display result search
منو
تفسیر آیات 42 تا 44 سوره اسراء _ بخش سوم

تفسیر آیات 42 تا 44 سوره اسراء _ بخش سوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 38 دقیقه مدت قطعه
  • 14 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 42 تا 44 سوره اسراء _ بخش سوم"
در قیاس استثنایی اگر مقدم استثنا بشود نتیجه ندارد چون ممکن است تالی اعمّ از مقدم باشد
کلّ نظام تسبیح‌کننده حق‌اند او را از شریک، از عیب، از نقص.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قُل لَّوْ کَانَ مَعَهُ آلِهَةٌ کَمَا یَقُولُونَ إِذاً لاَبْتَغَوْا إِلَی ذِی الْعَرْشِ سَبِیلاً ﴿42﴾ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَی عَمَّا یَقُولُونَ عُلُوّاً کَبِیراً ﴿43﴾ تُسَبِّحُ لَهُ السَّماوَاتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَن فِیهِنَّ وَإِن مِن شَیْ‏ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلکِن لَّا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ إِنَّهُ کَانَ حَلِیماً غَفُوراً ﴿44﴾

قسمت مهمّ مباحث مربوط به توحید در آیه ﴿قُل لَّوْ کَانَ مَعَهُ آلِهَةٌ کَمَا یَقُولُونَ﴾ قبل از تعطیلات اربعین بحث شد و چون نزدیک به مضمون این آیه در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» و مانند آن خواهد آمد گرچه آنچه در سورهٴ «انبیاء» است با آنچه که فعلاً بحث شد فرق دارد اگر باز ابهامی، اشکالی باشد ان‌شاءالله آ‌نجا مطرح می‌شود.
قسمت مهم آ‌ن است که این ﴿قُل لَّوْ کَانَ مَعَهُ آلِهَةٌ کَمَا یَقُولُونَ﴾ این مقدّم قیاس استثنایی است، ﴿إِذاً لاَبْتَغَوْا إِلَی ذِی الْعَرْشِ سَبِیلاً﴾ تالی این قیاس استثنایی است، ﴿سُبْحَانَهُ﴾ به منزلهٴ استثنای نقیض تالی است قهراً نتیجه‌اش نقیض مقدّم است. چون در قیاس استثنایی اگر مقدم استثنا بشود نتیجه ندارد چون ممکن است تالی اعمّ از مقدم باشد اگر گفتند «لو کان هذا انساناً کان حیوانا لکنّه لیس بإنسان» این نتیجه نمی‌دهد که «فهو لیس بحیوان» استثنای نقیض مقدم همان طوری که در منطق ملاحظه فرمودید نتیجه نخواهد داد چون ممکن است تالی اعم باشد اگر این موجود انسان باشد، حیوان است لکن انسان نیست مع‌ذلک ممکن است حیوان باشد نظیر غَنم و بَقر و مانند آن. استثنای نقیض تالی نتیجه می‌دهد نه استثنای نقیض مقدم.

بنابراین اگر این ﴿سُبْحَانَهُ﴾ را ما برگردانیم به اینکه نقیض مقدم حق است، خود مقدم باطل است یعنی سخنان آنها باطل است این نتیجه نمی‌دهد.
عمده آن است که این آیه ﴿سُبْحَانَهُ وَتَعَالَی عَمَّا یَقُولُونَ عُلُوّاً کَبِیراً﴾ دو مطلب را دارد یکی استثنای نقیض تالی است که ﴿سُبْحَانَهُ﴾ است یعنی او منزّه از آن است که آلهه‌ای به سَمت او دست‌درازی کنند، تطاول کنند ﴿لَّوْ کَانَ مَعَهُ آلِهَةٌ کَمَا یَقُولُونَ إِذاً لاَبْتَغَوْا إِلَی ذِی الْعَرْشِ سَبِیلاً﴾ و ذی‌العرش سبّوح است، قدّوس است منزّه از آن است که کسی به آن سَمت دست‌درازی کند پس با استثنای نقیض تالی نتیجه حق است و آن نقیض مقدم است.
مطلب دوم آن است که نقیض مقدم را با جملهٴ ﴿وَتَعَالَی عَمَّا یَقُولُونَ عُلُوّاً کَبِیراً﴾ بیان می‌کند پس این دو قضیه است، دو جمله است ﴿سُبْحَانَهُ﴾ یعنی «اُسبّحُ سبحانه و نسبّح سبحانه» «لکن التالی باطل» آن‌گاه «فالمقدم مثله» آن «فالمقدم مثله» را با ﴿وَتَعَالَی عَمَّا یَقُولُونَ عُلُوّاً کَبِیراً﴾ ثابت می‌کند پس اول استثنای نقیض تالی است بعد نتیجه‌اش نقیض مقدم است استثنای نقیض تالی را با ﴿سُبْحَانَهُ﴾ بیان فرمود، نتیجه را که نقیض مقدم است با ﴿وَتَعَالَی عَمَّا یَقُولُونَ عُلُوّاً کَبِیراً﴾ بیان کرد.
مطلب بعدی آن است که گاهی مفعول مطلق از خود فعل ذکر می‌شود مثل «جلستُ جلوساً» گاهی از همان ثلاثی مجرّد ذکر می‌شود منتها با فعلی دیگر مثل «جلستُ قعوداً» گاهی مفعول مطلق از فعل دیگر ذکر می‌شود نه از همان فعل مثل ﴿وَاللَّهُ أَنبَتَکُم مِنَ الْأَرْضِ نَبَاتاً﴾ نه «إنباتا» ﴿تَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتِیلاً﴾ نه «تبتّلا» گاهی مفعول مطلق از همان ثلاثی مجرّد است منتها از مادّهٴ دیگر گاهی نه، از همان مادّه است منتها از باب دیگر اینجا که فرمود: ﴿تَعَالَی عَمَّا یَقُولُونَ﴾ «تعالیاً» نفرمود که مفعول مطلق از باب تعالیٰ باشد بلکه ﴿عُلُوّاً﴾ را ذکر فرمود شبیه همانهاست. خب، کبیربودنش هم برای همین است که مقام اقتضا بکند که جلال الهی، کبریای الهی بیشتر مطرح بشود.
آ‌ن‌گاه دوباره برمی‌گردند به همان استثنای نقیض تالی که محور اصلی است فرمود: ﴿تُسَبِّحُ لَهُ السَّماوَاتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَن فِیهِنَّ﴾ فرمود کلّ نظام تسبیح‌کننده حق‌اند او را از شریک، از عیب، از نقص از هر چه که درباره ممکنات رواست تنزیه می‌کنند خدا منزّه از آن است که شریک داشته باشد، زید داشته باشد، مِثل داشته باشد و مانند آن ﴿تُسَبِّحُ لَهُ السَّماوَاتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَن فِیهِنَّ﴾ هیچ موجودی نیست که تسبیح‌گوی حق نباشد هر چه در جهان امکان و خلقت است تسبیح‌گوی حق است.
بعد این را جمع‌بندی کردند فرمودند: ﴿وَإِن مِن شَیْ‏ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾ نه تنها تسبیح‌گوی او هستند بلکه این تسبیح‌شان با تحمید همراه است هم تسبیح‌گوی او هستند، هم تحمیدگوی او هستند، هم این تسبیح و تحمید با هم هماهنگ است این سه مطلب را جملهٴ ﴿إِن مِن شَیْ‏ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾ می‌فهماند این ﴿إِن مِن شَیْ‏ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾ جامع‌تر از سماوات و ارض است ممکن است که بعضی از اشیا در حدّ مفهوم باشد یا ماهیّت باشد یا عنوان اعتباری باشد و مشمول سماوات و ارض نباشد که ظاهر «سماوات و ارض و من فیهنّ» موجودات خارجی‌اند اما ﴿إِن مِن شَیْ‏ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ﴾ موجودات خارجی، موجودات ذهنی، موجودات بالاصاله، موجودات بالتبع، موجودات تکوینی، موجودات اعتباری هر چه شیء بر او صادق است سه کار دارد تسبیح‌گوی حق است، تحمیدگوی او حق است، تسبیحِ او با تحمید و تحمیدِ او با تسبیح گِره خورده است سه مسئله یعنی سه مطلب است نه اینکه یک تسبیح می‌گویند، یک تحمید می‌گویند نه خیر تسبیح‌شان به تحمید گِره خورده و تحمیدشان هم به تسبیح گِره خورده اثبات آن دو مطلب خیلی سخت نیست اثبات یک مطلب ثالث دشوار است که باید بیان بشود.
خب، پس ﴿تُسَبِّحُ لَهُ السَّماوَاتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَن فِیهِنَّ﴾ مجرّدات عالیه، فرشتگان، عرش، کُرسی، لوح، قلم همه موجودات آسمانی، زمین و همه موجودات زمینی، جمادات، نباتات، حیوانات، انسان، آنچه که داخل زمین است، روی زمین است همه و همه مسبّح او هستند یعنی او را از شریک، از مَثیل، از نقص، از ضدّ، از عیب منزّه می‌دانند.
پرسش:...
پاسخ: چرا دیگر شیء اگر بالتبع هم بگوید اگر چیزی بالتبعِ وجود شد شیء است دیگر اشیاء یا ذهنی‌اند یا عینی‌اند یا اعتباری‌اند یا اصیل‌اند همه اینها تحت مَقسم الشیء‌اند دیگر «الشیء إمّا حقیقیٌ و إمّا تبعی، إمّا حقیقیٌ أو مجازی، إمّا ذهنیٌ أو خارجی» همه اینها تحت عنوان شیء است. ﴿وَإِن مِن شَیْ‏ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمدِهِ﴾ خب.
پرسش:...
پاسخ: خب، برای آن است که همین که اشاره شد عناوین اعتباری، مفاهیم، ماهیّات اینها موجودات خارجی نیستند تا ما بگوییم که اینها در آسمان‌اند یا در زمین‌‌اند اینها نه در آسمان‌اند، نه در زمین یک سلسله عناوینی‌اند در اذهان مردم فرمود اینها هم همین که شیء بر آن اطلاق شد در حدّ خودشان مسبّح الهی‌اند.
پرسش:...
پاسخ: چرا خب شیءاند دیگر اگر شیءاند تسبیح می‌گویند اگر معدوم‌اند که.
پرسش: مفهوم ذهنی با مفهوم خارجی فرق می‌کند.
پاسخ: در خارج مصداق است.
پرسش:...مفهوم خارجی است نه مفهوم ذهنی.
پاسخ: آنکه در خارج است مفهوم نیست مصداق است آنکه در ذهن است مفهوم است همین صِوَر ذهنیه ما و علوم ما را همینها تشکیل می‌دهند اینها بالأخره شیءاند علوم ما، ادراکات ما، آنچه که در اذهان ماست اشیاء است دیگر عدمِ محض که نیست، خب.
پرسش:...
پاسخ: چون این آیه 44 با آیه 43 هماهنگ است در آیه 42 حرف مشرکان را نقل کرد، در آیه 43 تالی فاسد را ذکر کرد، در آیه 44 سندِ اینکه همه موجودات تسبیح‌گوی حق‌اند بازگو کرد بعد فرمود اینها که بیراهه می‌روند برای خدا سبحان شریک قائل‌اند ذات اقدس الهی عجله‌ای ندارد در انتقام اینها حلیم است و اگر اینها توبه بکنند مورد مغفرت خدای سبحان قرار می‌گیرند که دعوت آنها به هدایت است.
پرسش:...
پاسخ: نه خیر، ذات اقدس الهی حلیم و غفور است نسبت به اصل مطلب چون این آیه 41 و 42 و 43 اینها به هم مرتبط‌اند دیگر، خب.
پرسش:...
پاسخ: حالا برسیم به اصل مسئله اینها چطور تسبیح می‌کنند?
یک وقت است که جناب زمخشری و امثال زمخشری اینها می‌گویند ﴿وَمَن فِیهِنَّ﴾ که ملائکه و انسانها و اینها باشند اینها تسبیح‌شان حقیقی است، بدنهٴ آسمان و زمین که اهل شعور نیستند، جرم‌اند، جسم‌اند اینها تسبیح‌شان مجازی است استعمال لفظ در حقیقت و مجاز هم که روا نیست باید یک عموم و مجازی ما در نظر بگیریم در آن معنای جامع استعمال بشوند تا شامل بشود تسبیح ملائکه و امثال ملائکه را که تسبیح حقیقی است که ملائکه می‌گویند ﴿لاَّ إِلهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَکَ﴾ ﴿سُبْحَانَکَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا﴾ و شامل بشود تسبیح جمادات و امثال جمادات را که غیر حقیقی است این راهی است که این گروه طی کردند.
راه دیگر که راه معروف است و خیلی از مفسّران آن را طی می‌کنند می‌گویند این تسبیح جامع و مشترک برای سماوات و ارض این است که اینها مصنوع‌اند هر مصنوعی دالّ بر صانع است اینها آیات الهی‌اند آیه ما را راهنمایی می‌کند به ذی‌الآیه این ﴿سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنفُسِهِمْ﴾ از همین قبیل است موجودات سمایی، موجودات ارضی، موجودات ذی‌روح، موجودات غیر ذی‌روح اینها آیات الهی‌اند و آیات الهی ما را به ذی‌الآیه به خالقشان هدایت می‌‌کنند این همان تسبیح است نظمی که در عالم هست ما را به وجود ناظم هدایت می‌کند این همان تسبیح است، حکمت و هماهنگی که در عالم هست ما را به حکیم هماهنگ‌کننده هدایت می‌کند این همان تسبیح است، اینها وجوهی که غالب این اهل تفسیر گفتند.
بنابراین حرفی در کار نیست، سخنی در کار نیست زبان حال است و زبان حال هم به همین معناست که اگر شما درست بررسی کنید تدبّر کنید به نظم اینها پی می‌برید از نظم به ناظم، به هستی اینها که آشنا شدید به هستی‌بخش، به قدرت اینها که آشنا شدید به قدرت‌بخش و مانند آن پی می‌برید.
پس سخن‌گفتن در کار نیست یک و زبان هم زبان حال است دو، زبان حال هم با تدبّر اهل نظر حل می‌شود سه.
پرسش:...
پاسخ: بله، اینها تسبیح‌گوی حقّ‌اند و ذات اقدس الهی.
پرسش:...
پاسخ: بله، اینها تسبیح‌گوی حقّ‌اند مثل مار و عقرب منتها به خود آدم نیش می‌زنند مگر مار تسبیح نمی‌کند مگر عقرب تسبیح نمی‌کند این مار و عقرب تسبیح‌گوی حق‌اند این حیواناتی که انسان در اثر بدخوری و پرخوری و اعتیاد در درون او پیدا شده است این انگلها مسبّح حق‌اند همان طوری که خراطین تحت‌الأرض مسبّح حق‌اند منتها نیش‌زنندهٴ به صاحب‌اند این هم که نیش می‌زند مأموریت الهی را دارد امتثال می‌کند. خب، عمده آن است که اینها سطح تکوین را و خلقت را از سطح طبیعت هم تنزّل دادند به سطح صنعت رساندند.
بیان ذلک این است که اگر منظور از تسبیح و تحمید این باشد که وقتی صاحب‌نظر این اشیا را می‌بیند از نظم اینها پی به وجود ناظم، از وجود اینها پی به وجود موجِد و آفریننده و مانند آن می‌برد، خب چه فرق است بین درخت و اتومبیل، چه فرق است بین آسمان و زمین با رادیو و تلویزیون و سایر صنایع مگر ما این صنعت را که ببینیم پی به صانع نمی‌بریم مگر ما از دقّت این رادیو پی به دقیق‌بودن رادیوساز نمی‌بریم مگر ما از نظم و هماهنگی ساختار یخچال و اتومبیل و هواپیما به آن وجود ناظم پی نمی‌بریم این صنایع که حرف نمی‌زنند ما اگر تدبّر بکنیم از وجود اینها به وجود سازنده پی می‌بریم، از اوصاف اینها پی به آن اوصاف‌بخش می‌بریم و مانند آن.
این است معنای آیه؟ اگر این باشد که ﴿لَّا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ﴾ ندارد که خب خیلیها می‌فهمند دیگر. روایاتی هم که دارد اینها حرف می‌زنند ما حرفهای اینها را گوش می‌دهیم، تسبیح‌شان را گوش می‌دهیم این همه این حرفها را رَد می‌کند بارها این حدیث نورانی نقل شد که هم از ما مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) در کتاب تبیان نقل کرده، هم از برادران اهل سنّت زمخشری در کشّاف نقل کرده که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود سنگی بود که قبل از نبوّت من، قبل از اینکه من به مقام نبوّت مبعوث بشوم هر وقت من را می‌دید سلام می‌کرد «کان یسلِّمُ علیّ بمکة قبل أن اُبعث إنّی لأعرفه الآن» الآن هم من آن سنگ را می‌شناسم، الآن من آن سنگ را می‌شناسم، خب ﴿وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ﴾ همه‌اش مجاز است؟ بعضی از سنگها از ترس خدا فرومی‌ریزند جابه‌جایی سنگها این است حالا ادلّه فراوان و بی‌شماری در ابواب متفرّقه روایات ما هست که زمین شهادت می‌دهد، مسجد شهادت می‌دهد، مسجد شکایت می‌کند، در و دیوار شهادت می‌دهند، خب اینها اگر نفهمند چطور شهادت می‌دهند؟ وقتی شهادت می‌دهند یعنی در محکمهٴ عدل الهی شهادت را ادا می‌کنند امروز اگر مسجد نفهمد چه کسی آمده چه کسی رفت؟ چه کسی نماز خواند چه کسی نماز نخواند؟ کدام همسایه آمدند کدام همسایه نیامدند؟ در قیامت چطور می‌تواند شهادت بدهد یا شکایت بکند؟
قیامت ظرف ادای شهادت است یک، هر ادا مسبوق به تحمّل است دو، شاهد تا در صحنه نباشد و حوادث را نبیند که قول او در محکمه مسموع نیست اگر این زمین و مسجد و در و دیوار در دنیا نفهمند ما چه کردیم خب چطور در قیامت می‌توانند شهادت بدهند؟ قیامت روز احتجاج است آن وقت همین خلق به خالقش می‌گوید تو به او یاد دادی اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» گذشت که ما اگر این کار را نکنیم مردم در قیامت علیه ما احتجاج می‌کنند ﴿لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ﴾ ﴿لِلنَّاسِ﴾ یعنی «للنّاس» ﴿لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾ همین است فرمود ما انبیا فرستادیم تا مردم در قیامت علیه خدا احتجاج نکنند نگویند خدایا تو که می‌دانستی ما با مُردن به اینجا می‌آییم خب چرا راهنما نفرستادی ما که نمی‌دانستیم اینجا چه خبر است که ما از بهشت خبر نداشتیم، از جهنم خبر نداشتیم، از برزخ خبر نداشتیم، از صراط خبر نداشتیم، از میزان خبر نداشتیم، از تطایر کُتب خبر نداشتیم اینجا آمدیم این حرفها را دیدیم، خب تو می‌خواستی قبلاً کسی را بفرستی بگوید چه خبر است فرمود ما انبیا را ﴿رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾.
خب، اگر در دنیا اینها نفهمند در قیامت می‌خواهند شهادت بدهند انسان احتجاج می‌کند اعضا و جوارح که شهادت می‌دهند انسان وقتی اعتراض کرد که چرا شهادت می‌‌دهید ﴿لِمَ شَهِدتُمْ عَلَیْنَا﴾ آنها نمی‌گویند خدا یادمان داده می‌گویند خدا به ما گفته بگو ما هم داریم می‌گوییم خدا ما را به زبان آورده، به حرف آورده ﴿قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنطَقَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ﴾ نه «أعلمنا الله» نه اینکه خدا به ما گفته وضع این است تو بگو من خودم بودم با تو دیدم دیگر تو چه کار کردی.
بنابراین تمام ذرّات عالم چیز می‌فهمند این طور نیست که نظام هستی نظیر نظام صنعت اتومبیل و تلویزیون و یخچال و رادیو باشد که ما اگر تدبّر بکنیم پی به خالق می‌بریم، خب ما در اسرار این هم همین است آیه می‌گوید اینها پشت سر هم دارند حرف می‌زنند همه تسبیح دستشان است «سبحان الله»، «سبحان الله»، «سبحان الله» تو گوش بده ببین چه چیزی می‌گویند نه فکر بکن، فکر بکنی که می‌فهمی تلویزیون را چه کسی آفریده که تو گوش بکن ببین اینها چه چیزی می‌گویند؟ اگر مواظب گوش‌ات بودی این گوش هر حرفی را نشنید، هر غیبتی را نشنید، هر آهنگی را نشنید این گوش صلاحیت دارد که آن حرفها را بشنود ﴿وَلکِن لَّا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ﴾.
مرحوم میرداماد و سایر حُکما می‌گویند اگر آن کسی که آمده حضور پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) یک مُشت سنگ‌ریزه‌ای را در دستش گرفته به حضرت عرض کرد که در مُشت من چه چیزی است؟ حضرت فرمود من بگویم در مُشت تو چیست یا آنچه در مُشت توست بگوید چیست؟ این عرب دید که این یکی دشوارتر است عرض کرد که اینها بگویند چه چیزی است؟ فوراً آنها به حرف آمدند تسبیح کردند، شهادت به وحدانیّت دادند، شهادت به رسالت دادند.
مرحوم میرداماد و امثال ایشان می‌گویند که معجزه پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این نبود که این سنگ‌ریزه را به حرف درآورده، معجزه حضرت این بود که پردهٴ غفلت از گوش این مشرک برداشت این صداها را بشنود وگرنه اینها همیشه تسبیح‌گوی حق‌اند.
خب، ﴿إِن مِن شَیْ‏ءٍ﴾ یعنی اینها دارند حرف می‌زنند، دارند می‌گویند نه اینکه اگر شما تدبّر بکنی پی به صانع می‌بری آن وقت فرق بین خلقت با صنعت چه چیزی است پس؟ صنعت حرف نمی‌زند یعنی کسی نقّاشی کرده این تسبیحی ندارد، تحمیدی ندارد، حرفی ندارد ما اگر بررسی بکنیم می‌بینیم این کسی بوده که این نقشه را کشیده دیگر از زیبایی این نقشه پی می‌بریم که آن نقاشّ‌اش آدم فنّان است و حرفه‌ای است و هنرمند است و مانند آن.
فتحصّل که اینها ما را راهنمایی می‌کنند نه ما اینها را ابزار قرار بدهیم نه اینکه ما درباره اینها فکر بکنیم پی به خدا ببریم بلکه اینها دارند مرتّب به ما پیام می‌دهند خدا هست، خدا هست، خدا هست، خدا هست، خدا حکیم است، خدا علیم است، خدا ناظم است، این است نه اینکه اگر ما فکر بکنیم پی به علائم ببریم فرمود: ﴿وَلکِن لَّا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ﴾.
پرسش:...
پاسخ: بالأخره تسبیح هر چیزی منافات ندارد که مطابق با هستیِ خود او باشد، تسبیح فرشته‌ها یک طور است، تسبیح انسانها یک طور است اما تسبیح است حقیقتاً ما اگر ابزار شنوایی داشته باشیم می‌توانیم بشنویم و بفهمیم ثانیاً، وجود مبارک پیغمبر این تسبیح را به آن سنگ‌ریزه نداد آ‌ن سنگ‌ریزه دائماً در حال تسبیح است وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) پردهٴ غفلت را از گوش این کسی که جزء «لا یفقهون» بود گرفت شده جزء «یفقهون».
خب، می‌ماند یک مطلب آن مطلب این است که شما گفتید زبانِ حال با دیگران چه فرق می‌کند؟ اینکه قول نشد واقعاً حرف می‌زنند یا اینکه ما اگر بررسی بکنیم پی می‌بریم از وجود اینها پی می‌بریم که خدایی هست بالأخره چه شد؟ پاسخش این است که اینها واقعاً حرف می‌زنند، واقعاً پیام دارند، اینها دارند ما را راهنمایی می‌کنند نه اینکه اینها ساکتِ محض‌اند نظیر نقاشی و تلویزیون و رادیو منتها قول و کلام جامع بین اقسامی است که بعضی از آنها لفظی است، بعضی از آنها حالی است، بعضی از آنها استعدادی است و مانند آن کلام است، قول است منتها لفظ نیست حرف هست منتها لفظ نیست تمام این آیاتی که الآن خوانده می‌شود قرآن کریم قولِ خداست کلمات الهی فراوان است، قول خدا فراوان است.
چندبار هم به مناسبتهایی این بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) که دربارهٴ قول خدا سخن گفته است خوانده شده نهج‌البلاغه خطبهٴ 186 وقتی کلام خدا و قول خدا را معنا می‌کند می‌فرماید خدای سبحان «یُخْبِرُ لاَ بِلِسَانٍ وَلَهَوَاتٍ وَ یَسْمَعُ لاَ بِخُرُوقٍ وَ أَدَوَاتٍ یَقُولُ وَ لاَ یَلْفِظُ وَ یَحْفَظُ وَ لاَ یَتَحَفَّظُ وَ یُرِیدُ وَلاَ یُضْمِرُ یُحِبُّ وَ یَرْضَی مِنْ غَیْرِ رِقَّةٍ وَ یُبْغِضُ وَ یَغْضَبُ مِنْ غَیْرِ مَشَقَّةٍ یَقُولُ لِمَنْ أَرَادَ کَوْنَهُ: کُنْ فَیَکُونُ لاَ بِصَوْتٍ یَقْرَعُ وَ لاَ بِنِدَاءٍ یُسْمَعُ وَ إِنَّما کَلامُهُ سُبْحَانَهُ فِعْلٌ مِنْهُ أَنْشَأَهُ وَ مَثَّلَهُ لَم یَکُنْ مِنْ قَبْلِ ذلِکَ کائِناً» فرمود کلام خدا، فعل خداست.
پس حرف دوگونه است یک وقت حرف لفظی است که می‌گوییم گفت، یک وقت است کار کرد فرمود سماوات و الأرض کار می‌کنند کار مسبّحانه، کار محمّدانه، کار مسلمانه، کار طائعانه، کار ساجدانه این پنج طایفه آیاتی که در قرآن کریم مربوط به سماوات و الارض است یک طایفه مربوط به تسبیح است، یک طایفه مربوط به اسلام است، یک طایفه مربوط به سجده است، یک طایفه مربوط به طوع و اطاعت است، یک طایفه هم مربوط به تحمید این پنج طایفه قرآن کریم اشیای عالم را مسبّحات و مسلمات و محمّدات و طائعات و صائنها می‌دانند ﴿یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّماوَاتِ﴾ گاهی به صورت مصدر هست، گاهی به صورت فعل ماضی هست، گاهی به صورت فعل مضارع است، گاهی به صورت امر است تسبیح در قرآن کریم به همه اشیا اسناد داده شد آیات فراوانی است که جزء طایفه اُولاست یک، طایفهٴ ثانیه طایفهٴ اسلام است ﴿لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ ﴿أَسْلَمَ﴾، ﴿أَسْلَمَ﴾ هم یک طایفه هست و فراوان، طایفه ثالثه طایفه سجده است که ﴿لِلَّهِ یَسْجُدُ مَا فِی السَّماوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ﴾ که این هم آیات فراوانی دارد، طایفه چهارم طایفه طاعت است که ﴿فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ﴾ طایفه پنجم هم طایفه تحمید است که ﴿إِن مِن شَیْ‏ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾.
اینها پنج‌تا حرف دارند با پنج فعلشان اگر ما به آنجا رسیدیم که ان‌شاءالله حرف اینها را بشنویم می‌بینیم اینها تسبیح می‌کنند منتها حالا الآن تسبیح انسانهایی که در کُرهٴ زمین زندگی می‌کنند گویشهای فراوانی است هر کسی، هر ملّت و نِحلتی، هر نژاد و قومی با گویش خاصّ خودش تسبیح می‌کند لازم نیست بگوید «سبحان الله» که ما هم می‌گوییم پاک است خدا، بدون مَثیل و نظیر است خدا و مانند آن بدون انباذ است خدا او می‌گوید «لا شریک له» هر کسی گویشی دارد گاهی این‌‌چنین است که اگر کسی جزء اوحدی بود بگوید «ما سمیعیم و بصیریم و خرشیم» که حرف آنها را می‌شنوند اگر نه، با گوش دل می‌شنود که اینها دارند چه چیزی می‌گویند اینها پیام دارند اما مصنوعات مثل رادیو، تلویزیون، تلفن، اتومبیل، هواپیما، کشتی اینها حرف ندارند اینها ساکتِ محض‌اند ما اگر اهل تدبّر باشیم می‌توانیم درباره اینها مطالعه کنیم پی ببریم که سازنده‌ای دارد سازنده چطور اینها را ساخت و مانند آن اینها ساکتِ محض‌اند ما اینها را به حرف درمی‌آوریم یعنی ما فکر می‌کنیم ولی برابر این آیات سماوات و ارض واقعاً پیام دارند ما را یا با چشم ظاهری یا با چشم باطن یا با گوش ظاهر یا با گوش باطن باید پیام اینها را ادراک بکنیم.
فتحصّل که قول و کلام اختصاصی به لفظ ندارد برای اینکه خدای سبحان که ـ معاذ الله ـ دهن داشته باشد، حنجره داشته باشد، کام داشته باشد، حلق داشته باشد، شَفه داشته باشد این طور کلمات ادا کند که نیست در همین بیان نورانی خطبه 186 آمده است که «یَسْمَعُ لاَ بِخُرُوقٍ وَ أَدَوَاتٍ. یَقُولُ وَ لاَ یَلْفِظُ» سماخی داشته باشد، گوشی داشته باشد امثال ذلک بشنود که ـ معاذ الله ‌ـ نیست که ولی حقیقت سمع هست، پس حقیقت سمع گاهی با این ابزار گوش است گاهی بدون این، حقیقت قول گاهی با فضای دهن است گاهی بی‌دهن. حقیقت قول هست در حالی که لفظ نیست فرمود: «لاَ بِصَوْتٍ یَقْرَعُ وَ لاَ بِنِدَاءٍ یُسْمَعُ» از این قبیل نیست، پس اگر قول به فعل اطلاق بشود قول و تسبیح دربارهٴ جمادات هم می‌تواند اطلاق بشود این هم یک مرحله است اما نفی نمی‌کند آن مرحلهٴ بَرین را یعنی ما اگر جزء اوحدی بودیم هم‌اکنون می‌شنویم که اینها چه چیزی می‌گویند زبان اینها را می‌فهمیم اگر کسی جزء ﴿عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّیْرِ﴾ بود حرف طیر را می‌شنود می‌بینید تمام این جیک‌جیکهایی که این هُدهُد گفته وجود مبارک سلیمان(سلام الله علیه) فهمید که این دارد برهان اقامه می‌کند هر حیوانی که این طور حرف نمی‌زند که شما می‌بینید بسیاری از افرادی که تحصیل‌کرده‌اند قدرت این طور استدلال را ندارند این در کتابهای فلسفی و کلامی و اینها کسی که آشنا باشد این طور استدلال می‌کند این هدهد آمده چهارتا جیک‌جیک کرده وجود مبارک سلیمان گفته این به من می‌گوید من ﴿إِنِّی وَجَدتُّ امْرَأَةً تَمْلِکُهُمْ وَأُوتِیَتْ مِن کُلِّ شَیْ‏ءٍ﴾ اینها ﴿یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللَّهِ﴾ چرا خدا را سجده نمی‌کنند ﴿أَلاَّ یَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِی یُخْرِجُ الْخَبْ‏ءَ فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ خب چرا اینها خدایی که تمام مستورها را مشهود کرده است او را سجده نمی‌کنند به دنبال سجدهٴ شمس و قمر افتادند این چهارتا جیک‌جیک کرده وجود مبارک سلیمان گفته این حرفش این است اگر کسی جزء ﴿عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّیْرِ﴾ باشد این طور می‌فهمد ما هم اگر «علّمنا منطق الشجر والحجر» باشیم می‌فهمیم این سنگها چه چیزی می‌گویند آن نشد از راه دل پیام اینها را می‌شنویم نه اینکه همه اینها برود کنار آن وقت معنای تسبیح سماوات و ارض این باشد که اگر ما در اینها تدبّر بکنیم پی به وجود صانع می‌بریم، خب آن وقت این آسمان و زمین هم مثل یک رادیو و تلویزیون درمی‌آید این دیگر تسبیح نیست، این دیگر تحمید نیست ای یکی.
ثانیاً عنصر محوری این است که اینها تسبیح‌گوی حق‌اند، تحمیدکنندهٴ حق‌اند نه اینکه صِرف آیه‌بودن آن آیاتی که ما این آیات‌بودن را نشمردیم جزء این طوایف خمسه نیاوردیم اگر کسی بگوید که آسمان و زمین نشانه‌اند برای اینکه آفریدگاری دارند این تقریباً می‌توان گفت شبیه آن است که مثلاً آثار مصنوع دلیل است بر اینکه صانعی دارند ما آیاتی که دلالت بکند بر اینکه آسمان و زمین آیات الهی‌اند که نشمردیم آنها جزء این طوایف خمسه نیستند این طوایف خمسه حرف ویژه دارند الآن آثار مصنوع یعنی رادیو و تلویزیون نشانِ یک صنعتگر ماهر است همین اما تسبیح‌کننده باشد، تحمیدکننده باشد، ساجد باشد، مُنقاد باشد، مطیع باشد اینها نیست مطیع همه هست هر کسی رانندهٴ این اتومبیل شد این مطیع اوست اما ﴿لِلَّهِ یَسْجُدُ مَا فِی السَّماوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ﴾ این غیر از این است که آیه باشد اینها این طوایف پنج‌گانه را با آنکه حق هست ولی کلاً از بحث فعلی بیرون است با آنها یکی تلقّی کردند خیال کردند که این آیات، این طوایف پنج‌گانه در ردیف آن آیاتی است که می‌گوید که خب شما اگر درباره آسمان و زمین تأمّل بکنید پی به خالق می‌برید برای اینکه اینها آیات الهی‌اند خب این درست است اما آن آیاتی که می‌گوید آسمان و زمین آیات الهی‌اند ﴿سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنفُسِهِمْ﴾ فلا کذا فلا کذا ﴿وَفِی الْأَرْضِ آیَاتٌ لِلْمُوقِنِینَ ٭ وَفِی أَنفُسِکُمْ أَفَلاَ تُبْصِرُونَ﴾ این آن آیات است آنها را که ما در این طوایف پنج‌گانه نیاوردیم این طوایف پنج‌گانه حرفی می‌زنند که مصنوعات ندارند.
مصنوع هرگز تسبیح‌گو نیست یک آدمِ فاسقِ فاجرِ مشرک اگر تلویزیونی اختراع بکند این تلویزیون دیگر تسبیح‌گوی او نیست نمی‌گوید او پاک است، او بی‌عیب است، این بی‌نقص است این می‌گوید سازنده‌ای هست اما تسبیح یعنی او منزّه از هر نقص است، مبرّای از هر عیب است این کجا آن کجا، پس قول هست حقیقتاً نه از باب مجاز است، نه از باب عموم مجاز منتها قول مصادیقش زیاد است با دهن حرف زدن در حقیقت کلام اخذ نشده اینها دو خصیصه مورد است مورد گاهی این است که انسان با فضای دهن حرف می‌زند، گاهی هم نه، حقیقت قول به فضای دهن تکیه ندارد این لخصیصهٴ مورد است این در مفهوم قول و کلام اخذ نشده لذا می‌گوییم «قال الله» بدون مجاز، «کلام الله» است بدون مجاز فرمود کلام خدا، فعل خداست «لاَ بِصَوْتٍ یَقْرَعُ وَ لاَ بِنِدَاءٍ یُسْمَعُ وَإِنَّما کَلامُهُ سُبْحَانَهُ فِعْلٌ مِنْهُ».
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 38:47

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی