پیغمبر را می‌گویند در حقیقت نذیر آنها هستند اینها که از خودشان سخنی ندارند.
خب، از این آیه برمی‌آید که ﴿أَلَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ﴾ معیار است نه «ألم تعقلوا» «افما عقلتم» مگر نمی‌دانستید مگر عقل نداشتید از اینجا معلوم می‌شود معیار عذاب آمدن مبلّغ است که این جنبهٴ اخباری‌گری را تقویت می‌کند لکن آیه بعد ﴿قَالُوا بَلَی قَدْ جَاءَنَا نَذِیرٌ فَکَذَّبْنَا وَقُلْنَا مَا نَزَّلَ اللَّهُ مِن شَی‏ءٍ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا فِی ضَلاَلٍ کَبِیرٍ﴾ ما به آ‌نها گفتیم شما مرتجع هستید تاریخ مصرفتان گذشته همین حرفهایی که متأسفانه بعضی از این نشریات دارند، بعد آنها وقتی که به خود آمدند ﴿وَقَالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ﴾ اینجا حجیت عقل و نقل در کنار هم قرار گرفته اینها وقتی مستقر شدند در حالی که فهمیدند عذاب خدا.
پرسش:...
پاسخ: بله خب کسی که لبیب باشد عاقل باشد ﴿أَفَلاَ تَعْقِلُونَ﴾ .
پرسش:...
پاسخ: ﴿أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ﴾ و مانند آن فراوان است. در آیه ده سورهٴ «ملک» دارد که ﴿وَقَالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ﴾ ما یا باید از عقلمان مدد می‌گرفتیم یا از گوشمان یعنی یا از نقل یا از عقل این منفصلهٴ مانعةالخلو است که اجتماع را شاید، بالأخره انسان با یکی از این دو راه باید به مقصد برسد دیگر یا باید عاقل باشد خودش بفهمد، یا لااقل گوش بدهد ببیند آنها که کارشناس این فنّ‌اند چه چیزی هستند اصلاً یا مجتهد باید باشد یا مقلّد دیگر نه این نه آن اینها می‌گویند اگر ما خودمان مجتهد بودیم خب کارشناس بودیم و عاقل بودیم خودمان خودکفا بودیم، حرف مجتهدان را گوش می‌دادیم ﴿نَسْمَعُ﴾ بود و اهل نجات بودیم نه آن بودیم نه این ﴿لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ ٭ فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحَابِ السَّعِیرِ﴾ ، بنابراین هم عقل می‌شود حجت هم نقل می‌شود حجت.
اما آنچه که درباره این سؤال کردند که خدا هتّاک نیست و ستّار هست این در بحثهای قبل مکرّر این حدیث خوانده شد روایتی را در کتاب شریف نهج‌الفصاحه وجود مبارکهٴ پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هست که ای کاش روزی این نهج‌الفصاحه هم مثل نهج‌البلاغه به صورت یک جامع دربیاید یعنی هم خطبه‌های حضرت، هم نامه‌های حضرت، هم کلمات قصار حضرت اگر به این صورت دربیاید آن‌گاه عظمت نهج‌الفصاحه مشخص می‌شود بسیاری از روایات از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) گرفته شده و به وسیله اهل‌بیت روایات پیغمبر به ما رسیده است مهم‌‌ترین عامل نشر سخنان پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) همین اهل‌بیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام)اند. در جلد دوم این نهج‌الفصاحه در باب اینکه خدای سبحان ستّار است فضل و کَرَم دارد و مانند آن آنجا به عنوان اینکه یکی از اسمای حُسنای الهی الله هست خدای سبحان یکی از اسمای حُسنای او ستّار بودن و مَنّان بودن و مفتاح بودن است این اوصاف را می‌شمارند تا به اینجا می‌رسند این حدیث را ایشان نقل می‌کنند در نهج‌الفصاحه همین حدیث را شیخ فریدالدین عطار در منطق‌الطیرش شرح کرده که این شرح و آن حدیث دو، سه سال قبل یکی، دو بار تا حال خوانده شد.
در جلد دوم نهج‌الفصاحه هست که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به ذات اقدس الهی عرض کرد پروردگارا حساب امت مرا در قیامت به من واگذار بکن برای اینکه اگر امّتان من لغزشی داشتند آلودگی داشتند من نزد سایر انبیا و افراد خجل نباشم فقط به من واگذار کن که من ببینم این درخواست پیغمبر است از ذات اقدس الهی. پاسخی که ذات اقدس الهی به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌دهد در همین نهج‌الفصاحه است این است که خدای سبحان به پیغمبر می‌فرماید که اعمال امت تو را من شخصاً به عهده می‌گیرم که اگر آلوده بودن حتی تو هم متوجه نشوی که ببینی و خجالت بکشی تا نزد تو خجالت بکشند «کفی بذلک فضلاً و کرما». آن وقت این برای کسی که ستّار بود اما افرادی که نظیر صدام و امثال صدام‌اند نه تنها ذات اقدس الهی خبر داد نسبت به تعذیب اینها و جهنمی بودن اینها سوگند یاد کرد اینها را که نمی‌بخشد نسبت به ظالمین کسانی که حقّ مردم را تضییع کردن ذات اقدس الهی نسبت به اینها با یک لحن شدیدی اینها را عذاب کرد در بخشی از عذابها فرمود: ﴿لَا یُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ ٭ وَلاَ یُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ﴾ .
فردا که اگر مطلبی نمانده اما درباره اینکه حُسن و قبح از احکام حکمت عملی است نه عقل عملی، عقل عملی تصمیم‌گیر است و اگر گفته شد عدل ذاتاً حَسن است و ظلم ذاتاً قبیح است ذاتی بودن حکمت عملی مناسب با خودش است نه جنس و فصل اینها به منزلهٴ جنس و فصل‌اند ذاتی بودن هر چیزی مناسب با اوست عدل که ذاتی است نظیر ذاتی بودن ناطق برای انسان نیست اینها مطالبی است که مربوط به این حکمت عملی است فردا که روز عرفه است در بین شما الحمدالله جوانهایی هستند که قدرت بدنی‌شان خوب باشد تا آ‌نجا که ممکن است روزه را فراموش نکنید دعای عرفه را هم حتماً داشته باشید به فکر درس و بحث و اینها نباشید خیلی از این درس و بحثها محصول برکات شب عرفه و روز عرفه و قبل از ظهر عرفه و بعد از ظهر عرفه است نه روزه فراموشتان بشود نه آن دعا ان‌شاءالله مشمول ادعیه ولیّ‌عصر باشید.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 40:01

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی