display result search
منو
تفسیر آیات 58 و 59 سوره اسراء _ بخش اول

تفسیر آیات 58 و 59 سوره اسراء _ بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 37 دقیقه مدت قطعه
  • 14 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 58 و 59 سوره اسراء _ بخش اول"
جریان تبشیر و انذار سهم مؤثری برای توده مردم دارد
تبیشر و انذار گاهی به لحاظ معاد است گاهی به لحاظ دنیا و معاد با هم.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِن مِن قَرْیَةٍ إِلَّا نَحْنُ مُهْلِکُوهَا قَبْلَ یَوْمِ الْقِیَامَةِ أَوْ مُعَذِّبُوهَا عَذَاباً شَدِیداً کَانَ ذلِکَ فِی الْکِتَابِ مَسْطُوراً ﴿58﴾ وَمَا مَنَعَنَا أَن نُرْسِلَ بِالْآیَاتِ إِلَّا أَن کَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ وَآتَیْنَا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَلَمُوا بِهَا وَمَا نُرْسِلُ بِالْآیَاتِ إِلَّا تَخْوِیفاً ﴿59﴾

در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» که مکه نازل شد هم مسائل حصولی مطرح هست نه توحید و وحی و نبوّت و هم عامل اجرای این عقاید و اخلاق و آن تبشیر و انذار است. جریان تبشیر و انذار سهم مؤثری برای توده مردم دارد وگرنه اوحدی از انسانها بر اساس آن معارف الهی به لقای خدا و تشرّف به لَدُن و نزد و حضور ذات اقدس الهی معتقدند و مؤمن‌اند و برابر آن کار می‌کنند اکثری مردم که به دنبال نفع و ضررند تبشیر و انذار در آنها اثر می‌گذارد این یک مطلب.

مطلب دیگر اینکه تبیشر و انذار گاهی به لحاظ معاد است گاهی به لحاظ دنیا و معاد با هم، اگر به لحاظ معاد باشد این تقریباً اتّحاد دلیل و مدلول است و هیچ اثری یا بسیار کم اثری بر او مترتّب نیست یا اثرش کم است، چرا؟ برای اینکه ادّعای قرآ‌ن کریم این است که مبدیی هست و معادی هست بین مبدأ و معاد، آغاز و انجام راه مستقیمی است و آن راه مستقیم راه وحی و نبوّت و رسالت و دین و امثال ذلک است که از مبدأ شروع می‌شود به معاد ختم می‌شود بعد در این زمینه اگر کسی معتقد به معاد نبود گرفتار عذاب قیامت می‌شود خب هنوز معاد ثابت نشد آن کسی که معاد را باور ندارد چگونه می‌شود او را انذار کرد به عذاب یوم القیامه آن کسی که معاد را باور ندارد چگونه می‌شود به او مژده داد به بهشت یوم القیامه پس باید مورد تبشیر و انذار یک چیز نقدی باشد که بفرماید اگر این اصول اوّلیه یعنی توحید و وحی و نبوّت که برهان آنها را همراهی می‌کند یک، معجزه آنها را تعقیب می‌کند دو، اگر با برهان و معجزه اینها را نپذیرفتید گرفتار عذاب دنیا می‌شوید لذا تبشیر و انذار برای کسی که معاد را پذیرفت مثل مؤمن این خیلی اثر دارد که به مؤمن می‌فرماید اگر مطیع بودی که برای مطیعان ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِها الْأَنْهَارُ﴾ غُرَف مَبنیه است و مانند آن و اگر ظالم و تبهکار شدید که ﴿کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم﴾ دامنگیر می‌شود این خیلی از جاهای قرآن ناظر به این است در خیلی افراد هم مؤثر است و در حوزهٴ اسلامی اثر رسمی دارد.
اما اگر کسی مسئله معاد را نپذیرفت هنوز برایش حل نشد آغاز بحث هم هست ذات اقدس الهی برهان اقامه می‌کند که معاد حق است، مبدأ حق است، وحی و نبوّت حق است و ضامن اجرایش هم تبشیر و انذار است در تبشیر و انذار بفرماید که اگر شما مُردید در قیامت بعد از مرگ وارد بهشت می‌شوید در انذار هم بفرماید بعد از مرگ گرفتار دوزخ خواهید شد این هنوز دوزخ و بهشت و جهنم برای او حل نشد لذا در این‌گونه از موارد آن توجّه اصلی تبشیر و انذار به دنیاست می‌فرماید هیچ قریه‌ای نیست مگر اینکه آ‌نها را هلاک می‌کنید و اگر بیراهه رفتند آنها را به عذاب شدید معذّب می‌کنیم این می‌تواند انذاری باشد نسبت به کسانی که معارف الهی را نمی‌پذیرند.
مطلب بعدی آن است که این‌گونه از انذارها نظیر جهاد ابتدایی و جنگهای آغازین این بعد از بیّنه الهی است یعنی وقتی انبیا(علیهم السلام) می‌آیند مخصوصاً وجود مبارک خاتم(علیهم الصلاة و علیهم السلام) اینها را دعوت می‌کنند به عناصر اصلی دین یعنی توحید و نبوّت و معاد و مانند آن، ادّعایی هم دارد که من از طرف خدا آمده‌ام، پس یک دعوا دارد یک دعوت، یک ادّعا دارد که من رسول خدا هستم، دعوتی هم دارد که به الله و نبوّت و وحیِ عام و معاد دعوت می‌کند. هر برهانی هم که آنها بخواهند اقامه می‌کند اگر بعد از اقامهٴ برهان معجزه طلب کردند معجزه هم می‌آورد همه انبیا این طور بودند اگر آنها گفتند به چه دلیل تو پیغمبری؟ معجزه می‌آورد این درباره دعوا، به چه دلیل دعوت تو حق است؟ برهان اقامه می‌کند، خب دیگر هیچ عذری نمی‌ماند برای مردم اگر سخن از جهاد ابتدایی بعد از این ایّام است آنها نه براهین و توحیدی که براهینی که برای مبدأ و معاد و نبوّت اقامه شده است اعتنا می‌کنند، نه معجزاتی که انبیا ارائه کردند اقامه می‌کنند می‌گویند اسلام جهاد ابتدایی دارد خب جهاد ابتدایی بعد از این است اگر یک عده غرق نعمت الهی شدند بعد ﴿أُولئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ شدند مانع راه دیگری هم هستند خب در چنین فضایی جز مبارزه چیز دیگر نیست که اینها اگر باشند ﴿لِیُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ﴾ است، خب.
جهاد ابتدایی و مانند آن در این فاز و فضاست، عذاب الهی هم بشرح ایضاً [همچنین] آن هم در این فضاست در سورهٴ «اسراء» که در مکه نازل شد فرمود تمام آنچه را که اینها لازم داشتند ما گفتیم و می‌دهیم، آوردیم و می‌آوریم برهان خواستند آوردیم، معجزه خواستند می‌آوریم هیچ راهی برای نکول و قبول نکردن اینها نیست اینکه در بخشهای دیگر فرمود: ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ وَیَحْیَی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾ این است، این هم یک مطلب.
مطلب دیگر اینکه در این آیه اهلاک در قبال تعذیب قرار گرفت، هلاک در برابر عذاب قرار گرفت آیا هلاکت هم یک قِسم خاصی از عذاب است آن عذاب شدید قِسم دیگری از تعذیب است یا هلاکت معنی عامّ خود را دارد؟ در ادبیات عُرفی ما هلاکت را به مرگِ با عذاب و امثال اینها خواهیم گفت کسی مُرد نمی‌گوییم هلاک شد اما لغتاً هلاکت عام است هر کس عذاب بشود می‌گویند هلاک شد، هر کس به مرگ طبیعی بمیرد می‌گویند هلاک شد قرآن کریم گذشته از اینکه هالک را وصف همه اشیا ماسوای خدا می‌داند ﴿کُلُّ شَی‏ءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ﴾ هلاکت را به مؤمنین نسبت می‌دهد، هلاکت را به انبیا نسبت می‌دهد که فلان پیامبر هلاک شد یعنی مُرد در سورهٴ مبارکهٴ «غافر» آیه 34 به این صورت است ﴿وَلَقَدْ جَاءَکُمْ یُوسُفُ مِن قَبْلُ بِالْبَیِّنَاتِ فَمَا زِلْتُمْ فِی شَکٍّ مِمَّا جَاءَکُم بِهِ حَتَّی إِذَا هَلَکَ﴾ یوسف پیامبر(سلام الله علیه) آیاتی آورد، دستوراتی آورد، احکام و حِکمی آورد وقتی هلاک شد شما همه چیز را منکر شدید مثلاً ﴿حَتَّی إِذَا هَلَکَ قُلْتُمْ﴾ دیگر پیامبری نمی‌آید و مانند آن ﴿لَن یَبْعَثَ اللَّهُ مِن بَعْدِهِ رَسُولاً﴾ اینجا هلاکت به شخص مبارک یوسف(سلام الله علیه) اسناد داده شد.
در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» هلاکت را به وجود مبارک مسیح و همه مردم روی زمین اسناد داد آیه هفده سورهٴ مبارکهٴ «مائده» این است ﴿لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ﴾ آنهایی که گفتند عیسی ـ معاذ الله ـ خداست اینها کفر ورزیدند و در جواب اینها به اینها بگو خدا آن است که از مرگ مصون باشد یک، خدا آن است که تحت قَهر و سلطهٴ دیگری نباشد دو، در حالی که عیسای مسیح مانند افراد دیگر مقهور مرگ است و در تحت سلطهٴ ارادهٴ الهی ﴿لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ قُلْ فَمَن یَمْلِکُ مِنَ اللّهِ شَیْئاً إِنْ أَرَادَ أَنْ یُهْلِکَ الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَأُمَّهُ وَمَن فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً﴾ خدا اگر بخواهد عیسی را از بین ببرد، مریم(سلام الله علیهما) را از بین ببرد، ﴿مَن فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً﴾ همه را از بین ببرد چه کسی می‌تواند جلوی ارادهٴ ازلی خدا را بگیرد؟ هیچ کس. اینجا اهلاک را به همه اسناد داد نه از راه عذاب که سخن از تعذیب نیست سخن در این است که عیسی خدا نیست برای اینکه خالقی دارد، حیات و مماتش به دست خالق است و مانند آن.
در سورهٴ مبارکهٴ «مُلک» در بخش پایانی‌اش آیه 28 این است ذات اقدس الهی به پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌فرماید: ﴿قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَهْلَکَنِیَ اللَّهُ وَمَن مَعِیَ أَوْ رَحِمَنَا فَمَن یُجِیرُ الْکَافِرِینَ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ اینجا احتمالاً منظور از هلاکت همان هلاکت عام است گرچه احتمال دیگری هست در قبال رحم که منظور از این هلاکت، هلاکت خاص باشد ولی ظهورش در همان هلاکت عام است اگر خدا مرا از بین ببرد چه کسی قدرت دارد جلوی این را بگیرد، چه کسی می‌تواند در برابر ارادهٴ ازلی خدا مقاومت کند و مانند آ‌ن.
در بیان احکام فقهی در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیه 176 به این صورت آمده است ﴿یَسْتَفْتُونَکَ قُلِ اللّهُ یُفْتِیکُمْ فِی الْکَلاَلَةِ إِنِ امْرُوا هَلَکَ لَیْسَ لَهُ وَلَدٌ وَلَهُ أُخْتٌ فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَکَ﴾ در توضیح میراث کَلاله فرمود اگر مردی هلاک شد و فرزند ندارد یعنی از طبقهٴ اول کسی نیست مثلاً نوبت به خواهر و برادر که طبقهٴ دوم از وارثان است رسید چگونه این ارث را توزیع بکنید؟ خب دیگر نفرمود «ان امْروا مات» فرمود: ﴿إِنِ امْرُوا هَلَکَ﴾ پس هلاکت هم در لغت معنای عام دارد هم در قرآ‌ن کریم در معنای عام استعمال شده است چه اینکه در معنای خاص هم استعمال شده یعنی آن طوری که در عُرف ما رایج است که هلاکت یک نحو عذاب است در قرآن کریم به این معنا یعنی هلاکت تعذیبی هم آمده در سورهٴ مبارکهٴ «حاقه» هلاکت خاص ذکر شده است آیه پنج و شش سورهٴ مبارکهٴ «حاقه» این است ﴿فَأَمَّا ثَمُودُ فَأُهْلِکُوا بِالطَّاغِیَةِ ٭ وَأَمَّا عَادٌ فَأُهْلِکُوا بِرِیحٍ صَرْصَرٍ عَاتِیَةٍ ٭ سَخَّرَهَا عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیَالٍ وَثَمَانِیَةَ أَیَّامٍ﴾.
فتحصّل که هلاکت لغتاً عام است یک، در قرآن کریم هم به معنای عام ذکر شده است و هم به معنای خاص دو، حالا هلاکت در آیه محلّ بحث به چه معناست؟ در محلّ بحث فرمود هیچ قریه‌ای نیست مگر اینکه ذات اقدس الهی آن قریه را قبل از قیامت هلاک می‌کند ﴿وَإِن مِن قَرْیَةٍ إِلَّا نَحْنُ مُهْلِکُوهَا قَبْلَ یَوْمِ الْقِیَامَةِ أَوْ مُعَذِّبُوهَا عَذَاباً شَدِیداً﴾ در فضایی که مردم مکه اصول اعتقادی را نمی‌پذیرند ذات اقدس الهی در این فضا اینها را انذار می‌کند می‌فرماید بالأخره همه شما نابود خواهید شد و هیچ قریه‌ای نیست مگر اینکه ما آنها را از بین می‌بریم یا آنها را به عذاب شدید تعذیب می‌کنیم خیال نکنید که مالِ شما و قدرت شما باعث خلود شماست ﴿یَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ﴾ و مانند آن نباشد خیال نکنید که ماندنی هستید خلودی در کار نیست ما همه را از بین می‌بریم نشانش این است کسی تاکنون نمانده است، خب این یک نحوه تخویف و انذاری است به لحاظ دنیا و می‌تواند کارآمد باشد ﴿وَإِن مِن قَرْیَةٍ إِلَّا نَحْنُ مُهْلِکُوهَا قَبْلَ یَوْمِ الْقِیَامَةِ أَوْ مُعَذِّبُوهَا عَذَاباً شَدِیداً﴾ بسیاری از مفسّران آیه را به همین سبک معنا کردند که در فضای مکه به مردم مکه فرمود بالأخره همه‌تان از بین می‌روید برای اینکه هیچ قریه‌ای نیست مگر اینکه خدای سبحان آنها را هلاک می‌کند یا به عذاب شدید گرفتار می‌کند.
بیانی را سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) دارند می‌فرمایند این آیه 58 ناظر به همان آیه‌ای است که قبلاً در همین سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» گذشت و آن آیه شانزده و هفده همین سوره است ﴿وَإِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِیهَا فَفَسَقُوا فِیهَا فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِیراً﴾ در آیه شانزده هلاکت به معنای خاص اراده شده فرمود هیچ قریه‌ای نیست مگر اینکه ما مُترفینشان را امر می‌کردیم آنها که از تمکّنات مادّی برخوردار بودند فِسق ورزیدند خودشان و دیگران را هم اقمار و اذناب خودشان قرار دادند و فضای آن قریه را جمعاً آلوده کردند ما آنها را عذاب کردیم می‌فرمایند این آیه محلّ بحث مُنعطف است بر همان آیه شانزده‌ای که قبلاً گذشت قهراً هلاک به معنای کسی است که به وسیله عذاب از بین رفته است آن‌گاه این عذاب شدیدی که در برابر اهلاک ذکر می‌شود آن اهلاک، اهلاک استیصالی است که ما کلّ قریه را از بین می‌بریم و این عذاب شدید در قبال آن اهلاک استیصالی است آنها را به قحطی، به فقر، به زلزله، به صاعقه و علل و عوامل دیگر عذاب می‌کنیم.
این سخن گرچه در اثر انعطاف این آیه به آیه شانزده بی‌تناسب نیست ولی با عموم آیه سازگار نیست با بخشهای دیگری از قرآن هماهنگ نیست برای اینکه همه قریه‌های روی زمین که کافر نیستند آیاتی هست که سرانجام کُرهٴ زمین به دست مردان الهی می‌افتد ﴿لَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ﴾ خب اینها هم قبل از قیامت‌اند دیگر آنجا که ﴿لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ﴾ می‌شود، آنجا که ﴿کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ﴾ می‌شود آن عبادِ صالح بالأخره در جایی زندگی می‌کنند یا نه؟ خب آنها که هلاک استیصال ندارند و آیه عام است می‌فرماید هیچ قریه‌ای نیست مگر اینکه قبل از قیامت ما آ‌نها را هلاک می‌کنیم یا عذاب شدید.
پرسش:...
پاسخ: بله، آخر دارد قبل یوم القیامه.
پرسش:...
پاسخ: قبل یوم القیامه که همه قریه این‌‌چنین نیستند وقتی وجود مبارک حضرت ظهور کرد حکومت الهی مستقر می‌شود، ﴿الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ﴾ می‌شود، ﴿لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ﴾ می‌شود مؤمنانی زندگی می‌کنند، بزرگانی رجوع می‌کنند عده‌ای در همین زمین حاکمِ علی العدل‌اند بعد بساط دنیا برچیده می‌شود اگر بفرماید قبل از ظهور حضرت خب بله، آدم احتمال دارد ما دلیلی نداریم بر خلاف این اما می‌فرماید قبل از قیامت تمام زمینها قُرا و قَسوات را ما به هلاکت عذاب استیصالی هلاک می‌کنیم این اثباتش آسان نیست دیگر، خب.
بنابراین گرچه می‌تواند منعطف باشد به آیه شانزده ولی آیه شانزده به منزلهٴ خاص است و این عام است این زیرمجموعهٴ آیه محلّ بحث قرار می‌گیرد که ﴿أَوْ مُعَذِّبُوهَا عَذَاباً شَدِیداً﴾ آنها که گرفتار عذاب شدید می‌شوند همانهایی هستند که در آیه شانزده این سوره بیان شده که ﴿أَمَرْنَا مُتْرَفِیهَا فَفَسَقُوا فِیهَا فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِیراً﴾ پس این ذکر خاص است بعد از عام و فضا، فضای انذار است و مردم مکه را هم می‌تواند تخویف کند که بالأخره مرگ حق است.
در جریان انذار یک بیان نورانی از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) هست که مرحوم طبرسی در جلد دوم احتجاج نقل کرده است که عبدالکریم‌ابن‌أبی‌العوجا زندیق معروف که معتقد به مبدأ و معادی نبود وقتی وارد مکه شد چون جریان مکه از دیرزمان مطرح بود عده‌ای می‌آمدند آن سرزمین حالا یا برای تجارت یا برای سیاحت می‌آمدند می‌دیدند که زائران خانهٴ خدا دور این کعبه می‌گردند ابن‌أبی‌العوجا گفت اینها چه کسانی هستند که دور این خانه این حَجر می‌گردند اینها هدفی ندارند چه کار باطلی است می‌کنند او را راهنمایی کردند خدمت امام صادق(سلام الله علیه) که آن احتجاجاتشان معروف است. ابن‌أبی‌العوجا گفت که این مرد الهی «ان کان» در بین بشر «رجلٌ إلهی» یا ملکوتی فرشته‌ای به صورت بشر درآمده باشد همین شخص است که شما از او به عنوان امام ششم یاد می‌کنید گفت او از بس براهین اقامه کرد که نزدیک بود بین خودم و او خدا را ببینم اما باز ایمان نیاورد.
در آن بخشهای پایانی وجود مبارک حضرت یک بیان عاطفی نسبت به او دارد که عقل هم او را می‌پذیرد فرمود بسیار خب، اگر بعد از مرگ خبری نباشد همه نابود بشوند کسی اینها را عذاب نمی‌کند که چرا شما دور این کعبه گشتید، پس ضرری نمی‌بینند، اگر بعد از مرگ خبری باشد چه اینکه هست تو و امثال تو چه جوابی دارید؟ خب این احتمال ضرر است دیگر این احتمال هم در اثر قدرت محتمل قوی خواهد بود خب آدم احتمال عذاب ابد می‌دهد دیگر بالأخره مُتنبّه می‌شود از این بیان هم ائمه(علیهم السلام) نگذشتند و استفاده کردند. این آیه هم می‌تواند هشداری باشد، هم می‌تواند انگیزه‌ای ایجاد کند پس بنابراین منظور از آن هلاکت، هلاکت عام است و منظور از این تعذیب، تعذیب خاص است که ذکر خاص است بعد از عام و به مردم می‌فهماند که بالأخره همه شما از بین خواهید رفت چرا تأمّل نمی‌کنید اگر برهان می‌خواهید این هم دلیل اگر معجزه می‌خواهید این هم آیه الهی ﴿وَإِن مِن قَرْیَةٍ إِلَّا نَحْنُ مُهْلِکُوهَا قَبْلَ یَوْمِ الْقِیَامَةِ أَوْ مُعَذِّبُوهَا عَذَاباً شَدِیداً﴾.
بعد می‌فرماید این جزء مقدّرات حتمی ماست حالا منظور کتاب، لوحِ مُبین است، امام مبین است، کتاب مبین چیز دیگر است جایی بالأخره اینها تثبیت‌شده است تثبیت شد که حرکت با دوام سازگار نیست این عالم، عالم حرکت است یک، حرکت با ابدیّت لغو است اصلاً حرکت بدون مقصد نمی‌شود موجودی دائماً بگردد خب می‌شود کار لغو دیگر مگر می‌شود حرکت داشته باشیم اما مقصد نداشته باشیم از این متحرّک سؤال بکنیم چرا می‌گردی؟ کجا می‌روی؟ این می‌گوید می‌خواهم بگردم، می‌خواهم بروم اینکه نیست بالأخره مقصدی است که حرکت متوجه آن مقصد است لذا راه خاص خودش را طی می‌کند. حرکت با ابدیّت می‌شود عَبث. دنیا نشئه حرکت است یک، حتماً مقصدی دارد دو که انسان به آن مقصد می‌رسد پوچی در کار نیست ﴿أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن یُتْرَکَ سُدی﴾ در کار نیست و مانند آن.
در بحثهای قبل ملاحظه فرمودید که عقل در مقابل نقل است ما عقلی داریم که مستمِع خوب است آن در همهٴ مطالب هست آن عقل به معنای مستمع خوب و فهمنده آن قدرت عاقله در همه هست این عقل در مقابل نقل نیست فقیه و اصولی این عقل را دارند چه اینکه ادیب هم این عقل را دارد، مورّخ هم این عقل را دارد هر کسی نیرویی دارد که با این نیرو حرف مخاطب خود را می‌فهمد این را نمی‌گویند راهِ عقل، راه عقل آن است که آن مبادی تصدیقیّه را خود بسازد بگوید نظامی هست، علّیتی هست، معلولیّتی هست، ربط علّی و معلولی ضروری است به نحو دوام نیست، انفکاک محال است، تقدّم معلول بر علت مستحیل است، دور مستحیل است، تسلسل مستحیل است، اجتماع ضدّین مستحیل است، اجتماع مِثلین مستحیل است اینها فتواهای عقل است که در حکمت و کلام رایج است، پس عقل به معنای مستمع خوب این مَقسَم هر دو قِسم است برای فقه و اصول و علوم نقلی مبادی را نقل تأمین می‌کند، برای حکمت و کلام مبادی را عقل تأمین می‌کند آنها می‌شوند علوم عقلی این می‌شود علوم نقلی. در قرآن کریم از هر دو گروه کمک گرفته شده، این یک مطلب.
مطلب دیگر این کتاب حالا هر چه هست در سورهٴ مبارکهٴ «حجر» مقداری درباره این کتاب بحث شد که ذات اقدس الهی همه این امور را در کتاب خاص ثبت فرمود آیه چهار سورهٴ مبارکهٴ «حجر» این بود ﴿وَمَا أَهْلَکْنَا مِن قَرْیَةٍ إِلَّا وَلَهَا کِتَابٌ مَّعْلُومٌ﴾ مقدّراتی هست، سرنوشتی هست اما سرنوشت با اختیار هماهنگ است یعنی ذات اقدس الهی در آن لوح محفوظ یا عالم دیگر یا «أو ما شئت فسمّ» یا ﴿کُلَّ شَیْ‏ءٍ أَحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ﴾ بالأخره هر موجود مجرّدی باشد، هر انسان کاملی باشد خدا این امور را آنجا تثبیت کرد که حتماً این طور می‌شود نه حتماً این طور باید بشود اگر حتماً این طور باید بشود می‌شود جبر اما حتماً این طور می‌شود این با اختیار سازگار است.
در کتاب مبین نوشته است که این جمادات که به طرف معدِن خاص حرکت می‌کنند راهشان این است، آن موادّی که می‌تواند جذب یکدیگر بشود «تا لعل گردد در بدخشان یا عقیق اندر یمن» راهش این است این برای جمادات است و قطعاً در دامنهٴ فلان کوه بعد از گذشت میلیونها سال یا هزاران سال و تابش آفتاب آن خاکهای به هم فشرده می‌شود بدخشان یا عقیق این را تثبیت کرده است. بخش بالاتر، بخش نباتات است که فلان گیاه در فلان عصر می‌روید آن قدر میوه می‌دهد و در فلان وقت از بین می‌رود این هم بر اساس طبیعت او یا غریزهٴ او در هر حیوانی هم ذات اقدس الهی می‌داند این حیوان برابر با مِیل چون حیوان متحرّک بالمیل است نه بالاراده، اراده قداستی دارد که در خصوص انسانهاست نباید گفت حیوان متحرّک بالاراده است گرچه معروف این است که حیوان متحرّک بالاراده است اراده چون با اندیشه خاص توأم است این در حیوانات نیست یا ما خبر نداریم فلان حیوان چه موقع به دنیا می‌آید؟ کدام مسیر را طی می‌کند؟ تغذیه‌اش چیست؟ زاد و ولدش چیست؟ مرگش چیست؟ خدا می‌داند.
بخش چهارم، بخش انسان است هر انسانی چه موقع به دنیا می‌آید، تغذیه‌اش چه چیزی است؟ با اینکه دوتا راه در پیش دارد با اینکه ما با عقل و فطرت او را به راه مستقیم هدایت کردیم با اینکه ما او را به وسیله وحی و نبوّت و رسالت و امامت به راه مستقیم هدایت کردیم با اینکه او می‌تواند راه راست برود با میل و اراده و اختیار خود راه بد را طی می‌کند من یقین دارم فلان شخص جهنّمی است نه من یقین دارم فلان شخص باید به جهنم برود، بایدی در کار نیست برای اینکه این ﴿لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ﴾ از بالا آمده فرمود ما کسی را مجبور نکردیم اگر کسی عذاب می‌بیند یا هلاکت دامنگیر او می‌شود ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ﴾ و اگر کسی نجات پیدا می‌کند ﴿وَیَحْیَی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾ ما یقین داریم زید با میل و ارادهٴ خود بهشتی می‌شود، برادر او با میل و ارادهٴ خود دوزخی می‌شود نظیر کمیل‌بن‌زیاد نخعی و حارث‌بن‌زیاد نخعی که قبلاً گذشت خب اینها دوتا برادر بودند دیگر این کمیل از اصحاب خاص حضرت امیر(سلام الله علیه) می‌شود، می‌شود بهشتی آن حارث‌بن‌زیاد نخعی برادر همین کمیل است دیگر می‌شود اموی و قاتل فرزندان مُسلم فرمود من یقین دارم او با میل خود بیراهه می‌رود و یقین دارم او جهنّمی است لذا در آن کتاب مبین هر چه هست تثبیت‌شده است بنابراین بحث در این است که ذات اقدس الهی می‌داند که در آینده چه خواهد شد نه اینکه خدای سبحان بداند که من در آینده اینها را مجبور می‌کنم به طرف جهنم بروند این در کار نیست پس کتابت قبلی، تثبیت قبلی، قضا و قَدَر قبلی همه اشیا را یک، با همه مبادی دو، می‌نویسد یعنی یقین دارد که فلان جماد با این راه طَبع، لَعل می‌شود فلان گیاه از راه غریزه ثمربخش می‌شود فلان حیوان از راه میل به فلان مقصد می‌رسد فلان انسان از راه اراده به فلان مقصد می‌رسد نه اینکه نتیجه را بداند و مبادی را نداند یا نتیجه در لوح محفوظ ثبت باشد و مبادی ثبت نباشد خیر همان بیان وجود مبارک حضرت امیر هست که مرحوم کاشف‌الغطا(رضوان الله علیه) نقل کردند جاسوسان اموی کسی را فرستادند ببینند که معاویه ملعون خواست معلوم کند که وجود مبارک حضرت امیر قبل از او رحلت می‌کند یا بعد از او رحلت می‌کند کسی را فرستادند از این جاسوسان وارد کوفه شدند و با چهرهٴ بشّاش و وارد مسجد شدند و حضرت امیر مشغول سخنرانی است و گفتند که خبر رسیده از شام که معاویه مُرد دید حضرت اعتنا نمی‌کنند و مشغول سخنرانی است، بار دیگر با یک طُمطراق بیشتری گفت آقا از شام قاصد آمد گفت معاویه مُرد حضرت اعتنا نکرد بار سوم که گفت حضرت فرمود خیر، آن نمُرد و نمی‌میرد مگر اینکه فتنه‌ای به پا بکند و آشوبی در همین کوفه به پا کند اشاره کرد به در فرمود یک گروه آشوبگری از همین در وارد این مسجد می‌شوند و پرچم او به دست همین آقاست به یکی از این پامنبریها فرمود نکن، ولی می‌کنی این نکن معلوم می‌شود آدم مختار است، می‌کنی بر اساس علم غیب حضرت یعنی با میل خودت بیراهه می‌روی فرمود نکن این کار را ولی می‌کنی، خب بعد از سالیان متمادی آشوبی شد یا مدتهای متمادی آشوبی شد و یک عده از اوباش را شامیان تحریک کردند و از همین درِ خاص مسجد وارد شدند و پرچم هم به دست همین بود این را می‌گویند علم غیب که از ذات اقدس الهی گرفته است این علم دارد که زید اهل سعادت است در حالی که می‌تواند شَقی باشد علم دارد که برادر زید اهل شقاوت است در حالی که می‌تواند سعید باشد پس علم دارد که زید با میل و ارادهٴ خودش فلان راه را می‌رود و عمرو هم با میل و ارادهٴ خودش فلان راه را فرمود همه چیز در عالم ثبت است اهل‌بیت عصمت و طهارت چون با آن کتاب مستور رابطه دارند از غیب باخبرند انبیای الهی هم همین طور است آنکه در سورهٴ مبارکهٴ «حجر» بود این بود که آیه چهار سورهٴ «حجر» ﴿وَمَا أَهْلَکْنَا مِن قَرْیَةٍ إِلَّا وَلَهَا کِتَابٌ مَّعْلُومٌ﴾ همه چیز ثبت است با اختیارشان ثبت است نه اینکه اصلِ حادثه ثبت بشود ولی اختیار ثبت نشود.
پرسش:...
پاسخ: نه دیگر، همان فرمایش مرحوم خواجه است که «علمِ ازلی علّت عصیان ‌بودن در نزد حکیم غایت جهل بُوَد» ذات اقدس الهی در ازل می‌داند این زیدی را یا حارث‌بن‌زیاد نخعی را که آفرید هم فطرت به او داد، هم ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ را اعمال کرد، هم وحی و نبوّت به گوش او رسید او می‌تواند مثل برادرش کمیل راه خیر را طی کند، می‌داند که این شخص سرِ دو راهی است با اینکه می‌تواند راه خیر را طی کند مثل اینکه همسایه‌های او، دوستان او راه خیر را طی کردند ولی این شخص با میل خود با ارادهٴ خود راه بد را طی می‌کند پس علم ازلی این نیست که زید الا ولابد باید به جهنم برود علم ازلی این است که زید با میل و ارادهٴ خود یقیناً به جهنم می‌رود هر چه هم نصیحت بکنید اثر ندارد ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ .
فرمود آنچه را که ما دربارهٴ قُرا گفتیم که یا هلاکت است یا عذاب ﴿کَانَ ذلِکَ فِی الْکِتَابِ مَسْطُوراً﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 37:55

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی