display result search
منو
تفسیر آیات 53 تا 57 سوره اسراء - بخش اول

تفسیر آیات 53 تا 57 سوره اسراء - بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 38 دقیقه مدت قطعه
  • 16 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 53 تا 57 سوره اسراء"
ادبیات محاوره در حالت عادی همان ﴿بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ است.
قرآن گذشته از اینکه مصدِّق کتب آسمانی قبلی است مُهیمن بر آنهاست
معجزه‌ گاهی قولی و گاهی فعلی است.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ قُل لِعِبَادِی یَقُولُوا الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّیْطَانَ یَنزَغُ بَیْنَهُمْ إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلْإِنسَانِ عَدُوّاً مُبِیناً ﴿53﴾ رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِکُمْ إِن یَشَأْ یَرْحَمْکُمْ أَوْ إِن یَشَأْ یُعَذِّبْکُمْ وَمَا أَرْسَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ وَکِیلاً ﴿54﴾ وَرَبُّکَ أَعْلَمُ بِمَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَی بَعْضٍ وَآتَیْنَا دَاوُدَ زَبُوراً ﴿55﴾ قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُم مِن دُونِهِ فَلاَ یَمْلِکُون کَشْفَ الضُّرِّ عَنکُمْ وَلاَ تَحْوِیلاً ﴿56﴾ أُولئِکَ الَّذِینَ یَدْعُونَ یَبْتَغُونَ إِلَی رَبِّهِمُ الْوَسِیلَةَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ وَیَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَیَخَافُونَ عَذَابَهُ إِنَّ عَذَابَ رَبِّکَ کَانَ مَحْذُوراً ﴿57﴾

سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» در مکه نازل شد در آن فضا عده‌ای مؤمن بودند و عده‌ای مشرک. مؤمنان از آزار مشرکان در امان نبودند تنها راهی که برای مؤمنان بود این بود که آنها را به عواقب تلخ‌شان آشنا کنند بگویند شما دوزخی هستید، عذاب بعد از مرگ به انتظار شماست و مانند آن.

در چنین فضایی آیه نازل شد که ادبیات محاورهٴ شما ﴿بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ باشد گاهی ممکن است در زمان جهاد یا دفاع کسی نظیر ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) به بت‌پرستها بفرماید: ﴿أُفٍّ لَّکُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ﴾ بعد هم دست به تبر بشود ﴿فَجَعَلَهُمْ جُذَاذاً إِلَّا کَبِیراً لَّهُمْ﴾ یا ذات اقدس الهی در موقع ضرورت برای دفاع از کیان اسلامی سورهٴ مبارکهٴ «مسد» را نازل کند نام او را ببرد و هلاکت او را هم اعلام کند اینها مورد دفاع است، مورد جهاد است، زمان جنگ است، زمان مبارزه است و مانند آن اما ادبیات محاوره در حالت عادی همان ﴿بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ است.

مطلب بعدی آن است که کلمهٴ «بَعْض» بر هر دو گروه صادق است اگر گفتند بعضی بر بعضی فضیلت دارند هم بر یک‌جانبه صادق است هم بر دوجانبه از اینکه دربارهٴ شرایع و منهاج فرمود: ﴿لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً﴾ شریعت هر کسی پیامبری با شریعت دیگر تفاوتی دارد منهاج هر کسی با روش پیامبر دیگر تفاوتی دارد اینها تفضیلهای متقابل‌اند تفضیلهای طولی هم هست که درباره قرآن فرمود قرآن گذشته از اینکه مصدِّق کتب آسمانی قبلی است مُهیمن بر آنهاست این هم یک مطلب.

مطلب دیگر اینکه منشأ همه فضایل، اسمای الهی است که به ذات اقدس الهی که مسمّای این اسماست ختم می‌شود به بعضیها اسمای جمال دادند به بعضی اسمای جلال دادند همین اسامی نورانی که در دعای شریف جوشن کبیر هست و مانند آن اینها اسمای الهی‌اند بعضیها مظهر یک قِسم اسمای جمالی‌اند، بعضیها مظهر یک قِسم اسمای جلالی‌اند آنکه جامع بین همه اینهاست فضیلت یک‌جانبه دارد نه فضیلت دوجانبه.
مطلب دیگر در جریان معجزه است که تفاضل انبیا گاهی در اعجاز است. معجزه گاهی قولی است و گاهی فعلی که در کتابهای عقلی ملاحظه فرمودید معجزه‌های قولی همان براهینی است که انبیا آوردند کسی که درس‌خوانده نیست و اصلاً مکتب نرفت آ‌‌ن‌چنان معارف عالیه و مطالب برهانی می‌آورد که همه را خاضع می‌کند این می‌شود معجزهٴ قولی آن جریان عصا زدن و امثال ذلک که موسای کلیم(سلام الله علیه) داشتن و مانند آن بشود معجزهٴ فعلی، وجود مبارک حضرت خاتم هم معجزات فعلی داشت، هم معجزات قولی. معجزات قولی سخن از معارف علمی است، معجزات عملی همان کارِ خارج است اینکه در بحثهای قبل گفته شد که وحی سلطان معارف است یعنی آنچه را که پیامبر می‌فهمد و پیامبر می‌آورد آن سلطان معارف است هیچ علمی در ردیف او نیست چه اینکه هیچ عالمی هم در ردیف او نیست وقتی کتاب را آورد، وحی را آورد به جامعه القا کرد در اختیار جامعه گذاشت از آن به بعد از این متون مقدّس علما استفاده‌هایی می‌کنند آنچه را که علما از این ستون مقدّس بهره می‌برند می‌شود ادلّه نقلی این ادلّه نقلی در قبال ادلهٴ عقلی است که هر دو، دو بال‌اند برای یک عالِم آن‌گاه آن که با دلیل عقلی فکر می‌کند و اینکه با دلیل نقلی فکر می‌کند اینها همتای هم‌اند یعنی یک حکیم همتای فقیه است نه اینکه ـ معاذ الله ـ حکیم همتای پیامبر باشد یا حکمت همتای وحی باشد وحی اصلاً مقابل ندارد برای اینکه علمِ بلاواسطه است و عصمتِ همه‌جانبه یعنی در تلقّی علوم از ذات اقدس الهی عصمت است، در حفظ و نگهداری علوم متلّقاط عصمت است، در انشا و ابلاغ و املا عصمت است هیچ‌جا جا برای اشتباهی نیست اما چه حکیم، چه فقیه سرتاپا ممکن است که در مطلبی اشتباه بکند آن علوم عقلی در مقابل این علوم نقلی است، این علوم نقلی در کنار آن علوم عقلی است اینکه می‌بینید در کتابهای اصول یا فقه می‌فرمایند: «ویَدُلّ علیه الأدلة الأربعه» دلیل عقلی اقامه می‌کنند، دلیل نقلی اقامه می‌کنند اینها هم‌سطح‌اند ما دلیل عقلی بر برائت داریم «قُبح عِقاب بلابیان» دلیل نقلی بر برائت داریم «رُفع عن اُمّتی تسع» اینها همتای هم‌اند اما آنکه معصوم است وحی می‌آورد او اصلاً مقابل ندارد، خب.
﴿وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَی بَعْضٍ﴾ می‌ماند تفاوتی که احیاناً معجزه با ریاضت دارد، معجزه با کارهایی که مَراتضه می‌کنند و مانند آن دارد. کارهایی که مُرتاضها انجام می‌دهند یا صاحبان علوم غریبه نظیر سِحر و شعبده و جادو و طلسم و امثال ذلک انجام می‌دهند همه اینها علم است یعنی موضوع دارد، محمول دارد، مبادی دارد، راهِ فکری دارد، استاد دارد و شاگرد منتها حالا چون سودمند نیست جدای از جامعه است، دور از جامعه است، غریب است مثل علوم غریبهٴ با «غین» مثل علوم قریبهٴ با «قاف» یکسان است یعنی مدرسه‌ای است، عالِمی است، معلّمی است، متعلِّمی است، کتابی است، موضوعی است، محمولی است، مبادی تصوّری دارد، مبادی تصدیقی دارد منتها سودمند نیست او را گذاشتند کنار علم است راهِ فکری دارد اما معجزه راهِ فکری ندارد این‌‌چنین نیست که کسی بتواند صدها سال درس بخواند کارِ موسای کلیم را انجام بدهد این به ارادهٴ قُدسی صاحب او وابسته است بر خلاف ریاضتها این ریاضتها راهِ فکری دارد که اگر مثلاً بیست سال این طور بنشینی، ده سال آن طور زندگی بکنی، این ذکر را بگویی، آن وِرد را بگویی، آن حال را داشته باشی، آن تمرکز را داشته باشی به اینجا می‌رسی عده‌ٴ زیادی هم به این راه می‌رسند این یک فرق اساسی و جوهری علوم غریبه با معجزه و فرق مهم‌ترش این است که اینها ابطال‌پذیرند یعنی همهٴ این علوم غریبه، همه کارهایی که مراتضه می‌کنند کاملاً وقتی ولیّ خدا اراده کند جلویش گرفته می‌شود اما معجزه ابطال‌پذیر نیست یعنی هیچ قدرتی در جهان نیست که بتواند جلوی او را بگیرد فرمود: ﴿وَإِنَّ جُنْدَنَا لَهُمْ الْغَالِبُونَ﴾ فرمود اینها جُند ما هستند چون به ارادهٴ ازلی وابسته است لذا وقتی به انبیا(علیهم السلام) پیشنهاد می‌دادند شما معجزه بیاورید، آیه بیاورید می‌گفتند ﴿وَمَا کَانَ لَنَا أَن نَّأْتِیَکُم بِسُلْطَانٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ﴾ خب پس یک طرف قضیه الله هست می‌شود مبدأ فاعلی، یک طرف قضیه پیامبر است که می‌شود مبدأ قابلی این تابع فرض است، آن متبوع صِرف آن وقت با ارادهٴ خدا چه کسی می‌تواند دربیفتد چون سراسر عالم سپاه خدا و ستاد الهی‌اند ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والْأَرْضِ﴾ ﴿وَمَا یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلَّا هُوَ﴾ آن وقت فرمود بالصراحه فرمود در برابر ارادهٴ ما هیچ شکستی نیست ﴿وَإِنَّ جُنْدَنَا لَهُمْ الْغَالِبُونَ﴾ .
پرسش:...
پاسخ: بله خب، آن مهم‌ترین علّت‌اش قداستِ روحِ معجزه‌آور است اگر ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾ اگر کسی نفس معصوم شد و به جِدّ فرمود اگر آفتاب را دست راست من قرار بدهید، ماه را دست چپ من قرار بدهید من از حرفم دست برنمی‌دارم و اگر هم محالاً ممکن بود به فرض محال آنها آسمان و زمین را در اختیار پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بگذارند حضرت عوض نمی‌شد. چنین روح منزّهی سببِ قریب است باذن الله برای معجزه یا نه، مجرای فیض خدای سبحان است بر اساس قُرب نوافل که فرمود: «کنتُ سمعه... وبصره... ویده التی یَبطش بها و رِجله التی یمشی بها» ذات اقدس الهی در مقام ثالث، مقام ثالث یعنی مقام ثالث. مقام اول که هویّت مطلقه است رأساً منطقه ممنوعه است، مقام ثانی که صفات ذاتی است اکتناه به آنها مقدور نیست این هم منطقهٴ ممنوعه است، مقام ثالث وجه الله هست، فیض الله هست، ظهورالله هست، کارِ خداست این مقام امکان است در مقام ثالث بر اساس قُرب نوافل ذات اقدس الهی فعلِ او به وسیلهٴ پیامبر ظهور می‌کند، قولِ او به وسیلهٴ پیامبر ظهور می‌کند یعنی همان طوری که در سورهٴ «انفال» فرمود: ﴿وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلکِنَّ اللّهَ رَمَی﴾ همچنین می‌شود در سورهٴ مبارکهٴ «نجم» گفت «وَما نَطَقْتَ إذ نَطَقتْ وَلکنّ الله نَطَق» اینکه فرمود: ﴿وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی ٭ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَی﴾ این است.
بنابراین اگر ارادهٴ الهی است شکست‌پذیر نیست نه اینکه فرضش محال باشد این فرض محال است کسی بخواهد در برابر ارادهٴ الهی بایستد خود آن شخص که سرباز خداست هیچ موجودی در سماوات و ارض نیست مگر اینکه جُندالله هست اگر ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والْأَرْضِ﴾ است، اگر ﴿وَمَا یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلَّا هُوَ﴾ است اگر طبق بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) فرمود: «وَ جَوَارِحُکُمْ جُنُودُهُ وَ ضَمَائِرُکُمْ عُیُونُهُ وَ خَلَوَاتُکُمْ عِیَانُهُ» فرمود همین اعضا، همین جوارح، همین قلب، همین دست، همین پا که با او دارید می‌نویسید، می‌گویید، کار می‌کنید همینها سربازان خدای‌اند گاهی خدا انسان را با زبان آدم می‌گیرد، با دست انسان می‌گیرد، با پای انسان می‌گیرد، جایی را می‌رود که نباید برود، چیزی را امضا می‌کند که نباید بکند، حرفی را می‌زند که نباید بزند. خدا زید را با زبان زید می‌گیرد دیگر از جای دیگر لشکرکشی نمی‌کند که چون زبان زید سرباز خداست طبق این بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) که فرمود: «جَوَارِحُکُمْ جُنُودُهُ» همین است دیگر اینکه می‌بینید خیلیها کاری می‌کنند بعد آبرویشان می‌رود کسی آبرویشان را نبرده اگر ذات اقدس الهی بخواهد کسی را بگیرد که از جای دیگر لشکرکشی نمی‌کند که همین شخص را با دستش می‌گیرد بنابراین فرض ندارد نه اینکه فرضِ محال است فرض ندارد کسی در برابر ارادهٴ ذات اقدس الهی بخواهد به مبارزه برخیزد لذا معجزه به ارادةالله وابسته است مبدأ فاعلی است، مبدأ قابلی‌اش هم قداست روحِ انسانِ کاملِ معصوم مثل پیامبر و امام(سلام الله علیهما) است این هست آن وقت در برابر این نه ریاضت مراتضه کارآمد هست، نه سِحر ساحران و شَعبده مُشعبدان. جریان سِحر ساحران در مبارزه با معجزهٴ وجود مبارک موسای کلیم این فرمود اینها ﴿تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّمَا صَنَعُوا کَیْدُ سَاحِرٍ وَلاَ یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتَی﴾ صحنهٴ مبارزه و مناظره صحنهٴ مار بود و تماشاچیان هراسناک فاصله گرفتند ﴿سَحَرُوا أَعْیُنَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ وَجَاءُو بِسِحْرٍ عَظِیمٍ﴾ وجود مبارک موسای کلیم همین که عصا را انداخت همه آن چوبها، چوب شدند همهٴ آن طنابها، طناب شدند نه اینکه آنها را بلعید سِحر را باطل کرد فرمود: ﴿تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّمَا صَنَعُوا کَیْدُ سَاحِرٍ﴾ این به صورت شکل اول است یعنی «تلقف الکِید» وقتی وجود مبارک موسای کلیم عصا را انداخت تماشاچیان دیدند یک مار دَمان است فقط در میدان دارد حرکت می‌کند بقیه چوبهاست افتادند و طنابهاست افتادند و اول کسی که پذیرفت خضوع کرد و ایمان آورد همان کارشناسان سِحر بودند که فهمیدند این از آن قبیل نیست.
پرسش:...
پاسخ: بله، آن باید خبرش ثابت بشود در بحثهای قبلی هم گذشت باید روایتش ثابت بشود و بعد توجیه بشود ظاهر قرآن این است که کِید را بلعید نه چوب را ﴿تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّمَا صَنَعُوا کَیْدُ سَاحِرٍ وَلاَ یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتَی﴾ از این شفاف‌تر فرمود آنچه را که اینها کردند عصا می‌بلعد این یک آیه، بعد فرمود اینها کِید کردند اینها که چوب نساختند که، اینها که طناب نبافتند که اینها کِید کردند ظاهر آیه این است آن باید ثابت بشود سندش درست بشود یک، بعد از اینکه درست شد سند و صدور و جهت صدور و دلالت این عناصر سه‌گانه درست شد عرضهٴ بر قرآن بشود تا حجّتش ثابت بشود، خب.
پرسش: کشف و کرامات انبیا و اولیا جزء معجزه است؟
پاسخ: اگر چیزی به عنوان تحدّی باشد چون با تحدّی اگر مقرون شد اصطلاحاً می‌گویند معجزه و اگر با تحدّی نبود می‌شود کرامت ولی اگر چیزی در راهِ دین از انسانِ کامل رسیده است خواه امام، خواه پیغمبر این قابل معارضه نیست.
پرسش:...
پاسخ: نه، محال است چون راهِ علمی ندارد که مثلاً هزار سال بعد یا یک میلیون سال بعد آدم بفهمد چطور از دل سنگ ناقه درمی‌آید.
پرسش:...
پاسخ: بله، علت معلول، علّتش علت اساسی‌اش ارادةالله هست و مبدأ قابلی‌اش هم قداستِ روح انبیا بله، می‌توانند بیاورند پیامبر بعدی می‌تواند کارِ پیامبر قبلی را بکند شیء بی‌علت نیست ولی علّتش قداست روح و نزاهت روح انسانِ معصوم است. وجود مبارک موسای کلیم یک دعا می‌کرد مُرده زنده می‌شد، وجود مبارک ابراهیم خلیل این چهارتا حیوان را خواند ﴿ثُمَّ ادْعُهُنَّ﴾ مگر دیگران می‌خواندند می‌آمد ﴿ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتِیَنَّکَ سَعْیاً﴾ وقتی اسمِ این چهار حیوان را وجود مبارک ابراهیم خلیل یکی پس از دیگری برد همه زنده شدند. قداست روحِ انسانِ کاملِ معصوم مبدأ قابلی است و ارادةالله هم مبدأ فاعلی این هم علّتش، اگر این علت هست معارض برنمی‌دارد.
بنابراین علوم دیگر، کار مراتضه، کار سحره، کار شعبده‌بازها اینها هیچ کدام نمی‌توانند در برابر معجزه باشند، بنابراین انبیا(علیهم السلام) یا در اثر داشتن اسمای حُسنای متفاوت یا در اثر داشتن معجزات متفاوت یا در اثر داشتن کتابهای متفاوت یا در اثر داشتن مناهج متفاوت که ﴿لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً﴾ اینها تفضیلهای متقابل دادند آن کسی که در همه این رشته‌ها حرف اول را می‌زند مثل وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این تفضیل یک‌جانبه دارد، خب.
﴿وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَی بَعْضٍ وَآتَیْنَا دَاوُدَ زَبُوراً﴾ که زبور با «الف» و «لام» و زبور بی «الف» و «لام» هر دو یکی است. بعد فرمود شما که آلهه‌ای دارید این آلهه اگر از سنخ اصنام و اوثان باشد که در آیات دیگر ابطال شدند اگر از سنخ ملائکه باشند عیسای مسیح باشد، عُزیر باشد که جزء قدّیسین بشرند یا احیاناً جن باشند شما اینها را چرا عبادت می‌کنید؟ اصلِ مشروعیّت عبادتِ این بتها را آنها به ارادةالله استناد دادند که خَلط بین تکوین و تشریع بود که گذشت در آیات سُوَر قبلی این خَلط گذشت آنها می‌گفتند که ما و پدران ما این بتها را می‌پرستیم و می‌پرستیدند شرایعی هم داریم خدا هم هست و قدرت بی‌کران دارد اگر این حرفها باطل باشد خب جلوی ما را می‌گیرد دیگر ﴿لَوْ شَاءَ اللّهُ مَا أَشْرَکْنَا وَلاَ آبَاؤُنَا وَلاَحَرَّمْنَا مِن شَیْ‏ءٍ﴾ که ذات اقدس الهی به پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود این خلطی است بین ارادهٴ تشریعی و تکوینی، بله قدرت الهی نامتناهی است بخواهد جلوی شما را بگیرد اما ﴿لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ﴾ بنا نیست که کسی را با جبر و با قدرت به بهشت ببرند که ﴿قُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّکُمْ فَمَن شَاءَ فَلْیُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْیَکُفُرْ﴾ ﴿إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِراً وَإِمَّا کَفُوراً﴾ و مانند آن. مردم در کفر و دین آزادند این کمالِ دین است که به مردم آزادی می‌دهد تا متکامل بشوند، کمال انسان در این است که آزادانه راهی را انتخاب بکند ﴿لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ﴾.
اما عقل از درون، فطرت از درون، وحی و نبوّت و شریعت و امامت از بیرون راهنمایی کردند که اگر صراط مستقیم رفتید پایانش بهشت است، کج‌راهه رفتید ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ﴾ شما را تعقیب می‌کند گفتند نروید، تأکید کردند، تحذیر کردند، منع کردند، راهنمایی کردند این‌‌چنین نیست که اگر خدای سبحان جلوی کسی را نگیرد معلوم می‌شود به این کار راضی است تشریعاً که جلویش را گرفته، تکویناً هم باز گذاشته تا کمال اشخاص معلوم بشود این مغالطه‌ای بود که آنها کردند و قرآن هم پاسخشان را داد که اصل بت‌پرستی را توجیه کردند.
اما سرّ پرستش این فرشته‌ها و امثال فرشته‌ها را در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» و «یونس» مشخص فرمود بعد از ارائهٴ این دو آیه در آیه محلّ بحث سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» پاسخ آن دو آیه را بیان می‌کند در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» به این صورت فرمود آنها می‌گویند که ما بتها را عبادت نمی‌‌کنیم مگر اینکه اینها مقرّب باشند آیه سوم سورهٴ مبارکهٴ «زمر» ﴿أَلاَ لِلَّهِ الدِّینُ الْخَالِصُ وَالَّذِینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِیَاءَ﴾ حرفشان این است می‌گویند ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی﴾ ﴿زُلْفَی﴾ یعنی درجه، اُزلفت هم یعنی آماده شده است، خب. این درجاتی را که اینها طلب می‌کنند به وسیله عبادت ملائکه و امثال ملائکه است پس آنها ملائکه را یا قدّیسین بشر را عبادت می‌کنند تا این معبودها آنها را به خدا نزدیک بکنند در ابطال این نظر آیه محلّ بحث نازل شده است که ﴿قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُم مِن دُونِهِ فَلاَ یَمْلِکُون کَشْفَ الضُّرِّ عَنکُمْ وَلاَ تَحْوِیلاً ٭ أُولئِکَ الَّذِینَ یَدْعُونَ﴾ یعنی این بتهایی که شما اینها را دعا می‌کنید، دعوت می‌کنید، عبادت می‌کنید ﴿أُولئِکَ الَّذِینَ یَدْعُونَ﴾ این معبودها خودشان ﴿یَبْتَغُونَ إِلَی رَبِّهِمُ الْوَسِیلَةَ﴾ شما می‌خواهید مقرِّب شما باشند خود آنها مقرِّب می‌خواهند خدا را عبادت می‌کنند تا به خدا نزدیک بشوند شما اینها را عبادت می‌کنید تا شما را به خدا نزدیک بکنند ﴿أُولئِکَ﴾ یعنی این آلهه‌ای که شما آنها را می‌خوانید، ﴿أُولئِکَ﴾ که ﴿الَّذِینَ﴾ که شمایِ مشرکان ﴿یَدْعُونَ﴾ آنها را آن ﴿أُولئِکَ﴾ آن ﴿الَّذِینَ﴾، ﴿یَبْتَغُونَ إِلَی رَبِّهِمُ الْوَسِیلَةَ﴾ خود آنها به دنبال تقرّب الی الله‌اند وسیله طلب می‌کنند، شفیع طلب می‌کنند، عبادت آنها وسیله است، اقرار آنها وسیله است، خضوع آنها وسیله است خب همین خدا به شما هم که ﴿أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ﴾ است چرا اینها را می‌پرستید؟ کاری هم از اینها ساخته نیست تا خدا نخواهد شما اگر منافع دنیایی دارید از اینها ساخته نیست، منافع معنوی دارید از اینها ساخته نیست آخر شما برای چه چیزی عبادت می‌کنید؟ اگر مقصودتان کشف ضرّ و نیازهای دنیاست ﴿قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُم﴾ معمولاً زَعم در این‌گونه از موارد همان گمانِ باطل و خیال ناروا و حرفِ کذب و امثال ذلک است ﴿قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُم مِن دُونِهِ﴾ یعنی «من دون الله» آ‌نها را می‌خوانید آنها که ﴿فَلاَ یَمْلِکُون کَشْفَ الضُّرِّ عَنکُمْ﴾ پس برکت دنیایی ندارند اینها، خیر دنیایی ندارند چه کاری از اینها ساخته است ﴿فَلاَ یَمْلِکُون کَشْفَ الضُّرِّ عَنکُمْ وَلاَ تَحْوِیلاً﴾ نه می‌توانند این مشکل شما را حل کنند نه حالتان را جابه‌جا کنند اگر برای معنویّت و تقرّب الی الله و امثال ذلک است اینها که خودشان به دنبال مقرِّب می‌گردند که ﴿أُولئِکَ الَّذِینَ یَدْعُونَ﴾ اینها ﴿یَبْتَغُونَ إِلَی رَبِّهِمُ الْوَسِیلَةَ﴾.
این ﴿أَیُّهُمْ﴾ را جناب زمخشری در کشّاف دوتا احتمال داد یکی اینکه این ﴿أَیُّهُمْ﴾ بدل باشد از ضمیرِ جمع ﴿یَبْتَغُونَ﴾، ﴿یَبْتَغُونَ﴾ یعنی «یَبْتغی أیّهم أقرب» آنکه از دیگران به خدا نزدیک‌تر است یعنی اگر شما انبیایی را می‌پرستید آن پیامبری که از همه بالاتر است، اگر ملائکه را می‌پرستید آن فرشته‌ای که از همه بالاتر است آ‌ن که اقرب است تازه وسیله می‌خواهد فضلاً از غیر اقرب این احتمال اول که خیلی از آیه متبادر نیست. آیه دوم این است که همه اینها درصدد این هستند ببینند چه کسی اقرب است نظیر ﴿فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ﴾ نظیر ﴿سَابِقُوا إِلَی مَغْفِرَةٍ﴾ خود اینها در تلاش و کوشش‌اند که چه کسی جلوتر می‌افتد ﴿أَیُّهُمْ أَقْرَبُ﴾ یعنی سعی و کوشش‌شان این است که چه کسی نزدیک‌تر به خدا بشود و اینها. به هر تقدیر خود اینها به دنبال اقرب می‌گردند آن وقت مقرّب شما باشند.
خاصیّت بعضی از علوم معرفتی یک، که از دعا و مناجات گرفته شد و ویژگی قرآن و دعا این است که ضمن اینکه نظام علّی و معلولی را امضا می‌کند طبق بیان نورانی که مرحوم کلینی در کافی نقل کرده «إنّ هذه الأمور... تجری الیٰ أسبابها» که نظام، نظام علّی است آن بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهج‌البلاغه که «کُلُّ قَائِمٍ فِی سِوَاهُ مَعْلُولٌ» که نظام علّیت است همین بیان در فرمایشات امام رضا(سلام الله علیه) آ‌ن طوری که مرحوم صدوق در توحید نقل کرده آن هم همین است که هر چیزی که هستی او عین ذات او نیست علت می‌خواهد ضمن اینکه بیان حضرت امیر نظام علّی را امضا می‌کند، بیان وجود مبارک امام رضا نظام علّی را ثابت می‌کند، این روایت مرحوم کلینی نظام علّی را ثابت می‌کند آنچه که از قرآن و دعا برمی‌آید یک، و اهل معرفت هم او را هم تعقیب می‌کنند دو، آ‌ن است که ما دو گونه علّت داریم یک علت مشخص که هر چیزی کار خاص از او ساخته است، یک علّت‌العلل داریم که او علل را علّت کرده است و می‌تواند جلوی آنها را بگیرد و سلطهٴ او از همه بیشتر است، به همه نزدیک‌تر است «و هو الله» اینکه «‏بِغَیْرِ شَفیعٍ فَیَقْضی‏ لی‏ حاجَتی» این در دعای ابوحمزه ثمالی همین است.
این راه در کتابهای اهل معرفت بیشتر تعقیب می‌شود یعنی در عین حال که ما موظّفیم در مسائل علمی نظام علّی را به کار ببریم یک، در مسائل اجرایی و عملی از اسباب و علل کمک بگیریم دو، این را هم بدانیم که یک سبب‌سازی هست و یک سبب‌سوز آن مسبّب‌الأسباب آن بالا نیست که ما با طیّ این علل و اسباب به آنجا برسیم وقتی به آنجا رسیدیم می‌بینیم سلسله‌جُنبان همان واحد است او به هر چیزی از علّت بالا سرش نزدیک‌تر است اگر این آبها، اگر آب و کود و خاک و شیار و هوا و نور و اینها در پرورش یک درخت اثر دارد که درخت خشک را بارور کند چیزی هست که از همه اینها به درخت نزدیک‌تر است و آن ارادةالله هست ﴿فَأَجَاءَهَا الْمضخَاضُ إِلَی جِذْعِ النَّخْلَةِ﴾ همین درخت نخل خشک را فوراً سرسبز کرده دیگر نفوذ ارادهٴ الهی به این چوب که او را نخله بارور کند از آفتاب بیشتر است، از هوا بیشتر است، از نور بیشتر است، از آب بیشتر است، از شیار بیشتر است، از کود بیشتر است، از باغبان نزدیک‌تر است.
این راه دعا را قرآ‌ن و روایات به ما آموخت آن اهل معرفت به دنبال این راه‌اند که می‌گویند اینکه هست با ما که ﴿أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ﴾ شرطش این است که فقط او را بخوانیم حالا می‌ماند مسئله استجابت دعا، دعا اگر خالصانه نباشد مثلاً 5/99 درصد باشد چنین دعایی مستجاب نیست مثل عبادت دیگر. بعضی از امور است که اگر مخلوط بشود مستهلَک می‌شود آسیب نمی‌رساند مثل کسی که یک دیگ بزرگ حلیم دارد، یک دیگ بزرگ آبگوشت دارد، یک دیگ بزرگ آش دارد، خوردن خاک خب حرام است این آشپزی که آن کفگیر بزرگی که مثل بیل است دست اوست دارد دیگ بزرگ را هَم می‌زند که چند صد نفر را غذا بدهد اگر یک مختصر خاک کنار این دیوار بیفتد در این دیگ هم بخورد مستحلل بشود دیگر خوردنش حرام نیست این مستهلک می‌شود چون مستهلک شد همین حرام می‌شود حلال ولی اگر همین آشپز دستش خونی باشد یک قطره خون بیفتد در این دیگ کلّش می‌شود آلوده این مهلِک است نه مستهلَک کارها دو گونه است بعضی از کارهاست که اگر ضمیمه بشود مستهلک می‌شود اعتنا نمی‌کنند به آن، اما ریا مهلِک است یعنی اگر کسی 99 درصد برای خدا عبادت کرد یک درصدش به مردم بخواهد نشان بدهد این یک درصد مثل یک قطره خون است که کلّ آن عبادت را آلوده می‌کند فرمود این‌‌چنین نیست که ما مَشوب را هم قبول بکنیم خالص را قبول بکنیم منتها خالص را بهتر ﴿أَلاَ لِلَّهِ الدِّینُ الْخَالِصُ﴾ دعا هم همین طور است، این یک اصل. اگر کسی واقعاً دعا کرد اجابتش بالضروره است و قطعی است، این هم اصل دوم.
اصل سوم این است که «الاجابة علی انحاء» خدای سبحان می‌فرماید «لبیک» چه چیزی می‌خواهی بدون تردید جواب می‌دهد به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نفرمود تو بگو فرمود من خودم می‌گویم ﴿إِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی﴾ نفرمود «قل انّه قریبٌ» نه خیر خودم می‌گویم ﴿فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ﴾ می‌گویم چه چیزی می‌خواهی؟ اگر او گفت من فلان چیز را می‌خواهم چون خدا ارحم‌الراحمین است، اقدرالقادرین است، اجودالأجودین است می‌داند بر اساس علم ازلی‌اش که این شیء مصلحت هست برای او همین را می‌دهد اگر بداند که این برای او مصلحت نیست چیز دیگر می‌دهد اگر چیز دیگر لازم نداشت سیّئه‌ای از سیّئات او کم می‌کند، اگر سیّئه‌ای نداشت حَسنه‌ای بر حسنات او افزوده می‌کند این مراحل چهار، پنج‌گانه در روایات ما در بحث استجابت ادعیه هست اینکه می‌بینید ائمه(علیهم السلام) وقتی دستشان به دعا برداشته شد به سر می‌مالیدند، به صورت می‌مالیدند، دست را می‌بوسیدند، می‌بوییدند می‌گفتند این دست به دست خدا رسید این دست خالی برنگشت چرا مستحبّ است انسان به صورت بمالد این دعا وقتی کرد برای اینکه خالی که برنگشتیم، بنابراین اگر خالص بود استجابت یقینی است «والاستجابة علی أنحاء الأربعة أو خمسة» ممکن نیست که جواب ندهد حالا گاهی انسان مخلصاً با گریه چیزی را می‌خواهد مثل اینکه کودک، نوجوانی با اخلاص از پدر و مادرش موتور می‌خواهد آنها می‌دانند برایش خطر دارد این با اخلاص می‌خواهد، با گریه می‌خواهد ولی پدر و مادر که به حال او مهربان‌تر از خود او هستند می‌دانند مصلحت نیست خب این را نمی‌دهند یک چیز دیگر به او می‌دهند مسئله اینکه خدای سبحان چه چیزی می‌دهد آن مراحل چهار، پنج‌گانهٴ بعدی است اما لبیک خدا ضروری است که خدای سبحان دعای مخلصانه را بی‌پاسخ نمی‌گذارد.
فرمود از اینها که کاری ساخته نیست کارِ دنیایی که ساخته نیست، کار معنوی هم که ساخته نیست ﴿قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُم مِن دُونِهِ فَلاَ یَمْلِکُون کَشْفَ الضُّرِّ عَنکُمْ وَلاَ تَحْوِیلاً ٭ أُولئِکَ الَّذِینَ﴾ یعنی این بتهایی که ﴿یَدْعُونَ﴾ این بت‌پرستها آنها را خود آنها ﴿یَبْتَغُونَ إِلَی رَبِّهِمُ الْوَسِیلَةَ﴾ که می‌خواهند ببینند ﴿أَیُّهُمْ أَقْرَبُ﴾ همانها ﴿یَرْجُونَ﴾ رحمت خدا را، همانها ﴿یَخَافُونَ﴾ درست است که فرشته مثل انسان مکلّف نیست اما ذات اقدس الهی فرمود: ﴿مَن یَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّی إِلهٌ مِن دُونِهِ فَذلِکَ نَجْزِیهِ جَهَنَّمَ﴾ درست است که اینها مکلّف نیستند ولی بر اساس فرض محال اگر فرشته‌ای داعیه الوهیّت داشته باشد جایش جهنّم است، بر اساس فرض محال اگر وجود مبارک پیغمبر شرک بورزد ﴿لَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْکَ وَإِلَی الَّذِینَ مِن قَبْلِکَ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ﴾ این بر اساس فرض محال است مثل ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾ اینها بالأخره در برابر ذات اقدس الهی خاضع‌اند فرمود اگر این کار را بکنند ﴿وَیَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَیَخَافُونَ عَذَابَهُ إِنَّ عَذَابَ رَبِّکَ کَانَ مَحْذُوراً﴾.
اما دربارهٴ اینکه وسوسه، شرّ است و عدمی است و عامل نمی‌خواهد خیر، وسوسه خیر است یک و امر وجودی است دو و علّت می‌خواهد سه آنچه که شرّ است پیامد اوست که امر عدمی است چهار.
بیان ذلک این است اگر وسوسه نباشد که انسان به کمال نمی‌رسد تهذیب نفس به چه چیزی است؟ تزکیه نفس به چه چیزی است؟ جهاد اوسط یا اکبر به چه چیزی است؟ به این است که دعوت‌نامه‌ای از طرف شیطان می‌آید، دعوت‌نامه‌ای از طرف انبیا و اولیا می‌آید انسان بین این درگیر می‌شود و جهاد نفس شروع می‌شود اگر خدای ناکرده گرفتار شد که ﴿لَأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ﴾ دامنگیرش می‌شود، اگر ان‌شاءالله دارای نفس مطمئنّه بود که این نفس‌اش به جای اینکه امّاره بالسوء باشد امّاره بالخیر است پس به وسیله وسوسه هر کس به جایی رسید به او رسید چون وسوسه امر وجودی است فاعل می‌خواهد که شیطان است و درگیر هم می‌شود و خیر هم هست آنکه شرّ است این است اگر کسی خدای ناکرده گرفتار وسوسه شد عدالت را از دست داد، تقوا را از دست داد، طهارت را از دست داد، زوال‌العدل، زوال‌الطهاره، زوال‌التقوا، زوال‌العصمه، زوال‌الامانه، زوال‌الصِدق، زوال‌العدل اینها امور عدمی است این امور عدمی محصول آن خضوع در برابر شیطان است مثل اینکه مار و عقرب شرّ نیستند شرّ از مار یا عقرب انتزاع نمی‌شود مار و عقرب حیوانی‌اند که اکل و شُرب دارند، زاد و وَلد دارند همان طوری که یک آهو و تیهو از زندگی‌اش لذت می‌برد مار و عقرب هم از جفت‌گیری و فرزندداری و فرزندپروری‌اش لذّت می‌برد تنها شرّش این است که وقتی کسی را مسموم می‌کند یا «لیس» ناقصه یا «لیس» تامّه دامنگیرش می‌شود، می‌شود شرّ یا «زوال الحیاة» که «لیس» تامّه است یا «زوال السلامه» که «لیس» ناقصه است این زوالها می‌شود شرّ لذا اگر ماری، عقربی کسی را مسموم نکند از بین نبرد یا بیمار نکند شرّی در عالم نیست.
بنابراین عدم را از جای دیگر می‌گیرند و آن عدم هم چون مبدأ بالعرض دارد آن وقت دربارهٴ خیر بودن او مبدأ بالعرض بحث می‌کنند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 38:36

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی