display result search
منو
تفسیر آیات 25 تا 27 سوره اسراء

تفسیر آیات 25 تا 27 سوره اسراء

  • 1 تعداد قطعات
  • 38 دقیقه مدت قطعه
  • 18 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 25 تا 27 سوره اسراء"
خداوند از شما به آنچه که در ضمیر شماست اعلم است
رجوع الی الله برای همهٴ موجودات هست مخصوصاً آ‌نهایی که مورد امر الهی‌اند

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا فِی نُفُوسِکُمْ إِن تَکُونُوا صَالِحِینَ فَإِنَّهُ کَانَ لِلْأَوَّابِینَ غَفُوراً ﴿25﴾ وَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ وَالْمِسْکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ وَلاَ تُبَذِّرْ تَبْذِیراً ﴿26﴾ إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُوا إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِرَبِّهِ کَفُوراً ﴿27﴾

بعد از اینکه قضای الهی را درباره اصل توحید و لزوم رعایت حرمت پدر و مادر ذکر فرمود و توهین به اینها، تحقیر اینها را تحریم کرد فرمود اگر کسی در این احکام الهی غفلتی کرد و در دل آن طهارت باطن را احراز نکرد... یک وقت است که انسان ظاهرسازی می‌کند و احترام به پدر و مادر را با انزجار درونی تحمل می‌کند این امتثال آیه نشد برای اینکه آیه دارد که ﴿وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ﴾ اگر در قلب نسبت به توحید یا نسبت به احسان والدین و مانند آن قدری قصوری روا داشت ذات اقدس الهی نه تنها علیم است بلکه اعلم است انسان آنچه را که در درونِ جانِ اوست عالِم است خدای سبحان گاهی می‌فرماید: ﴿إِن تُبْدُوا مَا فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحَاسِبَکُم بِهِ اللّهُ﴾ و خداوند عالِم است، گاهی می‌فرماید خداوند از شما به آنچه که در ضمیر شماست اعلم است ﴿رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا فِی نُفُوسِکُمْ﴾ اعلم بودن در انسانها به این است که حالا یا او احفظ است یا ادقّ است یا اعمق است و مانند آن، ولی درباره ذات اقدس الهی که او اعلم است اولاً علم او ذاتی است نه عرضی و کسی ثانیاً مصون از جهل است بالقول المطلق، مصون از سهو و نسیان و غفلت است بالقول المطلق و گذشته و حال و آینده را یکسان می‌داند بالقول المطلق پس خدا «اعلمِ بما فی نفوسکم» است بالقول المطلق چه اینکه ارحم به شماست بالقول المطلق همه ما نسبت به خودمان رحیم و مهربانیم اما رَحم خدا، مهربانی خدا، نسبت به ما از خود ما بیشتر است برای اینکه سِعه و ضیق رَحم به سِعه و ضیق علم از یک سو، قدرت از سوی دیگر و اعمال قدرت هم از سوی سوم برمی‌گردد اگر کسی علمش بیشتر بود، توانایی‌اش بیشتر بود، جود و سخای او بیشتر بود رحم او مهربانی او هم بیشتر است این‌‌چنین نیست که ما به حال خودمان رحیم‌تر از ذات اقدس الهی باشیم ـ معاذ الله ـ یا معادل رحم خدا به خودمان رحیم باشیم بلکه خدای سبحان به ما ارحم است بالقول المطلق حتی از خود ما لذا اگر مصالح ما را می‌داند بهتر از ما می‌داند، می‌خواهد بهتر از ما می‌خواهد، می‌تواند بهتر از ما می‌تواند او ارحم‌الراحمین است بالقول المطلق و «أعلم بما فی نفوسکم و نفوسنا» است بالقول المطلق لذا اگر کسی در مطاوی خیالش، ثنایای خیال، خوایای خیالش مطلبی را دفینه کرده، مدفون کرده باشد ذات اقدس الهی می‌داند این کار را برای آن بیان فرمود که اگر در توحید کسی خللی بود یا در احسان کسی نسبت به مقام پدر و مادر خللی بود باید بداند خدا اعلم است این یک و تصریح نفرمود که مشکل شما در توحید یا احسان دارید برای اینکه خلل در توحید یا خلل در والدین «مما لا ینبغی عن یصدر» است چون «مما لا ینبغی» است ذکر نفرمود.
خب، محور بحث در این نیست که خدا اعلم است، بله خدا اعلم است اما بعد از اینکه ما را مکلّف کرد به توحید و احسان به والدین، هشدار داد که اعلم است بعد هم فرمود اگر در اثنای ذهنتان یک خطور ناروایی پدید آمد و شما فوراً جبران کردید می‌شودی أوّاب، «آئب» یعنی راجع، «مآب» یعنی مرجع، «آب» یعنی «رَجع» وقتی رجوع کردید می‌شوید صالح، وقتی صالح شدید رجوع الی الله کردید خدا هم غفورِ رحیم است، صالحین را می‌پذیرد، أوّابین را می‌پذیرد و مانند آن.
پس صدرش یک هشدار است که ما غفلت نکنیم همراه آن هشداری ما را هم هوشیار و بیدار می‌کند که اگر غفلت کردیم در توحید یا احسان والدین فوراً برگردیم و اگر برگشتیم از فساد به صلاح برمی‌گردیم و خداوند صالحین را اوّابین را مورد رحمت و مغفرت قرار می‌دهد ﴿رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا فِی نُفُوسِکُمْ إِن تَکُونُوا صَالِحِینَ﴾ اگر صالح باشید این اوّابین را می‌بخشد، خب اینکه حدّ وسط تکرار نشد معلوم می‌شود بعضی از مقدمات مطوی است که قیاس به صورت منطقی دربیاید اگر صالح شدید می‌شوید اوّاب، اگر اوّاب شدید خدا اوّابین را مورد مغفرت و رحمت قرار می‌دهد احدی‌المقدمتین مَطْوی است ﴿إِن تَکُونُوا صَالِحِینَ فَإِنَّهُ کَانَ لِلْأَوَّابِینَ غَفُوراً﴾ یعنی «إن تکونوا صالحین تصیروا اوّابین و أنتم اوّابون والله یغفر کلّ اوّاب» و مانند آن ﴿إِن تَکُونُوا صَالِحِینَ فَإِنَّهُ کَانَ لِلْأَوَّابِینَ غَفُوراً﴾ حالا این اوّاب که یا صیغهٴ مبالغه است یا حرفه و پیشه است بالأخره کثیرالاُوب و کثیرالرجوع را شامل می‌شود این رجوع الی الله برای همهٴ موجودات هست مخصوصاً آ‌نهایی که مورد امر الهی‌اند گاهی سلسله جبال در صف اوّابین شرکت می‌کنند که ذات اقدس الهی به سلسله جبال فرمود درباره پیروی از داود و مانند آن شما جزء اوّابین باشید ﴿یَا جِبَالُ أَوِّبِی مَعَهُ﴾ این اُوب و رجوع و ناله و لابه وظیفهٴ شماست ببینید کجا داود پیامبر(سلام الله علیه) حضور دارد در امامت، در نماز، در دعا، در مناجات شما در خدمت داود جزء اوّابین باشید.
اما حالا چرا ما باید اوّاب باشیم? چرا باید مرتّب رجوع بکنیم از هر طرف مراجعه بکنیم این اوّاب بودن یا به معنی کثیرالرجوع است یک، یا به معنای رجوعات متعدّد و شئون متعدّد است نه از نظر زمان این دو، سرّش این است که ما نه از نظر زمان راحتیم نه از نظر زمین این دشمنی که عدوّ مبین است گفت من که اینها را رها نمی‌کنم که گاهی از جلو می‌آیم، گاهی از پشت سر می‌آیم، گاهی از طرف راست می‌آیم، گاهی از طرف چپ می‌آیم این تحدیدی که ذات اقدس الهی از ابلیس نقل کرده که ﴿ثُمَّ لَآتِیَنَّهُم مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ﴾ همین است دیگر گاهی می‌گوید آینده‌ات چه می‌شود، گاهی می‌گوید آینده بچه‌هایت چه می‌شود، گاهی می‌گوید این قدرتی که از دست داده چه می‌شود? اینکه می‌گوید از طرف راست می‌آیم، از طرف چپ می‌آیم، از آینده از پشت‌سر می‌آیم یعنی به اینها می‌گویم به فکر بچه‌هایت باش این مال حرام را بگیر او که از یک طرف نمی‌آید، خب اگر از یک طرف نمی‌آید از جلو می‌آید، از طرف چپ می‌آید، از پشت‌سر می‌آید، از طرف راست می‌آید ما هم باید چهار جهت اوّاب باشیم اگر یک طرف را مواظب باشیم طرف دیگر را موظب نباشیم مشکل داریم خب روبه‌رو را مواظبیم پشت‌سر را چه کنیم این می‌گوید در عین حال که این دارد می‌رود من می‌گویم به فکر بچه‌هایت هم باش، خب مگر ما خالق آنهاییم، مگر ما رازق آنهاییم بله ما باید به فکر آنها باشیم تعلیم، تربیت، احسان و مانند آن اما مال حرام جمع بکنیم برای بچه‌ها این یعنی چه? این تهدید کرد گفت من که از یک طرف نمی‌آیم من از چهار طرف می‌آیم.
در روایات هست که این فقط بالا و پایین را استثنا کرده یعنی نگفته که «من فوقهم و من تحت ارجلهم» این را نگفته، گفته ﴿مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ﴾ این مضمون در قرآن هست من از چهار جهت می‌آیم این چهار جهت هم معلوم است وقتی سؤال کردند چرا فوق و تحت ارجل را نگفتند، گفتند این دو طرف راه باز است انسان فقط دوتا راه باز دارد یکی سر بلند کند مناجات کند از خدای سبحان کمک بخواهد، یکی سر خم بکند سجده کند در پیشگاه الهی خاضع و ساجد باشد تا از این چهار خطر محفوظ باشد این دوتا راه برای همیشه باز است نه راه دعا بسته است نه راه سجده انسانی که اهل دعا، مناجات است مصون است، انسانی که اهل سجده و نماز و عبادت است مصون است ولی او از چهار طرف می‌آید، خب حالا اگر او از چهار طرف می‌آید ما هم از چهار طرف اُوب و رجوع داشته باشیم تا اوّاب نباشیم که نمی‌توانیم از خطر بِرَهیم که آیات بعد هم همین را تأیید می‌کند که برخیها اخوان شیاطین‌اند ﴿وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِرَبِّهِ کَفُوراً﴾ این آیات بعد هم همین را تأیید می‌کند.
اینکه فرمود ذات اقدس الهی «اعلِم بما فی نفوسکم» است در همین سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» آیه 54 و 55 که در پیش داریم آنجا این است ﴿رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِکُمْ إِن یَشَأْ یَرْحَمْکُمْ أَوْ إِن یَشَأْ یُعَذِّبْکُمْ وَمَا أَرْسَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ وَکِیلاً﴾ بعد یک اصل جامع و کلی‌تری را ذکر فرمود، فرمود: ﴿وَرَبُّکَ أَعْلَمُ بِمَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ او اعلمِ بالقول المطلق است بعضی از امور است که خدا می‌داند و دیگران اصلاً نمی‌دانند، بعضی از امور است که اگر دیگران می‌دانند به تعلیم الهی آگاه‌اند علم خدا به آن اشیا بیش از علم دیگران به آن اشیاست پس او هم اعلمِ تفضیلی است، هم اعلمِ تعیینی آنجا که او عالم است و دیگران جاهل‌اند که علیم بالمحض است، آنجا که دیگران به علم الهی عالم شدند و خدا هم عالم است خدا در آ‌ن‌گونه از موارد اعلم است.
خب، ﴿رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا فِی نُفُوسِکُمْ﴾ وقتی «بما فی نفوس» اعلم شد «بما فی الجوارح» به طریق اُولیٰ اعلم است دیگر ﴿رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا فِی نُفُوسِکُمْ إِن تَکُونُوا صَالِحِینَ﴾ می‌شوید اوّاب، اگر اوّاب شدید ﴿فَإِنَّهُ کَانَ لِلْأَوَّابِینَ غَفُوراً﴾ وگرنه حدّ وسط تکرار نشد و نتیجه نمی‌دهد شما اگر صالح باشید خدا اوّاب را می‌بخشد معلوم می‌شود که اینکه حدّ وسط تکرار نشد نتیجه هم نمی‌دهد معلوم می‌شود که اگر صالح شدید جزء اوّابین هستید، هر کسی اوّاب بود مورد رحمت خداست.
خب، این بخش سرفصل مطالب دیگر است فرمود: ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ وَالْمِسْکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ وَلاَ تُبَذِّرْ تَبْذِیراً ٭ إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُوا إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِرَبِّهِ کَفُوراً﴾ فرمود در بخشهای قبلی بسیاری از احکام و حِکَم فقهی و حقوقی بیان شده دربارهٴ مسائل خانوادگی هم بیان شده که پدر و مادر حرمت خاصّ دارند باید به آنها رسیدگی کرد به اوضاع آنها رسیدگی کرد و مانند آن، حالا ارحام و اقارب که به امور خانوادگی وابسته‌اند از یک سو، نیازمندان و مستمندان جامعه از سوی سوم اینها که محتاج به کمک‌اند در درجهٴ اول اعضای خانواده، بعد ارحام فامیلها، بعد نیازمندان عمومی فرمود: ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ﴾.
در جریان ذی‌القربیٰ در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیه 177 یک بحث مبسوطی شده که بِرّ و نیکی چیست? بَرّ و انسان نیک کیست? در آیه 177 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این بود ﴿لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیَومِ الآخِرِ وَالْمَلاَئِکَةِ وَالْکِتَابِ وَالنَّبِیِّینَ وَآتَی الْمَالَ عَلَی حُبِّهِ ذَوی الْقُرْبَی وَالْیَتَامَی وَالْمَسَاکِینَ وَابْنَ الْسَّبِیلِ وَالسَّائِلِینَ وَفِی الرِّقابِ﴾، خب تفاوت جوهری آیه 177 با آیه محلّ بحث این است که در آنجا به جای حق، حُبّ دارد و در اینجا به جای حُبّ، حق دارد در آنجا فرمود: ﴿وَآتَی الْمَالَ عَلَی حُبِّهِ ذَوی الْقُرْبَی﴾ یعنی آن مال را که محبوب شماست آن را به ذوی‌القربیٰ و ایتام و مساکین بدهید این می‌شود هماهنگ با آیه سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» که فرمود: ﴿لَن تَنَالُوا البِّرَّ حَتَّی تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ﴾ آ‌نچه را که محبوب شماست بدهید وگرنه لباس مانده و غذای مانده تهِ سفره و اینها را دادن این هنر نیست.
از وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) بارها شنیدید که حضرت وقتی سفره پهن می‌کردند یک ظرف خالی طلب می‌کرد از بهترین غذاهای آن سفره در آن ظرف می‌ریختند آن را پُر می‌کردند به نیازمند می‌دادند بعد شروع می‌کردند به غذا خوردن می‌فرمودند که ﴿فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ﴾ این گردنه رفتن است وگرنه در دشت و بیابان صاف راه رفتن که هنر نیست به ما گفتند چرا این کُتلها را طی نمی‌کنی ﴿فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ ٭ وَمَا أَدْرَاکَ مَا الْعَقَبَةُ ٭ فَکُّ رَقَبَةٍ ٭ أَوْ إِطْعَامٌ فِی یَوْمٍ ذِی مَسْغَبَةٍ ٭ یَتِیماً ذَا مَقْرَبَةٍ﴾ در گرانی و قحطی روزهای برفی و روزهای یخی روز سرما این گردنه طی کردن است وگرنه روزهای عادی انسان به فکر دیگران باشد این عَقبه نیست اینکه کُتل نیست تشویق قرآن این است که اینها همه‌اش در پای کوه‌اند، خب اگر شما می‌خواهید دیدِ وسیع‌تری داشته باشید، جایِ بهتری را ببینید، جایِ بیشتری را ببینید باید بروید بالای کوه، خب بالای کوه گردنه‌رفتن، کُتل‌پیمایی می‌خواهد دیگر دشوار است دیگر فرمود: ﴿فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ﴾ این تحضیض است، تشویق است، ترغیب است فرمود چرا اینها کُتل را طی نمی‌کنند، گردنه را طی نمی‌کنند همه‌اش در پای کوه‌اند که ﴿أَوْ إِطْعَامٌ فِی یَوْمٍ ذِی مَسْغَبَةٍ﴾ روزی که گرانی است، کَمی است، قحطی است و مانند آ‌ن.
خب، در آن روزها این مال، محبوب است یا به لحاظ زمان مال محبوب است یا نه، چون لباس نو است، غذای لذیذ است محبوب است فرمود اگر بخواهید به مقام ابرار برسید یا به بِرّ و نیکی برسید باید که آنچه محبوب شماست در راهِ خدا عطا کنید آنچه را که در سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» بیان کرده که ﴿لَن تَنَالُوا البِّرَّ حَتَّی تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» فرمود: ﴿وَآتَی الْمَالَ عَلَی حُبِّهِ﴾ این مالِ ضِعاف و اوساط از مؤمنین است، اما آنها که به مقام ابرار رسیدند و بالاتر این ضمیر ﴿حُبِّهِ﴾ به الله برمی‌گردد «وآتی المال علی حبّ الله» نه «علی حبّ المال» اینها محبوبی ندارند جز خدا این همان است که وجود مبارک حضرت امیر فرمود که ما خدا را عبادت می‌کنیم «حُبّاً» «لا خوفاً و لا شوقاً» نه «خوفاً من النار» است نه «شوقاً الی الجنة» بلکه «حُبّاً لله» است، «شکراً لله» است «کعبادة الأحرار». اگر شخص جزء مقرّبین بود به خدمت این آیه آمد این ضمیر را به الله برمی‌گرداند، اگر جزء افراد عادی بود به خدمت قرآن آمد این ضمیر را به مال برمی‌گرداند ﴿وَآتَی الْمَالَ عَلَی حُبِّهِ﴾.
به هر تقدیر این حُکم فقهی و حقوقی از آن درنمی‌آید آیا واجب است? آیا مستحب است? آیا اینها واجب‌النفقه انسان‌اند این را باید فقه معین کند به برکت سنّت اهل‌بیت(علیهم السلام) در مقام بحث هم به جای حُبّ، حق را ذکر فرمود، فرمود: ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَی﴾ حق آ‌ن ذی‌القربیٰ را، خب آن ذی‌القربیٰ اگر جزء عمودین باشند یعنی پدر و مادر از یک سو، فرزند از سوی دیگر این می‌شود واجب‌النفقه اما اگر عمودین نباشند طبقه دوم و سوم باشند برادر و خواهر باشند عمو و خاله باشند، عموزاده‌ها و خاله‌زاده‌ها باشند اینها دیگر واجب‌النفقه آدم نیستند این را باید فقه ما معیّن بکند حقّ فقهی که به نحو وجوب انفاق است یا عدم وجوب این را باید فقه معیّن کند اجمالاً حق است چه به نحو ایجاب، چه نحو استحباب و مانند آن ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ﴾ اما مسکین و ابن‌سبیل اینها اگر جزء مصارف هشت‌گانهٴ زکات باشند که در سورهٴ «توبه» گذشت حقّ مسلم آنها در زکات محفوظ است که ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاکِینِ﴾ کذا و کذا، اگر کسی زکات واجب به عهده او نبود، خب مستحب است اینها را تأمین بکند، اگر کسی نیازمند بود و فقط همسایهٴ او باخبر بود و احدی اطلاع نداشت بر همسایه واجبِ عینی است، اگر چند نفر از همسایه‌ها باخبر بودند که این شخص نیازمند است و مشکل جدّی دارد بر اینها واجب کفایی است در بعضی جاها وجوب کفایی است، در بعضی وجوب عینی است، در بعضی جاها مستحب است، در بعضی جاها همان واجب اوّلی است اینها را باید فقه مشخص کند حقوق اینها چیست? این را باید فقه معیّن کند. ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ﴾ یک، ﴿وَالْمِسْکِینَ﴾ یعنی «و آت المسکین حقّه» «و آت وابن‌ السبیل حقّه» بعد می‌فرماید تبذبیر نکن مال را بیراهه مصرف نکن در حرام صرف کردن این تبذیر است.
تبذیر آن بذرافشانی بی‌ثمر است این کشاورز را می‌گویند مُبذّر چون بذر می‌افشاند یک وقت بذر را در شوره‌زار می‌افشاند یا بذر را روی سنگ می‌افشاند یا بذر را در جاده‌ها همین طور پرت می‌کند می‌ریزد این می‌شود تبذیر یعنی نشر بذر بدون بهره‌برداری اگر بذرافشانی روی شوره‌زار بود، روی سنگها بود، روی جاده بود، بدون آب بود، جای کشاورزی نبود این بذرافشانیِ مفسدانه است دارد این را فاسد می‌کند این کار را اصطلاحاً می‌گویند تبذیر این غیر از اسراف است یک وقت انسان افراط می‌کند یک وقت نه، یک مال کمی را هم بیجا صرف می‌کند این گرچه اسراف نیست نزد عُرف ولی عندالتحلیل اسراف هست از یک سو، تبذیر هم هست یعنی این بذر را بیجا پاشید.
این کار این هم به صورت شکل اول منطقی نظیر همان آیه قبل که به صورت شکل اول منطقی بود این هم به صورت همان است فرمود چرا این کار را نکن? برای اینکه ﴿إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُوا إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ﴾ اینهایی که اهل تبذیرند حالا اختصاص مال ندارد عمر همین طور است، حیثیت همین طور است، جهات دیگر همین طور است حیثیت و جاه همین طور است یک وقت کسی حیثیت و جاه خودش را بیجا هدر می‌دهد، وقتش را بیجا هدر می‌کند اینکه یک ساعت یا دو ساعت یکجا می‌نشینند به اصطلاح قعده‌ای دارند، گَعده‌ای دارند این تبذیر در عمر است فرمود هر کس جانش، مالش، عمرش، حیثیتش را بیجا صرف کرد این معلوم می‌شود همنشینی دارد که او تحریکش می‌کند و این هم تحرّک‌پذیر است ﴿إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُوا إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ﴾ این اخوان أخ بودن یا اُخت بودن به معنی برادر و خواهر نیست برادر و خواهر را چون ملازم آدم‌اند أخ و اُخت می‌گویند وگرنه أخ و اُخت به همان امر ملازم است اگر کسی ملازمِ وصفی بود عنوان أب، عنوان أخ مانند آن کار می‌رود می‌گویند او «أخ الفضل» است، او «ابوالفضل» است او «أخ الجود» است او «أبوالجود» است این تعبیرات هست در کتابهای ادبی وقتی می‌بینید می‌گویند «باب کان و اخواتها» یعنی «کان و نظایرها» نه «کان» و خواهران «کان» اُخت یعنی مثل ﴿کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾ یعنی «لعنت مثلها» أخ و اُخت این طور است،
اگر کسی بذرافشانی بیجا داشت این اخوان الشیاطین است مثل آنهاست دیگر، نظیر آ‌نهاست، ملازم آنهاست، آنها ملازم این‌اند، این ملازم آنهاست، خب از کجا ملازمت درمی‌آید? در سورهٴ مبارکهٴ «فصلت» آنجا به این صورت ذکر شده آیه 25 سورهٴ «فصلت» فرمود عده‌ای که بیراهه رفته‌اند ﴿وَقَیَّضْنَا لَهُمْ قُرَنَاءَ﴾ ما قرار دادیم، برانگیختیم برای چنین تبهکارانی یک سلسله همراهانی قرار دادیم این همراهان ﴿فَزَیَّنُوا لَهُم مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ﴾ حالا اَیمان و شمائل را در جای دیگر ذکر فرمود در این آیه همین دو جهت را ذکر کرد فرمود یک عده همراهانی دارند که اینها را به امید آیندهٴ کاذب ترغیب می‌کنند که این آیندهٴ پُرزرق و برق به انتظار جنابعالی است و از آن طرف هم می‌گویند به فکر بچه‌ها باش چیزی را به نام اینها بکن که اینها بعد از تو آسیب نبینند این دوتا کار را در اینجا ذکر فرمود آ‌ن چهار کار را که دوتا از آنها همین‌جا ذکر شده است در آیه دیگر که ﴿مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ﴾ ذکر می‌کند.
خب، این ﴿قُرَنَاءَ﴾ می‌گویند پیشرو کن، ترقّی کن، روند تکاملی‌ات باید بیشتر باشد از این حرفهای بی‌مصرف، خب آدم را وادار به حرام می‌کنند از آن طرف هم به فکر آینده باشد ﴿لَهُم مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ﴾ این تزیین به وسیله شیطان است، چرا? برای اینکه ما می‌بینیم که در درونِ ما صبح که بلند شدیم این خیالات نبود که، این مطلب اول، بعد در صحنهٴ ما، ذهن ما غوغایی پیدا شد فلان کار را بکنم، فلان کار را نکنم، فلان‌ جا بروم، فلان جا نروم اینها پیدا شد این دو اینها بالأخره موجود است یا معدوم? اینها موجود است رهبری ما را همینها تأمین می‌کند انسان اول می‌اندیشد بعد حرکت می‌کند این سه. موجود سبب می‌خواهد یعنی اتفاقاً بر اساس شانس و بَخت و اتفاق و لاطائل این امور در ذاهن آدم پیدا می‌شود یا یک مبدأ فاعلی می‌خواهد? اگر چیزی بی‌فاعل در عالم پیدا بشود که ما راهی برای اثبات صانع نداریم، پس اینها حتماً، حتماً یعنی حتماً یک مبدأ فاعلی می‌خواهد.
مطلب پنجم این است که فاعلِ اینها که فرشته و الله نیستند که الله و فرشتهٴ الهی که انسان را به فساد و گناه و معصیت دعوت نمی‌کند که حتماً شیطان اینجا حضور داشت، اینجا آمد صف‌آرایی کرد این همه زباله‌ها را اینجا ریخت و رفت بعد هم خَنّاس است خودش را پشت این زباله‌ها پنهان کرده اینها «یقدم رجلاً ویؤخر اخریٰ» همین است این دزد در حال فرار است این با دوتا پای ایستاده که مقاومت نمی‌کند که این قدری «یقدم رجلاً ویؤخر اخریٰ» آماده برای فرار است تا انسان متوجه می‌شود این یک گوشه پشت این زباله‌ها می‌خَزد می‌شود خَنّاس، خَنس همین است ﴿والجوارح خناس﴾ هم این پنج ستاره را که می‌گفتند خنّاس است، خنّاس است برای اینکه بعد از مدتی خودشان را کنار افق پنهان می‌کنند.
خب، خنّاس بودنشان هم به همین است زباله‌ها را اینجا ریخته پشت زباله هم پنهان شده اگر ما کمی فاصله گرفتیم دوباره می‌آید جَولان پیدا می‌کند این می‌شود قرین سوء فرمود: ﴿وَقَیَّضْنَا لَهُمْ قُرَنَاءَ فَزَیَّنُوا لَهُم مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ﴾ مگر می‌شود یک خاطرات و یک سلسله انگیزه‌ها، اندیشه‌ها و یک سلسله خیالات خود به خود اینجا چیده بشود? اینکه محال است که چه اینکه محال است که مبدأ پیدایش اینها ذات اقدس الهی و فرشته‌های رحمت باشند پس معلوم می‌شود انسان، اَخ شیطان است مثل اوست، نظیر اوست، همراه اوست، هماهنگ اوست، هم‌آوای اوست، همسفر اوست بعد هم با هم وارد صحنه قیامت که شدند آن‌گاه می‌گویند که ﴿بَیْنَهَا وَبَیْنَهُ أَمَداً بَعِیداً﴾ این ﴿نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ﴾ در آیه دیگر همین است ﴿قَیَّضْنَا لَهُمْ قُرَنَاءَ﴾ همین است که در این آیه سورهٴ مبارکهٴ «فصلت» است ﴿وَقَیَّضْنَا لَهُمْ قُرَنَاءَ فَزَیَّنُوا لَهُم مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ﴾ آن‌گاه ﴿وَحَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِم مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ إِنَّهُمْ کَانُوا خَاسِرِینَ﴾ اینجا فرمود اینها اخوان‌الشیاطین‌اند وقتی اخوان‌الشیاطین شدند یعنی امثال شیاطین شدند کارِ شیطان از آنها ساخته می‌شود ﴿إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُوا إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ﴾ خب.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر ما این را فرستادیم مگر در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید که شیطان کَلب معلَّم است این یک سگِ شکاری است شیطان که ـ معاذ الله ـ در برابر الله نیست که خدای سبحان عقل داده از درون، فطرت داده از درون، انبیا و وحی و نبوت و امامت و ولایت از بیرون انسان را هدایت می‌کند دوبار، سه‌بار، ده‌بار، صدبار هم مهلت می‌دهد دیگر می‌بیند انسان هر روز دارد بیراهه می‌رود با داشتن عقل و فطرت از درون، با داشتن وحی و نبوت و امامت از بیرون این ﴿نَبَذَ فَرِیقٌ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ کِتَابَ اللّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾ در چنین فاز و فضایی می‌فرماید ما یک سگِ شکاری داریم این سگ برای همه پارس می‌کند پارس از بهترین نعمتهای جهان است این معلوم می‌شود دوست چه کسی است? دشمن چه کسی است? آدم هم وقتی ببیند اینجا سگ هست خب نباید برود دیگر وسوسه از بهترین نعمتهای جهان خلقت است کاری با آدم ندارد که دعوت‌نامه می‌فرستد آدم را که نمی‌گزد و گاز هم نمی‌گیرد دعوت‌نامه فرستادن برای این است که انسان مبارزه بکند، جهاد بکند در جهاد اوسط و اکبر بین آنچه را که دین گفته و بین آنچه را که شیطان دعوت می‌کند در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» هم این بحثش مبسوطاً گذشت که شیطان در قیامت می‌گوید که ﴿لاَ تَلُومُونِی وَلُومُوا أَنفُسَکُم﴾ من کارِ بدی نکردم من فقط یک دعوت‌نامه نوشتم این همه دعوت‌نامه انبیا بود می‌خواستی آن طرف بروی ﴿فَلاَ تَلُومُونِی وَلُومُوا أَنفُسَکُم مَّا أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَمَا أَنتمُ بِمُصْرِخِیَّ﴾ اگر کسی با داشتن همه این راهها و با مهلتهای فراوانی که ذات اقدس الهی داد با باز کردن راهِ توبه و گشودن باب اُوب و رجوع کسی به راه نیامد از آن به بعد می‌فرماید ما این سگِ شکاری را می‌فرستیم این را بگیرد ﴿أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَی الْکَافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾ نه «علی المؤمنین»، نه «علی المسلمین»، نه «علی الناس» ﴿عَلَی الْکَافِرِینَ﴾ کذا و کذا ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ لِلَّذِینَ لاَیُؤْمِنُونَ﴾ حالا اگر کسی بیراهه رفت ما ده سال مهلت دادیم، همه حجتها را برای او بازگو کردیم این دیگر هَتک حرمتش به جایی رسیده که قابل برگشت نیست ما این سگ را می‌فرستیم این را بگیرد باز هم راه به او نشان می‌دهیم می‌گوییم این سگ که دارد تو را می‌گیرد اینجا هم راه هست بگو «یا الله» ما نجاتت می‌دهیم باز هم نمی‌گوید ما تمام این راهها را تابلو نصب کردیم گفتیم در هر مقطعی می‌توانی بگویی «یا الله» با داشتن همه این تابلوها باز هم نمی‌آید از آ‌ن به بعد است وگرنه ذات اقدس الهی که ابتدائاً ﴿قَیَّضْنَا لَهُمْ قُرَنَاءَ﴾ نمی‌فرماید که. خب، ﴿إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُوا إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ﴾ این صغرای مسئله، کبرای مسئله این باشد که «کلّ مَن اخوان الشیاطین فکذا» در حالی که حدّ وسط تکرار نشده ﴿وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِرَبِّهِ کَفُوراً﴾ این برای آ‌ن است که این شبیه قیاس مساوات است که به شکل اول برمی‌گردد اینها اخوان‌الشیاطین‌اند یعنی مثل شیطان‌اند یعنی شیطنت دارند یعنی کارِ اینها کارِ شیطانی است با این تتمّه صغرا به نِصابش می‌رسد پس این می‌شود شیطان وقتی شیطان شد ﴿کَانَ الشَّیْطَانُ لِرَبِّهِ کَفُوراً﴾ این شخص هم «کان لربّه کفورا» صدر و ساقه بحث این است، اگر این شخص در مسائل اعتقادی تبذیر کرد، مشرک شد می‌شود کفر اعتقادی، اگر در مسائل مالی تبذیر کرد نه در مسائل اعتقادی می‌شود کفر عملی نظیر آ‌نچه که در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «حج» آمده که ﴿لِلّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً وَمَن کَفَرَ﴾ که کفرِ عملی است کفرِ عملی همان کفران نعمت است در مقام عمل نه کفرِ اعتقادی بالأخره یا کفرِ اعتقادی است جزء اخوان شیاطین است در مرحله اعتقادی یا کفرِ عملی است کفران نعمت است جزء اخوان‌الشیاطین است در مسئله عمل اینجا چون معیار شیطنت است دیگر از جنب افراط آمده از یک سو آن اخوان هم حذف شده از سوی دیگر این کار، کار شیطنت است دیگر ما احتیاج نداریم بگوییم شیاطین یک، احتیاج نداریم بگوییم اخوان دو، هر دو حذف می‌شود تبدیل می‌شود به یک چیز آن هم مفرد شیطنت است که منشأ کفران است آنجا سخن از شیاطین بود چون افراد بودند با شیاطین کار داشتند اما اینجا یک مطلب علمی است کاری به افراد ندارد که شیطنت، کفر است حالا یا شیطنت در اعتقاد است که بشود کفرِ اعتقادی یا در مقام عمل است می‌شود کفرِ عملی است ﴿إِنَّ الشَّیْطَانَ﴾ که می‌شود مفرد حالا این شیطان ابوالشیاطین است همان ابلیس معروف است که همه اینها أتباع او هستند یا نه، جنس است نیاز به جمع ندارد که ما بگوییم شیاطین یا بگوییم اخوان ﴿وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِرَبِّهِ کَفُوراً﴾.
«أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سیّئات أعمالنا»
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 38:58

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی