- 341
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 20 تا 24 سوره اسراء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 20 تا 24 سوره اسراء"
آفتاب باید به هر سیب و گلابی بتابد و زمین حاصلخیز برای هر دو باشد تا هر کسی میوه خاصّ خودش را بدهد
تفاوت علمی در محضر علم حق وابسته به تفاوت اسمای حُسنای خداست.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿کُلّاً نُّمِدُّ هؤُلاَءِ وَهؤُلاَءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّکَ وَمَا کَانَ عَطَاءُ رَبِّکَ مَحْظُوراً ﴿20﴾ انُظرْ کَیْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ وَلَلْآخِرَةُ أَکْبَرُ دَرَجَاتٍ وَأَکْبَرُ تَفْضِیلاً ﴿21﴾ لَا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَّخْذُولاً﴿22﴾ وَقَضَی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِندَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ کِلاَهُمَا فَلَا تَقُل لَهُمَا أُفٍّ وَلاَ تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَهُمَا قَوْلاً کَرِیماً ﴿23﴾ وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیراً ﴿24﴾
بعد از اینکه فرمود مردم دو قِسماند بعضیها اهل دنیایند بعضیها اهل آخرت فرمود ما هر دو گروه را برای آزمون از نعمتمان برخوردار میکنیم کسی را محروم نمیکنیم ولی و همه اینها وسایل آزمون الهی است و عنوان ربّ را هم محور بحث قرار داد و تکرار هم بر اساس عنوان ربّ است فرمود: ﴿کُلّاً نُّمِدُّ هؤُلاَءِ وَهؤُلاَءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّکَ﴾ یک، ﴿وَمَا کَانَ عَطَاءُ رَبِّکَ مَحْظُوراً﴾ این دو.
محور را ربوبیّت قرار دادن، تکرار و تأکید روی ربوبیّت قرار دادن این نظیر تعلیق حُکم بر وصف که مُشعر به علّیت است خواهد بود یعنی اگر او ربّ است باید بپروراند دیگر پرورش انسان هم به امتحان اوست امتحان هم به داشتن وسایل و ابزار است، وسایل و ابزار هم مسائل و علل مادی است دیگر اگر او ربّ است دارد میپروراند تا اینکه هر کسی میوهٴ خودش را بدهد، خب آن کسی حنظل است باید میوهٴ خودش را بدهد، آن که سیب و گلابی است باید میوهٴ خودش را بدهد، پس باران باید برای هر دو ببارد، آفتاب باید به هر دو بتابد و زمین باید زرخیز و حاصلخیز برای هر دو باشد همه اینها باید باشد تا هر کسی میوه خاصّ خودش را بدهد بالأخره، پس ربوبیّت مدار است و تکرار و تأکید هم بر اساس ربوبیت است و اگر او ربّالعالمین است عطای او نباید محدود باشد، منقطع باشد و مانند آن.
بعد فرمود این تفاوتهایی که میبینی اینها دو قِسم است یک قِسم تفاوتهای مقطعی و اعتباری است که روزانه در تغییر است کسی رئیس است بعد معزول میشود، کسی مرئوس است بعد به سِمتی میرسد اینها عناوین اعتباری زودگذر است. بعضیها نه، یک اوصاف ثابت و دوامداری دارند سالیان متمادی با یک وصف هستند میفرمایند این اوصاف را ببین، این تفاوتها را ببین نمونهای است از تفاوتهایی که در قیامت است ﴿انُظرْ کَیْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ﴾ در آخرت هم همین طور است منتها درجات آخرت بیشتر است، تفضیل آخرت بیشتر است. در دنیا مراتب محفوظ است، در آخرت هم مراتب محفوظ است منتها مراتب آخرت بیشتر و تفضیل آخرت هم بیشتر پس ﴿انُظرْ کَیْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ﴾ همین را معیار قرار بده ببین آن وقت ﴿وَلَلْآخِرَةُ أَکْبَرُ دَرَجَاتٍ وَأَکْبَرُ تَفْضِیلاً﴾ این هم یک مطلب.
مطلب دیگر اینکه گرچه مردم ﴿مَن کَانَ یُرِیدُ الْعَاجِلَةَ﴾ ، ﴿وَمَنْ سَعیٰ أرادَ الآخِرَة وَسَعَی لَهَا سَعْیَهَا﴾ اما همه اینها ریشه در ربوبیت الهی دارد این تفاوتها ریشه در تفاوتهای الهی دارد.
بیانذلک این است که این اختلاف افراد در مرحلهٴ عین و خارج مسبوق به اختلاف علمی است یعنی آنچه را که افراد در خارج مختلفاند «الناس معادن کمعادن الذّهب والفضّة» این تفاوتهای عینی و وجود خارجی اشیا مربوط به تفاوتهای وجود علمی است این یک، یعنی اینها قبلاً معلوم بودند بعد وجود عینی پیدا کردند آنجا متفاوت بودند اینجا هم متفاوتاند نه اینکه آنجا یکسان بودند اینجا متفاوت شدند، پس تفاوتهای عینی محسوس است و این تفاوتهای عینی مسبوق به تفاوتهای علمی است گرچه ما اول گفتیم بعضی مرید دنیایند بعضی مرید آخرتاند اما ﴿انُظرْ کَیْفَ فَضَّلْنا﴾ ما این نقشه را کشیدیم ببینیم این سر از جبر درمیآورد یا سر از اختیار درمیآورد یا سر از امر بین الأمرین درمیآورد. محور اول این بود که مردم بعضی مرید دنیایند بعضی مرید آخرتاند بعد میفرماید ببین ما چگونه بین اینها تفاضل قائل شدیم ﴿انُظرْ کَیْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ﴾، پس تفاوتهای عینی محسوس است این تفاضلهای عینی مسبوق به تفاوتهای علمی است ﴿أَلَا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ﴾ اول عالِم بود بعد موجود کرد این نقشهٴ علمی نزد حقتعالی متفاوت بود آن نقشهٴ علمی متفاوت باعث پیدایش اشیای متفاوت شد، این قدم دوم.
تفاوت علمی در محضر علم حق در حضرت علمی الهی وابسته به تفاوت اسمای حُسنای خداست این دعای نورانی جوشن کبیر که 1001 اسم دارد اینها مظاهر میطلبند بعضی مظهر ضارّند، بعضی مظهر نافعاند، بعضی مظهر قابضاند، بعضی مظهر باسطاند جبرئیل(سلام الله علیه) مظهر علیم و معلِّم است، عزرائیل(سلام الله علیه) مظهر ممیت است، اسرافیل(سلام الله علیه) مظهر مُحیی است، میکائیل(سلام الله علیه) مظهر کِیل و پیمانه و رزق است و هکذا، پس اسمای الهی متفاوت است و این موجودات مظاهر آن اسمای الهیاند، پس خدا هست و اسمای الهی است که متفاوتاند این اسمای متفاوت، مظاهر متفاوت دارند آن مظاهر اول در نشئهٴ علم متفاوتاند بعد در نشئهٴ عین تفاوتشان ظهور میکند این نقشهٴ عالم.
آن وقت سؤال مطرح میشود که پس این میشود یا جبر یا مثلاً اختیار از انسان گرفته میشود یا فلان، اما «والذی ینبغی ان یقال» این است که ذات اقدس الهی عالَم را منظم آفرید ما الا ولابد عالم باید متفاوت باشد که در بحثهای قبل هم داشتیم اگر همه در یک حدّ از استعداد باشند یعنی مثلاً همه استعداد طبّ داشته باشند یا هندسه داشته باشند یا علوم حوزوی داشته باشند یا علوم دانشگاهی داشته باشند این تساوی هست اما میشود بینظم یعنی اگر همه طبیب باشند، همه مهندس باشند، همه روحانی باشند، همه ادیب باشند این تساوی هست اما عالمی که همهاش ادیب است اول مشکلش است، عالمی که همهاش مهندس است اول مشکلش است، عالمی که همهاش طبیب است اول مشکلش است بعضی باید طبیب باشند، بعضی مهندس باشند، بعضی دامدار باشند، بعضی کشاورز باشند، بعضی کارگر باشند، بعضی کارفرما باشند تا عالم منظم بشود پس تفاوت الا ولابد ضروری است و کمال عالم هم در تفاوت است چون کمال عالم در تفاوت است اسمای الهی متفاوتاند، مظاهرش هم متفاوتاند، صُوَر علمیه هم متفاوت است، صُور عینیه متفاوت این نقشه کلی که حکمت او را به عهده دارد.
میماند مسائل جزئی کسی ممکن است سؤال بکند که درست است که تفاوت باید باشد «الناس معادن کمعادن الذّهب والفضّة» اما زید بیچاره چرا باید کارگر باشد، عمرو باچاره باید کارفرما میگوییم بسیار خب، حالا عمرو شده کارگر زید شده کارفرما تازه اول اشکال است شما اشکال در جهانبینی توحیدی و الهی دارید یا درباره اشخاص معیّن؟ درباره جهانبینی اگر اشکال دارید این قابل حل نیست شما میگویید چرا زید کارگر است و عمرو کارفرما بسیار خب، عمرو بشود کارگر و زید بشود کارفرما اشکال به حال خود باقی است. چرا آنکه معدن مس است معدن طلا نشد آنکه معدن طلاست معدن مس نشد؟ میگوییم بسیار خب امر به عکس بشود تازه اول اشکال است «الاشکال باقٍ بحاله». ما یک سلسله تفاوتهایی را از جهانبینی الاولابد باید داشته باشیم میماند مسائل جزئی که چرا زید کارگر شد عمرو کارفرما اینها علل فراوان دارد به تربیت پدر و تربیت مادر و به اصول خانوادگی و به محیط زیست و آموزش و پرورش و به حوزه و دانشگاه و دهها علل مستور و مشهور دارد که آنها قابل پیشبینی به این صورت نیست آن وقت میشود پای بشر و اختیار بشر و کسب بشر و ﴿بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ﴾ و امثال ذلک است.
پرسش:...
پاسخ: ذات اقدس الهی اصل اختلاف را اراده کرده و زید را هم مختار آفریده هیچ کاری از زید صادر نمیشود مگر در همان مسیر «نَجدین» زید همیشه سرِ دو راه است یعنی همه ما همین طور هستیم اگر یک وقت راه یک طرفه شد تکلیف هم گرفته میشود که بحثهای روزهای قبل گذشت هیچ کاری از ما صادر نمیشود مگر اینکه ما همیشه سر دو راه هستیم، اگر یک وقت راه یک طرف شد بسته شد تکلیف هم گرفته میشود «رفع ما اضطرّوا» ما الا ولابد باید غذا بنوشیم، الا ولابد تشنهایم باید آب بنوشیم اما هرگز به حرامخوری و به آلودهخوری که مضطرّ نیستیم ما میتوانیم این نیازمان را هم از راه حلال فراهم بکنیم هم از راه حرام چون سرِ دو راهی هستیم مورد آزمون الهی هستیم هر دو را هم برای ما فراهم است، اگر راه یک طرفه شد تکلیف هم برطرف میشود.
پرسش:...
پاسخ: بله، آنها هم میتوانند محال نیست ولی نمیکنند مثل اینکه ما الآن همه ما که اینجا نشستیم نسبت به بعضی از گناهان معصومیم هیچکس اصلاً در تمام مدت عمرش هیچ فکر کرده که با محارم خودش خدای ناکرده خلاف بکند اصلاً به ذهنش نمیآید تا بگوید «استغفر الله» حالا الآن که ما گفتیم به ذهن آمد. خیلی از گناهان است که ما نسبت به آنها معصومیم چند قُبحش برای ما بیّنالغی است هر معصیتی نسبت به معصوم(سلام الله علیه) اینچنین است بیّنالغی بودنش، علم وافیشان، آلوده بودنشان مگر هیچکس شد در تمام مدت عمر دست به قاذورات بزند که بگوییم آقا این قاذورات خوردن حرام است مگر این. اصلاً به فکر کسی نمیآید با اینکه این حرام است دیگر آنها میدانند و میبینند باطن گناه این است وقتی میدانند، خب دست به کار نمیزنند که.
بنابراین ما که الآن اینجا نشستهایم نسبت به خیلی از گناهان معصومیم آنها نسبت به همه گناهها این طورند علمشان بیشتر است، قدرت بیشتری دارند، قدرت ضبط دارند شما الآن تسبیح دست بگیرید میبینید بیش از صد گناه است که نسبت به آنها ما معصوم مطلقیم در تمام مدت عمر اصلاً به ذهنمان نیامده که چنین کاری بکنیم.
پرسش:...
پاسخ: نه، تا آنجا که به خدا برمیگردد پاسخش روشن است، پس تا آنجایی که به شخص برمیگردد ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُلُونَ﴾ تکوین سرِ جایش محفوظ است، تشریع سرِ جایش محفوظ است. چرا زید استعدادش کم است؟ خب بسیار خب، زید استعدادش زیاد، عمرو استعدادش کم باز الاشکال الاشکال آنچه که مربوط به کلّ نظام است این منظم است هیچ نقصی در او نیست میماند اشخاص که چرا زید این طور شد، خب دوتا برادر گاهی یکی کماستعداد میشود یکی پُراستعداد این مربوط به میلاد اوست، غذای اوست، نطفهٴ اوست، شب و روز اوست، انعقاد اوست در روایات ما همین است که اگر کسی این ﴿شَارِکْهُمْ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ﴾ در ذیل این آیه آن روایات است دیگر که شیطان شریک میلاد بعضی از نوزادهاست حالا شریک مال بودنش مشخص است اما فرمود: ﴿وَشَارِکْهُمْ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ﴾ خب کسی نامحرمی را میبیند از جلویش رد میشود نگاه به او نمیکند، کسی نگاه میکند طمع میکند با همین انگیزهٴ شهوی شب در بستر با همسرش جمع میشود آن فرزند میشود وَلدی که «اشترک فیه أبو والشیطان» ﴿وَشَارِکْهُمْ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ﴾ فرمود وقتی کسی با همسرش جمع شده است مبادا خیال نامحرم دیگر داشته باشد این دیگر به سوء اختیار خود شخص است دوتا ولدند یکی بشود کمیلبن زیاد نخعی از اصحاب حضرت امیر میشود، برادرش میشود حارثبن زیاد نخعی قاتل بچههای مسلم اینها دوتا برادرند از یک خانوادهاند.
بنابراین این یکی به سوء اختیارش است، آن یکی به حُسن اختیارش است پس آنچه که به تکوین برمیگردد نظام احسن است، آنچه به تشریع برمیگردد اختیار خود آدم سرِ راه است ما در تمام کارها بین دو راه هستیم ما مجبوریم غذا بخوریم، مجبوریم آب بنوشیم اما مجبور نیستیم حرام بخوریم که حرام و حلال هر دو هست، اگر جایی راه یک طرفه شد تکلیف هم برداشته میشود «رفع ... وما لا یعلمون» است، «رفع... ما اضطرّوا» است، «رفع... ما استکرهوا» است «رفع... وما لا یطیقون» است و مانند آن.
بنابراین آنچه که به تکوین برمیگردد اختلاف است، اختلاف حتماً باید باشد و این اختلاف منشأ خیر و رحمت و برکت است و اگر یکسان بود بینظم بود و عالم، عالم ناقصی بود. آنچه که به ما برمیگردد به سوء اختیار ما یا به حُسن اختیار ماست البته ما میشویم مسئول، ما میشویم معاقَب، ما میشویم مورد بازخواست ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُلُونَ﴾ .
بنابراین آن بخش تکوینش را فرمود: ﴿انُظرْ کَیْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ﴾ ما چقدر عالم را زیبا آفریدیم درست است ﴿مِنکُم مَن یُرِیدُ الدُّنْیَا وَمِنکُم مَن یُرِیدُ الآخِرَةَ﴾ درست است بعضیتان دو قِسماند اما ببینید ما چقدر نقشه خوب کشیدیم همین نقشه در قیامت هم هست ﴿وَلَلْآخِرَةُ أَکْبَرُ دَرَجَاتٍ وَأَکْبَرُ تَفْضِیلاً﴾ این برای این. فرمود مبادا، مبادا این کسی که مهندس است، معمار است، کلّ نظام را او تهیه کرده برای او شریک قائل بشوی با این کسی را نیاور تنها کسی که کلّ نظام را اداره میکند همین خداست ﴿لَا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ﴾ که مفروقعنه است و فطرتپذیر است و دلپذیر با این صاحبخانه دیگری را راه نده ﴿لَا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَّخْذُولاً﴾ آن وقت این قرینه چون در مقام وصف است مفهوم هم میشود از آن گرفت مفهوم تفسیری البته نه اصولی، اگر مشرک اهل قعود است یک، مذموم است دو، مخذول است سه، موحّد اهل قیام است یک، محمود و ممدوح است دو، منصور است سه. تو این کار را کردی زمینگیر میشود موحّد باش که همیشه قائم باشی، تو این کار را کردی مذموم میشوی موحّد باش که ممدوح و محمود باشی، تو این کار را کردی مخذولی موحّد باش که منصور باشی ﴿کَفَی بِرَبِّکَ هَادِیاً وَنَصِیراً﴾ .
خب، پس این کار را نکن. این اوصاف به آن قسمتهای ذات اقدس الهی برمیگردد این دانست که بیگانه در حریم کلّ خلقت راه پیدا کند، پس تفاوتها آن بخشهایی که به نظام تکوین برمیگردد بسیار چیز خوبی است و چارهای هم از او نیست آن بخشهایی که نقص است به افراد برمیگردد بالاتر از او نیست.
خدا غریق رحمت کند سیدناالاستاد را بارها این مثال را میزدند این جریان «من عرف نفسه فقد عرف ربّه» در بخشی از موارد شهودی است، در بخشی از موارد برهانی است، در بخشی از موارد هم خطابی است این بیان شاید تلفیقی باشد از برهان و خطابه. میفرماید خدای سبحان هر دو گروه را آفرید ظالم و مظلوم را او آفرید، قاتل و مقتول را او آفرید و بیگانه و آشنا را او آفرید، ولی نه آفرینش به ظلم و قتل رنگ میگیرد، نه آفریدگار به ظلم و قتل رنگ میگیرد که او بشود ظالم یا قاتل یا ایجاد، رنگ قتل و ظلم بگیرد. مثالی که میزدند میفرماید شما الآن در صحنهٴ ذهنتان کارگردانی میکنید فیلمی را یا غیرفیلمی را ترسیم میکنید صحنهای را، صحنهٴ مبارزهای را قاتل و مقتول را ترسیم میکنید، ظالم و مظلوم را ترسیم میکنید، باغهای گوناگون، درختهای گوناگون را ترسیم میکنید همه اینها را در صحنهٴ ذهنتان ترسیم میکنید حالا بعد یا در خارج پیاده میکنید یا نمیکنید ولی در صحنهٴ نفستان اینها را ترسیم کردید شما ایجاد کردید این صُوَر را، ظالم را ایجاد کردید، مظلوم را ایجاد کردید، قاتل را ایجاد کردید، مقتول را ایجاد کردید اما نه علم ظلم و قتل میپذیرد نه شما ظالم و قاتلید نه نفستان این صحنه، صحنهای است که در آن ظالم و مظلوم هست، قاتل و مقتول هست درخت سبزرنگ را شما آفریدید اما نه علم سبز است نه شما سبز شدید شما برگ سبز را خلق کردید در ذهنتان، اما این سبزی برای آن برگ است نه به نفستان سرایت میکند نه به خود شما نه به دانش شما که دانش بشود سبز دانش رنگ ندارد ایجاد الهی صبغهاش فقط صبغةالله است ذات اقدس الهی منزّه از هرگونه صبغه است آفرینش صبغهٴ الهی دارد نه صبغهٴ ظلم دارد نه صبغهٴ قتل دارد نه صبغهٴ سبز و سفید و امثال ذلک دارد این نظم را ذات اقدس الهی ایجاد کرده است او عامل نظم است یک اختلاف درونگروهی افراد دارند تا آنجا که مقدس است و منزّه است و خیر است و کمال است صُنع الهی است آنجایی که شرّ است به سوء اختیار خود افراد برمیگردد شما اگر در صحنهٴ نفس یک کارگردانی کردید اینچنین نیست که قتل آن قاتل به علم شما یا به خود شما برگردد که صحنهٴ هستی هم همین طور است ذات اقدس الهی انسان را آفرید با همه مجاری علمی و ادراک و قدرت او دو طرف را آفرید حالا یکی دیگری را میکُشد یا دیگری ظلم بکند و مانند آن.
فرمود: ﴿انُظرْ﴾ آن بخشهای علم و حکمت کار ماست ﴿کَیْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ﴾ همین را معیار قرار بده ﴿لَلْآخِرَةُ أَکْبَرُ دَرَجَاتٍ وَأَکْبَرُ تَفْضِیلاً﴾.
پرسش:...
پاسخ: در هر دو امتحان است دیگر.
پرسش: عرضم بر این است که آیا قابلیت حتی در معصوم چون معصوم غیر انسانهای عادیاند آیا این قابلیتهایی که خداوند تبارک و تعالی به آنها داده جبری است یا اختیاری؟
پاسخ: نه، قابلیت که به فعلیّت نرسیده نسبتش به دو طرف علیالسواست ذات اقدس الهی یک قابلیّت ده درجه به زید دارد تکلیف ده درجه از زید میخواهد دوتا راه مساوی است. قابلیت بیست درجه به عمرو داد تکلیف بیست درجه به او داد چون ﴿لاَ یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَهَا﴾ راه دو طرفه است و مساوی است به هر اندازه که قابلیت داد به همان اندازه تکلیف میکند همان طوری که در مسائل مالی فرمود هر کسی به اندازه وسعش اعطا بکند ﴿مَن قُدِرَ عَلَیْهِ رِزْقُهُ فَلْیُنفِقْ مِمَّا آتَاهُ اللَّهُ﴾ و مانند آن در مسائل علمی همین طور است، در مسائل اخلاقی همین طور است ولی نصاب لازم را به همه داد اگر یک وقت کسی در اثر رخدادهای تاریخی یا علل و عوامل دیگر راهش یک طرفه شد تکلیفش هم گرفته میشود اینچنین نیست که خدای سبحان به کسی قابلیت ده درجه بدهد آن وقت تکلیف یازده درجه از او بخواهد این طور نیست هر اندازه که داد همان را تکلیف میخواهد دیگر.
پرسش:...
پاسخ: تفاوت هم همین طور است دیگر. تفاوت معنایش این است که الآن این رشتهٴ تسبیح که صدتاست اگر یکدانه از اینها فوت بشود جایش خالی بشود این ناهماهنگ است چیزی فوت بشود. در کلّ نظام سماوات، ارض، مُلک، ملکوت هیچ چیز این طور نیست که جایش فوت بشود خالی باشد این اختلاف هست ﴿وَهُوَ الَّذِی جَعَلَ الَّیْلَ وَالنَّهَارَ خِلْفَةً لِمَنْ أَرَادَ أَن یَذَّکَّرَ أَوْ أَرَادَ شُکُوراً﴾ اما چیزی فوت بشود جایش خالی باشد این در عالم نیست میگوید دوبار، سهبار، دهها بار نگاه بکن میبینی همه چیز سرِ جای خودش است دیگر ﴿مَا تَرَی فِی خَلْقِ الرَّحْمنِ مِن تَفَاوُتٍ﴾ چیزی فوت نشده همه چیز سرِ جایش خودش است نه اینکه اختلاف نیست تفاوت یعنی تفاوت، اختلاف یعنی اختلاف تفاوت یعنی چیزی فوت بشود جایش خالی باشد وقتی خالی شد بالأخره آدم خلل را چطور پُر بکند.
پرسش:...
پاسخ: خب، این مربوط به سوء اختیار خودشان است وگرنه اگر به اهلبیت(علیهم السلام) مراجعه میکردند آنها تدریس کردند، تعلیم کردند ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ شدند فرمودند: «لا جبر ولا تفویض بل أمر بین الأمرین» این هم یک علم عادی نیست گوشهای از این علم به اصول سری زده مرحوم آخوند صاحب کفایه گفته «قلم اینجا رسید و سَر بشکست» این نظیر استصحاب نیست، نظیر اشتغال نیست، نظیر برائت نیست که با هفت، هشت سال درس خواندن حل بشود خب مرحوم آخوند جزء فحول این میدان است دیگر این یک درس چندین سالهٴ مستمرّ نفسگیر میخواهد چون نبود فرمود «قلم اینجا رسید و سر بشکست» اما وقتی دهها بار گفته بشود و اشکال بشود و طرح بشود سؤال بشود میشود بیّنالرشد وگرنه همین طوری آدم وارد مسئله بشود، خب البته سر میشکند دیگر ولی به هر تقدیر فرمود: «لا جبر ولا تفویض بل أمر بین الأمرین».
خب، بنابراین آنچه که مربوط به نظام تکوین است بیّنالرشد است ﴿انُظرْ کَیْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ﴾ آنچه که به نظام افراد برمیگردد ﴿مَن کَانَ یُرِیدُ الْعَاجِلَةَ﴾ کذا، ﴿مَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ﴾ کذا فرمود ما راه را برای هر دو باز کردیم همهتان هم سرِ دوراهی هستید چندینبار هم به شما گفتیم آن راه باطل کجراهه است سرتان میشکند پایانی ندارد و بیراهه اگر رفتید خودتان را هدر دادید در بحث سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» گذشت، در بحث سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» گذشت فرمود شما غیرخدا را اگر سِمت دادید یک لفظ است یک، یک مفهوم است دو، زیرش خالی است سه شما چرا به دنبال خالی میگردید خالیبندی، خالیبندی همین است فرمود این مشرکین خالیبند هستند، چرا؟ برای اینکه این چوبها را میگویند ربّ این «راء» و «باء» مشدّد لفظ است یک، معنا دارد دو، اما زیر این معنا خالی است شما این رب را به این چوب حمل کردید اینجا که ربّی نیست فرمود چرا میپرستید؟ ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکُم مَا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ﴾ شما میگویید «هولاء آلهتنا» «اربابنا» گفتید اله ما هم شنیدیم، گفتید ربّ ما هم شنیدیم اما کجاست ربّ؟ این لفظ زیرش خالی است ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوهَا﴾ اسمی بیمسمّاست از ما بپرسید میگوییم این سنگ است، از هر عاقلی بپرسید میگوید این چوب و سنگ است شما میگویید ربّ است این ربّ کجاست این اسمی است که داخلش خالی است شما به دنبال خالی راه افتادید، خب سرتان میشکند دیگر ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ﴾ ﴿أَسْماءٌ﴾ یعنی بیمسمّا ﴿إِنْ هِیَ﴾ حصر کرده در «اعراف» گذشت در سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» گذشت هر دو بحث مبسوطش گذشت ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکُم﴾ شما اسمش را گذاشتید ربّ وگرنه چوب است شما به دنبال هیچ رفتید این را میگویند خالیبندی ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکُم مَا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ﴾ دلیل ندارید که پس چرا به دنبال هیچ میروید کسی که چوب را نمیپرستد که شما هم که قبول دارید که چوب را نمیشود پرستید بسیار خب، آن ربّ کجاست؟ خیلیها که به دنبال همین بازیهای مقام میروند همین است یعنی وقتی تحلیل میکنید میبینید خالیبندی یعنی همین سرانجام هم به جان هم میافتند عاقل کسی است که یک لفظ را بگوید، یک مفهوم بگوید، یک مصداق داشته باشد به دنبال مصداق راه میافتد اما لفظ بگوید، مفهوم بگوید زیرش خالی باشد آخر کجا داری میروی؟ ﴿أَیْنَ تَذْهَبُونَ﴾ این ﴿أَیْنَ تَذْهَبُونَ﴾ همین است. در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» این آیه بود و همچنین سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» اینها بحثش گذشت آیه چهل سورهٴ «یس».
پرسش: فرمایش شما نسبت به امور اختیاری انسان که به سوء اختیار یا به حُسن اختیار است این معاقب است یا ثواب دارد اما در بلایای طبیعی مانند سیل و زلزله اینها چه طوری توجیه میشود؟
پاسخ: اینها هم سرّش این است که در روایات ما هم هست در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «نساء» گذشت که بین انسان و حوادث روزگار یک پیوند ضروری است نه انسان تافتهٴ جدابافته است نه سیل و زلزله. یک بیان نورانی از امام رضا(سلام الله علیه) هم در آن بحثها نقل شد «کلّما أحدث العباد من الذّنوب ما لم یکونوا یعلمون أحدث الله لهم من البلاء ما لم یکونوا یعرفون» هر وقت گناه تازه پیدا شده آمد یک بلای تازه پیدا شده بیسوادی، درس نخواندن، ضعف مدیریت، به فکر کشور نبودن، آب را مهار نکردن خب سیل میآورد دیگر فرمود شب و روز زحمت بکش این آب را مهار کن من که به تو آب دادم دلت میخواهد من سد هم برایت درست کنم، خب کجا ما سد زدیم که سیل آمد؟ کجا ما دستگاه زلزلهسنج ساختیم و روی گُسلها خانه نساختیم و زلزله آمد دلمان میخواهد همین طور مُفت و مجّان زندگی بکنیم خب این ملت بیسواد آسیب میبیند دیگر. فرمود: ﴿فَامْشُوا فِی مَنَاکِبَها﴾ روی دوش زمین سوار بشوید بررسی کنید آب را مهار کنید یک بیان نورانی از حضرت امیر نقل شده بود که این را مرحوم صاحب وسائل هم در باب مکاسب نقل کرده فرمود: «من وجد ماءً و تراباً ثمّ افتقر فأبعده الله» ملتی که آب دارد، ملتی که خاک دارد نتواند آن آب را مهار کند، نتواند آن خاک را سرخیز کند و فقیر باشد خدا او را از رحمت خود دور کند این نفرین علیبنابیطالب است یعنی انبیا بیایند برای ما سد بسازند این میشود مُفتخوری فرمود کشوری آب داشته باشد، خاک داشته باشد معذلک بدهکار باشد «من وجد أرضاً و ماءً» یا «من وجد ماءً و تراباً ثمّ افتقر فأبعده الله» این را مرحوم صاحب وسائل نقل کرده در جوامع روایی دیگر ما هم هست، خب چه موقع ما این کارها را کردیم.
نعم، بعضی از امور است که قابل پیشبینی نیست یا علم هنوز به آنجا نرسیده آن را هم به فرمودند اگر شما فلان کار را کردی، مرگهای نابهنگام زیاد است، سیل زیاد است، زلزله زیاد است این بعضی از دعاهایی که در همین دعای نورانی کمیل هست بخشی از روابط بین گناهان و بلایای طبیعی هست اما مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) در جلد دوم کافی بخشهای وسیعتری را ذکر کرده یک، مرحوم فیض(رضوان الله علیه) آنچه که در کافی هست با جوامع روایی دیگر جمع کرده دو، بین گناهان و عوامل طبیعی که رابطه برقرار میشود مشخص شده است سه. در این دعای کمیل میگوییم «وَاغْفِرْ لِی الذُّنُوبَ الَّتی تُنْزِلُ الْبَلاءَ» اینها افسانه است؟ یا علم است «اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِی الذُّنُوبَ الَّتی تُنْزِلُ النِّقَمَ» این کدام گناه است که نِقمت میآورد، سیل میآورد، زلزله میآورد و اینها.
خب، بعضیها ـ معاذ الله ـ میگویند اینها افیون و فسانه است خیلی خوب آنها مختارند اما رابطهٴ این سیدناالاستاد یک بحث مفصّلی کرده در همان اوایل سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که بین اعمال ما و حوادث روزگار یک رابطهٴ علّی و معلولی برقرار است نه ما جدای از عالمیم نه عالم جدای از ماست ما خیال کردیم انسان چیزی است جدای از آسمان و زمین، آسمان و زمین هم چیزی است جدای از عالم خیر حوادث عالم در کار ما اثر دارد، در تصمیمگیری ما اثر دارد تصمیمگیری ما در رخدادهای گوناگون اثر دارد بیان قرآن کریم هم این است که ﴿لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَی آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ وَلکِن کَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ﴾ فرمود شما آدم خوب باشید ما نعمتهای فراوان میفرستیم فرمود این کار را کردید ما هم ﴿أَنَّ اللّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَی قَوْمٍ﴾ مگر اینکه خودشان ﴿حَتَّی یُغَیِّرُوا مَابِأَنْفُسِهِمْ﴾ چندین آیه است فرمود «کژ روی کژ آیدت جفّ القلم» اما دلمان میخواهد که هیچ کاری نکنیم راه سدسازی و گُسلیابی را طی نکنیم زلزله هم نیاید سیل هم نیاید این هم مُفتخوری است این عالم جای مُفتخوری نیست خلاصه. خب، در سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» آیه چهل فرمود: ﴿مَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِهِ إِلَّا أَسْماءً سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکُم مَّا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ﴾ این آیه چهل سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» گذشت مشابه این در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» هم آیه 71 به این صورت بود ﴿أَتُجَادِلُونَنِی فِی أَسْماءٍ سَمَّیْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُکُمْ﴾ آخر این اسم بیمسمّاست.
خب، بنابراین فرمود اگر آن کار را کردی ﴿فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَّخْذُولاً ٭ وَقَضَی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا﴾ این یک حُکم بالغ است خدای سبحان حُکم کرده، امر کرده خب جز او که نیست خب جز او را هم نپرستید چه کسی تدبیرکنندهٴ این نظام است؟ آنکه هستِ بالذات است دیگر یک وقت است انسان میگوید ـ معاذ الله ـ من منکر نظام علّت و معلولم اشیا خودبهخود پیدا میشود چنین آدمی از نظر معرفتشناسی راه علمی او هم بسته است اگر ما منکر نظام علّت و معلول بودیم و گفتیم اشیا خودبهخود پیدا میشود خب بسیار خب، خودبهخود شما به ننتیجهای رسیدید دیگری خودبهخود به نتیجه مخالف میرسد چون رابطه علّی و معلولی را که نپذیرفتید بین مقدّمتین و نتیجه که ربط علّی نیست شما که نمیتوانید بگویید ما رابطه را در ذهن قبول داریم در عین قبول نداریم، اگر رابطهٴ علّی و معلولی هست معنایش این است که شیئی که واجبالوجود نیست بدون سبب یافت نمیشود ربط بین معلول و علت میشود ضروری این را که دیگر نمیشود گفت من رابطه علمی را قبول دارم رابطه عینی را قبول ندارم که.
برهان این است اگر چیزی هستی او عین ذات او نیست بیسبب یافت نمیشود وقتی سبب به نصاب رسید مسبّب پدید میآید این میشود نظام علّی، اگر کسی این را منکر بود راه علمش هم بسته است به چه دلیل شما این دوتا مقدمه را ترتیب دادی به آن نتیجه میرسی؟ دیگری ممکن است همین دوتا مقدمه را ترتیب بدهد به آن نتیجه نرسد به چیز دیگر برسد، اگر تصادف و شانس و بخت و اتفاق است خب راه علمی بسته است، پس نظام علّی سرِ جایش محفوظ است اگر علّی سرِ جایش محفوظ است آن علت اوّلی علت نخستین باید واجب بالذّات باشد دیگر اگر او هم علّت بخواهد که «الکلام، الکلام» پس یک نفر دارد عالم را اداره میکند خب همان یک نفر را بپرستید دیگر ﴿وَقَضَی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ﴾ فقط او را باید بپرستید و مستحضرید که قرآن کتاب علمی نیست نظیر حکمت و فقه و اصول اینها نور است یعنی علم را با عمل صالح بست، لذا وقتی مسئله توحید را مطرح میکند اصول خانوادگی را مطرح میکند، احترام به پدر و مادر را مطرح میکند، مسائل جانبی را مطرح میکند فرمود: ﴿وَقَضَی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ﴾ این جای حسّاس است دیگر در این مقطع حسّاس فرمود: ﴿بِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً﴾ عظمت خانواده، احترام به پدر و مادر، تکریم مقام والای ابوین طوری است که در کنار توحید قرار گرفته، بعد فرمود مبادا به فکر خانهٴ سالمندان باشید ﴿عِندَکَ﴾ اگر یکی از اینها نزد تو بود و پیر شد نه اینکه در خانهٴ سالمندان گذاشتی و پیر شد آن وقتی که این جامعه متأسفانه از غرب الگو پذیرفت این بچهها را تا هفت سال به مَهد کودک سپرد خودش هم که پیر شد همین بچه او را به خانهٴ سالمندان میبرد مَهد کودک برای چه؟ مگر میشود آدم بچه را با مَهد کودک عاطفی باربیاید این هفت سال هفت دانشگاه است برای او این میخواهد عاطفه یاد بگیرد شما این را دادید دست بیگانه، خب کیفرش هم همین است که وقتی پیر شدی تو را در خانه سالمندان میبرد دیگر شما از آن طرف بردی مَهد کودک این هم از آن طرف میبرد خانهٴ سالمندان لذا فرمود: ﴿عِندَکَ﴾ این باید همانجا بماند پیر بشود تو هم موظّفی حفظش بکنی ما با عاطفه داریم زندگی میکنیم ما با مِهر و محبّت و آنجا که عاطفه است فرار از منزل مطرح نیست بچه بسته به خانه است. هر مشکلی هم داشته باشد بالأخره به مادر، به پدر پناه میبرد نه فرار از خانواده مطرح است، نه در دوران سالمندی سخن از خانه سالمندان است اینها چیست ﴿وَقَضَی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «لقمان» هم مشابه همین است فرمود: ﴿أَنِ اشْکُرْ لِی وَلِوَالِدَیْکَ﴾ آنها مجرای فیض خالقیت هستند اینکه شما میبینید غرب الآن متلاشی شده برای اینکه خانواده را اصل قرار نداده شما ببینید مسئله خانواده در اسلام آن قدر مهم است که در قانون اساسی ما آمده که خانواده در اسلام اصل است نه اینکه یک مسئله فردی و اجتماعی است و کاری به کشور ندارد در قانون اساسی ما آمده برای اینکه جامعه را خانواده میسازد فرمود احترام پدر و مادر، تکریم پدر و مادر، نزد تو هم باید باشد، جای دیگر هم نباید باشد این ﴿عِندَ﴾ با اینکه مفعول است گرچه ظرف است با اینکه مفعول است این را جلو ذکر کرده ﴿إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِندَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُمَا﴾ نفرمود «امّا یبلغنّ أحدهما عندک» نه، بچه باید پدر و مادرش را حفظ بکند این فرض ندارد صحیح ندارد اساس خانواده این نیست که آدم کمی پدر و مادر پیر شد ببرد خانهٴ سالمندان اگر کسی خَیّر است، خب راه خیر هم فراوان است چرا خانهٴ سالمندان؟ فرمود: ﴿إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِندَکَ﴾، ﴿عِندَکَ﴾ یعنی ﴿عِندَکَ﴾ ﴿عِندَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ کِلاَهُمَا فَلَا تَقُل لَهُمَا أُفٍّ﴾ وکذا و کذا و کذا احترام به پدر و مادر در کنار توحید الهی ذکر شده است.
«و الحمد لله رب العالمین»
آفتاب باید به هر سیب و گلابی بتابد و زمین حاصلخیز برای هر دو باشد تا هر کسی میوه خاصّ خودش را بدهد
تفاوت علمی در محضر علم حق وابسته به تفاوت اسمای حُسنای خداست.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿کُلّاً نُّمِدُّ هؤُلاَءِ وَهؤُلاَءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّکَ وَمَا کَانَ عَطَاءُ رَبِّکَ مَحْظُوراً ﴿20﴾ انُظرْ کَیْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ وَلَلْآخِرَةُ أَکْبَرُ دَرَجَاتٍ وَأَکْبَرُ تَفْضِیلاً ﴿21﴾ لَا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَّخْذُولاً﴿22﴾ وَقَضَی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِندَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ کِلاَهُمَا فَلَا تَقُل لَهُمَا أُفٍّ وَلاَ تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَهُمَا قَوْلاً کَرِیماً ﴿23﴾ وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیراً ﴿24﴾
بعد از اینکه فرمود مردم دو قِسماند بعضیها اهل دنیایند بعضیها اهل آخرت فرمود ما هر دو گروه را برای آزمون از نعمتمان برخوردار میکنیم کسی را محروم نمیکنیم ولی و همه اینها وسایل آزمون الهی است و عنوان ربّ را هم محور بحث قرار داد و تکرار هم بر اساس عنوان ربّ است فرمود: ﴿کُلّاً نُّمِدُّ هؤُلاَءِ وَهؤُلاَءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّکَ﴾ یک، ﴿وَمَا کَانَ عَطَاءُ رَبِّکَ مَحْظُوراً﴾ این دو.
محور را ربوبیّت قرار دادن، تکرار و تأکید روی ربوبیّت قرار دادن این نظیر تعلیق حُکم بر وصف که مُشعر به علّیت است خواهد بود یعنی اگر او ربّ است باید بپروراند دیگر پرورش انسان هم به امتحان اوست امتحان هم به داشتن وسایل و ابزار است، وسایل و ابزار هم مسائل و علل مادی است دیگر اگر او ربّ است دارد میپروراند تا اینکه هر کسی میوهٴ خودش را بدهد، خب آن کسی حنظل است باید میوهٴ خودش را بدهد، آن که سیب و گلابی است باید میوهٴ خودش را بدهد، پس باران باید برای هر دو ببارد، آفتاب باید به هر دو بتابد و زمین باید زرخیز و حاصلخیز برای هر دو باشد همه اینها باید باشد تا هر کسی میوه خاصّ خودش را بدهد بالأخره، پس ربوبیّت مدار است و تکرار و تأکید هم بر اساس ربوبیت است و اگر او ربّالعالمین است عطای او نباید محدود باشد، منقطع باشد و مانند آن.
بعد فرمود این تفاوتهایی که میبینی اینها دو قِسم است یک قِسم تفاوتهای مقطعی و اعتباری است که روزانه در تغییر است کسی رئیس است بعد معزول میشود، کسی مرئوس است بعد به سِمتی میرسد اینها عناوین اعتباری زودگذر است. بعضیها نه، یک اوصاف ثابت و دوامداری دارند سالیان متمادی با یک وصف هستند میفرمایند این اوصاف را ببین، این تفاوتها را ببین نمونهای است از تفاوتهایی که در قیامت است ﴿انُظرْ کَیْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ﴾ در آخرت هم همین طور است منتها درجات آخرت بیشتر است، تفضیل آخرت بیشتر است. در دنیا مراتب محفوظ است، در آخرت هم مراتب محفوظ است منتها مراتب آخرت بیشتر و تفضیل آخرت هم بیشتر پس ﴿انُظرْ کَیْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ﴾ همین را معیار قرار بده ببین آن وقت ﴿وَلَلْآخِرَةُ أَکْبَرُ دَرَجَاتٍ وَأَکْبَرُ تَفْضِیلاً﴾ این هم یک مطلب.
مطلب دیگر اینکه گرچه مردم ﴿مَن کَانَ یُرِیدُ الْعَاجِلَةَ﴾ ، ﴿وَمَنْ سَعیٰ أرادَ الآخِرَة وَسَعَی لَهَا سَعْیَهَا﴾ اما همه اینها ریشه در ربوبیت الهی دارد این تفاوتها ریشه در تفاوتهای الهی دارد.
بیانذلک این است که این اختلاف افراد در مرحلهٴ عین و خارج مسبوق به اختلاف علمی است یعنی آنچه را که افراد در خارج مختلفاند «الناس معادن کمعادن الذّهب والفضّة» این تفاوتهای عینی و وجود خارجی اشیا مربوط به تفاوتهای وجود علمی است این یک، یعنی اینها قبلاً معلوم بودند بعد وجود عینی پیدا کردند آنجا متفاوت بودند اینجا هم متفاوتاند نه اینکه آنجا یکسان بودند اینجا متفاوت شدند، پس تفاوتهای عینی محسوس است و این تفاوتهای عینی مسبوق به تفاوتهای علمی است گرچه ما اول گفتیم بعضی مرید دنیایند بعضی مرید آخرتاند اما ﴿انُظرْ کَیْفَ فَضَّلْنا﴾ ما این نقشه را کشیدیم ببینیم این سر از جبر درمیآورد یا سر از اختیار درمیآورد یا سر از امر بین الأمرین درمیآورد. محور اول این بود که مردم بعضی مرید دنیایند بعضی مرید آخرتاند بعد میفرماید ببین ما چگونه بین اینها تفاضل قائل شدیم ﴿انُظرْ کَیْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ﴾، پس تفاوتهای عینی محسوس است این تفاضلهای عینی مسبوق به تفاوتهای علمی است ﴿أَلَا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ﴾ اول عالِم بود بعد موجود کرد این نقشهٴ علمی نزد حقتعالی متفاوت بود آن نقشهٴ علمی متفاوت باعث پیدایش اشیای متفاوت شد، این قدم دوم.
تفاوت علمی در محضر علم حق در حضرت علمی الهی وابسته به تفاوت اسمای حُسنای خداست این دعای نورانی جوشن کبیر که 1001 اسم دارد اینها مظاهر میطلبند بعضی مظهر ضارّند، بعضی مظهر نافعاند، بعضی مظهر قابضاند، بعضی مظهر باسطاند جبرئیل(سلام الله علیه) مظهر علیم و معلِّم است، عزرائیل(سلام الله علیه) مظهر ممیت است، اسرافیل(سلام الله علیه) مظهر مُحیی است، میکائیل(سلام الله علیه) مظهر کِیل و پیمانه و رزق است و هکذا، پس اسمای الهی متفاوت است و این موجودات مظاهر آن اسمای الهیاند، پس خدا هست و اسمای الهی است که متفاوتاند این اسمای متفاوت، مظاهر متفاوت دارند آن مظاهر اول در نشئهٴ علم متفاوتاند بعد در نشئهٴ عین تفاوتشان ظهور میکند این نقشهٴ عالم.
آن وقت سؤال مطرح میشود که پس این میشود یا جبر یا مثلاً اختیار از انسان گرفته میشود یا فلان، اما «والذی ینبغی ان یقال» این است که ذات اقدس الهی عالَم را منظم آفرید ما الا ولابد عالم باید متفاوت باشد که در بحثهای قبل هم داشتیم اگر همه در یک حدّ از استعداد باشند یعنی مثلاً همه استعداد طبّ داشته باشند یا هندسه داشته باشند یا علوم حوزوی داشته باشند یا علوم دانشگاهی داشته باشند این تساوی هست اما میشود بینظم یعنی اگر همه طبیب باشند، همه مهندس باشند، همه روحانی باشند، همه ادیب باشند این تساوی هست اما عالمی که همهاش ادیب است اول مشکلش است، عالمی که همهاش مهندس است اول مشکلش است، عالمی که همهاش طبیب است اول مشکلش است بعضی باید طبیب باشند، بعضی مهندس باشند، بعضی دامدار باشند، بعضی کشاورز باشند، بعضی کارگر باشند، بعضی کارفرما باشند تا عالم منظم بشود پس تفاوت الا ولابد ضروری است و کمال عالم هم در تفاوت است چون کمال عالم در تفاوت است اسمای الهی متفاوتاند، مظاهرش هم متفاوتاند، صُوَر علمیه هم متفاوت است، صُور عینیه متفاوت این نقشه کلی که حکمت او را به عهده دارد.
میماند مسائل جزئی کسی ممکن است سؤال بکند که درست است که تفاوت باید باشد «الناس معادن کمعادن الذّهب والفضّة» اما زید بیچاره چرا باید کارگر باشد، عمرو باچاره باید کارفرما میگوییم بسیار خب، حالا عمرو شده کارگر زید شده کارفرما تازه اول اشکال است شما اشکال در جهانبینی توحیدی و الهی دارید یا درباره اشخاص معیّن؟ درباره جهانبینی اگر اشکال دارید این قابل حل نیست شما میگویید چرا زید کارگر است و عمرو کارفرما بسیار خب، عمرو بشود کارگر و زید بشود کارفرما اشکال به حال خود باقی است. چرا آنکه معدن مس است معدن طلا نشد آنکه معدن طلاست معدن مس نشد؟ میگوییم بسیار خب امر به عکس بشود تازه اول اشکال است «الاشکال باقٍ بحاله». ما یک سلسله تفاوتهایی را از جهانبینی الاولابد باید داشته باشیم میماند مسائل جزئی که چرا زید کارگر شد عمرو کارفرما اینها علل فراوان دارد به تربیت پدر و تربیت مادر و به اصول خانوادگی و به محیط زیست و آموزش و پرورش و به حوزه و دانشگاه و دهها علل مستور و مشهور دارد که آنها قابل پیشبینی به این صورت نیست آن وقت میشود پای بشر و اختیار بشر و کسب بشر و ﴿بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ﴾ و امثال ذلک است.
پرسش:...
پاسخ: ذات اقدس الهی اصل اختلاف را اراده کرده و زید را هم مختار آفریده هیچ کاری از زید صادر نمیشود مگر در همان مسیر «نَجدین» زید همیشه سرِ دو راه است یعنی همه ما همین طور هستیم اگر یک وقت راه یک طرفه شد تکلیف هم گرفته میشود که بحثهای روزهای قبل گذشت هیچ کاری از ما صادر نمیشود مگر اینکه ما همیشه سر دو راه هستیم، اگر یک وقت راه یک طرف شد بسته شد تکلیف هم گرفته میشود «رفع ما اضطرّوا» ما الا ولابد باید غذا بنوشیم، الا ولابد تشنهایم باید آب بنوشیم اما هرگز به حرامخوری و به آلودهخوری که مضطرّ نیستیم ما میتوانیم این نیازمان را هم از راه حلال فراهم بکنیم هم از راه حرام چون سرِ دو راهی هستیم مورد آزمون الهی هستیم هر دو را هم برای ما فراهم است، اگر راه یک طرفه شد تکلیف هم برطرف میشود.
پرسش:...
پاسخ: بله، آنها هم میتوانند محال نیست ولی نمیکنند مثل اینکه ما الآن همه ما که اینجا نشستیم نسبت به بعضی از گناهان معصومیم هیچکس اصلاً در تمام مدت عمرش هیچ فکر کرده که با محارم خودش خدای ناکرده خلاف بکند اصلاً به ذهنش نمیآید تا بگوید «استغفر الله» حالا الآن که ما گفتیم به ذهن آمد. خیلی از گناهان است که ما نسبت به آنها معصومیم چند قُبحش برای ما بیّنالغی است هر معصیتی نسبت به معصوم(سلام الله علیه) اینچنین است بیّنالغی بودنش، علم وافیشان، آلوده بودنشان مگر هیچکس شد در تمام مدت عمر دست به قاذورات بزند که بگوییم آقا این قاذورات خوردن حرام است مگر این. اصلاً به فکر کسی نمیآید با اینکه این حرام است دیگر آنها میدانند و میبینند باطن گناه این است وقتی میدانند، خب دست به کار نمیزنند که.
بنابراین ما که الآن اینجا نشستهایم نسبت به خیلی از گناهان معصومیم آنها نسبت به همه گناهها این طورند علمشان بیشتر است، قدرت بیشتری دارند، قدرت ضبط دارند شما الآن تسبیح دست بگیرید میبینید بیش از صد گناه است که نسبت به آنها ما معصوم مطلقیم در تمام مدت عمر اصلاً به ذهنمان نیامده که چنین کاری بکنیم.
پرسش:...
پاسخ: نه، تا آنجا که به خدا برمیگردد پاسخش روشن است، پس تا آنجایی که به شخص برمیگردد ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُلُونَ﴾ تکوین سرِ جایش محفوظ است، تشریع سرِ جایش محفوظ است. چرا زید استعدادش کم است؟ خب بسیار خب، زید استعدادش زیاد، عمرو استعدادش کم باز الاشکال الاشکال آنچه که مربوط به کلّ نظام است این منظم است هیچ نقصی در او نیست میماند اشخاص که چرا زید این طور شد، خب دوتا برادر گاهی یکی کماستعداد میشود یکی پُراستعداد این مربوط به میلاد اوست، غذای اوست، نطفهٴ اوست، شب و روز اوست، انعقاد اوست در روایات ما همین است که اگر کسی این ﴿شَارِکْهُمْ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ﴾ در ذیل این آیه آن روایات است دیگر که شیطان شریک میلاد بعضی از نوزادهاست حالا شریک مال بودنش مشخص است اما فرمود: ﴿وَشَارِکْهُمْ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ﴾ خب کسی نامحرمی را میبیند از جلویش رد میشود نگاه به او نمیکند، کسی نگاه میکند طمع میکند با همین انگیزهٴ شهوی شب در بستر با همسرش جمع میشود آن فرزند میشود وَلدی که «اشترک فیه أبو والشیطان» ﴿وَشَارِکْهُمْ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ﴾ فرمود وقتی کسی با همسرش جمع شده است مبادا خیال نامحرم دیگر داشته باشد این دیگر به سوء اختیار خود شخص است دوتا ولدند یکی بشود کمیلبن زیاد نخعی از اصحاب حضرت امیر میشود، برادرش میشود حارثبن زیاد نخعی قاتل بچههای مسلم اینها دوتا برادرند از یک خانوادهاند.
بنابراین این یکی به سوء اختیارش است، آن یکی به حُسن اختیارش است پس آنچه که به تکوین برمیگردد نظام احسن است، آنچه به تشریع برمیگردد اختیار خود آدم سرِ راه است ما در تمام کارها بین دو راه هستیم ما مجبوریم غذا بخوریم، مجبوریم آب بنوشیم اما مجبور نیستیم حرام بخوریم که حرام و حلال هر دو هست، اگر جایی راه یک طرفه شد تکلیف هم برداشته میشود «رفع ... وما لا یعلمون» است، «رفع... ما اضطرّوا» است، «رفع... ما استکرهوا» است «رفع... وما لا یطیقون» است و مانند آن.
بنابراین آنچه که به تکوین برمیگردد اختلاف است، اختلاف حتماً باید باشد و این اختلاف منشأ خیر و رحمت و برکت است و اگر یکسان بود بینظم بود و عالم، عالم ناقصی بود. آنچه که به ما برمیگردد به سوء اختیار ما یا به حُسن اختیار ماست البته ما میشویم مسئول، ما میشویم معاقَب، ما میشویم مورد بازخواست ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُلُونَ﴾ .
بنابراین آن بخش تکوینش را فرمود: ﴿انُظرْ کَیْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ﴾ ما چقدر عالم را زیبا آفریدیم درست است ﴿مِنکُم مَن یُرِیدُ الدُّنْیَا وَمِنکُم مَن یُرِیدُ الآخِرَةَ﴾ درست است بعضیتان دو قِسماند اما ببینید ما چقدر نقشه خوب کشیدیم همین نقشه در قیامت هم هست ﴿وَلَلْآخِرَةُ أَکْبَرُ دَرَجَاتٍ وَأَکْبَرُ تَفْضِیلاً﴾ این برای این. فرمود مبادا، مبادا این کسی که مهندس است، معمار است، کلّ نظام را او تهیه کرده برای او شریک قائل بشوی با این کسی را نیاور تنها کسی که کلّ نظام را اداره میکند همین خداست ﴿لَا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ﴾ که مفروقعنه است و فطرتپذیر است و دلپذیر با این صاحبخانه دیگری را راه نده ﴿لَا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَّخْذُولاً﴾ آن وقت این قرینه چون در مقام وصف است مفهوم هم میشود از آن گرفت مفهوم تفسیری البته نه اصولی، اگر مشرک اهل قعود است یک، مذموم است دو، مخذول است سه، موحّد اهل قیام است یک، محمود و ممدوح است دو، منصور است سه. تو این کار را کردی زمینگیر میشود موحّد باش که همیشه قائم باشی، تو این کار را کردی مذموم میشوی موحّد باش که ممدوح و محمود باشی، تو این کار را کردی مخذولی موحّد باش که منصور باشی ﴿کَفَی بِرَبِّکَ هَادِیاً وَنَصِیراً﴾ .
خب، پس این کار را نکن. این اوصاف به آن قسمتهای ذات اقدس الهی برمیگردد این دانست که بیگانه در حریم کلّ خلقت راه پیدا کند، پس تفاوتها آن بخشهایی که به نظام تکوین برمیگردد بسیار چیز خوبی است و چارهای هم از او نیست آن بخشهایی که نقص است به افراد برمیگردد بالاتر از او نیست.
خدا غریق رحمت کند سیدناالاستاد را بارها این مثال را میزدند این جریان «من عرف نفسه فقد عرف ربّه» در بخشی از موارد شهودی است، در بخشی از موارد برهانی است، در بخشی از موارد هم خطابی است این بیان شاید تلفیقی باشد از برهان و خطابه. میفرماید خدای سبحان هر دو گروه را آفرید ظالم و مظلوم را او آفرید، قاتل و مقتول را او آفرید و بیگانه و آشنا را او آفرید، ولی نه آفرینش به ظلم و قتل رنگ میگیرد، نه آفریدگار به ظلم و قتل رنگ میگیرد که او بشود ظالم یا قاتل یا ایجاد، رنگ قتل و ظلم بگیرد. مثالی که میزدند میفرماید شما الآن در صحنهٴ ذهنتان کارگردانی میکنید فیلمی را یا غیرفیلمی را ترسیم میکنید صحنهای را، صحنهٴ مبارزهای را قاتل و مقتول را ترسیم میکنید، ظالم و مظلوم را ترسیم میکنید، باغهای گوناگون، درختهای گوناگون را ترسیم میکنید همه اینها را در صحنهٴ ذهنتان ترسیم میکنید حالا بعد یا در خارج پیاده میکنید یا نمیکنید ولی در صحنهٴ نفستان اینها را ترسیم کردید شما ایجاد کردید این صُوَر را، ظالم را ایجاد کردید، مظلوم را ایجاد کردید، قاتل را ایجاد کردید، مقتول را ایجاد کردید اما نه علم ظلم و قتل میپذیرد نه شما ظالم و قاتلید نه نفستان این صحنه، صحنهای است که در آن ظالم و مظلوم هست، قاتل و مقتول هست درخت سبزرنگ را شما آفریدید اما نه علم سبز است نه شما سبز شدید شما برگ سبز را خلق کردید در ذهنتان، اما این سبزی برای آن برگ است نه به نفستان سرایت میکند نه به خود شما نه به دانش شما که دانش بشود سبز دانش رنگ ندارد ایجاد الهی صبغهاش فقط صبغةالله است ذات اقدس الهی منزّه از هرگونه صبغه است آفرینش صبغهٴ الهی دارد نه صبغهٴ ظلم دارد نه صبغهٴ قتل دارد نه صبغهٴ سبز و سفید و امثال ذلک دارد این نظم را ذات اقدس الهی ایجاد کرده است او عامل نظم است یک اختلاف درونگروهی افراد دارند تا آنجا که مقدس است و منزّه است و خیر است و کمال است صُنع الهی است آنجایی که شرّ است به سوء اختیار خود افراد برمیگردد شما اگر در صحنهٴ نفس یک کارگردانی کردید اینچنین نیست که قتل آن قاتل به علم شما یا به خود شما برگردد که صحنهٴ هستی هم همین طور است ذات اقدس الهی انسان را آفرید با همه مجاری علمی و ادراک و قدرت او دو طرف را آفرید حالا یکی دیگری را میکُشد یا دیگری ظلم بکند و مانند آن.
فرمود: ﴿انُظرْ﴾ آن بخشهای علم و حکمت کار ماست ﴿کَیْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ﴾ همین را معیار قرار بده ﴿لَلْآخِرَةُ أَکْبَرُ دَرَجَاتٍ وَأَکْبَرُ تَفْضِیلاً﴾.
پرسش:...
پاسخ: در هر دو امتحان است دیگر.
پرسش: عرضم بر این است که آیا قابلیت حتی در معصوم چون معصوم غیر انسانهای عادیاند آیا این قابلیتهایی که خداوند تبارک و تعالی به آنها داده جبری است یا اختیاری؟
پاسخ: نه، قابلیت که به فعلیّت نرسیده نسبتش به دو طرف علیالسواست ذات اقدس الهی یک قابلیّت ده درجه به زید دارد تکلیف ده درجه از زید میخواهد دوتا راه مساوی است. قابلیت بیست درجه به عمرو داد تکلیف بیست درجه به او داد چون ﴿لاَ یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَهَا﴾ راه دو طرفه است و مساوی است به هر اندازه که قابلیت داد به همان اندازه تکلیف میکند همان طوری که در مسائل مالی فرمود هر کسی به اندازه وسعش اعطا بکند ﴿مَن قُدِرَ عَلَیْهِ رِزْقُهُ فَلْیُنفِقْ مِمَّا آتَاهُ اللَّهُ﴾ و مانند آن در مسائل علمی همین طور است، در مسائل اخلاقی همین طور است ولی نصاب لازم را به همه داد اگر یک وقت کسی در اثر رخدادهای تاریخی یا علل و عوامل دیگر راهش یک طرفه شد تکلیفش هم گرفته میشود اینچنین نیست که خدای سبحان به کسی قابلیت ده درجه بدهد آن وقت تکلیف یازده درجه از او بخواهد این طور نیست هر اندازه که داد همان را تکلیف میخواهد دیگر.
پرسش:...
پاسخ: تفاوت هم همین طور است دیگر. تفاوت معنایش این است که الآن این رشتهٴ تسبیح که صدتاست اگر یکدانه از اینها فوت بشود جایش خالی بشود این ناهماهنگ است چیزی فوت بشود. در کلّ نظام سماوات، ارض، مُلک، ملکوت هیچ چیز این طور نیست که جایش فوت بشود خالی باشد این اختلاف هست ﴿وَهُوَ الَّذِی جَعَلَ الَّیْلَ وَالنَّهَارَ خِلْفَةً لِمَنْ أَرَادَ أَن یَذَّکَّرَ أَوْ أَرَادَ شُکُوراً﴾ اما چیزی فوت بشود جایش خالی باشد این در عالم نیست میگوید دوبار، سهبار، دهها بار نگاه بکن میبینی همه چیز سرِ جای خودش است دیگر ﴿مَا تَرَی فِی خَلْقِ الرَّحْمنِ مِن تَفَاوُتٍ﴾ چیزی فوت نشده همه چیز سرِ جایش خودش است نه اینکه اختلاف نیست تفاوت یعنی تفاوت، اختلاف یعنی اختلاف تفاوت یعنی چیزی فوت بشود جایش خالی باشد وقتی خالی شد بالأخره آدم خلل را چطور پُر بکند.
پرسش:...
پاسخ: خب، این مربوط به سوء اختیار خودشان است وگرنه اگر به اهلبیت(علیهم السلام) مراجعه میکردند آنها تدریس کردند، تعلیم کردند ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ شدند فرمودند: «لا جبر ولا تفویض بل أمر بین الأمرین» این هم یک علم عادی نیست گوشهای از این علم به اصول سری زده مرحوم آخوند صاحب کفایه گفته «قلم اینجا رسید و سَر بشکست» این نظیر استصحاب نیست، نظیر اشتغال نیست، نظیر برائت نیست که با هفت، هشت سال درس خواندن حل بشود خب مرحوم آخوند جزء فحول این میدان است دیگر این یک درس چندین سالهٴ مستمرّ نفسگیر میخواهد چون نبود فرمود «قلم اینجا رسید و سر بشکست» اما وقتی دهها بار گفته بشود و اشکال بشود و طرح بشود سؤال بشود میشود بیّنالرشد وگرنه همین طوری آدم وارد مسئله بشود، خب البته سر میشکند دیگر ولی به هر تقدیر فرمود: «لا جبر ولا تفویض بل أمر بین الأمرین».
خب، بنابراین آنچه که مربوط به نظام تکوین است بیّنالرشد است ﴿انُظرْ کَیْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ﴾ آنچه که به نظام افراد برمیگردد ﴿مَن کَانَ یُرِیدُ الْعَاجِلَةَ﴾ کذا، ﴿مَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ﴾ کذا فرمود ما راه را برای هر دو باز کردیم همهتان هم سرِ دوراهی هستید چندینبار هم به شما گفتیم آن راه باطل کجراهه است سرتان میشکند پایانی ندارد و بیراهه اگر رفتید خودتان را هدر دادید در بحث سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» گذشت، در بحث سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» گذشت فرمود شما غیرخدا را اگر سِمت دادید یک لفظ است یک، یک مفهوم است دو، زیرش خالی است سه شما چرا به دنبال خالی میگردید خالیبندی، خالیبندی همین است فرمود این مشرکین خالیبند هستند، چرا؟ برای اینکه این چوبها را میگویند ربّ این «راء» و «باء» مشدّد لفظ است یک، معنا دارد دو، اما زیر این معنا خالی است شما این رب را به این چوب حمل کردید اینجا که ربّی نیست فرمود چرا میپرستید؟ ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکُم مَا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ﴾ شما میگویید «هولاء آلهتنا» «اربابنا» گفتید اله ما هم شنیدیم، گفتید ربّ ما هم شنیدیم اما کجاست ربّ؟ این لفظ زیرش خالی است ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوهَا﴾ اسمی بیمسمّاست از ما بپرسید میگوییم این سنگ است، از هر عاقلی بپرسید میگوید این چوب و سنگ است شما میگویید ربّ است این ربّ کجاست این اسمی است که داخلش خالی است شما به دنبال خالی راه افتادید، خب سرتان میشکند دیگر ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ﴾ ﴿أَسْماءٌ﴾ یعنی بیمسمّا ﴿إِنْ هِیَ﴾ حصر کرده در «اعراف» گذشت در سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» گذشت هر دو بحث مبسوطش گذشت ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکُم﴾ شما اسمش را گذاشتید ربّ وگرنه چوب است شما به دنبال هیچ رفتید این را میگویند خالیبندی ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکُم مَا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ﴾ دلیل ندارید که پس چرا به دنبال هیچ میروید کسی که چوب را نمیپرستد که شما هم که قبول دارید که چوب را نمیشود پرستید بسیار خب، آن ربّ کجاست؟ خیلیها که به دنبال همین بازیهای مقام میروند همین است یعنی وقتی تحلیل میکنید میبینید خالیبندی یعنی همین سرانجام هم به جان هم میافتند عاقل کسی است که یک لفظ را بگوید، یک مفهوم بگوید، یک مصداق داشته باشد به دنبال مصداق راه میافتد اما لفظ بگوید، مفهوم بگوید زیرش خالی باشد آخر کجا داری میروی؟ ﴿أَیْنَ تَذْهَبُونَ﴾ این ﴿أَیْنَ تَذْهَبُونَ﴾ همین است. در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» این آیه بود و همچنین سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» اینها بحثش گذشت آیه چهل سورهٴ «یس».
پرسش: فرمایش شما نسبت به امور اختیاری انسان که به سوء اختیار یا به حُسن اختیار است این معاقب است یا ثواب دارد اما در بلایای طبیعی مانند سیل و زلزله اینها چه طوری توجیه میشود؟
پاسخ: اینها هم سرّش این است که در روایات ما هم هست در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «نساء» گذشت که بین انسان و حوادث روزگار یک پیوند ضروری است نه انسان تافتهٴ جدابافته است نه سیل و زلزله. یک بیان نورانی از امام رضا(سلام الله علیه) هم در آن بحثها نقل شد «کلّما أحدث العباد من الذّنوب ما لم یکونوا یعلمون أحدث الله لهم من البلاء ما لم یکونوا یعرفون» هر وقت گناه تازه پیدا شده آمد یک بلای تازه پیدا شده بیسوادی، درس نخواندن، ضعف مدیریت، به فکر کشور نبودن، آب را مهار نکردن خب سیل میآورد دیگر فرمود شب و روز زحمت بکش این آب را مهار کن من که به تو آب دادم دلت میخواهد من سد هم برایت درست کنم، خب کجا ما سد زدیم که سیل آمد؟ کجا ما دستگاه زلزلهسنج ساختیم و روی گُسلها خانه نساختیم و زلزله آمد دلمان میخواهد همین طور مُفت و مجّان زندگی بکنیم خب این ملت بیسواد آسیب میبیند دیگر. فرمود: ﴿فَامْشُوا فِی مَنَاکِبَها﴾ روی دوش زمین سوار بشوید بررسی کنید آب را مهار کنید یک بیان نورانی از حضرت امیر نقل شده بود که این را مرحوم صاحب وسائل هم در باب مکاسب نقل کرده فرمود: «من وجد ماءً و تراباً ثمّ افتقر فأبعده الله» ملتی که آب دارد، ملتی که خاک دارد نتواند آن آب را مهار کند، نتواند آن خاک را سرخیز کند و فقیر باشد خدا او را از رحمت خود دور کند این نفرین علیبنابیطالب است یعنی انبیا بیایند برای ما سد بسازند این میشود مُفتخوری فرمود کشوری آب داشته باشد، خاک داشته باشد معذلک بدهکار باشد «من وجد أرضاً و ماءً» یا «من وجد ماءً و تراباً ثمّ افتقر فأبعده الله» این را مرحوم صاحب وسائل نقل کرده در جوامع روایی دیگر ما هم هست، خب چه موقع ما این کارها را کردیم.
نعم، بعضی از امور است که قابل پیشبینی نیست یا علم هنوز به آنجا نرسیده آن را هم به فرمودند اگر شما فلان کار را کردی، مرگهای نابهنگام زیاد است، سیل زیاد است، زلزله زیاد است این بعضی از دعاهایی که در همین دعای نورانی کمیل هست بخشی از روابط بین گناهان و بلایای طبیعی هست اما مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) در جلد دوم کافی بخشهای وسیعتری را ذکر کرده یک، مرحوم فیض(رضوان الله علیه) آنچه که در کافی هست با جوامع روایی دیگر جمع کرده دو، بین گناهان و عوامل طبیعی که رابطه برقرار میشود مشخص شده است سه. در این دعای کمیل میگوییم «وَاغْفِرْ لِی الذُّنُوبَ الَّتی تُنْزِلُ الْبَلاءَ» اینها افسانه است؟ یا علم است «اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِی الذُّنُوبَ الَّتی تُنْزِلُ النِّقَمَ» این کدام گناه است که نِقمت میآورد، سیل میآورد، زلزله میآورد و اینها.
خب، بعضیها ـ معاذ الله ـ میگویند اینها افیون و فسانه است خیلی خوب آنها مختارند اما رابطهٴ این سیدناالاستاد یک بحث مفصّلی کرده در همان اوایل سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که بین اعمال ما و حوادث روزگار یک رابطهٴ علّی و معلولی برقرار است نه ما جدای از عالمیم نه عالم جدای از ماست ما خیال کردیم انسان چیزی است جدای از آسمان و زمین، آسمان و زمین هم چیزی است جدای از عالم خیر حوادث عالم در کار ما اثر دارد، در تصمیمگیری ما اثر دارد تصمیمگیری ما در رخدادهای گوناگون اثر دارد بیان قرآن کریم هم این است که ﴿لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَی آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ وَلکِن کَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ﴾ فرمود شما آدم خوب باشید ما نعمتهای فراوان میفرستیم فرمود این کار را کردید ما هم ﴿أَنَّ اللّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَی قَوْمٍ﴾ مگر اینکه خودشان ﴿حَتَّی یُغَیِّرُوا مَابِأَنْفُسِهِمْ﴾ چندین آیه است فرمود «کژ روی کژ آیدت جفّ القلم» اما دلمان میخواهد که هیچ کاری نکنیم راه سدسازی و گُسلیابی را طی نکنیم زلزله هم نیاید سیل هم نیاید این هم مُفتخوری است این عالم جای مُفتخوری نیست خلاصه. خب، در سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» آیه چهل فرمود: ﴿مَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِهِ إِلَّا أَسْماءً سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکُم مَّا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ﴾ این آیه چهل سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» گذشت مشابه این در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» هم آیه 71 به این صورت بود ﴿أَتُجَادِلُونَنِی فِی أَسْماءٍ سَمَّیْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُکُمْ﴾ آخر این اسم بیمسمّاست.
خب، بنابراین فرمود اگر آن کار را کردی ﴿فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَّخْذُولاً ٭ وَقَضَی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا﴾ این یک حُکم بالغ است خدای سبحان حُکم کرده، امر کرده خب جز او که نیست خب جز او را هم نپرستید چه کسی تدبیرکنندهٴ این نظام است؟ آنکه هستِ بالذات است دیگر یک وقت است انسان میگوید ـ معاذ الله ـ من منکر نظام علّت و معلولم اشیا خودبهخود پیدا میشود چنین آدمی از نظر معرفتشناسی راه علمی او هم بسته است اگر ما منکر نظام علّت و معلول بودیم و گفتیم اشیا خودبهخود پیدا میشود خب بسیار خب، خودبهخود شما به ننتیجهای رسیدید دیگری خودبهخود به نتیجه مخالف میرسد چون رابطه علّی و معلولی را که نپذیرفتید بین مقدّمتین و نتیجه که ربط علّی نیست شما که نمیتوانید بگویید ما رابطه را در ذهن قبول داریم در عین قبول نداریم، اگر رابطهٴ علّی و معلولی هست معنایش این است که شیئی که واجبالوجود نیست بدون سبب یافت نمیشود ربط بین معلول و علت میشود ضروری این را که دیگر نمیشود گفت من رابطه علمی را قبول دارم رابطه عینی را قبول ندارم که.
برهان این است اگر چیزی هستی او عین ذات او نیست بیسبب یافت نمیشود وقتی سبب به نصاب رسید مسبّب پدید میآید این میشود نظام علّی، اگر کسی این را منکر بود راه علمش هم بسته است به چه دلیل شما این دوتا مقدمه را ترتیب دادی به آن نتیجه میرسی؟ دیگری ممکن است همین دوتا مقدمه را ترتیب بدهد به آن نتیجه نرسد به چیز دیگر برسد، اگر تصادف و شانس و بخت و اتفاق است خب راه علمی بسته است، پس نظام علّی سرِ جایش محفوظ است اگر علّی سرِ جایش محفوظ است آن علت اوّلی علت نخستین باید واجب بالذّات باشد دیگر اگر او هم علّت بخواهد که «الکلام، الکلام» پس یک نفر دارد عالم را اداره میکند خب همان یک نفر را بپرستید دیگر ﴿وَقَضَی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ﴾ فقط او را باید بپرستید و مستحضرید که قرآن کتاب علمی نیست نظیر حکمت و فقه و اصول اینها نور است یعنی علم را با عمل صالح بست، لذا وقتی مسئله توحید را مطرح میکند اصول خانوادگی را مطرح میکند، احترام به پدر و مادر را مطرح میکند، مسائل جانبی را مطرح میکند فرمود: ﴿وَقَضَی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ﴾ این جای حسّاس است دیگر در این مقطع حسّاس فرمود: ﴿بِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً﴾ عظمت خانواده، احترام به پدر و مادر، تکریم مقام والای ابوین طوری است که در کنار توحید قرار گرفته، بعد فرمود مبادا به فکر خانهٴ سالمندان باشید ﴿عِندَکَ﴾ اگر یکی از اینها نزد تو بود و پیر شد نه اینکه در خانهٴ سالمندان گذاشتی و پیر شد آن وقتی که این جامعه متأسفانه از غرب الگو پذیرفت این بچهها را تا هفت سال به مَهد کودک سپرد خودش هم که پیر شد همین بچه او را به خانهٴ سالمندان میبرد مَهد کودک برای چه؟ مگر میشود آدم بچه را با مَهد کودک عاطفی باربیاید این هفت سال هفت دانشگاه است برای او این میخواهد عاطفه یاد بگیرد شما این را دادید دست بیگانه، خب کیفرش هم همین است که وقتی پیر شدی تو را در خانه سالمندان میبرد دیگر شما از آن طرف بردی مَهد کودک این هم از آن طرف میبرد خانهٴ سالمندان لذا فرمود: ﴿عِندَکَ﴾ این باید همانجا بماند پیر بشود تو هم موظّفی حفظش بکنی ما با عاطفه داریم زندگی میکنیم ما با مِهر و محبّت و آنجا که عاطفه است فرار از منزل مطرح نیست بچه بسته به خانه است. هر مشکلی هم داشته باشد بالأخره به مادر، به پدر پناه میبرد نه فرار از خانواده مطرح است، نه در دوران سالمندی سخن از خانه سالمندان است اینها چیست ﴿وَقَضَی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «لقمان» هم مشابه همین است فرمود: ﴿أَنِ اشْکُرْ لِی وَلِوَالِدَیْکَ﴾ آنها مجرای فیض خالقیت هستند اینکه شما میبینید غرب الآن متلاشی شده برای اینکه خانواده را اصل قرار نداده شما ببینید مسئله خانواده در اسلام آن قدر مهم است که در قانون اساسی ما آمده که خانواده در اسلام اصل است نه اینکه یک مسئله فردی و اجتماعی است و کاری به کشور ندارد در قانون اساسی ما آمده برای اینکه جامعه را خانواده میسازد فرمود احترام پدر و مادر، تکریم پدر و مادر، نزد تو هم باید باشد، جای دیگر هم نباید باشد این ﴿عِندَ﴾ با اینکه مفعول است گرچه ظرف است با اینکه مفعول است این را جلو ذکر کرده ﴿إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِندَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُمَا﴾ نفرمود «امّا یبلغنّ أحدهما عندک» نه، بچه باید پدر و مادرش را حفظ بکند این فرض ندارد صحیح ندارد اساس خانواده این نیست که آدم کمی پدر و مادر پیر شد ببرد خانهٴ سالمندان اگر کسی خَیّر است، خب راه خیر هم فراوان است چرا خانهٴ سالمندان؟ فرمود: ﴿إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِندَکَ﴾، ﴿عِندَکَ﴾ یعنی ﴿عِندَکَ﴾ ﴿عِندَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ کِلاَهُمَا فَلَا تَقُل لَهُمَا أُفٍّ﴾ وکذا و کذا و کذا احترام به پدر و مادر در کنار توحید الهی ذکر شده است.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است