display result search
منو
تفسیر آیه 36 سوره اسراء _بخش اول

تفسیر آیه 36 سوره اسراء _بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 22 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 36 سوره اسراء _ بخش اول"
جامعه‌ای حکیمانه زندگی می‌کند که همه کارهای او را علم اداره بکند
خداوند اگر بخواهد جاهلیت را به عقل و عالم عقلی تبدیل بکند مهم‌ترین راهش هم همین راه فرهنگی است.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَلاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ الْسَّمْعَ وَالْبَصَرَ والفُؤاد کُلُّ أُوْلئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً ﴿36﴾

این آیه همانند آیات دیگر که در این بخش از سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» قرار گرفت برای تبیین حکمت الهی است که در جمع‌بندی نهایی خدای سبحان می‌فرماید: ﴿ذلِکَ مِمَّا أَوْحَی إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَةِ﴾ حکمت الهی هم در مسئلهٴ عقاید است، هم در اخلاق است، هم در فقه است، هم در حقوق و هم در معرفت‌شناسی.
فرمود جامعه‌ای حکیمانه زندگی می‌کند که همه کارهای او را علم اداره بکند چه در مسائل تجربی عالمانه حرکت کند، چه در مسائل تجریدی عالمانه حرکت کند. علوم تجربیِ او را که سمع و بصر به عهده دارد باید محقّقانه و عالمانه اداره کند، علوم تجریدی او مثل ریاضیات، فلسفه، کلام این‌گونه از علوم را که عقل به عهده دارد باید عالِمانه حرکت کند.
مسئله ﴿لاَ تَقْفُ﴾ ریشه اصلی‌اش را آن طوری که امام رازی و دیگران ارائه کردند از قفاست. پشت‌سر را، پشت‌گردن را می‌گویند قَفا چون تابع است بر پشت قرار گرفته است ﴿قَفَّیْنَا عَلَی آثَارِهِم بِرُسُلِنَا﴾ که در سورهٴ «حدید» است از همین تتابع و پیاپی و به دنبال آوردن است. قافیه شعر را هم که قافیه گفتند برای اینکه در پایان بیت است. قبیله‌ای در بین اعراب مشهور بودند به قافه اینها که قیافه‌شناس بودند یعنی اثرشناس بودند اثرِ پا را می‌دیدند می‌فهمیدند که این رونده زن است یا مرد، روستایی است یا شهری، جوان است یا پیر این فنّ در جاهلیت به طور عمیق رایج بود.

یک روایت بسیار لطیفی را مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) در همان جلد اول اصول کافی نقل می‌کند که نشان پیشرفت این علم قیافه‌شناسی است که این قائفها را، این جماعت را می‌گفتند قافه این قبیله معروف بودند به قافه که اثرشناس‌اند.
به هر تقدیر ماده اصلی‌اش از همین اعضا گرفته شده ﴿لاَ تَقْفُ﴾ یعنی پیروی نکن یعنی امام یک جامعه باید علم باشد، جامعه باید امّت علم باشد اگر امّت علم بودند تابع علم‌اند و اگر امت علم نبودند گرفتار این نهی‌اند که ﴿لاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ﴾ این یک مطلب.
مطلب دیگر این است که انسان بالأخره یا تصدیق می‌کند یا تکذیب، اگر انسان بخواهد پیروی کند، تصدیق کند، بپذیرد باید عالِمانه باشد، اگر بخواهد تکذیب کند، نفی کند، طرد کند باید عالِمانه باشد بالأخره انسان یا تصدیق دارد یا تکذیب، یا نفی دارد یا اثبات، یا سلب دارد یا ایجاب در هر دو طرف باید انسان محقّقانه باشد.

یک بیان نورانی از امام صادق(سلام الله علیه) است که مرحوم کلینی در جلد اول کافی در کتاب علم و فضایل علم آنجا نقل کردند. در آنجا این روایت نورانی را از وجود مبارک حضرت نقل کردند که «إنّ الله سبحانه و تعالی خصّ عباده بآیتین من کتابه» فرمود ذات اقدس الهی بندگان مؤمن را با دو آیه تحصین کرده است، در حِصن قرار داد، در قلعه قرار داد که محفوظ بماند یا تحضیض کرد، ترغیب کرد، تشویق کرد که عالمانه حرکت بکنند یا آنها را مختصّ قرار داد، ویژه آنها قرار داد که عالِمانه حرکت کنند.
خب، «إنّ الله سبحانه و تعالی حضّ عباده» به چه چیزی؟ «بآیتین من کتابه» به دو آیه در قرآن کریم یک فضیلت ویژه‌ای برای بندگان خودش قرار داد یکی اینکه تصدق نکند، نپذیرد چیزی را مگر عالِمانه، دوم اینکه تکذیب نکنند، رد نکنند چیزی را مگر عالمانه آ‌‌ن‌گاه به این دو آیه استدلال کردند یکی همین آیه محلّ بحث سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» است که ﴿وَلاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ﴾ که این درباره پیروی است اگر بخواهید پیروی کنید، اطاعت کنید، بپذیرید باید عالمانه باشد دیگری مربوط به نفی و سلب است که در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» آیه 39 به این صورت است فرمود عده‌ای را ذات اقدس الهی مذمّت کرده است چون تکذیبشان عالِمانه نبود ﴿بَلْ کَذَّبُوا بِمَا لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ﴾ افراد جاهلی را، مشرکان را سرزنش کرد برای اینکه تکذیبِ اینها محقّقانه نبود بالأخره همان طوری که تصدیقِ بدون تصوّر و درک صحیح نارواست، تکذیبِ بدون درک صحیح هم نارواست دیگر فرقی نمی‌کند بالأخره هر دو تصدیق به معنای عام است بالأخره انسان یا به نفی فتوا می‌دهد یا به اثبات اگر خواست به اثبات فتوا بدهد که تابع باشد باید محقّقانه باشد، اگر خواست به نفی فتوا بدهد و چیزی را سلب کند باید محقّقانه باشد.

آیه 39 سورهٴ مبارکهٴ «یونس» این است که ﴿بَلْ کَذَّبُوا بِمَا لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ وَلَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ کَذلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ فَانظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِینَ﴾ این بیان نورانی حضرت که مرحوم کلینی نقل کرد نشان آن است که انسان چه در نفی، چه در اثبات هر دو طرف راهش بسته است نه در تصدیق جلویش باز است که هر چه را خواست تصدیق بکند و پیروی کند، نه در تکذیب جلویش باز است که هر چه را خواست نفی کند. هم از آن طرف درِ دیوار و قلعهٴ مستحکم بسته است، هم از این طرف درِ این برج بسته است. از این طرف بخواهد بدون درکِ صحیح برود سَرش می‌شکند، از آن طرف بخواهد بدون درک صحیح برود سرش می‌شکند چون دو طرفش بسته است فرمود: «إنّ الله حصّن عباده» اینها را در این قلعه قرار داد، اگر بخواهد عالِمانه حرکت کند، بله در باز است بخواهد عالمانه حرکت نکند در بسته است در این حِصن، محصون، محفوظ و محقون است.
خب، این ﴿لاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ﴾ نشان می‌دهد که جامعه وقتی از جاهلیت بیرون می‌آید که جامعه علمی باشد قهراً حرفی نمی‌زند مگر اینکه عالمانه باشد در روایات کذب هم این حدیث شریف هست که «کفی بالمرء کذباً أن یحدّث بکلّ ما سمع» همین که انسان هر چه را شنید از مجرای گوش شنید، از مجرای دهن باز کند دیگر بدون اینکه تحلیل عقلی و قلبی بکند، ارزیابی بکند، معلوم بشود صحیح است یا نه همین طور بگوید فرمود: «کفی بالمرء کذباً أن یحدّث بکلّ ما سمع»، بنابراین ذات اقدس الهی اگر بخواهد جاهلیت را به عقل و عالم عقلی و امّت عاقله تبدیل بکند مهم‌ترین راهش هم همین راه فرهنگی است.
در بخشهایی از قرآن کریم بالصراحه فرمود شما گمان دارید این گمان، محقّقانه نیست علم اگر دارید استخراج کنید، استنباط کنید و بدون علم سخن نگویید آیه 148 سورهٴ مبارکهٴ «انعام» این بود ﴿سَیَقُولُ الَّذِینَ أَشْرَکُوا﴾ مشرکان حرفهایی داشتند مشرکان دو قسمت بودند در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» این بحثش گذشت عوام مشرک، مشرکینی که عوام بودند می‌گفتند ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّةٍ﴾ این میراث فرهنگی ماست، آثار باستانی ماست، نیاکان ما پذیرفتند و مانند آن. اهل تحقیقشان که الآن هم در هند هم هستند اینها می‌گویند اگر خدا این کارِ ما را نمی‌پذیرفت و نمی‌پسندید و نمی‌پسندد می‌تواند جلویش را بگیرد چون جلویش را نمی‌گیرد و کاری با ما ندارد معلوم می‌شود راضی است گفتند ﴿لَوْ شَاءَ اللّهُ مَا أَشْرَکْنَا وَلاَآبَاؤُنَا وَلاَحَرَّمْنَا مِن شَیْ‏﴾ قرآن کریم برابر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» بحثش گذشت می‌فرماید شما اینجا علم ندارید، حرفهایتان عالمانه نیست شما بین اراده تشریعیه و تکوینیه خلط می‌کنید البته اگر ذات اقدس الهی ارادهٴ تکوینیه کند که جلوی شما را بگیرد می‌تواند قدرتش هم دارد و راهش هم آشناست اما بنا بر این نیست که با اجبار شما را وادار به توحید کند. ارادهٴ تشریعیه الهی این است که توحید واجب است، تحصیل توحید واجب است، شرک حرام است، پرهیز از شرک واجب است، شما را آزاد گذاشته ولی راهنمایی کرده اینکه شما بگویید ﴿لَوْ شَاءَ اللّهُ مَا أَشْرَکْنَا﴾ اگر خدا نمی‌خواست ما مشرک نمی‌شدیم چون مشرک هستیم معلوم می‌شود خواست خداست یعنی تکویناً خدا خواست، بله هر کاری در عالم انجام می‌گیرد به اذن تکوینی اوست دیگر، اما آن کسی هم که معصیت می‌کند به جهنم می‌رود باعث تکوینی اوست دیگر نه اینکه خودش برود به جهنم که این را می‌برند بالأخره اما به وسیله عقل، فطرت از درون، به وسیله وحی و نبوت و امامت از بیرون فرمود کدام کار حلال است؟ کدام کار حرام است؟ توحید واجب است؟ شرک حرام است؟ شما ارادهٴ تکوینیهٴ خدا را می‌گویید ارادهٴ تشریعیه او را نفی می‌کنید می‌خواهید بگویید که شرعاً هم خواست خدا همین است نهی نکرده خدا در حالی که شرعاً نهی کرده، تقبیح کرده، عذاب می‌دهد و تکویناً شما را آزاد گذاشته.
این حرفِ محقّقان آنهاست که می‌گویند ﴿لَوْ شَاءَ اللّهُ مَا أَشْرَکْنَا وَلاَآبَاؤُنَا وَلاَحَرَّمْنَا مِن شَیْ‏ءٍ کَذلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ حَتَّی ذَاقُوا بَأْسَنَا﴾ بعد می‌فرماید این علم نیست ﴿قُلْ هَلْ عِندَکُم مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنَا﴾ شما محقّقانه علم را استخراج کنید، علم را استنباط کنید اینکه خلط است، اینکه مغالطه است ﴿فَتُخْرِجُوهُ لَنَا إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ أَنتُمْ إِلَّا تَخْرُصُونَ﴾ شما با خَرص و گمان و حدس دارید کار می‌کنید.
در سورهٴ مبارکهٴ «نجم» آنجا بخش بازتری را از مسئله عدم حجّیت این‌گونه از ظنون مغالطه‌آمیز سخن به میان آمد در سورهٴ مبارکهٴ «نجم» آیه 23 این است فرمود: ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکُم﴾ شما که این بتها را ارباب گفتید بارها ملاحظه فرمودید که قرآن کریم می‌فرماید این الفاظ مفاهیمی دارد که این مفاهیم زیرش خالی است یعنی شما که می‌گویید ربّ این ربّ لفظ است یک، مفهومی هم دارد دو، اما زیر این مفهوم خالی است یعنی در این بتکده این مفهوم، مصداق ندارد ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکُم﴾ اسمی بی‌مسمّاست شما این مفهوم در ذهنتان باشد، این لفظ هم در لَبِتان باشد وارد بتکده بشوید ببینید این لفظ، این مفهوم مصداق دارد یا ندارد، خب ندارد دیگر ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوهَا﴾ یعنی این حصر است یعنی اسمی بی‌مسمّاست ربّ می‌گویید ولی مصداق ندارد که اینها سنگ و چوب‌اند ﴿أُفٍّ لَّکُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ﴾ ﴿أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ﴾ و مانند آن.
خب، ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکُم مَا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَی الْأَنفُسُ﴾ اینها در اندیشه‌ها، ظنّی‌اند در انگیزه‌ها، هوسی‌اند همین «إن یتبعون الا الظنّ فی ما یرجوا الی المعرفة وما تهوی الأنفس فی ما یرجوا الی المیل والعمل» در حکمتِ علمی ظنّی‌اند، در حکمتِ عملی هوسی‌اند ﴿إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ﴾ در مسائل معرفتی، ﴿وَمَا تَهْوَی الْأَنفُسُ﴾ در مسائل عملی. اخلاق و عقاید و امثال ذلک فضایل برابر هوس تنظیم می‌شود، دانشهای آنها هم برابر مظنّه و گمان تدوین می‌شود. در همان سورهٴ مبارکهٴ «نجم» آیه 28 این است ﴿وَمَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنَّ الظَّنَّ لاَ یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً﴾.
بنابراین وقتی حکمت بخواهد جامعه‌ای را متمدّن کند اوّلین کارش، کار فرهنگی است این ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ می‌آموزد که شما هیچ حرفی نزنید، هیچ حرفی را نپذیرید، هیچ حرفی را ننویسید، هیچ حرفی را نخوانید مگر پژوهش‌کرده و محقّّقانه تحقیق کرده ﴿وَلاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ﴾ بعد می‌فرماید بالأخره جامعه یک رهبر دارد، یک امت دیگر یک امام دارد یک امت هر کسی باشد بالأخره، بالأخره یک رئیس دارد و یک عده مرئوس، یک والیّ دارد یک مولّیٰ‌علیه هر جامعه همین طور است این مسئله کلی که جامعه باید بر اساس علم حرکت کند آن را به صورت باز که وظیفهٴ امت چیست؟ وظیفه امام چیست؟ وظیفه والی چیست؟ وظیفه مولّیٰ‌علیه چیست؟ وظیفه رهبر چیست؟ وظیفه تودهٴ مردم چیست؟ آن را در سورهٴ مبارکهٴ «حج» به صورت شفاف مشخص کرده است.
در سورهٴ مبارکهٴ «حج» فرمود بالأخره مردم یا تابع‌اند یا متبوع یعنی یا امام‌اند یا امت دیگر، یا والی‌اند یا مولّی‌علیه، یا رئیس‌اند یا مرئوس. در سورهٴ مبارکهٴ «حج» فرمود اگر جزء جمهورِ مردمی، جزء آحاد مردمی، جزء توده مردمی در حدّ خاصّ خودت محقّق و پژوهنده باش کسی از شما توقّع ندارد که مثل محقّقان علمی حرکت کنید ولو آن مقداری که برای شما مقدور است برابر همان حرکت کنید و اگر جزء امام امتید، والی مردمید، رئیس مردمید، مسئول مردمید، محقّقانه ریاست کنید و ولایت داشته باشید. آیهٴ سه سورهٴ مبارکهٴ «حج» این است ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَیَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطَانٍ مَّرِیدٍ﴾ چون دارد ﴿یَتَّبِعُ﴾ معلوم می‌شود برای جمهور مردم است، معلوم می‌شود برای مولّی‌علیه است، معلوم می‌شود برای امت است، معلوم می‌شود برای مأمومین است، معلوم می‌شود برای مولّی‌علیه است مرئوسین است فرمود اینها بدون علم حرکت می‌کنند چون بدون علم زندگی می‌کنند تابع هر کسی هستند که شعار داد اگر محقّقانه حرکت کنند راه باز است ما راهِ بسته‌ای در عالم نداریم این‌‌چنین نیست که ما راه را ببندیم بعد بگوییم حرکت کنید نه راه باز است ما هم راهنمایی می‌کنیم ﴿کَفَی بِرَبِّکَ هَادِیاً وَنَصِیراً﴾ راههای فراوانی است از درون و بیرون ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ﴾. خب، این راجع به افراد توده مردم است یا راجع به رهبران؟ راجع به تودهٴ مردم است، چرا؟ برای اینکه فرمود: ﴿وَیَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطَانٍ مَّرِیدٍ﴾ چون بدون علم حرکت کرده، به دنبال هر انسانی که اهل شیطنت است راه می‌افتد.
«مَرید»، «مارد» از تمرّد است «مَرَدَ» که می‌گویند جمع «مُرید» نیست جمع «مارد» است یعنی متمرّد. شیطان که مارد است، مرید است چون متمرّد است فرمود: ﴿وَیَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطَانٍ مَّرِیدٍ﴾ «ماردٍ»، «متمرّدٍ» این چون بدون تحقیق حرکت می‌کند به دنبال هر کسی راه می‌افتد این برای امت، جمهور، مولّی‌علیه، مرئوسین، مأمومین.
در همان سورهٴ مبارکهٴ «حج» آیه هشت درباره رهبران، وُلات، رؤسا، ائمه و مانند آن است. فرمود: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَلاَ هُدیً وَلاَ کِتَابٍ مُنِیرٍ ٭ ثَانِیَ عِطْفِهِ لِیُضِلَّ عَن سَبِیلِ اللَّهِ لَهُ فِی الدُّنْیَا خِزْیٌ وَنُذِیقُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَذَابَ الْحَرِیقِ﴾ فرمود بعضیها هستند که درباره عقاید الهی، اخلاق الهی، احکام الهی، حقوق الهی، فقه الهی بدون علم سخن می‌گویند و هدایتی از جایی نصیب آنها نشده و از کتاب الهی هم استفاده نکردند یعنی نه عقل کافی بود، نه نقل وقتی دلیلِ عقلی نبود، دلیلِ نقلی نبود می‌شود یک حجت آن وقت چنین آدمی که محقّق نیست، دلیل عقلی بر مسئله ندارد، دلیل نقلی هم بر مسئله ندارد همین طور سَرش را خم کرده یک عده را به دنبال خود می‌کشاند ﴿ثَانِیَ عِطْفِهِ﴾ سر بلند نمی‌کند که راهش را ببیند این وقتی که انسان خم می‌شود، منعطف می‌‌شود می‌گویند این روی سینه‌اش خَم شده تثنیه را تثنیه می‌گویند برای اینکه دومی انثنا و انعطاف و گرایشی دارد به اوّلی این شخص عطفش را، این صدرش را خم کرده یعنی سر را پایین آورده همین طور دارد می‌رود تا اینکه یک عده را گمراه بکند نه گمراه بشود آنکه گمراه می‌شود ﴿یَتَّبِعُ﴾ است که فرمود: ﴿یَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطَانٍ مَّرِیدٍ﴾ آن برای ضالّ است، آن برای تودهٴ مردم است این برای مُضلّ است این برای زمامدارانی است که گمراه می‌کنند ﴿لِیُضِلَّ عَن سَبِیلِ اللَّهِ﴾ آن‌گاه ﴿لَهُ فِی الدُّنْیَا خِزْیٌ وَنُذِیقُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَذَابَ الْحَرِیقِ﴾ .
بنابراین هر فردی بخواهد تصدیق کند باید محقّقانه باشد، بخواهد تکذیب کند باید محقّقانه باشد این فرد چه امام باشد، چه امت یکی و هر فرد چه امام باشد چه امت هر کاری انجام می‌دهد باید محقّقانه باشد چنین جامعه‌ای می‌شود جامعهٴ متمدّن، اگر ذات اقدس الهی جاهلیت را به جامعهٴ عقل تبدیل کرده است با این عناصر محوری تبدیل کرده است فرمود امامی محقق باش، مأمومی محقّق باش، تصدیق می‌کنی محقّق باش، تکذیب می‌کند محقّق باش این می‌شود حکمت.
پرسش: تحقیق در مسائل احکام چگونه است؟
پاسخ: تحقیق، بلکه دیگر انسان یا مجتهد است یا مقلّد، اگر مجتهد است تحقیق می‌کند که با دلیل عقلی یا دلیل نقلی با آیه‌ای یا روایتی بفهمد چه چیزی حلال است، چه چیزی حرام است، چه چیزی واجب است، چه چیزی مستحب است، چه چیزی مکروه باید بفهمد دیگر بعد از اینکه با مسائل عقلی فهمید ما پناهگاهی می‌خواهیم به نام وحی چون قبلاً گذشت که عقل مستقل است که بشر با جهان خارج رابطه دارد، با ابدیت رابطه دارد، مرگ از پوست به درآمدن است نه پوسیدن و هزارها چیز است که بشر با آنها باید رابطه پیدا کند و نمی‌داند اسرار اشیا را نمی‌داند، خواصّ اشیا را نمی‌داند، مصالح و مفاسد را نمی‌داند، کسی باید باشد که او را راهنمایی بکند آن کس، کسی است که از طرف آفریدگار آمده دیگر اینها را عقل تأمین می‌کند بعد می‌شود حجیت قرآن، بعد می‌شود حجیت روایت، بعد می‌شود حجیت عقل این ابزار را به وسیله فنّ شریف کلام و اصول به مجتهد می‌دهد می‌گوید با این ابزار شما برو تحقیق کن، به مقلّد هم می‌گوید بررسی کن ببین کدام یک از آقایان آنچه که در کتابها نوشته عمل می‌کنند به دنبال او راه برو این‌‌چنین نباشد که هر کسی تو را دعوت کرده به دنبالش حرکت کنی این هم باید عاقل باشد، او هم باید عاقل باشد می‌شود ﴿ذلِکَ مِمَّا أَوْحَی إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَةِ﴾ .
خب، پس چیزی را قرآن فروگذار نکرده فرمود اگر تابعی باید محقّقانه باشد، متبوعی باید محقّقانه باشد، تکذیب می‌کنی محقّقانه باشد، تصدیق می‌کنی محقّقانه باشد.
پرسش:...
پاسخ: ائمه هدیٰ که خودشان متن قرآن کریم‌اند که اینها چون عِدل قرآن کریم‌اند و اهل سهو و نسیان نیستند مراجعه به اینها مثل مراجعه به قرآن است دیگر ائمه هدیٰ طبق این روایت نورانی که مرحوم کلینی از وجود مبارک امام صادق نقل کرده است از همین قبیل است دیگر اینها عِدل قرآن‌اند برای اینکه همه‌شان ﴿مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی﴾ ‌اند اگر همه اینها ﴿مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی﴾ هستند ﴿إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَی﴾ فرمایش اینها مثل فرمایش قرآن کریم است دیگر.
خب، بنابراین آنها برای هدایت مردم آمدند که ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾ به اذن خدا، «یهدون الی امر الله» و مانند آن. چنین جامعه‌ای می‌شود جامعهٴ حکیم و چنین کشوری می‌شود کشور حکیم و آن‌گاه تطبیقات فراوانی که بعضی از این روایات را مرحوم فیض(رضوان الله علیه) در صافی نقل کرده است آمده که از همین آیه نورانی بهره گرفتند برای اینکه سمع و بصر در کارها هم مسئول‌اند.
محور اصلی این آیه راجع به مسائل علمی است ﴿وَلاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ الْسَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤادَ کُلُّ أُوْلئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً﴾ اما حالا اگر کسی با چشم بخواهد نامحرم را نگاه کند ﴿لاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ﴾ نمی‌گیرد، با گوش بخواهد غِنا و آهنگ حرام گوش بدهد آیه نمی‌گیرد لکن تعلیل، عموم تعلیل می‌گیرد وقتی آن کسی سؤال کرد همین روایتی که در کتابهای فقهی هم آمده مرحوم شیخ هم در مکاسب نقل کرده این روایت را مرحوم فیض(رضوان الله علیه) در صافی هم نقل می‌کند. کسی گفته من رفتم برای انجام کاری یا مثلاً قضای حاجتی آن وقت آهنگی از خانهٴ همسایه به گوشم رسید من آنجا گوش دادم من که با پای خودم برای این کار نرفتم که حضرت این آیه را خواندند که درست است که با پا نرفتی ولی با گوش، گوش دادی بالأخره ﴿إِنَّ الْسَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفؤادَ کُلُّ أُوْلئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً﴾ عمومِ تعلیل شامل کارهای عملی هم می‌شود ولی صدر آیه مخصوص مسائل علمی است، اما عموم تعلیل که گوش مسئول است، چشم مسئول است یا انسان مسئول است کلّ واحد این اعضا مسئول‌عنه‌اند این عموم تعلیل را شامل می‌شود و این روایت هم سرِ جایش محفوظ است و درست است. حضرت فرمود درست است که با پای خودت برای شنیدن غِنا نرفتی، ولی بالأخره گوش دادی یا ندادی؟ ﴿إِنَّ الْسَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفؤادَ کُلُّ أُوْلئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً﴾.
حالا نمی‌شود گفت که چون آیه مربوط به مسائل علمی است اگر کسی نامحرم را نگاه کرده آیه نهی نکرده این آیه نهی نکرده، آیه دیگر نهی کرده همان آیهٴ دیگر نهی می‌کند ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ﴾ هم این آیه نهی می‌کند برای اینکه عموم تعلیل که اختصاصی به مسئله علمی ندارد که فرمود گوش مسئول است، در حقیقت شخص مسئول است از گوش یعنی از شخص سؤال می‌کنند چرا این گوش را بیجا مصرف کردی، چرا این چشم را بیجا مصرف کردی، بنابراین این روایتی که مرحوم فیض(رضوان الله علیه) در صافی نقل می‌کند این هم درست است.
می‌ماند مسئله قیاس که هم مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) در تبیان نقل فرمودند و بعد هم امین‌الاسلام(رضوان الله علیه) در مجمع‌البیان از آن طرف جناب فخررازی هم نقل کردند. مرحوم شیخ طوسی و همچنین مرحوم امین‌الاسلام(رضوان الله علیهما) فرمودند که به این آیه استدلال شده است بر حرمتِ عملِ به قیاس و خبر واحد دیگر درصدد استدلال و نفی و نقض و ابرام برنیامدند چون بحث به اصول برمی‌گردد که آیا دلالت این آیه بر عدم حجیتِ خبر واحد تام است یا نه؟ اما فخررازی یک مقدار بازتر بحث کردند ادلهٴ قائلین به عدم حجّیت مظنّه را مبسوطاً نقل کردند جواب قائلین به حجّیت قیاس و خبر واحد را مبسوطاً نقل کردند، ولی گوشه‌ای از این حرف آن اعترافی که خود فخررازی دارد آن اعتراف خوبی است و خلاصه آن اعتراف دو مطلب است که در بحث روز چهارشنبه برابر آنچه سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) در المیزان آورده اینجا ارائه شده.
یک بحث این است که ما درست است که باید به علم عمل بکنیم برای اینکه هم آیه سورهٴ مبارکهٴ «انعام» و «نجم» و سایر آیات و سُوَر جلوی عمل به ظنّ را گرفته و هم این آیه محلّ بحث فرمود چیزی را که علم نداری پیروی نکن، اما منظور از علم یا بلاواسطه است یا مع‌الواسطه اگر ما چیزی را علم نداریم نباید پیروی کنیم یا بلاواسطه باید علم داشته باشیم یا مع‌الواسطه، بلاواسطه علم داشته باشیم یعنی مطلبی برای ما مثل مسائل ریاضی دو دوتا چهارتا یقینی باشد، مع‌الواسطه این است که ما به وسیله دلیل عقلی یا نقلی که قطعی و معتبر است به استناد آن دلیل قطعی، عقلی یا نقلی به این اماره یا به این بیّنه یا به این گزارش موثّق عمل بکنیم بنای عقلا بر این است که خبر موثّق را معتبر می‌دانند در همه ادوار این طور بود در صدر اول هم این طور بود به این بنای عقلا نزد اهل‌‌بیت(علیهم السلام) مطرح شد آنها مرتب می‌دیدند خودشان هم برابر آن عمل می‌کردند و هرگز نهی نمی‌کردند که شما چرا به خبر موثّق عمل می‌کنید.
بنابراین بنای عقلا، اعتماد به گزارش موثّقان است و این بنا هم مورد تأیید صاحب شریعت است و به طور قطع تأیید شده سیرهٴ متشرّعه این طور است، سیرهٴ مسلمین این طور است، سیرهٴ عقلا این طور است که اگر موثّقی گزارش داد آدم عمل بکند، پس ما یقین داریم که گزارش موثّقان حجت است، پس اگر موثّقی به ما خبر داد ما به آن عمل می‌کنیم گرچه به قول این موثّق ما اطمینان پیدا می‌کنیم نه یقین، لکن پشتوانهٴ این طمأنینه آن یقین است ما یقین داریم که گزارش موثّق، حجت است. حجیتِ خبر واحد گرچه خودش مظنّه است یعنی بیش از مظنّه محصول دیگری ندارد ولی یقین داریم که این مظنّه، حجت است. این می‌تواند یکی از معانی همان جمله معروف که «ظنّیة الطریق لا تنافی قطعیة الحُکم» همین باشد.
این مطلب را به صورت مبسوط شما ببینید در امام رازی در تفسیر دارد می‌گوید آنهایی که عمل به قیاس را تجویز کرده‌اند گفتند درست است که قیاس بیش از مظنّه اثری ندارد لکن دلیلِ قاطع داریم بر حجّیت قیاس آن‌گاه مظنّه بودن این طریق منافی با قطعی بودن آن حُکم نیست این حرف قبل از صاحب معالم چون بسیاری از این مسائل اصول از دیگران به اصول شیعه راه پیدا کرده است منتها اینجا تطهیر شده، تنقیح شده، تنزیه شده، تقدیس شده به اصول منقّح و منزّه درآمده بعد خود فخررازی می‌گوید که این حرفی است که ما از طرف آنها داریم دفاع می‌کنیم وگرنه ما دلیل قطعی بر حجت قیاس نداریم چون قطعاً قیاس، حجت است پس «ظنّیة الطریق لا تنافی قطعیة الحُکم» اما درباره خبر واحد، خبر واحد بر بنای عقلا بر همین است و نمی‌شود گفت که به خبر واحد، خبر موثّق عمل نکنیم، اگر اصرار دارید که نه، خود این آیه جلوی عمل به خبر واحد را می‌گیرد این حرفی که سیدناالاستاد در المیزان داشت این حرف را این جناب فخررازی هم در ششصد، هفتصد سال قبل گفته و آن این است که خب شما می‌خواهید با یک دلیل ظنّی ثابت کنید که مظنّه حجت نیست شما الآن می‌خواهید بگویید خبر واحد چون مفید یقین نیست حجت نیست سند شما چیست؟ این آیه است، خود این آیه که ظنّی است سندش قطعی است اما دلالتش لحظه به لحظه یک‌دانه «لا» داری، یک‌دانه «تقفُ» داری اینها آیا نهی، صریحِ در حرمت است یا ظاهر در حرمت است ﴿مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ﴾ آیا این علم به معنی جزم است، یا علم به معنای اعمّ از جزم و طمأنینه است در خیلی از موارد است که علم به معنای جزمِ ریاضی نیست شما الآن این آیه سورهٴ مبارکهٴ «ممتحنه» را چطور معنا می‌کنید در سورهٴ مبارکهٴ «ممتحنه» که می‌گوید اگر علم پیدا کردید به ایمان اینها اکتفا کنید این علم یعنی چه؟ یعنی جزم ریاضی سورهٴ مبارکهٴ «ممتحنه» آیه ده این است ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا جَاءَکُمُ الْمُؤْمِنَاتُ مُهَاجِرَاتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ﴾ اینها را بیازمایید، امتحان کنید البته ﴿اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِیمَانِهِنَّ﴾ خدا می‌داند که آیا اینها مؤمن‌اند یا نه؟ ولی شما برای اینکه اینها را بپذیرید امتحان کنید ﴿فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَاتٍ فَلاَ تَرْجِعُوهُنَّ إِلَی الْکُفَّارِ﴾ اگر زنهایی اسیر شدند بعد برایتان علم حاصل شد که اینها مؤمن‌اند، مسلمان‌اند، اسلام آوردند خب نباید اینها را برگردانید نباید بگویید مبادله اُسرا، مبادله اسرا راهی دارد اگر عده‌ای از مسلمانها اسیر شدند، عده‌ای از مشرکین اسیر شدند آن مسلمانها هم به اسلامشان باقی‌اند، این مشرکین هم به کفرشان باقی‌اند اینجا جای مبادلهٴ اسراست، اما اگر ـ معاذ الله ـ چند نفر از این مسلمانها آنجا مرتد شدند اینجا جای تبادل اسرا نیست خب همان‌جا بمانند یا به لطف الهی چند نفر از این مشرکین اسلام آوردند اینجا جای تبادل اسرا نیست اینها باید اینجا بمانند اگر این زنها اسلام آورند ﴿فَلاَ تَرْجِعُوهُنَّ إِلَی الْکُفَّارِ﴾ برای اینکه ﴿لاَ هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَلاَ هُمْ یَحِلُّونَ لَهُنَّ﴾ این مبادلهٴ اُسرا حسابی دارد، کتابی دارد، خب در این فضا فرمود: ﴿فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَاتٍ﴾ شما اگر علم پیدا کردی که این زنها مؤمن‌اند علمِ ریاضی پیدا می‌کنی یا طمأنینه ما علم داریم که اینها حالا اقرار کردند بر اساس ترس نیست، بر اساس نفاق نیست چنین علمی پیدا می‌شود البته ﴿اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِیمَانِهِنَّ﴾ یک، معصومین به تعلیم الهی عالم‌اند به اینکه اینها واقعاً ایمان آوردند یا نه دو، اما ما که حالا به عنوان تودهٴ مسلمانها مکلّفیم به این آیه عمل بکنیم علمِ ریاضی داریم که اینها واقعاً ایمان آوردند یا اگر شهادتین گفتند برای ما کافی است معلوم می‌شود علم در فرهنگ قرآن اعمّ از علمِ علمی است علمی یعنی طمأنینه اگر گفتند شما عالِم شدید که فلان روزه برای شما ضرر دارد روزه نگیرید ظنّ نیست، اما جزم ریاضی هم لازم نیست همین طمأنینه است دیگر این طمأنینه را شرع، علم می‌داند، بنابراین اگر منظور شما این است که خبرِ واحد چون جزمِ ریاضی نمی‌آورد حجت نیست و سند استدلال شما هم همین آیه است که خودِ این آیه ظنّی است که این آیه که صریح نیست، نص نیست، سندش قطعی است اما دلالتش ظنّی است دیگر این در فرمایش المیزان هم هست، قبلش هم ششصد، هفتصد سال قبل فخررازی هم دارد بنابراین این آیه دلیل است بر اینکه به مظنّهٴ در مقابل علمی که در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» مقابل هم قرار گرفتند در سورهٴ مبارکهٴ «نجم» مقابل هم قرار گرفتند همین ظنّی که طمأنینه نیست این حجت نیست، خب این را اصول هم ثابت کرده که مطلق ظنّ که حجت نیست نه ما انسدادی هستیم نه فتوا به حجیت مطلق ظنّ می‌دهیم بله ظنّ خاص که پشتوانهٴ یقینی دارد، بله حجت است.
بنابراین دلیلِ حجیت خبر واحد به قطع برمی‌گردد چون به قطع برمی‌گردد در حقیقت ما به یقین داریم عمل می‌کنیم نه اینکه به ظنّ داشته باشیم عمل بکنیم، اما قیاس را خود جناب فخررازی هم اعتراف کرده است که دلیلی بر حجیت قیاس نیست، پس ﴿وَلاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ الْسَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفؤادَ کُلُّ أُوْلئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:15

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی