- 366
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 56 تا 58 سوره اسراء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 56 تا 58 سوره اسراء"
تحدّی بعد از برهان راهی برای اثبات است
تحدّی راهی برای اثبات است در مسئله نبوّت و همچنین در مسئله امامت
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُم مِن دُونِهِ فَلاَ یَمْلِکُون کَشْفَ الضُّرِّ عَنکُمْ وَلاَ تَحْوِیلاً ﴿56﴾ أُولئِکَ الَّذِینَ یَدْعُونَ یَبْتَغُونَ إِلَی رَبِّهِمُ الْوَسِیلَةَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ وَیَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَیَخَافُونَ عَذَابَهُ إِنَّ عَذَابَ رَبِّکَ کَانَ مَحْذُوراً ﴿57﴾ وَإِن مِن قَرْیَةٍ إِلَّا نَحْنُ مُهْلِکُوهَا قَبْلَ یَوْمِ الْقِیَامَةِ أَوْ مُعَذِّبُوهَا عَذَاباً شَدِیداً کَانَ ذلِکَ فِی الْکِتَابِ مَسْطُوراً ﴿58﴾
دربارهٴ تفضیل سه قِسم تفضیل در همین بخشهای سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» مطرح شد یک قِسم تفضیل متقابل است که قبلاً گذشت در همین سوره آیه این بود که ﴿انُظرْ کَیْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ﴾ تفضیل، تفضیل بعضی بر بعض اعم ّاز تفضیل متقابل و تفضیل یکجانبه است.
قِسم دیگر جریان فضیلت انسان بر غیر انسان است که فرمود: ﴿لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ ... وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَی کَثِیرٍ﴾ که این تفضیل یکجانبه است. تفضیل محلّ بحث درباره انبیا این هم نظیر تفضیل آیه 22 همین سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» اعم از تفضیل متقابل و تفضیل یکجانبه است، این یک مطلب.
مطلب دیگر اینکه تحدّی بعد از برهان راهی برای اثبات است تحدّی یعنی مبارز طلبکردن اگر کسی ادّعای نبوّت داشته باشد، معجزهای بیاورد دیگران نپذیرند هم برهان اقامه کرده است و میکند و هم تحدّی میکند دیگران که نبوّت او را نمیپذیرند میگویند تو هم یک بشر عادی هستی، ما هم یک بشر عادی تو هم مثل مایی، ما هم مثل تو در چنین فضایی آن پیامبر تحدّی میکند میفرماید اگر ما مثل هم هستیم هیچ تفاوتی بین من و شما نیست اگر من این معجزه را بیاورم شما هم مثل این را بیاورید قهراً به صورت قیاس استثنایی تقریر میشود که اگر شما مثل این بودید میتوانستید کاری مثل این بکنید چون نمیتوانید کاری مثل این بکنید پس مثل این نیستید.
تحدّی راهی برای اثبات است در مسئله نبوّت و همچنین در مسئله امامت اگر ادّعای امامت شده باشد در جریان توحید هم بشرح ایضاً [همچنین] ذات اقدس الهی تاکنون چند برهان اقامه کرده است بر توحید حق که واجبتعالی «لا شریک له» و این اصنام و اوثان سِمت ربوبیّت و الوهیّت ندارند، فرشتهها و قدّیسین بشر که این اصنام و اوثان نمادی برای آنهاست، تندیسی برای آنهاست آنها هم صلاحیّت ندارند.
در جریان نفی صلاحیت اصنام و اوثان یک دلیل روشنی اقامه کرده است که ﴿أَلَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَیْدٍ یَبْطِشُونَ بِهَا﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «حج» فرمود اگر یک مگس چیزی از اینها را بگیرد اینها نمیتوانند از خودشان دفاع کنند ﴿وَإِن یَسْلُبْهُمْ الذُّبَابُ شَیْئاً لاَّ یَسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ﴾ ابطال اله بودن این اصنام و اوثان خیلی شفاف و روشن است و همچنین ابطال ربوبیّت فرشتهها و امثال فرشتهها. مشرکین میگفتند ما فرشتهها و امثال فرشتهها را عبادت میکنیم برای اینکه اینها ما را مقرّب الی الله باشند و به خدا نزدیک کنند و شفیع ما باشند طبق دعای اینها مشکلاتی هم که داشتند به این بتها مراجعه میکردند، در درمان بیماری، در نجات از خطرها و مانند آن در چنین فضایی ذات اقدس الهی به پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) راه تحدّی را ارائه میکند بعد از اقامهٴ برهان میفرماید به پیامبر که به اینها تحدّی کن بگو اگر اینها مثل خدایاند کاری مُماثل کار خدا باید بکنند چون نمیتوانند پس خدا نیستند، مثل خدا نیستند خدا «لا شریک له» اگر اینها ربّ باشند باید قادر باشند بر کشف ضُرّ مشکل را بتوانند حل کنند این مقدمه چون نمیتوانند «لکن التالی باطل فالمقدم مثله» ﴿لَوْ کَانَ هؤُلآءِ آلِهَةً﴾ باید ﴿قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُم مِن دُونِهِ فَلاَ یَمْلِکُون کَشْفَ الضُّرِّ عَنکُمْ﴾ و مانند آن «لکن التالی باطل فالمقدم مثله» این به صورت قیاس استثنایی است ﴿قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُم مِن دُونِهِ﴾ این تحدّی در توحید است مشابه تحدّی در نبوّت اینگونه از استدلالها در برخی از سُوَر دیگر هم هست در سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» و مانند آن «قصص» و «عنکبوت» و امثال ذلک این نحو برهان آمده که آیه 64 سورهٴ مبارکهٴ «قصص» این است ﴿وَقِیلَ ادْعُوا شُرَکَاءَکُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُمْ﴾ خب اگر این آلههٴ شما اینها که معبود شما هستند الهاند و شریک خدایاند و مثل خدایاند ـ معاذ الله ـ باید کاری مماثل کار خدا بکنند لکن مقدورشان نیست پس اینها شریک واجب نیستند.
پرسش:...
پاسخ: نه، به صورت قیاس استثنایی است مقدّمش درست، تالیاش درست، استثنای نقیض تالی درست، نتیجهاش هم درست.
پرسش:...
پاسخ: نه، تمام دنیا را که اینها نمیگویند این جدال احسن است اینها در فضایی بتپرستاند که واجبالوجود را قبول دارند یک، برای واجب شریکِ در وجوبِ ذاتی نیست دو، او را خالق کلّ میدانند سه، او را ربّالأرباب میدانند چهار منتها منکر معادند از یک سو، منکر وحی و نبوّتاند از سوی دیگر و مهمترین مشکلشان این است که منکر ربوبیّت خاصّهاند میگویند کارِ ماها به دست این بتهاست ﴿لَئِن سَأَلْتَهُم مَنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ﴾ «لئن سألتهم من ربّ السماء» «من یدبّر الأرض من السماء والأرض» «من یدبّر السماء والأرض» «من ربّ السماوات والأرض» ﴿لَیَقُولُنَّ اللَّهُ﴾ آنها میگویند ربّالأرباب خداست ما این آلهه را عبادت میکنیم که ما را به ربّالأرباب نزدیک کند چون ما به او دسترسی نداریم ذات اقدس الهی به پیامبر میفرماید خدا آن است که بتواند مشکل را حل کند اگر اینها خدا باشند باید مشکل را حل کنند «لکن التالی باطل فالمقدم مثله» از اینها کاری ساخته نیست تا خدای سبحان نخواهد، به اینها اذن ندهد کاری از اینها ساخته نیست، بنابراین چون جدال، جدال احسن است تحدّی در این فضا مقبول است.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر، اینها را برای اینکه میگفتند ما اینها را عبادت میکنیم ﴿لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی﴾ تحت تدبیر نمیدانستند، مستقل میدانستند اگر تحت تدبیر میدانستند که میشد مدبّرات امر خدای سبحان فرشتهها را آفریده مدبّرات امرند و مدبّرات تحت تدبیر خدای سبحاناند و همچنین انبیا و اولیا ائمه(علیهم السلام) شفعای عنداللهاند باذن الله اینها این تدبیر را برای بتها بالاستقلال قائل بودند یک، این شفاعت را برای بتها بالاستقلال قائل بودند دو، قرآن میفرماید که تدبیر جز به اذن خدا میسور نیست، شفاعت هم باید به اذن او باشد به این بتهای شما هم که اجازه نداد و مأذون هم نیستند چه کاری از آنها ساخته است؟ اگر اینها میگفتند که خود این چوبها و اینها نمادی بود برای آن آلهه، اگر آن آلهه یعنی فرشتگان و مانند آن را میگفت بگویند اینها به اذن خدا کار میکنند، خب این میشود همان مدبّرات امر دیگر خدای سبحان میفرماید: ﴿فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْراً﴾ ما اذن دادیم که جبرئیل(سلام الله علیه) مسئول کارهای علمی باشد، میکائیل(سلام الله علیه) مسئول کارهای رزق و کِیل و تأمین اقتصاد مردم باشد، عزرائیل(سلام الله علیه) مسئول اماته باشد، اسرافیل(سلام الله علیه) مسئول احیا اینها همه مدبّرات امرند و خود اینها هم میگویند، میگویند ﴿لَهُ مَا بَیْنَ أَیْدِینَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَیْنَ ذلِکَ﴾ فرشتگان اقرار میکنند در این آیه میگویند علل و مبادی قبلی ما به رهبری خداست، معالیل و آثار بعدی ما به رهبری خداست، بین سابق و لاحق که گوهر ذات ماست به رهبری خداست دیگر چیزی برای اینها نمیماند موحّدی که میگوید ﴿لَهُ مَا بَیْنَ أَیْدِینَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَیْنَ ذلِکَ﴾ یعنی سابق و لاحق و بینهما کلاً در اختیار خداست این اثر توحید است حرفِ انبیا این است، حرف اوحدی از موحّدین این است، حرف فرشتهها این است اما خیلیها هستند که موحّدند میگویند بعضی از کارها یا کارهای بیرونی برای خداست اما در گوهر ذات ما، ما هم تحت تدبیر او هستیم این مقدور خیلیها نیست.
ذات اقدس الهی میفرماید شما که خدا را به عنوان ربّالأرباب قبول دارید منتها این بتها را مستقل میدانید اگر مستقل میدانید باید یک کار مستقل بکند دیگر در حالی که از آنها ساخته نیست این آیه محلّ بحث سورهٴ «اسراء» آیه سورهٴ مبارکهٴ «قصص» و بعضی از آیات دیگر سورهٴ «سبأ» که میفرماید: ﴿فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُمْ﴾ و مانند آن یک تحدّی است در مسئله توحید، خب.
بحث بعدی آن است که فرمود: ﴿وَإِن مِن قَرْیَةٍ إِلَّا نَحْنُ مُهْلِکُوهَا قَبْلَ یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾ ما اینجا یک عام داریم به نام قَریه، اگر این قریه مطلق قُرا باشد چارهای جز این نیست که این اهلاک را به معنی عام بگیریم چون قریه اگر اعم از صالح و طالح باشد این اهلاک باید معنای عام داشته باشد، اگر طبق بیانی که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) فرمودند که این آیه ﴿وَإِن مِن قَرْیَةٍ إِلَّا نَحْنُ مُهْلِکُوهَا قَبْلَ یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾ منعطف است بر آیه شانزده همین سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» که ﴿وَإِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِیهَا فَفَسَقُوا فِیهَا فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِیراً﴾ مخصوص قریه ظالمه باشد اگر معطوف باشد منظور از این اهلاک، اهلاک استیصال است و امثال ذلک. دو وجه مفسّران گفتهاند یک وجه را ایشان میپذیرند یک وجهش هم مفسّران دیگر البته نظر ایشان را دیگران هم دارند. ما برای جمعبندی و اثبات اینکه کدام یک از این دو نظر صواب است و به حق نزدیکتر است باید یک شاهد داشته باشیم. قریه که مطلق است، عام است به چه دلیل ما بگوییم ﴿إِن مِن قَرْیَةٍ﴾ یعنی «إن من قریة ظالمة»، «إن من قریة فاسقة» این دلیل میخواهد صِرف انعطاف و احتمال انعطاف این آیه با آیهای که دو صفحهٴ قبل گفته شد این برهان میخواهد اگر منظور از قریه، قریه خاصّه باشد قرینه میطلبد قرینه هم یا متّصل است یا منفصل ولی قرینیّت او باید متّصل باشد یعنی اگر مطلبی در یک سوره است مطلب دیگر در چندین سورهٴ بعد وقتی آن را در کنار این بگذاریم میبینیم ادبیات محاوره این را قرینه میداند پس این در حقیقت متّصل است منتها در جای دیگر نوشته شده، اگر ما قرینه داشته باشیم منظور از این قریه، قریه ظالمه خواهد بود و منظور از اهلاک، اهلاک استیصالی و نحوهٴ تعذیب، اگر قرینه نداشته باشیم حق با آن گروه اهل تفسیر است که این قریه را مطلق میدانند و آن اهلاک را هم معنای عمومی حالا ما از کجا بفهمیم که أحدالأمرین است؟
آنچه که میتواند نظر سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) را تأیید کند اموری است. امر اول اینکه اگر منظور از این قریه مطلق باشد اعمّ از صالح و طالح و منظور از این اهلاک، اهلاک اعم باشد این تعبیر چه فایدهای دارد؟ چه کارآمدی در این محور بحث دارد؟ بالأخره هم قبل یومالقیامه میمیرند دیگر همه شهرها ویران میشود، همه دهات ویران میشود، همه مراکز ویران میشود، مگر چیزی قبل از یومالقیامه میماند چون بساط کلّ اینها باید برچیده بشود دیگر این از نظر فردی نظیر ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ است و از نظر جمعی هم خب همان حُکم را دارد چه فایدهای این عموم یا اطلاق دارد؟ این یک امر.
امر دیگر اینکه ایشان این آیه را با آیه شانزده که تقریباً دو، سه صفحه قبل قرار گرفته منعطف میکنند ولی ما اگر قرینه همراه داشته باشیم این أولیٰ است این آیه مهفوف به قرینتین است هم آیه قبل او، هم آیه بعد او هم دربارهٴ تعذیب تبهکاران و تعذیب قُرا و قَسواتی است که از «أهلها ذلک» اگر این آیه مهفوف به سابق و لاحق است که هم سابق درباره عذاب است، هم لاحق درباره عذاب این به منزلهٴ قرینه متّصله است قهراً میشود «إن من قریة ظالمة إلاّ ونحن مهلکوها بإهلاک استیصالی» و مانند آن ﴿أَوْ مُعَذِّبُوهَا عَذَاباً شَدِیداً﴾.
اما حالا قرینه سابق، قبل از این آیه، آیه 57 در آیه 57 فرمود این مشرکان اگر دست از شرک برندارند با اقامهٴ برهان از یک سو، با تحدّی از سوی دیگر اگر لجوجانه شرک بورزند ﴿إِنَّ عَذَابَ رَبِّکَ کَانَ مَحْذُوراً﴾ این تهدید. عذاب خدا چیزی است که انسان باید برحذر باشد دیگر محذور است یعنی شأنیّت آن را دارد که آدم عاقل از او برحذر باشد حالا ممکن است کسی خودش را به آب و آتش بزند ولی آتش چیزی است که محذور است یعنی «من شأنه أن یتحرّز من یحذر من..» عذاب خدا این است این تحدید برای آن است که اگر مشرکان با دریافت برهان از یک سو، با مشاهدهٴ تحدّی از سوی دیگر لجوجانه شرک ورزیدند این سرزمین را خدا به عذاب استیصال عذاب میکند ﴿إِنَّ عَذَابَ رَبِّکَ کَانَ مَحْذُوراً﴾ چون در بحثهای قبلی گذشت که ذیل هر آیه ضامنِ مضمون خود آیه است گاهی اسمای رحمت ذکر میشود که این دلیلِ مضمون آن آیه است، گاهی اسمای عذاب ذکر میشود که دلیل مضمون آن آیه است این ﴿إِنَّ عَذَابَ رَبِّکَ کَانَ مَحْذُوراً﴾ این تحدید کسانی است که بر خلاف برهان و تحدّی طبق همان آیه دارند عمل میکنند یعنی بت را میپرستند، بت را دعوت میکنند، بت را دعا میکنند و مانند آن این قرینه سابق، قرینه لاحق هم این است که فرمود آیه بعد ﴿وَمَا مَنَعَنَا أَن نُرْسِلَ بِالْآیَاتِ إِلَّا أَن کَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ وَآتَیْنَا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَلَمُوا بِهَا وَمَا نُرْسِلُ بِالْآیَاتِ إِلَّا تَخْوِیفاً﴾ فرمود ما برای قوم صالح یک آیه روشن وقتی آیه خیلی شفّاف باشد، حسّی باشد، همگان بفهمند میشود آیه بیّنه ممکن است آن براهین عقلی موسای کلیم(سلام الله علیه) را همگان نفهمند اما از اینکه عصا به صورت مار و اژدها درمیآید یک آیه بیّنه است دیگر فرمود ما به او آیات بیّنات دادیم یعنی یک چیز روشن. دربارهٴ مسجدالحرام، دربارهٴ حرم الهی در مکّه فرمود: ﴿فِیهِ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ﴾ یک چیز روشنی است دیگر برای اینکه میبینید این منطقههایی که دامنهٴ کوه است، برف هم میآید، باران هم میآید، مرتّب هم میآید اگر سالی باران کم بیاید یا برف کم بیاید این چشمهای که چند قدمی اوست خشک میشود با اینکه برف میآید، باران میآید منتها قدری کم آمده در مکه الآن سخن از برف و باران نیست اصلاً آنها برف ندیدند چشمهای وجود مبارک هاجر از ذات اقدس الهی خواست الآن چهار هزار سال دارد میجوشد و هر قطرهٴ این آب زمزم هم گفتند اگر در جای دیگر وارد بشود به مسیر آن آب برمیگردد خب این میشود معجزه دیگر اگر یک جای برفی باشد، بارندگی باشد، ذخیره بشود بله میجوشد اما وقتی برف و باران نیست همین طور دارد چهار هزار سال میجوشد معلوم میشود آیه بیّنه است دیگر.
فرمود در مکه ﴿فِیهِ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ﴾ در جریان موسای کلیم(سلام الله علیه) فرمود ما به او آیات بیّن و روشن دادیم، در جریان ناقه صالح فرمود: ﴿وَآتَیْنَا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً﴾ یعنی «آیة مبصرة» یعنی «آیة بیّنة» مثل اینکه فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ آیَتَیْنِ فَمَحَوْنَا آیَةَ اللَّیْلِ وَجَعَلْنَا آیَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً﴾ روز یک آیه روشنی است، شب هم یک آیه تاریک فرمود این ناقه یک معجزه شفّاف و روشن است امر حسّی است آنها پیشنهاد دادند وجود مبارک صالح هم از ذات اقدس الهی خواست از دل سنگ ناقه درآمد، خب فرمود اینها ﴿کَذَّبُوا﴾ بعد ما چه کار کردیم؟ ﴿وَمَا نُرْسِلُ بِالْآیَاتِ إِلَّا تَخْوِیفاً﴾ . پس آیه بعد تخویف و تحذیر و تهدید است، آیه قبل تهدید است و این تهدیها برای قُرای ظالمه است پس ﴿إِن مِن قَرْیَةٍ﴾ میشود «إن من قریة ظالمة».
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب، لازم نیست با «واو» باشد که اگر «واو» بود اشکال داشت «أو» است این یا اهلاک است یعنی عذاب استیصال یا عذاب شدید است که موحّدان بر اینها مسلّط میشوند، ﴿قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیکُمْ﴾ فرمود شما مؤمنان با افرادی نظیر مشرکان مکه در جریان بدر و امثال بدر بجنگید خدا آنها را با دست شما عذاب میکند ﴿قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیکُمْ﴾ این تعذیب ممکن است تعذیب مبارزاتی، جهادی و مانند آن باشد یا قَحط و قلا و گرانی و امثال ذلک باشد که عذاب است آن عذاب، عذاب استیصال است حتماً باید با «أو» باشد یا عذاب استیصال است کلاً اینها را مستأصل میکنیم، مستأصل میکنیم یعنی اصلشان را ریشهکن میکنیم، کلّش را برمیداریم فلان کس مستأصل شد، مستأصل شد یعنی «قُطِعَ أصله» ریشهاش کَنده شد یا نه، ریشه کنده نمیشود با عذاب شدید دیگری ما اینها را تعذیب میکنیم، خب.
اگر مهفوف به قرینتین است قهراً میشود این قریه را قریه ظالمه دانست برابر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» گذشت و همچنین برابر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» در پیش است در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» آیه 117 این است ﴿وَمَا کَانَ رَبُّکَ لِیُهْلِکَ الْقُرَی بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا مُصْلِحُونَ﴾ این اهلاک به معنای اهلاک استیصالی، اهلاک تعذیبی و مانند آن است فرمود ما هیچ قریهای را اگر صالح باشد هلاک نمیکنیم، خب اگر فرمود ما هیچ قریهای را اگر صالح باشد هلاک نمیکنیم بر اساس اینکه آیات «یُفسّر بعضها بعضا» معلوم میشود آیه محلّ بحث که فرمود: ﴿إِن مِن قَرْیَةٍ إِلَّا نَحْنُ مُهْلِکُوهَا قَبْلَ یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾ معلوم میشود این قریه، قریهٴ ظالمه است نه قریهٴ صالحه و مطلق هم نیست چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» هم مشابه این را بیان فرمود که ما هیچ قریهای را اگر صالح باشد عذاب نمیکنیم آیه 59 سورهٴ مبارکهٴ «قصص» این است ﴿وَمَا کَانَ رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُرَی حَتَّی یَبْعَثَ فِی أُمِّهَا رَسُولاً یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِنَا وَمَا کُنَّا مُهْلِکِی الْقُرَی إِلَّا وَأَهْلُهَا ظَالِمُونَ﴾، خب اگر این قریه در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» این است، سورهٴ مبارکهٴ «قصص» این است و سابقهٴ آیه این است، لاحقهٴ آیه این است آن وقت راهی که سیدناالاستاد طی فرمودند راهی است که مطلب درست است، راه یک مقدار ضعیف است ایشان برگرداندند به آیهای که دو صفحهٴ قبل است در حالی که آیهای که در کنار اوست و آیهای که بعد میآید یعنی این آیه محلّ بحث مهفوف به سابق و لاحق است حاشیتین این آیه دربارهٴ عذاب است خب حالا ما چرا راه دور طی کنیم؟ پس «إن من قریة ظالمة إلاّ نحن مهلکوها یوم القیامة أو معذّبوه عذاباً شدیدا» از اینگونه اوصاف محذوف ما در قرآن داریم که «حذف ما یُعلم منه جائز» در همان سورهٴ مبارکهٴ «کهف» که فرمود: ﴿وَکَانَ وَرَاءَهُم مَّلِکٌ یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَةٍ غَصْباً﴾ یعنی «کل سفینة سالمة» برای اینکه اگر سفینه شکسته را هم غصب بکند کار خضر آن وقت کار سودمندی نبود وقتی موسای کلیم به خضر(سلام الله علیهما) گفت چرا این کشتی را سوراخ کردی فرمود: ﴿وَکَانَ وَرَاءَهُم مَّلِکٌ یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَةٍ غَصْباً﴾ آنها جنگی دارند یا باربری دارند هر کشتی را که سالم باشد برای کارِ خودشان غصب میکنند و این کشتی هم وسیله نقلیه و ارتزاق این خانوادهٴ ضعیف بود ما این را شکاندیم تا آنها در بررسی ببینند این کشتی شکسته و سوراخ است این را رها کنند، خب اینکه فرمود: ﴿وَکَانَ وَرَاءَهُم مَّلِکٌ یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَةٍ غَصْباً﴾ آیه 79 سورهٴ مبارکهٴ «کهف» ﴿فَأَرَدتُّ أَنْ أَعِیبَهَا وَکَانَ وَرَاءَهُم مَّلِکٌ یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَةٍ غَصْباً﴾ «أی کلّ سفینة سالمة» چون قرینه با خود سیاق قرینه این مطلب است قهراً این آیه محلّ بحث هم همین خواهد بود که «وإن من قریة ظالمة».
پرسش:...
پاسخ: بله، آن وقت این با همه این امور معلوم میشود که این قریه، قریه ظالم است، چرا؟ برای اینکه اگر قریه چه صالح باشد، چه طالح باشد خب میمیرند دیگر الآن چه تأثیری این حرف دارد؟ قبلش تهدید، بعدش تهدید اینها هم میدانند که بالأخره همه از بین میروند دیگر این مشکلِ بحثِ علمی با مشرکان را حل نمیکند آنها هم میدانند که همه میمیرند همه قرا و قَسوات و اینها میمیرند خود انبیا هم میمیرند اگر بگویند که همه میمیرند قُرا و قَسوات از بین میروند خب آنها میگویند شما هم میمیرید مگر مدینه میماند؟ مگر مکه میماند؟ مگر کعبه میماند؟ این چه احتجاجی است اگر در چنین فضایی به مشرکان بگویند که همه از بین میرویم، خب میگوید بله ما همه از بین میرویم کعبه هم از بین میرود، مکه و مدینه هم از بین میرود وقتی بخواهد قیامت قیام بکند ﴿یَوْمَ تُبَدُّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ﴾ مگر عَتبات میماند؟ مگر حرمین میمانند؟ خب این چه احتجاجی است مطلب حق است اما اینجا جایش نیست، سودمند نیست ولی اگر گفتیم قبلش عذاب است، بعدش عذاب است قهراً این قریه میشود قریهٴ ظالمه و صفتش هم محذوف است «لقرینة سیاق» قهراً این میشود که «وإن من قریة ظالمة إلاّ نحن مُهلکوها بإهلاک استیصالی أو معذّبوها عذاباً شدیدا» کلاً در دنیا این طور است اینها که مسئله آخرت را قبول ندارند تا خدا به اینها بفرماید در آخرت ما شما را عذاب میکنیم اینها میگویند که این اساطیر اوّلین است اما در دنیا وقتی نسبت به دنیا این تهدید باشد پشتوانهاش این است که ﴿قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُجْرِمِینَ﴾ فرمود اینچنین نیست که ما حرفی بزنیم بیعمل میگویید نه، این دوتا شهری که سرِ راهتان است شما که میروید شام دوتا شهر را ببینید ما چطوری ویران کردیم ﴿وَإِنَّهُمَا لَبِإِمَامٍ مُّبِینٍ﴾ این بزرگراه را میگویند امام راههای فرعی را نمیگویند امام، فرمود این دوتا قریهای که ظالم بودند ما اینها را ویران کردیم سرِ راهتان است شما هم که از مکه به شام میروید خب بروید ببینید ﴿إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ﴾ اگر شما از میراث فرهنگی بلدید، آثار باستانی میشناسید، متوسّمید، وَسمهشناسید، سیماشناسید، موسومشناسید، علامتشناسید ببینید اینها چه کسانی بودند؟ خب این طور نشان میدهد اینکه قبلاً هم گذشت که جریان انبیا و اُمم آن طرف آب و این طرف آب را نقل نمیکند برای اینکه خب بر فرض بفرماید ما اینها را عذاب کردیم دیگر نمیتواند بگوید ﴿فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ کَانَ﴾ ، ﴿کَیْفَ کَانَ﴾، ﴿کَیْفَ کَانَ﴾ اگر جریان انبیای خاورمیانه را نقل میکند نه برای این است که خاوردور و باختردور پیامبر نداشتند برای اینکه نمیتواند به آنها استدلال کند بفرماید آن طرف آب اقیانوس اطلس یا اقیانوس کبیر قومی بودند که ایمان نیاوردند ما عذاب کردیم خب به چه دلیل، اما وقتی در خاورمیانه یک سلسله عذابهایی اتفاق بیفتد میفرماید در نزدیکی شما، سرِ راه شما هست مقداری دورتر هم اگر ﴿سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ کَانَ﴾، ﴿کَیْفَ کَانَ﴾ بنابراین هر دو یعنی اهلاک یا عذاب شدید مربوط به تعذیب دنیاست چون مربوط به تعذیب دنیاست میتواند احتجاج باشد محذور باشد یعنی ﴿إِنَّ عَذَابَ رَبِّکَ کَانَ مَحْذُوراً﴾.
پرسش:...
پاسخ: بله درست است، الآن قرآن خودش، خودش را تفسیر میکند چون تبیان است دیگر.
پرسش:...
پاسخ: بله، همین نظیر اینکه در سورهٴ «کهف» آیه 59 چرا سالمه را تقدیر میگیریم ﴿یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَةٍ غَصْباً﴾ چرا میگوییم «کلّ سفینة سالمة» عقل یک مخصّص لُبّی است، مقیّد لُبّی است اطلاقات را، عمومات را عقل تعیین میکند عقل میگوید خب بسیار خب، اگر هر کشتی اعم از سالم و شکسته این را در بندر غصب بکنند خب چرا خضر این کشتی را شکاند برای چه چیزی شکاند؟ فرمود من این کشتی را شکاندم برای اینکه در بندر که رفت محفوظ بماند، چرا؟ چون آنها هر کشتی را غصب میکنند خب معلوم است کشتی سالم را غصب میکنند نه هر کشتی را اگر کشتی سالم و شکسته هر دو را غصب بکنند که فایده ندارد این کار که این است که میگویند عقل، مخصّص لبّی است یا مقیّد لبّی است همین است که از آیه اینچنین میفهمیم خدای سبحان هم فرمود ما این را فرستادیم ﴿لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ﴾ ، ﴿لَعَلَّهُمْ تَعْقِلُونَ﴾ و مانند آن.
خب، در اینکه فرمود: ﴿أَوْ مُعَذِّبُوهَا عَذَاباً شَدِیداً﴾ این نسبت به عذاب قیامت است که عذاب قیامت اشدّ است ولی اینجا از عذاب قیامت سخنی به میان نیامده در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «طه» آیه 127 این است ﴿وَکَذلِکَ نَجْزِی مَنْ أَسْرَفَ وَلَمْ یُؤْمِن بِآیَاتِ رَبِّهِ وَلَعَذَابُّ الْآخِرَةِ أَشَدُّ وَأَبْقَی﴾ هم شدیدتر از عذاب دنیاست، هم ماندنی است برای اینکه عذاب دنیا بالأخره انسان را از بین میبرد تمام میشود دیگر ولی در عذاب آخرت ﴿ثُمَّ لاَ یَمُوتُ فِیهَا وَلاَ یَحْیَی﴾ سخن از مرگ نیست اینها نمیمیرند که راحت بشوند که پس أبقا هست و دیگر نیازی به موادّ خام سوخت و سوز ندارد که این آتش را همیشه روشن نگه بدارد ﴿کُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَاهُمْ سَعِیراً﴾ فرمود هر وقت این آتش میرود کم بشود ما دستور میدهیم افزوخته میشود در بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه هست که فرشتهای که مسئول جهنم است همین که آتش کم میشود این غضب میکند همین که غضب کرد آتش مشتعل میشود آتشی نیست که حالا با زغالسنگ درست بشود تا از جای دیگر مواد بیاورند.
فرمود این شخص آلوده است و به مقدار آلودگی باید بسوزد اگر آلودگی تمامِ وجود او را گرفت ـ معاذ الله ـ ثابت بود خب میشود خلود وگرنه نه، او هم اشدّ است، هم أبقاست بنابراین اینکه فرمود: ﴿وَإِن مِن قَرْیَةٍ إِلَّا نَحْنُ مُهْلِکُوهَا قَبْلَ یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾ قهراً این میشود که «إن من قریةٍ ظالمةٍ إلاّ نحن مهلکوها قبل یوم القیامة».
اما حالا سؤالاتی که در بحث دیروز اشاره شد مسئله بِدا و امثال بدا در بحث خاص خودش خواهد آمد.
پرسش:...
پاسخ: خب اهلاک استیصال ﴿فَدَمَّرنَاها تَدْمِیراً﴾ و کلّ قریه را خصم میکند عذاب شدید این است که گاهی مؤمنین بر اینها مسلّط میشوند نظیر اینکه مشرکین مکه را در بدر عذاب شدید کرد این طور نیست که حالا مکه کلاً زیرورو شده باشد آنجا که ﴿فَفَسَقُوا فِیهَا فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِیراً﴾ کلاًّ این را زیرورو کردیم این عذاب استیصال است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تحدّی بعد از برهان راهی برای اثبات است
تحدّی راهی برای اثبات است در مسئله نبوّت و همچنین در مسئله امامت
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُم مِن دُونِهِ فَلاَ یَمْلِکُون کَشْفَ الضُّرِّ عَنکُمْ وَلاَ تَحْوِیلاً ﴿56﴾ أُولئِکَ الَّذِینَ یَدْعُونَ یَبْتَغُونَ إِلَی رَبِّهِمُ الْوَسِیلَةَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ وَیَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَیَخَافُونَ عَذَابَهُ إِنَّ عَذَابَ رَبِّکَ کَانَ مَحْذُوراً ﴿57﴾ وَإِن مِن قَرْیَةٍ إِلَّا نَحْنُ مُهْلِکُوهَا قَبْلَ یَوْمِ الْقِیَامَةِ أَوْ مُعَذِّبُوهَا عَذَاباً شَدِیداً کَانَ ذلِکَ فِی الْکِتَابِ مَسْطُوراً ﴿58﴾
دربارهٴ تفضیل سه قِسم تفضیل در همین بخشهای سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» مطرح شد یک قِسم تفضیل متقابل است که قبلاً گذشت در همین سوره آیه این بود که ﴿انُظرْ کَیْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ﴾ تفضیل، تفضیل بعضی بر بعض اعم ّاز تفضیل متقابل و تفضیل یکجانبه است.
قِسم دیگر جریان فضیلت انسان بر غیر انسان است که فرمود: ﴿لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ ... وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَی کَثِیرٍ﴾ که این تفضیل یکجانبه است. تفضیل محلّ بحث درباره انبیا این هم نظیر تفضیل آیه 22 همین سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» اعم از تفضیل متقابل و تفضیل یکجانبه است، این یک مطلب.
مطلب دیگر اینکه تحدّی بعد از برهان راهی برای اثبات است تحدّی یعنی مبارز طلبکردن اگر کسی ادّعای نبوّت داشته باشد، معجزهای بیاورد دیگران نپذیرند هم برهان اقامه کرده است و میکند و هم تحدّی میکند دیگران که نبوّت او را نمیپذیرند میگویند تو هم یک بشر عادی هستی، ما هم یک بشر عادی تو هم مثل مایی، ما هم مثل تو در چنین فضایی آن پیامبر تحدّی میکند میفرماید اگر ما مثل هم هستیم هیچ تفاوتی بین من و شما نیست اگر من این معجزه را بیاورم شما هم مثل این را بیاورید قهراً به صورت قیاس استثنایی تقریر میشود که اگر شما مثل این بودید میتوانستید کاری مثل این بکنید چون نمیتوانید کاری مثل این بکنید پس مثل این نیستید.
تحدّی راهی برای اثبات است در مسئله نبوّت و همچنین در مسئله امامت اگر ادّعای امامت شده باشد در جریان توحید هم بشرح ایضاً [همچنین] ذات اقدس الهی تاکنون چند برهان اقامه کرده است بر توحید حق که واجبتعالی «لا شریک له» و این اصنام و اوثان سِمت ربوبیّت و الوهیّت ندارند، فرشتهها و قدّیسین بشر که این اصنام و اوثان نمادی برای آنهاست، تندیسی برای آنهاست آنها هم صلاحیّت ندارند.
در جریان نفی صلاحیت اصنام و اوثان یک دلیل روشنی اقامه کرده است که ﴿أَلَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَیْدٍ یَبْطِشُونَ بِهَا﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «حج» فرمود اگر یک مگس چیزی از اینها را بگیرد اینها نمیتوانند از خودشان دفاع کنند ﴿وَإِن یَسْلُبْهُمْ الذُّبَابُ شَیْئاً لاَّ یَسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ﴾ ابطال اله بودن این اصنام و اوثان خیلی شفاف و روشن است و همچنین ابطال ربوبیّت فرشتهها و امثال فرشتهها. مشرکین میگفتند ما فرشتهها و امثال فرشتهها را عبادت میکنیم برای اینکه اینها ما را مقرّب الی الله باشند و به خدا نزدیک کنند و شفیع ما باشند طبق دعای اینها مشکلاتی هم که داشتند به این بتها مراجعه میکردند، در درمان بیماری، در نجات از خطرها و مانند آن در چنین فضایی ذات اقدس الهی به پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) راه تحدّی را ارائه میکند بعد از اقامهٴ برهان میفرماید به پیامبر که به اینها تحدّی کن بگو اگر اینها مثل خدایاند کاری مُماثل کار خدا باید بکنند چون نمیتوانند پس خدا نیستند، مثل خدا نیستند خدا «لا شریک له» اگر اینها ربّ باشند باید قادر باشند بر کشف ضُرّ مشکل را بتوانند حل کنند این مقدمه چون نمیتوانند «لکن التالی باطل فالمقدم مثله» ﴿لَوْ کَانَ هؤُلآءِ آلِهَةً﴾ باید ﴿قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُم مِن دُونِهِ فَلاَ یَمْلِکُون کَشْفَ الضُّرِّ عَنکُمْ﴾ و مانند آن «لکن التالی باطل فالمقدم مثله» این به صورت قیاس استثنایی است ﴿قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُم مِن دُونِهِ﴾ این تحدّی در توحید است مشابه تحدّی در نبوّت اینگونه از استدلالها در برخی از سُوَر دیگر هم هست در سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» و مانند آن «قصص» و «عنکبوت» و امثال ذلک این نحو برهان آمده که آیه 64 سورهٴ مبارکهٴ «قصص» این است ﴿وَقِیلَ ادْعُوا شُرَکَاءَکُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُمْ﴾ خب اگر این آلههٴ شما اینها که معبود شما هستند الهاند و شریک خدایاند و مثل خدایاند ـ معاذ الله ـ باید کاری مماثل کار خدا بکنند لکن مقدورشان نیست پس اینها شریک واجب نیستند.
پرسش:...
پاسخ: نه، به صورت قیاس استثنایی است مقدّمش درست، تالیاش درست، استثنای نقیض تالی درست، نتیجهاش هم درست.
پرسش:...
پاسخ: نه، تمام دنیا را که اینها نمیگویند این جدال احسن است اینها در فضایی بتپرستاند که واجبالوجود را قبول دارند یک، برای واجب شریکِ در وجوبِ ذاتی نیست دو، او را خالق کلّ میدانند سه، او را ربّالأرباب میدانند چهار منتها منکر معادند از یک سو، منکر وحی و نبوّتاند از سوی دیگر و مهمترین مشکلشان این است که منکر ربوبیّت خاصّهاند میگویند کارِ ماها به دست این بتهاست ﴿لَئِن سَأَلْتَهُم مَنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ﴾ «لئن سألتهم من ربّ السماء» «من یدبّر الأرض من السماء والأرض» «من یدبّر السماء والأرض» «من ربّ السماوات والأرض» ﴿لَیَقُولُنَّ اللَّهُ﴾ آنها میگویند ربّالأرباب خداست ما این آلهه را عبادت میکنیم که ما را به ربّالأرباب نزدیک کند چون ما به او دسترسی نداریم ذات اقدس الهی به پیامبر میفرماید خدا آن است که بتواند مشکل را حل کند اگر اینها خدا باشند باید مشکل را حل کنند «لکن التالی باطل فالمقدم مثله» از اینها کاری ساخته نیست تا خدای سبحان نخواهد، به اینها اذن ندهد کاری از اینها ساخته نیست، بنابراین چون جدال، جدال احسن است تحدّی در این فضا مقبول است.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر، اینها را برای اینکه میگفتند ما اینها را عبادت میکنیم ﴿لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی﴾ تحت تدبیر نمیدانستند، مستقل میدانستند اگر تحت تدبیر میدانستند که میشد مدبّرات امر خدای سبحان فرشتهها را آفریده مدبّرات امرند و مدبّرات تحت تدبیر خدای سبحاناند و همچنین انبیا و اولیا ائمه(علیهم السلام) شفعای عنداللهاند باذن الله اینها این تدبیر را برای بتها بالاستقلال قائل بودند یک، این شفاعت را برای بتها بالاستقلال قائل بودند دو، قرآن میفرماید که تدبیر جز به اذن خدا میسور نیست، شفاعت هم باید به اذن او باشد به این بتهای شما هم که اجازه نداد و مأذون هم نیستند چه کاری از آنها ساخته است؟ اگر اینها میگفتند که خود این چوبها و اینها نمادی بود برای آن آلهه، اگر آن آلهه یعنی فرشتگان و مانند آن را میگفت بگویند اینها به اذن خدا کار میکنند، خب این میشود همان مدبّرات امر دیگر خدای سبحان میفرماید: ﴿فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْراً﴾ ما اذن دادیم که جبرئیل(سلام الله علیه) مسئول کارهای علمی باشد، میکائیل(سلام الله علیه) مسئول کارهای رزق و کِیل و تأمین اقتصاد مردم باشد، عزرائیل(سلام الله علیه) مسئول اماته باشد، اسرافیل(سلام الله علیه) مسئول احیا اینها همه مدبّرات امرند و خود اینها هم میگویند، میگویند ﴿لَهُ مَا بَیْنَ أَیْدِینَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَیْنَ ذلِکَ﴾ فرشتگان اقرار میکنند در این آیه میگویند علل و مبادی قبلی ما به رهبری خداست، معالیل و آثار بعدی ما به رهبری خداست، بین سابق و لاحق که گوهر ذات ماست به رهبری خداست دیگر چیزی برای اینها نمیماند موحّدی که میگوید ﴿لَهُ مَا بَیْنَ أَیْدِینَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَیْنَ ذلِکَ﴾ یعنی سابق و لاحق و بینهما کلاً در اختیار خداست این اثر توحید است حرفِ انبیا این است، حرف اوحدی از موحّدین این است، حرف فرشتهها این است اما خیلیها هستند که موحّدند میگویند بعضی از کارها یا کارهای بیرونی برای خداست اما در گوهر ذات ما، ما هم تحت تدبیر او هستیم این مقدور خیلیها نیست.
ذات اقدس الهی میفرماید شما که خدا را به عنوان ربّالأرباب قبول دارید منتها این بتها را مستقل میدانید اگر مستقل میدانید باید یک کار مستقل بکند دیگر در حالی که از آنها ساخته نیست این آیه محلّ بحث سورهٴ «اسراء» آیه سورهٴ مبارکهٴ «قصص» و بعضی از آیات دیگر سورهٴ «سبأ» که میفرماید: ﴿فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُمْ﴾ و مانند آن یک تحدّی است در مسئله توحید، خب.
بحث بعدی آن است که فرمود: ﴿وَإِن مِن قَرْیَةٍ إِلَّا نَحْنُ مُهْلِکُوهَا قَبْلَ یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾ ما اینجا یک عام داریم به نام قَریه، اگر این قریه مطلق قُرا باشد چارهای جز این نیست که این اهلاک را به معنی عام بگیریم چون قریه اگر اعم از صالح و طالح باشد این اهلاک باید معنای عام داشته باشد، اگر طبق بیانی که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) فرمودند که این آیه ﴿وَإِن مِن قَرْیَةٍ إِلَّا نَحْنُ مُهْلِکُوهَا قَبْلَ یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾ منعطف است بر آیه شانزده همین سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» که ﴿وَإِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِیهَا فَفَسَقُوا فِیهَا فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِیراً﴾ مخصوص قریه ظالمه باشد اگر معطوف باشد منظور از این اهلاک، اهلاک استیصال است و امثال ذلک. دو وجه مفسّران گفتهاند یک وجه را ایشان میپذیرند یک وجهش هم مفسّران دیگر البته نظر ایشان را دیگران هم دارند. ما برای جمعبندی و اثبات اینکه کدام یک از این دو نظر صواب است و به حق نزدیکتر است باید یک شاهد داشته باشیم. قریه که مطلق است، عام است به چه دلیل ما بگوییم ﴿إِن مِن قَرْیَةٍ﴾ یعنی «إن من قریة ظالمة»، «إن من قریة فاسقة» این دلیل میخواهد صِرف انعطاف و احتمال انعطاف این آیه با آیهای که دو صفحهٴ قبل گفته شد این برهان میخواهد اگر منظور از قریه، قریه خاصّه باشد قرینه میطلبد قرینه هم یا متّصل است یا منفصل ولی قرینیّت او باید متّصل باشد یعنی اگر مطلبی در یک سوره است مطلب دیگر در چندین سورهٴ بعد وقتی آن را در کنار این بگذاریم میبینیم ادبیات محاوره این را قرینه میداند پس این در حقیقت متّصل است منتها در جای دیگر نوشته شده، اگر ما قرینه داشته باشیم منظور از این قریه، قریه ظالمه خواهد بود و منظور از اهلاک، اهلاک استیصالی و نحوهٴ تعذیب، اگر قرینه نداشته باشیم حق با آن گروه اهل تفسیر است که این قریه را مطلق میدانند و آن اهلاک را هم معنای عمومی حالا ما از کجا بفهمیم که أحدالأمرین است؟
آنچه که میتواند نظر سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) را تأیید کند اموری است. امر اول اینکه اگر منظور از این قریه مطلق باشد اعمّ از صالح و طالح و منظور از این اهلاک، اهلاک اعم باشد این تعبیر چه فایدهای دارد؟ چه کارآمدی در این محور بحث دارد؟ بالأخره هم قبل یومالقیامه میمیرند دیگر همه شهرها ویران میشود، همه دهات ویران میشود، همه مراکز ویران میشود، مگر چیزی قبل از یومالقیامه میماند چون بساط کلّ اینها باید برچیده بشود دیگر این از نظر فردی نظیر ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ است و از نظر جمعی هم خب همان حُکم را دارد چه فایدهای این عموم یا اطلاق دارد؟ این یک امر.
امر دیگر اینکه ایشان این آیه را با آیه شانزده که تقریباً دو، سه صفحه قبل قرار گرفته منعطف میکنند ولی ما اگر قرینه همراه داشته باشیم این أولیٰ است این آیه مهفوف به قرینتین است هم آیه قبل او، هم آیه بعد او هم دربارهٴ تعذیب تبهکاران و تعذیب قُرا و قَسواتی است که از «أهلها ذلک» اگر این آیه مهفوف به سابق و لاحق است که هم سابق درباره عذاب است، هم لاحق درباره عذاب این به منزلهٴ قرینه متّصله است قهراً میشود «إن من قریة ظالمة إلاّ ونحن مهلکوها بإهلاک استیصالی» و مانند آن ﴿أَوْ مُعَذِّبُوهَا عَذَاباً شَدِیداً﴾.
اما حالا قرینه سابق، قبل از این آیه، آیه 57 در آیه 57 فرمود این مشرکان اگر دست از شرک برندارند با اقامهٴ برهان از یک سو، با تحدّی از سوی دیگر اگر لجوجانه شرک بورزند ﴿إِنَّ عَذَابَ رَبِّکَ کَانَ مَحْذُوراً﴾ این تهدید. عذاب خدا چیزی است که انسان باید برحذر باشد دیگر محذور است یعنی شأنیّت آن را دارد که آدم عاقل از او برحذر باشد حالا ممکن است کسی خودش را به آب و آتش بزند ولی آتش چیزی است که محذور است یعنی «من شأنه أن یتحرّز من یحذر من..» عذاب خدا این است این تحدید برای آن است که اگر مشرکان با دریافت برهان از یک سو، با مشاهدهٴ تحدّی از سوی دیگر لجوجانه شرک ورزیدند این سرزمین را خدا به عذاب استیصال عذاب میکند ﴿إِنَّ عَذَابَ رَبِّکَ کَانَ مَحْذُوراً﴾ چون در بحثهای قبلی گذشت که ذیل هر آیه ضامنِ مضمون خود آیه است گاهی اسمای رحمت ذکر میشود که این دلیلِ مضمون آن آیه است، گاهی اسمای عذاب ذکر میشود که دلیل مضمون آن آیه است این ﴿إِنَّ عَذَابَ رَبِّکَ کَانَ مَحْذُوراً﴾ این تحدید کسانی است که بر خلاف برهان و تحدّی طبق همان آیه دارند عمل میکنند یعنی بت را میپرستند، بت را دعوت میکنند، بت را دعا میکنند و مانند آن این قرینه سابق، قرینه لاحق هم این است که فرمود آیه بعد ﴿وَمَا مَنَعَنَا أَن نُرْسِلَ بِالْآیَاتِ إِلَّا أَن کَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ وَآتَیْنَا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَلَمُوا بِهَا وَمَا نُرْسِلُ بِالْآیَاتِ إِلَّا تَخْوِیفاً﴾ فرمود ما برای قوم صالح یک آیه روشن وقتی آیه خیلی شفّاف باشد، حسّی باشد، همگان بفهمند میشود آیه بیّنه ممکن است آن براهین عقلی موسای کلیم(سلام الله علیه) را همگان نفهمند اما از اینکه عصا به صورت مار و اژدها درمیآید یک آیه بیّنه است دیگر فرمود ما به او آیات بیّنات دادیم یعنی یک چیز روشن. دربارهٴ مسجدالحرام، دربارهٴ حرم الهی در مکّه فرمود: ﴿فِیهِ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ﴾ یک چیز روشنی است دیگر برای اینکه میبینید این منطقههایی که دامنهٴ کوه است، برف هم میآید، باران هم میآید، مرتّب هم میآید اگر سالی باران کم بیاید یا برف کم بیاید این چشمهای که چند قدمی اوست خشک میشود با اینکه برف میآید، باران میآید منتها قدری کم آمده در مکه الآن سخن از برف و باران نیست اصلاً آنها برف ندیدند چشمهای وجود مبارک هاجر از ذات اقدس الهی خواست الآن چهار هزار سال دارد میجوشد و هر قطرهٴ این آب زمزم هم گفتند اگر در جای دیگر وارد بشود به مسیر آن آب برمیگردد خب این میشود معجزه دیگر اگر یک جای برفی باشد، بارندگی باشد، ذخیره بشود بله میجوشد اما وقتی برف و باران نیست همین طور دارد چهار هزار سال میجوشد معلوم میشود آیه بیّنه است دیگر.
فرمود در مکه ﴿فِیهِ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ﴾ در جریان موسای کلیم(سلام الله علیه) فرمود ما به او آیات بیّن و روشن دادیم، در جریان ناقه صالح فرمود: ﴿وَآتَیْنَا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً﴾ یعنی «آیة مبصرة» یعنی «آیة بیّنة» مثل اینکه فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ آیَتَیْنِ فَمَحَوْنَا آیَةَ اللَّیْلِ وَجَعَلْنَا آیَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً﴾ روز یک آیه روشنی است، شب هم یک آیه تاریک فرمود این ناقه یک معجزه شفّاف و روشن است امر حسّی است آنها پیشنهاد دادند وجود مبارک صالح هم از ذات اقدس الهی خواست از دل سنگ ناقه درآمد، خب فرمود اینها ﴿کَذَّبُوا﴾ بعد ما چه کار کردیم؟ ﴿وَمَا نُرْسِلُ بِالْآیَاتِ إِلَّا تَخْوِیفاً﴾ . پس آیه بعد تخویف و تحذیر و تهدید است، آیه قبل تهدید است و این تهدیها برای قُرای ظالمه است پس ﴿إِن مِن قَرْیَةٍ﴾ میشود «إن من قریة ظالمة».
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب، لازم نیست با «واو» باشد که اگر «واو» بود اشکال داشت «أو» است این یا اهلاک است یعنی عذاب استیصال یا عذاب شدید است که موحّدان بر اینها مسلّط میشوند، ﴿قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیکُمْ﴾ فرمود شما مؤمنان با افرادی نظیر مشرکان مکه در جریان بدر و امثال بدر بجنگید خدا آنها را با دست شما عذاب میکند ﴿قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیکُمْ﴾ این تعذیب ممکن است تعذیب مبارزاتی، جهادی و مانند آن باشد یا قَحط و قلا و گرانی و امثال ذلک باشد که عذاب است آن عذاب، عذاب استیصال است حتماً باید با «أو» باشد یا عذاب استیصال است کلاً اینها را مستأصل میکنیم، مستأصل میکنیم یعنی اصلشان را ریشهکن میکنیم، کلّش را برمیداریم فلان کس مستأصل شد، مستأصل شد یعنی «قُطِعَ أصله» ریشهاش کَنده شد یا نه، ریشه کنده نمیشود با عذاب شدید دیگری ما اینها را تعذیب میکنیم، خب.
اگر مهفوف به قرینتین است قهراً میشود این قریه را قریه ظالمه دانست برابر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» گذشت و همچنین برابر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» در پیش است در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» آیه 117 این است ﴿وَمَا کَانَ رَبُّکَ لِیُهْلِکَ الْقُرَی بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا مُصْلِحُونَ﴾ این اهلاک به معنای اهلاک استیصالی، اهلاک تعذیبی و مانند آن است فرمود ما هیچ قریهای را اگر صالح باشد هلاک نمیکنیم، خب اگر فرمود ما هیچ قریهای را اگر صالح باشد هلاک نمیکنیم بر اساس اینکه آیات «یُفسّر بعضها بعضا» معلوم میشود آیه محلّ بحث که فرمود: ﴿إِن مِن قَرْیَةٍ إِلَّا نَحْنُ مُهْلِکُوهَا قَبْلَ یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾ معلوم میشود این قریه، قریهٴ ظالمه است نه قریهٴ صالحه و مطلق هم نیست چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» هم مشابه این را بیان فرمود که ما هیچ قریهای را اگر صالح باشد عذاب نمیکنیم آیه 59 سورهٴ مبارکهٴ «قصص» این است ﴿وَمَا کَانَ رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُرَی حَتَّی یَبْعَثَ فِی أُمِّهَا رَسُولاً یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِنَا وَمَا کُنَّا مُهْلِکِی الْقُرَی إِلَّا وَأَهْلُهَا ظَالِمُونَ﴾، خب اگر این قریه در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» این است، سورهٴ مبارکهٴ «قصص» این است و سابقهٴ آیه این است، لاحقهٴ آیه این است آن وقت راهی که سیدناالاستاد طی فرمودند راهی است که مطلب درست است، راه یک مقدار ضعیف است ایشان برگرداندند به آیهای که دو صفحهٴ قبل است در حالی که آیهای که در کنار اوست و آیهای که بعد میآید یعنی این آیه محلّ بحث مهفوف به سابق و لاحق است حاشیتین این آیه دربارهٴ عذاب است خب حالا ما چرا راه دور طی کنیم؟ پس «إن من قریة ظالمة إلاّ نحن مهلکوها یوم القیامة أو معذّبوه عذاباً شدیدا» از اینگونه اوصاف محذوف ما در قرآن داریم که «حذف ما یُعلم منه جائز» در همان سورهٴ مبارکهٴ «کهف» که فرمود: ﴿وَکَانَ وَرَاءَهُم مَّلِکٌ یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَةٍ غَصْباً﴾ یعنی «کل سفینة سالمة» برای اینکه اگر سفینه شکسته را هم غصب بکند کار خضر آن وقت کار سودمندی نبود وقتی موسای کلیم به خضر(سلام الله علیهما) گفت چرا این کشتی را سوراخ کردی فرمود: ﴿وَکَانَ وَرَاءَهُم مَّلِکٌ یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَةٍ غَصْباً﴾ آنها جنگی دارند یا باربری دارند هر کشتی را که سالم باشد برای کارِ خودشان غصب میکنند و این کشتی هم وسیله نقلیه و ارتزاق این خانوادهٴ ضعیف بود ما این را شکاندیم تا آنها در بررسی ببینند این کشتی شکسته و سوراخ است این را رها کنند، خب اینکه فرمود: ﴿وَکَانَ وَرَاءَهُم مَّلِکٌ یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَةٍ غَصْباً﴾ آیه 79 سورهٴ مبارکهٴ «کهف» ﴿فَأَرَدتُّ أَنْ أَعِیبَهَا وَکَانَ وَرَاءَهُم مَّلِکٌ یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَةٍ غَصْباً﴾ «أی کلّ سفینة سالمة» چون قرینه با خود سیاق قرینه این مطلب است قهراً این آیه محلّ بحث هم همین خواهد بود که «وإن من قریة ظالمة».
پرسش:...
پاسخ: بله، آن وقت این با همه این امور معلوم میشود که این قریه، قریه ظالم است، چرا؟ برای اینکه اگر قریه چه صالح باشد، چه طالح باشد خب میمیرند دیگر الآن چه تأثیری این حرف دارد؟ قبلش تهدید، بعدش تهدید اینها هم میدانند که بالأخره همه از بین میروند دیگر این مشکلِ بحثِ علمی با مشرکان را حل نمیکند آنها هم میدانند که همه میمیرند همه قرا و قَسوات و اینها میمیرند خود انبیا هم میمیرند اگر بگویند که همه میمیرند قُرا و قَسوات از بین میروند خب آنها میگویند شما هم میمیرید مگر مدینه میماند؟ مگر مکه میماند؟ مگر کعبه میماند؟ این چه احتجاجی است اگر در چنین فضایی به مشرکان بگویند که همه از بین میرویم، خب میگوید بله ما همه از بین میرویم کعبه هم از بین میرود، مکه و مدینه هم از بین میرود وقتی بخواهد قیامت قیام بکند ﴿یَوْمَ تُبَدُّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ﴾ مگر عَتبات میماند؟ مگر حرمین میمانند؟ خب این چه احتجاجی است مطلب حق است اما اینجا جایش نیست، سودمند نیست ولی اگر گفتیم قبلش عذاب است، بعدش عذاب است قهراً این قریه میشود قریهٴ ظالمه و صفتش هم محذوف است «لقرینة سیاق» قهراً این میشود که «وإن من قریة ظالمة إلاّ نحن مُهلکوها بإهلاک استیصالی أو معذّبوها عذاباً شدیدا» کلاً در دنیا این طور است اینها که مسئله آخرت را قبول ندارند تا خدا به اینها بفرماید در آخرت ما شما را عذاب میکنیم اینها میگویند که این اساطیر اوّلین است اما در دنیا وقتی نسبت به دنیا این تهدید باشد پشتوانهاش این است که ﴿قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُجْرِمِینَ﴾ فرمود اینچنین نیست که ما حرفی بزنیم بیعمل میگویید نه، این دوتا شهری که سرِ راهتان است شما که میروید شام دوتا شهر را ببینید ما چطوری ویران کردیم ﴿وَإِنَّهُمَا لَبِإِمَامٍ مُّبِینٍ﴾ این بزرگراه را میگویند امام راههای فرعی را نمیگویند امام، فرمود این دوتا قریهای که ظالم بودند ما اینها را ویران کردیم سرِ راهتان است شما هم که از مکه به شام میروید خب بروید ببینید ﴿إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ﴾ اگر شما از میراث فرهنگی بلدید، آثار باستانی میشناسید، متوسّمید، وَسمهشناسید، سیماشناسید، موسومشناسید، علامتشناسید ببینید اینها چه کسانی بودند؟ خب این طور نشان میدهد اینکه قبلاً هم گذشت که جریان انبیا و اُمم آن طرف آب و این طرف آب را نقل نمیکند برای اینکه خب بر فرض بفرماید ما اینها را عذاب کردیم دیگر نمیتواند بگوید ﴿فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ کَانَ﴾ ، ﴿کَیْفَ کَانَ﴾، ﴿کَیْفَ کَانَ﴾ اگر جریان انبیای خاورمیانه را نقل میکند نه برای این است که خاوردور و باختردور پیامبر نداشتند برای اینکه نمیتواند به آنها استدلال کند بفرماید آن طرف آب اقیانوس اطلس یا اقیانوس کبیر قومی بودند که ایمان نیاوردند ما عذاب کردیم خب به چه دلیل، اما وقتی در خاورمیانه یک سلسله عذابهایی اتفاق بیفتد میفرماید در نزدیکی شما، سرِ راه شما هست مقداری دورتر هم اگر ﴿سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ کَانَ﴾، ﴿کَیْفَ کَانَ﴾ بنابراین هر دو یعنی اهلاک یا عذاب شدید مربوط به تعذیب دنیاست چون مربوط به تعذیب دنیاست میتواند احتجاج باشد محذور باشد یعنی ﴿إِنَّ عَذَابَ رَبِّکَ کَانَ مَحْذُوراً﴾.
پرسش:...
پاسخ: بله درست است، الآن قرآن خودش، خودش را تفسیر میکند چون تبیان است دیگر.
پرسش:...
پاسخ: بله، همین نظیر اینکه در سورهٴ «کهف» آیه 59 چرا سالمه را تقدیر میگیریم ﴿یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَةٍ غَصْباً﴾ چرا میگوییم «کلّ سفینة سالمة» عقل یک مخصّص لُبّی است، مقیّد لُبّی است اطلاقات را، عمومات را عقل تعیین میکند عقل میگوید خب بسیار خب، اگر هر کشتی اعم از سالم و شکسته این را در بندر غصب بکنند خب چرا خضر این کشتی را شکاند برای چه چیزی شکاند؟ فرمود من این کشتی را شکاندم برای اینکه در بندر که رفت محفوظ بماند، چرا؟ چون آنها هر کشتی را غصب میکنند خب معلوم است کشتی سالم را غصب میکنند نه هر کشتی را اگر کشتی سالم و شکسته هر دو را غصب بکنند که فایده ندارد این کار که این است که میگویند عقل، مخصّص لبّی است یا مقیّد لبّی است همین است که از آیه اینچنین میفهمیم خدای سبحان هم فرمود ما این را فرستادیم ﴿لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ﴾ ، ﴿لَعَلَّهُمْ تَعْقِلُونَ﴾ و مانند آن.
خب، در اینکه فرمود: ﴿أَوْ مُعَذِّبُوهَا عَذَاباً شَدِیداً﴾ این نسبت به عذاب قیامت است که عذاب قیامت اشدّ است ولی اینجا از عذاب قیامت سخنی به میان نیامده در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «طه» آیه 127 این است ﴿وَکَذلِکَ نَجْزِی مَنْ أَسْرَفَ وَلَمْ یُؤْمِن بِآیَاتِ رَبِّهِ وَلَعَذَابُّ الْآخِرَةِ أَشَدُّ وَأَبْقَی﴾ هم شدیدتر از عذاب دنیاست، هم ماندنی است برای اینکه عذاب دنیا بالأخره انسان را از بین میبرد تمام میشود دیگر ولی در عذاب آخرت ﴿ثُمَّ لاَ یَمُوتُ فِیهَا وَلاَ یَحْیَی﴾ سخن از مرگ نیست اینها نمیمیرند که راحت بشوند که پس أبقا هست و دیگر نیازی به موادّ خام سوخت و سوز ندارد که این آتش را همیشه روشن نگه بدارد ﴿کُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَاهُمْ سَعِیراً﴾ فرمود هر وقت این آتش میرود کم بشود ما دستور میدهیم افزوخته میشود در بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه هست که فرشتهای که مسئول جهنم است همین که آتش کم میشود این غضب میکند همین که غضب کرد آتش مشتعل میشود آتشی نیست که حالا با زغالسنگ درست بشود تا از جای دیگر مواد بیاورند.
فرمود این شخص آلوده است و به مقدار آلودگی باید بسوزد اگر آلودگی تمامِ وجود او را گرفت ـ معاذ الله ـ ثابت بود خب میشود خلود وگرنه نه، او هم اشدّ است، هم أبقاست بنابراین اینکه فرمود: ﴿وَإِن مِن قَرْیَةٍ إِلَّا نَحْنُ مُهْلِکُوهَا قَبْلَ یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾ قهراً این میشود که «إن من قریةٍ ظالمةٍ إلاّ نحن مهلکوها قبل یوم القیامة».
اما حالا سؤالاتی که در بحث دیروز اشاره شد مسئله بِدا و امثال بدا در بحث خاص خودش خواهد آمد.
پرسش:...
پاسخ: خب اهلاک استیصال ﴿فَدَمَّرنَاها تَدْمِیراً﴾ و کلّ قریه را خصم میکند عذاب شدید این است که گاهی مؤمنین بر اینها مسلّط میشوند نظیر اینکه مشرکین مکه را در بدر عذاب شدید کرد این طور نیست که حالا مکه کلاً زیرورو شده باشد آنجا که ﴿فَفَسَقُوا فِیهَا فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِیراً﴾ کلاًّ این را زیرورو کردیم این عذاب استیصال است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است