- 812
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 30 و 31 سوره اسراء
با موضوع درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 30 و 31 سوره اسراء"
مهمترین مشکل در جاهلیت این بود که پدر و مادر نه تنها به تربیت فرزند همتی نداشتند بلکه احیاناً آنها را میکشتند
خدای سبحان قرآن را کتاب حکمت معرفی کرده است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ رَبَّکَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ إِنَّهُ کانَ بِعِبادِهِ خَبیرًا بَصیرًا ﴿30﴾ وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ خَشْیَةَ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِیّاکُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ کانَ خِطْأً کَبیرًا﴿31﴾
بعد از اینکه وظیفه اولاد را نسبت به پدر و مادر مقرر فرمود وظیفه پدر و مادر را نسبت به اولاد هم تبیین میکند مهمترین مشکل در جاهلیت این بود که پدر و مادر نه تنها به تربیت فرزند همتی نداشتند بلکه احیاناً آنها را میکشتند کشتن فرزند در جاهلیت براساس جهات فراوانی بود برای اینکه جزء مشکلترین امر خانوادگی بود از یک سو و خود قتل هم جزء معاصی بزرگ الهی است از سوی دیگر اینها را تحت دو عنوان ذکر فرمود یک عنوان قتل نفس است چه فرزند چه غیر فرزند یک عنوان قتل فرزند است و اینها را هم جزء حکمت نامید یعنی این بخش از سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» در تبیین حکمت الهی است اگر خدای سبحان قرآن را کتاب حکمت معرفی کرد و اگر فرمود: ﴿یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرًا کَثیرًا﴾ و اگر فرمود وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) معلم کتاب و حکمت است ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ﴾ نمونههایی از حکمت را در این بخش از سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» بیان میکند از توحید شروع کرده و عدل و رعایت مسائل خانوادگی و رعایت عفاف و مانند آن بعد میفرماید ﴿ذلِکَ مِمّا أَوْحی إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَةِ﴾ این حکمتی که ما به شما آموختیم این است هم نظری است هم عملی برای اهمیت قتل فرزند آن را جدا ذکر کرده وگرنه در آیات بعدی همین سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» فرمود: ﴿وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتی حَرَّمَ اللّهُ إِلاّ بِالْحَقِّ﴾ اما مسئله قتل اولاد برای اهمیتی که دارد جداگانه ذکر فرمود فرمود در وظیفه پدر و مادر نسبت به فرزند این است که اینها را خوب تربیت کنند و مشکل جاهلی هم این بود در جاهلیت هم این بود که احیاناً اینها را میکشتند و منشأ قتل هم گاهی آن غیرت کاذبه جاهلیت است گاهی آن قربت و تقرب و عبادت جاهلی جاهلیت است گاهی هم مسائل اقتصادی است آن غیرت کاذب را در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» بیان فرمود که بحثش قبلاً گذشت آیه 58 سورهٴ مبارکهٴ «نحل» این بود ﴿وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِاْلأُنْثی ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظیمٌ ٭ یَتَواری مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ أَ یُمْسِکُهُ عَلی هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرابِ أَلا ساءَ ما یَحْکُمُونَ﴾ این غیرت کاذبه بود که میگفتند ما در جنگها کشته میشویم بچههای ما به اسارت میروند اگر پسر باشند بالأخره میتوانند خودشان را اداره کنند اما اگر دختر باشند با غیرت ما سازگار نیست دخترکُشی در جاهلیت رسم بود و دختر داشتن ننگ بود اما این نه برای همه مردم جاهلی و همه قبائل یک قبیله خاصی این کار را میکردند چون اگر همه اینها دست به کشتن دختر میزدند نسل قطع میشد این طور نبود که همه قبایل عرب این کار را میکردند منتها قبایل دیگر ناظر بی تفاوت بودند میدیدند که احیاناً بعضی افراد چنین کاری انجام میدهند و نهی از منکر هم نمیکردند و میگفتند شاید برابر غیرت باشد این یک غیرت کاذبه است که در آیه 57 و 58 سورهٴ مبارکهٴ «نحل» بحثاش مبسوطاً گذشت و در سورهٴ مبارکهٴ «تکویر» که فرمود: ﴿وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ ٭ بِأَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ﴾ هم ناظر به همین است از این دخترهایی که اینها را در قبر میگذاشتند زنده به گور میکردند «وئد» دفن در زمین است و قبر پیش مردم جاهلی یکی از دامادهای آنها بود میگفتند که این قبر صهر ماست صهر صاد و های هوز و از قبور به «اصهار» یاد میکردند یعنی به دامادها میگفتند یکی از دامادهای ما همین قبر است خب این ﴿إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ ٭ بِأَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ﴾ در سورهٴ «تکویر» و آیهٴ 57 و 58 سورهٴ مبارکهٴ «نحل» که ﴿أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرابِ﴾ ﴿أَ یُمْسِکُهُ عَلی هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرابِ﴾ که بحثاش مبسوطاً گذشت راجع به دخترکشی بود آن هم روی غیرت جاهلی اینجا هم یک پرانتزی باز بشود سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) در بخشهای زنا در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» و مانند آن میفرماید رگههایی از جاهلیت در کشورهای اسلامی هم هست الآن اگر کسی بفهمد که مثلاً پسرش تن به زنا داده است طوری نیست برای او اما اگر دخترش تن به زنا بدهد مثلاً حاضر است که او را از بین ببرد و امثال ذلک در حالی که از نظر فحشا هیچ فرقی نیست گناه هیچ فرقی نیست حکم کلامیاش هیچ فرقی نیست حکم فقهیاش هیچ فرقی نیست اما اینکه کسی حاضر نیست دخترش آلوده بشود ولی پسرش اگر آلوده شد عیب ندارد این یک رگه جاهلی است در خیلیها هم هست اینچنین نیست که اگر کسی مسلمان بود عاقل بود صددرصد اسلامی فکر بکند این که به من برخورد به غیرت من برخورد باید در هر دو جا بربخورد اگر حکم کلامی است که عذاب قیامت است که یکسان است اگر حکم فقهی است که ﴿الزّانِیَةُ وَ الزّانی فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ﴾ فرقی بین پسر و دختر نیست اینچنین نیست که اگر کسی مسلمان بود به حسب ظاهر اسلام آورد در تمام شئون واقعاً منقاد قرآن کریم باشد این باید خودش را بیازماید خب یک بحث مربوط به آن است یک بحث مربوط به مسائل کشتن بچهها اعم از پسر و دختر اینچنین نیست که جناب زمخشری در کشاف این آیات محل بحث سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» را به دخترکُشی متوجه کرد این کاری به دخترکُشی ندارد این مربوط به فرزند است برای فرار از فقر شاید در صورت فرار از فقر دخترها را مقدم میداشتند بر پسرها در کشتن ولی این بحث جدای از آن بحث است این مربوط به دخترداری و کشتن دختر نیست و فرزندکُشی است چون اینها معمولاً در بیابانها زندگی میکردند ترسالی در آنجا بسیار کم بود خشکسالی آنجا زیاد بود همهشان که اهل غارت نبودند بالأخره قسمت مهم آنها دامدار و کشاورز بودند و از باران و نزولات آسمانی استفاده میکردند لذا آنجا قحطی و گرانی و کمیابی فراوان دیده میشد هر وقت اینها احساس فقر میکردن احیاناً بعضی از اینها بچهها را میکشتند این دیگر اختصاصی به قبیله تمیم و بنی کذا و بنی کذا ندارد نظیر دخترکُشی نیست که یک قبیله خاص این کار را میکردند در جریان دخترکُشی یک قبیلهای به طور رسمی این کار را میکردند و دیگران هم کم و بیش داشتند اما مسئله کشتن فرزند برای پرهیز از فقر این دیگر عمومی بود فرمود شما فرزندانتان را نکشید برای ترس از فقر مبسوطاً بحثاش خواهد آمد قسم سوم فرزندکشی اینها مربوط به فقر نبود مربوط به غیرت نبود مربوط به تقرب و عبادت و امثال ذلک بود که این بحثاش در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» گذشت که فرمود: ﴿قَتَلُوا أَوْلادَهُمْ سَفَهًا بِغَیْرِ عِلْمٍ﴾ اینها فرزندان را برای بتها قربانی میکردند این کشتن فرزند به عنوان قربانی برای بتها این دیگر مربوط به فقر نیست این یک سفاهت است در سورهٴ مبارکهٴ انعام به هر دو بخشاش اشاره فرمود هم آنهایی که روی ترس گرسنگی بچهها را میکشتند اشاره کرد آن در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آیهٴ 151 به این صورت بود ﴿قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ أَلاّ تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئًا وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْسانًا وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ مِنْ إِمْلاقٍ﴾ که این مربوط به فقر است حالا املاق و فقر و اینها هم بحثاش خواهد آمد که به چه مناسبت فقر را املاق میگویند اما در همان سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آیهٴ 140 به این صورت بود ﴿قَدْ خَسِرَ الَّذینَ قَتَلُوا أَوْلادَهُمْ سَفَهًا بِغَیْرِ عِلْمٍ﴾ این ظاهراً ناظر به قربانی کردن اولاد بود برای بتها این مربوط به املاق و فقر و امثال ذلک نبود لذا قرآن در آن بخش از اینها به عنوان سفاهت و امثال ذلک یاد میکردند پس قرآن کریم در یک بخش وظیفه فرزندها را نسبت به پدر و مادر بیان فرمود که ﴿إِمّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفِّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً کَریمًا ٭ وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ﴾ وظیفه پدر و مادر را درباره فرزندها هم ذکر فرمود منتها بحث مهمی که در جاهلیت مورد نیاز بود همین سه فصل بود یا غیرت کاذبه بود یا قربت کاذبه بود یا خشیت کاذبه فرمود این خشیت کاذبه اثر ندارد چون رازق خداست آن غیرت کاذبه اثر ندارد چون همه اینها مخلوقان الهیاند و خدا تأمین میکند آن قربت کاذبه هم اثر ندارد برای اینکه بتها کاری از آنها ساخته نیست تا از شما شفاعت کنند یا قربانی شما را قبول کنند این است که مسئله قتل اولاد را در یک فصل مستقل در کنار قتل نفس محترمه ذکر فرمود در همین سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» آیهٴ 33 با اینکه بالصراحه دارد ﴿وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتی حَرَّمَ اللّهُ إِلاّ بِالْحَقِّ﴾ دو آیه قبلش که الآن محور بحث است فرمود: ﴿وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ خَشْیَةَ إِمْلاقٍ﴾ این هم یک فصل از بحث. بحث دیگر این است که ذات اقدس الهی چون مخزن نامتناهی دارد قدرت نامتناهی دارد اگر احیاناً به کسی روزی فراوان داد بسط کرد این کم نمیآید تا اینکه ﴿فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَحْسُورًا﴾ بشود بشر است که قدرت او محدود است لذا خدا فرمود که ﴿لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ﴾ ﴿لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلی عُنُقِکَ وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ﴾ اگر خدای سبحان به بعضیها مال فراوان هم بدهد او محذوری ندارد تمام نمیشود لکن مال فراوان برای همه فسادآور است که ﴿لَوْ بَسَطَ اللّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِی اْلأَرْضِ﴾ لذا درباره خدای سبحان آن محذور نیست برای اینکه در جریان قارون فرمود که ما اینقدر به او گنج دادیم که ﴿ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ﴾ بعد هم وقتی قارون را نصیحت میکند به موسای کلیم میفرماید به قارون بگو قبل از تو کسانی بودند که از تو سرمایهدارتر بودند ما آنها را به خاک کردیم اینچنین نیست که قارون تنها سرمایهدار تاریخ باشد فرمود ﴿أَهْلَکَ﴾ قبل از قارون من ﴿مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَأَکْثَرُ جَمْعاً﴾ اینچنین نیست که قارون تنها نمونه باشد فرمود به او بگو قبل از تو سرمایهدارتر از تو هم بودند ما آنها را از بین بردیم چه اینکه به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید به این صنادید حجاز این سرمایهداران حجاز باید بدانند ما کسانی را قبل از اینها از بین بردیم و خاک کردیم که این سرمایهداران کنونی ﴿وَ ما بَلَغُوا مِعْشارَ ما آتَیْناهُمْ﴾ این یک دهم ثروت آنها را ندارد ما آنها را از بین بردیم اینها به چه مغرورند این ﴿وَ ما بَلَغُوا مِعْشارَ ما آتَیْناهُمْ﴾ را راجع به سرمایهداران حجاز فرمود آن قبل از او هلاک کردیم کسی که «اشد منه کذا» «اکثر منه مالاً کذا» او را درباره قارون فرمود پس بسط الهی از این جهت برای خدای سبحان محذوری ندارد برای اینکه قدرتش نامتناهی است این انسان است که نمیتواند تحمل کند ﴿إِنَّ رَبَّکَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ﴾ این هم مربوط به بحثهای قبلی است هم سر فصل است برای بحث بعدی که شما بچههایتان را برای چه میخواهید بکشید اگر برای فقر است در عالم دو تا فقر پیشبینی میشود یکی قابل علاج نیست یکی درمانپذیر است آن فقری که قابل علاج نیست فقر طبیعی است دنیا که مثل بهشت نیست که هر کس رفت آنجا همه چیز همه نعمت برای همه کس حاضر باشد که ما میخواهیم جلوی فقر طبیعی را در دنیا بگیریم محال است و محال برای اینکه یک عده بچهاند خب ما بچه نداشته باشیم یا داشته باشیم خب بچه نیازمند است دیگر سالمند نداشته باشیم بر اساس ﴿مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ﴾ وجود سالمندان ضروری است وجود اطفال ضروری است وجود ایتام ضروری است وجود بیماران ضروری است وجود از کار افتادهها ضروری است اینها را که نمیشود از دنیا برداشت این میشود فقر طبیعی آن که نقص است و ننگ است فقر اقتصادی است یعنی کسی باشد مال نداشته باشد فرمود این ننگ را اسلام برداشت ما بر هر ذی رمقی قوتی فراهم کردیم یک درصدی از مال دیگران را یعنی مالی که خودمان به اینها دادیم گفتیم این صددرصدی را که من دادم بیست درصد را به تو دادم بیست درصد را مال دیگران است هشتاد درصد را به تو دادم این صددرصد را خدا داد فرمود: ﴿وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللّهِ الَّذی آتاکُمْ﴾ شما که نداشتید ما به شما دادیم ما به شما دادیم مال شما نیست این بیست درصد مال دیگری است در روایات زکات ملاحظه میفرمایید این است در روایات خمس و سهم سادات و سهم امام این است در روایات ائمه فرمودند اینها شریک مال شمایند شما که نمیخواهید صدقه بدهید که از مال خودتان بدهید آن در صدقات مستحبی بله از مال خودتان دارید میدهید اما این وجوه شرعی که مال شما نیست آن زکات که مال شما نیست آن کفارات که مال شما نیست اینها که مال شما نیست این مالی است که خدای سبحان برای فقرا قرار داده و شما را مسئول این کار قرار داده شما شریک آنهایید خب این ننگ را دین زدوده که ما فقر اقتصادی نداریم یعنی کسی باشد در اسلام گرسنه بماند این طور نیست بارها این قصه را هم شنیدید صاحب کتاب شریف الغارات این الغارات تقریباً صد و چند سال قبل از نهجالبلاغه نوشته شده این بزرگوار بخشی از کلمات حضرت خطب حضرت نامههای حضرت کلمات قصار حضرت سیره و سنت حضرت امیر(سلام الله علیه) جمعآوری کرده منتها عنصر محوری این کتاب غارتهایی بود که امویان و مروانیان در قلمرو حکومت حضرت امیر اعمال میکردند الغارات الغارات همین است فلان جا را غارت کردند فلان جا را غارت کردند فلان جا را غارت کردند وجود مبارک حضرت امیر در فلان جا چه گفت در فلان جا چه گفت در فلان جا چه نوشت بخش مهم مربوط به غارتهاست در این کتاب شریف الغارات که قبل از نهجالبلاغه در حدود صد و چند سال قبل از نهجالبلاغه تالیف شده دارد که وجود مبارک حضرت امیر داشتند عبور میکردند دیدند یک پیرمرد مکفوفی شیخ مکفوفالبصر یک پیرمرد نابینایی دارد تکدی میکند حضرت فرمود این کیست عرض کردند یک مسیحی است دارد گدایی میکند فرمود تا قدرت داشت به این مرز و بوم خدمت کرد به مردم خدمت کرد حالا که مکفوفالبصر شد و سالمند شد این باید گدایی کند «انفقوا علیه من بیت المال» این را از بیت المال تأمین کنید دیگر نفرمود این مسیحی است که بالأخره در پناه دولت اسلام است یا نه ما هر سال که با این اعضای محترم کمیته امداد دیدار داریم میگوییم مبادا فرق بگذارید در این کشور بین فقیر یهودی و مسیحی و زرتشتی اینها در پناه دولت اسلامیاند مگر میشود گفت فلان یهودی فقیر است خب باشد به من چه اگر در دامنه حکومت اسلامی است و در دامن اسلام است و جز ء مستأمنان است و جزء پناهندههای به حکومت اسلامی است جزء مردم همین سرزمین است همان بیان نورانی حضرت امیرالمومنین این را شما باید کمیته امداد خاص برای یهودیها برای مسیحیها برای زرتشتیها برای هر انسان ولو موحد هم نباشد بالأخره در این کشور دارد زندگی میکند دیگر وجود مبارک حضرت امیر دیگر نفرمود حالا این مسیحی است بگذارید گدایی بکند که فرمود گدایی در حکومت اسلامی شأن اسلام نیست شأن انسان نیست «انفقوا علیه من بیت المال» خب پس فقر اقتصادی را کاملا باید برطرف کرد یک بودجهای برایش بگذارید ماهانهای برایش بگذارید سرانهای بگذارید که تأمین بشود اما فقر طبیعی قابل رفع نیست و نقص هم نیست یعنی نمیشود گفت ما در کشوری زندگی کنیم که بچه نباشد سالمند نباشد مریض نباشد تصادفی نباشد اینها که شدنی نیست لذا فرمود که ذات اقدس الهی رزاق محض است و روزی میدهد و کسی مشکل روزی نداشته باشد تأمین است منتها این روزیها را خدای سبحان نازل میکند در تقسیم گاهی عدالت هست گاهی نیست این قصه را هم که سدالغابه از جناب احنفبنقیس نقل کرده است هم در همین بحث تفسیر چند بار نقل شد که یک وقت معاویه برای عوام فریبی فکر جبر را این اموی خیلی ترویج میکردند خدا غریق رحمت کند مرحوم حاج آقا رضای همدانی را ایشان در بحث کتاب طهارت در آنجا که جبریه حکمشان چیست مفوضه حکمشان چیست فرمود این جبر مطلب پیچیده نظری است تفویض هم اینچنین است یک مطلب ضروری که نیست و این جبر را هم همین اموی و امثال اموی ترویج کردند بعضی از سلاطین و این قدرتمندها برای اینکه مردم را ساکت کنند مکتب جبر را حمایت میکردند که آنچه که شما دارید خواست خدا همین است باید همین طور باشید ما هم همین طوریم شما هم همین طور باشید این را مرحوم حاج آقا رضا همدانی در باب طهارت در باب طهارت و نجاست جبریه آنجا ذکر میکند یک روزی همین معاویه(علیه من الرحمن ما یستحق) در حضور جمعی که احنفبنقیس هم ایستاده بود این را اسد الغابه فی معرفة الصحابه نقل میکند که معاویه گفته بود که خدای سبحان در مخزنش نعمتهای فراوان و روزیهای فراوان دارد یک، به هر اندازه که بخواهد نازل بکند نازل میکند دو، برای شما همین مقدار نازل کرده است به دست شما رسیده است سه، دیگر برای گرانی و تورم و امثال ذلک چرا شکایت دارید چهار، در بین جمعیت احنفبنقیس بود بلند شد گفت معاویه این جا چند تا مسئله است شما داری مغالطه میکنی یک همه قدرتها و نعمتها و روزیها در مخزن الهی است ما باور داریم دو ذات اقدس الهی برابر با مصلحت روزیها را نازل میکند و کار خدا عین حکمت است سه ذات اقدس الهی برای تأمین معاش همه ما مردم روزی ما را نازل کرده است چهار آنچه را که خدا از خزینه غیب نازل کرده تو به جای اینکه توزیع عادلانه کنی به خزینه خودت گذاشتی ما اینجا جمع شدیم برای آن مطلب چهارم ما که نمیگوییم خدا ندارد یا نمیدهد یا عادلانه توزیع نمیکند که آن سه مسئله حق است چهارمی را داری مغالطه میکنی خدا این قدری که به ما میرسد نازل نکرده بیش از آن مقدار نازل کرده تو بیجا داری توزیع میکنی بنابراین ذات اقدس الهی فرمود شما هیچ مشکلی از نظر روزی نداشته باشید اینها همه عائله مناند بچههای شما عائله مناند خود شما هم عائله مناید اینچنین نیست که شما رازق آنها باشید من شما و آنها را یک، آنها و شما را دو، تأمین میکنم آنجا که باید لازم بود که اول آباء ذکر بشود فرمود: ﴿نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَ إِیّاهُمْ﴾ آنجا که لازم بود اول اولاد ذکر بشود فرمود: ﴿نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِیّاکُمْ﴾ این دو تا هر جا که محور خطر هست او را اول ذکر میکند فرق سورهٴ مبارکهٴ «انعام» با سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» همین است در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» که الآن محل بحث است فرمود: ﴿وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ خَشْیَةَ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِیّاکُمْ﴾ شما خطر را اول متوجه آنها کردید ما هم اهمیت را به آنها میدهیم میگوییم آنها و شما را ما روزی میدهیم شما که روزی نمیدهید در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» خطر را متوجه خودشان میدیدند میگفتند پس ما چه بخوریم اول احساس سختی بر خودشان میکردند بعد برای بچهها در آنجا فرمود: ﴿وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَ إِیّاهُمْ﴾ شما هر که را میترسید پیشاپیش ذکر میکنید ما هم او را در رزق مقدم میداریم میگوییم ما او و شما را ما شما و او را تأمین میکنیم پس مشکل ندارید شما مگر به عهده شماست شما فقط موظفید کار بکنید بقیه دیگر به عهده ما نیست در مسئله زرع فرمود کشاورز که شما نیستید که ﴿ءَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزّارِعُونَ﴾ مگر کشاورز حیات میبخشد کشاورز یک مشت جمادی را تحویل جماد دیگر میدهد یعنی این حبهها که به حسب ظاهر جمادند این را تحویل دل خاک میدهد که آن هم جماد است فرمود کار شما حرث است یعنی نقل بذر از انبار به مزرعه همین ﴿أَ فَرَأَیْتُمْ ما تَحْرُثُونَ٭ ءَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزّارِعُونَ﴾ ماییم که یکی را زنده میکنیم یکی را هفتصد تا میکنیم شما مگر میتوانید حیات بدهید شما مگر میتوانید این حبه جامد را روح به آن بدهید از یک طرف بشکافید بشود ریشه از یک طرف بشکافید بشود خوشه و شاخه کار شما نیست شما فقط حارثید نه زارع کار شما نقل یک بار است از انبار به مزرعه اینها که کاسبند همین طورند کار آنها نقل کالاست از یک جایی به جای دیگر چیدن در مغازه است و به نام خدا بروند در مغازه را باز کنید چه کسی میآید چه کسی نمیآید دلهای کسی را باید راهنمایی بکند به طرف این مغازه او به دست دیگری است گاهی میبینید دو تا برادر کنار هم مغازه باز میکنند یکی وضعش خوب میشود یکی نه دو تا همسایه کنار هم مغازه باز میکنند جنس یکی محل یکی معبر یکی گذر یکی، یکی بیشتر درآمد دارد یکی نه خب این دیگر مربوط به شما نیست این آزمون ماست به هر کس هم که دادیم در حد آزمون است این را در سورهٴ مبارکهٴ «فجر» فرمود فرمود این نه فخر است برای کسانی که از تکاثر برخوردارند نه وهن است برای کسی که از تکاثر برخوردار نیستند اینها خیال میکنند که کسانی که فقیرند ما آنها را امتحان کردیم خیر همه مبتلایند بعضی مبتلا به فقرند بعضی مبتلا به ثروت ﴿فَأَمَّا اْلإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبّی أَکْرَمَنِ ٭ وَ أَمّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبّی أَهانَنِ ٭ کَلاّ﴾ ما هم او را مبتلا به ثروت کردیم مبتلا یعنی ممتحن هم تو را مبتلا به فقر کردیم مبتلا یعنی ممتحن الآن که ما اینجا نشستیم به لطف الهی از سلامت برخورداریم مبتلا به سلامتیم آنها هم که در بیمارستانند مبتلا به مرضاند مبتلا یعنی ممتحن در برابر این نعمت چه باید بکنیم خودمان میدانیم و آن وظیفهای که خدا برای ما تشخیص داده بنابراین فرمود که شما مثل کشاورزید روزی به دست دیگری است شما برای چه تلاش میکنید اینکه در کتابهای فقهی ملاحظه فرمودید اگر یک مغازهداری به یک عابری او را دعوت کند به مغازه خود بگوید این جنس را من دارم بیا از من بخر مستحب است که سود نگیرد یا مکروه است که سود بگیرد اگر عابر دارد میگذرد یک جنسی را در مغازه دید آمد بخرد بله او میتواند سود بگیرد اما وقتی که دعوت کرد گفت بیا من جنس خوب دارم اینجا یا مستحب است که سود نگیرد یا مکروه است که سود بگیرد فرمود آن که کار شما نیست شما وظیفهتان این است که مغازهتان را باز کنید پس ﴿إِنَّ رَبَّکَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ﴾ چون ﴿إِنَّهُ کانَ بِعِبادِهِ خَبیرًا بَصیرًا﴾ بعد فرزندانتان را هم نکشید فتحصل که قتل فرزند در جاهلیت براساس سه فصل بود کشتن دختر برای بعضیها روی غیرت کاذب بود کشتن فرزند اعم از پسر و دختر قربةً الی الاصنام و الاوثان این هم برای یک گروه بود که این دو فصل فعلاً در محل بحث نیست فصل سوم آن است که قتل فرزند برای املاق است حالا یا فقر رسیده این در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» است فرمود: ﴿مِنْ إِمْلاقٍ﴾ یا در آستانه رسیدن است و انسان هراسناک است فرمود ﴿خَشْیَةَ إِمْلاَقٍ﴾ که محل بحث فعلی ماست این هم یک تفاوت دیگر اما حالا چرا فقر را املاق گفتند «أملقَ» به معنی فقر شدن نیست چه اینکه خود فقیر هم به معنای ندار نیست که بحثش قبلاً گذشت چون انسان بی مال ناچار است به «مَلَقْ» تملق، کرنش، چاپلوسی بیفتد فقر را گفتند ملق «املق» یعنی «حمله علی الملَقْ» این نداری آدم را وادار میکند به چاپلوسی البته این را میدانید یک حکمت است نه علت اینچنین نیست که حالا هر نداری این کار را بکند اینها وجه غالبی است دیگر در تسمیه و اینها ملاحظه فرمودید وجه تسمیه را میگویند حکمت است نه علت این طور نیست که حالا هر کسی ندار باشد این طور باشد نه این طور نیست گفت «ما آبروی فقر و قناعت نبردهایم اگر اینچنین است پس یک اصل کلی نیست موجبه کلیه نیست ولی غالباً این طور است این نداری مُمْلِقْ است «أملَقَ» یعنی «حمله علی الملقْ» این گرفتار تملق میشود مداحی این قدح است هجو این ثنای او اینها هست این را میگویند املاق و روی جهت غلبه هم هست فرمود برای اینکه مبادا به فقر بیفتید دست به فرزندکشی نزنید چون به شما ارتباطی ندارد بعضی از عرفا نقل کردند که کسی آمده گفته من عائلهام زیاد است و مشکل جدی دارم گفت برو در خانه هر کدام از اینها را خدا بی روزی گذاشته این را از خانه بیرون کن فرمود به تو چه همه اینها را تأمین کرده مگر نفرمود تمام این کسانی که در روی زمیناند و نفس میکشند عائله مناند ﴿وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی اْلأَرْضِ إِلاّ عَلَی اللّهِ رِزْقُها﴾ فرمود اینها همه عائله مناند من معیلام منتها من میدهم شما نگیرید و بدهید به اهلش برسد شما توقع داشته باشید برای اینکه من بیایم این نان را بگذارم در دهان اینها این شدنی نیست برای اینکه یک مثلی دارد عرب که میگویند «یداک اوکتا و فوک نفخ» بالأخره جهان جهان کار و تلاش و کوشش است دیگر این «یداک اوکتا و فوک نفخ» یک مثل رایج عرب است آن روزهایی که بلم و طراده نبود چه رسد به غل اینها این مشکها را پر باد میکردند از آن طرف شط به این طرف شط میآمدند این وسیله نقلیه ایشان بود در دوران خیلی کهن بعدها هم کم کم بلم و طراده و بعد کم کم پل و امثال ذلک ساخته شد یک کسی که خیلی مستعجل بود این مشک را گرفته کم دمیده دهانه مشک را هم شل بسته وسط این شط که رسیده این بادش در رفته حالا دارد غرق میشود به اطراف به ساحلها به ساحلنشینها نگاه ملتمسانه دارد آنها از کنار ساحل داد زدند گفتند خودت را ملامت کن «یداک اوکتا و فوک نفخ» دهان تو دمید دستهای تو بست میخواستی بیشتر بدمی محکمتر ببندی این «یداک اوکتا و فوک نفخ» یک مثلی است برای همه مردم خب اگر یک کسی به دنبال کار و کسب نمیرود دعای او هم مستجاب نیست بنابراین
پرسش: ثروت جهان به رباست که پشتوانه کالاهای خارجی است!
پاسخ: آن کسب کاذب است البته نهخیر آن اینچنین نیست ذات اقدس الهی به اندازه نیاز بشر ... هیچ چیزی کم نگذاشته این یک «استثمن ذا ورم» هست که آن هم از امثال رایج عرب است یک وقت است انسان الآن به سمت جاهلیت دارد میرود یک جاهلیت مدرنی است حالا تنها مثالش همان نبود که سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) ذکر کرده ربا را که دین خبط میداند سفه میداند جنون میداند بعد میفرماید که ﴿لا یَقُومُونَ إِلاّ کَما یَقُومُ الَّذی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطانُ مِنَ الْمَسِّ﴾ چون به این صورت درآمدند این را خِرَد میپندارند این مثل رایج عرب این است که «استثمن ذا ورم» ممکن است بعضی از مراکز ربوی رشد بکنند اما این رشد نیست یک، چاقی نیست دو، آماس است سه، فرق این سه هم در بحثهای قبلی گذشت یک وقت است انسان در سن بالندگی است مثل جوان است این براساس اقطار سهگانه رشد میکند یعنی به اندازه قد میکشد به اندازه عرض پیدا میکند به اندازه قطر پیدا میکند این اقطار ثلاثهاش متناسب است این را میگویند نمو میگویند این نوجوان دارد نمو میکند یا این درخت دارد نمو میکند این یک چیز بسیار خوبی است یک وقت است از نمو گذشته سن به میانسالی رسیده به چهل رسیده اما بطین شده مدام دارد چاق میشود این ثمن است که زمینه بیماری است این چاقی است این وزن افزوده است این نمو نیست این ثمن است بدتر از اینها یک وقت است دست کسی را زنبور زده ورم کرده این نه نمو است نه ثمن عرب میگوید این ورم کرده خیال میکند چاق شده اگر جناب شیخ محمود شبستری گفت که «برو ای خواجه خود را نیک بشناس که نبود فربهی مانند آماس» همین است این بانکها آماس دارد نه رشد نه ثمن چه رسد به نمو آن چاق نشده این زنبور زده ورم کرده و خیال میکند که الآن سرمایهدار است روزی هم بساطش برچیده میشود خب فرمود این نیست هر کسی هر اندازه بخواهد ما تأمین میکنیم منتها نباید توقع داشته باشد که فرشتههای ما بیایند نان را در دهان افراد بگذارند جامه را بر پیکر اینها بپوشانند خودشان هم باید حرکت کنند دیگر درباره قتل اولاد که سه فصل بود آن دو فصل از محور بحث کنونی ما بیرون است همین یک فصل محور است که ﴿وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ خَشْیَةَ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِیّاکُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ کانَ خِطْأً کَبیرًا﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
مهمترین مشکل در جاهلیت این بود که پدر و مادر نه تنها به تربیت فرزند همتی نداشتند بلکه احیاناً آنها را میکشتند
خدای سبحان قرآن را کتاب حکمت معرفی کرده است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ رَبَّکَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ إِنَّهُ کانَ بِعِبادِهِ خَبیرًا بَصیرًا ﴿30﴾ وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ خَشْیَةَ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِیّاکُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ کانَ خِطْأً کَبیرًا﴿31﴾
بعد از اینکه وظیفه اولاد را نسبت به پدر و مادر مقرر فرمود وظیفه پدر و مادر را نسبت به اولاد هم تبیین میکند مهمترین مشکل در جاهلیت این بود که پدر و مادر نه تنها به تربیت فرزند همتی نداشتند بلکه احیاناً آنها را میکشتند کشتن فرزند در جاهلیت براساس جهات فراوانی بود برای اینکه جزء مشکلترین امر خانوادگی بود از یک سو و خود قتل هم جزء معاصی بزرگ الهی است از سوی دیگر اینها را تحت دو عنوان ذکر فرمود یک عنوان قتل نفس است چه فرزند چه غیر فرزند یک عنوان قتل فرزند است و اینها را هم جزء حکمت نامید یعنی این بخش از سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» در تبیین حکمت الهی است اگر خدای سبحان قرآن را کتاب حکمت معرفی کرد و اگر فرمود: ﴿یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرًا کَثیرًا﴾ و اگر فرمود وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) معلم کتاب و حکمت است ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ﴾ نمونههایی از حکمت را در این بخش از سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» بیان میکند از توحید شروع کرده و عدل و رعایت مسائل خانوادگی و رعایت عفاف و مانند آن بعد میفرماید ﴿ذلِکَ مِمّا أَوْحی إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَةِ﴾ این حکمتی که ما به شما آموختیم این است هم نظری است هم عملی برای اهمیت قتل فرزند آن را جدا ذکر کرده وگرنه در آیات بعدی همین سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» فرمود: ﴿وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتی حَرَّمَ اللّهُ إِلاّ بِالْحَقِّ﴾ اما مسئله قتل اولاد برای اهمیتی که دارد جداگانه ذکر فرمود فرمود در وظیفه پدر و مادر نسبت به فرزند این است که اینها را خوب تربیت کنند و مشکل جاهلی هم این بود در جاهلیت هم این بود که احیاناً اینها را میکشتند و منشأ قتل هم گاهی آن غیرت کاذبه جاهلیت است گاهی آن قربت و تقرب و عبادت جاهلی جاهلیت است گاهی هم مسائل اقتصادی است آن غیرت کاذب را در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» بیان فرمود که بحثش قبلاً گذشت آیه 58 سورهٴ مبارکهٴ «نحل» این بود ﴿وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِاْلأُنْثی ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظیمٌ ٭ یَتَواری مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ أَ یُمْسِکُهُ عَلی هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرابِ أَلا ساءَ ما یَحْکُمُونَ﴾ این غیرت کاذبه بود که میگفتند ما در جنگها کشته میشویم بچههای ما به اسارت میروند اگر پسر باشند بالأخره میتوانند خودشان را اداره کنند اما اگر دختر باشند با غیرت ما سازگار نیست دخترکُشی در جاهلیت رسم بود و دختر داشتن ننگ بود اما این نه برای همه مردم جاهلی و همه قبائل یک قبیله خاصی این کار را میکردند چون اگر همه اینها دست به کشتن دختر میزدند نسل قطع میشد این طور نبود که همه قبایل عرب این کار را میکردند منتها قبایل دیگر ناظر بی تفاوت بودند میدیدند که احیاناً بعضی افراد چنین کاری انجام میدهند و نهی از منکر هم نمیکردند و میگفتند شاید برابر غیرت باشد این یک غیرت کاذبه است که در آیه 57 و 58 سورهٴ مبارکهٴ «نحل» بحثاش مبسوطاً گذشت و در سورهٴ مبارکهٴ «تکویر» که فرمود: ﴿وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ ٭ بِأَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ﴾ هم ناظر به همین است از این دخترهایی که اینها را در قبر میگذاشتند زنده به گور میکردند «وئد» دفن در زمین است و قبر پیش مردم جاهلی یکی از دامادهای آنها بود میگفتند که این قبر صهر ماست صهر صاد و های هوز و از قبور به «اصهار» یاد میکردند یعنی به دامادها میگفتند یکی از دامادهای ما همین قبر است خب این ﴿إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ ٭ بِأَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ﴾ در سورهٴ «تکویر» و آیهٴ 57 و 58 سورهٴ مبارکهٴ «نحل» که ﴿أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرابِ﴾ ﴿أَ یُمْسِکُهُ عَلی هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرابِ﴾ که بحثاش مبسوطاً گذشت راجع به دخترکشی بود آن هم روی غیرت جاهلی اینجا هم یک پرانتزی باز بشود سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) در بخشهای زنا در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» و مانند آن میفرماید رگههایی از جاهلیت در کشورهای اسلامی هم هست الآن اگر کسی بفهمد که مثلاً پسرش تن به زنا داده است طوری نیست برای او اما اگر دخترش تن به زنا بدهد مثلاً حاضر است که او را از بین ببرد و امثال ذلک در حالی که از نظر فحشا هیچ فرقی نیست گناه هیچ فرقی نیست حکم کلامیاش هیچ فرقی نیست حکم فقهیاش هیچ فرقی نیست اما اینکه کسی حاضر نیست دخترش آلوده بشود ولی پسرش اگر آلوده شد عیب ندارد این یک رگه جاهلی است در خیلیها هم هست اینچنین نیست که اگر کسی مسلمان بود عاقل بود صددرصد اسلامی فکر بکند این که به من برخورد به غیرت من برخورد باید در هر دو جا بربخورد اگر حکم کلامی است که عذاب قیامت است که یکسان است اگر حکم فقهی است که ﴿الزّانِیَةُ وَ الزّانی فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ﴾ فرقی بین پسر و دختر نیست اینچنین نیست که اگر کسی مسلمان بود به حسب ظاهر اسلام آورد در تمام شئون واقعاً منقاد قرآن کریم باشد این باید خودش را بیازماید خب یک بحث مربوط به آن است یک بحث مربوط به مسائل کشتن بچهها اعم از پسر و دختر اینچنین نیست که جناب زمخشری در کشاف این آیات محل بحث سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» را به دخترکُشی متوجه کرد این کاری به دخترکُشی ندارد این مربوط به فرزند است برای فرار از فقر شاید در صورت فرار از فقر دخترها را مقدم میداشتند بر پسرها در کشتن ولی این بحث جدای از آن بحث است این مربوط به دخترداری و کشتن دختر نیست و فرزندکُشی است چون اینها معمولاً در بیابانها زندگی میکردند ترسالی در آنجا بسیار کم بود خشکسالی آنجا زیاد بود همهشان که اهل غارت نبودند بالأخره قسمت مهم آنها دامدار و کشاورز بودند و از باران و نزولات آسمانی استفاده میکردند لذا آنجا قحطی و گرانی و کمیابی فراوان دیده میشد هر وقت اینها احساس فقر میکردن احیاناً بعضی از اینها بچهها را میکشتند این دیگر اختصاصی به قبیله تمیم و بنی کذا و بنی کذا ندارد نظیر دخترکُشی نیست که یک قبیله خاص این کار را میکردند در جریان دخترکُشی یک قبیلهای به طور رسمی این کار را میکردند و دیگران هم کم و بیش داشتند اما مسئله کشتن فرزند برای پرهیز از فقر این دیگر عمومی بود فرمود شما فرزندانتان را نکشید برای ترس از فقر مبسوطاً بحثاش خواهد آمد قسم سوم فرزندکشی اینها مربوط به فقر نبود مربوط به غیرت نبود مربوط به تقرب و عبادت و امثال ذلک بود که این بحثاش در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» گذشت که فرمود: ﴿قَتَلُوا أَوْلادَهُمْ سَفَهًا بِغَیْرِ عِلْمٍ﴾ اینها فرزندان را برای بتها قربانی میکردند این کشتن فرزند به عنوان قربانی برای بتها این دیگر مربوط به فقر نیست این یک سفاهت است در سورهٴ مبارکهٴ انعام به هر دو بخشاش اشاره فرمود هم آنهایی که روی ترس گرسنگی بچهها را میکشتند اشاره کرد آن در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آیهٴ 151 به این صورت بود ﴿قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ أَلاّ تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئًا وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْسانًا وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ مِنْ إِمْلاقٍ﴾ که این مربوط به فقر است حالا املاق و فقر و اینها هم بحثاش خواهد آمد که به چه مناسبت فقر را املاق میگویند اما در همان سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آیهٴ 140 به این صورت بود ﴿قَدْ خَسِرَ الَّذینَ قَتَلُوا أَوْلادَهُمْ سَفَهًا بِغَیْرِ عِلْمٍ﴾ این ظاهراً ناظر به قربانی کردن اولاد بود برای بتها این مربوط به املاق و فقر و امثال ذلک نبود لذا قرآن در آن بخش از اینها به عنوان سفاهت و امثال ذلک یاد میکردند پس قرآن کریم در یک بخش وظیفه فرزندها را نسبت به پدر و مادر بیان فرمود که ﴿إِمّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفِّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً کَریمًا ٭ وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ﴾ وظیفه پدر و مادر را درباره فرزندها هم ذکر فرمود منتها بحث مهمی که در جاهلیت مورد نیاز بود همین سه فصل بود یا غیرت کاذبه بود یا قربت کاذبه بود یا خشیت کاذبه فرمود این خشیت کاذبه اثر ندارد چون رازق خداست آن غیرت کاذبه اثر ندارد چون همه اینها مخلوقان الهیاند و خدا تأمین میکند آن قربت کاذبه هم اثر ندارد برای اینکه بتها کاری از آنها ساخته نیست تا از شما شفاعت کنند یا قربانی شما را قبول کنند این است که مسئله قتل اولاد را در یک فصل مستقل در کنار قتل نفس محترمه ذکر فرمود در همین سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» آیهٴ 33 با اینکه بالصراحه دارد ﴿وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتی حَرَّمَ اللّهُ إِلاّ بِالْحَقِّ﴾ دو آیه قبلش که الآن محور بحث است فرمود: ﴿وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ خَشْیَةَ إِمْلاقٍ﴾ این هم یک فصل از بحث. بحث دیگر این است که ذات اقدس الهی چون مخزن نامتناهی دارد قدرت نامتناهی دارد اگر احیاناً به کسی روزی فراوان داد بسط کرد این کم نمیآید تا اینکه ﴿فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَحْسُورًا﴾ بشود بشر است که قدرت او محدود است لذا خدا فرمود که ﴿لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ﴾ ﴿لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلی عُنُقِکَ وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ﴾ اگر خدای سبحان به بعضیها مال فراوان هم بدهد او محذوری ندارد تمام نمیشود لکن مال فراوان برای همه فسادآور است که ﴿لَوْ بَسَطَ اللّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِی اْلأَرْضِ﴾ لذا درباره خدای سبحان آن محذور نیست برای اینکه در جریان قارون فرمود که ما اینقدر به او گنج دادیم که ﴿ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ﴾ بعد هم وقتی قارون را نصیحت میکند به موسای کلیم میفرماید به قارون بگو قبل از تو کسانی بودند که از تو سرمایهدارتر بودند ما آنها را به خاک کردیم اینچنین نیست که قارون تنها سرمایهدار تاریخ باشد فرمود ﴿أَهْلَکَ﴾ قبل از قارون من ﴿مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَأَکْثَرُ جَمْعاً﴾ اینچنین نیست که قارون تنها نمونه باشد فرمود به او بگو قبل از تو سرمایهدارتر از تو هم بودند ما آنها را از بین بردیم چه اینکه به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید به این صنادید حجاز این سرمایهداران حجاز باید بدانند ما کسانی را قبل از اینها از بین بردیم و خاک کردیم که این سرمایهداران کنونی ﴿وَ ما بَلَغُوا مِعْشارَ ما آتَیْناهُمْ﴾ این یک دهم ثروت آنها را ندارد ما آنها را از بین بردیم اینها به چه مغرورند این ﴿وَ ما بَلَغُوا مِعْشارَ ما آتَیْناهُمْ﴾ را راجع به سرمایهداران حجاز فرمود آن قبل از او هلاک کردیم کسی که «اشد منه کذا» «اکثر منه مالاً کذا» او را درباره قارون فرمود پس بسط الهی از این جهت برای خدای سبحان محذوری ندارد برای اینکه قدرتش نامتناهی است این انسان است که نمیتواند تحمل کند ﴿إِنَّ رَبَّکَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ﴾ این هم مربوط به بحثهای قبلی است هم سر فصل است برای بحث بعدی که شما بچههایتان را برای چه میخواهید بکشید اگر برای فقر است در عالم دو تا فقر پیشبینی میشود یکی قابل علاج نیست یکی درمانپذیر است آن فقری که قابل علاج نیست فقر طبیعی است دنیا که مثل بهشت نیست که هر کس رفت آنجا همه چیز همه نعمت برای همه کس حاضر باشد که ما میخواهیم جلوی فقر طبیعی را در دنیا بگیریم محال است و محال برای اینکه یک عده بچهاند خب ما بچه نداشته باشیم یا داشته باشیم خب بچه نیازمند است دیگر سالمند نداشته باشیم بر اساس ﴿مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ﴾ وجود سالمندان ضروری است وجود اطفال ضروری است وجود ایتام ضروری است وجود بیماران ضروری است وجود از کار افتادهها ضروری است اینها را که نمیشود از دنیا برداشت این میشود فقر طبیعی آن که نقص است و ننگ است فقر اقتصادی است یعنی کسی باشد مال نداشته باشد فرمود این ننگ را اسلام برداشت ما بر هر ذی رمقی قوتی فراهم کردیم یک درصدی از مال دیگران را یعنی مالی که خودمان به اینها دادیم گفتیم این صددرصدی را که من دادم بیست درصد را به تو دادم بیست درصد را مال دیگران است هشتاد درصد را به تو دادم این صددرصد را خدا داد فرمود: ﴿وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللّهِ الَّذی آتاکُمْ﴾ شما که نداشتید ما به شما دادیم ما به شما دادیم مال شما نیست این بیست درصد مال دیگری است در روایات زکات ملاحظه میفرمایید این است در روایات خمس و سهم سادات و سهم امام این است در روایات ائمه فرمودند اینها شریک مال شمایند شما که نمیخواهید صدقه بدهید که از مال خودتان بدهید آن در صدقات مستحبی بله از مال خودتان دارید میدهید اما این وجوه شرعی که مال شما نیست آن زکات که مال شما نیست آن کفارات که مال شما نیست اینها که مال شما نیست این مالی است که خدای سبحان برای فقرا قرار داده و شما را مسئول این کار قرار داده شما شریک آنهایید خب این ننگ را دین زدوده که ما فقر اقتصادی نداریم یعنی کسی باشد در اسلام گرسنه بماند این طور نیست بارها این قصه را هم شنیدید صاحب کتاب شریف الغارات این الغارات تقریباً صد و چند سال قبل از نهجالبلاغه نوشته شده این بزرگوار بخشی از کلمات حضرت خطب حضرت نامههای حضرت کلمات قصار حضرت سیره و سنت حضرت امیر(سلام الله علیه) جمعآوری کرده منتها عنصر محوری این کتاب غارتهایی بود که امویان و مروانیان در قلمرو حکومت حضرت امیر اعمال میکردند الغارات الغارات همین است فلان جا را غارت کردند فلان جا را غارت کردند فلان جا را غارت کردند وجود مبارک حضرت امیر در فلان جا چه گفت در فلان جا چه گفت در فلان جا چه نوشت بخش مهم مربوط به غارتهاست در این کتاب شریف الغارات که قبل از نهجالبلاغه در حدود صد و چند سال قبل از نهجالبلاغه تالیف شده دارد که وجود مبارک حضرت امیر داشتند عبور میکردند دیدند یک پیرمرد مکفوفی شیخ مکفوفالبصر یک پیرمرد نابینایی دارد تکدی میکند حضرت فرمود این کیست عرض کردند یک مسیحی است دارد گدایی میکند فرمود تا قدرت داشت به این مرز و بوم خدمت کرد به مردم خدمت کرد حالا که مکفوفالبصر شد و سالمند شد این باید گدایی کند «انفقوا علیه من بیت المال» این را از بیت المال تأمین کنید دیگر نفرمود این مسیحی است که بالأخره در پناه دولت اسلام است یا نه ما هر سال که با این اعضای محترم کمیته امداد دیدار داریم میگوییم مبادا فرق بگذارید در این کشور بین فقیر یهودی و مسیحی و زرتشتی اینها در پناه دولت اسلامیاند مگر میشود گفت فلان یهودی فقیر است خب باشد به من چه اگر در دامنه حکومت اسلامی است و در دامن اسلام است و جز ء مستأمنان است و جزء پناهندههای به حکومت اسلامی است جزء مردم همین سرزمین است همان بیان نورانی حضرت امیرالمومنین این را شما باید کمیته امداد خاص برای یهودیها برای مسیحیها برای زرتشتیها برای هر انسان ولو موحد هم نباشد بالأخره در این کشور دارد زندگی میکند دیگر وجود مبارک حضرت امیر دیگر نفرمود حالا این مسیحی است بگذارید گدایی بکند که فرمود گدایی در حکومت اسلامی شأن اسلام نیست شأن انسان نیست «انفقوا علیه من بیت المال» خب پس فقر اقتصادی را کاملا باید برطرف کرد یک بودجهای برایش بگذارید ماهانهای برایش بگذارید سرانهای بگذارید که تأمین بشود اما فقر طبیعی قابل رفع نیست و نقص هم نیست یعنی نمیشود گفت ما در کشوری زندگی کنیم که بچه نباشد سالمند نباشد مریض نباشد تصادفی نباشد اینها که شدنی نیست لذا فرمود که ذات اقدس الهی رزاق محض است و روزی میدهد و کسی مشکل روزی نداشته باشد تأمین است منتها این روزیها را خدای سبحان نازل میکند در تقسیم گاهی عدالت هست گاهی نیست این قصه را هم که سدالغابه از جناب احنفبنقیس نقل کرده است هم در همین بحث تفسیر چند بار نقل شد که یک وقت معاویه برای عوام فریبی فکر جبر را این اموی خیلی ترویج میکردند خدا غریق رحمت کند مرحوم حاج آقا رضای همدانی را ایشان در بحث کتاب طهارت در آنجا که جبریه حکمشان چیست مفوضه حکمشان چیست فرمود این جبر مطلب پیچیده نظری است تفویض هم اینچنین است یک مطلب ضروری که نیست و این جبر را هم همین اموی و امثال اموی ترویج کردند بعضی از سلاطین و این قدرتمندها برای اینکه مردم را ساکت کنند مکتب جبر را حمایت میکردند که آنچه که شما دارید خواست خدا همین است باید همین طور باشید ما هم همین طوریم شما هم همین طور باشید این را مرحوم حاج آقا رضا همدانی در باب طهارت در باب طهارت و نجاست جبریه آنجا ذکر میکند یک روزی همین معاویه(علیه من الرحمن ما یستحق) در حضور جمعی که احنفبنقیس هم ایستاده بود این را اسد الغابه فی معرفة الصحابه نقل میکند که معاویه گفته بود که خدای سبحان در مخزنش نعمتهای فراوان و روزیهای فراوان دارد یک، به هر اندازه که بخواهد نازل بکند نازل میکند دو، برای شما همین مقدار نازل کرده است به دست شما رسیده است سه، دیگر برای گرانی و تورم و امثال ذلک چرا شکایت دارید چهار، در بین جمعیت احنفبنقیس بود بلند شد گفت معاویه این جا چند تا مسئله است شما داری مغالطه میکنی یک همه قدرتها و نعمتها و روزیها در مخزن الهی است ما باور داریم دو ذات اقدس الهی برابر با مصلحت روزیها را نازل میکند و کار خدا عین حکمت است سه ذات اقدس الهی برای تأمین معاش همه ما مردم روزی ما را نازل کرده است چهار آنچه را که خدا از خزینه غیب نازل کرده تو به جای اینکه توزیع عادلانه کنی به خزینه خودت گذاشتی ما اینجا جمع شدیم برای آن مطلب چهارم ما که نمیگوییم خدا ندارد یا نمیدهد یا عادلانه توزیع نمیکند که آن سه مسئله حق است چهارمی را داری مغالطه میکنی خدا این قدری که به ما میرسد نازل نکرده بیش از آن مقدار نازل کرده تو بیجا داری توزیع میکنی بنابراین ذات اقدس الهی فرمود شما هیچ مشکلی از نظر روزی نداشته باشید اینها همه عائله مناند بچههای شما عائله مناند خود شما هم عائله مناید اینچنین نیست که شما رازق آنها باشید من شما و آنها را یک، آنها و شما را دو، تأمین میکنم آنجا که باید لازم بود که اول آباء ذکر بشود فرمود: ﴿نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَ إِیّاهُمْ﴾ آنجا که لازم بود اول اولاد ذکر بشود فرمود: ﴿نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِیّاکُمْ﴾ این دو تا هر جا که محور خطر هست او را اول ذکر میکند فرق سورهٴ مبارکهٴ «انعام» با سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» همین است در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» که الآن محل بحث است فرمود: ﴿وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ خَشْیَةَ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِیّاکُمْ﴾ شما خطر را اول متوجه آنها کردید ما هم اهمیت را به آنها میدهیم میگوییم آنها و شما را ما روزی میدهیم شما که روزی نمیدهید در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» خطر را متوجه خودشان میدیدند میگفتند پس ما چه بخوریم اول احساس سختی بر خودشان میکردند بعد برای بچهها در آنجا فرمود: ﴿وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَ إِیّاهُمْ﴾ شما هر که را میترسید پیشاپیش ذکر میکنید ما هم او را در رزق مقدم میداریم میگوییم ما او و شما را ما شما و او را تأمین میکنیم پس مشکل ندارید شما مگر به عهده شماست شما فقط موظفید کار بکنید بقیه دیگر به عهده ما نیست در مسئله زرع فرمود کشاورز که شما نیستید که ﴿ءَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزّارِعُونَ﴾ مگر کشاورز حیات میبخشد کشاورز یک مشت جمادی را تحویل جماد دیگر میدهد یعنی این حبهها که به حسب ظاهر جمادند این را تحویل دل خاک میدهد که آن هم جماد است فرمود کار شما حرث است یعنی نقل بذر از انبار به مزرعه همین ﴿أَ فَرَأَیْتُمْ ما تَحْرُثُونَ٭ ءَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزّارِعُونَ﴾ ماییم که یکی را زنده میکنیم یکی را هفتصد تا میکنیم شما مگر میتوانید حیات بدهید شما مگر میتوانید این حبه جامد را روح به آن بدهید از یک طرف بشکافید بشود ریشه از یک طرف بشکافید بشود خوشه و شاخه کار شما نیست شما فقط حارثید نه زارع کار شما نقل یک بار است از انبار به مزرعه اینها که کاسبند همین طورند کار آنها نقل کالاست از یک جایی به جای دیگر چیدن در مغازه است و به نام خدا بروند در مغازه را باز کنید چه کسی میآید چه کسی نمیآید دلهای کسی را باید راهنمایی بکند به طرف این مغازه او به دست دیگری است گاهی میبینید دو تا برادر کنار هم مغازه باز میکنند یکی وضعش خوب میشود یکی نه دو تا همسایه کنار هم مغازه باز میکنند جنس یکی محل یکی معبر یکی گذر یکی، یکی بیشتر درآمد دارد یکی نه خب این دیگر مربوط به شما نیست این آزمون ماست به هر کس هم که دادیم در حد آزمون است این را در سورهٴ مبارکهٴ «فجر» فرمود فرمود این نه فخر است برای کسانی که از تکاثر برخوردارند نه وهن است برای کسی که از تکاثر برخوردار نیستند اینها خیال میکنند که کسانی که فقیرند ما آنها را امتحان کردیم خیر همه مبتلایند بعضی مبتلا به فقرند بعضی مبتلا به ثروت ﴿فَأَمَّا اْلإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبّی أَکْرَمَنِ ٭ وَ أَمّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبّی أَهانَنِ ٭ کَلاّ﴾ ما هم او را مبتلا به ثروت کردیم مبتلا یعنی ممتحن هم تو را مبتلا به فقر کردیم مبتلا یعنی ممتحن الآن که ما اینجا نشستیم به لطف الهی از سلامت برخورداریم مبتلا به سلامتیم آنها هم که در بیمارستانند مبتلا به مرضاند مبتلا یعنی ممتحن در برابر این نعمت چه باید بکنیم خودمان میدانیم و آن وظیفهای که خدا برای ما تشخیص داده بنابراین فرمود که شما مثل کشاورزید روزی به دست دیگری است شما برای چه تلاش میکنید اینکه در کتابهای فقهی ملاحظه فرمودید اگر یک مغازهداری به یک عابری او را دعوت کند به مغازه خود بگوید این جنس را من دارم بیا از من بخر مستحب است که سود نگیرد یا مکروه است که سود بگیرد اگر عابر دارد میگذرد یک جنسی را در مغازه دید آمد بخرد بله او میتواند سود بگیرد اما وقتی که دعوت کرد گفت بیا من جنس خوب دارم اینجا یا مستحب است که سود نگیرد یا مکروه است که سود بگیرد فرمود آن که کار شما نیست شما وظیفهتان این است که مغازهتان را باز کنید پس ﴿إِنَّ رَبَّکَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ﴾ چون ﴿إِنَّهُ کانَ بِعِبادِهِ خَبیرًا بَصیرًا﴾ بعد فرزندانتان را هم نکشید فتحصل که قتل فرزند در جاهلیت براساس سه فصل بود کشتن دختر برای بعضیها روی غیرت کاذب بود کشتن فرزند اعم از پسر و دختر قربةً الی الاصنام و الاوثان این هم برای یک گروه بود که این دو فصل فعلاً در محل بحث نیست فصل سوم آن است که قتل فرزند برای املاق است حالا یا فقر رسیده این در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» است فرمود: ﴿مِنْ إِمْلاقٍ﴾ یا در آستانه رسیدن است و انسان هراسناک است فرمود ﴿خَشْیَةَ إِمْلاَقٍ﴾ که محل بحث فعلی ماست این هم یک تفاوت دیگر اما حالا چرا فقر را املاق گفتند «أملقَ» به معنی فقر شدن نیست چه اینکه خود فقیر هم به معنای ندار نیست که بحثش قبلاً گذشت چون انسان بی مال ناچار است به «مَلَقْ» تملق، کرنش، چاپلوسی بیفتد فقر را گفتند ملق «املق» یعنی «حمله علی الملَقْ» این نداری آدم را وادار میکند به چاپلوسی البته این را میدانید یک حکمت است نه علت اینچنین نیست که حالا هر نداری این کار را بکند اینها وجه غالبی است دیگر در تسمیه و اینها ملاحظه فرمودید وجه تسمیه را میگویند حکمت است نه علت این طور نیست که حالا هر کسی ندار باشد این طور باشد نه این طور نیست گفت «ما آبروی فقر و قناعت نبردهایم اگر اینچنین است پس یک اصل کلی نیست موجبه کلیه نیست ولی غالباً این طور است این نداری مُمْلِقْ است «أملَقَ» یعنی «حمله علی الملقْ» این گرفتار تملق میشود مداحی این قدح است هجو این ثنای او اینها هست این را میگویند املاق و روی جهت غلبه هم هست فرمود برای اینکه مبادا به فقر بیفتید دست به فرزندکشی نزنید چون به شما ارتباطی ندارد بعضی از عرفا نقل کردند که کسی آمده گفته من عائلهام زیاد است و مشکل جدی دارم گفت برو در خانه هر کدام از اینها را خدا بی روزی گذاشته این را از خانه بیرون کن فرمود به تو چه همه اینها را تأمین کرده مگر نفرمود تمام این کسانی که در روی زمیناند و نفس میکشند عائله مناند ﴿وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی اْلأَرْضِ إِلاّ عَلَی اللّهِ رِزْقُها﴾ فرمود اینها همه عائله مناند من معیلام منتها من میدهم شما نگیرید و بدهید به اهلش برسد شما توقع داشته باشید برای اینکه من بیایم این نان را بگذارم در دهان اینها این شدنی نیست برای اینکه یک مثلی دارد عرب که میگویند «یداک اوکتا و فوک نفخ» بالأخره جهان جهان کار و تلاش و کوشش است دیگر این «یداک اوکتا و فوک نفخ» یک مثل رایج عرب است آن روزهایی که بلم و طراده نبود چه رسد به غل اینها این مشکها را پر باد میکردند از آن طرف شط به این طرف شط میآمدند این وسیله نقلیه ایشان بود در دوران خیلی کهن بعدها هم کم کم بلم و طراده و بعد کم کم پل و امثال ذلک ساخته شد یک کسی که خیلی مستعجل بود این مشک را گرفته کم دمیده دهانه مشک را هم شل بسته وسط این شط که رسیده این بادش در رفته حالا دارد غرق میشود به اطراف به ساحلها به ساحلنشینها نگاه ملتمسانه دارد آنها از کنار ساحل داد زدند گفتند خودت را ملامت کن «یداک اوکتا و فوک نفخ» دهان تو دمید دستهای تو بست میخواستی بیشتر بدمی محکمتر ببندی این «یداک اوکتا و فوک نفخ» یک مثلی است برای همه مردم خب اگر یک کسی به دنبال کار و کسب نمیرود دعای او هم مستجاب نیست بنابراین
پرسش: ثروت جهان به رباست که پشتوانه کالاهای خارجی است!
پاسخ: آن کسب کاذب است البته نهخیر آن اینچنین نیست ذات اقدس الهی به اندازه نیاز بشر ... هیچ چیزی کم نگذاشته این یک «استثمن ذا ورم» هست که آن هم از امثال رایج عرب است یک وقت است انسان الآن به سمت جاهلیت دارد میرود یک جاهلیت مدرنی است حالا تنها مثالش همان نبود که سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) ذکر کرده ربا را که دین خبط میداند سفه میداند جنون میداند بعد میفرماید که ﴿لا یَقُومُونَ إِلاّ کَما یَقُومُ الَّذی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطانُ مِنَ الْمَسِّ﴾ چون به این صورت درآمدند این را خِرَد میپندارند این مثل رایج عرب این است که «استثمن ذا ورم» ممکن است بعضی از مراکز ربوی رشد بکنند اما این رشد نیست یک، چاقی نیست دو، آماس است سه، فرق این سه هم در بحثهای قبلی گذشت یک وقت است انسان در سن بالندگی است مثل جوان است این براساس اقطار سهگانه رشد میکند یعنی به اندازه قد میکشد به اندازه عرض پیدا میکند به اندازه قطر پیدا میکند این اقطار ثلاثهاش متناسب است این را میگویند نمو میگویند این نوجوان دارد نمو میکند یا این درخت دارد نمو میکند این یک چیز بسیار خوبی است یک وقت است از نمو گذشته سن به میانسالی رسیده به چهل رسیده اما بطین شده مدام دارد چاق میشود این ثمن است که زمینه بیماری است این چاقی است این وزن افزوده است این نمو نیست این ثمن است بدتر از اینها یک وقت است دست کسی را زنبور زده ورم کرده این نه نمو است نه ثمن عرب میگوید این ورم کرده خیال میکند چاق شده اگر جناب شیخ محمود شبستری گفت که «برو ای خواجه خود را نیک بشناس که نبود فربهی مانند آماس» همین است این بانکها آماس دارد نه رشد نه ثمن چه رسد به نمو آن چاق نشده این زنبور زده ورم کرده و خیال میکند که الآن سرمایهدار است روزی هم بساطش برچیده میشود خب فرمود این نیست هر کسی هر اندازه بخواهد ما تأمین میکنیم منتها نباید توقع داشته باشد که فرشتههای ما بیایند نان را در دهان افراد بگذارند جامه را بر پیکر اینها بپوشانند خودشان هم باید حرکت کنند دیگر درباره قتل اولاد که سه فصل بود آن دو فصل از محور بحث کنونی ما بیرون است همین یک فصل محور است که ﴿وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ خَشْیَةَ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِیّاکُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ کانَ خِطْأً کَبیرًا﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است