display result search
منو
تفسیر آیات 49 تا 52 سوره اسراء _ بخش چهارم

تفسیر آیات 49 تا 52 سوره اسراء _ بخش چهارم

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 12 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 49 تا 52 سوره اسراء _ بخش چهارم"
قرآن کریم در جریان معاد از راههای گوناگون مردم را هدایت کرد
انسان مؤلّف از روح و بدن است و روح هرگز از بین نمی‌رود.
نظام خلقت به حق و هدفمند است.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَقَالُوا أَءِذَا کُنَّا عِظَاماً وَرُفَاتاً أَءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِیداً ﴿49﴾ قُلْ کُونُوا حِجَارَةً أَوْ حَدِیداً ﴿50﴾ أَوْ خَلْقاً مِّمَّا یَکْبُرُ فِی صُدُورِکُمْ فَسَیَقُولُونَ مَن یُعِیدُنَا قُلِ الَّذِی فَطَرَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَسَیُنْغِضُونَ إِلَیْکَ رُؤُوسَهُمْ وَیَقُولُونَ مَتَی هُوَ قُلْ عَسَی أَن یَکُونَ قَرِیباً ﴿51﴾ یَوْمَ یَدْعُوکُمْ فَتَسْتَجِیبُونَ بِحَمْدِهِ وَتَظُنُّونَ إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا قَلِیلاً ﴿52﴾

قرآن کریم در جریان معاد از راههای گوناگون مردم را هدایت کرد یکی از راه بیان حقیقت انسان که مؤلّف از روح و بدن است و روح هرگز از بین نمی‌رود. یکی از راه بیان ساختار نظام خلقت که خلقت به حق است، هدفمند است بی‌هدف نیست و یکی از راه قابلیّت این مواد برای حیات مجدّد یکی هم بیان قدرت بی‌انتهای خدای سبحان، یکی هم بیان علم نامحدود خدای تعالی.
این مطالب که ارائه شد فرمود آنها چون این مبادی را نمی‌پذیرند به حسب ظاهر ساکت می‌شوند اما ساکن و مطمئن نخواهند شد ﴿فَسَیُنْغِضُونَ إِلَیْکَ رُؤُوسَهُمْ﴾ اینها سرها را تکان می‌دهند به علامت استهزا و مسخره و امثال ذلک. در جریان حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) و مانند آن در آن بخشها دارد که ﴿نُکِسُوا عَلَی رُؤُوسِهِمْ﴾ اینها سرشان خم می‌شود یعنی مُنفعل‌اند حرفی برای گفتن ندارند اما اینجا انغاض رأس غیر از نَکس رأس است ﴿فَسَیُنْغِضُونَ إِلَیْکَ رُؤُوسَهُمْ﴾ سر را تکان می‌دهند علامت استهزا و مسخره که شما کجایید این حرفها چیست که شما می‌زنید بعد سؤالشان را از راه زمان ادامه می‌دهند می‌گویند پس چه موقع قیامت قیام می‌کند که در حقیقت استبطا است که اگر قیامت حق است چرا تاکنون ظهور نکرده و قیام نکرده ﴿مَتَی هُوَ﴾ پاسخش این است که ﴿عَسَی أَن یَکُونَ قَرِیباً﴾ امکان معاد ثابت شده، ضرورت معاد ثابت شده از هر راه. فرمود شاید نزدیک باشد یکی از حکمتهای الهی همان مخفی‌بودن زمان مرگ، مخفی‌بودن زمان بَعث و مانند آن است چون انسان اگر بداند چه موقع می‌میرد توبه را به تأخیر می‌اندازد یا اگر بداند قیامت چه موقع قیام می‌کند توبه را به تأخیر می‌اندازد اما وقتی نداند چه موقع می‌میرد، نداند قیامت چه موقع قیام می‌کند همیشه آماده است.
فرمود: ﴿قُلْ عَسَی أَن یَکُونَ قَرِیباً﴾ شاید نزدیک باشد امام رازی می‌گوید که تقریباً ششصد سال از زمان نزول آیه تا زمان تفسیر من گذشت چطور قیامت هنوز قیام نکرده؟ برای اینکه الآن ششصد سال گذشت دیگر از زمان نزول آیه تا عصر تألیف تفسیر فخررازی جواب می‌دهد که چون قسمت مهمّ زمان گذشت و کمی از آن مانده است صادق است که بگویند نزدیک شده، خب الآن بیش از آن مقدار تقریباً هشتصد سال گذشت و هنوز هم معلوم نیست قیامت چه موقع قیام می‌کند.
اگر ما دنیا را نسبت به ابدیّت معاد بسنجیم کلّ دنیا متاع قلیل است، کلّ دنیا زمان اندک است حتی دنیا به علاوهٴ برزخ هم فرصت کوتاهی‌اند، زمان کمی‌اند نسبت به ابدیّتی که بشر در پیش دارد هم دنیا قلیل است و هم برزخ قلیل است، هم دنیای به علاوهٴ برزخ قلیل است در این مدتهای گذرا می‌شود گفت نزدیک است یعنی خیلی نمانده، خیلی نمانده نه آن طوری که جناب امام رازی تفسیر می‌کند که چون گذشته بیش از آینده است لذا نزدیک است، خیر مجموع دنیا و برزخ نسبت به معاد خیلی کم است بنابراین این مدت کوتاه نسبت به آن ابدیت که سنجیده بشود خیلی نمانده ولو ده میلیون سال هم باشد می‌گویند خیلی نمانده برای اینکه نسبت به ابدیّت ده میلیون سال اصلاً قابل قیاس نیست. به هر تقدیر این ﴿عَسَی أَن یَکُونَ قَرِیباً﴾ بر اساس این توجیهات قابل ارائه است.
راه دیگری که برای قُرب قیامت مطرح است آن است که در زمان مرگ قیامت صغرا اگر قیام می‌کند «من ماتَ فقد قامت قیامته» برزخ طلیعهٴ قیامت است قرآن کریم کسانی که در دنیا هستند جریان برزخ را آخرت حساب می‌کند کسانی که وارد صحنهٴ قیامت شدند جریان برزخ را مَکث در زمین می‌دانند برای ما که هنوز در دنیاییم جریان برزخ جزء آخرت محسوب می‌شود و چون مرگ وقتش معلوم نیست و شاید زود فرابرسد و اگر کسی مُرد قیامتِ او قیام می‌کند پس ﴿عَسَی أَن یَکُونَ قَرِیباً﴾ پس دو بیان است یکی به لحاظ برزخ است که برزخ نسبت به دنیا جزء آخرت حساب می‌شود و یکی اینکه کلّ دنیا و برزخ نسبت به معاد بسیار اندک‌اند ﴿قُلْ مَتَاعُ الدُّنْیَا قَلِیلٌ﴾ کلّ دنیا قلیل است و این زمان کم نسبت به زمان معاد که ابدی است چون کم است می‌شود گفت نزدیک است خب.
پرسش: سؤال از ﴿مَنْ یُعِیدنا﴾ است.
پاسخ: آنکه بحثش گذشت.
پرسش: بنا بر بیان اوّلن یست؟
پاسخ: نعم، پس ﴿فَسَیَقُولُونَ مَن یُعِیدُنَا﴾ ﴿مَن یُعِیدُنَا﴾ که در این سوره محلّ بحث بود با ﴿مَن یُحْیِی الْعِظَامَ﴾ که در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «یس» است سخن از مبدأ فاعلی است که قادر چه کسی است؟ خدای سبحان پاسخ داد ﴿قُلِ الَّذِی فَطَرَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ که جدال احسن بود.
این سؤال و جواب که گذشت آنها قانع نشدند سرشان را به علامت مسخره حرکت می‌دهند نه ﴿نُکِسُوا عَلَی رُؤُوسِهِمْ﴾ سر خم بکنند و منفعل بشوند و ساکت بشوند، قبول بکنند بلکه سر را به علامت مسخره حرکت می‌دهند انغاض رأس است بعد می‌گویند خب چه موقع قیامت قیام می‌کند پاسخش این است که ﴿عَسَی أَن یَکُونَ قَرِیباً﴾ در جریان معاد فرمود: ﴿عَالِمِ الْغَیْبِ﴾ آنها هم در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «جن» این است که از شما سؤال می‌کنند قیامت چه موقع قیام می‌کند؟ بگو ﴿إِنْ أَدْرِی أَقَرِیبٌ مَّا تُوعَدُونَ﴾ آیا قیامت نزدیک است یا دور؟ این به علم ذات اقدس الهی وابسته است گرچه در آیه بعد دارد ﴿عَالِمُ الْغَیْبِ فَلاَ یُظْهِرُ عَلَی غَیْبِهِ أَحَداً ٭ إِلَّا مَنِ ارْتَضَی مِن رَّسُولٍ﴾ تأیید می‌کند که جریان معاد را هم وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌داند به علم الهی ولی در آن بخش و در این بخش مسئلهٴ قیامت به عنوان اینکه وقتش فرصت نیست روشن هست یعنی بیان می‌کند که نزدیک است.
بعد فرمود شما کاری به زودبودن یا دیربودن جریان قیامت کار نداشته باشید که قیامت چه موقع قیام می‌کند شما برای آن روز چه چیزی فراهم کردید روزی فرامی‌رسد که خدای سبحان همه شما را می‌خواند ﴿یَوْمَ یَدْعُوکُمْ﴾ آن‌گاه ﴿فَتَسْتَجِیبُونَ بِحَمْدِهِ﴾ آنها که مؤمن‌اند همواره در دنیا اهل حمدند، برزخ هم اهل حمدند، وقتی وارد سرزمین بهشت شدند می‌گویند ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی صَدَقَنَا وَعْدَهُ وَأَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَیْثُ نَشَاءُ﴾ آغاز ورود مؤمنان در سرزمین بهشت با حمد شروع می‌شود و پایان دعوت و دعای آنها هم حمد است که ﴿دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَتَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلاَمٌ وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ فاتحه کلام بهشتیان و خاتمهٴ کلام بهشتیان حمد الهی است همین که وارد سرزمین بهشت شدند ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی صَدَقَنَا وَعْدَهُ وَأَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَیْثُ نَشَاءُ﴾ ﴿وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ﴾ هم ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ است اما دیگران که اهل حمد نبودند وقتی وارد سرزمین معاد شدند می‌بینند عجب عالمی است، عجب حکمتی است، عجب حقیقتی است همه اختلافها رخت برمی‌بندد حق روشن می‌شود، همه آنچه که در اسرار و صدور مردم بود علنی شده چه عالم خوبی است، چه حقیقت روشنی است ﴿فَتَسْتَجِیبُونَ بِحَمْدِهِ﴾ ﴿یَوْمَ یَدْعُوکُمْ فَتَسْتَجِیبُونَ بِحَمْدِهِ﴾ وقتی برمی‌خیزید می‌گویید «اللهم ربّنا ولک الحمد» مؤمنان از یک سو، دیگران هم چون حق برایشان روشن می‌شود از سوی دیگر.
اما حالا دعوت، خدای سبحان هر فردی را به نام او دعوت می‌کند یا بر اساس ﴿یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ﴾ هر کسی را به نام امام او دعوت می‌کند؟ اگر فرمود علویها بیایند شیعه‌ها جمع می‌شوند، اگر گفت خدای ناکرده فلان گروه بیایند نام دیگری را برد خب آنها جمع می‌شوند ﴿یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ﴾ آن روز دیگر افراد را به اسم صدا نمی‌زنند، افراد را به نام آن کسانی که پایه‌های اصول دینشان به آنها وابسته است مثل عترت که عِدل قرآن است دعوت می‌کنند ﴿یَوْمَ﴾ بالأخره ﴿نَدْعُوا کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ﴾. اینجا هم فرمود: ﴿یَوْمَ یَدْعُوکُمْ فَتَسْتَجِیبُونَ بِحَمْدِهِ﴾ بعد می‌فرمایند: ﴿وَتَظُنُّونَ إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا قَلِیلاً﴾ بعد هم جای دیگر این را امضا کرده فرمود آنهایی که اهل علم‌اند می‌گویند شما مدت کمی ماندید حالا ده سال یا ده میلیون سال در برزخ و اینها ماندید چیزی نیست اما وقتی به ابد رسیدید دیگر این ده میلیون سال نسبت به ابد قابل سنجش نیست. این اجمالی از مطالبی که مربوط به این بخش از آیات بود.
پرسش: ببخشید یک سؤالی راجع به بحث وجود است و آن اینکه شهدا و اولیا که بدنشان نمی‌پوسد آنها چه می‌کردند؟
پاسخ: آنها اگر ذات اقدس الهی اراده کرد که خیلی از اینها ابدانشان در قبر نمی‌پوسد ابدان اینها سالم می‌ماند ولی از اینکه فرمود شهدا زنده‌اند اختصاصی به شهدا ندارد از همان آیه سورهٴ مبارکهٴ «بقره» و سورهٴ «آل‌عمران» استفاده می‌شود که انسان روحش نمی‌میرد به دلیل همان جریان قََلیب بدر آقایانی که مکه مشرّف شدند اینهایی که از راه زمینی می‌روند بین مکه و مدینه جریان بدر مطرح است جریان بدر را اگر کسی از نزدیک توقف کرده باشد آنجا هم چاه بدر به عنوان یک چاه نمادین هست و چاهی هست و دَلوی هست و یک چرخ آبکشی هست به عنوان نمادین بعد قبرستان شهدا هست و بعد دیواری کشیده شده پشت این دیوار آن قَلیب و چاهی است که اجساد نحس مشرکان را آنجا انداخته بودند در جریان بدر وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بعد از اینکه اجساد نحس مشرکان در فاصله‌ای در آن چاه انداخته شد حضرت تشریف بردند بالای چاه فرمودند ما وعده‌های الهی را یافتیم ﴿وَجَدْنَا مَا وَعَدَنَا رَبُّنَا حَقّاً فَهَلْ وَجَدْتُمْ مَا وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقّاً﴾ بالای چاه چون قبرستان کفّار باید از قبرستان مسلمین جدا باشد وجود مبارک حضرت دستور دادند فاصله‌ای باشد آنجا چاه بکَنند الآن کاملاً این مرز جداست یعنی دیواری است بین قبور شهدای بدر(رضوان الله علیهم) و پشت این دیوار همان قَلیب و آن چاهی است که مشرکان دفن شدند.
حضرت بالای آن چاه رفت و با اینها گفتگو کرد به حضرت عرض کردند که با چه کسی گفتگو می‌کنی؟ فرمود با اینها با همینهایی که مُردند، عرض کردند اینها که خب مردند اینها که حرف نمی‌شنوند فرمود: «ما أنتم بأسمع لما أقول منهم» این‌‌چنین نیست که حرفهای مرا شما بهتر از اینها بشنوید اینها هم حرف می‌شنوند منتها مأذون نیستند در گفتن، خب این‌‌چنین نیست که فقط مؤمنان یا شهدای اهل ایمان زنده باشند مشرک هم زنده است منتها او «فی حُفرة من حُفرِ النیران» این بیان نورانی حضرت در بالای قَلیب و چاه بدر که فرمود: «ما أنتم بأسمع لما أقول منهم» معلوم می‌شود چه کافر، چه مؤمن همه زنده‌اند اینکه در بحثهای قبل اشاره شد آن کسانی که مؤمن‌اند رحلت کردند اصرار می‌کنند که تشییع‌کننده‌ها بیشتر بمانند برای اینکه وقتی که اینجا هستند اذکار الهی دارند، آیات خوانده می‌شود، توسل به اهل‌بیت است، ذکر است، دعاست، مناجات است اما وقتی متفرّق بشوند هر کسی مشغول کار خودش است نه اینکه اگر متفرّق بشوند مشغول دعا و قرآن باشند به این نرسد و فرقی باشد بین قبل‌القبر و بعدالقبر بلکه برای آن است که وقتی متفرّق شدند هر کسی دنبال کار خودش می‌رود و از طرفی هم این جریان هُول مطَّلع کار آسانی نیست انسان خیال می‌کند که این قبر فاصله‌اش یک متر و نیم است این میّت را می‌خواهند در فاصله یک متر و نیم جا بدهند یک متر و نیم که خیلی عمیق نیست این طور نیست وقتی میّت بیچاره را بردند لبهٴ قبر وقتی می‌خواهند وارد قبر کنند گویا او را به گودال عمیق دارند می‌سپارند هر چه این تشییع‌کننده‌ها بیشتر طلب مغفرت کنند، توسل باشد، قرآن باشد، ذکر مصیبت باشد، آیات الهی باشد، اذکار باشد یک مقدار سبک می‌شود این هول مطّلع که در روایات هست همین است از وجود مبارک امام مجتبی(سلام الله علیه) سؤال کردند چرا این قدر بی‌تابی می‌کنید؟ فرمود فراق از أحبّه و هول مطّلع شما نمی‌دانید این قبر چه خبر است خیال می‌کنید همین یک متر و نیم است خب یک متر و نیم آدم خب وارد یک خاک یک متر و نیمی بشود این طور نیست.
غرض این است که چه انسان کافر باشد، چه انسان مؤمن مرگ مفارقت روح و بدن است بعد یا «فی روضة من ریاض الجنة» ان‌شاءالله یا خدای ناکرده «فی حُفرة من حُفَر النیران» هم شهدای بدر زنده‌اند و هم مشرکان بدر در کنار آن قَلیب.
پرسش: در مورد شهدا و انسان حیّ این آیه حتماً لحاظ شده چون شهدا آزادی عمل بیشتری دارند و می‌آیند دیدن اقوامشان.
پاسخ: بله، البته بله.
پرسش: ولی آنهایی که در حفرات جهنم‌اند.
پاسخ: آنها بله، بسته‌اند قدرتی ندارند مثل انسان آزاد و انسان در بند اما حیات هست، حیات هست خیلیها هستند که.
پرسش:...
پاسخ: نه، آن ﴿فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ﴾ هست، ﴿یُرْزَقُونَ﴾ است او یقیناً حُکم خاصّ خودش را دارد با افراد عادی فرق می‌کند ولی در اصل حیات که نشانه تجرّد روح است فرقی نیست این مؤمن یا «فی روضة من ریاض الجنة» است یا بالاترش «فرحین عند الله» ولی در هر دو حال زنده است، متنعّم است و می‌بیند و می‌شنود و سخن می‌گوید و مانند آن. بعضیها هستند که شهید نشدند، فاتح‌اند ولی بالاتر از شهیدند همان قصّه حضرت امیر(سلام الله علیه) که نقل شده است آن اثری که در شهادت آن حضرت بود به اندازه اثری که در فتح او در یوم‌الخندق بود که نبود فرمود: «لضربةٌ علیّ(علیه السلام) لعمرو یوم الخندق تعدل عبادة الثقلین» گاهی یک فتح بالاتر از چندین شهادت است حتی اثر شهادت خود حضرت امیر(سلام الله علیه) در لیله قدر محصول همان شمشیر فاتحانهٴ یوم‌الخندق است اگر آن نبود اسلامی نبود وقتی اسلام نباشد حالا مسئله شهادت و جهاد و اینها هم راه ندارد این وصف ممتاز برای فاتح آمده است نه وصف شهید «ضربةٌ علیّ(علیه السلام) یوم الخندق تعدل عبادة الثقلین» این است بنابراین گاهی فاتح بالاتر از شهید است، فتح بالاتر از شهادت است، شهادت احدی‌الحُسنیین است اما آن فتح زمینهٴ حفظ آثار همهٴ شهدا را فراهم می‌کند و مانند آن.
به هر تقدیر این بخش از آیات به حسب ظاهر تمام شد یک مقدار سؤالاتی آمده است که درباره بدن و کیفیت تغییر بدن و کیفیت تبدیل زمین و اینها که همه اینها با یک بحث گسترده‌تری در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» آیه 48 آنجا بحث شد آنجا که فرمود: ﴿یَوْمَ تُبَدُّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ وَبَرَزُوا لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ﴾ آنجا غالب این اشکالات و شبهات که هویّت انسان به چیست؟ رابطه نفس و بدن چیست؟ اساس بدن به چیست؟ تغییر زمین چگونه است؟ انسان قبل یا بعد زنده می‌شود ﴿مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ وَفِیهَا نُعِیدُکُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُکُمْ تَارَةً أُخْرَی﴾ با ﴿یَوْمَ تُبَدُّلُ الْأَرْضُ﴾ چگونه هماهنگ است مبسوطاً آنجا مطرح شد.
اما جریان توفّی که به معنای مرگ است درباره مسیح(سلام الله علیه) هم به کار رفت آنجا اگر کلمهٴ توفّی محض بود ﴿إِنِّی مُتَوَفِّیکَ﴾ خب نشانهٴ موت بود ولی در کنارش ﴿وَرَافِعُکَ إِلَیَّ﴾ است چون با ﴿رَافِعُکَ إِلَیَّ﴾ یک‌جا ذکر شد لذا صریح در ارتحال حضرت مسیح نیست استفادهٴ اینکه وجود مبارک مسیح(سلام الله علیه) رحلت کرده است از این آیات آسان نیست.
اما برسیم به آن بخشهایی که در بحث دیروز یا پریروز اشاره شد که تفسیر قرآن یک راه عمیق‌تری دارد آنها هم اجمالاً مشخص بشود آدم بداند که قرآن با چه عظمت و جلالی نازل شده است بعد همین که یک ده، بیست، سی سال یا کمتر و بیشتر با قرآن بود مغرور نشود نگوید من حالا قرآن را فهمیدم به اسرار قرآن پی بردم و مانند آن. اصل عظمت قرآن روشن بشود. در سورهٴ مبارکهٴ «حشر» فرمود این قرآن اگر بر کوه نازل بشود کوه متلاشی می‌شود ﴿لَوْ أَنزَلْنَا هذَا الْقُرْآنَ عَلَی جَبَلٍ﴾ آیه 21 سورهٴ مبارکهٴ «حشر» این است ﴿لَوْ أَنزَلْنَا هذَا الْقُرْآنَ عَلَی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خَاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ وَتِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ﴾ این یک مطلب.
مطلب دیگر اینکه از وجود مبارک سیدالشهداء(سلام الله علیه) رسیده است از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیهما) رسیده است که قرآن عبارات «علی أربعة اقسام» عباراتی دارد، اشاراتی دارد، لطایفی دارد و حقایقی دارد عبارات برای توده مردم است، اشارات برای خواص است، لطایف برای اولیاست، حقایق برای انبیاست اینکه وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) به یکی از مفسّران رسمی و معروف کوفه به نام قُتاده فرمود چگونه طبق قرآن فتوا می‌دهی در حالی که «ما ورّثک الله من کتابه حرفا» همین است با اینکه و جزء مفسّران رسمی کوفه بود فرمود تو یک حرف از قرآن به ارث نبردی.
در بیانات نورانی حضرت امیر در نهج‌البلاغه این تعبیرات آمده اینها، عبارتها فراوان است اما به عنوان نمونه این دو تعبیر را از این دو خطبهٴ نورانی حضرت می‌خوانیم. در خطبهٴ هیجدهم که همین جمله در خطبه دیگر هم باز آمده در خطبهٴ هیجدهم نهج‌البلاغه فرمود: «وَ إِنَّ الْقُرْآنَ ظَاهِرُهُ أَنِیقٌ وَ بَاطِنُهُ عَمِیقٌ لاَ تَفْنَی عَجَائِبُهُ وَ لاَ تَنْقَضِی غَرَائِبُهُ وَ لاَ تُکْشَفُ الظُّلُمَاتُ إِلاَّ بِهِ» ظاهرش روشن و شفاف و زیباست، باطنش عمیق است، عجایب او تمام‌شدنی نیست، غرایب او تمام‌شدنی نیست، مطلبی که دیر به ذهن می‌آید یکی، دوتا نیست، مطلبی که به آسانی درک نمی‌شود یکی، دوتا نیست. در خطبه دیگر وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) از عظمت قرآن به این سبک یاد می‌کند که خدای سبحان در قرآن کریم برای بندگان خاصّش تجلّی کرده است منتها آنها تجلّی الهی را نمی‌بینند خطبهٴ 147 این است اوایل خطبهٴ 147 است فرمود: «فَتَجَلَّی‏ لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِی کِتَابِهِ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَکُونُوا رَأَوْهُ» خداوند در کتابش تجلّی کرده است اما اینها نمی‌بینند حالا اینها کلّیاتی است درباره قرآن اما به خود قرآن که ما مراجعه می‌کنیم معلوم می‌شود که ما با آ‌ن پیش‌فرضهایی که می‌رویم به سراغ قرآن می‌بینیم که قرآن فهمش آسانش است در حقیقت ما تفسیر به رأی کردیم و نمی‌‌دانیم که این تفسیر به رأی است خیال می‌کنیم آسان است.
بیان ذلک این است ما وقتی می‌رسیم به یک سلسله آیاتی فوراً می‌گوییم اینجا مضاف، محذوف است اینجا مجاز در کلمه است، اینجا اسناد الی غیر ما هو له است مثل اینکه اینها برای ما وحی مُنزَل است، اینها برای ما ثابت‌شده است، اینها حق است با این ابزار حق می‌خواهیم قرآن را قالب‌گیری بکنیم در حالی که شاید این‌‌چنین نباشد ما خیلی از مطالب قرآن را اینکه اصرار کردند شما از اهل‌بیت کمک بگیرید برای همین است «بهم عُلِم الکتاب و به علموا» این یکی، دوجا نیست فرمود قرآن به وسیله اینها مشخص می‌شود، اینها علومشان علوم قرآنی است از اینها فاصله نگیرید.
پرسش: حاج آقا بنا بر ﴿لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ﴾ معنا کنید.
پاسخ: اما ﴿إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقِیلاً﴾ ثَقیل یعنی وَزین.
این کتاب دلپذیر است آن مراحل عباراتش درست است، مراحل اشاراتش درست است، مراحل لطایفش هم برای برخی درست است، اما مرحله چهارمش که «الحقائق للأنبیاء» خب دست آدم می‌لرزد دیگر. ما آن مقداری که می‌فهمیم همین است اما این نفس‌گیر است فرمود: ﴿إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقِیلاً﴾ خیلی این ثقل و وَزین است اگر وزین است، سنگین است از سویی هم چون با فطرت مطابق است دلپذیر است ما به هر اندازه‌ای که می‌توانیم درک می‌کنیم بیش از این هم مکلّف نیستیم اما نگوییم قرآن همین است خب ما با اقیانوس چه کار می‌کنیم؟ خب به اندازه‌ای که آب لازم داریم می‌گیریم دیگر، دیگر نمی‌گوییم اقیانوس همین است که اگر کسی بگوید قرآن همین است این مشکل جدّی دارد وجود مبارک حضرت امیر فرمود: «لاَ تَفْنَی عَجَائِبُهُ وَ لاَ تَنْقَضِی غَرَائِبُهُ» اما اگر بگوید ما به همین اندازه فهمیدیم بقیه را نمی‌فهمیم، خب درست است.
حالا نمونه‌هایی که ما با پیش‌فرضهایی که برای ما حل شده است می‌رویم به سراغ قرآن فوراً این آیه را این طور معنا می‌کنیم خیال می‌کنیم درست است حالا چندتا نمونه ذکر بکنیم تا معلوم بشود که به این آسانی نمی‌شود قرآن را تفسیر کرد.
نمونه اول همان جریان ﴿أَلاَ إِلَی اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ﴾ که کم نیست آیات فراوانی دارد که صیرورت همه اشیا الی الله است فوراً می‌بینید می‌گویند «الی ثواب الله»، «الی لقاء الله»، «الی رحمة الله» همه‌اش مضاف محذوف است خب این از کجا ثابت شده مضاف محذوف است آنها گفتند خویش را تأویل کن نِی ذکر را ما در همه موارد ﴿أَلاَ إِلَی اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ﴾ سِیر که نسیت صیرورت است ﴿یصیر الی الله﴾ این یعنی چه؟ واقعاً قابل فهم نیست نه کسی بخواهد تعارف بکند چون نمی‌فهمیم می‌گوییم مضاف محذوف است بیش از این هم از ما برنمی‌آید، این یکی.
در سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» ملاحظه فرمودید خدا غریق رحمت کند سیدناالاستاد مرحوم علامه را این در تفسیر المیزان نیست فرمود آنها که اهل معنا هستند وقتی به این آیه سورهٴ «عنکبوت» رسیدند غوغا می‌کنند آن آیه این است آیه 21 سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» ﴿یُعَذِّبُ مَن یَشَاءُ وَیَرْحَمُ مَن یَشَاءُ وَإِلَیْهِ تُقْلَبُونَ﴾ نه «ترجعون» این «انقلاب الی الله» یعنی چه؟ ما با تمام وجود می‌گوییم نمی‌فهمیم یعنی واقع قابل فهم نیست فوراً ناچاریم بگوییم یک مضاف محذوف است أیْ «إلی رحمة الله تقلبون»، «إلی جنة تقلبون» خیر ﴿إِلَیْهِ تُقْلَبُونَ﴾ «تُقلبون» غیر از «تُرجعون» است، این یک.
در سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» معنایی است که قابل فهم است ﴿إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ﴾ ، ﴿إِلَیْهِ یَصْعَدُ﴾ صعود را ما می‌فهمیم اما بالاتر از صعود، نِیل است که در سورهٴ مبارکهٴ «حج» آمده فرمود این قربانی در جاهلیت قربانی می‌کردند گوشتها را به دیوار کعبه میخکوب می‌کردند خون قربانی را به دیوار کعبه می‌مالیدند فرمود این چه کاری است می‌کنید ﴿لَن یَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلاَ دِمَاؤُهَا﴾ این قربانی را که کردید گوشتش را در جایی که اسلام گفته مصرف کنید ﴿لَن یَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلاَ دِمَاؤُهَا وَلکِن یَنَالُهُ التَّقْوَی مِنکُمْ﴾ تقوا نایل می‌شود نه صعود می‌کند خب اگر تقوا نایل شد تقوا که وصفی نظیر دود نیست برود بالا که تقوا وصف متّقی است وقتی تقوا نایل شد متّقی هم نایل می‌شود نِیل یعنی چه؟ نمی‌فهمیم فوراً می‌گوییم یک مضاف محذوف است این یکی.
اینها مسئله توحید است که ﴿إِلَیْهِ تُقْلَبُونَ﴾ یعنی چه؟ ﴿أَلاَ إِلَی اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ﴾ یعنی چه؟ ﴿یَنَالُهُ التَّقْوَی﴾ یعنی چه؟ اینها. در جریان معاد در وضع جهنم ما یک جهنم را که می‌شناسیم جهنمی است که جایی است که تبهکارها را می‌برند اما جهنم منقول نداریم که چیزی باشد به نام جهنم در سورهٴ مبارکهٴ «فجر» دارد که روزی که جهنم را می‌آورند ﴿وَجِی‏ءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ﴾ «یومئذ کذا و کذا».
پرسش:...
پاسخ: حالا آن ان‌شاءالله در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» و «طه» که رسیدیم که دارد ﴿وَإِن مِّنکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا کَانَ عَلَی رَبِّکَ حَتْماً مَقْضِیّاً﴾ و مانند آن بحث خواهد شد که چگونه ما وارد جهنم می‌شویم در حالی که عده‌ای گفتند ﴿فِیهَا وَهِیَ خَاوِیَةٌ﴾ ولی اینکه فرمود: ﴿وَجِی‏ءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ﴾ روایاتی که در ذیل این آیه است ملاحظه بفرمایید دارد که با عده‌ای از فرشته‌‌ها با زنجیر کِشان‌کشان جهنم را می‌آورند این یعنی چه؟ جز اینکه بگوییم نمی‌فهمیم راه دیگر نداریم اینکه بگوییم مثلاً دوتا جهنم است یک جهنم منقول، یک جهنم غیر منقول.
دشوارتر از اینها مسئلهٴ تجسّم اعمال است ما خیال می‌کنیم جهنم نظیر این کوره‌های ذوب آهن است که بالأخره یک موادّ سوخت و سوزی مثل زغال‌سنگ یا هیزم یا بنزین یا گازوئیل یا چیز دیگر نفت تأمین می‌کنند بعد با یک موادّ منفجره این را مشتعل می‌کنند بعد یک عده را می‌سوزانند این یک طور برداشت است اگر در این کوره‌ها بخواهند چیزی را بسوزانند چه کار می‌کنند؟ اول آن موادّ سوخت و سوز را فراهم می‌کنند حالا یا زغال‌سنگ است یا بنزین است یا گازوئیل است یا نفت است فراهم می‌کنند یک، بعد یک ماده محترقه‌ای را هم حالا یا کبریت یا غیر کبریت به آن می‌زنند که این گُر بگیرد روشن بشود دو، بعد آنکه می‌خواهند آب بکنند آن آهن را می‌ریزند که به صورت مذاب دربیاید این سه، این را داغ می‌کنند بالأخره ما آنچه که از جهنم به ذهن ماست همین است دیگر یعنی جایی است پر از آتش جهنمیها را می‌آورند.
اما قرآن در سورهٴ مبارکهٴ «جن» می‌فرماید وضع جهنم این طور است هیزمش ظالمان‌اند سورهٴ مبارکهٴ «جن» آیه چهارده دارد که ﴿وَأَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا الْقَاسِطُونَ﴾ قاسِط از قَسط است قَسط به فتح یعنی ظلم در قبال قِسط که به معنای عدل است قِسط ردیف عدل است با تفاوت مفهومی، قَسط ردیف جور است با تفاوت مفهومی. ﴿وَأَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا الْقَاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولئِکَ تَحَرَّوْا رَشَداً ٭ وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ هیزم جهنم همین ظالمان‌اند دیگر زغال‌سنگ و بنزین و گازوئیل و نفت و اینها در کار نیست.
خب، حالا این، این شده هیزم، هیزم را ما فهمیدیم بسیار خب حالا هیزمها را جمع کردند ظالمین را یک‌جا جمع کردند آن موادّ محترقه‌اش چیست؟ آن تی‌ان‌تی‌اش چه چیزی است؟ کبریتش چه چیزی است؟ آن به عنوان آتش‌زنه یا آتش‌گیره اینها که قبلاً اُجاق داشتند می‌دانند الآن هم در روستاهایی که گازکشی نشده نفت و بنزین هم نرفته آنها هم همین کار را می‌کنند آنها این چوبهای درختی را که به عنوان هیزم در وسیله سوخت و سوزشان است آن چوبهایی که به ریشهٴ این درخت نزدیک‌تر است، عمیق‌تر است، پایدارتر است، استحکام بیشتری دارد آنها را کنار این اجاق همیشه نگه می‌دارند اینها آتش‌شان به این زودی تمام نمی‌شود اما این سرشاخه‌ها که سوختند زود خاکستر می‌شوند اینها را به وسیله همان وَقود، وَقود «ما توقد به النار» می‌گیرانند یعنی چون در کنار اجاقشان آن هیزمی که به اصطلاح مادر این اجاق است همیشه به آتش هست این سرشاخه‌های باریک را به وسیله او گُر می‌دهند روشن می‌کنند هر وقتی خواستند اجاق روشن کنند یا تنور روشن کنند برای پختن نان هیزم می‌آورند از آن وقود کمک می‌گیرند آن را می‌گویند وقود که «ما توقد به النار» حالا یا آتش‌زنه وقود به معنای آتش‌زنه است یا آتش‌گیره خب این وقود جهنم چه کسی است؟ این هم فرمود ظالمان‌اند منتها رهبران ظلم مثل آل‌فرعون ﴿کَدَأْبِ آلَ فِرْعَوْنَ﴾ اینها وقودند ﴿کَدَأْبِ آلَ فِرْعَوْنَ﴾ فراعنه، رهبران کفر اینها «ما توقد به النار» هستند، خب.
پس هیزم جهنم شد خود انسانهای ظالم، آتش‌زنه یا آتش‌گیره جهنم شد همین رهبران ظلم اینها را اینها که طبقه اول ظالم‌اند به وسیله آن رهبران ظلم می‌گیرانند گُر می‌گیرد بعد یک عده را وارد می‌کنند می‌سوزانند هر سه شده انسان. فرمود: ﴿فَاتَّقُوْا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾ این حجاره همان حجاره‌ای بود که اینها می‌پرستیدند، خب ﴿حَصَبُ جَهَنَّمَ﴾ ﴿إِنَّکُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِن دوُنِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ﴾.
پس آن موادّ خامش انسان‌اند، آن آتش‌گیره‌هایش رهبران کفر و ظلم‌‌اند بقیه تبهکاران با هم می‌سوزنند حالا یا مدّتشان کم یا مدّتشان زیاد.
پرسش:...
پاسخ: خب این هم که حطب است این است.
در قرآن کریم وقتی ما به این آیه می‌رسیم که ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ﴾ شما غالب کتابهای تفسیری را که ملاحظه می‌فرمایید می‌بینید این‌‌چنین معنا می‌کنند «وجعلناهم ائمة یدعون الی المعاصی التی یوجب ارتکابها دخول النار» این به عنوان مضاف محذوف است یا جمله یا کلمه. ظاهر آیه این است که خیر، رهبران کفر و ستم مردم را به آتش دعوت می‌کنند این حقیقتاً آتش است بعضیها که می‌گویند خویش را تأویل کن نِی ذکر را اینها جزء بزرگان اهل معرفت بودند گفتند اینها که آتش‌بیار معرکه‌اند در جامعه فتنه‌گرند در نوشتن یا گفتن وقتی حرف می‌زنند ما می‌بینیم از دهن اینها آتش دارد بیرون می‌آید.
اینکه گفت «ظاهره أنیق و باطنه عمیق» همین است ادّعا کردند که ما می‌بینیم بله این آقا از دهنش دارد آتش درمی‌آید برای اینکه فتنه آتش است دیگر اما کسی که اهل معنا باشد می‌گوید خیر چرا مضاف محذوف باشد؟ چرا جمله را عوض می‌کنید؟ ﴿أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ﴾ ﴿إِلَی النَّارِ﴾ یعنی ﴿إِلَی النَّارِ﴾ دیگر اصلاً گناه، آتش است منتها شما حالا احساس نمی‌کنید کسی که مَست است، بیهوش است، خواب است خب احساس نمی‌کند دیگر در سُکر حیات دنیا هستند، در سُکر مقام‌اند، در سُکر جوانی‌اند اگر کسی در سُکر باشد خب احساس نمی‌کند دیگر این است.
در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که بحثش گذشت فرمود مال یتیم‌خوری این آتش است فرمود: ﴿الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَی ظُلْماً إِنَّمَا﴾ ﴿إِنَّمَا﴾ یعنی ﴿إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَاراً وَسَیَصْلَوْنَ سَعِیراً﴾ الآن دارند آتش می‌خورند می‌گویید نه، اگر کسی باشد به شما چشم برزخی بدهد می‌بینید. این دوتا روایت نورانی که یکی از امام سجاد(سلام الله علیه)، یکی از امام باقر(سلام الله علیهما) رسیده است همین بود دیگر در سرزمین عرفات از هر دو امام رسیده است کسی به عرض حضرت رسانده «ما أکثر الحجیج و الضجیج» حاجیها امسال زیادند ولی ناله کم است، حضرت فرمود خیر «ما أکثر الضجیج و أقلّ الحجیج» حاجی خیلی کم است ناله زیاد است می‌گویی نه، بیا ببین خب این دید که صحنهٴ عرفات است و پر از حیوانات خب آن کسی که امام زمانش را تنها بگذارد وجود مبارک امام سجاد را تنها بگذارد، وجود مبارک امام باقر را تنها بگذارد به دنبال سقیفه راه بیفتد همین است دیگر فرمود تو حالا نمی‌بینی حالا چون تو نمی‌بینی بگوییم این آیه مجاز است، مجاز در اسناد است، مجاز در لغت است، خیر اینها همین دیگر.
اینکه فرمود: ﴿تَحْسَبُهُمْ﴾ کذا و کذا نه خیر ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلاً﴾ یک عده واقعاً حیوان‌اند قرآن که نخواست کسی را تحقیر کند که کتاب، کتاب ادب است سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) در ذیل کلمهٴ ﴿فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ﴾ که بعضیها خواستند معنا کنند عَصْفِ مأکول یعنی آن کاههای خورده‌شدهٴ آلوده‌شده معنا کردند فرمود خیر، قرآن کتاب ادب است هرگز این طور تعبیر نمی‌کند این تعبیرات، تعبیرات قرآنی نیست اگر فرمود: ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ این تحقیق است و نه تحقیر فرمود سه‌تا راه دارد یا چشم باز کن ببین که ما درست گفتیم یا حرف وحی را قبول بکن یا دو روز صبر بکن ببین اینها به چه صورت درمی‌آیند دیگر ما تحقیر نکردیم کسی را، ما به کسی فُحش نگفتیم شما حالا نمی‌بینی یک مطلب دیگر است.
بنابراین اینها ریشه‌های قرآن کریم است انسان اگر دسترسی به این‌گونه از مطالب داشته باشد کم‌کم می‌بیند به قرآن دارد نزدیک می‌شود اما ما همیشه با انباری از پیش‌فرضها و اصولی که از کتابهای قبلی خواندیم یا مجاز در لغت یا مجاز در اسناد، حذف مضاف، حذف مسندٌالیه با اینها روبه‌رو هستیم تا رسیدیم به آیه سورهٴ «عنکبوت» می‌گوییم ﴿إِلَیْهِ تُقْلَبُونَ﴾ یعنی «إلی ثواب الله تقلبون» تا رسیدیم به آیه سورهٴ مبارکهٴ «حج» ﴿وَلکِن یَنَالُهُ التَّقْوَی﴾ یعنی «یقرب منهم التقوی و اهل التقوی» تا رسیدیم به آیه سورهٴ «جن» که ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ می‌گوییم به منزلهٴ هیزم جهنم‌اند.
اینها بر اساس همان اُنسهایی که ما داریم ما تا اینجا را که عبارات است باید بپذیریم، تا آنجا که اشارات است ان‌شاءالله جلو برویم، تا آنجایی که لطایف است ان‌شاءالله امیدواریم جلو برویم بقیه را بپذیریم که این درک نمی‌کنیم و قرآن «ظاهره أنیق و باطنه عمیق» .
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:12

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی