display result search
منو
تفسیر آیات 49 تا 52 سوره اسراء _ بخش اول

تفسیر آیات 49 تا 52 سوره اسراء _ بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 19 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 49 تا 52 سوره اسراء _ بخش اول"
در این سورهٴ مبارکه هم مسئله توحید مطرح است، هم نبوّت و هم معاد.
هر عملی که انسان انجام می‌دهد مسئول است و در محکمهٴ الهی محاکمه می‌شود.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَقَالُوا أَءِذَا کُنَّا عِظَاماً وَرُفَاتاً أَءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِیداً ﴿49﴾ قُلْ کُونُوا حِجَارَةً أَوْ حَدِیداً ﴿50﴾ أَوْ خَلْقاً مِّمَّا یَکْبُرُ فِی صُدُورِکُمْ فَسَیَقُولُونَ مَن یُعِیدُنَا قُلِ الَّذِی فَطَرَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَسَیُنْغِضُونَ إِلَیْکَ رُؤُوسَهُمْ وَیَقُولُونَ مَتَی هُوَ قُلْ عَسَی أَن یَکُونَ قَرِیباً ﴿51﴾ یَوْمَ یَدْعُوکُمْ فَتَسْتَجِیبُونَ بِحَمْدِهِ وَتَظُنُّونَ إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا قَلِیلاً ﴿52﴾

سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» چون در مکه نازل شد عناصر محوری سُوَر مکّی همان اصول دین است یعنی توحید و نبوّت و معاد. خطوط کلّی فقه و اخلاق و حقوق هم مطرح است اما جزئیات مسائل فقهی و حقوقی و اخلاقی اینها در سُوَر مدنی است.
در این سورهٴ مبارکه هم مسئله توحید مطرح است، هم نبوّت و هم معاد. جریان معاد را تا حدودی اشاره کردیم اینجا به اشکال منکران معاد پرداخته‌اند فرمودند ما به اینها گفتیم هر عملی که انسان انجام می‌دهد مسئول است و در محکمهٴ الهی محاکمه می‌شود و حیاتی بعد از مرگ هست آنها دربارهٴ حیات بعد از مرگ استنکار دارند، استبعاد دارند می‌گوید مگر کسی که مُرد و خاک شد و پودر شد و ذرّاتش پراکنده شد دوباره برمی‌گردد، زنده می‌شود و مانند آن.
آنها چندتا مشکل داشتند یکی اینکه این خاک چگونه به صورت انسان درمی‌آید که این با قدرت الهی جواب داده شد. یکی اینکه این افراد وقتی مُردند ذرّاتشان به هم آمیخته می‌شود چه کسی این ذرّات را جمع می‌کند به صورت هر ذرّه هر کسی را به حالت اوّلی خودش درمی‌آورد؟ و سوم اینکه اگر حیات بعد از مرگ حق است باید این مُرده‌های قبرستان زنده بشوند و به جمع ما بپیوندند اینها خیال می‌کردند که حیات بعد از مرگ در همین دنیاست معاد یعنی عود به دنیا در حالی که معاد عود به آن مبدأ اصلی است که ﴿إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ﴾ .
قرآن کریم در چند فصل، در چند بخش جریان معاد را مطرح می‌کند اولاً ضرورت مسئله معاد که معاد امر ضروری است نه امر ممکن، ضروری در اصطلاح قرآن کریم همان است که از او تعبیر می‌شود به ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ ﴿رَبَّنَا إِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ این ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ به منزلهٴ جهت قضیه است اگر گفتند «الإنسان ناطقٌ» جهت قضیه بالضروره است، اگر گفته شد «الإنسان قائمٌ» جهت قضیه بالامکان است «المعاد حقٌّ بالضروره» نه بالامکان نه اینکه ممکن است خدا دوباره مُرده‌ها را زنده کند بلکه بالضروره زنده می‌کند مثل اینکه درباره قرآن گفته شد قرآن کتابی است حق باطل‌پذیر نیست، بطلان در او راه ندارد اینکه قرآن بطلان‌پذیر نیست باطل در او راه ندارد این قضیه است جهت قضیه هم ضرورت است نه امکان «القرآن حقٌّ بالامکان» نیست این قضیه موجبه «القرآن لا بطلان فیه لا یأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه بالامکان» نیست این قضیه سالبه نه آن موجبه قضیه ممکنه است، نه این سالبه قضیه ممکنه هم آن موجبه قضیه ضروریه است، هم این سالبه قضیه ضروریه «القرآن حقٌّ بالضروره» این «بالضروره» همان است که تعبیر شده از او به ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ ﴿ذلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ یعنی شک‌بردار نیست «لا یأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه لا ریب فیه» این ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ که در قرآن کریم هست معادل همان «بالضروره»ای است که در منطق است چیزی که شک در او نیست یعنی قطعی است دیگر، خب.
قرآن کریم از معاد به عنوان یک امر ضروری یاد می‌کند که «المعادُ حقّ لا ریب فیه» ﴿رَبَّنَا إِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ دلیلِ بر ضروری‌بودن معاد چیست؟ در فصل دوم ادله ضرورت معاد را ذکر می‌کند در فصل سوم بیان می‌کند که آن روز محکمه و محاکمه که معاد است آن حتماً آخرت است دنیا محال است که ظرف آن روز باشد که اینجا مسئله استحاله تناسخ هم مطرح است. در فصل چهارم سخن در این است که این ذرّات آیا قابل‌اند یا نه؟ حیات مجدّد را می‌پذیرند یا نه؟ که این مبدأ قابلی است این را جواب می‌دهد در فصل بعدی از مبدأ فاعلی سخن به میان می‌آید که چه کسی می‌تواند مُرده را زنده کند آن را هم پاسخ می‌دهد در فصل ششم یا فصل هفتم می‌گویند مشکل‌ترین مسئله معاد آن است که آنکه زنده می‌شود عین همین است که در دنیاست می‌گویند ما قبول داریم که خاک دوباره می‌تواند حیات بپذیرد به دلیل اینکه در طلیعهٴ خلقت خاک را خدا زنده کرد اما این خاک بدن هزارها نفر شد این بدن چه کسی است؟ بدن زید که پوسید و خاک شد دوباره این خاک جزء بدن عمرو شد بدن عمرو پوسید و خاک شد و جزء بدن بَکر شد این خاک بالأخره جزء بدن چه کسی است؟ این اشکال صعب یا مستصعب است که به علم برمی‌گردد. این فصول هفت‌گانه و مانند آن را قرآن کریم یکی پس از دیگری مطرح می‌کند.
اما اصل مسئله که معاد حق است این در آیات فراوانی است بدون ذکر دلیل که قیامت حق است ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ شما دوباره زنده می‌شوید و ﴿إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ﴾ که بدون برهان ذکر می‌شود.
فصل دوم ادله‌ای که برای ضرورت معاد ذکر می‌کند آن ادله در اثر تعدّد حدود وُسطا متعدّد است چون رهبری هر دلیل را حدّ وسط آن دلیل تأمین می‌کند ما وقتی می‌توانیم بگوییم اینجا دو برهان اقامه شده که این دوتا حدّ وسط داشته باشیم کاملاً از هم جدا اما اگر یک حدّ وسط داشته باشیم با دو تعبیر این در حقیقت یک حدّ وسط است و معیار حدود وسطا هم همان عناوین‌اند اگر عناوین واقعاً دوتا بود می‌شود دوتا برهان چهارتا بود می‌شود چهارتا برهان وحدت و کثرت براهین را وحدت و کثرت حدود وسطا معیّن می‌کند قرآن کریم با سه حدّ وسط سه‌تا برهان یقینی ذکر می‌کند بر اینکه معاد حق است حتماً باید باشد البته براهین دیگری هم ممکن است استنباط بشود.
یکی برهان حکمت است، یکی برهان عدل است، یکی برهان حق. خدا حکیم است اگر خدا حکیم است کار لغو و باطل نمی‌کند خب این همه بندگانی که در عالم هستند خیلیها ظالم‌اند، خیلیها مظلوم‌اند به داد خیلیها نمی‌رسند بعضیها اصلاً شکایت نمی‌کنند بعضی شکایت کردند در مقدور آنها نیست کسی را در بیابان سر می‌بُرند اصلاً کسی خبر ندارد مال کسی را می‌برند کسی خبر ندارد بعضی کافرند بعضی مؤمن‌اند بعضی ظالم‌‌اند بعضی عادل‌اند بعضی متّقی‌اند بعضی اهل فجورند این تفاوتها بالأخره باید در جایی رسیدگی بشود دیگر.
پرسش:...
پاسخ: بله، در مُلک خدا خدا اراده کرده است که بندگان آزادانه و مختارانه یا ایمان یا کفر را بپذیرند.
پرسش:...
پاسخ: از خودش حسابرسی نمی‌کند خدای سبحان افراد را که مجبور نکرده تا از خودش حسابرسی کند خدا افراد را آزادانه در معرض امتحان قرار داد فرمود این نعمت، این قدرت، این اختیار و آزادی ﴿قُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّکُمْ فَمَن شَاءَ فَلْیُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْیَکُفُرْ﴾ خدا خواسته است که مردم آزاد باشند برای اینکه کمال در همین است ﴿إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِراً وَإِمَّا کَفُوراً﴾ ، ﴿قُلِ الْحَقُّ﴾ بعضیها می‌پذیرند ﴿مَن شَاءَ فَلْیُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْیَکُفُرْ﴾ اگر خدا خواسته باشد ـ معاذ الله ـ که مردم مجبوراً یک‌طرفه بروند آن لازمه‌اش این است که خودش را محاکمه کند اما خدای سبحان خواست مردم مختاراً هر راهی را که خواستند بروند چون کمال در همین است.
در نظام تشریع راهنمایی کرده با عقل و فطرت از درون، با وحی و شریعت از بیرون خطر را گوشزد کرده، فضیلت راه راست را بیان کرده، تهدید کرده همه این کارها را دارد تشریع کرده ولی گفت آزادید شما در چنین نظامی عدّه‌ای کافرند، عدّه‌ای مؤمن اگر ـ معاذ الله ـ افراد بعد از مرگ نابود بشوند و حیاتی بعد از مرگ نباشد همه می‌شوند معدوم خب «لا مَیز فی الأعدام من حیث العدم» هم کافر معدوم می‌شود هم مؤمن، هم متّقی معدوم می‌شود هم فاجر، هم عادل معدوم می‌شود هم ظالم در حال عدم همه علی‌السوای‌اند فرمود: ﴿أَفَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِینَ کَالْمُجْرِمِینَ﴾ یعنی همه اینها نابود می‌شوند هیچ حساب و کتابی نیست خب اگر این نباشد که مسلم و کافر، عادل و ظالم می‌شوند یکسان این نه با حکمت خدا سازگار است یک برهان، نه با عدل الهی سازگار است دو برهان، نه با ساختار حق سازگار است سه برهان در سه طایفه از آیات قرآن کریم فرمود مصالح ساختمانی سماوات سبع و ارضین و «ما فیهما» و «من فیهما» و «ما بینهما» حق است ﴿خَلَقْنَا السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ﴾ یعنی مصالح ساختمانی آسمانها و زمین و آنچه در آسمان و زمین است حقیقت است غیر از حقیقت ما چیزی در اینجا به کار نبردیم، خب اگر غیر از حقیقت چیزی در این عالم به کار نرفت این باید به مقصد برسد دیگر یک چیز یاوه که حق نیست هر کسی باید هر کاری بکند و بزند و ببرد و هیچ حساب و کتابی نباشد فرمود ما هیچ وسیله‌ای از وسایل ساختمانی برای سماوات و ارض به کار نبردیم ﴿إِلَّا بِالْحَقِّ﴾ این را می‌گویند حقّ مخلوقٌ‌به اینکه در بعضی از کتابهای اهل معرفت دارد که خلق عین حق است یعنی عین حقّ مخلوقٌ‌به نه ـ معاذ الله ـ آن حقّی که ﴿ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ﴾ این را می‌گویند حقّ مخلوق‌ٌ‌به این حق ساختار عالم را تشکیل می‌دهد.
این سه طایفه از آیات قرآن است که در سه بخش قرآن ضرورت معاد را ثابت می‌کند اگر هر کسی کاری کرد، حساب و کتابی نباشد این با حکمت خالق سازگار نیست، اگر هر کسی هر کاری کرد کیفر یا پاداشی در کار نباشد با عدل خدا سازگار نیست، اگر کسی هر کاری کرد چه فجور و چه تقوا حساب و کتابی نباشد این با ساختار عالم سازگار نیست برای اینکه او که حکیم است با هدف کار می‌کند نه اینکه مردم را رها کند فرمود: ﴿أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن یُتْرَکَ سُدی﴾ انسان یاوه و بیهوده و مُهمل است هر که هر کاری بکند، بکند خب تویِ خدا چرا خلق کردی که هر کسی هر کاری بکند، بکند تو که می‌دانی اینها این کاره‌اند تویی که می‌دانی یک عده زیادی می‌گویند ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَی﴾ خب چرا اینها را آفریدی؟ یک حکیم که دست به چنین کاری نمی‌زند که اما یک حکیم دست به کاری می‌زند اینها را می‌آزماید آنها که ستم کردند ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ﴾ در کنارش هست اینها که متّقیانه زندگی کردند ﴿سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِینَ﴾ در آن هست اینها است این با حکمت او سازگار است، با عدل او سازگار است، با حق‌بودن سازگار است این عالم صاف حرکت بکند، حرکت بکند یک وقت فاسد بشود خب اینکه حق نیست.
پس سه طایفه از آیات در سه بخش قرآ‌ن کریم با سه حدّ وسط ثابت می‌کند «المعاد حقٌّ بالضروره» آ‌نچه را که در آیات طایفه اُولیٰ بود که ﴿رَبَّنَا إِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ یعنی «المعاد حقٌّ بالضروره» این را با سه طایفه از آیات مستدل کرد «المعاد حقٌ بالضروره» چرا؟ برای اینکه خدا حکیم است و حکیم کار لغو نمی‌کند پس هدف دارد بالضروره، خدا عادل است و جلوی ظلم را خواهد گرفت بالضروره، عالم با حق خلق شد یعنی هدفمدار است، هدفمند است پس جهان به سَمت هدف حرکت می‌کند این ناآرام به آرامی می‌رَمد به دارالقرار می‌رسد بالضروره.
پرسش:...
پاسخ: معاد، حکمت خلقت نیست حکمت خلقت ﴿إِلَّا لِیَعْبُدُونِ﴾ است، «الا لیعرفون» است و مانند آن اما مردم که طبقات گوناگونی‌اند بعضی ظالم‌اند، بعضی مظلوم‌اند، بعضی فاجرند، بعضی باتقوای‌اند اگر این خلقت به هدف نرسد بدون محکمه به پایان بپذیرد با حکمت خدا سازگار نیست چه اینکه با عدل او سازگار نیست یک آدم عاقل دست به چنین کاری نمی‌زند این برای حکمت، یک آدم عادل آرام نمی‌نشیند این برای عدل دوتا صفت است از دو اسم حَسن برای دوتا برهان یک آدم حکیم چرا چنین کار باطلی را می‌کند؟ یک آدم عادل چرا آرام می‌نشیند؟ این دوتا عنوان است، دوتا اسم است نه ترادف لفظی دارند، نه ترادف مفهومی و مانند آ‌ن، خب.
پرسش:...
پاسخ: بله، حالا آن ﴿إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ﴾ در حشر اکبر ممکن است حساب خاص داشته باشد فعلاً الآن بحث در حشر انسانهاست که آنها درباره حشر انسانها مشکل دارند در حشر وحوش در حشر اکبر آنجا هم روایات هست که حیوانات باید بالأخره به حسابشان رسیدگی بشود هم بعضی از آیات قرآن تأیید می‌کند که در حشر اکبر زمین محشور می‌شود، آسمانها محشور می‌شوند ﴿یَوْمَ تُبَدُّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ﴾ یعنی هم سماوات وضعش عوض می‌شود به حشرش برمی‌گردند، هم زمین محشور می‌شود اینها در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» گذشت در حشر اکبر زمین حشر دارد، آسمان حشر دارد اما اینکه فعلاً در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» مطرح است این است.
پس فصل اول این است که «المعاد حقٌّ بالضروره» فصل دوم ادلهٴ ضرورت معاد است ادله وحدت و کثرتش به حدود وُسطاست سه‌تا حدّ وسط را قرآ‌ن مطرح می‌کند در سه برهان «المعاد حقٌّ بالضروره لأنّ الله حکیم»، «المعاد حقٌّ بالضروره لأنّ الله عادلٌ»، «المعاد حقٌّ بالضروره لأنّ العالم خُلق بالحق» این هدفمدار است.
پرسش:...
پاسخ: نه، خدای حکیم که می‌خواهد آغاز کند خلقت را می‌گویند تو چه کار می‌خواهی بکنی تو که به عنوان مبدأ حکیم داری دست به کار می‌کنی چرا چنین کاری می‌خواهی بکنی این برای او حالا که خلقت کرده افرادی را دید بعضی ظالم‌اند بعضی مظلوم‌اند اگر بخواهد آرام بنشیند بگویند تو که عادلی چرا به حساب رسیدگی نمی‌کنی بعد خود این ساختار هم هدفمدار است، هدفمند است به پوچ ختم نمی‌شود ﴿أَلاَ إِلَی اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ﴾ نه تنها ﴿إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ﴾ الامور که جمع محلاّ به «الف» و «لام» است نه تنها صِیر دارد، بلکه صیرورت دارد اینها باید به مقصد برسند ﴿أَلاَ إِلَی اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ﴾ آن برای حشر اکبر است چون همه اینها به حق خلق شدند اگر به حق خلق شدند باید به هدفشان برسند دیگر.
خب، حالا برسیم به این آیات در قبال این ادله‌ای که قرآ‌ن کریم اقامه می‌کند آ‌نها منکران معاد استبعاداتی دارند مستحضرید که یکی از مهم‌ترین مشکلات مردم حجاز و مشرکان و همچنی مادّیین این بود که اینها مسئله معاد را درست درک نمی‌کردند در سورهٴ مبارکهٴ «القیامه» بعد از اینکه شبهه اینها را نقل می‌کند و جواب می‌دهد می‌فرماید خیلی از اینها وقتی درست ارزیابی بکنید اینها شبههٴ علمی ندارند برای اینکه ما پاسخ دادیم اینها شهوت عملی دارند، نه شبهه علمی اینها می‌خواهند جلویشان باز باشد ﴿أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَ لَّن نَجْمَعَ عِظَامَهُ ٭ بَلَی قَادِرِینَ عَلَی أَن نُّسَوِّیَ بَنَانَهُ﴾ ما این انگشتها و خطوط سرانگشتش را دوباره برمی‌گردانیم حالا این می‌گوید ﴿مَن یُحْیِی الْعِظَامَ وَهِیَ رَمِیمٌ﴾ عِظام که آن سخت‌‌ترین عضو بدن اوست ما آن سست‌ترین عضو بدنش را برمی‌گردانیم اینها راه علمی ندارند، شبهه علمی ندارند ﴿بَلْ یُرِیدُ الْإِنسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ﴾ این نمی‌خواهد خطّ قرمز داشته باشد خلاصه این می‌خواهد جلویش باز باشد این حرفی برای گفتن ندارد این می‌خواهد جلویش باز باشد اینکه می‌گویند اینها شبهه علمی ندارند فقط شهوت عملی دارند مهم‌ترین مسئله‌ای که انسان را متخلّق به اخلاق الهی می‌کند مسئله معاد است دیگر آدم وقتی ببیند مسئول است این کار زنده است و هم‌اکنون ممکن است بمیرد این هم از برکات الهی است که مرگ وقتش مستور و مخفی است این آدم را می‌سازد وگرنه مشرکین حجاز قبول داشتند خدا هست یک، واجب‌الوجود است دو، شریک هم ندارد سه، خالق کلّ هم هست چهار، مدیر کلّ هم هست پنج اینها را قبول دارند اینها فقط به درد علم کلام می‌خورد اینها سازنده نیست آ‌نکه سازنده است ربوبیّت است که الآن کار ما به دست چه کسی است و مسئله معاد و مسئولیت ما چه کسی را بپرستیم؟ ربّ ما چه کسی است؟ مدیر ما چه کسی است؟ آن ارباب مطلق، او ربّ مطلق اوست او ربّ‌الأرباب است، گردانندهٴ کلّ است، مدیر کلّ است، مدیرعامل است بله همه را قبول دارند همین مشرکین قبول داشتند در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» که بحثش گذشت فرمود از آنها سؤال بکنید ﴿مَن رَّبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ نه تنها ﴿لَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ﴾ اگر سؤال بکنید ﴿مَن رَّبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ آن مدیر کلّ چه کسی است؟ آن ربّ‌الأرباب چه کسی است؟ می‌گویند خدا، خب الآن ما کارمان به دست چه کسی است؟ این می‌گوید ارباب متفرّقون. حیات و ممات ما، صحّت و مرض ما، فقر و غِنای ما، مشکل ما را چه کسی حل می‌کند؟ می‌گویند این بتها. بعد که مُردیم چه می‌شود؟ هیچ.
مشکل مردم حجاز و مشرکین دیگر در توحید ربوبی بود آن است که آدم را می‌سازد الآن کار ما به دست چه کسی است؟ چه کسی را عبادت بکنیم؟ از چه کسی روزی بخواهیم؟ از چه کسی حلّ مشکل بخواهیم؟ الله، در برابر چه کسی مسئولیم؟ الله، این دوتا مشکل بود برای مردم حجاز قرآن می‌فرماید اینها راه علمی ندارند، حرفی برای گفتن ندارند اینها می‌خواهند جلویشان باز باشد الآن هم همین طور است همه ادلّه و شبهاتی که منکران معاد داشتند قرآن کریم نقل می‌کند می‌فرماید اینها فقط در حدّ استبعاد است دیگر ﴿وَمَا نَحْنُ بِمُسْتَیْقِنِینَ﴾ اینها مثل مطلب ریاضی که یا فلسفی نیست که یقین داشته باشند که می‌گویند چطور می‌شود خب قوی‌ترش که شده که چطور می‌شود چیست؟ ﴿وَمَا نَحْنُ بِمُسْتَیْقِنِینَ﴾ این مستشکلین درباره معاد یقین ندارند فقط استبعاد می‌کنند خب استبعاد نسبت به قدرت ما درست است اما نسبت به قدرت ازلی که استبعاد ندارد که لذا در سورهٴ «القیامه» فرمود اینها حرفی برای گفتن ندارند اینها می‌خواهند هیچ خطّ قرمزی نباشد ﴿بَلْ یُرِیدُ الْإِنسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ﴾ هیچ چیزی جلویش را نگیرد جلویش باز باشد حالا این آیات را ملاحظه بفرمایید.
آن طایفه اُولیٰ که نیازی به قرائت نیست برای اینکه هم معهود است و هم اصل ادّعا را طرح می‌کند که معاد روزی است ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ یعنی «المعادُ حقٌّ بالضروره» اما اینکه با حکمت خدا سازگار نیست، با عدل خدا سازگار نیست، با ساختار خلقت عالم سازگار نیست این را در چند طایفه از آیات قرآن کریم بیان فرمود. یک مقدار در سورهٴ مبارکهٴ «جاثیه» است آیه 21 و 22 فرمود: ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئَاتِ أَن نَّجْعَلَهُمْ کَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ اینها که با جارحه کاری که انسان با جارحه انجام می‌دهد می‌گویند «اجترح» یعنی «اکتسب بالجارحه» اینها که با جوارحشان سیّئات کسب می‌کنند اینها خیال می‌کنند با مُردن نابود می‌شود یک، مؤمنینی هم که با جوارحشان اعمال صالح انجام دادند اینها هم می‌میرند نابود می‌شوند دو، خب همه می‌شوند یکی که، یکسان که ﴿سَوَاءً مَحْیَاهُمْ وَمَمَاتُهُمْ﴾ یعنی هیچ معادی نیست؟ هیچ حساب و کتابی نیست؟ ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئَاتِ أَن نَّجْعَلَهُمْ کَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَوَاءً مَحْیَاهُمْ وَمَمَاتُهُمْ سَاءَ مَا یَحْکُمُونَ﴾ این یک برهان.
برهان دوم ﴿وَخَلَقَ اللَّهُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ﴾ چیزی که هدفمدار نیست، هدفمند نیست پوچ است، سُداست، باطل است حق نیست فرمود ما آسمان و زمین را به حق خلق کردیم هدف دارد باید به جایی برسد این دو. ﴿وَلِتُجْزَی کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ وَهُمْ لاَ یُظْلَمُونَ﴾ هر کسی در برابر عملش مسئول است و هیچ ظلمی هم به کسی نمی‌شود.
این دوتا برهان در سورهٴ مبارکهٴ «جاثیه» است بخشی از این در سورهٴ مبارکهٴ «ص» آمده در سورهٴ مبارکهٴ «ص» آنجا هم به همین دو برهان اشاره فرمود آیه 27 و 28 سورهٴ مبارکهٴ «ص» این است ﴿وَمَا خَلَقْنَا السَّماءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا بَاطِلاً﴾ ما هیچ ابزاری از مصالح ساختمانی بی‌هدفی در این عالم به کار نبردیم همه‌شان هدفمندند باطل در ساختار عالم راه ندارد پوچ، سُدا، بی‌هدفی، یاوه اینها نیست ﴿وَمَا خَلَقْنَا السَّماءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا بَاطِلاً ذلِکَ ظَنُّ الَّذِین کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ﴾.
آیه بعد، برهان دیگر ﴿أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ کَالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ﴾ خب اگر معدوم بشوند همه از بین بروند خبری نیست بعد از مرگ آن وقت کافر و مؤمن، عادل و ظالم می‌شوند یکسان ﴿أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ کَالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کَالْفُجَّارِ﴾ این شدنی نیست این با حکمت ما سازگار نیست، با عدل ما سازگار نیست ما چنین کاری نخواهیم کرد. خب، آیات دیگری هم همین سه حدّ وسط را با تعبیرات دیگر بیان می‌کند این هم مطلب دوم.
پس مطلب اول که به فصل اول برمی‌گردد اصل طرح مسئله است که معاد «حقٌّ لا ریب فیه» دوم اینکه با این سه برهان معاد «حقٌّ لا ریب فیه» می‌ماند شبهات اینها، شبهات اینها بخش‌اش به مبدأ قابلی برمی‌گردد، بخش‌اش به مبدأ فاعلی برمی‌گردد چطور این استخوان خاک‌شده می‌تواند زنده بشود؟ یک شبهه، چه کسی این را زنده می‌کند؟ شبهه دیگر چطور زنده می‌‌کند که دوّمی عین اوّلی باشد صعب‌ترین شبهه است که فصل ششم یا هفتم را تشکیل می‌دهد این مطلب دیگر.
حالا آنچه که به مبدأ قابلی برمی‌گردد بخش‌اش در همین سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» است که بحث می‌شود بخشی هم در پایان سورهٴ مبارکهٴ «یس» است همان آیات معروف ﴿أَوَلَمْ یَرَ الْإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن نُّطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِیمٌ مُّبِینٌ ٭ وَضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَنَسِیَ خَلْقَهُ قَالَ مَن یُحْیِی الْعِظَامَ وَهِیَ رَمِیمٌ﴾ این استخوانی را گرفته آورده بعد این را پودر کرده، ریخته، خاک کرده، نرم کرده گفته این رَمیم را، این مرموم را، این خاک‌شده را، این پودرشده را چه کسی زنده می‌کند؟ ﴿قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ که پاسخش گذشت.
در آیه محلّ بحث هم مشابه آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «یس» آمده ذکر فرمود، فرمود: ﴿قَالُوا أَءِذَا کُنَّا عِظَاماً وَرُفَاتاً﴾ این واژهٴ رُفات، فُعال غالباً جایی استعمال می‌شود که شکسته باشد و خُردشده باشد و نرم شده باشد و پودرشده حُطام از همین قبیل است آن کاههای خشکی که با یک تَلنگُر می‌شکند آن را می‌گویند حُطام، رُفات از همین قبیل است اگر خیلی نرم بشود از صورت ترابی دربیاید به صورت پودری ظهور کند این را می‌گویند رُفات حالا ما که پودر شدیم چه کسی دوباره ما را زنده می‌کند؟ ﴿أَءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِیداً﴾ آ‌ن وقت خدا پاسخ می‌دهد که هر وضعی باشید قدرت الهی هست.
پس آنها در حدّ استبعاد درباره مبدأ قابلی اشکال داشتند چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «ق» آیه سوم به این صورت ذکر شده ﴿بَلْ عَجِبُوا أَن جَاءَهُم مُنذِرٌ مِنْهُمْ فَقَالَ الْکَافِرُونَ هذَا شَیْ‏ءٌ عَجِیبٌ ٭ ءَإِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَاباً﴾ ما دوباره زنده می‌شویم؟ ﴿ذلِکَ رَجْعٌ بَعِیدٌ﴾ مستحضرید که «رَجْع» متعدّی است، «رجوع» لازم است ﴿إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ﴾ این رجوع است و لازم، ﴿رَبِّ ارْجِعُونِ﴾ از «رَجْع» است نه «رجوع» و متعدّی آن ﴿رَبِّ ارْجِعُونِ﴾، این ﴿إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ﴾ «رجوع» لازم است، «رَجْع» متعدّی است ﴿ذلِکَ رَجْعٌ بَعِیدٌ﴾ بعد خدا می‌فرماید: ﴿قَدْ عَلِمْنَا مَا تَنقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ وَعِندَنَا کِتَابٌ حَفِیظٌ﴾ که برهان مسئله است.
در آیات دیگر فرمود که اینها یقین ندارند ﴿وَمَا نَحْنُ بِمُسْتَیْقِنِینَ﴾ که حالا خواندن آنها هم لازم نیست. در سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» آیه هفت به این صورت بیان شد ﴿وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ به یکدیگر می‌گفتند یک خبر جدیدی هست که کسی پیدا شده می‌گوید شما که مُردید و خاک شدید و پودر شدید دوباره زنده می‌شوید ﴿وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا هَلْ نَدُلُّکُمْ عَلَی رَجُلٍ یُنَبِّئُکُمْ إِذَا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّکُمْ لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ﴾ بعد می‌گفتند که این ـ معاذ الله ـ یا فِریه بسته است یا جنون دارد ﴿أَفْتَرَی عَلَی اللَّهِ﴾ یعنی «أ إفْتَری» ﴿عَلَی اللَّهِ کَذِباً أَم بِهِ جِنَّةٌ بَلِ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ فِی الْعَذَابِ وَالضَّلاَلِ الْبَعِیدِ﴾ آن‌گاه ذات اقدس الهی برهان اقامه می‌کند که آن برهان شبیه براهینی است که در بخش قبلی گذشت این خلاصه شبهات منکرین معاد.
ذات اقدس الهی هم شبهه مبدأ قابلی را پاسخ می‌دهد، هم مبدأ فاعلی را پاسخ می‌دهد «من حیث القدره» هم مبدأ فاعلی را پاسخ می‌دهد «من حیث العلم» که می‌شود سه فصل، سه فصل یعنی سه فصل اگر خواست بنویسد تقریر کند تدریس کند باید همه اینها اگر انباری حفظ بکند دیگر ملاّ نخواهد شد یک سلسله اشکال هم به مبدأ قابلی برمی‌گردد که آیا اینها می‌توانند دوباره زنده بشوند یا نه؟ یک سلسله اشکال به مبدأ فاعلی برمی‌گردد چه کسی می‌تواند صعب‌تر از همه و دشوارتر از همه مشکل علمی است چه کسی می‌تواند دوّمی را عین اوّلی بکند نه چه کسی می‌تواند دوباره خاک را زنده بکند تا شما بگویید همان است که اول زنده کرده آنکه در سورهٴ مبارکهٴ «یس» است مشکل قدرت را حل می‌کند، نه مشکل علم را بله خدا دوباره قادر است که از خاک بشر خلق بکند اما کجا این دوّمی عین اوّلی است آنکه مستصعب است، نه صعب اشکال علمی است که فصل ششم یا هفتم مسئله است اینها را ذات اقدس الهی یکی پس از دیگری پاسخ داد.
دربارهٴ مبدأ قابلی فرمود مگر اینها خاک نیستند هر چه می‌خواهند بشوند ما قبلاً که این کار را کردیم پس اینها قابلیّت دارند در همین آیه محلّ بحث فرمود اینها می‌گویند ما که رُفات شدیم، پودر شدیم دوباره می‌شویم می‌فرماید اگر پودر بشویم که آسان‌تر است، آهن بشوید که سخت‌تر است، صخرهٴ صمّا بشوید که سخت‌تر از آن پودر است ما دوباره شما این می‌تواند بالأخره به صورت انسان اوّلی دربیاید این طور نیست که نشود این کار را کرد ﴿وَقَالُوا أَءِذَا کُنَّا عِظَاماً وَرُفَاتاً أَءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِیداً ٭ قُلْ کُونُوا حِجَارَةً﴾ حالا شما که می‌گویید نرم بشویم که اگر سخت هم بشوید سنگ بشوید، آهن بشوید یا آ‌نچه سنگین‌تر از اینهاست بشوید بالأخره یک موادّ فلزی است ممکن است از آهن سخت‌تر باشد ﴿قُلْ کُونُوا حِجَارَةً أَوْ حَدِیداً ٭ أَوْ خَلْقاً مِّمَّا یَکْبُرُ فِی صُدُورِکُمْ﴾ این قابل هست برای اینکه اینها مبدأ قابلی‌اند در اختیار خالق متعال‌اند به هر صورتی هم می‌توانند دربیایند.
و دلیل اینکه قبلاً همینها انسان شدند در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «یس» هم فرمود: ﴿قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ الآن هم در همین بخش سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» می‌فرماید اگر اینها مشکل مبدأ قابلی‌شان حل شد به مبدأ فاعلی رسیدند گفتند چه کسی می‌تواند بگو همان که بار اول این کار را کرده هم این زمین بار اول حیات‌پذیر شد انسانیّت را قبول کرد، هم ذات اقدس الهی توانست بار اول انسان بیافریند ﴿إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ﴾ در بار دوم هم این موادّ اوّلیه صورت‌پذیرند، در بار دوم هم ذات اقدس الهی صورت‌بخش است ﴿فَسَیَقُولُونَ مَن یُعِیدُنَا﴾ در همین بخش سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» ﴿قُلِ الَّذِی فَطَرَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ این می‌شود جدال احسن این احتجاج مرحوم طبرسی را ملاحظه بفرمایید.
از وجود مبارک امام(سلام الله علیه) سؤال کردند که آیا وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) جدال کرده یا نه؟ فرمود بله، برای اینکه خدا فرمود: ﴿ادْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ وقتی خدا دستور بدهد جدال احسن بکن یقیناً جدال کرده عرض کرد کجا جدال کرده؟ فرمود بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «یس» و مانند آن این جدال احسن است، جدال احسن آن است که از مقدّمات معقولِ مقبول کمک گرفته بشود اگر از مقدّمات معقول «من حیث هی معقول» کمک گرفته بشود می‌شود حکمت و برهان، اما اگر از مقبولاتی که معقول نیستند کمک گرفته بشود ـ معاذ الله ـ می‌شود مِرا و جدال باطل اما اگر از مقدّماتی که حقّ‌اند فی نفسه و مورد پذیرش طرف‌اند از جهت دیگر هم معقول‌اند، هم مقبول می‌شود جدال احسن.
آنکه مرحوم طبرسی در احتجاج نقل کرده است این است که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برابر بخش پایان سورهٴ مبارکهٴ «یس» جدال احسن کرده این مقدمات هم حق است فی نفسه، هم آنها قبول دارند فرمود شما که قبول دارید خدای سبحان بشر را از خاک آفریده خب همان خدا می‌تواند دیگر.
این هم مبدأ قابلی را پاسخ دادند، هم مبدأ فاعلی را پاسخ دادند این اشکالات صعب به نظر آنها را قرآ‌ن حل کرد می‌ماند مستصعب و آن این است که از کجا دوّمی عین اوّلی است؟ بالأخره این بدن خاک شد بعد درخت شد، بعد میوه شد باز بدن شد، باز بدن شد، باز بدن شد ابدان متراکمه دارد این را در سورهٴ مبارکهٴ «لقمان» پاسخ داده فرمود این ذرّات بالأخره نزد شما مجهول است نزد او که مجهول نیست در سورهٴ مبارکهٴ «لقمان» آیه شانزده به این صورت بیان فرمود، فرمود: ﴿یَا بُنَیَّ﴾ در آیات دیگر هم این مضمون آمده ﴿إِنَّهَا﴾ آن خصلت، آن صفت، آن هویّت، آن «ما شئت فسمّ» ﴿إِنَّهَا إِن تَکُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُن فِی صَخْرَةٍ أَوْ فِی السَّماوَاتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ﴾ او چون لطیف است، مجرّد است تجرّدش نامتناهی است، علمش نامتناهی است همه اینها را او آشناست.
آنچه که مانع علم آدم است یا ریزی است که خیلی خیلی ریز است آدم نمی‌بیند یا دوری است یا تاریکی است یا محجوب‌بودن است موانع معروف همین چهارتاست دیگر آدم چیزی را که نمی‌فهمد یا خیلی دقیق است در مفاهیم و معانی یا خیلی ریز است هزارها بار از این ذرّات ریزتر است این ریزی حسّی و تجربی که بالأخره راه برای درک اینها نیست دیگر یا ریزی و دقیقی چه در معنا، چه در صورت این یکی یا دوربودن در دسترس نیست که می‌گویند فلان مطلب بعیدالمَنال است در نزدیک ذهن مخاطب نیست یا فلان شیء در آن بخش از آسمانها کشف نشده است ﴿فَلاَ أُقْسِمُ بِمَا تُبْصِرُونَ ٭ وَمَا لاَ تُبْصِرُونَ﴾ یا خیلی دور است یا نه، در حجاب است در درون این ستون است کسی نمی‌تواند بفهمد و ببیند یا در تاریکی است دیگر بالأخره یا کوچکی یا دوری یا حجاب یا ظلمت اینها مانع است.
این موانع چهارگانه را ذات اقدس الهی در این آیه سورهٴ مبارکهٴ «لقمان» بیان کرد فرمود: ﴿یَا بُنَیَّ إِنَّهَا إِن تَکُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ﴾ اگر خیلی ریز باشی، خیلی ریز باشی ﴿فَتَکُن فِی صَخْرَةٍ﴾ در درون سنگ باشد که حجاب در آن است که در تاریکی است دیگر.
﴿أَوْ فِی السَّماوَاتِ﴾ باشد که خیلی دور است یا در زمین چال کرده باشد، مستورش کرده باشد ﴿یَأْتِ بِهَا اللَّهُ﴾ چون «هو الذی فی السماء إلهٌ وفی الأرض إلهٌ وفی الحجر إلهٌ وفی الشجر إلهٌ» آن قدر وحدت او قاهر است که همه جا خودش، خودش است ما در مفاهیم از مفهوم شیء بازتر و جامع‌تر نداریم که «الشیء» می‌گویند انکر نکرات است این مفهوم شیء همهٴ اشیای عالم را شامل می‌شود «یصدق علیه أنه شیء» اما چون مفهوم است، ضعیف است هر جا رفت دامنگیر همانجا می‌شود مثلاً این سنگ می‌گوییم «هذا شیءٌ و هذا الشیء حجرٌ» در آب می‌گوییم «هذا شیءٌ و هذا الشیء ماءٌ» این شیء «داخلٌ فی الأشیاء بالممازجه» اما وجه‌الله، نه آن هویّت مطلق که فوق وجه‌الله است آن وجه‌الله همه‌جا هست اما همه‌‌جا خودش، خودش است «هو الذی فی الشجر إلهٌ وفی الحجر إلهٌ» نه «فی الحجر حجرٌ وفی الشجر شجرٌ» به کسی مهلت نمی‌دهد آنجا ﴿هُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَفِی الْأَرْضِ إِلهٌ﴾ همه‌جا هست ﴿هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ﴾ اما همه‌جا خودش، خودش است نه موضوع قرار می‌گیرد برای یک محمول مشخصی، نه همتای چیز دیگر است.
خب، اگر برای ما دور است خدای سبحان که ﴿فِی السَّماءِ إِلهٌ وَفِی الْأَرْضِ إِلهٌ﴾ برای او نزدیک است دیگر آنجا هم هست دیگر.
پرسش:...
پاسخ: آن در مسئلهٴ معاد، امکان معاد است ولی خب آنجا تازه ما باید به آن صعب دیگر برسیم که مسئلهٴ تناسخ باشد چون همه این حرفهایی که گفته شد تا حال تناسخیه قبول دارند یعنی می‌گویند عالم حق است یک، خدا حکیم است دو، عادل هم هست سه، باید جزا باشد، پاداش باشد اما در همین دنیاست روحها دوباره برمی‌گردند اینجا.
اگر کسی خواست راه کلام را طی کند راه این بخشهای تفسیری را طی کند راه همین است که اشاره شده اما اگر در برابر یک اشکال نفس‌گیر دیگری قرار گرفت باید از آیات دیگر کمک گرفت آن بحث، بحث فلسفی است که آیات دیگر به کمک آنها می‌آیند تناسخی که قبول دارد خدایی هست، عدلی هست، حکمتی هست، نظام بر حق است، باید پاداش باشد، باید کیفر باشد منتها می‌گوید دوباره انسان برمی‌گردد به همین عالم می‌چشد.
تا ما استحالهٴ تناسخ را ثابت نکنیم یک و استحالهٴ اینکه دنیا نمی‌تواند دارالمجازات باشد این دار ابتلا و آزمون است دو، آن اشکال تناسخیها حل نمی‌شود که این در فلسفه مطرح است که بخش دقیقی از آیات قرآن به عهده اوست. اما آنچه که معروف اهل تفسیر است که بحث کلام است و به اذهان خیلیها هم نزدیک‌تر است همین راههاست اگر یک اشکال نفس‌گیر شد یک جواب نفس‌گیر دیگری هم کنارش هست تازه جریان زنده کردن معاد و جریان حضرت ابراهیم و امثال ذلک چون دنیا نمی‌تواند حل بکند آن وقت تازه می‌افتیم در آن چالهٴ تناسخ، تناسخیها می‌گویند بله، ممکن است انسان در دنیا دوباره زنده بشود اما وقتی ثابت شد روح مجرّد است، مرگی در کار نیست، انسان از عالمی به عالم دیگر منتقل می‌شود و آیات سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیات سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» که جریان شهدا را تشریح می‌کند فرمود مبادا بگویید این شهید مُرده است یعنی آن زنده است این احتیاج ندارد که دوباره ما برگردیم این بدن تکّه‌تکّه خونبارشده را زنده کنیم اینکه نمرده سرّش این است که شما آن سَمت آن صفحه را نمی‌بینید ﴿لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتاً﴾ ، ﴿لاَ تَقُولُوا لِمَن یُقْتَلْ﴾ اینها سطحش فوق سطح تفسیر است فرمود شما که نمی‌میرید که همه این شش، هفت فصل برای اینکه شما خیال کردید مُردید نه خیر اتاقتان عوض شد آن یک راه دیگر است.
حالا این شهدا روحشان مجرّد است افراد دیگر نیست؟ اینها هم مثل ما هستند دیگر ما هم مثل اینها هستیم گاهی ممکن است انسان شهید نشود فاتح بشود ولی فتحش بیش از شهادت باشد، خب وجود مبارک حضرت امیر شهید شد یک، وجود مبارک حضرت امیر فاتح خیبر بود دو، آن فتح خیبرش بالاتر از این شهادت بود برای اینکه پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آن تعبیری که درباره فتح دارد که «لضربةُ علیٍّ لعمرو یوم الخندق تعدل عبادة الثقلین» یعنی اصل اسلام را آن شمشیر حفظ کرد آن وقت در کنار آن برکت و آن رحمت شهادت او هم اثر دارد خب اگر خدای ناکرده در آن صحنه آن فتح خیبر نبود اسلامی در کار نبود تا مسئله جهاد و شهادت مطرح بشود تا مدینه‌ای باشد و حکومتی باشد و امثال ذلک آن یک راه دیگر است.
بنابراین ما تا حال این هفت فصل را که طی کردیم برابر همین جریان عادی است البته شبهه تناسخ باید حل بشود و ابطال بشود.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:35

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی