- 339
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 46 تا 48 سوره اسراء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 46 تا 48 سوره اسراء"
ذات اقدس الهی انسان را با سرمایههای الهی آفرید
انسان با سرمایه معرفتی خلق شد بسیاری از امور مربوط به صِدق و کذب، حق و باطل، خیر و شرّ، حُسن و قبح را میداند
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَجَعَلْنَا عَلَی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَن یَفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْراً وَإِذَا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلَی أَدْبَارِهِمْ نُفُوراً ﴿46﴾ نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَسْتَمِعُونَ بِهِ إِذْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ وَإِذْ هُمْ نَجْوَی إِذْ یَقُولُ الظَّالِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلاً مَسْحُوراً ﴿47﴾ انظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثَالَ فَضَلُّوا فَلاَ یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلاً ﴿48﴾
قسمت مهمّ مطالب این سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» همان طوری که ملاحظه فرمودید درباره اصول دین است زیرا در مکه نازل شد و عناصر محوری مطالب سُوَر مکّی همان اصول دین بود.
در بحثهای قبلی ملاحظه فرمودید که ذات اقدس الهی انسان را با سرمایههای الهی آفرید که فرمود: ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ انسان با سرمایه معرفتی خلق شد بسیاری از امور مربوط به صِدق و کذب، حق و باطل، خیر و شرّ، حُسن و قبح را میداند گرچه نسبت به مسائل علمی حوزه و دانشگاه که علوم عادی است آگاه نیست که فرمود: ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئاً﴾ پس آن سرمایهها را خدا الهام کرد این درآمدها را با کسب باید حاصل کرد این درآمدها در زادروز کسی با او نبود فرمود شما وقتی به دنیا آمدید هیچ کدام از این مسائل روز را نمیدانستید که نکره هم در سیاق نفی است اگر آن سرمایهها را شکوفا کردید هم از آنها بهره میبرید، هم از علومی که باخبر نبودید بهرهمند میشوید اگر آن سرمایهها را دفن کردید ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾ نه از علوم الهامی طَرْفی میبندید نه از آنچه که باید از راه گوش فرابگیرید استفاده میکنید این هم یک مطلب.
بعد فرمود مشرکان و کفّار چون آن سرمایه را دفن کردهاند ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾ نه از آن علوم الهامِ الهی استفاده میکنند، نه از آنچه که باید از راه گوش و چشم به دست بیاورند بهره میبرند. مشرکان مکّه، منافقان، کفّار از این قبیل بودند در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» که بحثش گذشت فرمود آنها که سرمایههای الهی را حفظ کردند و حاضرند که سخنان حق را بشنوند و بعد از فهم بپذیرند بعد از پذیرش متخلّق بشوند بعد از تخلّق عمل کنند و بعد از عمل به دیگران منتقل کنند اینگونه از مخاطبان اگر به مجلس درس تو آمدند پای منبر تویِ پیامبر آمدند در نماز جمعه و جماعت تو شرکت کردند سلام را به آنها ابلاغ بکن ﴿وَإِذَا جَاءَکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیَاتِنَا فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ﴾ قبلاً سخنرانان و اهل منبر رسمشان این بود که بعد از خطبه یا همراه خطبه به مستمعمان پای منبرشان سلام میکردند الآن فقط در خطبههای نماز جمعه این رسم هست این رسم الهی در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» دستور رسمی بود که وقتی مخاطبان آمدند برای شنیدن مطالب الهی به آنها سلام بکن ﴿وَإِذَا جَاءَکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیَاتِنَا فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ﴾.
اوساط از مخاطب سلام را از وجود مبارک پیامبر تلقّی میکنند اوحدی از آنها سلام را از ذات اقدس الهی تلقّی میکنند ولی در قبال کسانی که سرمایه را حفظ کردند و درصدد بهرهبرداری از آن سرمایهها هستند عدهایاند که این سرمایههای اوّلیه را دفن کردهاند از آنها بهره نمیبرند و درصدد استفاده از راه گوش و چشم و اینها هم نیستند اینها هم جریانشان در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» گذشت که فرمود: ﴿إِذَا جَاءُوکَ یُجَادِلُونَکَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ یعنی یک عدّه هستند میآیند که حرف خودشان را بزنند به نام گفتگو و گفتمان و مناظره و مصاحبه میآیند اما فقط برای اینکه حرف خودشان را بزنند حرف تو را گوش نمیدهند ﴿إِذَا جَاءُوکَ یُجَادِلُونَکَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ بدان که اینها با چشم کور میآیند با گوش کَر میآیند و مانند آن و تو نگران نباش بدان که حرف تو در آنها اثر نمیکند برای اینکه تو با یک عده مخاطب و مستمع کَر و کور سخن میگویی بخواهی از درون اینها نفوذ پیدا کنی دل اینها بسته است از بیرون در چشم اینها از راه چشم اثر کنی چشمشان کور است از راه گوش نفوذ کنی گوششان کَر است کتاب تو را آنها مطالعه کنند و چیز بفهمند چشمشان کور است، سخنان تو را با گوش بشنوند و درک کنند گوششان کَر است از درون بخواهی نفوذ پیدا کنی قلبشان بسته است این را چه در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» چه در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» بیان کردند و عصارهٴ آن مضمون را در همین سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» ذکر کردند بعد فرمود ما میدانیم اینها با چه وضعی میآیند برای گوشدادن ﴿نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَسْتَمِعُونَ بِهِ إِذْ یَسْتَمِعُونَ﴾.
حالا این جمعبندی را اگر خوب عنایت بفرمایید معلوم میشود راهی که سیدناالاستاد علامه(رضوان الله علیه) در تفسیر این جمله طی کردند به مراتب غنیتر و قویتر از راهی است که مرحوم شیخ طوسی در تبیان فرمود بعد مرحوم امینالاسلام در مجمع فرمود و فخررازی هم ذکر کرد آنها ذکر کردند که این آیه درصدد بیان انگیزه است سیدناالاستاد میفرماید این به قرینه آیه قبل مربوط به ابزار است «والذی ینبغی أن یقال» هم این است که جمع هر دو محذوری ندارد «کما سنشیر إلیه» انشاءالله.
اما حالا آن آیاتی که در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» بود فقط اشاره بکنیم برای اینکه بحث تفصیلیاش چون قبلاً گذشت بازگو نکنیم آیه 25 سورهٴ مبارکهٴ «انعام» بود که فرمود: ﴿حَتَّی إِذَا جَاءُوکَ یُجَادِلُونَکَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هذَا إِلَّا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ﴾ اینها میآیند که حرف خودشان را بزنند نه حرف تو را بشنوند. در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آیه 198 به این صورت آمده است ﴿وَإِن تَدْعُوهُمْ إِلَی الْهُدَی لاَیَسْمَعُوا﴾ گوش نمیدهند بالأخره کَرند برای اینکه ﴿وَتَرَاهُمْ یَنظُرُونَ إِلَیْکَ وَهُمْ لاَ یُبْصِرُونَ﴾ اینها نگاه میکنند ولی نمیبینند کسی که چشمش نور ندارد اهل نگاه است نه اهل دیدن، اهل نظر است نه اهل بصر آنکه سودآور است دیدن است نه نگاهکردن. مرحوم علامه(رضوان الله علیه) در شرح تجرید میگوید نظر غیر از رؤیت است برای اینکه کسی که میرود برای استهلال ماه پشتبام میگوید «نظرتُ الی القمر فلم أره» نگاه کردم ولی ندیدم نگاهکردن غیر از دیدن است فرمود اینها تو را نگاه میکنند به عنوان یک شخص عرب اما نبوّت تو را که نمیبینند که ﴿وَتَرَاهُمْ یَنظُرُونَ إِلَیْکَ﴾ اما ﴿وَهُمْ لاَیُبْصِرُونَ﴾ اینها نقیض هم نیستند نظر چیز دیگر است، بصر چیز دیگر در ادبیات فارسی ما نگاه چیز دیگر است دیدن چیز دیگر.
در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» آیه 42 و 43 به این صورت بود ﴿وَمِنْهُم مَن یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ﴾ اینها میآیند که گوش بدهند اما خب با چه وسیلهای میآیند گوش بدهند با گوش بسته میآیند ﴿أَفَأَنتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ﴾ تو کسانی که اصمّاند، کَرند مگر میتوانی بشنوانی؟ اینها کَرند برای اینکه اینها بر اساس آن عادات و آداب و رسوم جاهلی یک سلسله عقایدی را در دل پُر کردند و این گوششان را هم بستند در برابر شنیدن کلمات حق وقتی گوششان بسته است در اثر رسوبات جاهلی خب حرف در آنها نفوذ نمیکند ﴿وَمِنْهُم مَن یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ أَفَأَنتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ وَلَوْ کَانُوا لاَ یَعْقِلُونَ ٭ وَمِنْهُم مَن یَنظُرُ إِلَیْکَ أَفَأَنتَ تَهْدِی الْعُمیَ وَلَوْ کَانُوا لاَ یُبصِرُونَ﴾ اینها نگاه میکنند ولی کورند اهل نظرند، نه اهل بصر اگر کسی چشمش نور نداشته باشد آن نگاه میکند مینگرد اما خب نمیبیند دیگر. همان که در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» فرمود: ﴿وَتَرَاهُمْ یَنظُرُونَ إِلَیْکَ وَهُمْ لاَیُبْصِرُونَ﴾ او تو را به عنوان فرزند عبدالله و عرب و نوهٴ چه کسی و پسرعمومی چه کسی و اینها میشناسند اما به عنوان رسول الله، به عنوان اینکه ولیّ الهی هستی، خلیفهٴ الهی هستی، ولیّاللهی(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) که نمیبینند.
در سایر سُوَر هم همین مضمون آمده مثل آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «نمل» هست آنجا هم همین مطلب که اینها مُردهاند، کَرند و حرف در مُرده و کَر اثر نمیکند آمده آیه 80 و 81 سورهٴ «نمل» این است ﴿إِنَّکَ لاَ تُسْمِعُ الْمَوْتَی﴾ اینها حیات انسانیشان را از دست دادند همان بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) است که فرمود: «فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَیَوَانٍ ... وَ ذلِکَ مَیِّتُ الْأَحْیَاءِ» این یکی از بیانات نورانی حضرت در خطبههای نهجالبلاغه است فرمود به حسب ظاهر صورت، صورت آدمی است قلب، قلب حیوان است و اینها در بین زندهها مُردهاند یک جنازهٴ عمودیاند فرقشان با جنازههای عادی آن است که آنها افقیاند اینها عمودیاند «فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَیَوَانٍ ... وَ ذلِکَ مَیِّتُ الْأَحْیَاءِ» این بیان نورانی قرآن در همان سخنان حضرت امیر(سلام الله علیه) ظهور کرده آیه 80 و 81 سورهٴ مبارکهٴ «نمل» این است ﴿إِنَّکَ لاَ تُسْمِعُ الْمَوْتَی وَلاَ تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ﴾ دعا را و خواندن را دعوت را نمیتوانی به گوش کَران برسانی ﴿إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ ٭ وَمَا أَنتَ بِهَادِی الْعُمَیِ عَن ضَلاَلَتِهِمْ﴾ اینها که کورند چگونه شما اینها را میتوانید راهنمایی کنید؟ ﴿إِن تُسْمِعُ إِلَّا مَن یُؤْمِنُ بِآیَاتِنَا فَهُم مُسْلِمُونَ﴾ کسی که فطرتش را حفظ کرده ﴿کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم﴾ دامنگیر او نشده، ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾ دامنگیر او نشده اینها را دفن نکرده آن فطرت الهی را حفظ کرده به طور عادی بخواهد حرف تو را گوش بدهد میفهمد.
اینها نتیجهشان همان است که در سورهٴ مبارکهٴ «یس» ذات اقدس الهی به رسولش(علیه و علی آله آلاف التحیة والثناء) فرمود آیه ده سورهٴ «یس» ﴿وَسَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ تبشیر اثر ندارد، انذار اثر ندارد ﴿ادْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ اثر ندارد نه آن سه راه اثر دارد، نه این دو راه اثر دارد، نه تبشیر و انذار اثر دارد نه حکمت و موعظه و جدال احسن اثر دارد برای اینکه مجاری بسته است حالا برسیم به اصل مسئله و اصل مطلب.
فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا عَلَی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَن یَفْقَهُوهُ﴾ ما آن مجاری فیض را بستیم بستنِ مجاری فیض هم همان طوری که در سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» آمده این نیست که ذات اقدس الهی چیزی درِ فهم اینها بگذارد و جلوی گوش اینها بگذارد یا جلوی چشم اینها بگذارد که اینها نفهمند یعنی ما توفیق آنها را برداشتیم اضلال الهی، جعل کِنان و مانند آن یک کار وجودی نیست که خدای سبحان کسی را کَر بکند، کور بکند در سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» این دو اصل کلّی را ذکر کرد فرمود: ﴿مَّا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِکَ﴾ دری را که خدا طبق رحمت باز میکند نمیتواند ببندد اما ﴿وَمَا یُمْسِکْ﴾ آنجا که فیض خودش را نمیدهد کسی نیست که این فیض را باز کند ﴿وَمَا یُمْسِکْ فَلاَ مُرْسِلَ﴾ وقتی ذات اقدس الهی فیض را نداد انسان را به حال عادی خود به حال او رها کرد همین میشود دلش بسته میشود، چشمش کور میشود، گوشش هم کَر میشود وگرنه اینچنین نیست که ذات اقدس الهی ـ معاذ الله ـ کسی را عمداً که بشود جبر، نه خیر لطفش را برمیدارد عدهای را خدای سبحان نعمتهای فراوان داده دستشان را باز گذاشته چندین بار بیراهه رفتند راه توبه و اِنابه را باز گذاشته پیامبران را به دنبال اینها فرستاده اینها ﴿نَبَذَ ... کِتَابَ الله وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾ از آن به بعد خب خدا اینها را رها میکند دیگر این «ربّ لا تَکلنی إلی نفسی» همین است اول که خدا نمیگیرد اول که خدا درِ فیض و رحمت را نمیبندد سالها طول میکشد مکرّر امتحان، امتحان، امتحان «أنت الذی فتحت لعبادک باباً إلی عفوک و سمّیته التوبه» درِ توبه و درِ انابه و درِ رحمت و اینها را هم باز میکند دعوت میکند که حالا بیراهه رفتید برگردید مستقیم نرفتید غیر مستقیم بیایید توبه بکنید نه آن هست، نه این از آن به بعد اینها را به حال خودشان رها میکند فرمود: ﴿وَمَا یُمْسِکْ﴾ ما دری را که ببندیم دیگر کسی نیست باز بکند نمیگذارد این فیض بیاید نه درِ خانه او را میبندد، درِ فیض خود را میبندد ﴿مَّا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِکَ لَهَا وَمَا یُمْسِکْ فَلاَ مُرْسِلَ﴾ این درِ رحمت را میبندد آن وقت این شخص است به حال خودش این همان «ربّ لا تَکِلنی إلی نفسی طرفة عین» همین است دیگر او را به حال خودش رها کرده اینکه در روایات نورانی ائمه(علیهم السلام) هست که اگر کسی چندین سال بیراهه رفته «وَکَله الله الی نفسه» همین است او را به حال خودش رها میکند وقتی او را به حال خودش رها کرد نه از نظر دل میفهمد، نه از نظر چشم و گوش، نه با مطالعه چیز میفهمد نه با گوش دادن نه با فکر کردن وقتی اینچنین شد فرمود: ﴿نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَسْتَمِعُونَ بِهِ﴾ ما بهتر میدانیم برای اینکه اینها که میآیند من میدانم با چه گوشی میآیند، من میدانم با چه چشمی میآیند، من میدانم با چه قلبی میآیند.
آن وقت این معنا لطیفتر است یا آنکه مرحوم شیخ طوسی فرمود بعد امینالاسلام در مجمع ذکر کرد بعد هم همزمان با آنها فخررازی گفت که ما میدانیم اینها با چه انگیزه میآیند خیر ببینید این آیه قبل چه بود، آیه بعد چیست البته جمع هر دو ممکن است فرمود من میدانم اینها با کدام ابزار دارند میآیند من از قلبشان باخبرم، از چشمشان باخبرم، از گوششان باخبرم اینها با این ابزار دارند میآیند اینها نمیآیند که ایمان بیاورند که این یک مطلب.
مطلب دیگر یک وقت است که اینها میآیند به عنوان مناظره یا مصاحبه یا گفتگو یا سؤال و جواب یک وقت هم که نه، شبانه در اطراف مسجد یا منزل این طوری که در شأن نزول این آیه آمده است شبانه چند نفر پشت هم، کنار هم آن مسجدالحرام یا جایی که وجود مبارک حضرت آنجا بیتوته میکردند آنجا گوش میدادند ببینند که حضرت شبانه چه میخواند و بنا شد که کسی به سراغ حضرت نرود وقتی صبح شد و اینها میخواستند برگردند «جمعتهم الطریق» راه رسمی یکی بود اینها همه در راه رسمی با یکدیگر برخورد کردند این یکی گفت تو برای چه چیزی رفتی، آن یکی گفت برای چه چیزی رفتی آن یکی گفت تو برای چه چیزی رفتی؟ اینها به انگیزهٴ مسخره نرفتند اگر به انگیزه مسخره میرفتند که علنی بود این به انگیزه همان بود که در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» و امثال «مائده» گذشت گاهی خودشان میآمدند گاهی مزدورانشان را میفرستادند میگفتند شما بروید مجلس پیغمبر به عنوان اینکه ایمان آوردید عصر برگردید بگویید ما رفتیم دیدیم خبری نبود ﴿آمِنُوا بِالَّذِی أُنْزِلَ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهَارِ وَاکْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ﴾ این دسیسه بود گاهی خودشان میکردند، گاهی مزدورانشان میکردند اینها اما اینکه شبانه جمع بشوند برای اینکه ببینند چه خبر است اینجا ذات اقدس الهی میفرماید درست است اینها شبانه میآیند اما من میدانم با کدام گوش میآیند با کدام چشم میآیند با کدام قلب میآیند نه من میدانم با کدام انگیزه میآیند این با انگیزهٴ اینکه بگویند این ساحر است و جادوگر است و مسحور است یا ساحر این دیگر شبانه و اصرار بر اختفا و اینها نداشتند که از یکدیگر هم مخفی کنند که.
ولی علی أیّ حال نه این انگیزه را میتوان انکار کرد، نه آن چشم بسته و قلب بسته و گوش بسته را میشود انکار کرد فرمود ما بهتر میدانیم که اینها با چه ابزار میآیند یک، با چه انگیزه میآیند دو، ﴿نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَسْتَمِعُونَ بِهِ إِذْ یَسْتَمِعُونَ﴾ حالا وقتی که مخفیانه این حرفها را گوش دادند «جمعتهم الطریق» موقعی که هر کدام میخواستند بروند خانهشان آن راه مشترک اینها را جمع کرد آنجا با هم نجوا میکردند این نجوا چون مصدر است مفرد و تثنیه و جمع از یک سو، مذکر و مؤنث از سوی دیگر در او یکساناند ﴿إِذْ هُمْ نَجْوَی﴾ یعنی «مُتناجون» آنها زیرگوشی مناجات در قِبال منادات است ندا اینکه بلند انسان میگوید «یا رب»، «یا رب»، «یا رب»، مناجات آنکه آهسته و رمزگونه با خدا سخن میگوید این مناجاتکردن زیر گوش هم در برابر آن فریادکشیدن مناداتی این بود که تصمیم گرفتند ما چه چیزی بگوییم اینها تصمیمات مشترک گرفتند یا در فرصتهای مختلف یک وقت میگفتند شاعر است، یک وقت میگفتند ساحر است، یک وقت میگفتند کاهن است، یک وقت میگفتند مسحور است، یک وقت میگفتند پول گرفته یا اینها را برابر آن توطئهای که داشتند تقسیم میکردند یکی میگفت این شاعر است، یکی میگفت آن ساحر است، یکی میگفت آن کاهن است، یکی میگفت آن مسحور است یکی میگفت آن کذا و کذا. این تعدّد اهانتها یا طبق توطئه قبلی بود که هر گروهی چه بگوید یا طیّ تاریخ بود یا به طور طبیعی این طور بود، خب.
﴿وَإِذْ هُمْ نَجْوَی﴾ اینها که مناجات میکردند یعنی زیر گوش هم میگفتند به یکدیگر چه چیزی میگفتند؟ ﴿إِذْ یَقُولُ الظَّالِمُونَ﴾ همینهایی که مستمع کذا بودند، همینهایی که مشرک بودند و زیر گوش هم میگفتند اگر به مؤمنین برخورد میکردند میگفتند ﴿إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلاً مَسْحُوراً﴾ اگر به یکدیگر میخواستند خطاب کنند میگفتند ﴿إِن تَتَّبِعُونَ﴾ یعنی «إن اتَّبَعْتُم اِتَّبعْتُم رجلاً مسحورا» اگر شما حرف او را گوش بدهید حرف یک آمد آدم سِحرزده را گوش دادید پس مخاطب این ﴿تَتَّبِعُونَ﴾ اگر مؤمنین باشند کفّار به مؤمنین میگفتند که شما به دنبال یک آدم سِحرزده حرکت کردید، اگر به یکدیگر گفته باشند اینها که هیچ کدام تابع حضرت نبودند ﴿إِن تَتَّبِعُونَ﴾ یعنی «إنْ اتَّبَعْتُم» اگر پیرو او بشوید پیرو یک انسان مسحور خواهید بود، این هم یک مطلب.
برای مسحور وجوهی ذکر شده که چهار وجهش را جناب مرحوم امینالاسلام در مجمع ذکر کرده که درباره سه وجهش میفرماید قابل قبول است، یک وجهش که مسحور به معنای ساحر باشد میگویند این وجهی ندارد که حالا ما بگوییم مسحور به معنای ساحر است. مسحور است یعنی سِحرشده چون عدهای نظیر قوم شعیب و اینها به انبیایشان میگفتند که ما گمان میکنیم که ﴿اعْتَرَاکَ بَعْضُ آلِهَتِنَا﴾ تو نسبت به آلهه ما بدرفتاری کردی بد گفتی آنها هم در تو اثر گذاشتند عقلت از بین رفت، شعورت کم شد ـ معاذ الله ـ و مانند آن.
مسحوربودن یا به معنی مخدوع بودن و خدعه و فریب و نیرنگ اثرگذاری آنهاست یا نه، همان سِحر مصطلح است لازم نیست ما بگوییم مسحور است به معنای ساحر است بعضی گفتند همان طوری که ﴿حِجَاباً مَسْتُوراً﴾ آنجا مستور به معنای ساتر است اینجا هم مسحور به معنای ساحر است آنجا مستور به معنای ساتر است، اینجا مسحور به معنای ساحر است این اسم مفعول به معنای فاعل. آنجا گذشت که خیر آنجا مستور به معنای خودش است نه به معنی ساتر اینجا هم مسحور هم به معنای خودش است لازم نیست که ما بگوییم که ساحر است چون آن تهمت سِحر و هتک حرمت و ساحربودن آن برای گروه دیگر است یا در مقطع تاریخی دیگر است میخواهند بگویند کسی که سِحر در او اثر کرده عقل سالمی ندارد این حرفها را میزند برای اینکه این همه آلهه را مگر آدم میتواند رها بکند ﴿أَجَعَلَ الْآلِهَةَ إِلهاَ وَاحِداً﴾ این حرفهای عجیب و غریبی میزند این همه خدایان را میگوید نه، فقط یکدانه درست است این یکی ﴿أَجَعَلَ الْآلِهَةَ إِلهاَ وَاحِداً﴾ بعد هم جریان معاد را مطرح میکند که ﴿إِذَا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّکُمْ لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ﴾ مگر این حرف قابل قبول است انسان که رفت زیر خاک و پودر شد و خاک شد و از بین رفت دوباره که زنده نمیشود که اگر دوباره زنده میشد که خب این همه مُردهها رفتند دوباره باید برگردند که هم معاد برای آنها قابل فهم نبود، هم توحید برای اینها قابل فهم نبود لذا میگفتند که این حرفها بر خلاف عقل است ﴿إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلاً مَسْحُوراً﴾.
پرسش:...
پاسخ: برای اینکه به سوء اختیار خودشان مثل کسی که خودش را معتاد بکند به سوء اختیار اینچنین نیست که کسی بدون ابزار حقّ را نفهمد اگر نظیر مجنون باشد یا کودک باشد که خب «رفع القلم» کسی مذمّت نمیکند خب کودک که وقتی مطلب را نمیفهمد «رُفع القلم عن الصبیّ حتی یبلغ» یا «عن المجنون حتی یُفیق» اما این کسی که به سوء اختیار خودش ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾ عمداً چشمش را کور کرده، عمداً گوشش را کَر کرده، عمداً مجاری ادراک درون را بسته است خب جای مذمّت دارد دیگر این به سوء اختیار خودش را کَر و کور کرده.
خب، پس هم انگیزه میتواند درست باشد و هم ابزار قسمت مهمّ تناسب این دو آیه همان است که سیدناالاستاد فرمود: ﴿نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَسْتَمِعُونَ بِهِ﴾ برای اینکه من میدانم اینها با چه قلبی میآیند با چه گوشی میآیند با چه چشمی میآیند برای اینکه ﴿وَجَعَلْنَا عَلَی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَن یَفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْراً﴾.
خب، ﴿نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَسْتَمِعُونَ بِهِ إِذْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ وَإِذْ هُمْ نَجْوَی﴾ همه حالات را ما میدانیم، اعلمیم بهتر از دیگران میدانیم که حتی بهتر از خودشان میدانیم که اینها در چه حالتیاند. ﴿إِذْ یَقُولُ الظَّالِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلاً مَسْحُوراً﴾ بعضیها هم گفتند که این مسحور یعنی ذاسَحر، سَحر یعنی رِیه کسی که دارای ریه است نفس میکشد و روده است مثلاً غذا میخورد این حالا مربوط به ریه است مسحور یعنی ذاسَحر، ذاریه.
فخررازی بعد از نقل این معنا از ابنقتیبه نقل میکند که من تعجب میکنم که چرا شما این طور معنا میکنید خب مسحور معنای خاص خودش را دارد دیگر چرا میگویید از ذاسَحر است به معنی صاحب رِیه است منظور این است که این هم بشری است مثل شما چرا شما حرف بشر عادی را گوش میدهید؟ خب این همه تعبیرات که ﴿مٰا هَذا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ﴾ یا خودش فرمود: ﴿إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ﴾ آنها گفتند که شما گوش میدهید حرف کسی که بشر است و ﴿یَأْکُلُ الطَّعَامَ وَیَمْشِی فِی الْأَسْوَاقِ﴾ خب آن تعبیر رایج و روان را دارد چرا حالا از بشر تعبیر بکنند به مسحور یعنی ذاسَحر یعنی صاحب ریه. فخررازی از ابنقتیبه نقل میکند که «لا أدری ما الذی حَمله علی هذا التفسیر المُستکرَه» این چه تفسیری است «مع أن السلف فسّروه بالوجوه الواضحه».
خب، دیگران که به عصر نزول وحی نزدیکتر بودند مسحور را به معنای از همان سِحر گرفتند حالا یا مسحور به معنای ساحر یا مسحور همان سِحرشده که مفعول معنای خاص خودش را داشته باشد چرا حالا به آن معنا میگیرید؟ خب.1.
فرمود: ﴿انظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثَالَ﴾ چگونه اوصاف برای تو ذکر کردند با اینکه تو عقل کلّی نسبت به جهان امکان ﴿إِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَکِیمٍ﴾ معذلک آنها تو را ساحر و شاعر و کاهن و امثال ذلک میدانند ﴿انظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثَالَ فَضَلُّوا﴾ اینها گمراه شدند کسی اینها را گمراه نکرده ﴿فَلاَ یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلاً﴾ راه فراوان است راهِ مستقیم باریک نیست اینکه فرمودند: ﴿سَارِعُوا إِلَی مَغْفِرَةٍ مِن رَبِّکُمْ﴾ یا ﴿فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ﴾ یا ﴿سَابِقُوا﴾ ، ﴿سَارِعُوا﴾ میدان مسابقه و مضمار ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ﴾ راه مستقیم اگر کسی بخواهد طی کند به اندازه آسمان و زمین است خب اگر جادهای به اندازه آسمان و زمین بود تصادف ندارد سرعت هم حدّ ندارد، سبقت هم حدّ ندارد مانعی نیست کسی مزاحم کسی نیست فرمود شما مسابقه بدهید در راهی که به طرف بهشتی که ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ﴾ خیرات، راه بهشت است دیگر حالا اگر هزار نفر در این مسجد جمع شدند همهشان متواضع و باتقوا بودند همهشان در کمال عدل و آرامش اینجا مینشینند اما اگر در بین این جمعیّت دوتا آدم متکبّر بود اول دعواست بالأخره هر مسجدی، هر سالنی، هر جایی یک جای به عنوان صدر است دیگر تازه اول دعواست که من میخواهم بالا بنشینم راه خیر هیچ برخورد ندارد فرمود به اندازه مساحت آسمان و زمین است حالا اگر ما جادهای داشته باشیم ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ﴾ جای تزاحم نیست جادّه عدل این است، جاده تقوا این است، جاده ادب این است، جاده تواضع این است هیچ کسی مزاحم کسی نیست همه بخواهند مؤدّب باشند، همه بخواهند متواضع باشند، همه بخواهند عادل باشند هیچ زحمتی نیست چرا بهشت ﴿لَا لَغْوٌ فِیهَا وَلاَ تَأْثِیمٌ﴾ چون هیچ کسی چون ﴿لَا لَغْوٌ فِیهَا وَلاَ تَأْثِیمٌ﴾ هیچ تزاحمی با هم نیست این هم همین طور است اما.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر، برای کسی که بخواهد نرود این است اما اگر وقتی خواست مؤمن و عادل بود «کالبرق الخاطف» میگذرد در همان روایاتی که دارد این «أدقّ من الشعر و أحدّ من السیف» فرمود برای مؤمن از اینها وسیعتر است «کالبرق الخاطف» میگذرد.
خب، مثل برق، برق جهندهای که در آسمان پیدا میشود لحظهای عبور میکند «کالبرق الخاطف» مؤمن از صراط میگذرد چطور اگر یک رقم سنگین رشوه به کسی بدهند وقتی وارسته باشد به آسانی میگوید نه، اما وقتی کسی آلوده باشد یا زیرمیزی یا رومیزی به انواع حِیل بالأخره خودش را آلوده میکند او نمیتواند ﴿عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاکِبُونَ﴾ میافتد طرف راستش، طرف چپش، زیرش امواج آتش است هر طرف بیفتد آتش است فرمود: ﴿عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاکِبُونَ﴾ «نَکب عن الطریق» یعنی افتاد اما اینکه باورش هست که این آلوده است به آسانی میگوید نه دیگر در برابر نامحرم چطور یک عده خودشان را به آسانی کنترل میکنند یک عده نه، اینکه به آسانی میگوید این نامحرم است نباید نگاه کنیم این به سرعت چشم بست دیگر این هم به سرعت «کالبرق الخاطف» میگذرد همان طوری که از گناه به سرعت میگذرد، از صراط مستقیم هم به سرعت میگذرد همان که تنگ کرده است باز میکند همینجا اگر یک عده ﴿جَعَلْنَا عَلَی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً﴾ همین خدا میفرماید: ﴿أَفَمَن شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلاَمِ فَهُوَ عَلَی نُورٍ مِن رَبِّهِ﴾ یک عده را مشروحالصدر میکند، دلش را باز میکند برای پذیرش معارف الهی مکرّر ﴿قُل رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾ ، ﴿رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾، ﴿رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾، ﴿رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾ به دنبال پیامبر است این میشود «العلماء ورثة الأنبیاء» آن یکی میگوید ﴿هَلْ مِن مَزِیدٍ﴾ ، ﴿هَلْ مِن مَزِیدٍ﴾، ﴿هَلْ مِن مَزِیدٍ﴾، این یک جهنم سیّار است همان طوری که خدا به جهنم در قیامت میفرماید: ﴿هَلِ امْتَلَأْتِ وَتَقُولُ هَلْ مِن مَزِیدٍ﴾ این هم به دنبال افزایش صفر است تمام ثروتها را داشته میخواهد مکرّر میخواهد صفر بر صفر، صفر بر صفر افزوده کند این هر روز میگوید ﴿هَلْ مِن مَزِیدٍ﴾، او میگوید ﴿رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾ آن که میگوید ﴿هَلْ مِن مَزِیدٍ﴾ برای او «أدقّ من الشَعر» هست و «أحدّ من السیف» هست و ﴿عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاکِبُونَ﴾ اینکه میگوید ﴿رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾ «کالبرق الخاطف» میگذرد.
خب، فرمود: ﴿انظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثَالَ فَضَلُّوا فَلاَ یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلاً﴾ چون اینها خودشان پای خودشان را بستند دیگر کسی که اینها را نبست که اینکه با دستشان، با پایشان خودشان را بستند در غُل گرفتار کردند این است انبیا نیامدند دست و پای کسی را ببندند آنها آمدند دست و بال مردم را باز کنند که ﴿وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ﴾ حالا اگر کسی حاضر نشد که تحت رهبری پیامبر(علیه و علی آله آلاف التحیة والثناء) آن اِصرش را باز کند، آن اغلال را باز کند دیگر قدرت رفتن ندارد ﴿انظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثَالَ فَضَلُّوا فَلاَ یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلاً﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
ذات اقدس الهی انسان را با سرمایههای الهی آفرید
انسان با سرمایه معرفتی خلق شد بسیاری از امور مربوط به صِدق و کذب، حق و باطل، خیر و شرّ، حُسن و قبح را میداند
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَجَعَلْنَا عَلَی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَن یَفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْراً وَإِذَا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلَی أَدْبَارِهِمْ نُفُوراً ﴿46﴾ نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَسْتَمِعُونَ بِهِ إِذْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ وَإِذْ هُمْ نَجْوَی إِذْ یَقُولُ الظَّالِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلاً مَسْحُوراً ﴿47﴾ انظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثَالَ فَضَلُّوا فَلاَ یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلاً ﴿48﴾
قسمت مهمّ مطالب این سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» همان طوری که ملاحظه فرمودید درباره اصول دین است زیرا در مکه نازل شد و عناصر محوری مطالب سُوَر مکّی همان اصول دین بود.
در بحثهای قبلی ملاحظه فرمودید که ذات اقدس الهی انسان را با سرمایههای الهی آفرید که فرمود: ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ انسان با سرمایه معرفتی خلق شد بسیاری از امور مربوط به صِدق و کذب، حق و باطل، خیر و شرّ، حُسن و قبح را میداند گرچه نسبت به مسائل علمی حوزه و دانشگاه که علوم عادی است آگاه نیست که فرمود: ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئاً﴾ پس آن سرمایهها را خدا الهام کرد این درآمدها را با کسب باید حاصل کرد این درآمدها در زادروز کسی با او نبود فرمود شما وقتی به دنیا آمدید هیچ کدام از این مسائل روز را نمیدانستید که نکره هم در سیاق نفی است اگر آن سرمایهها را شکوفا کردید هم از آنها بهره میبرید، هم از علومی که باخبر نبودید بهرهمند میشوید اگر آن سرمایهها را دفن کردید ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾ نه از علوم الهامی طَرْفی میبندید نه از آنچه که باید از راه گوش فرابگیرید استفاده میکنید این هم یک مطلب.
بعد فرمود مشرکان و کفّار چون آن سرمایه را دفن کردهاند ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾ نه از آن علوم الهامِ الهی استفاده میکنند، نه از آنچه که باید از راه گوش و چشم به دست بیاورند بهره میبرند. مشرکان مکّه، منافقان، کفّار از این قبیل بودند در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» که بحثش گذشت فرمود آنها که سرمایههای الهی را حفظ کردند و حاضرند که سخنان حق را بشنوند و بعد از فهم بپذیرند بعد از پذیرش متخلّق بشوند بعد از تخلّق عمل کنند و بعد از عمل به دیگران منتقل کنند اینگونه از مخاطبان اگر به مجلس درس تو آمدند پای منبر تویِ پیامبر آمدند در نماز جمعه و جماعت تو شرکت کردند سلام را به آنها ابلاغ بکن ﴿وَإِذَا جَاءَکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیَاتِنَا فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ﴾ قبلاً سخنرانان و اهل منبر رسمشان این بود که بعد از خطبه یا همراه خطبه به مستمعمان پای منبرشان سلام میکردند الآن فقط در خطبههای نماز جمعه این رسم هست این رسم الهی در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» دستور رسمی بود که وقتی مخاطبان آمدند برای شنیدن مطالب الهی به آنها سلام بکن ﴿وَإِذَا جَاءَکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیَاتِنَا فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ﴾.
اوساط از مخاطب سلام را از وجود مبارک پیامبر تلقّی میکنند اوحدی از آنها سلام را از ذات اقدس الهی تلقّی میکنند ولی در قبال کسانی که سرمایه را حفظ کردند و درصدد بهرهبرداری از آن سرمایهها هستند عدهایاند که این سرمایههای اوّلیه را دفن کردهاند از آنها بهره نمیبرند و درصدد استفاده از راه گوش و چشم و اینها هم نیستند اینها هم جریانشان در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» گذشت که فرمود: ﴿إِذَا جَاءُوکَ یُجَادِلُونَکَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ یعنی یک عدّه هستند میآیند که حرف خودشان را بزنند به نام گفتگو و گفتمان و مناظره و مصاحبه میآیند اما فقط برای اینکه حرف خودشان را بزنند حرف تو را گوش نمیدهند ﴿إِذَا جَاءُوکَ یُجَادِلُونَکَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ بدان که اینها با چشم کور میآیند با گوش کَر میآیند و مانند آن و تو نگران نباش بدان که حرف تو در آنها اثر نمیکند برای اینکه تو با یک عده مخاطب و مستمع کَر و کور سخن میگویی بخواهی از درون اینها نفوذ پیدا کنی دل اینها بسته است از بیرون در چشم اینها از راه چشم اثر کنی چشمشان کور است از راه گوش نفوذ کنی گوششان کَر است کتاب تو را آنها مطالعه کنند و چیز بفهمند چشمشان کور است، سخنان تو را با گوش بشنوند و درک کنند گوششان کَر است از درون بخواهی نفوذ پیدا کنی قلبشان بسته است این را چه در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» چه در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» بیان کردند و عصارهٴ آن مضمون را در همین سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» ذکر کردند بعد فرمود ما میدانیم اینها با چه وضعی میآیند برای گوشدادن ﴿نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَسْتَمِعُونَ بِهِ إِذْ یَسْتَمِعُونَ﴾.
حالا این جمعبندی را اگر خوب عنایت بفرمایید معلوم میشود راهی که سیدناالاستاد علامه(رضوان الله علیه) در تفسیر این جمله طی کردند به مراتب غنیتر و قویتر از راهی است که مرحوم شیخ طوسی در تبیان فرمود بعد مرحوم امینالاسلام در مجمع فرمود و فخررازی هم ذکر کرد آنها ذکر کردند که این آیه درصدد بیان انگیزه است سیدناالاستاد میفرماید این به قرینه آیه قبل مربوط به ابزار است «والذی ینبغی أن یقال» هم این است که جمع هر دو محذوری ندارد «کما سنشیر إلیه» انشاءالله.
اما حالا آن آیاتی که در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» بود فقط اشاره بکنیم برای اینکه بحث تفصیلیاش چون قبلاً گذشت بازگو نکنیم آیه 25 سورهٴ مبارکهٴ «انعام» بود که فرمود: ﴿حَتَّی إِذَا جَاءُوکَ یُجَادِلُونَکَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هذَا إِلَّا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ﴾ اینها میآیند که حرف خودشان را بزنند نه حرف تو را بشنوند. در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آیه 198 به این صورت آمده است ﴿وَإِن تَدْعُوهُمْ إِلَی الْهُدَی لاَیَسْمَعُوا﴾ گوش نمیدهند بالأخره کَرند برای اینکه ﴿وَتَرَاهُمْ یَنظُرُونَ إِلَیْکَ وَهُمْ لاَ یُبْصِرُونَ﴾ اینها نگاه میکنند ولی نمیبینند کسی که چشمش نور ندارد اهل نگاه است نه اهل دیدن، اهل نظر است نه اهل بصر آنکه سودآور است دیدن است نه نگاهکردن. مرحوم علامه(رضوان الله علیه) در شرح تجرید میگوید نظر غیر از رؤیت است برای اینکه کسی که میرود برای استهلال ماه پشتبام میگوید «نظرتُ الی القمر فلم أره» نگاه کردم ولی ندیدم نگاهکردن غیر از دیدن است فرمود اینها تو را نگاه میکنند به عنوان یک شخص عرب اما نبوّت تو را که نمیبینند که ﴿وَتَرَاهُمْ یَنظُرُونَ إِلَیْکَ﴾ اما ﴿وَهُمْ لاَیُبْصِرُونَ﴾ اینها نقیض هم نیستند نظر چیز دیگر است، بصر چیز دیگر در ادبیات فارسی ما نگاه چیز دیگر است دیدن چیز دیگر.
در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» آیه 42 و 43 به این صورت بود ﴿وَمِنْهُم مَن یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ﴾ اینها میآیند که گوش بدهند اما خب با چه وسیلهای میآیند گوش بدهند با گوش بسته میآیند ﴿أَفَأَنتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ﴾ تو کسانی که اصمّاند، کَرند مگر میتوانی بشنوانی؟ اینها کَرند برای اینکه اینها بر اساس آن عادات و آداب و رسوم جاهلی یک سلسله عقایدی را در دل پُر کردند و این گوششان را هم بستند در برابر شنیدن کلمات حق وقتی گوششان بسته است در اثر رسوبات جاهلی خب حرف در آنها نفوذ نمیکند ﴿وَمِنْهُم مَن یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ أَفَأَنتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ وَلَوْ کَانُوا لاَ یَعْقِلُونَ ٭ وَمِنْهُم مَن یَنظُرُ إِلَیْکَ أَفَأَنتَ تَهْدِی الْعُمیَ وَلَوْ کَانُوا لاَ یُبصِرُونَ﴾ اینها نگاه میکنند ولی کورند اهل نظرند، نه اهل بصر اگر کسی چشمش نور نداشته باشد آن نگاه میکند مینگرد اما خب نمیبیند دیگر. همان که در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» فرمود: ﴿وَتَرَاهُمْ یَنظُرُونَ إِلَیْکَ وَهُمْ لاَیُبْصِرُونَ﴾ او تو را به عنوان فرزند عبدالله و عرب و نوهٴ چه کسی و پسرعمومی چه کسی و اینها میشناسند اما به عنوان رسول الله، به عنوان اینکه ولیّ الهی هستی، خلیفهٴ الهی هستی، ولیّاللهی(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) که نمیبینند.
در سایر سُوَر هم همین مضمون آمده مثل آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «نمل» هست آنجا هم همین مطلب که اینها مُردهاند، کَرند و حرف در مُرده و کَر اثر نمیکند آمده آیه 80 و 81 سورهٴ «نمل» این است ﴿إِنَّکَ لاَ تُسْمِعُ الْمَوْتَی﴾ اینها حیات انسانیشان را از دست دادند همان بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) است که فرمود: «فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَیَوَانٍ ... وَ ذلِکَ مَیِّتُ الْأَحْیَاءِ» این یکی از بیانات نورانی حضرت در خطبههای نهجالبلاغه است فرمود به حسب ظاهر صورت، صورت آدمی است قلب، قلب حیوان است و اینها در بین زندهها مُردهاند یک جنازهٴ عمودیاند فرقشان با جنازههای عادی آن است که آنها افقیاند اینها عمودیاند «فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَیَوَانٍ ... وَ ذلِکَ مَیِّتُ الْأَحْیَاءِ» این بیان نورانی قرآن در همان سخنان حضرت امیر(سلام الله علیه) ظهور کرده آیه 80 و 81 سورهٴ مبارکهٴ «نمل» این است ﴿إِنَّکَ لاَ تُسْمِعُ الْمَوْتَی وَلاَ تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ﴾ دعا را و خواندن را دعوت را نمیتوانی به گوش کَران برسانی ﴿إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ ٭ وَمَا أَنتَ بِهَادِی الْعُمَیِ عَن ضَلاَلَتِهِمْ﴾ اینها که کورند چگونه شما اینها را میتوانید راهنمایی کنید؟ ﴿إِن تُسْمِعُ إِلَّا مَن یُؤْمِنُ بِآیَاتِنَا فَهُم مُسْلِمُونَ﴾ کسی که فطرتش را حفظ کرده ﴿کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم﴾ دامنگیر او نشده، ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾ دامنگیر او نشده اینها را دفن نکرده آن فطرت الهی را حفظ کرده به طور عادی بخواهد حرف تو را گوش بدهد میفهمد.
اینها نتیجهشان همان است که در سورهٴ مبارکهٴ «یس» ذات اقدس الهی به رسولش(علیه و علی آله آلاف التحیة والثناء) فرمود آیه ده سورهٴ «یس» ﴿وَسَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ تبشیر اثر ندارد، انذار اثر ندارد ﴿ادْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ اثر ندارد نه آن سه راه اثر دارد، نه این دو راه اثر دارد، نه تبشیر و انذار اثر دارد نه حکمت و موعظه و جدال احسن اثر دارد برای اینکه مجاری بسته است حالا برسیم به اصل مسئله و اصل مطلب.
فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا عَلَی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَن یَفْقَهُوهُ﴾ ما آن مجاری فیض را بستیم بستنِ مجاری فیض هم همان طوری که در سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» آمده این نیست که ذات اقدس الهی چیزی درِ فهم اینها بگذارد و جلوی گوش اینها بگذارد یا جلوی چشم اینها بگذارد که اینها نفهمند یعنی ما توفیق آنها را برداشتیم اضلال الهی، جعل کِنان و مانند آن یک کار وجودی نیست که خدای سبحان کسی را کَر بکند، کور بکند در سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» این دو اصل کلّی را ذکر کرد فرمود: ﴿مَّا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِکَ﴾ دری را که خدا طبق رحمت باز میکند نمیتواند ببندد اما ﴿وَمَا یُمْسِکْ﴾ آنجا که فیض خودش را نمیدهد کسی نیست که این فیض را باز کند ﴿وَمَا یُمْسِکْ فَلاَ مُرْسِلَ﴾ وقتی ذات اقدس الهی فیض را نداد انسان را به حال عادی خود به حال او رها کرد همین میشود دلش بسته میشود، چشمش کور میشود، گوشش هم کَر میشود وگرنه اینچنین نیست که ذات اقدس الهی ـ معاذ الله ـ کسی را عمداً که بشود جبر، نه خیر لطفش را برمیدارد عدهای را خدای سبحان نعمتهای فراوان داده دستشان را باز گذاشته چندین بار بیراهه رفتند راه توبه و اِنابه را باز گذاشته پیامبران را به دنبال اینها فرستاده اینها ﴿نَبَذَ ... کِتَابَ الله وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾ از آن به بعد خب خدا اینها را رها میکند دیگر این «ربّ لا تَکلنی إلی نفسی» همین است اول که خدا نمیگیرد اول که خدا درِ فیض و رحمت را نمیبندد سالها طول میکشد مکرّر امتحان، امتحان، امتحان «أنت الذی فتحت لعبادک باباً إلی عفوک و سمّیته التوبه» درِ توبه و درِ انابه و درِ رحمت و اینها را هم باز میکند دعوت میکند که حالا بیراهه رفتید برگردید مستقیم نرفتید غیر مستقیم بیایید توبه بکنید نه آن هست، نه این از آن به بعد اینها را به حال خودشان رها میکند فرمود: ﴿وَمَا یُمْسِکْ﴾ ما دری را که ببندیم دیگر کسی نیست باز بکند نمیگذارد این فیض بیاید نه درِ خانه او را میبندد، درِ فیض خود را میبندد ﴿مَّا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِکَ لَهَا وَمَا یُمْسِکْ فَلاَ مُرْسِلَ﴾ این درِ رحمت را میبندد آن وقت این شخص است به حال خودش این همان «ربّ لا تَکِلنی إلی نفسی طرفة عین» همین است دیگر او را به حال خودش رها کرده اینکه در روایات نورانی ائمه(علیهم السلام) هست که اگر کسی چندین سال بیراهه رفته «وَکَله الله الی نفسه» همین است او را به حال خودش رها میکند وقتی او را به حال خودش رها کرد نه از نظر دل میفهمد، نه از نظر چشم و گوش، نه با مطالعه چیز میفهمد نه با گوش دادن نه با فکر کردن وقتی اینچنین شد فرمود: ﴿نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَسْتَمِعُونَ بِهِ﴾ ما بهتر میدانیم برای اینکه اینها که میآیند من میدانم با چه گوشی میآیند، من میدانم با چه چشمی میآیند، من میدانم با چه قلبی میآیند.
آن وقت این معنا لطیفتر است یا آنکه مرحوم شیخ طوسی فرمود بعد امینالاسلام در مجمع ذکر کرد بعد هم همزمان با آنها فخررازی گفت که ما میدانیم اینها با چه انگیزه میآیند خیر ببینید این آیه قبل چه بود، آیه بعد چیست البته جمع هر دو ممکن است فرمود من میدانم اینها با کدام ابزار دارند میآیند من از قلبشان باخبرم، از چشمشان باخبرم، از گوششان باخبرم اینها با این ابزار دارند میآیند اینها نمیآیند که ایمان بیاورند که این یک مطلب.
مطلب دیگر یک وقت است که اینها میآیند به عنوان مناظره یا مصاحبه یا گفتگو یا سؤال و جواب یک وقت هم که نه، شبانه در اطراف مسجد یا منزل این طوری که در شأن نزول این آیه آمده است شبانه چند نفر پشت هم، کنار هم آن مسجدالحرام یا جایی که وجود مبارک حضرت آنجا بیتوته میکردند آنجا گوش میدادند ببینند که حضرت شبانه چه میخواند و بنا شد که کسی به سراغ حضرت نرود وقتی صبح شد و اینها میخواستند برگردند «جمعتهم الطریق» راه رسمی یکی بود اینها همه در راه رسمی با یکدیگر برخورد کردند این یکی گفت تو برای چه چیزی رفتی، آن یکی گفت برای چه چیزی رفتی آن یکی گفت تو برای چه چیزی رفتی؟ اینها به انگیزهٴ مسخره نرفتند اگر به انگیزه مسخره میرفتند که علنی بود این به انگیزه همان بود که در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» و امثال «مائده» گذشت گاهی خودشان میآمدند گاهی مزدورانشان را میفرستادند میگفتند شما بروید مجلس پیغمبر به عنوان اینکه ایمان آوردید عصر برگردید بگویید ما رفتیم دیدیم خبری نبود ﴿آمِنُوا بِالَّذِی أُنْزِلَ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهَارِ وَاکْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ﴾ این دسیسه بود گاهی خودشان میکردند، گاهی مزدورانشان میکردند اینها اما اینکه شبانه جمع بشوند برای اینکه ببینند چه خبر است اینجا ذات اقدس الهی میفرماید درست است اینها شبانه میآیند اما من میدانم با کدام گوش میآیند با کدام چشم میآیند با کدام قلب میآیند نه من میدانم با کدام انگیزه میآیند این با انگیزهٴ اینکه بگویند این ساحر است و جادوگر است و مسحور است یا ساحر این دیگر شبانه و اصرار بر اختفا و اینها نداشتند که از یکدیگر هم مخفی کنند که.
ولی علی أیّ حال نه این انگیزه را میتوان انکار کرد، نه آن چشم بسته و قلب بسته و گوش بسته را میشود انکار کرد فرمود ما بهتر میدانیم که اینها با چه ابزار میآیند یک، با چه انگیزه میآیند دو، ﴿نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَسْتَمِعُونَ بِهِ إِذْ یَسْتَمِعُونَ﴾ حالا وقتی که مخفیانه این حرفها را گوش دادند «جمعتهم الطریق» موقعی که هر کدام میخواستند بروند خانهشان آن راه مشترک اینها را جمع کرد آنجا با هم نجوا میکردند این نجوا چون مصدر است مفرد و تثنیه و جمع از یک سو، مذکر و مؤنث از سوی دیگر در او یکساناند ﴿إِذْ هُمْ نَجْوَی﴾ یعنی «مُتناجون» آنها زیرگوشی مناجات در قِبال منادات است ندا اینکه بلند انسان میگوید «یا رب»، «یا رب»، «یا رب»، مناجات آنکه آهسته و رمزگونه با خدا سخن میگوید این مناجاتکردن زیر گوش هم در برابر آن فریادکشیدن مناداتی این بود که تصمیم گرفتند ما چه چیزی بگوییم اینها تصمیمات مشترک گرفتند یا در فرصتهای مختلف یک وقت میگفتند شاعر است، یک وقت میگفتند ساحر است، یک وقت میگفتند کاهن است، یک وقت میگفتند مسحور است، یک وقت میگفتند پول گرفته یا اینها را برابر آن توطئهای که داشتند تقسیم میکردند یکی میگفت این شاعر است، یکی میگفت آن ساحر است، یکی میگفت آن کاهن است، یکی میگفت آن مسحور است یکی میگفت آن کذا و کذا. این تعدّد اهانتها یا طبق توطئه قبلی بود که هر گروهی چه بگوید یا طیّ تاریخ بود یا به طور طبیعی این طور بود، خب.
﴿وَإِذْ هُمْ نَجْوَی﴾ اینها که مناجات میکردند یعنی زیر گوش هم میگفتند به یکدیگر چه چیزی میگفتند؟ ﴿إِذْ یَقُولُ الظَّالِمُونَ﴾ همینهایی که مستمع کذا بودند، همینهایی که مشرک بودند و زیر گوش هم میگفتند اگر به مؤمنین برخورد میکردند میگفتند ﴿إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلاً مَسْحُوراً﴾ اگر به یکدیگر میخواستند خطاب کنند میگفتند ﴿إِن تَتَّبِعُونَ﴾ یعنی «إن اتَّبَعْتُم اِتَّبعْتُم رجلاً مسحورا» اگر شما حرف او را گوش بدهید حرف یک آمد آدم سِحرزده را گوش دادید پس مخاطب این ﴿تَتَّبِعُونَ﴾ اگر مؤمنین باشند کفّار به مؤمنین میگفتند که شما به دنبال یک آدم سِحرزده حرکت کردید، اگر به یکدیگر گفته باشند اینها که هیچ کدام تابع حضرت نبودند ﴿إِن تَتَّبِعُونَ﴾ یعنی «إنْ اتَّبَعْتُم» اگر پیرو او بشوید پیرو یک انسان مسحور خواهید بود، این هم یک مطلب.
برای مسحور وجوهی ذکر شده که چهار وجهش را جناب مرحوم امینالاسلام در مجمع ذکر کرده که درباره سه وجهش میفرماید قابل قبول است، یک وجهش که مسحور به معنای ساحر باشد میگویند این وجهی ندارد که حالا ما بگوییم مسحور به معنای ساحر است. مسحور است یعنی سِحرشده چون عدهای نظیر قوم شعیب و اینها به انبیایشان میگفتند که ما گمان میکنیم که ﴿اعْتَرَاکَ بَعْضُ آلِهَتِنَا﴾ تو نسبت به آلهه ما بدرفتاری کردی بد گفتی آنها هم در تو اثر گذاشتند عقلت از بین رفت، شعورت کم شد ـ معاذ الله ـ و مانند آن.
مسحوربودن یا به معنی مخدوع بودن و خدعه و فریب و نیرنگ اثرگذاری آنهاست یا نه، همان سِحر مصطلح است لازم نیست ما بگوییم مسحور است به معنای ساحر است بعضی گفتند همان طوری که ﴿حِجَاباً مَسْتُوراً﴾ آنجا مستور به معنای ساتر است اینجا هم مسحور به معنای ساحر است آنجا مستور به معنای ساتر است، اینجا مسحور به معنای ساحر است این اسم مفعول به معنای فاعل. آنجا گذشت که خیر آنجا مستور به معنای خودش است نه به معنی ساتر اینجا هم مسحور هم به معنای خودش است لازم نیست که ما بگوییم که ساحر است چون آن تهمت سِحر و هتک حرمت و ساحربودن آن برای گروه دیگر است یا در مقطع تاریخی دیگر است میخواهند بگویند کسی که سِحر در او اثر کرده عقل سالمی ندارد این حرفها را میزند برای اینکه این همه آلهه را مگر آدم میتواند رها بکند ﴿أَجَعَلَ الْآلِهَةَ إِلهاَ وَاحِداً﴾ این حرفهای عجیب و غریبی میزند این همه خدایان را میگوید نه، فقط یکدانه درست است این یکی ﴿أَجَعَلَ الْآلِهَةَ إِلهاَ وَاحِداً﴾ بعد هم جریان معاد را مطرح میکند که ﴿إِذَا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّکُمْ لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ﴾ مگر این حرف قابل قبول است انسان که رفت زیر خاک و پودر شد و خاک شد و از بین رفت دوباره که زنده نمیشود که اگر دوباره زنده میشد که خب این همه مُردهها رفتند دوباره باید برگردند که هم معاد برای آنها قابل فهم نبود، هم توحید برای اینها قابل فهم نبود لذا میگفتند که این حرفها بر خلاف عقل است ﴿إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلاً مَسْحُوراً﴾.
پرسش:...
پاسخ: برای اینکه به سوء اختیار خودشان مثل کسی که خودش را معتاد بکند به سوء اختیار اینچنین نیست که کسی بدون ابزار حقّ را نفهمد اگر نظیر مجنون باشد یا کودک باشد که خب «رفع القلم» کسی مذمّت نمیکند خب کودک که وقتی مطلب را نمیفهمد «رُفع القلم عن الصبیّ حتی یبلغ» یا «عن المجنون حتی یُفیق» اما این کسی که به سوء اختیار خودش ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾ عمداً چشمش را کور کرده، عمداً گوشش را کَر کرده، عمداً مجاری ادراک درون را بسته است خب جای مذمّت دارد دیگر این به سوء اختیار خودش را کَر و کور کرده.
خب، پس هم انگیزه میتواند درست باشد و هم ابزار قسمت مهمّ تناسب این دو آیه همان است که سیدناالاستاد فرمود: ﴿نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَسْتَمِعُونَ بِهِ﴾ برای اینکه من میدانم اینها با چه قلبی میآیند با چه گوشی میآیند با چه چشمی میآیند برای اینکه ﴿وَجَعَلْنَا عَلَی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَن یَفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْراً﴾.
خب، ﴿نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَسْتَمِعُونَ بِهِ إِذْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ وَإِذْ هُمْ نَجْوَی﴾ همه حالات را ما میدانیم، اعلمیم بهتر از دیگران میدانیم که حتی بهتر از خودشان میدانیم که اینها در چه حالتیاند. ﴿إِذْ یَقُولُ الظَّالِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلاً مَسْحُوراً﴾ بعضیها هم گفتند که این مسحور یعنی ذاسَحر، سَحر یعنی رِیه کسی که دارای ریه است نفس میکشد و روده است مثلاً غذا میخورد این حالا مربوط به ریه است مسحور یعنی ذاسَحر، ذاریه.
فخررازی بعد از نقل این معنا از ابنقتیبه نقل میکند که من تعجب میکنم که چرا شما این طور معنا میکنید خب مسحور معنای خاص خودش را دارد دیگر چرا میگویید از ذاسَحر است به معنی صاحب رِیه است منظور این است که این هم بشری است مثل شما چرا شما حرف بشر عادی را گوش میدهید؟ خب این همه تعبیرات که ﴿مٰا هَذا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ﴾ یا خودش فرمود: ﴿إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ﴾ آنها گفتند که شما گوش میدهید حرف کسی که بشر است و ﴿یَأْکُلُ الطَّعَامَ وَیَمْشِی فِی الْأَسْوَاقِ﴾ خب آن تعبیر رایج و روان را دارد چرا حالا از بشر تعبیر بکنند به مسحور یعنی ذاسَحر یعنی صاحب ریه. فخررازی از ابنقتیبه نقل میکند که «لا أدری ما الذی حَمله علی هذا التفسیر المُستکرَه» این چه تفسیری است «مع أن السلف فسّروه بالوجوه الواضحه».
خب، دیگران که به عصر نزول وحی نزدیکتر بودند مسحور را به معنای از همان سِحر گرفتند حالا یا مسحور به معنای ساحر یا مسحور همان سِحرشده که مفعول معنای خاص خودش را داشته باشد چرا حالا به آن معنا میگیرید؟ خب.1.
فرمود: ﴿انظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثَالَ﴾ چگونه اوصاف برای تو ذکر کردند با اینکه تو عقل کلّی نسبت به جهان امکان ﴿إِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَکِیمٍ﴾ معذلک آنها تو را ساحر و شاعر و کاهن و امثال ذلک میدانند ﴿انظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثَالَ فَضَلُّوا﴾ اینها گمراه شدند کسی اینها را گمراه نکرده ﴿فَلاَ یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلاً﴾ راه فراوان است راهِ مستقیم باریک نیست اینکه فرمودند: ﴿سَارِعُوا إِلَی مَغْفِرَةٍ مِن رَبِّکُمْ﴾ یا ﴿فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ﴾ یا ﴿سَابِقُوا﴾ ، ﴿سَارِعُوا﴾ میدان مسابقه و مضمار ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ﴾ راه مستقیم اگر کسی بخواهد طی کند به اندازه آسمان و زمین است خب اگر جادهای به اندازه آسمان و زمین بود تصادف ندارد سرعت هم حدّ ندارد، سبقت هم حدّ ندارد مانعی نیست کسی مزاحم کسی نیست فرمود شما مسابقه بدهید در راهی که به طرف بهشتی که ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ﴾ خیرات، راه بهشت است دیگر حالا اگر هزار نفر در این مسجد جمع شدند همهشان متواضع و باتقوا بودند همهشان در کمال عدل و آرامش اینجا مینشینند اما اگر در بین این جمعیّت دوتا آدم متکبّر بود اول دعواست بالأخره هر مسجدی، هر سالنی، هر جایی یک جای به عنوان صدر است دیگر تازه اول دعواست که من میخواهم بالا بنشینم راه خیر هیچ برخورد ندارد فرمود به اندازه مساحت آسمان و زمین است حالا اگر ما جادهای داشته باشیم ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ﴾ جای تزاحم نیست جادّه عدل این است، جاده تقوا این است، جاده ادب این است، جاده تواضع این است هیچ کسی مزاحم کسی نیست همه بخواهند مؤدّب باشند، همه بخواهند متواضع باشند، همه بخواهند عادل باشند هیچ زحمتی نیست چرا بهشت ﴿لَا لَغْوٌ فِیهَا وَلاَ تَأْثِیمٌ﴾ چون هیچ کسی چون ﴿لَا لَغْوٌ فِیهَا وَلاَ تَأْثِیمٌ﴾ هیچ تزاحمی با هم نیست این هم همین طور است اما.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر، برای کسی که بخواهد نرود این است اما اگر وقتی خواست مؤمن و عادل بود «کالبرق الخاطف» میگذرد در همان روایاتی که دارد این «أدقّ من الشعر و أحدّ من السیف» فرمود برای مؤمن از اینها وسیعتر است «کالبرق الخاطف» میگذرد.
خب، مثل برق، برق جهندهای که در آسمان پیدا میشود لحظهای عبور میکند «کالبرق الخاطف» مؤمن از صراط میگذرد چطور اگر یک رقم سنگین رشوه به کسی بدهند وقتی وارسته باشد به آسانی میگوید نه، اما وقتی کسی آلوده باشد یا زیرمیزی یا رومیزی به انواع حِیل بالأخره خودش را آلوده میکند او نمیتواند ﴿عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاکِبُونَ﴾ میافتد طرف راستش، طرف چپش، زیرش امواج آتش است هر طرف بیفتد آتش است فرمود: ﴿عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاکِبُونَ﴾ «نَکب عن الطریق» یعنی افتاد اما اینکه باورش هست که این آلوده است به آسانی میگوید نه دیگر در برابر نامحرم چطور یک عده خودشان را به آسانی کنترل میکنند یک عده نه، اینکه به آسانی میگوید این نامحرم است نباید نگاه کنیم این به سرعت چشم بست دیگر این هم به سرعت «کالبرق الخاطف» میگذرد همان طوری که از گناه به سرعت میگذرد، از صراط مستقیم هم به سرعت میگذرد همان که تنگ کرده است باز میکند همینجا اگر یک عده ﴿جَعَلْنَا عَلَی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً﴾ همین خدا میفرماید: ﴿أَفَمَن شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلاَمِ فَهُوَ عَلَی نُورٍ مِن رَبِّهِ﴾ یک عده را مشروحالصدر میکند، دلش را باز میکند برای پذیرش معارف الهی مکرّر ﴿قُل رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾ ، ﴿رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾، ﴿رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾، ﴿رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾ به دنبال پیامبر است این میشود «العلماء ورثة الأنبیاء» آن یکی میگوید ﴿هَلْ مِن مَزِیدٍ﴾ ، ﴿هَلْ مِن مَزِیدٍ﴾، ﴿هَلْ مِن مَزِیدٍ﴾، این یک جهنم سیّار است همان طوری که خدا به جهنم در قیامت میفرماید: ﴿هَلِ امْتَلَأْتِ وَتَقُولُ هَلْ مِن مَزِیدٍ﴾ این هم به دنبال افزایش صفر است تمام ثروتها را داشته میخواهد مکرّر میخواهد صفر بر صفر، صفر بر صفر افزوده کند این هر روز میگوید ﴿هَلْ مِن مَزِیدٍ﴾، او میگوید ﴿رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾ آن که میگوید ﴿هَلْ مِن مَزِیدٍ﴾ برای او «أدقّ من الشَعر» هست و «أحدّ من السیف» هست و ﴿عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاکِبُونَ﴾ اینکه میگوید ﴿رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾ «کالبرق الخاطف» میگذرد.
خب، فرمود: ﴿انظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثَالَ فَضَلُّوا فَلاَ یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلاً﴾ چون اینها خودشان پای خودشان را بستند دیگر کسی که اینها را نبست که اینکه با دستشان، با پایشان خودشان را بستند در غُل گرفتار کردند این است انبیا نیامدند دست و پای کسی را ببندند آنها آمدند دست و بال مردم را باز کنند که ﴿وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ﴾ حالا اگر کسی حاضر نشد که تحت رهبری پیامبر(علیه و علی آله آلاف التحیة والثناء) آن اِصرش را باز کند، آن اغلال را باز کند دیگر قدرت رفتن ندارد ﴿انظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثَالَ فَضَلُّوا فَلاَ یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلاً﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است