- 447
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 23 تا 25 سوره اسراء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 23 تا 25 سوره اسراء"
ذات اقدس الهی فیّاض علی الاطلاق است و تفاوت فیض در عالم هست
مشیئت او حکیمانه است و هیچ چیزی مسیر حکمت او را عوض نمیکند
اصول دین، فروع دین، اخلاق حکمت است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَقَضَی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِندَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ کِلاَهُمَا فَلَا تَقُل لَهُمَا أُفٍّ وَلاَ تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَهُمَا قَوْلاً کَرِیماً ﴿23﴾ وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیراً ﴿24﴾ رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا فِی نُفُوسِکُمْ إِن تَکُونُوا صَالِحِینَ فَإِنَّهُ کَانَ لِلْأَوَّابِینَ غَفُوراً ﴿25﴾
مطالبی که مربوط به آیات قبل بود قسمت مهمّش گذشت چون اینگونه از آیات که ذات اقدس الهی فیّاض علی الاطلاق است و تفاوت فیض در عالم هست موهبتهایی هم نسبت به اولیا و اصفیای خود دارد ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾ و موهبتهایی که به عنوان تفضّل است ﴿ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ﴾ و اینکه مشیئت او حکیمانه است و هیچ چیزی مسیر حکمت او را عوض نمیکند طبق بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) در صحیفه که فرمود: «یَا مَنْ لَا تُبَدِّلُ حِکْمَتَهُ الْوَسَائِلُ» ای خدایی که با هیچ توسل نمیشود مسیر حکمت تو را برگرداند این مطالب و مانند آن مبسوطاً در آیات دیگر گذشت و مشابه این آیات هم باز در پیش داریم چون اینها جزء بحثهای کلیدی قرآن است که هر جا فیض است کار خداست، موهبتهایی هست، تفضّل هست و مانند آن ممکن است در بحثهای بعد مطالب دیگری که مناسب با آن آیات است ذکر بشود.
اما مطلب مهم در اینجا این است که اول مسئله توحید را ذکر میفرمایند بعد بسیاری از مسائل را که زیرمجموعه توحید است از واجبها و حرامها ذکر میکند بعد پایان این بحث هم مسئله توحید را اشاره میکنند در همین سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» آیه 23 فرمود: ﴿وَقَضَی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ﴾ این بحث توحید را ذکر میکنند بعد از اینکه بسیاری از مسائل را بازگو فرمودند خواه در مسائل خانوادگی، خواه در مسائل اجتماعی، خواه در مسائل اخلاقی، خواه در مسائل اقتصادی، خواه در مسائل معرفتشناسی آنگاه در ذیل فرمودند: ﴿ذلِکَ مِمَّا أَوْحَی إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَةِ﴾ معلوم میشود اصول دین حکمت است، فروع دین حکمت است، اخلاق حکمت است، مسائل خانوادگی حکمت است، حکمتی که قرآن کریم مطرح میکند همان حکمت مصطلح نیست.
در آیه 39 همین سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» بعد از اینکه این مجموعه را بیان فرمود، فرمود: ﴿ذلِکَ مِمَّا أَوْحَی إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَةِ﴾ دوباره آنچه را که صدر این قسمت بود از باب «ردّ العجز الی الصدر» فرمود: ﴿وَلاَ تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتُلْقَی فِی جَهَنَّمَ مَلُوماً مَّدْحُوراً﴾ در آیه 39 عصارهٴ این مطالب را بیان فرمود چه اینکه در آیه 22 هم فرمود: ﴿لَا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَّخْذُولاً﴾.
مطلب بعدی آن است که تمام اطاعات به توحید برمیگردد و تمام معاصی به شرک برمیگردد این است که وقتی یک مجموعه از احکام الهی را میخواهند ذکر بکنند اول سخن از دعوت به توحید و پرهیز از شرک است بعد آن مجموعه را ذکر میکنند گاهی یک حُکم واجب یا حرامی را ذکر میکنند آن لازم نیست که مصدّر بشود به مسئله توحید یا نفی شرک، گاهی یک مجموعه از احکام را ذکر میکنند آنچه که در این سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» از آیه 23 تا 39 شروع میشود شاید در حدود بیست حُکم از احکام اعتقادی، اخلاقی و اجتماعی و خانوادگی و معرفتشناسی باشد این مجموعه را که میخواهند ذکر بفرمایند اول مسئله توحید و نفی شرک را ذکر میکنند، بعد اینها را بازگو میکنند، پایان هم دوباره مسئله توحید را ذکر میکنند چه اینکه در بخشهایی از سورهٴ مبارکهٴ «انعام» هم مشابه این گذشت گرچه به این گسترش نبود آیه 151 سورهٴ مبارکهٴ «انعام» هم همین طور بود در آنجا فرمود: ﴿قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَاحَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ أَلاَّ تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً﴾ بعد فرمود: ﴿وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً وَلاَتَقْتُلُوا أَوْلاَدَکُم مِنْ إِمْلاقٍ﴾ آیه 51 و 52 در پایانش آیه 53 ﴿وَأَنَّ هذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَلاَتَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَن سَبِیلِهِ ذلِکُمْ وَصَّاکُم بِهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ﴾ آنجا هم مصدّر به توحید است و جمعبندی خاصّی هم به همراه آنها هست.
سرّ اینکه تمام اطاعات به توحید برمیگردد و تمام معاصی به شرک برمیگردد تا حال چندبار بازگو شد چون تا حال این متن و شرح چندبار آمده یعنی وقتی اول مسئله توحید است، بعد در ضمن او مطالب فراوانی ذکر میشود یا اول نهی از شرک است بعد مطالب فراوانی از معاصی ذکر میشود این ارجاع اطاعات به توحید است و ارجاع معاصی به شرک. هر جا اطاعت است زیربنایش توحید است، هر جا معصیت است زیربنایش شرک است.
بیانذلک این است که انسان وقتی اطاعت میکند در مسائل خانوادگی از پدر و مادر اطاعت میکند یا حقّ همسر را رعایت میکند یا حقّ فرزند را رعایت میکند وقتی شما تحلیل میکنید میگویید که خب چرا این حقوق را رعایت میکنید؟ میگوید برای اینکه دستور است دیگر، چه کسی دستور داده؟ مثلاً فلان روایت هست، فلان آیه است، خب سند اعتبار روایت و آیه چیست؟ چون خدا فرمود دیگر بالأخره انبیا اگر فرمودند، ائمه اگر فرمودند از طرف ذات اقدس الهی است چون ﴿مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی﴾ پس بازگشت همه این اطاعات به پیروی فرمان خدای سبحان است چه اینکه شرک هم اینچنین است این تحلیل را سیدناالاستاد در المیزان دارند در همین ذیل همین بحث که همه معاصی به شرک برمیگردد ولی آنچه را که قبلاً نقل شد از جناب صدرالدین قونوی بود که ایشان در اربعینش آن حرف را دارد و بارها هم این مطلب اینجا بازگو شد که ایشان میفرمایند هیچ معصیتی نیست مگر اینکه به شرک برمیگردد، چرا؟ برای اینکه اگر کسی دست به خلاف میزند یک وقت بر اساس سهو است، یک وقت بر اساس نسیان است، یک وقت بر اساس اضطرار است، یک وقت بر اساس الجا است، یک وقت بر اساس اکراه است، یک وقت بر اساس اجبار است همه اینها بر اساس حدیث رفع برداشته شده یعنی اگر کسی سهواً بود یا نسیاناً بود، به حُکم بود یا به موضوع بود دربارهٴ حُکم قصور کرد و نه تقصیر، درباره خیلی از اینها بر اساس اضطرار بود، بر اساس الجا بود، بر اساس اجبار بود، بر اساس اکراه بود همه اینها بر اساس «رفع ... و ما لا یعلمون»، «رفع السهو»، «رفع... و النسیان»، «رفع ... وما اضطرّوا»، «رفع... و ما استکرهوا» هیچ کدامشان معصیت نیست تنها جایی معصیت است که انسان عذر ندارد عالماً عامداً دارد خلاف میکند.
حرف جناب قونوی این است که کسی که عالماً عامداً دارد خلاف میکند این معصیت است. معنای چنین کاری این است که خدایا تو این را فرمودی و من هم میدانم تو این را گفتی و من هم هیچ عذری ندارم لکن نظر من بر نظر شما مقدم است این روح گناه است هیچ گناهی نیست الا عند التحلیل به شرک برمیگردد یعنی همان حرف ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ﴾ است این ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ﴾ که ابلیس گفته بازگشتش به همین است دیگر اینکه سهو و نسیان و اضطرار و الجا و اکراه نبود که این برای او موضوع مشخص شد، حُکم مشخص شد، عالِم بود، عامل بود هیچ بهانهای هم نداشت به خدای سبحان عرض کرد که شما نظرتان این است ولی من نظرم چیز دیگر است این میشود استکبار ما هیچ معصیتی نداریم الا اینکه به شرک برمیگردد این بیان نورانی قرآن کریم که فرمود: ﴿وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِکُونَ﴾ یک بخشاش به همین برمیگردد فرمود اکثر مؤمنین مشرکاند منتها شرک فقهی نیست یک شرک کلامی است شرک فقهی باشد که این شخص ـ معاذ الله ـ آلوده باشد و اینها این طور نیست، اما عند التحلیل دارد هوای خود را بر خواست خدا مقدّم میدارد، حرف ابلیس را بر خواست خدا مقدّر میدارد معنایش همین است این نمیتواند بگوید که من نمیتوانم کنترل کنم چون در همان حال اگر کسی با یک قدرت بیشتری تهدیدش کند این دست برمیدارد پس معلوم میشود میتواند کنترل کند یا او را تطمیع کند به یک بهای سنگینتری این دست برمیدارد پس معلوم میشود میتواند کنترل کند اضطراری در کار نیست این ﴿وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِکُونَ﴾ گاهی بر اساس مسائل اعتقادی و امثال اعتقادی است نظیر همین تعیبرات ناروا که میگوییم اول خدا، دوم فلان کس یا اگر فلان کس نبود مشکل ما حل نمیشد.
روایاتی که ذیل این آیه است به همین برمیگردد ذیل همین آیه ﴿مَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِکُونَ﴾ همین است وقتی از ائمه(علیهم السلام) سؤال کردند چگونه اکثر مؤمنین مشرکاند فرمود خب همین است که میگویند «لولا فلان لهلکت» معنایش همین است دیگر اگر بگوییم خدا را شکر میکنیم که به وسیله او مشکل ما حل شد این میشود توحید، اما اگر این نبود مشکل ما حل نمیشد یا اول خدا دوم این خدا اوّلی نیست که دوّمی داشته باشد که ﴿هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ﴾ است کسی و چیزی که در عرض ذات اقدس الهی نیست که دوم باشد. اینها بر اساس مسائلی است که انسان از نظر بینش گرفتار این شرک مخفی است.
از نظر گرایش و عمل همین است که عند التحلیل جمیع معاصی به شرک برمیگردد حالا که جمیع طاعات به توحید برمیگردد، جمیع معاصی به شرک برمیگردد آن بخش از قرآن کریم که مجموعهای از اوامر را ذکر میکند مصدّر به توحید است آن بخش از قرآن کریم که یک مجموعهٴ از معاصی را ذکر میکند مصدّر به شرک است در محلّ بحث توحید را که امر کرد با نهی از شرک تنیده به ما اعلام کرده است ملاحظه میفرمایید امر خدا به ترک شرک تعلّق گرفته است باید میفرمود امر کرد به توحید، امر کرد که شرک نورزید یعنی چه؟ نهی از شرک است و امر به توحید منتها چون توحید باید خالص باشد نهی از شرک را در کنار امر به توحید ذکر کرد فرمود: ﴿وَقَضَی رَبُّکَ﴾ یعنی «أمر ربّک ألا تعبدوا إلاّ الله» این ﴿أَلَّا تَعْبُدُوا﴾ یعنی مشرک نباشید اینکه تحت امر نیست این نهی از شرک است نه امر به «لا تعبدوا» لکن عند التحلیل امر به توحید ناب است، توحید ناب این است که آن «الا الله» با «لا إله» همراه باشد، پس ﴿وَقَضَی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ﴾ یعنی «قضی ربک ان اعبدوا الله مخلصین له الدین» که در بعضی آیات دیگر به همین صورت آمده است به همین مضمون که خدای سبحان حُکم کرده است موحّد باشید خدا حُکم کرده است که مخلصاً او را عبادت کنید ﴿وَقَضَی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ﴾.
پرسش:...
پاسخ: این در درونِ درون من لذا شرک خفیّ است شرک جلیّ نیست ﴿غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا﴾ که جهنّمیها میگویند این است میگویند ﴿غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا﴾ در پاسخش این است که در آنها میگویند ﴿قَالَ اخْسَئُوا﴾ شما مضطرّ بودید در همان حال اگر تطمیعتان میکردند چطور دست برمیداشتید یا اگر یک قدرت قاهرهای وادارتان میکرد دست برمیداشتید معلوم میشود مضطرّ نبودید عُذری هم نداشتید شهوت شما بر عقیدهٴ شما مقدم شد آن هم به سوء اختیار شما ﴿غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا﴾ که آنها میگویند مسموع نیست این را جهنّمیها میگویند.
اما آن بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) همین بیان این است که خود اینها که منزّهاند اینها فرمایشاتشان در این قسمتها تعلیم است دیگر میفرمایند کسی که مؤمن هست ما ایمانش را قبول داریم برای اینکه خدا ایمانش را قبول کرده فرمود این مؤمن است، مؤمن است ممکن است بهشت هم برود منتها ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَیِّئاً﴾ در برابر آن گناهی که کرده در دنیا تنبیه میشود، عند الموت تنبیه میشود، در برزخ تنبیه میشود، فی ساهرة القیامه تنبیه میشود بعد پاک میشود وارد بهشت میشود ولی بالأخره آنهایی که میگویند ﴿غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا﴾ دارند بهانهجویی میکنند اگر عذری میداشتند که جهنمی نبودند که، اما اینها که ذات مقدس وجود مبارک امام سجاد دارد یاد میدهد این امضای این است که اینها مؤمناند، بله مؤمناند ولی همین مؤمن گاهی چون ایمانش ناب و خالص و صد در صد نیست گاهی به شرک مخلوط میشود آنجایی که نظرِ خود را هوای خود را بر رضای ذات اقدس الهی ترجیح میدهد، خب.
پرسش:...
پاسخ: شرک، معنای شرک این است که کاری را که انسان باید برای خدا انجام بدهد برای غیرخدا انجام میدهد وگرنه مشرکین که دو نفر را عبادت نمیکردند مشرکین در شرک، مشرکِ ناب بودند اینها فقط بتها را عبادت میکردند معنای شرک این نیست که اینها قدری خدا را، قدری صنم و وَثن را اینها فقط صنمها و وثنها را عبادت میکردند منتها معنای شرک این است که این عبادتی که برای خداست این عبادت را گرفتند به دیگری دادند مثل اینکه این شریکالله باشد، شریکالباری باشد وگرنه مشرک این طور نیست که قدری خدا را، قدری بتها را عبادت بکند که مشرک فقط غیرخدا را عبادت میکند میگوید ما دسترسی به خدا نداریم ما فقط بتها را عبادت میکنیم و مانند آن.
مرایی هم همین طور است مرایی غیرخدا را عبادت میکند به مردم نشان میدهد که میگوید ببینید رؤیت کنید که من دارم به خدا عبادت میکنم و نه اینکه واقعاً خدا را عبادت بکند بعد بخواهد نشان بدهد این خدا را عبادت نمیکند یک، به مردم میگوید ببینید من دارم خدا را عبادت میکنم دو این میشود ریا یا آن کسی که میخواهد دیگران بشنوند نه ببینند کاری را مثلاً در جایی انجام داد که دیگران حضور ندارند تا ببینند به اسماع میکند گرفتار سُمعه است به گوشِ مردم میرساند که من برای خدا کار کردم در حالی که نکرده این دوّمی میشود سُمعه، آن اولی میشود ریا.
غرض آن است که مشرک یعنی وثنی و صنمی اصلاً برای خدا عبادت نمیکنند منتها عبادتی که برای خداست به غیرخدا میدهند. یک بیان لطیفی هم باز سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) دارند که این کمونیستها، این مارکسیستها اینها که ملحدند اینها که مادّی محضاند و منکر مبدأ هستند اینها هم در حقیقت مشرکاند، چرا؟ برای اینکه اینها نیاز خود و دیگران را میدانند منتها میگویند نیاز ما را طبیعت برطرف میکند، خب طبیعت هم بُتی است برای اینها مثل صنم و وثن بالأخره به طبیعت معتقدند مشکل را بعضیها میگویند شانس مشکل ما را حل میکند، خب همه این خرافات به شرک برمیگردد بالأخره به شانس معتقد است دیگر میگوید ما شانس نیاوردیم دیگری شانس آورد شانس، بخت، اتفاق اینها جزء خرافیترین خرافات است و عند التحلیل همه اینها به شرک برمیگردد یعنی کاری که برای خداست به دیگری میدهند کاری که برای خداست به دیگری که یا اصلاً موهوم محض است یا نه، موهوم نیست موجود است ولی این سِمت را ندارد شانس و بخت و اتفاق خرافیِ محضاند آن احجار و اخشاب موجود هستند اما کاری از آنها ساخته نیست ﴿أَلَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَیْدٍ یَبْطِشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَعْیُنٌ یُبْصِرُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا﴾ و مانند آن، خب.
پرسش: ببخشید شرک گناهی است که قابل چیز نیست اگر توبه هم بکند شرک «بما هو الشرک» قابل غفران الهی نیست عذاب ابدی ..
پاسخ: اما شرک ضعیف و مستور و مرموز چرا چون ریا شرک است با توبه حل میشود آن شرکی که فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ﴾ آن شرک رسمی است شرکی که کمونیست دارد، شرکی که مارکسیست دارد، شرکی که وثنی و صنمی دارد آن شرکِ شفاف و روشن است که ﴿لاَ یَغْفِرُ﴾.
پرسش:...
پاسخ: بله، معنای شرک هم اصولاً همین است آن برای ریاست، ریاکار قدری برای خدا و قدری برای غیرخدا مخلوط میکند ولی مشرک صنمی و وثنی اصلاً خدا را نمیپرستند. مشرک یعنی کسی که عبادتی که برای خدا بود به غیرخدا داد برای او شریک قائل شد یعنی واجب را باید بپرستد آن وقت غیرواجب را واجب تلقّی کرده و او را دارد قبول میکند نه اینکه شرکت سهامی معنای شرک، شرکت سهامی نیست مگر بتپرستها ذرّهای خدا را میپرستیدند حرف آنها این بود که ما دسترسی به خدا نداریم ـ معاذ الله ـ و ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾ ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی﴾ انبیا آمدند از طرف ذات اقدس الهی فرمود دسترسی ندارید چیست آن ﴿أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ﴾ است، «اقرب الینا من حبل الورید» است، ﴿یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ﴾ است، ﴿قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ﴾ است و مانند آن اینچنین نیست که ما شرک قدری خدا، قدری غیرخدا اینچنین نیست اینها فقط صد در صد همین سنگ و گِل را میپرستیدند میگفتند اینها مشکل ما را حل میکنند.
پرسش: شرک با کفر چه تفاوتی دارد؟
پاسخ: کفر، خیلی فرق میکند یک وقت است که در قرآن کریم کافر اعمّ از مشرک است بر اینها هم کافر اطلاق شده است یک، ولی کافر بر اهل کتاب اطلاق شده است ﴿لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللّهَ ثَالِثُ ثَلاَثَةٍ﴾ ، ﴿وَقَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللّهِ﴾ بر اینها کفر اطلاق شده است ولی بر اینها مشرک اطلاق نمیشود مشرکین داریم و کفار، کفار بر همین اهل کتاب اطلاق میشوند گاهی کفار بر همه اطلاق میشوند ولی آنجایی که تفسیر قاطع شرکت است که کفر در قبال شرک است کفر برای اهل کتاب است.
پرسش: شرکت سهامی پیدا نکرد.
پاسخ: چرا دیگر یعنی این چیزی که برای خداست به غیرخدا دادند وگرنه شرکت سهامی نیست که، که اینها بیایند قدری خدا را عبادت کنند.
پرسش:...
پاسخ: احدا بله، آن معنای احیاناً در ریا و امثال ریا درست است، در ریا شخص مؤمن است خدا را عبادت میکند دلش میخواهد دیگری هم ببیند درصدی هم دیگری دخیل میشود این میشود مشرک اما وثنی و صنمی که اصلاً خدا را نمیپرستد که مشرک نیست.
درباره سُمعه اینچنین است، درباره ریا اینچنین است این همان ﴿وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِکُونَ﴾ این همان شرکِ شرکت سهامی است یعنی اکثر مؤمنین خدا را میپرستند میگویند اول خدا، دوم فلان طبیب یا اگر فلان شخص نبود مشکل ما حل نمیشد در حالی که ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ باید بگوید خدا را شکر که فلان شخص که جزء جنود الهی است و مأموران الهی است مشکل ما را خدا از آن راه حل کرده این میشود توحید، اما مشرکینی که فقط سنگ و چوب را میپرستیدند اصلاً خدا را قبول نداشتند به عنوان ربّ میگوید ما چرا میپرستیم اینها را؟ برای اینکه ارباب متفرّقوناند کارِ ما دست اینهاست ما شِفا میخواهیم اینها، باران میخواهیم اینها، رزق میخواهیم اینها او مدیرعامل کل است یعنی کلّ ارباب را او ربّالاربابی میکند اما ربّ ارض، ربّ سما، ربّ مطر، ربّ شفا، ربّ مرض، ربّ رزق، ربّ فلان و فلان اینها ارباب متفرّقوناند اینها مشکل را حل میکنند برای اینها هم قربانی میکردند سه نوع قتل را قرآن کریم به این مشرکین نسبت میدهد و هر سه را هم محکوم میکند یک نوع که در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» و اینها گذشت همین بود این قرابینی که میکردند برای همینها بود دیگر، گاهی بچهها را قربانی میکردند که این بت قبول کند مشکل اینها را حلّ کند بچه قربانی میکردند نه تنها بچهها را برای گرسنگی میکُشتند یا دخترها را برای ننگ موهوم میکشتند بلکه بچهها را چه دختر، چه پسر قربانی همین بتها میکردند.
بنابراین اینها کاری که برای خدا بود به غیرخدا اسناد میدادند ریاکار یا سُمعهگر قدری برای خدا، قدری برای غیرخدا اما ذات اقدس الهی در این بخش فرمود توحیدِ ناب معتبر است نه شرک وثنی و صنمی بخشوده است و نه شرکی که دیگران دارند قابل اغماض است البته درکات اینها فرق میکند.
پرسش: خالقیت را همه قبول دارند طبق بیان قرآن، توحید در خالقیت را همه قبول دارند.
پاسخ: بله، خالق که مشکل را حل نمیکند ربّ است که مشکل را حل میکند ﴿وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ﴾ اما شما ببینید وقتی که سؤال میکنید که «مَن رَّبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ» ﴿سَیَقُولُونَ لِلَّهِ﴾ آن طور که سؤال هست جواب نمیدهند در سورهٴ مبارکهٴ «نمل» که انشاءالله میخوانیم میفرمایند ما هر طور سؤالی درست میکنیم آنها جواب نادرست میدهند ما از آنها سؤال میکنیم ﴿مَن بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ ... ٭ سَیَقُولُونَ لِلَّهِ﴾ این جواب نشد من میگویم به دست کیست؟ بگو به دست الله است چرا میگویی برای خداست؟ من میگویم «من ربّ کل شیء» تو میگویی ﴿سَیَقُولُونَ لِلَّهِ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «نمل» فرمود شما هر طور سؤال بکنید این طور دیگر جواب میدهد این معلوم میشود مشکل جدّی دارد در ربوبیت. خالق بودن یک ثمر علمی دارد بله، واجبالوجود در عالم خداست ﴿لَا شَرِیکَ لَهُ﴾ بله، خالق کل هم خداست ﴿لَا شَرِیکَ لَهُ﴾ اما این مشکل را حل نمیکند ما با چه کسی کار داریم، چه کسی با ما کار دارد دو چیز است که تمام مشکلات را حل میکند یکی ربوبیت است، یکی هم مسئله معاد. مسئله معاد است که مسئولیت میآورد که ما با او در کار هستیم او از ما سؤال میکند، جواب میخواهد باید جواب او را بدهیم.
درباره دنیا هم مشکلات ما را ربّ ما حل میکند میگوید او مدیرکل است بله، ربّالأرباب او هست بله، اما چه کسی بیمار را شفا میدهد؟ چه کسی باران میآورد؟ چه کس رزق میرساند؟ چه کسی از حوائج شما باخبر است؟ چه کسی مشکل شما را حل میکند؟ میگوید صنم و وثن. مشکل جاهلیت شرک در ربوبیّت جزیی بود نه ربّالعالمین کارگردان کلّ عالم، نه خالق بودن آنها ثمرهٴ علمی دارد اصرار قرآن کریم بر اینکه او ربّ کلّ شیء است، ربّالأرض است، ربّالسماست همین است. اصرار قرآن کریم بر اینکه بازگشت همه ما به اوست برای اینکه ما را مسئول بداند و قبول کردن اینکه خدایی هست و خالق یک ثمر علمی دارد ثمر عملی و اخلاقی و باروری سیاسی و باروری اجتماعی ندارد در سورهٴ مبارکهٴ «نمل» انشاءالله اگر برسیم همین معنا را آنجا دارد.
پرسش:...
پاسخ: نه، ما همهمان موحد عملی هستیم منتها ضعیف ما هر جا هم که بالأخره به ما فرمود: ﴿اسْتَعِینُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ﴾ نماز عمود دین است به ما گفتند نماز بخوانید اما ما در نماز میگوییم از تو کمک میخواهیم.
پرسش:...
پاسخ: بله هستند دیگر.
پرسش:...
پاسخ: نظام اسباب است نه نظام استقلال باید بگوییم خدا را شکر میکنیم که از این راه به ما رسانده میشود توحید.
پرسش:...
پاسخ: نه، مشرک ضعیف هستند بله، مشرک فقهی نیستند مشرک کلامیاند اینکه در سورهٴ «یوسف» فرمود: ﴿وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم﴾ یعنی اکثر مؤمنین، مشرکاند. از امام(سلام الله علیه) سؤال کردند روایاتی که در ذیل این آیه است، خب چطور اکثر مؤمنین مشرکاند فرمود همین که میگویند «لولا فلان لهلکت» مشکل جدّی دارد دیگر چرا میگوید «لولا فلان لهلکت» بگو خدا را شکر که از این راه به ما کمک کرد، بله. از آن طرف به ما گفتند مؤدّب باشید، شاکر باشید، متشکّر باشید این از روایات نورانی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است این مضمون با یک تفاوت کوچکی در لفظ که «من لم یشکر المنعم من المخلوقین لم یشکر الله عزّ و جل» به ما ادب را آموختند، تشکر را آموختند فرمود کسی نسبت به شما احسان کرده تشکر بکنید ولی بگویید خدا این را فرستاده.
این بیان نورانی حضرت امیر بود در نهجالبلاغه که بارها خوانده شد فرمود: «المسکین رسول الله» این نیازمندی که آمد درِ خانهٴ تو او را خدا فرستاده اینهایی که تفسیر موضوعی نهجالبلاغه نوشتند خیال کردند این رسول الله، آن رسول الله است لذا درباره رسالت و نبوّت حضرت که میخواستند چیز بکنند این جمله نورانی نهجالبلاغه را آوردند در حالی که برای فقراست فرمود: «المسکین رسول الله» خدا از این طرف به شما مال داده، از آن طرف نیازمند را در خانه شما فرستاده شما را بیازماید، خب اگر «المسکین رسول الله» است، «المعطی» هم رسول الله است دیگر آن کسی که مشکل ما را حل میکند او را هم خدا فرستاده چرا از او به عنوان سبب قبول میکنید اما نه به عنوان ربّ نباید بگوییم اول خودت دوم این، بگوییم خدا را شکر که از این راه ما را تأمین کند، بله درست است اگر بگوییم خدا را شاکریم که به دست این آقا مشکل ما حل شد هم ادب است، هم توحید، اما اگر گفتیم نه اول خدا، دوم این آقا این دیگر توحید نشد که این روایاتی که در ذیل این آیه است ملاحظه بفرمایید که فرمود اینکه میگویید «لولا فلان لهلکت» آن درست نیست، عرض کردند پس چه چیزی بگوییم؟ فرمود بگویید خدا را شکر که از این راه مشکل ما را حل کرد، خب.
پرسش:...
پاسخ: یعنی نجس نیست یعنی زنش از خانهاش طلاق نمیگیرد اینها احکام فقهی بر آن بار نیست اما آثار عملی فراوان مثلاً کلامی دارد، نقص دارد این در سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» گذشت بحثش دیگر.
خب، پس در سورهٴ «انعام» آنجا مصدّر بود به این جمله فرمود: ﴿قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَاحَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ أَلاَّ تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَبِالْوَالِدَیْنِ﴾ خب اول تحریم را ذکر فرمود آن درست است ﴿مَاحَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ﴾ آنچه که محرّم است چیست؟ شرک است این درست است اما در محلّ بحث فرمود: ﴿قَضَی رَبُّکَ﴾، «أمَرَ ربک» خب «أمَرَ ربک» امر باید به توحید تعلّق بگیرد معلوم میشود که توحید اصل است و شرک عاریتی است یعنی من که شما را بدون سرمایه خلق نکردم که در درونِ شما خداخواهی را، خداجویی را، خداطلبی را آنجا نهادینه کردم شما اگر از خارج مهمان ناخوانده نیاورید آن دلتان ما را میخواهد به دلیل اینکه همه مشرکین وقتی سوار کشتی شدند در حال خطر مخلصانه موحّدند وقتی وارد کشتی شدند کشتی هم در آستانهٴ غرق بود ﴿دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ﴾ نه اینکه دروغ میگویند نه واقعاً موحّدند این توحید واقعیشان در درون بود حالا شکوفا شده اسباب و علل را میدیدند به آنها پناهنده میشدند، عند خطر آنها رخت بربست توحیدشان ظهور کرد. دروغ نمیگویند اینها در حالی که در دریا دارند غرق میشوند واقعاً راست میگویند، واقعاً موحّدند منتها وقتی ﴿فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَی الْبَرِّ إِذَا هُمْ یُشْرِکُونَ﴾ وقتی ما اینها را به ساحل نجات دادیم خدای سبحان نجات داد دوباره آن عادات و آداب و رسوم وسنن جاهلی میآید رویش را میپوشاند ﴿کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم﴾ باز حرف مشرکانه میزنند.
ما با سرمایه بشر را خلق کردیم این ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا﴾ همین است دیگر این طور نیست که ما یک ذهن خالی داده باشیم که، یک لوح نانوشته داده باشیم، نعم درسهای حوزه و دانشگاه بله اینها مهمان ذهن است آن را در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» که قبلاً خواندیم فرمود: ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئاً﴾ این نکره در سیاق نفی است این ادبیات و فقه و اصول و حکمت و تفسیر این حرفهای حوزوی و دانشگاهی اینها مهمان است.
فرمود هیچکدام از اینها را نمیدانستید بعد به شما سمع و بصر دادیم اینها را یاد میگیرید، اما توحید را من در درونِ دل شما آنها بافتم اینچنین من شما را با توحید ساختم الآن این خانه را با چه چیزی میسازند؟ با سنگ و گِل میسازند، با ملات میسازند، با آب میسازند دیگر، با خاک میسازند دیگر فرمود من درون و بیرون همه اینها را با توحید ساختم ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾ این علمی نیست که من به شما داده باشم که من شما را با توحید ساختهام، ساختار توحید از غیر او هم ساخته نیست چطوری ساختار را ما چه میدانیم اینکه بدن نیست که با گوشت و پوست ساخته بشود که فرمود این جانِ شما را من با توحید ساختم هر گوشهاش را دست بزنی توحید است این را به هم نزنید، این را نپوشانید، این را غبارینش نکنید.
خب، بنابراین آنجا که در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» مصدّر به تحریم است این تناسبش محفوظ است ﴿أَتْلُ مَاحَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ أَلاَّ تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً﴾ این درست است، اما در محلّ بحث فرمود: ﴿وَقَضَی رَبُّکَ﴾ این ﴿قَضَی﴾ آن حُکم مُبرم است یک حُکم قطعی است البته ﴿قَضَی﴾ میتواند به امر هم تعلّق بگیرد به طاعت هم میتواند تعلّق بگیرد میتواند به ترک معصیت هم تعلّق بگیرد اما اگر ﴿قَضَی﴾ را ما به معنی امر بگیریم نه مطلق حُکم معلوم میشود که محور اصلی توحید است نفی شرک به این معناست که این توحیدی که سرمایه شماست و من شما را با توحید خلق کردم این را آلودهاش نکنید ﴿وَقَضَی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ﴾ میبینید اگر ﴿قَضَی﴾ به معنی «أمَرَ» است بعدش باید امر مثبت باشد نه امر منفی، اگر «قضی ربک ان اعبدوا الله مخلصین له الدین» این درست است «قضی ربّک أن وحدوه» و مانند آن درست است اما «قضی ربک ألا تعبدوا» این بازگشتش به این است که «اعبدوه مخلصین له الدین».
حالا بقیه بحث انشاءالله برای بعد از محرّم مواظب باشید محرّم انشاءالله همین معارف قرآنی را برای مردم نقل کنید که عترت را با قرآن به مردم معرّفی کنید.
پرسش:...
پاسخ: نه دیگر اجازه بدهید به همین بسنده کنیم.
«و الحمد لله رب العالمین»
ذات اقدس الهی فیّاض علی الاطلاق است و تفاوت فیض در عالم هست
مشیئت او حکیمانه است و هیچ چیزی مسیر حکمت او را عوض نمیکند
اصول دین، فروع دین، اخلاق حکمت است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَقَضَی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِندَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ کِلاَهُمَا فَلَا تَقُل لَهُمَا أُفٍّ وَلاَ تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَهُمَا قَوْلاً کَرِیماً ﴿23﴾ وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیراً ﴿24﴾ رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا فِی نُفُوسِکُمْ إِن تَکُونُوا صَالِحِینَ فَإِنَّهُ کَانَ لِلْأَوَّابِینَ غَفُوراً ﴿25﴾
مطالبی که مربوط به آیات قبل بود قسمت مهمّش گذشت چون اینگونه از آیات که ذات اقدس الهی فیّاض علی الاطلاق است و تفاوت فیض در عالم هست موهبتهایی هم نسبت به اولیا و اصفیای خود دارد ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾ و موهبتهایی که به عنوان تفضّل است ﴿ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ﴾ و اینکه مشیئت او حکیمانه است و هیچ چیزی مسیر حکمت او را عوض نمیکند طبق بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) در صحیفه که فرمود: «یَا مَنْ لَا تُبَدِّلُ حِکْمَتَهُ الْوَسَائِلُ» ای خدایی که با هیچ توسل نمیشود مسیر حکمت تو را برگرداند این مطالب و مانند آن مبسوطاً در آیات دیگر گذشت و مشابه این آیات هم باز در پیش داریم چون اینها جزء بحثهای کلیدی قرآن است که هر جا فیض است کار خداست، موهبتهایی هست، تفضّل هست و مانند آن ممکن است در بحثهای بعد مطالب دیگری که مناسب با آن آیات است ذکر بشود.
اما مطلب مهم در اینجا این است که اول مسئله توحید را ذکر میفرمایند بعد بسیاری از مسائل را که زیرمجموعه توحید است از واجبها و حرامها ذکر میکند بعد پایان این بحث هم مسئله توحید را اشاره میکنند در همین سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» آیه 23 فرمود: ﴿وَقَضَی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ﴾ این بحث توحید را ذکر میکنند بعد از اینکه بسیاری از مسائل را بازگو فرمودند خواه در مسائل خانوادگی، خواه در مسائل اجتماعی، خواه در مسائل اخلاقی، خواه در مسائل اقتصادی، خواه در مسائل معرفتشناسی آنگاه در ذیل فرمودند: ﴿ذلِکَ مِمَّا أَوْحَی إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَةِ﴾ معلوم میشود اصول دین حکمت است، فروع دین حکمت است، اخلاق حکمت است، مسائل خانوادگی حکمت است، حکمتی که قرآن کریم مطرح میکند همان حکمت مصطلح نیست.
در آیه 39 همین سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» بعد از اینکه این مجموعه را بیان فرمود، فرمود: ﴿ذلِکَ مِمَّا أَوْحَی إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَةِ﴾ دوباره آنچه را که صدر این قسمت بود از باب «ردّ العجز الی الصدر» فرمود: ﴿وَلاَ تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتُلْقَی فِی جَهَنَّمَ مَلُوماً مَّدْحُوراً﴾ در آیه 39 عصارهٴ این مطالب را بیان فرمود چه اینکه در آیه 22 هم فرمود: ﴿لَا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَّخْذُولاً﴾.
مطلب بعدی آن است که تمام اطاعات به توحید برمیگردد و تمام معاصی به شرک برمیگردد این است که وقتی یک مجموعه از احکام الهی را میخواهند ذکر بکنند اول سخن از دعوت به توحید و پرهیز از شرک است بعد آن مجموعه را ذکر میکنند گاهی یک حُکم واجب یا حرامی را ذکر میکنند آن لازم نیست که مصدّر بشود به مسئله توحید یا نفی شرک، گاهی یک مجموعه از احکام را ذکر میکنند آنچه که در این سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» از آیه 23 تا 39 شروع میشود شاید در حدود بیست حُکم از احکام اعتقادی، اخلاقی و اجتماعی و خانوادگی و معرفتشناسی باشد این مجموعه را که میخواهند ذکر بفرمایند اول مسئله توحید و نفی شرک را ذکر میکنند، بعد اینها را بازگو میکنند، پایان هم دوباره مسئله توحید را ذکر میکنند چه اینکه در بخشهایی از سورهٴ مبارکهٴ «انعام» هم مشابه این گذشت گرچه به این گسترش نبود آیه 151 سورهٴ مبارکهٴ «انعام» هم همین طور بود در آنجا فرمود: ﴿قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَاحَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ أَلاَّ تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً﴾ بعد فرمود: ﴿وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً وَلاَتَقْتُلُوا أَوْلاَدَکُم مِنْ إِمْلاقٍ﴾ آیه 51 و 52 در پایانش آیه 53 ﴿وَأَنَّ هذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَلاَتَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَن سَبِیلِهِ ذلِکُمْ وَصَّاکُم بِهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ﴾ آنجا هم مصدّر به توحید است و جمعبندی خاصّی هم به همراه آنها هست.
سرّ اینکه تمام اطاعات به توحید برمیگردد و تمام معاصی به شرک برمیگردد تا حال چندبار بازگو شد چون تا حال این متن و شرح چندبار آمده یعنی وقتی اول مسئله توحید است، بعد در ضمن او مطالب فراوانی ذکر میشود یا اول نهی از شرک است بعد مطالب فراوانی از معاصی ذکر میشود این ارجاع اطاعات به توحید است و ارجاع معاصی به شرک. هر جا اطاعت است زیربنایش توحید است، هر جا معصیت است زیربنایش شرک است.
بیانذلک این است که انسان وقتی اطاعت میکند در مسائل خانوادگی از پدر و مادر اطاعت میکند یا حقّ همسر را رعایت میکند یا حقّ فرزند را رعایت میکند وقتی شما تحلیل میکنید میگویید که خب چرا این حقوق را رعایت میکنید؟ میگوید برای اینکه دستور است دیگر، چه کسی دستور داده؟ مثلاً فلان روایت هست، فلان آیه است، خب سند اعتبار روایت و آیه چیست؟ چون خدا فرمود دیگر بالأخره انبیا اگر فرمودند، ائمه اگر فرمودند از طرف ذات اقدس الهی است چون ﴿مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی﴾ پس بازگشت همه این اطاعات به پیروی فرمان خدای سبحان است چه اینکه شرک هم اینچنین است این تحلیل را سیدناالاستاد در المیزان دارند در همین ذیل همین بحث که همه معاصی به شرک برمیگردد ولی آنچه را که قبلاً نقل شد از جناب صدرالدین قونوی بود که ایشان در اربعینش آن حرف را دارد و بارها هم این مطلب اینجا بازگو شد که ایشان میفرمایند هیچ معصیتی نیست مگر اینکه به شرک برمیگردد، چرا؟ برای اینکه اگر کسی دست به خلاف میزند یک وقت بر اساس سهو است، یک وقت بر اساس نسیان است، یک وقت بر اساس اضطرار است، یک وقت بر اساس الجا است، یک وقت بر اساس اکراه است، یک وقت بر اساس اجبار است همه اینها بر اساس حدیث رفع برداشته شده یعنی اگر کسی سهواً بود یا نسیاناً بود، به حُکم بود یا به موضوع بود دربارهٴ حُکم قصور کرد و نه تقصیر، درباره خیلی از اینها بر اساس اضطرار بود، بر اساس الجا بود، بر اساس اجبار بود، بر اساس اکراه بود همه اینها بر اساس «رفع ... و ما لا یعلمون»، «رفع السهو»، «رفع... و النسیان»، «رفع ... وما اضطرّوا»، «رفع... و ما استکرهوا» هیچ کدامشان معصیت نیست تنها جایی معصیت است که انسان عذر ندارد عالماً عامداً دارد خلاف میکند.
حرف جناب قونوی این است که کسی که عالماً عامداً دارد خلاف میکند این معصیت است. معنای چنین کاری این است که خدایا تو این را فرمودی و من هم میدانم تو این را گفتی و من هم هیچ عذری ندارم لکن نظر من بر نظر شما مقدم است این روح گناه است هیچ گناهی نیست الا عند التحلیل به شرک برمیگردد یعنی همان حرف ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ﴾ است این ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ﴾ که ابلیس گفته بازگشتش به همین است دیگر اینکه سهو و نسیان و اضطرار و الجا و اکراه نبود که این برای او موضوع مشخص شد، حُکم مشخص شد، عالِم بود، عامل بود هیچ بهانهای هم نداشت به خدای سبحان عرض کرد که شما نظرتان این است ولی من نظرم چیز دیگر است این میشود استکبار ما هیچ معصیتی نداریم الا اینکه به شرک برمیگردد این بیان نورانی قرآن کریم که فرمود: ﴿وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِکُونَ﴾ یک بخشاش به همین برمیگردد فرمود اکثر مؤمنین مشرکاند منتها شرک فقهی نیست یک شرک کلامی است شرک فقهی باشد که این شخص ـ معاذ الله ـ آلوده باشد و اینها این طور نیست، اما عند التحلیل دارد هوای خود را بر خواست خدا مقدّم میدارد، حرف ابلیس را بر خواست خدا مقدّر میدارد معنایش همین است این نمیتواند بگوید که من نمیتوانم کنترل کنم چون در همان حال اگر کسی با یک قدرت بیشتری تهدیدش کند این دست برمیدارد پس معلوم میشود میتواند کنترل کند یا او را تطمیع کند به یک بهای سنگینتری این دست برمیدارد پس معلوم میشود میتواند کنترل کند اضطراری در کار نیست این ﴿وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِکُونَ﴾ گاهی بر اساس مسائل اعتقادی و امثال اعتقادی است نظیر همین تعیبرات ناروا که میگوییم اول خدا، دوم فلان کس یا اگر فلان کس نبود مشکل ما حل نمیشد.
روایاتی که ذیل این آیه است به همین برمیگردد ذیل همین آیه ﴿مَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِکُونَ﴾ همین است وقتی از ائمه(علیهم السلام) سؤال کردند چگونه اکثر مؤمنین مشرکاند فرمود خب همین است که میگویند «لولا فلان لهلکت» معنایش همین است دیگر اگر بگوییم خدا را شکر میکنیم که به وسیله او مشکل ما حل شد این میشود توحید، اما اگر این نبود مشکل ما حل نمیشد یا اول خدا دوم این خدا اوّلی نیست که دوّمی داشته باشد که ﴿هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ﴾ است کسی و چیزی که در عرض ذات اقدس الهی نیست که دوم باشد. اینها بر اساس مسائلی است که انسان از نظر بینش گرفتار این شرک مخفی است.
از نظر گرایش و عمل همین است که عند التحلیل جمیع معاصی به شرک برمیگردد حالا که جمیع طاعات به توحید برمیگردد، جمیع معاصی به شرک برمیگردد آن بخش از قرآن کریم که مجموعهای از اوامر را ذکر میکند مصدّر به توحید است آن بخش از قرآن کریم که یک مجموعهٴ از معاصی را ذکر میکند مصدّر به شرک است در محلّ بحث توحید را که امر کرد با نهی از شرک تنیده به ما اعلام کرده است ملاحظه میفرمایید امر خدا به ترک شرک تعلّق گرفته است باید میفرمود امر کرد به توحید، امر کرد که شرک نورزید یعنی چه؟ نهی از شرک است و امر به توحید منتها چون توحید باید خالص باشد نهی از شرک را در کنار امر به توحید ذکر کرد فرمود: ﴿وَقَضَی رَبُّکَ﴾ یعنی «أمر ربّک ألا تعبدوا إلاّ الله» این ﴿أَلَّا تَعْبُدُوا﴾ یعنی مشرک نباشید اینکه تحت امر نیست این نهی از شرک است نه امر به «لا تعبدوا» لکن عند التحلیل امر به توحید ناب است، توحید ناب این است که آن «الا الله» با «لا إله» همراه باشد، پس ﴿وَقَضَی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ﴾ یعنی «قضی ربک ان اعبدوا الله مخلصین له الدین» که در بعضی آیات دیگر به همین صورت آمده است به همین مضمون که خدای سبحان حُکم کرده است موحّد باشید خدا حُکم کرده است که مخلصاً او را عبادت کنید ﴿وَقَضَی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ﴾.
پرسش:...
پاسخ: این در درونِ درون من لذا شرک خفیّ است شرک جلیّ نیست ﴿غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا﴾ که جهنّمیها میگویند این است میگویند ﴿غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا﴾ در پاسخش این است که در آنها میگویند ﴿قَالَ اخْسَئُوا﴾ شما مضطرّ بودید در همان حال اگر تطمیعتان میکردند چطور دست برمیداشتید یا اگر یک قدرت قاهرهای وادارتان میکرد دست برمیداشتید معلوم میشود مضطرّ نبودید عُذری هم نداشتید شهوت شما بر عقیدهٴ شما مقدم شد آن هم به سوء اختیار شما ﴿غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا﴾ که آنها میگویند مسموع نیست این را جهنّمیها میگویند.
اما آن بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) همین بیان این است که خود اینها که منزّهاند اینها فرمایشاتشان در این قسمتها تعلیم است دیگر میفرمایند کسی که مؤمن هست ما ایمانش را قبول داریم برای اینکه خدا ایمانش را قبول کرده فرمود این مؤمن است، مؤمن است ممکن است بهشت هم برود منتها ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَیِّئاً﴾ در برابر آن گناهی که کرده در دنیا تنبیه میشود، عند الموت تنبیه میشود، در برزخ تنبیه میشود، فی ساهرة القیامه تنبیه میشود بعد پاک میشود وارد بهشت میشود ولی بالأخره آنهایی که میگویند ﴿غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا﴾ دارند بهانهجویی میکنند اگر عذری میداشتند که جهنمی نبودند که، اما اینها که ذات مقدس وجود مبارک امام سجاد دارد یاد میدهد این امضای این است که اینها مؤمناند، بله مؤمناند ولی همین مؤمن گاهی چون ایمانش ناب و خالص و صد در صد نیست گاهی به شرک مخلوط میشود آنجایی که نظرِ خود را هوای خود را بر رضای ذات اقدس الهی ترجیح میدهد، خب.
پرسش:...
پاسخ: شرک، معنای شرک این است که کاری را که انسان باید برای خدا انجام بدهد برای غیرخدا انجام میدهد وگرنه مشرکین که دو نفر را عبادت نمیکردند مشرکین در شرک، مشرکِ ناب بودند اینها فقط بتها را عبادت میکردند معنای شرک این نیست که اینها قدری خدا را، قدری صنم و وَثن را اینها فقط صنمها و وثنها را عبادت میکردند منتها معنای شرک این است که این عبادتی که برای خداست این عبادت را گرفتند به دیگری دادند مثل اینکه این شریکالله باشد، شریکالباری باشد وگرنه مشرک این طور نیست که قدری خدا را، قدری بتها را عبادت بکند که مشرک فقط غیرخدا را عبادت میکند میگوید ما دسترسی به خدا نداریم ما فقط بتها را عبادت میکنیم و مانند آن.
مرایی هم همین طور است مرایی غیرخدا را عبادت میکند به مردم نشان میدهد که میگوید ببینید رؤیت کنید که من دارم به خدا عبادت میکنم و نه اینکه واقعاً خدا را عبادت بکند بعد بخواهد نشان بدهد این خدا را عبادت نمیکند یک، به مردم میگوید ببینید من دارم خدا را عبادت میکنم دو این میشود ریا یا آن کسی که میخواهد دیگران بشنوند نه ببینند کاری را مثلاً در جایی انجام داد که دیگران حضور ندارند تا ببینند به اسماع میکند گرفتار سُمعه است به گوشِ مردم میرساند که من برای خدا کار کردم در حالی که نکرده این دوّمی میشود سُمعه، آن اولی میشود ریا.
غرض آن است که مشرک یعنی وثنی و صنمی اصلاً برای خدا عبادت نمیکنند منتها عبادتی که برای خداست به غیرخدا میدهند. یک بیان لطیفی هم باز سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) دارند که این کمونیستها، این مارکسیستها اینها که ملحدند اینها که مادّی محضاند و منکر مبدأ هستند اینها هم در حقیقت مشرکاند، چرا؟ برای اینکه اینها نیاز خود و دیگران را میدانند منتها میگویند نیاز ما را طبیعت برطرف میکند، خب طبیعت هم بُتی است برای اینها مثل صنم و وثن بالأخره به طبیعت معتقدند مشکل را بعضیها میگویند شانس مشکل ما را حل میکند، خب همه این خرافات به شرک برمیگردد بالأخره به شانس معتقد است دیگر میگوید ما شانس نیاوردیم دیگری شانس آورد شانس، بخت، اتفاق اینها جزء خرافیترین خرافات است و عند التحلیل همه اینها به شرک برمیگردد یعنی کاری که برای خداست به دیگری میدهند کاری که برای خداست به دیگری که یا اصلاً موهوم محض است یا نه، موهوم نیست موجود است ولی این سِمت را ندارد شانس و بخت و اتفاق خرافیِ محضاند آن احجار و اخشاب موجود هستند اما کاری از آنها ساخته نیست ﴿أَلَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَیْدٍ یَبْطِشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَعْیُنٌ یُبْصِرُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا﴾ و مانند آن، خب.
پرسش: ببخشید شرک گناهی است که قابل چیز نیست اگر توبه هم بکند شرک «بما هو الشرک» قابل غفران الهی نیست عذاب ابدی ..
پاسخ: اما شرک ضعیف و مستور و مرموز چرا چون ریا شرک است با توبه حل میشود آن شرکی که فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ﴾ آن شرک رسمی است شرکی که کمونیست دارد، شرکی که مارکسیست دارد، شرکی که وثنی و صنمی دارد آن شرکِ شفاف و روشن است که ﴿لاَ یَغْفِرُ﴾.
پرسش:...
پاسخ: بله، معنای شرک هم اصولاً همین است آن برای ریاست، ریاکار قدری برای خدا و قدری برای غیرخدا مخلوط میکند ولی مشرک صنمی و وثنی اصلاً خدا را نمیپرستند. مشرک یعنی کسی که عبادتی که برای خدا بود به غیرخدا داد برای او شریک قائل شد یعنی واجب را باید بپرستد آن وقت غیرواجب را واجب تلقّی کرده و او را دارد قبول میکند نه اینکه شرکت سهامی معنای شرک، شرکت سهامی نیست مگر بتپرستها ذرّهای خدا را میپرستیدند حرف آنها این بود که ما دسترسی به خدا نداریم ـ معاذ الله ـ و ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾ ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی﴾ انبیا آمدند از طرف ذات اقدس الهی فرمود دسترسی ندارید چیست آن ﴿أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ﴾ است، «اقرب الینا من حبل الورید» است، ﴿یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ﴾ است، ﴿قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ﴾ است و مانند آن اینچنین نیست که ما شرک قدری خدا، قدری غیرخدا اینچنین نیست اینها فقط صد در صد همین سنگ و گِل را میپرستیدند میگفتند اینها مشکل ما را حل میکنند.
پرسش: شرک با کفر چه تفاوتی دارد؟
پاسخ: کفر، خیلی فرق میکند یک وقت است که در قرآن کریم کافر اعمّ از مشرک است بر اینها هم کافر اطلاق شده است یک، ولی کافر بر اهل کتاب اطلاق شده است ﴿لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللّهَ ثَالِثُ ثَلاَثَةٍ﴾ ، ﴿وَقَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللّهِ﴾ بر اینها کفر اطلاق شده است ولی بر اینها مشرک اطلاق نمیشود مشرکین داریم و کفار، کفار بر همین اهل کتاب اطلاق میشوند گاهی کفار بر همه اطلاق میشوند ولی آنجایی که تفسیر قاطع شرکت است که کفر در قبال شرک است کفر برای اهل کتاب است.
پرسش: شرکت سهامی پیدا نکرد.
پاسخ: چرا دیگر یعنی این چیزی که برای خداست به غیرخدا دادند وگرنه شرکت سهامی نیست که، که اینها بیایند قدری خدا را عبادت کنند.
پرسش:...
پاسخ: احدا بله، آن معنای احیاناً در ریا و امثال ریا درست است، در ریا شخص مؤمن است خدا را عبادت میکند دلش میخواهد دیگری هم ببیند درصدی هم دیگری دخیل میشود این میشود مشرک اما وثنی و صنمی که اصلاً خدا را نمیپرستد که مشرک نیست.
درباره سُمعه اینچنین است، درباره ریا اینچنین است این همان ﴿وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِکُونَ﴾ این همان شرکِ شرکت سهامی است یعنی اکثر مؤمنین خدا را میپرستند میگویند اول خدا، دوم فلان طبیب یا اگر فلان شخص نبود مشکل ما حل نمیشد در حالی که ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ باید بگوید خدا را شکر که فلان شخص که جزء جنود الهی است و مأموران الهی است مشکل ما را خدا از آن راه حل کرده این میشود توحید، اما مشرکینی که فقط سنگ و چوب را میپرستیدند اصلاً خدا را قبول نداشتند به عنوان ربّ میگوید ما چرا میپرستیم اینها را؟ برای اینکه ارباب متفرّقوناند کارِ ما دست اینهاست ما شِفا میخواهیم اینها، باران میخواهیم اینها، رزق میخواهیم اینها او مدیرعامل کل است یعنی کلّ ارباب را او ربّالاربابی میکند اما ربّ ارض، ربّ سما، ربّ مطر، ربّ شفا، ربّ مرض، ربّ رزق، ربّ فلان و فلان اینها ارباب متفرّقوناند اینها مشکل را حل میکنند برای اینها هم قربانی میکردند سه نوع قتل را قرآن کریم به این مشرکین نسبت میدهد و هر سه را هم محکوم میکند یک نوع که در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» و اینها گذشت همین بود این قرابینی که میکردند برای همینها بود دیگر، گاهی بچهها را قربانی میکردند که این بت قبول کند مشکل اینها را حلّ کند بچه قربانی میکردند نه تنها بچهها را برای گرسنگی میکُشتند یا دخترها را برای ننگ موهوم میکشتند بلکه بچهها را چه دختر، چه پسر قربانی همین بتها میکردند.
بنابراین اینها کاری که برای خدا بود به غیرخدا اسناد میدادند ریاکار یا سُمعهگر قدری برای خدا، قدری برای غیرخدا اما ذات اقدس الهی در این بخش فرمود توحیدِ ناب معتبر است نه شرک وثنی و صنمی بخشوده است و نه شرکی که دیگران دارند قابل اغماض است البته درکات اینها فرق میکند.
پرسش: خالقیت را همه قبول دارند طبق بیان قرآن، توحید در خالقیت را همه قبول دارند.
پاسخ: بله، خالق که مشکل را حل نمیکند ربّ است که مشکل را حل میکند ﴿وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ﴾ اما شما ببینید وقتی که سؤال میکنید که «مَن رَّبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ» ﴿سَیَقُولُونَ لِلَّهِ﴾ آن طور که سؤال هست جواب نمیدهند در سورهٴ مبارکهٴ «نمل» که انشاءالله میخوانیم میفرمایند ما هر طور سؤالی درست میکنیم آنها جواب نادرست میدهند ما از آنها سؤال میکنیم ﴿مَن بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ ... ٭ سَیَقُولُونَ لِلَّهِ﴾ این جواب نشد من میگویم به دست کیست؟ بگو به دست الله است چرا میگویی برای خداست؟ من میگویم «من ربّ کل شیء» تو میگویی ﴿سَیَقُولُونَ لِلَّهِ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «نمل» فرمود شما هر طور سؤال بکنید این طور دیگر جواب میدهد این معلوم میشود مشکل جدّی دارد در ربوبیت. خالق بودن یک ثمر علمی دارد بله، واجبالوجود در عالم خداست ﴿لَا شَرِیکَ لَهُ﴾ بله، خالق کل هم خداست ﴿لَا شَرِیکَ لَهُ﴾ اما این مشکل را حل نمیکند ما با چه کسی کار داریم، چه کسی با ما کار دارد دو چیز است که تمام مشکلات را حل میکند یکی ربوبیت است، یکی هم مسئله معاد. مسئله معاد است که مسئولیت میآورد که ما با او در کار هستیم او از ما سؤال میکند، جواب میخواهد باید جواب او را بدهیم.
درباره دنیا هم مشکلات ما را ربّ ما حل میکند میگوید او مدیرکل است بله، ربّالأرباب او هست بله، اما چه کسی بیمار را شفا میدهد؟ چه کسی باران میآورد؟ چه کس رزق میرساند؟ چه کسی از حوائج شما باخبر است؟ چه کسی مشکل شما را حل میکند؟ میگوید صنم و وثن. مشکل جاهلیت شرک در ربوبیّت جزیی بود نه ربّالعالمین کارگردان کلّ عالم، نه خالق بودن آنها ثمرهٴ علمی دارد اصرار قرآن کریم بر اینکه او ربّ کلّ شیء است، ربّالأرض است، ربّالسماست همین است. اصرار قرآن کریم بر اینکه بازگشت همه ما به اوست برای اینکه ما را مسئول بداند و قبول کردن اینکه خدایی هست و خالق یک ثمر علمی دارد ثمر عملی و اخلاقی و باروری سیاسی و باروری اجتماعی ندارد در سورهٴ مبارکهٴ «نمل» انشاءالله اگر برسیم همین معنا را آنجا دارد.
پرسش:...
پاسخ: نه، ما همهمان موحد عملی هستیم منتها ضعیف ما هر جا هم که بالأخره به ما فرمود: ﴿اسْتَعِینُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ﴾ نماز عمود دین است به ما گفتند نماز بخوانید اما ما در نماز میگوییم از تو کمک میخواهیم.
پرسش:...
پاسخ: بله هستند دیگر.
پرسش:...
پاسخ: نظام اسباب است نه نظام استقلال باید بگوییم خدا را شکر میکنیم که از این راه به ما رسانده میشود توحید.
پرسش:...
پاسخ: نه، مشرک ضعیف هستند بله، مشرک فقهی نیستند مشرک کلامیاند اینکه در سورهٴ «یوسف» فرمود: ﴿وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم﴾ یعنی اکثر مؤمنین، مشرکاند. از امام(سلام الله علیه) سؤال کردند روایاتی که در ذیل این آیه است، خب چطور اکثر مؤمنین مشرکاند فرمود همین که میگویند «لولا فلان لهلکت» مشکل جدّی دارد دیگر چرا میگوید «لولا فلان لهلکت» بگو خدا را شکر که از این راه به ما کمک کرد، بله. از آن طرف به ما گفتند مؤدّب باشید، شاکر باشید، متشکّر باشید این از روایات نورانی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است این مضمون با یک تفاوت کوچکی در لفظ که «من لم یشکر المنعم من المخلوقین لم یشکر الله عزّ و جل» به ما ادب را آموختند، تشکر را آموختند فرمود کسی نسبت به شما احسان کرده تشکر بکنید ولی بگویید خدا این را فرستاده.
این بیان نورانی حضرت امیر بود در نهجالبلاغه که بارها خوانده شد فرمود: «المسکین رسول الله» این نیازمندی که آمد درِ خانهٴ تو او را خدا فرستاده اینهایی که تفسیر موضوعی نهجالبلاغه نوشتند خیال کردند این رسول الله، آن رسول الله است لذا درباره رسالت و نبوّت حضرت که میخواستند چیز بکنند این جمله نورانی نهجالبلاغه را آوردند در حالی که برای فقراست فرمود: «المسکین رسول الله» خدا از این طرف به شما مال داده، از آن طرف نیازمند را در خانه شما فرستاده شما را بیازماید، خب اگر «المسکین رسول الله» است، «المعطی» هم رسول الله است دیگر آن کسی که مشکل ما را حل میکند او را هم خدا فرستاده چرا از او به عنوان سبب قبول میکنید اما نه به عنوان ربّ نباید بگوییم اول خودت دوم این، بگوییم خدا را شکر که از این راه ما را تأمین کند، بله درست است اگر بگوییم خدا را شاکریم که به دست این آقا مشکل ما حل شد هم ادب است، هم توحید، اما اگر گفتیم نه اول خدا، دوم این آقا این دیگر توحید نشد که این روایاتی که در ذیل این آیه است ملاحظه بفرمایید که فرمود اینکه میگویید «لولا فلان لهلکت» آن درست نیست، عرض کردند پس چه چیزی بگوییم؟ فرمود بگویید خدا را شکر که از این راه مشکل ما را حل کرد، خب.
پرسش:...
پاسخ: یعنی نجس نیست یعنی زنش از خانهاش طلاق نمیگیرد اینها احکام فقهی بر آن بار نیست اما آثار عملی فراوان مثلاً کلامی دارد، نقص دارد این در سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» گذشت بحثش دیگر.
خب، پس در سورهٴ «انعام» آنجا مصدّر بود به این جمله فرمود: ﴿قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَاحَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ أَلاَّ تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَبِالْوَالِدَیْنِ﴾ خب اول تحریم را ذکر فرمود آن درست است ﴿مَاحَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ﴾ آنچه که محرّم است چیست؟ شرک است این درست است اما در محلّ بحث فرمود: ﴿قَضَی رَبُّکَ﴾، «أمَرَ ربک» خب «أمَرَ ربک» امر باید به توحید تعلّق بگیرد معلوم میشود که توحید اصل است و شرک عاریتی است یعنی من که شما را بدون سرمایه خلق نکردم که در درونِ شما خداخواهی را، خداجویی را، خداطلبی را آنجا نهادینه کردم شما اگر از خارج مهمان ناخوانده نیاورید آن دلتان ما را میخواهد به دلیل اینکه همه مشرکین وقتی سوار کشتی شدند در حال خطر مخلصانه موحّدند وقتی وارد کشتی شدند کشتی هم در آستانهٴ غرق بود ﴿دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ﴾ نه اینکه دروغ میگویند نه واقعاً موحّدند این توحید واقعیشان در درون بود حالا شکوفا شده اسباب و علل را میدیدند به آنها پناهنده میشدند، عند خطر آنها رخت بربست توحیدشان ظهور کرد. دروغ نمیگویند اینها در حالی که در دریا دارند غرق میشوند واقعاً راست میگویند، واقعاً موحّدند منتها وقتی ﴿فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَی الْبَرِّ إِذَا هُمْ یُشْرِکُونَ﴾ وقتی ما اینها را به ساحل نجات دادیم خدای سبحان نجات داد دوباره آن عادات و آداب و رسوم وسنن جاهلی میآید رویش را میپوشاند ﴿کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم﴾ باز حرف مشرکانه میزنند.
ما با سرمایه بشر را خلق کردیم این ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا﴾ همین است دیگر این طور نیست که ما یک ذهن خالی داده باشیم که، یک لوح نانوشته داده باشیم، نعم درسهای حوزه و دانشگاه بله اینها مهمان ذهن است آن را در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» که قبلاً خواندیم فرمود: ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئاً﴾ این نکره در سیاق نفی است این ادبیات و فقه و اصول و حکمت و تفسیر این حرفهای حوزوی و دانشگاهی اینها مهمان است.
فرمود هیچکدام از اینها را نمیدانستید بعد به شما سمع و بصر دادیم اینها را یاد میگیرید، اما توحید را من در درونِ دل شما آنها بافتم اینچنین من شما را با توحید ساختم الآن این خانه را با چه چیزی میسازند؟ با سنگ و گِل میسازند، با ملات میسازند، با آب میسازند دیگر، با خاک میسازند دیگر فرمود من درون و بیرون همه اینها را با توحید ساختم ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾ این علمی نیست که من به شما داده باشم که من شما را با توحید ساختهام، ساختار توحید از غیر او هم ساخته نیست چطوری ساختار را ما چه میدانیم اینکه بدن نیست که با گوشت و پوست ساخته بشود که فرمود این جانِ شما را من با توحید ساختم هر گوشهاش را دست بزنی توحید است این را به هم نزنید، این را نپوشانید، این را غبارینش نکنید.
خب، بنابراین آنجا که در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» مصدّر به تحریم است این تناسبش محفوظ است ﴿أَتْلُ مَاحَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ أَلاَّ تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً﴾ این درست است، اما در محلّ بحث فرمود: ﴿وَقَضَی رَبُّکَ﴾ این ﴿قَضَی﴾ آن حُکم مُبرم است یک حُکم قطعی است البته ﴿قَضَی﴾ میتواند به امر هم تعلّق بگیرد به طاعت هم میتواند تعلّق بگیرد میتواند به ترک معصیت هم تعلّق بگیرد اما اگر ﴿قَضَی﴾ را ما به معنی امر بگیریم نه مطلق حُکم معلوم میشود که محور اصلی توحید است نفی شرک به این معناست که این توحیدی که سرمایه شماست و من شما را با توحید خلق کردم این را آلودهاش نکنید ﴿وَقَضَی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ﴾ میبینید اگر ﴿قَضَی﴾ به معنی «أمَرَ» است بعدش باید امر مثبت باشد نه امر منفی، اگر «قضی ربک ان اعبدوا الله مخلصین له الدین» این درست است «قضی ربّک أن وحدوه» و مانند آن درست است اما «قضی ربک ألا تعبدوا» این بازگشتش به این است که «اعبدوه مخلصین له الدین».
حالا بقیه بحث انشاءالله برای بعد از محرّم مواظب باشید محرّم انشاءالله همین معارف قرآنی را برای مردم نقل کنید که عترت را با قرآن به مردم معرّفی کنید.
پرسش:...
پاسخ: نه دیگر اجازه بدهید به همین بسنده کنیم.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است