display result search
منو
تفسیر آیه 36 سوره اسراء _ بخش سوم

تفسیر آیه 36 سوره اسراء _ بخش سوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 13 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 36 سوره اسراء _ بخش سوم"
در جاهلیت بسیاری از گناهانشان با همین زبان انجام می‌گرفت و کارهای غیرعالمانه انجام می‌دادند
انسان معصوم که از اسمای الهی باخبر است، مصالح و مفاسد اشیا را می‌داند.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَلاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ الْسَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤادَ کُلُّ أُوْلئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً ﴿36﴾

همان طوری که ملاحظه فرمودید عنصر محوری این بخش از آیات را تبیینِ حکمت الهی به عهده گرفته که در جمع‌بندی این یک صفحه و نصف می‌فرماید اینها حکمتی است که خدای سبحان به تو وحی فرستاده ﴿ذلِکَ مِمَّا أَوْحَی إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَةِ﴾ که این از سنخ تفسیر آیه به آیه است یعنی اگر فرمود خدای سبحان معلّم کتاب و حکمت است ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ یا قرآن معلّم کتاب و حکمت است یا پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) معلّم کتاب و حکمت است نمونه‌هایی از حکمت را اینجا ذکر کرده که از توحید شروع می‌شود و عقاید حقّه را به همراه دارد، احکام اخلاقی، فقهی، حقوقی را به دنبال دارد و مسئله معرفت‌شناسی را هم طرح می‌کند.

در جاهلیت بسیاری از گناهانشان با همین زبان انجام می‌گرفت و کارهای غیرعالمانه انجام می‌دادند آن روز که شناسنامه و امثال اینها نبود به وسیلهٴ قیافه و آثار و علائم نَسب را حفظ می‌کردند اگر کسی خیلی شبیه پدر و مادرش نبود بازار تهمت رواج داشت این بود که قرآن کریم فرمود چیزی را که نمی‌دانید، نگویید.
برخی از مفسّران نقل کردند که کسی حضور پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) شرفیاب شد عرض کرد که «ولدتْ إمرأتی أسود» همسرم یک بچه سیاه‌چهره‌ای به دنیا آورد می‌خواست متّهم کند همسرش را، آن‌گاه وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با همان زبان عادی اعراب و نه عرب این را تفهیم کرد فرمود آیا تو شتر داری؟ عرض کرد بله، فرمود رنگِ شترهایت چیست؟ عرض کرد مثلاً أحمرند و اینها بعد فرمود آیا ممکن است یکی از این شترها بچه‌ای بیاورد که اسود باشد؟ عرض کرد بله، فرمود خب این‌‌چنین نیست که اگر مادری احمر بود الاولابد فرزندش هم احمر است این امرِ غالبی است گاهی هم ممکن است در اثر بعضی از علل و عوامل طبیعی رنگها عوض بشوند شما خیال بد به خودتان راه ندهید و آن بیچاره را هم متّهم نکنید.

با این بیان اینها را قانع می‌کردند که حرفهای غیرعالمانه نزنید چیزی را که نمی‌دانید بیان نکنید البته آنچه را که برخی از مفسّران ذکر کردند در حدّ یک تطبیق است و نه غیر آن.
اما اینکه چرا ما به مصالح و مفاسدمان آشنا نیستیم؟ برای اینکه خب مصالح ما و مفاسد ما بخشی مربوط به قبل از پیدایش ماست، بخش وسیعی هم مربوط به عالم برزخ و قیامت است که نتایج این اعمال چیست؟ ما با محدودیتمان چگونه بفهمیم که چه کار حلال است؟ چه کار حرام؟ چه کار مصلحت دارد؟ چه کار مفسده؟ البته انسانِ کامل معصوم که از اسمای الهی باخبر است به تعلیم الهی ممکن است و می‌دانند مصالح و مفاسد اشیا را اما ما از کجا بفهمیم که این عمل در آینده در قیامت چه می‌شود؟ در برزخ به چه صورت درمی‌آید؟ اینکه علم تجربی نیست نظیر طبّ که انسان بگوید این غذایی که این شخص خورده است در آینده به چه صورتی درمی‌آید این مربوط به روح است و خواصّ روحی است و ظهور ملکوتی است و در برزخ و قیامت ظهور می‌کند آن وقت ما چگونه بتوانیم از مصالح و مفاسد اشیا و اعمال باخبر بشویم این یک، و از عواقب این اعمال باخبر باشیم دو این است که بسیاری از مسائل را انسان نمی‌فهمد.

در قرآن کریم خیلی این مسائل مربوط به آیه محلّ بحث نیست اما حالا چون سؤال شده. در قرآن کریم می‌فرماید ما بسیاری از مسائل را که مربوط به جریان عالم دنیاست برای شما گفتیم، به شما عقل دادیم، فطرت دادیم، هوش دادیم، تأیید وحی‌ای هست که اینها را ممکن است بفهمید اما بسیاری از مسائل است که مقدورتان نیست که بفهمید.
در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیه یازده می‌فرماید که ما این سِهامی که برای ارث ذکر کردیم این را باز در پرانتز ذکر می‌کنم مطلب وقت‌گیری که مربوط به تحقیق آن آیه نیست این را کمتر سؤال کنید مگر آدم هر چیزی به ذهنش رسیده درباره هر آیه سؤال می‌کند یا کسی که دیر رسیده الآن ما این مسائل را شاید چندین‌بار گفتیم غرض این است که هر چیزی که می‌خواهید سؤال کنید در محور آن آیه سؤال کنید.
به هر تقدیر در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیه یازده می‌فرماید مسائل ارثی که من به شما گفتم این را کم و زیاد نکنید ما گفتیم بعضیها نصف می‌برند، بعضی ثلث می‌برند، بعضی رُبع می‌برند، بعضی سُدس می‌برند، بعضی ثُمن می‌برند شما دست به اینها نزنید برای اینکه شما از اسرار عالم خبر ندارید آینده چه می‌شود خبر ندارید آیه این است فرمود: ﴿لاَ تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً فَرِیضَةً مِنَ اللّهِ إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلِیماً حَکِیماً﴾ شما چه می‌دانید کدام‌یک از ورثه به نفع شماست، کدام‌یک از ورثه به نفع شما نیست همین کسی که مورد علاقه شماست شاید یکی از فرزندان او عاقّ والدین درمی‌آید تمام اموال را بیجا مصرف می‌کند، آن فرزندی که خیلی مورد علاقه شما نیست ممکن است خدای سبحان به او یک فرزند مؤمنی بدهد که همیشه به فکر شماست شما که از آینده خبر ندارید، از عواقب خبر ندارید ﴿لاَ تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً﴾ این سِهام را دست به آن نزنید این برای اینها.

در مسائل خانوادگی، در مسائل قتال و مانند آن فرمود: ﴿عَسَی أَن تَکْرَهُوا شَیْئاً وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَعَسَی أَن تُحِبُّوا شَیْئاً وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ﴾ این هم در مسائل ﴿فَعَسَی أَن تَکْرَهُوا شَیْئاً وَیَجْعَلَ اللّهُ فِیهِ خَیْراً کَثِیراً﴾ این را هم در مسائل خانوادگی فرموده، هم در مسائل قتال فرموده، فرمود نه حبّ و بغض شما معیار است، نه علم و جهل شما محور خیلی از چیزهاست که شما نمی‌دانید اگر انسان ـ معاذ الله ـ همین دنیا بود و با مرگ می‌پوسید و خبری نبود ممکن بود کارها را با همین مسائل علوم تجربی ارزیابی کند، اما اگر مرگ از پوست به درآمدن است، مرگ هجرت است، ابدیّتی در پیش است همه این عقاید و اخلاق و اعمال بعد از مرگ ظهور می‌کند ما چه می‌دانیم آنجا چه خبر است، بنابراین بهترین و مهم‌ترین دلیلِ عقلی را حکما اقامه کردند که ما به وحی محتاجیم برای اینکه ما راهیِ راه ابدیم و آنجا هم حتماً زنده‌ایم، حتماً غذا می‌خواهیم، مسکن می‌خواهیم، مأویٰ می‌خواهیم و آنجا هیچ خبری نیست که ما تهیه بکنیم همه را باید اینجا تهیه بکنیم به همراه ببریم، خب چه چیزی تهیه بکنیم که آ‌نجا بشود مسکن ما، غُرف مبنیه ما و لباس ما و غذای ما او را باید کسی که آ‌نجا را آفریده، ما را آفریده، راه را آفریده، راه‌بلد است بیان کند دیگر. مهم‌ترین، مُتقن‌ترین دلیل ضرورت وحی و نبوت را حکما اقامه کردند برابر همین آیات درمی‌آید می‌فرماید شما که از آینده باخبر نیستید خیال نکنید هر جا شما اینجا اندیشید و عمل کردید تمام شد و رفت همه اینها محفوظ است در آنجا ظهور می‌کند آنجا کجاست؟ چطور ظهور می‌کند؟ فرمود: ﴿لاَ تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً﴾ ، ﴿فَعَسَی أَن تَکْرَهُوا شَیْئاً وَیَجْعَلَ اللّهُ فِیهِ خَیْراً کَثِیراً﴾ ، ﴿عَسَی أَن تَکْرَهُوا شَیْئاً وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَعَسَی أَن تُحِبُّوا شَیْئاً وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ﴾ .

اما اینکه چرا بعضی از غربیها مطالب شکل اول و امثال ذلک که دلپذیرند طبق تعبیراتی که روزهای قبل داشتیم آنها را نمی‌پذیرند برای اینکه آنها قلبشان را طبق تعبیر قرآن کریم ﴿نَطْبَعُ عَلَی قُلُوبِهِمْ﴾ شد، ﴿خَتَمَ اللّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ﴾ شد، ﴿نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾ شد اینها گوهرشان را فراموش کردند یعنی آن محور تصمیم‌گیری مُهر شده اینکه فرمود: ﴿خَتَمَ اللّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ﴾ خاتم یعنی مُهر، چه موقع آدم آن صفحه را مُهر می‌کند؟ مادامی که تمام آنچه را که باید بنویسد نوشت و تمام شد دیگر. فرمود این صفحهٴ زرّین و لوح شفّاف دل را ما به اینها دادیم گفتیم بنویسید اینها تا توانستند با باطل پُر کردند این صفحه را ما هم به اینها مهلت دادیم راه توبه را، راه اِنابه را، راه بازگشت را به اینها نشان دادیم مدتها صبر کردیم، مهلت دادیم دیدیم تمام نشد برنگشتند آن‌گاه ﴿خَتَمَ اللّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ﴾ مُهر کردیم پایان دلشان را اینها را به حال خودشان رها کردیم اینها دیگر دلی ندارند ﴿لَهُمْ قُلُوبٌ لاَ یَفْقَهُونَ بِهَا﴾ وقتی مُهر شد، مختوم شد، خاتم خورد، ﴿طُبِعَ عَلَی قُلُوبِهِمْ﴾ شد، ﴿خَتَمَ اللّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ﴾ شد دیگر چه چیزی بفهمد برای اینکه کلّ این جریان را سیاه کردند مثل کسی که جلوی چشمش را با قِیر بست این جایی را نمی‌بیند که در حالی که این آقایان اگر بخواهند مطلبی را اثبات کنند حتماً با شکل اول است، اگر بخواهند مطلبی را نفی کنند حتماً با شکل اول است، بخواهند درباره مسئله‌ای شکّ کنند حتماً با شکل اول است شما حالا این را آزمایش کنید می‌بینید که ممکن است انسان درباره مطلبی اثباتاً، أو نفیاً، أو شکّاً بخواهد بیندیشد بدون شک اول محال است محال یعنی محال می‌گوید باید تجربه کنید اگر بخواهید درباره چیزی شک بکنید ببینید بدون شکل اول می‌توانید شک بکنید یا نه؟ بخواهید نفی کنید بدون شکل اول نمی‌شود، بخواهید اثبات کنید بدون شکل اول نمی‌شود این یک علمِ فطری و سرمایهٴ فطری است که ذات اقدس الهی به انسان داده است که با او بتواند استدلال کند.

خب، حالا اینها مسائلی بود که مربوط به تقریباً مطالب غیرمرتبط بود حالا در اثر اصرار این سائلان ذکر شده عمده این است که سؤال این باشد که چگونه انسان از سمعش، از بصرش به تعبیر سیدناالاستاد می‌فرماید این از عجیب‌ترین آیه الهی است آخر چهارتا سؤال علمی شما در این زمینه بکنید این از فقه مشکل‌تر است، از فلسفه مشکل‌تر است، از اصول ما همه اینها را درس می‌گوییم دیگر وقتی به اینجا می‌رسیم واقعاً احساس عجز می‌کنیم سنگین‌ترین کتابهای فلسفی را انسان سطحش را درس گفته، خارجش را هم درس گفته اما واقعاً قرآن مشکل است آدم گاهی گِیر می‌کند دیگر اینجا شما ده‌تا کتاب بالأخره هفتصد، هشتصد نفر یا بیشتر جمعیت هستید هفت، هشت نفر شما اینجا هفت، هشت آیه عمیق را کتاب عمیق را بررسی کنید که قلب انسان مسئول است یعنی چه؟ از دل سؤال می‌کنند، سؤال می‌کنند که چه؟ از دل سؤال می‌کنند که اعضا و جوارح را چه کار کردی، خب این معقول است و مفهوم، اما از دل سؤال می‌کنند خودت را چه کار کردی این با ادبیات قرآنی باید هماهنگ دربیاید مسئول چه کسی است؟ مسئول‌عنه چه کسی است؟ این است که سیدناالاستاد می‌فرماید این آیه من أعجب آیات قیامت است و واقع انسان نمی‌فهمد آیه ظلم هم همین طور است مگر ما چند نفریم در قرآن دارد که اینها به خودشان ظلم کردند شما هر چه تحلیل می‌کنید می‌بینید پیچیده‌تر می‌شود، مشکل‌تر می‌شود در مسئله آیات ظلم که ﴿مَا ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَلکِن کَانُوا أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ﴾ این طور بود دیگر ظلم یعنی چه؟ ظلم یعنی تجاوز حدّ باز یعنی چه؟ یعنی ما ظالمی داریم محدوده‌ای دارد یک، مظلومی داریم محدوده‌ای دارد دو این ظالم وقتی از محدودهٴ خودش تعدّی می‌کند به محدودهٴ مظلوم می‌رسد حقّ او را نفی می‌کند این می‌شود ظلم این معنای ظلم است.
ما می‌توانیم به احکام الهی ظلم بکنیم، به دیگران ظلم بکنیم، به اشخاص حقیقی یا اشخاص حقوقی ظلم بکنیم اینها کاملاً معنایش معلوم است اما به خودمان ظلم بکنیم یعنی چه؟ ﴿وَمَا ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَلکِن کَانُوا أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ﴾ ما این ظالم و مظلوم دوتا مفهومی است که حتماً دوتا مصداق می‌طلبد این را هم در جایش ملاحظه فرمودید که بعضی از مفاهیم‌اند که «لا اقتضا» هستند ممکن است دوتایی یکجا جمع بشوند مثل عالِم و معلوم، عاقل و معقول ممکن است کسی به خودش علم داشته باشد این دوتا لفظ است، دوتا مفهوم ولی یک مصداق. علم ممکن است به غیر تعلّق بگیرد، ممکن است به خود تعلّق بگیرد این اتحاد عالم و معلوم است، اتحاد عاقل و معقول است، اتحاد مُحبّ و محبوب هست چه اینکه تغایر عالم و معلوم هست که انسان به غیر علم دارد این دوتا مفهوم اقتضای مغایرت ندارند اما ظالم و مظلوم مثل محرّک و متحرّک، مثل علت و معلول، مثل خالق و مخلوق اینها دوتا مفهوم‌اند که دوتا مصداق می‌خواهند مگر انسان می‌تواند خالق خودش باشد? نه، می‌تواند محرّک خودش باشد? نه، می‌تواند معالج خودش باشد? نه، طبیب از نظر علم و فنّ و نفس عالمه‌اش می‌شود معالج، بدنش می‌شود متعالج وگرنه معالج و متعالج، محرّک و متحرّک اینها دوتا لفظ است، دوتا مفهوم حتماً دوتا مصداق می‌خواهد ظلم هم همین طور است مگر آدم می‌تواند به خودش ظلم بکند? ما اگر بخواهیم به خودمان ظلم بکنیم یعنی چه? یعنی از محدودهٴ حقّ خودمان تعدّی کردیم، محدودهٴ حقّ خودمان را گرفتیم و کم و زیاد کردیم آخر این دوتا خود شد که ﴿وَمَا ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَلکِن کَانُوا أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ﴾ آنجا به زحمت ثابت شد که ما یک خودِ حیوانی داریم، یک خودِ انسانی داریم.
در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» همینهایی که اهل جبهه و جنگ نبودند فرمود اینها فقط به فکر خودشان‌اند ﴿أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «حج» می‌فرماید اینها خودشان را فراموش کردند ﴿نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾ خدا اینها را اِنسا کرده همینهایی که به فکر شکم‌اند خدای سبحان می‌فرماید اینها به فکر خودشان‌اند درباره همینها می‌فرمایند اینها خودشان را فراموش کردند یعنی آن خودِ ملکوتی‌شان را فراموش کردند، خودِ حقیقی را فراموش کردند، خودِ انسانی را فراموش کردند یک خودِ حیوانی است که ﴿ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَیَتَمَتَّعُوا وَیُلْهِهِمُ الْأَمَلُ﴾ .
درباره ظلم و مظلوم به زحمت چنین تعدّدی ثابت شد اما اینجا مگر ما مرکز تصمیم‌گیری ما، حقیقت ما غیر از فؤاد ما، غیر از قلب ما چیز دیگر است? این قلبی که می‌گویند همین این صنوبری شکلی که به تعبیر آقایان در قسمت چپ بدن است اینکه نیست این را انسان دارد، حیوان دارد اینکه درباره منافقین فرمود: ﴿فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً﴾ شما همین جوانِ منافق را به هر متخصّص قلب نشان بدهی نوارگیری بکنند می‌گویند نه، این قلب مریض نیست، اما قرآن می‌فرماید که قلبش مریض است این قلب که در حیوان است و در منافق و کافر هم هست اینکه نیست قلب آن حقیقت انسانی است و محور انسانیّت انسان است.
خب، از این حقیقت سؤال می‌کنند که چه چیزی? خودت را چه کار کردی? مسئول و مسئول‌عنه می‌شود یکی این تعدّد با آن وحدت چطور جمع می‌شود? ظالم و مظلوم را ما به زحمت جمع کردیم از انسان سؤال می‌کنند که سمع و بصر را چه کردی این جا دارد حالا خواه این سؤال به معنای زیر سؤال بردن باشد «کما هو الظاهر» یا این سؤال به معنای استفهام و استشهاد باشد که در آیاتی که ما از اعضا و جوارح می‌پرسیم از آنها به عنوان شاهد کمک می‌خواهیم یا مثلاً آنها را به حرف دربیاوریم به این معنا باشد.
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب، بله ما اگر این سؤال را به معنای زیر سؤال بردن ببریم مسئول و مسئول‌عنه ما باید متعدّد باشد.
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب، چرا این کار را کردی? یک وقت است می‌گوییم ما این را توبیخ می‌کنیم خب این ادبیاتش محفوظ است، سرزنش‌اش می‌کنیم که چرا این کار را کردی این هم محفوظ است، اما یک وقت است می‌گوییم سؤال می‌کنیم می‌خواهیم این ادبیات هم محفوظ باشد از الفاظ هم نگذریم این مسئول چه کسی است? مسئول‌عنه چه کسی است? می‌گوییم آقا چرا خودت را بیجا مصرف کردی? چرا خودت را بیراهه بردی? این خودت را بیراهه بردی یعنی چه? می‌شود گفت چرا بیجا حرف زدی، بیجا دیدی، بیجا شنیدی، بیجا گرفتی، بیجا غذا خوردی این کار را می‌شود کرد اما آن محور تصمیم‌گیری را، آن مرکز فرماندهی را ما زیر سؤال ببریم بگوییم ای مرکز فرماندهی چرا خودت را بد فرمان دادی که این ادبیات هم یک وقت است کسی می‌آید این الفاظ را حمل بر مجاز می‌کند، خب او دیگر تفسیر نشد.
با حفظ این ظاهر، با حفظ ادبیات عرب و قانون قرآنی ما باید یک مسئول داشته باشیم یک مسئول‌عنه بگوییم این سؤال به معنای توبیخ است، بله خب توبیخِ ذات اقدس الهی توبیخ می‌کند، تحقیر می‌کند، سرزنش می‌کند، رسوا می‌کند ﴿لَهُمْ خِزْیٌ﴾ آنها الفاظ دیگر است اما وقتی واژه ظلم را به کار برد.
پرسش: حضرتعالی فرمودید که مطلب مسئول‌عنه است.
پاسخ: بسیار خب.
پرسش: مطلب که مسئول‌عنه باشد به این شکل باید از سمع و بصر و فؤاد سؤال شبود چه در اندوخته داریم؟
پاسخ: نه، از او سؤال می‌کنیم که خودت را چطور مصرف کردی آن مطلب، مسئول‌عنه است در اینجا مطلب، قلب است مطلوب، قلب است مسئول‌عنه قلب است، مسئول قلب است از دل می‌پرسیم تو که مرکز تصمیم‌گیری هستی چر این مرکز تصمیم‌گیری را بیجا مصرف کردی؟ این است که ایشان می‌فرمایند مِن أعجب آیات حشر است مثل مسئله ظلم.
در مسئله ظلم یک مشکل دیگر هم آنجا بود و آن این است که بالأخره افراد می‌گویند ما، ماییم دیگر درباره خودمان هر چه تصمیم گرفتیم، گرفتیم معلوم می‌شود که نه آن خودِ درونی و ملکوتی برای ما نیست، ما نیستیم به عنوان امانت به ما دادند ما اگر بد کردیم، عقیدهٴ بد یا اخلاق بد تحویل او دادیم او را که امانتِ الهی بود و روح‌الله بود، ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی﴾ بود و خلیفةاللهی بود او را غصب کردیم چیزی به عنوان امانت به ما دادند مِلک ما نیست اگر مِلک ما بود که ما هر کاری درباره او می‌کردیم که ظلم نبود معلوم می‌شود او را به ما دادند به عنوان امانت مثل اینکه چراغی به ما دادند مِلک ما نکردند ما این شیشه را شکاندیم، خب زیر سؤال می‌رویم دیگر می‌گوییم به این شیشه، به این چراغ شفاف بد کردیم چون برای ما نبود، اما اگر کسی شیشه چراغ خودش را شکاند این نمی‌گویند ظلم کرد که ما اگر درون خودمان را تیره کردیم، اگر درون خودمان، خودمان باشیم اینکه ظلم نیست، اما اگر درون را تیره کردیم به ما می‌گویند چرا ظلم کردی اینکه برای تو نبود چرا تجاوز کردی از حدّت معلوم می‌شود خودی است که ملکوت است، ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی﴾، وصل به آن «یاء» است آن خودی که ﴿ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَیَتَمَتَّعُوا وَیُلْهِهِمُ الْأَمَلُ﴾ حیوانیّت است اینکه در حیوانیّت هم هست شما در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» آنجا ملاحظه می‌فرماید که فرمود این نطفه بود، علقه شد، مضغه شد، عِظام شد، ﴿فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً﴾ همه این کارها در گوسفند و گاو هم که هست آن ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ آن و بعدش معیار امتیاز است وگرنه این محدوده که مشترک است که خب این نطفه را علقه بکند، مضغه بکند، عظام بکند، ﴿فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً﴾ که در برّه هم هست این محدوده دیگر ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾ نیست آن ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ او را آیا به ما دادند یا خلیفةالله است یا امانت‌الله است ما می‌شویم امین‌الله اگر وارد آن محدوده بشویم می‌شویم ظلم، اگر وارد آن محدوده نشویم در همین محدوده کار بکنیم که این دیگر ظلم نیست حیوان که به کسی ظلم نمی‌کند که، اما ما اگر وارد آن محدودهٴ منِ ملکوتی بشویم این را می‌گویند ظلم.
آیا از ما می‌پرسند که چرا وارد آن محدوده شدی؟ این دوتا خود هست همان طوری که ظالم و مظلوم توجیه شد اینجا هم مسئول و مسئول‌عنه توجیه می‌شود؟ یُحتمل یعنی از همین خودِ حیوانی سؤال می‌کنند که ما این چراغی که به تو دادیم چرا آن را به هم زدی، ما این قلب را به تو دادیم که مرکز تصمیم‌گیری اساسی باشد تو تمام راههای صحیح را بستی، تمام راههای فاسد را باز کردی این را انبار رذایل کردی، خب چرا این کار را کردی؟ ما از تو سؤال می‌کنیم این امانت الهی را، این خلیفةالله را چرا مثل سقیفه غصب کردی از بین بردی ما خواستیم مثل غدیر باشد چنین چیزی است.
ببینید منصور‌بن‌حازم آن طوری که مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) نقل می‌کند حضرت وقتی شاگردان خوبی تربیت کرده لذت می‌برد از شاگرد خوب به منصوربن‌حازم دستور داد فرمود آن مناظره و مصاحبه‌ای که با عمربن عبید کردی بازگو کن، عرض کرد در حضور شما شرمنده می‌شوم من چطور بگویم؟ فرمود نه، من می‌گویم بگو این را مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) نقل کرده در کتاب حجّه کافی عرض کرد که من رفتم بصره و در آن محدوده این شخص کرسی تدریسی داشت و جمعیت زیادی هم بودند و من فهمیدم که این عمربن‌عبید معروف است بعد ناشناس هم بودم از او سؤال کردم که حالا آن مثل اینکه اجازه سؤال داد من هم سؤال کردم گفتم آیا شما چشم داری؟ گفت این چه سؤالی است که می‌کنی معلوم است چشم دارم گفت سؤالات من همین است گفت بله چشم دارم، با او چه کار می‌کنی؟ خب با او می‌بینم دیگر «أ لک سمعٌ» آیا گوش داری؟ گفت این چه سؤالی است؟ «هذه مسألة حَمقاء» این در تعبیر مرحوم کلینی برابر این روایت هست که عمروبن‌عبید به منصوربن‌حازم گفت که بله، این یک سؤال حَمقایی است آخر این چه سؤالی است خب بله من چشم و گوش دارم، اعضا و جوارح را یکی پس از دیگری سؤال کرد گفت من سؤالاتم همین است بعد از اینکه اعضا و جوارح را سؤال کرد گفت: «أ لک قلبٌ» آیا دل داری؟ گفت بله دل دارم، گفت برای چه چیزی دل داری تو که همه کارها را با چشم و گوش و اینها انجام می‌دهی، آخر دل برای چیست، گفت خب این اعضا و جوارح اشتباه می‌کنند من که هر چه را دیدم، هر چه را شنیدم اینکه نمی‌تواند حق باشد یک مرکز ارزیابی و تحقیق و تصدیق باید باشد که بفهمم چه چیزی بد است، چه چیزی خوب است، چه چیزی حق است، چه چیزی باطل است، چه چیزی صِدق است، چه چیزی کذب است، چه چیزی خیر است، چه چیزی شرّ است، چه چیزی حَسن است، چه چیزی قبیح است حالا اینجا منصوربن حازم شروع کرد.
گفت ذات اقدس الهی درباره پیکر تو که بفهمی چه چیزی حق است، چه چیزی باطل است، چه چیزی صِدق است، چه چیزی کذب است، چه چیزی خیر است، چه چیزی شرّ است، چه چیزی حَسن است، چه چیزی قبیح یک محور تصمیم‌گیری قرار داده، برای جامعه بشریّت امام قرار نداده؟ احتیاج ما به امام این است همه ما به منزلهٴ اعضا و جوارحیم کسی که عقلِ جامعه باشد، قلب جامعه باشد وجودش لازم است «و هو الإمام المعصوم» گفت اگر فلان کس می‌گویند تو هستی که مثلاً از دیار وجود مبارک امام صادق آمدی این مطالب را مرحوم کلینی نقل کرد که منصوربن‌حازم به حضور امام صادق عرض کرد، بعد حضرت فرمود اینها را از کجا یاد گرفتی؟ عرض کرد از محضر شما یاد گرفتم .
خب، معلوم می‌شود آن محور تصمیم‌گیری برای ما نیست که ما هر چه دلمان می‌خواهد تحویلش بدهیم، اگر این محور تصمیم‌گیری که روحِ خداست ﴿رُوحِی﴾ آن ﴿رُوحِی﴾ که به «یاء» وصل است اگر آن است که خلیفةالله است، اگر آن است که ﴿لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ﴾ اگر کرامت هست برای اوست، خلافت است برای اوست، ﴿رُوحِی﴾ است برای اوست این امانت‌الله است این در اختیار ما نیست که هر چه دلمان خواست آنجا تحویلش بدهیم اگر خدای ناکرده بیراهه رفتیم به او ظلم کردیم فرمود: ﴿وَمَا ظَلَمَهُمُ اللّهُ وَلکِنْ کانوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ﴾ بعد ما این مردم را در صحنهٴ قیامت می‌آوریم می‌گوییم چرا این خلیفةالله را، این کرامةالله را، این روح‌الله را آسیب رساندی بعد این می‌شود مسئول، آن می‌شود مسئول‌عنه این ادبیات محفوظ می‌ماند، الفاظ محفوظ می‌ماند، ظاهر محفوظ می‌کند نه اینکه ما هر جا گیر کردیم بگوییم خلاصه این است، بله خب خلاصه این است از انسان سؤال می‌کنند که چرا عقیدهٴ بد داشتی، خب اینکه تفسیر نشد بله سؤال می‌کنند اما بالأخره باید این الفاظ معنا بشود یا نه، این ادبیات معنا بشود یا نه، این عربیِ مبین حفظ بشود یا نه. یک وقت است ما قرینه داریم بر مجاز خود آیه تأمین می‌کند، اما آنها آن بزرگان گفتند که ﴿وَاسْأَلِ الْقَرْیَةَ﴾ بله، از باب اهل قریه است، عده‌ای گفتند خیر تو سؤال نکردی اگر تو اهل سؤال بودی در و دیوار با تو حرف می‌زدند مگر در و دیوار نمی‌فهمند در قیامت شهادت می‌دهند یعنی چه؟ آن ﴿فَوَجَدَا فِیهَا جِدَاراً یُرِیدُ أَن یَنقَضَّ﴾ فوراً آمدند گفتند اسناد اراده به دیوار مجاز است، خیر «خویش را تأویل کن» تو از کجا می‌فهمی دیوار چیز نمی‌فهمد، خب اگر در و دیوار چیز نمی‌فهمد این مسجد چگونه شهادت می‌دهد، چگونه شکایت می‌کند از تک‌تک افراد باخبر است، نسبت به تک‌تک افراد شهادت می‌دهد، نسبت به تک‌تک افراد شکایت می‌کند خدای ناکرده آن وقت اگر آن روز ظرفِ ادای شهادت است هر ادایی مسبوق به تحمّل است اگر شاهد در حین حادثه، حادثه را تحمل نکند گفتنِ این در محکمه مسموع نیست آن روز قیامت که اینها شهادت می‌دهند معلوم می‌شود در دنیا می‌فهمند، اگر نفهمند چه شهادتی دارند بدهند، اگر خدای سبحان اینها را در قیامت آگاه بکند یعنی به مسجد، به در و دیوار، به زمین و زمان گناه یا اطاعت علم را به آنها بدهد همانها در همان‌جا عالِم بشوند و شهادت بدهند، خب «یحتجّ العبد علی المولیٰ» می‌گویند خدایا تو به اینها گفتی وگرنه اینها نه نمی‌‌دانند شهادت نمی‌دهند.
این مسئله احتجاج را در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» بیان کرده، در سورهٴ مبارکهٴ «غافر» هم می‌آید به خواست خدا فرمود ما این کار را کردیم ﴿لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾ آن روز، روز احتجاج است خدا حجت می‌آورد، بنده حجت می‌آورد فرمود ما انبیا را فرستادیم که راه بسته باشد کسی نتواند علیه خدا دلیل اقامه کند.
خب، بنابراین فردا یعنی قیامت ظرف ادای شهادت است یک، هر ادا مسبوق به تحمل است دو، پس اینها در دنیا این حادثه را تحمل می‌کنند عالمانه و در قیامت شهادت می‌دهند ما چه این سؤال را به معنای استفهام بگیریم که مطابق باشد با آیه سورهٴ «فصلت» مطابق باشد با آیه سورهٴ «یس» که ﴿تَشْهَدُ أَرْجُلُهُم﴾ ﴿تُکَلِّمُنَا أَیْدِیهِمْ﴾ ﴿تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ﴾ این طور باشد که این سؤال به معنای استشهاد است یعنی شاهد خواستن، استعلام کردن چه به این معنا باشد، چه به معنای زیر سؤال بردن باشد در هر دو مورد با کلمهٴ «عن» به کار رفته ﴿لَتُسْأَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ﴾ ، ﴿لَتُسْأَلُنَّ عَمَّا کُنتُمْ تَفْتَرُونَ﴾ ، ﴿وَلَتُسْأَلُنَّ عَمَّا کُنتُم تَعْمَلُونَ﴾ همه جا وقتی سؤال به معنای اعتراض است با کلمهٴ «عن» به کار می‌رود، اگر سؤال به معنای استفهام باشد ﴿إِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی﴾ ﴿یَسْألونَکَ عَنِ الْأَهِلَّةِ﴾ ، ﴿یَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ﴾ ، ﴿یَسْأَلُونَکَ عَنِ المَحِیضِ﴾ آنجا با «عن» است، اینجا با «عن» این کلمهٴ «عن» چه سؤال به معنی استفهام باشد، چه سؤال به معنی اعتراض باشد باید مسئول و مسئول‌عنه دوتا باشد.
اگر ما بخواهیم این الفاظ را «بما لها من المعانی ظاهریه» حفظ بکنیم آن خودِ ملکوتی مسئول‌عنه است، این خودِ حیوانی مسئول مثل اینکه آن خودِ ملکوتی مظلوم است، این خودِ حیوانی ظالم، این خودِ حیوانی خیال می‌کند که این عقل و هوش را به او دادند که این عقل و هوش و علم را در راه بمب‌سازی و هلاکت مردم به کار ببرد.
پرسش: آخر خودِ حیوانی که کاره‌ای نیست.
پاسخ: چرا، دیگر.
پرسش: خوِ حیوانی اصلاً هیچ کاری از او برنمی‌آید.
پاسخ: کار کاملاً برمی‌آید.
پرسش: هر کاری که هست همان قلب است و روح و... .
پاسخ: الآن اینها که خودشان را انسان می‌دانند تمام این هنرهای ورزشی را این سیرک‌بازان به این حیوانات یاد می‌دهند این حیوانات هم مثل آنها هستند دیگر.
پرسش: خب این حیوانات هم به خاطر اینکه روح حالا عوض کنم منهای ملکوتی...
پاسخ: خب، پس ملکوتی ندارند پس می‌فهمند این خوردن را می‌فهمد حلال و حرام برای او یکسان است این نکاح را می‌فهمد، حلال و حرام برای او یکسان است. انسان ذات اقدس الهی یک چراغ به او داده این خود حیوانی در مزرعه‌ای دارد می‌چرد چراغی در آن نیست این به دنبال علف سبز است اما این خودِ انسانی این را بردند در مزرعه نورافکنی هم آنجا گذاشتند گفتند آقا این محدوده برای تو، این محدوده برای همسایه‌ات است از محدودهٴ خودت تجاوز نکن به این محدوه نیا این می‌شود ظلم این برای اینکه هر دو محدوده را بگیرد اوّلین کاری که کرده یک مُشت گِل مالیده روی این نورافکن این را خاموش کرده ﴿لَهُمْ قُلُوبٌ لاَ یَفْقَهُونَ بِهَا﴾ شده حالا هر دو مزرع می‌چرد این می‌شود ﴿وَمَا ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَلکِن کَانُوا أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ﴾ این است که ذات اقدس الهی در سورهٴ «شمس» و مانند آن می‌فرماید: ﴿وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾ فرمود ما یک نفس طیّب و طاهری به او دادیم ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ ما نفس مُلهمه دادیم ما یک چیز جاهلی خلق نکردیم این خودِ حیوانیِ او جاهل است و درس می‌خواند در حوزه و دانشگاه عالِم می‌شود اما این خودِ الهی و ملکوتی که ﴿لَقَدْ کَرَّمْنَا﴾ متوجه اوست، خلیفة الله متوجه اوست، روح‌الله متوجه اوست این ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ است این را ما به او دادیم این اوّلین کاری که کرده این اغراض را کنار برده، این غرایز را کنار برده، این امیال را کنار برده، این اوهام را کنار برده، این خیالات را کنار برده، این عنصرِ پاکِ طیّبِ طاهرِ ملکوتی را اینجا دفن کرده اغراض را ریخته روی آن، غرایز را ریخته روی آن، اوهام را ریخته روی آن، خیالات را رویش ریخته این را می‌گویند دسیسه، مدسوس همین است دیگر این تفعیل یک‌دانه «سین»هایش تبدیل به «الف» شده «قد خاب من دسسها» یک‌دانه از این «سین»ها تبدیل به «یاء» و «الف» شده، شده ﴿دَسَّاهَا﴾ دسیسه کردن که ﴿أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرَابِ﴾ که سورهٴ مبارکهٴ «نحل» گذشت این بود که اینها ﴿إِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِالْأُنثَی ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّاً وَهُوَ کَظِیمٌ ٭ یَتَوَارَی مِنَ الْقَوْمِ مِن سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ أَیُمْسِکُهُ عَلَی هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرَابِ﴾ مدسوس یعنی یک مقدار آدم خاکها را کنار می‌برد چیزی را آنجا دفن می‌کند خاکها را می‌ریزد روی آن این می‌شود مدسوس دسیسه یعنی همین دیگر دسیسه کرد، دسیسه کرد یعنی آن فساد و فتنه را گذاشته زیر رویش مقالاتی نوشته، اخباری کرده، سخنرانیهایی کرده، شعارهایی داده این شده دسیسه.
فرمود اینها دسیسه کردند آن چراغ نورافکن را گذاشتند در خاک یک مُشت خاک ریختند رویش حالا جایی را نمی‌بینند ﴿لَهُمْ قُلُوبٌ لاَ یَفْقَهُونَ بِهَا﴾ اینها به این چراغ ظلم کردند ما از اینها سؤال می‌کنیم در قیامت که چرا چراغ را خفه کردید آن وقت این خود حیوانی می‌شود ظالم، آن خود ملکوتی می‌شود مظلوم، این خود حیوانی می‌شود مسئول، آن خود ملکوتی می‌شود مسئول‌عنه ما از او سؤال می‌کنیم چرا او را خفه کردی، چرا او را زنده به گور کردی.
پرسش: خودِ حیوانی با قطع نظر از خود انسانی عقل و شعوری ندارد که؟
پاسخ: بله، اگر نداشته باشد، اما همین که چون زیرمجموعهٴ اوست یک مرحله نازلهٴ اوست ذات اقدس الهی حقیقتی داد که پایین‌اش خود حیوانی است، بالای‌اش خود انسانی ایشان آمده تعدّی کرده از مرز خود، از مرحلهٴ پایین آمده مرحله بالا را خفه کرده این کاملاً می‌فهمد برای اینکه این منهای او نیست این او را دارد چون او را دارد و خفه کرده از او سؤال می‌کنند چرا خفه کردی، بله اگر این نداشته باشد مثل حیوانات زیر سؤال نمی‌رود، اما خدای سبحان همه را به او داده اینکه فرمود: ﴿لَقَدْ کَرَّمْنَا﴾ برای این محدوده است، روح‌الله برای این محدوده است، خلیفةالله برای این محدوده است این محدوده مشترک است بین انسان و حیوان.
پرسش: خودِ حیوانی که جز آب و گِل چیزی نیست؟
پاسخ: خب نه آن بدن آب و گِل است خود حیوانی، روح حیوانی است و درک می‌کند.
پرسش: این ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی﴾ مگر روح طیّب نیست؟
پاسخ: این روح طیّب و طاهر مرحلهٴ نازله‌اش خود حیوانی است این را به ما دادند این مرحلهٴ عالیه‌اش را به ما به عنوان امانت دادند این مرحلهٴ عالیه مایز امتیاز انسان و حیوان است به برکت آن مرحلهٴ عالیه این مرحلهٴ دانیه چیز می‌فهمد حالا همین که چیزفهم شد می‌بیند این مانع است اوّلین کاری که می‌کند او را خفه می‌کند بعد به سراغ اموال دیگر می‌رود.
پرسش:...
پاسخ: این چون حیوانی اگر جز انسان چندتا روح داشته باشد یک روح حیوانی یا یک روح انسانی بله، اما اگر «النفس فی وحدتها کلّ القویٰ» شد اینکه شما می‌بینید ما قضایایی داریم که یک طرفش محسوس است، یک طرفش معقول با اینکه در هر قضیه «و القاضی لابدّ أن یحضره المقضیّ علیهما» آنکه حاکم است موضوع و محمول باید نزد او باشد اگر موضوع را بداند، محمول را نداند یا محمول را بداند موضوع را نداند که نمی‌تواند قضیه بسازد اگر موضوع را یک قوّه بداند، محمول را یک قوّه بداند، رابطی بینشان نباشد که نمی‌تواند حمد بکند أحدهما بر دیگری. اینکه ما در مراحل جزیی، جزئیات را با حس می‌فهمیم، کلیات را با عقل می‌فهمیم می‌گوییم «هذا الفرد انسانٌ» «انسانٌ» را با بالا می‌فهمیم «زیدٌ» را با چشم می‌بینیم، این برای آن است که «النفس فی وحدتها کلّ القویٰ» نفس حاکم است نه باصره وحدها و نه عاقله وحدها این نفس در مرحلهٴ سامعه، سمع است در مرحلهٴ عاقله، عقل است این مراحل مادون که مشترک بین انسان و حیوان است این خود حیوانی است منتها در انسان چون دامنهٴ همان است و این مراحل بالا را به او به عنوان امانت دادند این خیال می‌کند مِلک طِلق اوست بعد می‌بیند این راهنمایی می‌کند، امر به معروف می‌کند، نهی از منکر می‌کند، ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ است این تقوا بلد است، فجور بلد است، امر می‌کند به تقوا، نهی می‌کند از فجور اوّلین کاری که می‌کند این را خفه می‌کند ﴿وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾ وقتی این را خفه کرد آن وقت ﴿لَهُمْ قُلُوبٌ لاَ یَفْقَهُونَ بِهَا﴾ فرمود: ﴿قَدْ خَابَ﴾ ما دادیم به اینها اما اینها مدسوس کردند، این را دفن کردند.
بنابراین می‌شود ظالم و مظلوم را ترسیم کرد، می‌شود مسئول و مسئول‌عنه را ترسیم کرد خواه این سؤال، سؤال استفهامی باشد چه اینکه از ظاهر برخی از عبارات سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) برمی‌آید یا نه، سؤال زیر سؤال بردن و توبیخی باشد «کما هو الظاهر» مسئول و مسئول‌عنه بالأخره باید متعدّد باشد و در اینجا متعدّد است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:23

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی