display result search
منو
تفسیر آیات 32 و 33 سوره اسراء

تفسیر آیات 32 و 33 سوره اسراء

  • 1 تعداد قطعات
  • 34 دقیقه مدت قطعه
  • 21 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 32 و 33 سوره اسراء"
حکمتِ قرآنی غیر از حکمت حوزوی و دانشگاهی است
من قرآن را که عصارهٴ دین است به شما دادم دست به آن نزنید، تحریف نکنید، تفسیر به رأی نکنید.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَلاَ تَقْرَبُوا الزِّنَی إِنَّهُ کَانَ فَاحِشَةً وَسَاءَ سَبِیلاً ﴿32﴾ وَلاَ تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَمَن قُتِلَ مُظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیِّهِ سُلْطَاناً فَلا یُسْرِف فِی الْقَتْلِ إِنَّهُ کَانَ مَنصُوراً ﴿33﴾

همان طوری که ملاحظه فرمودید در این آیات نورانی صدرش جریان توحید است و بعد از توحید بعضی از مسائل اخلاقی، فقهی و حقوقی را مطرح فرمودند و بخشی هم از مسائل معرفتی را آن‌گاه در جمع‌بندی این مسائل اعتقادی، اخلاقی، فقهی، حقوقی و معرفتی فرمودند اینها حکمت است ﴿ذلِکَ مِمَّا أَوْحَی إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَةِ﴾ یعنی آیه 39 این سورهٴ مبارکه این جمع‌بندی است.

این نشان می‌دهد که خدای سبحان که به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مأموریت داد که معلم کتاب و حکمت باشد نمونه‌های حکمت را بیان فرمود که فرمود: ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ بعد فرمود: ﴿مَن یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً﴾ مشخص کرد که «الحکمة ما هی» و روشن شد که حکمتِ قرآنی غیر از حکمت حوزوی و دانشگاهی است اصطلاحاً حکمت در حوزه و دانشگاه به آن علوم عقلی گفته می‌شود به فقه و اخلاق و حقوق و امثال ذلک حکمت گفته نمی‌شود معنای جامعی دارد که حکمت یا نظری است یا عملی آن معنای جامع ریشهٴ قرآنی دارد و آن همین آیات است که بخشهای جهان‌بینی، بخشهای معرفتی، بخشهای فقهی، اخلاقی، حقوقی اینها همه را زیرمجموعهٴ حکمت ذکر می‌کند آن وقت این تقسیم و دسته‌بندی که حکمت یا نظری است یا عملی سامان می‌پذیرد هر جا ذات اقدس الهی از حکمت سخنی به میان آورده نمونه‌هایی ذکر کرده که بخشی از آنها به نظر برمی‌گردد، بخشی از آنها به عمل.

در سورهٴ مبارکهٴ «لقمان» هم وقتی که می‌فرماید: ﴿وَلَقَدْ آتَیْنَا لُقْمَانَ الْحِکْمَةَ﴾ یعنی آیه دوازده سورهٴ مبارکهٴ «لقمان» بعد از اینکه فرمود: ﴿وَلَقَدْ آتَیْنَا لُقْمَانَ الْحِکْمَةَ﴾ بحثهای توحید را ذکر می‌کند ﴿أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ﴾ را ذکر می‌کند بعد می‌فرماید: ﴿لاَ تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ﴾ هم مسئله توحید را و جهان‌بینی الهی را، هم مسائل خانوادگی را، حرمت عقوق را، رعایت حقوق والدین را، امر به معروف را، نهی از منکر را، صبر در رخدادهای تلخ را اینها را ذکر می‌کند پس یا اول مصدّر به حکمت است بعد نمونه‌های نظری و عملی را ذکر می‌کند یا مزیّل به حکمت است اول نمونه‌های نظری و عملی را ذکر می‌کند بعد در جمع‌بندی فرمود: ﴿ذلِکَ مِمَّا أَوْحَی إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَةِ﴾ تفاوت آیات محلّ بحث در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» با آیات سورهٴ مبارکهٴ «لقمان» که به خواست خدا در پیش داریم این همان صدر و ذیل است پس معلوم می‌شود حکمت در اصطلاح قرآن جامع بین نظر و عمل هست.

بعد از اینکه فرمود مسئله توحید را رعایت کنید و سایر امور مربوط به آن را پرداخت به مسئله رعایت عفاف فرمود نزدیک زنا نشوید این فحشا و بسیار زشت است و راهِ بدی هم هست. اصرار قرآن کریم در این است که انسان خلیفةالله است یک، وقتی خلیفهٴ خدا شد باید در بخش اجرا نه در بخش تفنین دخالت کند یعنی محیطی است، ساختاری است درست‌شده این در محدودهٴ اجرا باید کارِ الهی را انجام بدهد این دو، خدای سبحان این مثلث را کامل ساخت و پرداخت به انسان فرمود تو خلیفهٴ من باش، ساختارشکنی نکن ساختار را حفظ بکن آن مثلث عبارت از انسان است و جهان رابطهٴ انسان و جهان این رابطهٴ انسان و جهان که چگونه با جهان رابطه برقرار کنیم به صورت دین است و این دین به صورت کتاب و سنّت معصومان درآمده فرمود من قرآن را که عصارهٴ دین است به شما دادم دست به آن نزنید، تحریف نکنید، تفسیر به رأی نکنید خود شما را خوب ساختم خودتان را تفسیر به رأی نکنید، تحریف نکنید پرخوری کردن، بدخوری کردن، بیجا رفتن، بیجا حرف زدن، بیجا معاشرت کردن، بیجا ازدواج کردن، بیجا کسب کردن همه اینها تحریفِ انسانیّتِ انسان است انسان را به رأی خود تفسیر نکنید جهان را هم بشرح ایضاً [همچنین] آسمان برای چه خلق شد؟ زمین برای چه خلق شد؟ محیط زیست امانت الهی است مبادا انسان ﴿إِذَا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوهَا﴾ بشود، مبادا ﴿جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا﴾ بشود، مبادا ﴿یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ﴾ بشود، مبادا اماکن عمومی را آلوده کنید، پارکها را آلوده کنید، جایی که مسافران رفت و آمد می‌کنند آلوده کنید این بیان نورانی را مرحوم کلینی در جلد دوم کافی نقل کرد که ذات اقدس الهی سه گروه را لعنت کرده است این سه گروه حصر نیست، تمثیل است و نه تعیین خدای سبحان «المتنعوّط فی ظل النزال و المانع الماء المنتاب و الساد الطریق المسلوک» فرمود اینهایی که معابر عمومی را می‌بندند این مغازه‌دارهایی که سعی می‌کنند تمام کالاها را بیاورند پیاده‌رو راه عابرین را می‌بندند یا آنهایی که اماکن عمومی را آلوده می‌کنند، محیط زیست را رعایت نمی‌کنند یا آنهایی که آبِ نوبه‌ای دیگران را رعایت نمی‌کنند می‌‌گویند این نوبت دیگران را رعایت نمی‌کند خارج از نوبت حرف می‌زنند، خارج از نوبت اقدام می‌کنند خدا اینها را لعنت کرده این سه نوع را وجود مبارک معصوم در روایتی که مرحوم کلینی نقل کرده آمده اینها همه نمونه است.
فتحصّل کتابِ تکوینی به نام نظام خلقت، کتاب تکوینی دیگر به نام انسانیّت، کتاب تدوینی به نام قرآن کریم اینها را خدا ساخته و پرداخته به انسان فرمود شما خلیفه من هستید دست به اینها نزنید اینها را تحریف نکنید نه آیات را به میل خود معنا کنید نه خودتان را به میل خود تفسیر کنید نه جهان را. زناکردن این تفسیر انسان است به رأی انسان غریزه‌ای دارد باید این غریزه اطفا بشود اما چطور؟ با چه نحو؟ فرمود من این غریزه را دادم تا نسل بماند، من این غریزه را دادم که افراد بعدی بی‌سرپرست نباشند، من این غریزه را دادم که معلوم بشود چه کسی واجب‌النفقه چه کسی است، من این غریزه را دادم معلوم بشود که بعد از شما ارث برای چه کسی است، من این غریزه را به شما دادم که محرمیّت معلوم بشود، من این غریزه را به شما دادم تا حرمت نکاح معلوم بشود بعضی محارم‌اند، بعضی محرم نیستند ولی حرمت نکاح دارند برای اینکه ما یک نقشه عالمانه و حکیمانه در جهان در نظر گرفتیم ما نمی‌خواهیم کثرت محضه را اداره کنیم کثرت تا به وحدت برنگردد که نمی‌شود این را اداره کرد این می‌شود جنگل، این می‌شود باغ‌وحش چرا باغ‌وحش قابل اداره نیست برای اینکه کثرت، کثرت محضه است اینها همه‌شان متباین‌اند هر حیوانی سعی می‌کند درندهٴ حیوان دیگری باشد، خب این کثرتِ انسانی اگر به وحدت برنگردد که تمدّن نیست، جامعه نیست، بشریّت نیست، دین نیست چه چیزی این کثرت محضه را به وحدت برمی‌گرداند، چه کسی جلوی مُحوضت کثرت را می‌گیرد تا ما که نخواستیم بشر در عالم پُر بشود که وگرنه این جنگل هم این حیوانات هستند چرا آنها متمدّن نیستند؟ چرا آن حیوانِ هزار سال قبل مثل حیوان امروز همان کار هزار سال قبل را می‌کند ولی انسان متمدّن است، رقی دارد، ترقّیات علمی دارد برای اینکه ما این کثرت را به وحدت برگرداندیم اگر جامعه‌ای در جایی زندگی می‌کند صِرف جمع فیزیکی نیست به یک وحدت برمی‌گردد وحدت را ما از خانواده شروع می‌کنیم بعد به قبیله شروع می‌کنیم، بعد به امّت شروع می‌کنیم، بعد در فضای کلام به محلّی و منطقه‌ای و بین‌المللی ارزیابی می‌کنیم همه این امور شش‌گانه را شش طایفه آیات در قرآن کریم مشخص کرد که تا جامعهٴ بشری بشود متّحد حالا مسلمانها با هم متّحد، موحّدها با هم متّحد، انسانها هم با هم متّحد فرمود من بشر را برای این منظور آفریدم خب شما بخواهید، جامعه بخواهد، افراد بخواهند این غریزه را بیجا مصرف بکنند، خب این زنا نه وجوب نفقه می‌آورد، نه محرمیّت می‌آورد، نه حرمت نکاح می‌آورد، نه میراث می‌آورد آن وقت این کثرت، کثرت محضه است چنین جامعه‌ای را که نمی‌شود اداره کرد که امت نخواهد شد، جامعه نخواهد شد، تمدن نخواهد شد این همان حیوانیّت است دیگر فرمود این راهِ بدی است چه کار می‌خواهید بکنید ما این راه را به شما دادیم، این غریزه را به شما دادیم چه در طرف زن، چه در طرف مرد که این کثرت را به وحدت برگردانیم و عاطفه را با همین پرهیز از زنا ما تأمین کرده‌ایم ما حدّی برای اشخاص مشخص کردیم هر کسی یک حریم خصوصی دارد این حریم خصوصی در درون آنها هم ما این سرمایه را قرار دادیم که حافظ حریم خصوصی‌شان باشد ما به اینها این نعمت را دادیم پاسداری را دادیم گفتیم حریم خصوصی شما محفوظ نه بگذار کسی وارد حریم خصوصی شما بشود، نه وارد حریم خصوصی دیگری بشو ما این فضیلت را در درون شما گذاشتیم به نام غیرت، غیرت یعنی غیرزدایی کسی اجازه ندهد که غیر وارد حریم خصوصی این بشود خودش هم وارد حریم خصوصی دیگری نشود فرمود من این ثروت را به شما دادم چطور کسی از کنار زباله می‌گذرد بینی‌اش را می‌گیرد این را خدا به او داد دیگر این شامّه که انسان بویِ بد را احساس می‌کند و از او می‌رنجد و فاصله می‌گیرد این عطیّه الهی است فرمود من چنین عطیّه‌ای به شما دادم به نام غیرت این را دست نزنید، تحریف نکنید، به میل خودتان عمل نکنید شما از کنار زباله رد نشوید اگر دیدید بویِ بدی به شامّه‌تان رسید فاصله بگیرید نه اینکه دماغتان را بگیرید و وارد زباله بشوید که کم‌کم عادت بکنید این معتاد همین طور است دیگر یک معتاد اول مقداری این سَم را تحمل می‌کند بعد می‌شود مثل مار و عقرب سمّی.
فرمود من این سرمایه را به شما دادم این بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهج‌البلاغه فرمود: «مَا زَنَی غَیُورٌ قَطُّ» هرگز یک آدم باغیرت زنا نکرده است برای اینکه غیرت یعنی غیرزدایی همان طوری که حاضر نیست غیری به حریم خصوصی او راه پیدا کند خودش هم وارد حریم خصوصی دیگری نخواهد شد این از بیانات نورانی حضرت است در آن حکمت در کلمات قصار که «مَا زَنَی غَیُورٌ قَطُّ» هرگز یک آدم باغیرت دست به زنا نزده است مگر اینکه تحریف بکند این سرمایه را ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾ از بین ببرد بعد بشود مثل حیوان شما در این حیاة‌الحیوان دمیری می‌بینید این کار اگر کسی را به کمال برساند باید این خنزیرها را به کمال برساند گفت این جنگل‌بانها محیط‌بانها اینهایی که در جنگل زندگی می‌کنند برای بررسی اقسام وحش به سر می‌برند، حیوان‌شناسی می‌کنند دیدند یک اثر پای حیوان شش‌پایه است چندین‌کیلومتر یک حیوان را به دنبالش رفتند یعنی اثریابی کردند دیدند حیوانی شش دست و پا دارد، دارد راه می‌رود اینها گفتند این چه حیوانی است که ما تا حال ندیدیم شش دست و پا دارد یعنی چه آن هم در چند کیلومتر بعد بررسی کردند دیدند که این خنزیرهای جنگلی «نزا ذکرٌ علی أنثیٰ» با همین وضع چند کیلومتر راه رفتند، خب این در حیوانات هم هست اگر این باعث کمال باشد که آنها باید کامل باشد فرمودند این با غیرت سازگار نیست بیراهه رفتن هم هست همه مفاسد را هم به همراه دارد کثرت را هم به کثرت محضه تبدیل می‌کند آن وقت می‌شود با‌غ‌وحش.
فرمود ما محرمیّت می‌خواهیم از یک سو، حرمت نکاح می‌خواهیم از سوی دیگر، وجوب انفاق می‌خواهیم از یک سو، وجوب تربیت می‌خواهیم از سوی چهارم و میراث می‌خواهیم از سوی پنجم، خب اینها را اگر این کثرت بشود کثرت محضه خانواده‌ای نمی‌ماند آن وقت قبیله‌ای نمی‌ماند بعد این مسائل را ذات اقدس الهی به ما فرمود اینها حکمت است جامعه‌ای که مطهّرانه زندگی می‌کنند جامعه حکیم است و این حکمت اخلاقی هم هست پشتوانه‌اش همان حکمت نظری است.
در بیان نورانی دیگر حضرت امیر(سلام الله علیه) که مسئله راز تحریم زنا را ذکر می‌کند اوّلش آن هم در کلمات قصار آن حضرت است که ایمان را «تَطْهِیراً مِنَ الشِّرْکِ» و کذا و کذا و زنا را «تَحْصِیناً لِلنَّسَبِ» تحصین با «صاد» یعنی حِصن و قلعه و دِژ اینکه فرمود: «کلمة لا اله الا الله حصنی» یعنی دین، حِصن من است و من «حِصنی» من هم دژبان این دِژ هستم وارد این دِژ بشوید اگر قلعه را به دست دیگری بسپارم ممکن است حافظتان نباشد ولی نگهبان این قلعه، قلعه‌بان خودِ من هستم «کلمة لا اله الا الله» که عصارهٴ دین است «حِصنی» این دِژ من است یعنی من دِژبان این هستم خب اینجا بیایید در این بیان نورانی حضرت امیر فرمود زنا تحریم شده است «تَحْصِیناً لِلنَّسَبِ» برای اینکه این نَسب برود در این قلعه و حِصن الهی محفوظ بماند مشوبیّت نژادی پیدا نشود آن وقت حرمت نکاح معلوم است، محرمیت معلوم است، وجوب تربیت معلوم است، وجوب انفاق معلوم است، حرمت عقوق معلوم است، تقسیم میراث معلوم است همه مالها مشخص است اما کسی که پدر و مادرش مشخص نیست خب تربیتش به عهده چه کسی است؟ محرمیّتش به عهده چه کسی است؟ میراث برای چه کسی است؟ فرمود دست به خودتان زدید مثل همان کاری که دیگران درباره کتاب آسمانی‌شان کردند تحریف کردند، تفسیر به رأی کردند به هم می‌خورد این کتاب وقتی انسانیت به هم خورد تفسیر به رأی شد کم‌کم آن صبغهٴ وحدت رخت برمی‌گردد می‌شود کثرتِ محضه، کثرتِ محضه را که با پرتکل و نمی‌دانم توافق و امضای تفاهم و اینها نمی‌شود حل کرد که انسان با عاطفه وابسته است.
یک بیان نورانی از حضرت امام رضا(سلام الله علیه) هست که فرمود یکدیگر را ترک نکنید به سراغ یکدیگر بروید، در مجامع یکدیگر شرکت کنید «تزاوروا فإنّ فی زیارتکم إحیاءً لقلوبکم و ذکراً لأحادیثنا و أحادیثنا تعطف بعضکم علی بعض» اینکه می‌فرماید سنگ روی سنگ بند نمی‌شود همین است الآن شما ببینید این برجهای محکم که ساخته می‌شود یک سلسله آهن سرد است و سنگِ سردتر تنها چیزی که این برج عظیم را نگه می‌دارد همان ملات نرم است اگر این ملات نباشد که سنگی روی سنگ بند نمی‌آید فرمود عاطفه ملات زندگی است شما هر برجی بخواهید بسازید نیازمند به عاطفه هستید مِهر، وداد، محبّت، تفاهم، احسان، گذشت اینها، اینها با همین برکات حاصل می‌شود فرمود دست به قرآن نزنید این را تفسیر به رأی نکنید، دست به خودتان نزنید تفسیر به رأی نکنید، دست به نظام نکنید تفسیر به رأی نکنید می‌شوی خلیفهٴ من، من شما را فرستادم برای تدبیر چنین عالمی ﴿وَلاَ تَقْرَبُوا الزِّنَی إِنَّهُ کَانَ فَاحِشَةً وَسَاءَ سَبِیلاً﴾ راهِ بدی است اگر راهِ خوب را طی کردید یک شناسنامه طبیعی همیشه با شماست چه در دوران کهن، چه در دوران فعلی یا دوران آینده، چه در افراد بادیه‌نشین چه در افراد شهرنشین انسانها شناسنامه‌ای دارند آن را در سورهٴ مبارکهٴ «حجرات» فرمود برای همه مردم در هر عصر و مصری که داشتن شناسنامه و آرم و علامت و اینها مقدور نیست اینکه در سورهٴ مبارکهٴ ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِن ذَکَرٍ وَأُنثَی وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ﴾ فرمود: ﴿لِتَعَارَفُوا﴾ خب یکدیگر را با چه چیزی بشناسید؟ با نَسَب می‌شناسید دیگر اگر با نَسب نباشد قابل شناخت نیست این پسر چه کسی است؟ برادر چه کسی است؟ به کدام قوم وابسته است؟ ارحام او چه کسی است؟
با همین ارث را مشخص کرده است هم در مسئله قتل در قتلِ شِبه عمد و عمد و خطا در بخشهای قتل خطأ بپردازد این را برای همیشه این اصول خانوادگی را حفظ کرده بخشی از میراث را به طبقه دوم داده، بخشی از دیات را به عهده عاقله گذاشته که این محفوظ بماند این نَسب محفوظ بماند آن وقت این قبیله، قبیله، قبیله که به رَحم و وِداد عادت کرده‌اند اینها می‌توانند امت تشکیل بدهند، حالا در .. اگر مسئله خانواده و قبیله و امت اسلامی سامان پذیرفت در این فاز و فضا می‌فرماید یک وحدت محلّی داریم، یک وحدت منطقه‌ای داریم، یک وحدت بین‌الملی داریم وحدت محلّی‌شان همان است که ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾ چه در مشرق عالم، چه در مغرب عالم دوتا برادر مسلمان با هم برادرند، دوتا انسان مؤمنِ مسلمان با هم برادرند در بخشهای منطقه‌ای هم فرمود: ﴿یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَی کَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلَّا اللّهَ﴾ و کذا و کذا در بخشهای بین‌المللی هم آیه هفت و هشت سورهٴ مبارکهٴ «ممتحنه» که بارها قرائت شد فرمود کفّاری که کاری با شما ندارند شما مهربان باشید ... ﴿لَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ﴾ یا ﴿لَمْ یُخْرِجُوکُم مِن دِیَارِکُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ﴾ نسبت به آنها مُقسِط باشید، اهل قِسط باشید، اهل عدل باشید ولو کافرند بالأخره بشر روی زمین باید زندگی بکند یا نکند ولو حالا کافر فرمود شما مهربان باشید، عادل باشید، مُقسِط باشید خدا شما را دوست دارد اگر این ساختار نباشد که به کثرت برنمی‌گردد وقتی به وحدت برنگشت همین جنگ جهانی اول و دوم و سوم و آن هم که شما الآن فلسطین ملاحظه می‌کنید محصول همین کار است عده‌ای در اردوگاه به دنیا می‌آیند، همان‌جا رشد می‌کنند، همان‌جا ازدواج می‌کنند، همان‌جا کسب می‌کنند، همان‌جا می‌میرند در کنار اردوگاه هم دفن می‌شوند حالا اگر چهارتا سنگ گرفتند از خودشان دفاع می‌کنند می‌شوند تروریست این همین بشر نقصش است دیگر این استکبار جهانی خودش را به این روز سیاه درآورده کشورهای مسلمانِ فقیر دیگری را هم به این روز سیاه مبتلا کرده اگر یک وقت گفته می‌شود بعد فلان کشور آفریقایی که مسلمان‌اند چرا گرفتار مشکل .. برای اینکه همین استکبار نگذاشت آنها مسلمان بشوند اسلام را درک کنند بعضی از دوستان ما گفتند ما وقتی رفتیم چین ما را بردند منطقه‌ای که مسلمان‌نشین‌اند روستایی بود که فقط مسلمان بودند و آنها هم وقتی شنیدند از طرف امام کسی دارد می‌آید و از ایران اسلامی کسی دارد می‌آید زن و بچه آمدند تا مرز آن روستا به استقبال من یک روحانی بزرگواری بود گفت اینها از اسلام فقط همین یک کلمه را بلد بودند «لا إله الا الله»، «لا إله الا الله» نماز و روزه و قرآن و سنّت و اینها اصلاً نشنیدند در همین چین وقتی که کفر و الحاد حاکم مطلق باشد اینها از پدرانشان فقط «لا إله الا الله» را ارث می‌برند اگر ما می‌بینیم بعضی از مسلمانها در برخی از کشورها عقب‌افتاده‌اند برای اینکه نگذاشتند اسلام به آنها برسد وگرنه آنجایی که اسلام به آنها رسیده مثل ایران بالأخره در کلّ این جهان هفت میلیاردی نشان داد که بالأخره اگر غیرتی هست اینجاست، اگر رحمی هست اینجاست، اگر انسانیّتی هست اینجاست چندین‌بار به ما حمله کردند ما در روز قدرت هیچ تیری این طرف شلیک نشده چه در جریان کویت، چه در جریان عراق، چه در جریانهای دیگر این نمونه اسلام امروزی است.
بنابراین تا کثرت به وحدت برنگردد وضع همین است حالا جنگ جهانی پنجم و ششم و هفتم هم در راه است اگر ان‌شاءالله کثرت به وحدت برگشت جامعه انسان احساس اسلامیت می‌کند. این بیان نورانی سیدالشهداء در قتلگاه هم همین است فرمود بالأخره اسلام سه‌تا برنامه دارد در داخلهٴ حوزه خودش یک طور، با یهودیها یک طور، با کفّار طور دیگر «یا شیعة آل‌أبی‌سفیان إن لم یکن لکم دین و کنتم لا تخافون المعاد فکونوا أحراراً فی دنیاکم» این دستور سوم اسلام است فرمود بالأخره شما ادّعای اسلامی دارید بسیار خب، مسلمان نیستید، حرفِ اسلام را گوش بدهید که عدالت را، قِسط را در کلّ جهان اسلام آورده ولو حالا شما آن بخشهای اول را دوّمی را نپذیرید «فکونوا أحراراً» این آزادی را دین آورده دیگر این ناظر به آن بخش سوم است که اسلام برای اینکه کثرت را به وحدت برگرداند اگر همهٴ این هفت میلیارد بشر هم کافر باشند دین برنامه دارد و آن عدل است و حریّت است «فکونوا أحراراً فی دنیاکم».
بنابراین این تعلیل قرآن کریم که دارد ﴿وَلاَ تَقْرَبُوا الزِّنَی إِنَّهُ کَانَ فَاحِشَةً وَسَاءَ سَبِیلاً﴾ .. واقعاً اگر کسی به این حد رسیده است ﴿وَمَن یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً﴾ چه خیری مثل این؟ چه کثرتی مثل این؟ اینکه کثرت را بتواند به وحدت برگرداند بعد فرمود تنها مسئلهٴ زنا نیست قتل نفس هم همین طور است ﴿وَلاَ تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ﴾ نه «حرّم الله» در مکه یا مدینه، نه «حرّم الله» در قرآن، نه «حرّم الله» در تورات و انجیل و زبور، نه «حرّم الله» در صحیفهٴ صُحف ابراهیم «حرّم الله بالقول المطلق» مگر انسان می‌تواند کافری را بیخود بکُشد یک وقت کافر، کافر حربی است در جنگ است خب بله، اما کسی نه خدا را قبول دارد، نه قیامت را قبول دارد ولی در پناه دولت اسلامی است آمده اینجا دارد زندگی می‌کند ﴿حَرَّمَ اللَّهُ﴾ یعنی ﴿حَرَّمَ اللَّهُ﴾ اگر فرموده باشد که ما مثلاً قبلاً گفتیم در مکه گفتیم در مدینه گفتیم یا در قرآن گفتیم «فی ما انزل الیه» گفتیم بله، این معلوم می‌شود که محدودهٴ خاص دارد اما قتل نفس «حرّم الله بالقول المطلق» مگر کسی در صدد براندازی باشد مگر کسی ﴿إِلَّا بِالْحَقِّ﴾ براندازی باشد، مزاحم باشد، محارب باشد، مفسد فی الأرض باشد، قاتل باشد آنها بله.
در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» هم این بحثش مبسوطاً گذشت فرمود آ‌نجا هم همین تعبیر بود در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آیه 151 این بود ﴿وَلاَ تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللّهُ﴾ «حرّم الله بالقول المطق» ﴿إِلَّا بِالْحَقِّ﴾ خب اگر کسی محارب بود، مفسد بود، قاتل بود، برانداز بود بله، اما اگر نفس محترمه بود هیچ‌کدام از این کارها را نداشت ولو حالا کافر، اگر یک وقت کافر حربی باشد در صدد مبارزه با اسلام باشد بله دَمُه هدر اما یک کافر حربی است که یک کافر محض است که در پناه دولت اسلامی دارد زندگی می‌کند یا کاری با دولت اسلامی ندارد آن برابر آیه سورهٴ مبارکهٴ «ممتحنه» باید به او عمل کرد دیگر.
خب، ﴿وَلاَ تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ﴾ که مصاحب حق باشد و اصلش هم مشخص فرمود که در مورد قصاص هست، در مورد محارب هست و مانند آن و مقدارش هم مشخص فرمود، مقدارش را در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» که بحثش گذشت آن یک مرحله را بیان فرمود و تفصیل آن را در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» ذکر کرد.
در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» آیه 45 بعد از اینکه فرمود این حرفی است که ما به بنی‌اسرائیل هم گفتیم، به اقوام و ملل قبلی هم گفتیم ﴿مِن أَجْلِ ذلِکَ کَتَبْنَا عَلَی بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْساً﴾ فرمود این حرفِ تازه‌ای نیست ما به بنی‌اسرائیل هم گفتیم در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» آیه 45 این است که ﴿وَکَتَبْنَا عَلَیْهِمْ فِیهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ﴾ یک نفر را کُشتند در برابر قتل یک نفر، یک نفر را باید بکشند این برای قتل نفس. در قصاص طرف ﴿وَالْعَیْنَ بِالْعَیْنِ وَالْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَالْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالجُرُوحَ قِصَاصٌ﴾.
خب، این را به صورت جامع فرمود: ﴿النَّفْسَ بِالنَّفْسِ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این را باز فرمود آیه 178 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که اینها بحثش قبلاً گذشت این را باز کرد فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِصَاصُ فِی الْقَتْلَی الْحُرُّ بِالْحُرِّ﴾ ما درست است گفتیم ﴿النَّفْسَ بِالنَّفْسِ﴾ این دو طرفش مطلق است آن نفس اوّلی اعمّ از حُرّ و عبد و مذکر و مؤنث، نفس دوّمی هم بشرح ایضاً [همچنین] لکن تفصیل آن اجمال، تقیید آن اطلاق، تخصیص آن عموم به این است که ﴿الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالْأُنْثَی بِالْأُنْثَی﴾ این تفصیل آ‌ن است البته تفصیل نهایی‌اش مربوط به فقه است.
در آیه محلّ بحث فرمود شما تعدّی نکنید ﴿وَلاَ تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَمَن قُتِلَ مُظْلُوماً﴾ حالا اگر کسی این حکمت را رعایت نکرد، ستم کرد و بیگناهی را کُشت ﴿فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیِّهِ سُلْطَاناً﴾ ما برای ولیّ دَم سلطنتی قرار دادیم، خب اگر زنا باشد ولیّ او چه کسی است؟ در این‌گونه از رخدادها قصاص به دست کسی است؟ می‌شود هرج و مرج فرمود این سلطنت دارد این نفوذ دارد یا بالقصاص یا بالدِیه، یا بالتخفیف، یا بالعفو این عناوین چهارگانه در اختیار ولیّ دَم است.
مستحضرید که قتل عمد دِیه ندارد، قصاص دارد دِیه برای خطاست و شِبه عمد که مقدار مشخص دارد اما قتل عمد که جایش دِیه نیست قتل عمد قصاص است حالا اگر کسی نخواست قصاص کند یا عفوِ محض است یا تراضی طرفین، اگر تراضی طرفین شد یا فوق دیه مصطلح هست، یا معادل دِیه مصطلح هست، یا تخفیف است دونِ دیه مصطلح حالا اگر گفتند دِیه مثلاً سی میلیون است، چهل میلیون است این گفته من پنجاه میلیون می‌گیرم و رضایت می‌دهم این شرعاً جایز است چون دیگر حقّ مسلّم اوست طرفین اگر توافق کردند می‌توانند بگیرند برای قتل عمد که دِیه‌ای مشخص نشده در شریعت که.
بنابراین این به رضایت طرفین است دیگر بخواهد فوق دِیه، معادل دِیه، کمتر از دِیه بگیرد علی انحای ثلاثه با توافق طرفین ممکن است، نشد عفو بکند آن هم ممکن است فرمود: ﴿فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیِّهِ سُلْطَاناً﴾ اما خویِ جاهلیت را رعایت نکند بگوید آنها یک نفر کُشتند ما چند نفرتان را می‌کُشیم ﴿فَلا یُسْرِف﴾ این ولیّ دَم در قتل ﴿فَقَدْ جَعَلْنَا﴾ «لِولیّ» این مقتول ﴿لِوَلِیِّهِ سُلْطَاناً فَلا یُسْرِف﴾ این ولیّ ﴿فِی الْقَتْلِ﴾ که بگوید حالا چون در جاهلیت این طور بود دیگر گفت حالا یک نفر کُشتند ما چند نفر را می‌کُشیم وقتی انسان غضبناک شد که از مرز عدل بیرون می‌رود ﴿إِنَّهُ کَانَ مَنصُوراً﴾ خدای سبحان شما که ولیّ دَم هستید به نصرت شما عنایت کرده فتوا داده که شما سلطنت دارید، حقّ قصاص دارید، برای شما مشخص کرده شما اگر اسراف کردید آن وقت شما می‌شوید قاتل مستحضرید که مسئله قصاص غیر از مسئله حدّ است حدّ در حوزهٴ قضا و مَحکمه شرع است یعنی باید در محکمه شرع ثابت بشود که فلان کار را فلان شخص انجام داده است و عمدی بوده است و حاکم شرع انشا بکند تا او بشود مهدورالدَم تا به دستور حاکم شرع این حدّ اجرا بشود اما مسئله قصاص از این قبیل نیست مسئله قصاص جزء حدود نیست اگر کسی، کسی را کُشت ولیّ دم می‌تواند خودش اقدام بکند او را به قتل برساند.
نعم، برای اینکه هرج و مرج نشود یک، برای اینکه اگر دستگاه حکومت او را احضار کرده گفته چرا کُشتی این اگر نتواند ثابت کند که او پدر مرا کُشت و من قصاص کردم خود او را اعدام می‌کنند دو، برای اینکه این حوادث تلخ پیش نیاید باید به محکمه مراجعه کنند دستگاه قضایی باخبر باشد قصاص را تثبیت بکند و این شخص اجرا بکند اگر شرعاً ولیّ دَم می‌تواند قاتل پدر خودش را اعدام بکند هیچ گناه کلامی ندارد یوم‌القیامه هیچ مسئولیتی ندارد اما بالأخره در کشور دارد زندگی می‌کند هرج و مرج که نیست اگر دستگاه نظام و قضا او را احضار کرد گفت چرا فلان کس را کُشتی این باید بتواند ثابت کند که من قصاص کردم اگر نتواند ثابت کند خب دَم او هَدر است دیگر برای اینکه این خطرها پیش نیاید باید به محکمه مراجعه کند.
به هر تقدیر این سلطنت هست اما احتمال اینکه ضمیر به آن قاتل برگردد این احتمال بعید است که ﴿إِنَّهُ﴾ یعنی آن قاتل ﴿کَانَ مَنصُوراً﴾ شما اگر اسراف کردید او منصور است این احتمال خیلی بعید است، بنابراین.
پرسش:...
پاسخ: بله، خب اما این شخص کُشت یعنی امام معصوم(سلام الله علیه) آن مسئله‌اش که اگر کسی قتل بکند ارتداد است و کفر است و خلود ابدی را به همراه دارد آن مسئله کلامی‌اش محفوظ است اما مسئله فقهی که مربوط به مسائل مالی و امثال مالی برنمی‌گردد الآن مثلاً دِیه اینها خیال می‌کنند دِیه زن و مرد چون فرق می‌کند مربوط به ارزش است اسلام با اینکه این همه به علم و عالِم و امثال ذلک برایشان حرمت قائل شد اگر کسی مرجع تقلیدی را خدای ناکرده با قتل خطئی بر اساس تصادف دِیه او هم همان دِیه کارگر معمولی است دیگر حکیم‌ترین حکیمان عصر را اگر کسی زیر اتومبیل بگیرد خطأیی باشد دیه‌اش همین است دیگر.
پرسش:...
پاسخ: آن وجود مبارک حضرت ولیّ‌عصر ولیّ مقتوله است او می‌آید درست می‌کند او چون همه آنها «لَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً سَمِعَتْ بِذلِکَ فَرَضِیَتْ بِهِ» هم جزء همین است آنها از آن جهت مشمول لعن‌اند و طردند و عذاب الیم‌اند وجود مبارک حضرت هم عمل می‌کند و اگر مربوط به ائمه دیگر باشد خب نه، وجود مبارک حضرت امیر فرمود: «ضربةً بضربةٍ» چه کسی از علی بالاتر است فرمود ابن‌ملجم یک شمشیر زد شما هم یک شمشیر بزنید نه اینکه قبیله او را بکُشید و من هم اگر خودم زنده بودم که عفو می‌کنم مسئله تَن، بدن این یک حساب است، مسئلهٴ امامت که با عالَمی قابل ارزیابی نیست مطلب دیگر است آن‌گاه وجود مبارک امام اول حضرت امیر فرمود: «ضربةً بضربةٍ» و مانند اینها مسئله دِیه اگر گفتند دِیه زن قدری کمتر است معنایش این نیست که ارزش زن کمتر است، خب یک مرجع تقلیدی، حکیمی، پرفسوری، فیلسوفی کسی که اختراع جهانی کرده است او هم اگر زیر موتوری رفته عرض کنم که به قتل خطئی دیه‌اش همین دیه معمولی است اینکه معیار ارزش به دیه نیست دِیه برای کلاب هم هست این کلبهای معلَّم قیمتی دارند کَلب حائط قیمتی دارد گران هم هستند حالا اگر یکی از این سگهایی که مربوط به گَلّه بود خیلی هم گران بود یا کلب معلّم بود و خیلی گران خریدند این در اثر برخورد با موتوری تصادفاً قتل خطأ شد این هم دِیه دارد دِیه او که قیمت او نیست خیلی کمتر از قیمت اوست. دِیه یک چیز است، قیمت‌گذاری چیز دیگر است آن وقت «قیمة کل امریء ما یُحسنه» قیمت امام معصوم که به کلّ عالَم نمی‌شود معادل قیمتشان باشد خب.
پرسش:...
پاسخ: خدای سبحان تحریم کرده حالا حرمت الهی، حُکم الهی گاهی با عقل ثابت می‌شود گاهی با نقل، نقل هم گاهی قرآن است گاهی روایت معتبر ولی فرمود ما تنها در اسلام حرام نکردیم در جریان یهودیت همین طور بود در همان جریان یهودیت در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» داشت ﴿مِن أَجْلِ ذلِکَ کَتَبْنَا عَلَی بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً﴾ فرمود این خطر جریان این طور است از زمان هابیل و قابیل این جریان مطرح بود فرمود چون آدم‌کُشی جزء سیّئات جهانی است ما درباره بنی‌اسرائیل این حرف را زدیم که اگر کسی دیگری را بکُشد گویا همه مردم را از بین برده است برای اینکه این کثرت را متلاشی کرده نگذاشت به وحدت برسد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 34:14

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی