- 637
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 70 سوره اسراء _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 70 سوره اسراء _ بخش اول"
انسان حقیقتی است جدای از همه حقایق موجود در عالم
معیار فضیلت انسان چیست و آن حقیقت چیست؟
انسان موجودی است کریم و منشأ پیدایش کرامت انسان هم تعلیم خدای سبحان است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَی کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلاً﴿70﴾
بعد از اینکه بسیاری از نعمتهای الهی را نسبت به انسان برشمرد و اینکه اینها مسخّر انساناند و تسخیرکنندهٴ اینها ذات اقدس الهی است نه خود انسان و خداوند موجودات آسمانی و زمینی را برای انسان مسخّر کرد و ضمناً هم اشاره فرمودند که توفیق بهرهبرداری از دریا و صحرا را خداوند به انسان عطا کرد انسانشناسی شفاف و روشنی را طرح کرد.
فرمود انسان حقیقتی است جدای از همه حقایق موجود در عالم طبیعت از جماد که جداست، از نبات که جداست، از حیوانات هم کاملاً جداست یک چیز دیگری است این چیز دیگر را در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» که قبلاً آیهاش اشاره شد آنجا بیان کرد. فرمود: ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلاَلَةٍ مِن طِینٍ﴾ آیه دوازده به بعد سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلاَلَةٍ مِن طِینٍ﴾ این اصلِ انسان، نسلش را ﴿ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِی قَرَارٍ مَّکِینٍ﴾ این جریان آفرینش نسل انسان همانند نسل حیوانات دیگر است آنها که با توالد تکثیر نسل میکنند نطفه است و در قرار معیّنی آرام جا میگیرد.
پرسش:...
پاسخ: بله، حالا آن تفاوت در ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ است که در آیه خواهد آمد.
فرمود: ﴿ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً﴾ این در حیوانات هم هست ﴿فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً﴾ این در حیوانات هم هست، ﴿فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَاماً﴾ این هم در حیوانات هست، ﴿فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً﴾ این هم در حیوانات هست، از آن به بعد تفاوت انسان از حیوانات روشن میشود فرمود: ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ ما او را چیز دیگر کردیم آن چیز دیگر از سنخ این امور طبّی و طبیعی و فیزیکی و امثال ذلک نیست که بیان بکند آن یک چیز دیگر است پس انسان یک حقیقت دیگری است با اینها فرق میکند ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ این یک مطلب.
چون آیات «بعضها یفسّر بعضا» مشخص میشود که معیار فضیلت انسان چیست و آن حقیقت چیست و اگر آن حقیقت را پاس ندارد چگونه سقوط میکند عمده آن است که اینجا فرمود انسان یک چیز دیگری است با موجودات دیگر فرق میکند.
مطلب دوم آن است که تمام این ضمیرها به همان انسان برمیگردد نفرمود وقتی جنین شد ما به او چیز دیگر دادیم نظیر ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾ این ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾ با روایاتی که دارد ارواح قبل أبدان خلق شدند با آنها هماهنگاند اما این آیه میفرماید ما همین انسان را چیز دیگر کردیم نه یک چیز دیگر به او دادیم اگر روح که چیز دیگری است از خارج به انسان افاضه و اضافه بشود با آن آیات ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾ هماهنگ است اما اینگونه از آیات میفرماید ما همین انسان را چیز دیگر کردیم ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ این با مبنای جسمانیةالحدوث و روحانیةالبقاء نزدیک خواهد بود آن آیات با «خلق الله الأرواح قبل الأجساد» نزدیک خواهد بود کسانی که قائلاند که نفس جسمانیةالحدوث و روحانیةالبقاست آن روایات را هم قبول دارند میگویند آن روایات ناظر به وجود عقلی نفس است این آیه ناظر به وجود نفسیِ نفس است جمعی بین این طایفهٴ از آیات با آن طایفه از روایات میکنند. ولی به هر تقدیر ظاهر این آیه این است که انسان چیز دیگر شد نه یک چیز دیگری به انسان دادند «ثم أتیناه شیئاً آخر» نیست ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ ما او را چیز دیگر کردیم آن چیز دیگر چیست به وسیله این آیه روشن نیست، خب.
پرسش:...
پاسخ: خب حیوانات هم نطفههایشان با هم فرق میکند پرندهها با.
پرسش:...
پاسخ: خب بله، آن در آیه ﴿وَشَارِکْهُمْ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ﴾ مشخص شد آن در ﴿وَشَارِکْهُمْ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ﴾ که عندالنکاح اگر بسمالله بگویند، آیه بخوانند، روایت بخوانند، دعا بخوانند خیلی فرق میکند غذای طیّب و طاهر باشد خیلی فرق میکند آن بیان نورانی حضرت که مرحوم صاحب وسائل هم نقل کرده که مال حرام «یَبین فی الذریّه» که تا ذریّه آدم هم مال حرام اثر دارد آن روایت هم که قبلاً نقل کردیم ان هم اثر دارد اینها امور خارجیه است که منشأ تغییر در انسان است اما خود انسان را ذات اقدس الهی میفرماید ما این را چیز دیگر کردیم.
مطلب دیگر اینکه، اینکه فرمود: ﴿لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ﴾ این ناظر به انبیا و اولیا و امثال ذلک نیست این ناظر به خود حقیقت انسان است انسان اصولاً یک موجود کریم است یک سرمایه خوبی ما به او دادیم حالا اگر از این سرمایه استفادهٴ خوب کرد که مشمول آیه سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» خواهد شد که گذشته از این کرامت ابتدایی که سرمایه است یک کرامت کسبی هم دارد و یک کرامت موهبتی آیه 33 سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» این است ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَی آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَی الْعَالَمِینَ﴾ آنها ممتازند دیگر آنها ﴿عَلَی کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا﴾ نیستند آنها علی العالمین افضلاند اینها آن سرمایههای اوّلی را حفظ کردند و راه فراوانی برای درآمد بر اساس آن سرمایه طی کردند بعد ذات اقدس الهی موهبتهای فراوانی هم به اینها عطا کرده است اینها صفوةاللهاند، مجتبای الهیاند و مشمول همین آیهاند ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَی﴾ پس آیه محلّ بحث ناظر به کرامت خود انسان است یعنی این موجود گوهر گرانبهایی است حالا اگر خودش را به هدر دارد یک راه، خودش را کامل کرد راه دیگر این یک موجود گرانبهایی است و با حیوانات دیگر هم فرق میکند، با موجودات دیگر هم فرق میکند اصلاً چیز دیگر است ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾.
مطلب بعدی آن است که تکریمی که تفضیل است تکریمی که در چند آیه قبل بود در مقابل تفضیل نیست این بیانی که سیدناالاستاد مرحوم علامه(رضوان الله علیه) در المیزان داشتند که ﴿لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ﴾ بعد فرمود: ﴿وَفَضَّلْنَاهُمْ﴾ فرمودند تکریم آن جنبهٴ نفسی است، تفضیل آن جنبهٴ نسبی است فرمایششان در اینباره است که تکریمی که در مقابل تفضیل قرار میگیرد تفاوتشان این است یکی امر نفسی است که این در ذات خودش یک گوهر گرانبهاست، یکی هم ناظر به آن است که نسبت به موجودات دیگر افضل است فرمایش ایشان این نیست که اصلاً تکریم امر نسبی نخواهد بود و در مورد فضیلتهای نسبی به کار نمیرود زیرا در همین سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» چند آیه قبل شیطان به ذات اقدس الهی عرض کرد همین انسانی که ﴿کَرَّمْتَ عَلَیَّ﴾ ﴿قَالَ أَرَأَیْتَکَ هذَا الَّذِی کَرَّمْتَ عَلَیَّ﴾ همین سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» آیه 62 یعنی تو انسان را بر من گرامی داشتی معلوم میشود تکریم با تفضیل هم همراه است میتواند امر قیاسی و نسبی هم باشد ﴿أَرَأَیْتَکَ هذَا الَّذِی کَرَّمْتَ عَلَیَّ﴾ پس فرمایش ایشان ناظر به این است که اگر تکریم در قبال تفضیل قرار بگیرد چون تفصیل قاطع شرکت است، تفضیل غیر از تکریم است، اگر در مقابل تفضیل قرار نگیرد شامل او هم میشود نظیر ﴿أَرَأَیْتَکَ هذَا الَّذِی کَرَّمْتَ عَلَیَّ﴾ .
مطلب بعدی آن است که در آن نوبت قبل اشاره شد که کرامت از واژههای عربی مبین است که معادل فارسی او یا نیست یا بسیار کم است چون کریم غیر از سخیّ است، کریم غیر از جواد است چه اینکه کریم غیر از کبیر است و کریم غیر از عظیم است یک برجستگی و وارستگی و جلا و عظمتی در معنای کرامت نهفته شده که انسان موجودی است کریم و منشأ پیدایش کرامت انسان هم تعلیم خدای سبحان است که به اسم اکرم ظهور کرده است در سورهٴ مبارکهٴ «علق» در بخش نخستیناش اینچنین آمده ﴿اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ ٭ خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ﴾ که مشابه همان بخشهای اوّلی سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» است ﴿اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ ٭ الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ ٭ عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ﴾ خب اگر خدای اکرم تعلیم میدهد یعنی درس کرامت میدهد دیگر بر اساس تناسب حکم و موضوع و عنوان مُشیر اگر گفتند یک فقیه تدریس میکند یعنی درس فقه میدهد، اگر گفتند یک حکیم تدریس میکند یعنی درس حکمت میدهد، اگر گفتند اکرم تدریس میکند یعنی درس کرامت میدهد دیگر، خب خدای اکرم درس میدهد.
اسمای حُسنای الهی گاهی در اول آیه است، گاهی در آخر آیه هر اسمی که در آیه ذکر شد خواه در صدر آیه، خواه در ساقهٴ آیه ضامن مضمون آن آیه است یعنی محتوای آن آیه را اگر کسی بخواهد تحلیل کند، تعلیل کند علّت این محتوا همان نام مبارک خداست اگر ذات اقدس الهی از پذیرش توبه و عفو و گذشت سخن گفته است آیهای که محتوای آن بخشش و گذشت الهی است اول یا آخر آن آیه این دارد که ﴿إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾ چون یکی از اسمای حسنای خدا رحیمبودن است، غفوربودن است لذا از لغزشها میگذرد یا اگر درباره ﴿السَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُمَا﴾ شد در پایانش عزّت خدا مطرح است، نه مغفرت خدا آنجا دیگر ﴿اللّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾ نیست آنجا ﴿إِنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ﴾ است و امثال ذلک. وقتی در آغاز آیه دارد که خدای اکرم تدریس میکند یعنی درس کرامت میدهد کرامتی که برای خودش است به انسان میدهد پس انسان در کریمشدن میشود خلیفهٴ خدا و سند کرامت انسان هم خلافت اوست، خب چرا انسان کریم است؟ برای اینکه خلیفةالکریم است و جانشین کریم است و خلیفهٴ کریم کرامت دارد دیگر اگر ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾ مطرح است و اگر انسان خلیفهٴ کریم است خلیفهٴ کریم کرامت خواهد داشت.
پس «الإنسان کریمٌ لقوله سبحانه وتعالی ﴿لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ﴾» چرا انسان کریم است؟ «لأن الانسان خلیفة الله وکلّ من کان خلیفة الله فهو کریم لأنّ الله کریم و خلیفة الکریم کریم» پس پشتوانهٴ کرامت انسان خلافت اوست ولی هنوز بحث به پایان نرسیده پس انسان کریم است چون خلیفهٴ کریم است از این به بعد «الخلافة ما هی»، «الخلیفة من هو» خلافت آن است که حرف آن مستخلفعنه مطرح بشود فرمان او، حُکم او مطرح بشود خلیفه کسی است که کار مستخلفعنه را بکند، پیام مستخلفعنه را برساند، خب اگر کسی نانِ خلافت را خورد، احترام خلافت را مصادره کرد حرف خودش را زد این کار میشود غصب این دیگر خلیفه نیست وقتی خلیفه نبود کرامت ندارد، وقتی کرامت نبود میشود غاصب، وقتی غاصب بود به او میگویند ﴿أُولئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ دیگر چون این آیه که مربوط به انبیا و اولیا نیست آیهای که مربوط به انبیا و اولیاست همان آیه 33 سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» است که ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَی﴾.
بنابراین کسی را بیاورند جانشین یک مبدأ قُدسی قرار بدهند این به میل خود کار بکند این میشود ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾ این دیگر خلافت را غصب کرده، کرامت را غصب کرده، پس انسان اینچنین نیست که ذاتاً کریم باشد او را معلّم اکرم درس کرامت داده است این یک و اینچنین نیست که کرامت را به او هِبه کرده باشد بیمسئولیت سندِ کرامت او خلافتِ اوست چون خلیفةالکریم است کریم است و خلافت هم معنایش این است که آن خلیفه کار مستخلفعنه را بکند، حرف مستخلفعنه را بزند، دستور مستخلفعنه را انجام بدهد سه، حالا اگر نان کرامت را خورد، احترام کرامت را غصب کرد و حرف خودش را زد میشود ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾ این چهار، آنگاه به او تَشر میزنند همانطوری که به شیطان تَشر زدند گفتند ﴿فَمَا یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیهَا﴾ ، ﴿فِیهَا﴾ یعنی در این منزلت جای تکبّر نیست برو پایین میخواهی به میل خودت رفتار بکنی برو پایین اینجا جای آدم بد نیست نفرمود «ما یکون لک أن تتکبّر» فرمود بالأخره ما اینجا آدمهای بد راه نمیدهیم جاهایی هستند که افراد بد مدّتی میتوانند کار بد بکنند تا ما به حسابشان برسیم اما اینجا اصلاً جا برای کار بد نیست ﴿فَمَا یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیهَا﴾ این چون در مقام تهدید است مفهوم دارد جاهای دیگر ممکن است انسان متکبّرانه و مستکبرانه رفتار بکند تا در معاد به حسابشان برسند اما اینجا که نشئهٴ کرامت است جا برای تکبّر نیست باید هبوط کنی، اگر کسی روی صندلی کرامت نشسته است باید بداند این صندلی کرامت روی میز خلافت است اگر کسی خلیفةالله است کریم است و اگر کسی خلیفةالله است باید حرفهای مستخلفعنهاش را بگوید اگر کسی قائممقام یک مدیرکل است و امضای او خریدار دارد و محترم است باید مَنویات آن مدیرکل را انجاام بدهد نه اینکه میز مدیرکل را غصب بکند، مصادره بکند امضای از طرف مدیرکل بکند این حقوق را بگیرد آن وقت کار خودش را بکند، حرف خودش را بزند.
پس بنابراین این ﴿لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ﴾ برای انسان است بالقول المطلق فرمود انسان یک حقیقت جدایی دارد اگر کسی این حقیقت را حفظ کرد کمکم یا در همان حدّ آیه 33 سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» میرسد به آن حدّ نائل میشود که ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَی آدَمَ وَنُوحاً﴾ یا نزدیک به آنها و شاگردان آنها میشود که «طوبیٰ له وحُسن مآب» نشد، این سرمایه را هدر میدهد چون سرمایه را هدر میدهد یا گرفتار اجوفین میشود که ﴿أُولئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ یا خوردن و نوشیدن و پوشیدن و اینها برای او مهم نیست باند سیاسی و حزب سیاسی و فتنههای سیاسی و اینها برایش مهم است میشود ﴿شَیَاطِینَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ﴾ نقشهکشیدن و باند سیاسی بودن و مَکر و حیله کردن و اینها برای او مهم است میشود «کالانعام» یا از طرف حیله یا از طرف اکل شُرب یا از طرف لذایذ دیگر به هر طرف برود میگویند که ﴿فَمَا یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیهَا فَاخْرُجْ﴾ این ﴿أُولئِکَ کَالْأَنْعَامِ﴾ ﴿شَیَاطِینَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ﴾ حقیقت است و مانند آن، خب.
پس سند کرامت، خلافت است و خلافت اگر درست عمل نشود این خطر را دارد اما اگر درست عمل شد چه چیزی درمیآید؟ ذات اقدس الهی انسان را خلیفهٴ خود قرار داد خلیفهٴ خود قرار داد در آسمانها، خلیفهٴ خود قرار داد در زمین، خلیفهٴ خود قرار داد در دریا، خلیفهٴ خود قرار داد در دنیا و مهمتر از همه و بالاتر از همه دو چیز دیگر است یکی اینکه خلیفهٴ خود قرار داد در اینکه معلم ملائکه بشود، یکی اینکه خلیفهٴ خود قرار داد در اینکه بهشت را بسازند ساخت و ساز دنیا و برجسازی و سدسازی این از هر کسی برمیآید اما بهشتسازی کار هر کسی نیست بهشت که ساخته نیست که در معراج وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این حدیث معروف است که وجود مبارک حضرت دید که این فرشتهها آجرهاهایی که «لِبنة من ذهب ولِبنة من فضّه» با آن آجرها دارند این قصرها و غُرف مَبنیه را میچینند گاهی میچینند، گاهی آرام میشوند حضرت از فرشتهای که همراهش بود سؤال کرد که این ملائکه که خسته نمیشوند چرا گاهی میچینند، گاهی نمیچینند؟ عرض کرد اینها منتظر مصالح ساختمانیاند مصالح باید بیاید تا اینها بچینند فرمود مصالح چیست؟ عرض کرد اعمال صالح، اذکار، عقاید، «لا إله الاّ الله»، «سبحان الله» کارِ خیر، نیّت خیر، اقدام خیر هر کار خیری که انسانِ مؤمن انجام میدهد این «لِبنة من ذهب ولِبنة من فضّه» آجر میشوند میدهند به ملائکه اینها غُرف مبنیه را میچینند و انسان خلیفةالله است در ساختن بهشت این مقام برای ماست. در روایات ما هم هست که «الجَنّة قِیعان» عرصه را خدا داد ولی اعیان را انسان باید بسازد دیگر این طور نیست که آنجا ساختمانی باشد بیکار بعد به آدم بگویند برو آنجا میگویند خودتان باید بسازید اشجارش این طور است، غُرف مَبنیهاش این طور است فرمود «الجنة قِیعان» اینکه میگویند بیابان قاع، ﴿قَاعاً صَفْصَفاً﴾ همین است قِیعان چنین بیابانی را میگویند فرمود سرزمین بهشت جای بازی است چیزی در آن نیست اگر اشجار است شما میسازید، اگر عیون است شما میجوشانید و اگر غُرف مبنیه است شما میسازید این میشود انسان.
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب، خیلیها هم به مقصد میرسند دیگر این اوّلین و آخرینی که شما حساب میکنید عدهای در آن ظالم و فاسدند اما اکثری به طرف صلاح حرکت میکنند دیگر.
غرض آن است که این بنیآدم اگر کرامت دارد به استناد خلافت اوست و خلافت او در کارهای جزیی مشخص است کارهایی جزیی همان که در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» و جای دیگر بیان فرمود، فرمود: ﴿هُوَ أَنشَأَکُم مِنَ الْأَرْضِ﴾ که بحثش قبلاً گذشت ﴿وَاسْتَعْمَرَکُمْ فِیَها﴾ خدای سبحان شما را از زمین رویانید این یک، استعمار کرد این استعمار از بهترین، پاکترین واژههای قرآنی است بعد وقتی به دست غاصبان و ظالمان افتاد از پلیدترین واژهها درآمده. استعماری که قرآن به کار میبرد و از مقدّسترین واژههای الهی است این است که ذات اقدس الهی آسمان را با همه امکانات، زمین را با همه امکانات، دریا را با همه امکانات، سلسله جبال را با همه معادن نقد آفرید انسان را هم آفرید و به جِدّ از انسان خواست که این محدوده را آباد کند و آقای خود باشد این «الف» و «سین» و «تاء» منقوطه «استعمر» آن طلب شدید را میفهماند ﴿وَاسْتَعْمَرَکُمْ فِیَها﴾ خدا مستعمِر است شما جزء مستعمَرهای خدایید از شما به جِدّ خواست که کار کنید و آباد کنید همهٴ نعمتها را رایگان داد آن عقل و هوش و مجاری ادراکی و تحریکی را هم رایگان داد کلاً انسان در کنار مائده و سفرهٴ الهی نشسته است فرمود این نعمت، این هم مجاری ادراک و عقد کار بکن، آباد بکن، آقای خود باش این معنی استعمار قرآنی است ﴿وَاسْتَعْمَرَکُمْ فِیَها﴾.
همین واژه پربرکت به صورت نحسترین واژه درآمده این بیگانه از جای دور حرکت کرده یا از آن طرف آب حرکت کرده گفته همه این امکانات زمین برای شما، این منابع نفت و گاز برای شما، این دریا و صحرا برای شما، این هوش و عقل و خرد خدادادِ شما برای شما، برای من کار بکنید رایگان و بردهٴ من باشید این معنی استعمار این از پلیدترین واژههاست، خب خدا به جدّ از ما خواست که ما زمین را آباد کنیم آقای خودمان باشیم نه محتاج کسی باشیم نه بیراهه برویم نه راه کسی را ببندیم او میگوید از امکانات خودت برای من رایگان کار کن منشأش هم زور است، خب.
این یک بخش ضعیفی از خلیفةاللهی است آبادکردن زمین.
پرسش:...
پاسخ: بله، انسان «بما أنّه انسان» این کسی که دارای کرامت هست یک وقت است که هبوط میکند، سقوط میکند میشود ﴿کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ نه، هبوط میکند، سقوط میکند میشود ﴿شَیَاطِینَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ﴾ نه، هبوط میکند، سقوط میکند ﴿فَهِیَ کَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً﴾ نه، این گوهر دستنخورده خلیفةالله هست این گوهر چون همهاش «کل مولود یولد علی الفطرة» و هنوز آلوده نشد و خداوند هم از روح مربوط به خودش یعنی منصوب به خودش که اضافه، اضافهٴ تشریعیه است به او داد او هم یک چیز دیگر خلق کرد و کلّ این نظام را هم مسخّر کرده است برای انسان ﴿سَخَّرَ لَکُم مَّا فِی السَّماواتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ﴾ این گوهر، گوهر کرامت است و گوهر خلافت اگر انشاءالله راه صحیح رفت حالا به انبیا و اولیا و صدّیقین و صُلحا و شهدا نزدیک میشود خلافت او شکوفاتر میشود، نشد در حدّ مؤمنین عادی بود خلافت او در حدّ ضعف است این شخص هم زمین را آباد میکند، هم کارِ ﴿وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ ٭ الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ ٭ عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ﴾ میکند میشود ﴿لِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ﴾ میشود، ﴿لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ﴾ میشود، جامعه را آباد میکند، کشور را اصلاح میکند یا مشکلات مالی مردم را حل میکند یا مشکلات فرهنگی مردم را حل میکند میشود خلیفةالله.
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب، در کلّ جهان وقتی شما حساب میکنید میبینید اکثری به مقصد میرسند.
پرسش:...
پاسخ: نه، خوبهایشان که این طور نبودند که خوبهایشان همانها بودند که ماندند دیگر بعد هم برگشتند یک عده زیادی به برکت خود اهلبیت.
غرض این است که این گوهر را حالا آن آیاتی که ﴿أَکْثَرُهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ﴾، ﴿أَکْثَرُهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ﴾ به آن آیات برسیم این اشکالات یا این سؤالها مربوط به آن آیات است اما اصل اینکه ذات اقدس الهی این گوهر را آفرید فرمود این گوهر خیلی گرانبهاست ما این گوهر گرانبها را دادیم این گوهر و این چراغ و نورافکن را دادیم حالا کسی مَست میشود این چراغ را میکشند خب دیگر ﴿أُولئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ ولی ما به دست او گوهر دادیم اگر انشاءالله راه صحیح طی کرد این گوهر را به فعلیّت رساند هم خلیفةالله میشود در دنیا راه میسازد، مدرسه میسازد، سَد میسازد و دهها کار خیر انجام میدهد یا کارهای رهنگی و مانند آن، وقتی از اینجا منتقل شد به بهشت آنجا را هم میسازد آنجا تمام غُرف مبنیه را همین بهشتیها ساختند دیگر، همهٴ درختها را همین بهشتیها غَرس کردند دیگر معنای اینکه انسان خیلفةالله است این است حالا یک وقت است که از همه این مؤمنین شما سؤال بکنید شما چطور شدید که به این مقام خلافت باریافتید؟ همه میگویند ما حرف انبیا را گوش دادیم، حرف ائمه را گوش دادیم آن وقت آنها میشود معلّم این خُلفا اگر دربارهٴ نبوت گذشت دارد ﴿فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَی بَعْضٍ﴾ یک، اگر دربارهٴ رسالت گذشت ﴿تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ﴾ دو، دربارهٴ خلافت اینچنین است، دربارهٴ ولایت اینچنین است خلفا «بعضها فوق بعض»، اولیا «بعضهم فوق بعض» از همه این خلفای ضعیف و متوسّط سؤال بکنید چه کسی شما را در مقام خلافت حفظ کرد یا به مقام خلافت رساند میگویند انبیا و اولیا آنها که آن چهار گروهی که در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» آیه 33 گذشت اینها ممتازان جهان بشریّتاند ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَی آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَی الْعَالَمِینَ﴾ اما دیگران شاگردان آنها هستند اینها اگر در دنیا باشند یا کار فرهنگی میکنند یا کار عمرانی میکنند و مانند آن خلیفةاللهاند در آخرت هم این غُرف مبنیه را اینها ساختند، درختها را هم اینها ساختند میشود خلیفةالله هم در دنیا خلیفةاللهاند، هم در آخرت خلیفةاللهاند.
حالا اگر اینچنین شد شما میبینید الآن سخن از اخلاق پزشکی مطرح است، رعایت کردن شئون اسلامی در فنّ پزشکی مطرح است و امثال ذلک ما نباید فکر کنیم انسان روحی دارد که این روح از کرامت برخوردار است خلیفةالله هست و جدای از حقیقت انسان است خیر، این حقیقت بدنی دارد که مرحلهٴ نازلهٴ این حقیقت است، روحی دارد که مرحلهٴ والای این حقیقت است انسان دو حقیقت ندارد یک حقیقت دارد اگر یک حقیقت دارد باید مجاری ادراکی و تحریکی او، طبّ او چیزی باشد که به آن کرامت و خلاف او آسیب نرساند الآن آنچه که در غرب هست و هم آن سوغات به شرق هم سرازیر شده است این است که اینها منتظرند در آزمایشگاه موش چه جوابی میبینند هر چه دربارهٴ موشها جواب گرفتند دربارهٴ انسان پیاده میکنند اما خب با حقیقت انسان سازگار است، با روح او سازگار است، حلال و حرام برای او فرق میکند یا نه، در هوش او سازگار است یا نه، اینها برایشان مطرح نیست مشترکات دام و انسان میگویند فراوان است بیماریهای مشترک آیا واقعاً همین است یعنی روح انسان یک چیز جدایی است که بخش روانشناسی او را به عهده میگیرد و غذاها و امثال ذلک جدای از آن بخش روح است و مربوط به طبیعت است یا نه، طبّ اسلامی معنایش این نیست که بگوییم «لا شفاء فی حرام» ما از الکل بپرهیزیم یا طبّ اسلامی معنایش این نیست که ما طبیبِ زن برای بیماران زن داشته باشیم، استاد زن برای شاگردان زن داشته باشیم اینها جزء شئون فرعی است.
طبّ اسلامی آن است که ما روح را بشناسیم حقیقتاً، بدن را بشناسیم حقیقتاً انسان یک حقیقت است نه دو حقیقت، بیماری طوری باید درمان بشود که با این یک حقیقت هماهنگ باشد، غذا باید طوری تغذیه بشود که با این یک حقیقت هماهنگ باشد این میشود طبّ اسلامی نه سر به نیست کردن آن سر نسخهها به «بسم الله الرحمن الرحیم» یا «هو الشافی» یا زنها از مردها اینها جزء وظایف مسلمین است نه علمِ اسلامی، علم اسلامی هم از مبدأ قابلی بحث میکند، هم از مبدأ فاعلی بحث میکند اگر سخن از زلزله است میگوید چگونه زلزله پیدا شد این بخارها یعنی چه؟ این گازها یعنی چه؟ این حبس ابخره یعنی چه؟ آزادسازی بخار یعنی چه؟ آیا راه همان است که حکیم سبزواری فرمود: «زلزلة الأرض لحبس الأبخره» یا راهِ دیگری دارد؟
این چگونهها را دقیقاً بحث میکند، چراها را هم بحث میکند هم در آن چگونهها، هم در این چراها مبدأ فاعلی و قابلی را در نظر میگیرد یک و عقل را چراغ شرع میداند نمیگوید این علم، علم بشری است مرتّب میبیند کسی دارد هدایتش میکند دیگر نمیگوید من سی، چهل سال درس خواندم خودم زمینشناس شدم یک نطفه چطور میتواند زمینشناس باشد ﴿أَلَمْ یَکُ نُطْفَةً مِن مَنیٍّ یُمْنَی﴾ یک حادثه ضعیف پیش بیاید من هر چه خواندم همه از یاد من برود عقلْ حجّت شرعی است اگر کسی در روایات جستجو کند حُکمی را بفهمد میتواند بگوید من سی، چهل سال درس خواندم خودم فهمیدم، خب این روایات تو را هدایت کرده، این آیات تو را هدایت کرده تو قدم به قدم به وسیله این چراغ راه رفتی حالا میگویی من خودم فقیه شدم همان طوری که هیچ فقیهی، هیچ مفسّری، هیچ حکیم حق ندارد بگوید من خودم سی، چهل سال زحمت کشیدم فقیه شدم برای اینکه قدم به قدم این روایات تو را هدایت کردند، قدم به قدم این آیات تو را هدایت کردند هیچ طبیب هم حق ندارد بگوید من خودم سی، چهل سال زحمت کشیدم متخصّص شدم یا زمینشناس بگوید من سی، چهل سال زحمت کشیدم خودم زلزلهشناس شدم گُسلها را میشناسم قدم به قدم آن ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ دارد تو را راهنمایی میکند اینجا «ألهمه» است آنجا «أنزله» است فرق نمیکند «ألهمه» کار خداست، «أنزله» هم کار خداست، «علّمه» هم کار خداست، «ألهمه» هم کار خداست. یک عالمِ دینی هم چگونگی را در حوزه و قلمرو دین انجام میدهد هم چرایی را.
به هر تقدیر انسان این است و در این بخش از آیات ذات اقدس الهی بنیآدم را مطرح میکند این بنیآدم مطرحکردن صبغهٴ خلافت دارد یک وقت میفرماید: «لقد کرمنا الانسان» این تعلیق حُکم بر وصف نیست تا مُشعر به علیّت باشد اما یک وقت است میگوید ﴿لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ﴾ وقتی سخن از تکریم بنیآدم است آن مُشعر به علیّت است که چون این صبغهٴ خلافت دارد، راه خلافت را طی میکند و امثال ذلک.
به هر تقدیر قرآن میگوید انسان یک چیز دیگری است اگر کسی این گوهر را رعایت نکرد همین ﴿یَأْکُلُ الطَّعَامَ وَیَمْشِی فِی الْأَسْوَاقِ﴾ شد، ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا﴾ شد، ﴿نَمُوتُ وَنَحْیَا﴾ شد ـ معاذ الله ـ ذات اقدس الهی هم حساب او را از انسانها جدا میکند در مرز حیوانات قرار میدهد کم نیستند آیاتی که وقتی سخن از خور و خواب است به انسان میگوید که ما این میوهها را آفریدیم قدری خودتان بخورید قدری به دامهایتان بدهید ﴿مَتَاعاً لَّکُمْ وَلْأَنْعَامِکُمْ﴾ این یک، ﴿کُلُوا وَارْعَوْا أَنْعَامَکُمْ﴾ اینها را کنار هم ذکر میکند یا در سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» میفرماید بعضیها هستند که رنگهایشان با هم فرق میکند بعضی از کوهها هستند، بعضی از راهها هستند که اینها رنگهایشان فرق میکند در سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» آیه 27 و 28 این است ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ ثَمَرَاتٍ مُخْتَلِفاً أَلْوَانُهَا وَمِنَ الْجِبَالِ جُدَدٌ بِیضٌ وَحُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهَا وَغَرَابِیبُ سُودٌ ٭ وَمِنَ النَّاسِ وَالدَّوَابِّ وَالْأَنْعَامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ کَذلِکَ﴾ مردمهایی هستند که رنگهایشان فرق میکند، دامهایی هستند که رنگهایشان فرق میکند، سنگهایی هستند که رنگهایشان فرق میکند همین، اینها را که دیگر در ردیف ملائکه ذکر نمیکند شما در بحث علم باب بحارالأنوار میبینید وجود مبارک امام سجاد(سلام الله علیه) میفرماید انسان وقتی در فضای علم قدم گذاشت خدای سبحان نامِ علما را کنار ملائکه ذکر میکند این در بحارالأنوار در بحث فضیلت علم هست که ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلاَئِکَةُ وَأُولُوا الْعِلْمِ﴾ این بقیه که گفته شد دیگر در آن روایات نیست به استناد آن تحلیل روایی میشود از این آیات هم این مطالب را گرفت که گاهی مجاورت، پیامدار است آنجا مجاورت علما با ملائکه پیام خاص داشت، این آیات یادشده هم بیپیام نیست فرمود قدری خودتان بخورید، قدری به دامهایتان بدهید این همین است دیگر اگر فرمود: ﴿مَتَاعاً لَّکُمْ وَلْأَنْعَامِکُمْ﴾ ، اگر فرمود: ﴿کُلُوا وَارْعَوْا أَنْعَامَکُمْ﴾ اگر فرمود: ﴿وَمِنَ النَّاسِ وَالدَّوَابِّ وَالْأَنْعَامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ﴾ همین است پس اگر آن کرامت را، آن گوهر را کسی حفظ کرد مشمول آیه سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» خواهد شد، در ردیف ملائکه قرار میگیرد و ﴿وَالْمَلاَئِکَةُ وَأُولُوا الْعِلْمِ﴾ میشود.
در سالهای قبل هم این بیان لطیف از بزرگان نقل شده است اینکه مرحوم کلینی نقل کرده، در مقدمه معالِم هم آمده در خیلی از جوامع روایی ما هست که ملائکه پَرهای خود را پهن میکنند زیر پای طالبان علوم «إنّ الملائکة لتضع أجنحتها لطلاّب العلم» این روایت معنا شده است فرشتهها پَر پهن میکنند، پَر پهن میکنند یعنی چه؟ یعنی شما هم مثل ما پَر دربیاورید، مثل ما پَر دربیاورید که ﴿لِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ﴾ بروید دنبال پروانهٴ کسب و نان و آب؟ خب آن پَر، پَر همین مرغهایی است که به دنبال تالاب حرکت میکنند فرشته با پَرش چه کار میکند؟ این زمستان و تابستان مهاجرت میکند به طمع طمعهٴ تالاب حرکت میکند یا فرشتهها حرکت میکنند از جهت به بیجهتی، از طبیعت به فراطبیعت اینها زیر بال پاهای ما پَر پهن میکنند که به ما پَر درآوردن، پرواز کردن و جهتیابی یاد بدهند پَر دربیاور، پَر بکش، از طبیعت برو بیرون وگرنه لازم نیست که به مَلک پخش کنند دیگر، اذان است دیگر.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
انسان حقیقتی است جدای از همه حقایق موجود در عالم
معیار فضیلت انسان چیست و آن حقیقت چیست؟
انسان موجودی است کریم و منشأ پیدایش کرامت انسان هم تعلیم خدای سبحان است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَی کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلاً﴿70﴾
بعد از اینکه بسیاری از نعمتهای الهی را نسبت به انسان برشمرد و اینکه اینها مسخّر انساناند و تسخیرکنندهٴ اینها ذات اقدس الهی است نه خود انسان و خداوند موجودات آسمانی و زمینی را برای انسان مسخّر کرد و ضمناً هم اشاره فرمودند که توفیق بهرهبرداری از دریا و صحرا را خداوند به انسان عطا کرد انسانشناسی شفاف و روشنی را طرح کرد.
فرمود انسان حقیقتی است جدای از همه حقایق موجود در عالم طبیعت از جماد که جداست، از نبات که جداست، از حیوانات هم کاملاً جداست یک چیز دیگری است این چیز دیگر را در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» که قبلاً آیهاش اشاره شد آنجا بیان کرد. فرمود: ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلاَلَةٍ مِن طِینٍ﴾ آیه دوازده به بعد سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلاَلَةٍ مِن طِینٍ﴾ این اصلِ انسان، نسلش را ﴿ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِی قَرَارٍ مَّکِینٍ﴾ این جریان آفرینش نسل انسان همانند نسل حیوانات دیگر است آنها که با توالد تکثیر نسل میکنند نطفه است و در قرار معیّنی آرام جا میگیرد.
پرسش:...
پاسخ: بله، حالا آن تفاوت در ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ است که در آیه خواهد آمد.
فرمود: ﴿ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً﴾ این در حیوانات هم هست ﴿فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً﴾ این در حیوانات هم هست، ﴿فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَاماً﴾ این هم در حیوانات هست، ﴿فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً﴾ این هم در حیوانات هست، از آن به بعد تفاوت انسان از حیوانات روشن میشود فرمود: ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ ما او را چیز دیگر کردیم آن چیز دیگر از سنخ این امور طبّی و طبیعی و فیزیکی و امثال ذلک نیست که بیان بکند آن یک چیز دیگر است پس انسان یک حقیقت دیگری است با اینها فرق میکند ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ این یک مطلب.
چون آیات «بعضها یفسّر بعضا» مشخص میشود که معیار فضیلت انسان چیست و آن حقیقت چیست و اگر آن حقیقت را پاس ندارد چگونه سقوط میکند عمده آن است که اینجا فرمود انسان یک چیز دیگری است با موجودات دیگر فرق میکند.
مطلب دوم آن است که تمام این ضمیرها به همان انسان برمیگردد نفرمود وقتی جنین شد ما به او چیز دیگر دادیم نظیر ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾ این ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾ با روایاتی که دارد ارواح قبل أبدان خلق شدند با آنها هماهنگاند اما این آیه میفرماید ما همین انسان را چیز دیگر کردیم نه یک چیز دیگر به او دادیم اگر روح که چیز دیگری است از خارج به انسان افاضه و اضافه بشود با آن آیات ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾ هماهنگ است اما اینگونه از آیات میفرماید ما همین انسان را چیز دیگر کردیم ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ این با مبنای جسمانیةالحدوث و روحانیةالبقاء نزدیک خواهد بود آن آیات با «خلق الله الأرواح قبل الأجساد» نزدیک خواهد بود کسانی که قائلاند که نفس جسمانیةالحدوث و روحانیةالبقاست آن روایات را هم قبول دارند میگویند آن روایات ناظر به وجود عقلی نفس است این آیه ناظر به وجود نفسیِ نفس است جمعی بین این طایفهٴ از آیات با آن طایفه از روایات میکنند. ولی به هر تقدیر ظاهر این آیه این است که انسان چیز دیگر شد نه یک چیز دیگری به انسان دادند «ثم أتیناه شیئاً آخر» نیست ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ ما او را چیز دیگر کردیم آن چیز دیگر چیست به وسیله این آیه روشن نیست، خب.
پرسش:...
پاسخ: خب حیوانات هم نطفههایشان با هم فرق میکند پرندهها با.
پرسش:...
پاسخ: خب بله، آن در آیه ﴿وَشَارِکْهُمْ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ﴾ مشخص شد آن در ﴿وَشَارِکْهُمْ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ﴾ که عندالنکاح اگر بسمالله بگویند، آیه بخوانند، روایت بخوانند، دعا بخوانند خیلی فرق میکند غذای طیّب و طاهر باشد خیلی فرق میکند آن بیان نورانی حضرت که مرحوم صاحب وسائل هم نقل کرده که مال حرام «یَبین فی الذریّه» که تا ذریّه آدم هم مال حرام اثر دارد آن روایت هم که قبلاً نقل کردیم ان هم اثر دارد اینها امور خارجیه است که منشأ تغییر در انسان است اما خود انسان را ذات اقدس الهی میفرماید ما این را چیز دیگر کردیم.
مطلب دیگر اینکه، اینکه فرمود: ﴿لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ﴾ این ناظر به انبیا و اولیا و امثال ذلک نیست این ناظر به خود حقیقت انسان است انسان اصولاً یک موجود کریم است یک سرمایه خوبی ما به او دادیم حالا اگر از این سرمایه استفادهٴ خوب کرد که مشمول آیه سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» خواهد شد که گذشته از این کرامت ابتدایی که سرمایه است یک کرامت کسبی هم دارد و یک کرامت موهبتی آیه 33 سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» این است ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَی آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَی الْعَالَمِینَ﴾ آنها ممتازند دیگر آنها ﴿عَلَی کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا﴾ نیستند آنها علی العالمین افضلاند اینها آن سرمایههای اوّلی را حفظ کردند و راه فراوانی برای درآمد بر اساس آن سرمایه طی کردند بعد ذات اقدس الهی موهبتهای فراوانی هم به اینها عطا کرده است اینها صفوةاللهاند، مجتبای الهیاند و مشمول همین آیهاند ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَی﴾ پس آیه محلّ بحث ناظر به کرامت خود انسان است یعنی این موجود گوهر گرانبهایی است حالا اگر خودش را به هدر دارد یک راه، خودش را کامل کرد راه دیگر این یک موجود گرانبهایی است و با حیوانات دیگر هم فرق میکند، با موجودات دیگر هم فرق میکند اصلاً چیز دیگر است ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾.
مطلب بعدی آن است که تکریمی که تفضیل است تکریمی که در چند آیه قبل بود در مقابل تفضیل نیست این بیانی که سیدناالاستاد مرحوم علامه(رضوان الله علیه) در المیزان داشتند که ﴿لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ﴾ بعد فرمود: ﴿وَفَضَّلْنَاهُمْ﴾ فرمودند تکریم آن جنبهٴ نفسی است، تفضیل آن جنبهٴ نسبی است فرمایششان در اینباره است که تکریمی که در مقابل تفضیل قرار میگیرد تفاوتشان این است یکی امر نفسی است که این در ذات خودش یک گوهر گرانبهاست، یکی هم ناظر به آن است که نسبت به موجودات دیگر افضل است فرمایش ایشان این نیست که اصلاً تکریم امر نسبی نخواهد بود و در مورد فضیلتهای نسبی به کار نمیرود زیرا در همین سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» چند آیه قبل شیطان به ذات اقدس الهی عرض کرد همین انسانی که ﴿کَرَّمْتَ عَلَیَّ﴾ ﴿قَالَ أَرَأَیْتَکَ هذَا الَّذِی کَرَّمْتَ عَلَیَّ﴾ همین سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» آیه 62 یعنی تو انسان را بر من گرامی داشتی معلوم میشود تکریم با تفضیل هم همراه است میتواند امر قیاسی و نسبی هم باشد ﴿أَرَأَیْتَکَ هذَا الَّذِی کَرَّمْتَ عَلَیَّ﴾ پس فرمایش ایشان ناظر به این است که اگر تکریم در قبال تفضیل قرار بگیرد چون تفصیل قاطع شرکت است، تفضیل غیر از تکریم است، اگر در مقابل تفضیل قرار نگیرد شامل او هم میشود نظیر ﴿أَرَأَیْتَکَ هذَا الَّذِی کَرَّمْتَ عَلَیَّ﴾ .
مطلب بعدی آن است که در آن نوبت قبل اشاره شد که کرامت از واژههای عربی مبین است که معادل فارسی او یا نیست یا بسیار کم است چون کریم غیر از سخیّ است، کریم غیر از جواد است چه اینکه کریم غیر از کبیر است و کریم غیر از عظیم است یک برجستگی و وارستگی و جلا و عظمتی در معنای کرامت نهفته شده که انسان موجودی است کریم و منشأ پیدایش کرامت انسان هم تعلیم خدای سبحان است که به اسم اکرم ظهور کرده است در سورهٴ مبارکهٴ «علق» در بخش نخستیناش اینچنین آمده ﴿اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ ٭ خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ﴾ که مشابه همان بخشهای اوّلی سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» است ﴿اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ ٭ الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ ٭ عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ﴾ خب اگر خدای اکرم تعلیم میدهد یعنی درس کرامت میدهد دیگر بر اساس تناسب حکم و موضوع و عنوان مُشیر اگر گفتند یک فقیه تدریس میکند یعنی درس فقه میدهد، اگر گفتند یک حکیم تدریس میکند یعنی درس حکمت میدهد، اگر گفتند اکرم تدریس میکند یعنی درس کرامت میدهد دیگر، خب خدای اکرم درس میدهد.
اسمای حُسنای الهی گاهی در اول آیه است، گاهی در آخر آیه هر اسمی که در آیه ذکر شد خواه در صدر آیه، خواه در ساقهٴ آیه ضامن مضمون آن آیه است یعنی محتوای آن آیه را اگر کسی بخواهد تحلیل کند، تعلیل کند علّت این محتوا همان نام مبارک خداست اگر ذات اقدس الهی از پذیرش توبه و عفو و گذشت سخن گفته است آیهای که محتوای آن بخشش و گذشت الهی است اول یا آخر آن آیه این دارد که ﴿إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾ چون یکی از اسمای حسنای خدا رحیمبودن است، غفوربودن است لذا از لغزشها میگذرد یا اگر درباره ﴿السَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُمَا﴾ شد در پایانش عزّت خدا مطرح است، نه مغفرت خدا آنجا دیگر ﴿اللّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾ نیست آنجا ﴿إِنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ﴾ است و امثال ذلک. وقتی در آغاز آیه دارد که خدای اکرم تدریس میکند یعنی درس کرامت میدهد کرامتی که برای خودش است به انسان میدهد پس انسان در کریمشدن میشود خلیفهٴ خدا و سند کرامت انسان هم خلافت اوست، خب چرا انسان کریم است؟ برای اینکه خلیفةالکریم است و جانشین کریم است و خلیفهٴ کریم کرامت دارد دیگر اگر ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾ مطرح است و اگر انسان خلیفهٴ کریم است خلیفهٴ کریم کرامت خواهد داشت.
پس «الإنسان کریمٌ لقوله سبحانه وتعالی ﴿لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ﴾» چرا انسان کریم است؟ «لأن الانسان خلیفة الله وکلّ من کان خلیفة الله فهو کریم لأنّ الله کریم و خلیفة الکریم کریم» پس پشتوانهٴ کرامت انسان خلافت اوست ولی هنوز بحث به پایان نرسیده پس انسان کریم است چون خلیفهٴ کریم است از این به بعد «الخلافة ما هی»، «الخلیفة من هو» خلافت آن است که حرف آن مستخلفعنه مطرح بشود فرمان او، حُکم او مطرح بشود خلیفه کسی است که کار مستخلفعنه را بکند، پیام مستخلفعنه را برساند، خب اگر کسی نانِ خلافت را خورد، احترام خلافت را مصادره کرد حرف خودش را زد این کار میشود غصب این دیگر خلیفه نیست وقتی خلیفه نبود کرامت ندارد، وقتی کرامت نبود میشود غاصب، وقتی غاصب بود به او میگویند ﴿أُولئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ دیگر چون این آیه که مربوط به انبیا و اولیا نیست آیهای که مربوط به انبیا و اولیاست همان آیه 33 سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» است که ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَی﴾.
بنابراین کسی را بیاورند جانشین یک مبدأ قُدسی قرار بدهند این به میل خود کار بکند این میشود ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾ این دیگر خلافت را غصب کرده، کرامت را غصب کرده، پس انسان اینچنین نیست که ذاتاً کریم باشد او را معلّم اکرم درس کرامت داده است این یک و اینچنین نیست که کرامت را به او هِبه کرده باشد بیمسئولیت سندِ کرامت او خلافتِ اوست چون خلیفةالکریم است کریم است و خلافت هم معنایش این است که آن خلیفه کار مستخلفعنه را بکند، حرف مستخلفعنه را بزند، دستور مستخلفعنه را انجام بدهد سه، حالا اگر نان کرامت را خورد، احترام کرامت را غصب کرد و حرف خودش را زد میشود ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾ این چهار، آنگاه به او تَشر میزنند همانطوری که به شیطان تَشر زدند گفتند ﴿فَمَا یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیهَا﴾ ، ﴿فِیهَا﴾ یعنی در این منزلت جای تکبّر نیست برو پایین میخواهی به میل خودت رفتار بکنی برو پایین اینجا جای آدم بد نیست نفرمود «ما یکون لک أن تتکبّر» فرمود بالأخره ما اینجا آدمهای بد راه نمیدهیم جاهایی هستند که افراد بد مدّتی میتوانند کار بد بکنند تا ما به حسابشان برسیم اما اینجا اصلاً جا برای کار بد نیست ﴿فَمَا یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیهَا﴾ این چون در مقام تهدید است مفهوم دارد جاهای دیگر ممکن است انسان متکبّرانه و مستکبرانه رفتار بکند تا در معاد به حسابشان برسند اما اینجا که نشئهٴ کرامت است جا برای تکبّر نیست باید هبوط کنی، اگر کسی روی صندلی کرامت نشسته است باید بداند این صندلی کرامت روی میز خلافت است اگر کسی خلیفةالله است کریم است و اگر کسی خلیفةالله است باید حرفهای مستخلفعنهاش را بگوید اگر کسی قائممقام یک مدیرکل است و امضای او خریدار دارد و محترم است باید مَنویات آن مدیرکل را انجاام بدهد نه اینکه میز مدیرکل را غصب بکند، مصادره بکند امضای از طرف مدیرکل بکند این حقوق را بگیرد آن وقت کار خودش را بکند، حرف خودش را بزند.
پس بنابراین این ﴿لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ﴾ برای انسان است بالقول المطلق فرمود انسان یک حقیقت جدایی دارد اگر کسی این حقیقت را حفظ کرد کمکم یا در همان حدّ آیه 33 سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» میرسد به آن حدّ نائل میشود که ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَی آدَمَ وَنُوحاً﴾ یا نزدیک به آنها و شاگردان آنها میشود که «طوبیٰ له وحُسن مآب» نشد، این سرمایه را هدر میدهد چون سرمایه را هدر میدهد یا گرفتار اجوفین میشود که ﴿أُولئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ یا خوردن و نوشیدن و پوشیدن و اینها برای او مهم نیست باند سیاسی و حزب سیاسی و فتنههای سیاسی و اینها برایش مهم است میشود ﴿شَیَاطِینَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ﴾ نقشهکشیدن و باند سیاسی بودن و مَکر و حیله کردن و اینها برای او مهم است میشود «کالانعام» یا از طرف حیله یا از طرف اکل شُرب یا از طرف لذایذ دیگر به هر طرف برود میگویند که ﴿فَمَا یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیهَا فَاخْرُجْ﴾ این ﴿أُولئِکَ کَالْأَنْعَامِ﴾ ﴿شَیَاطِینَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ﴾ حقیقت است و مانند آن، خب.
پس سند کرامت، خلافت است و خلافت اگر درست عمل نشود این خطر را دارد اما اگر درست عمل شد چه چیزی درمیآید؟ ذات اقدس الهی انسان را خلیفهٴ خود قرار داد خلیفهٴ خود قرار داد در آسمانها، خلیفهٴ خود قرار داد در زمین، خلیفهٴ خود قرار داد در دریا، خلیفهٴ خود قرار داد در دنیا و مهمتر از همه و بالاتر از همه دو چیز دیگر است یکی اینکه خلیفهٴ خود قرار داد در اینکه معلم ملائکه بشود، یکی اینکه خلیفهٴ خود قرار داد در اینکه بهشت را بسازند ساخت و ساز دنیا و برجسازی و سدسازی این از هر کسی برمیآید اما بهشتسازی کار هر کسی نیست بهشت که ساخته نیست که در معراج وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این حدیث معروف است که وجود مبارک حضرت دید که این فرشتهها آجرهاهایی که «لِبنة من ذهب ولِبنة من فضّه» با آن آجرها دارند این قصرها و غُرف مَبنیه را میچینند گاهی میچینند، گاهی آرام میشوند حضرت از فرشتهای که همراهش بود سؤال کرد که این ملائکه که خسته نمیشوند چرا گاهی میچینند، گاهی نمیچینند؟ عرض کرد اینها منتظر مصالح ساختمانیاند مصالح باید بیاید تا اینها بچینند فرمود مصالح چیست؟ عرض کرد اعمال صالح، اذکار، عقاید، «لا إله الاّ الله»، «سبحان الله» کارِ خیر، نیّت خیر، اقدام خیر هر کار خیری که انسانِ مؤمن انجام میدهد این «لِبنة من ذهب ولِبنة من فضّه» آجر میشوند میدهند به ملائکه اینها غُرف مبنیه را میچینند و انسان خلیفةالله است در ساختن بهشت این مقام برای ماست. در روایات ما هم هست که «الجَنّة قِیعان» عرصه را خدا داد ولی اعیان را انسان باید بسازد دیگر این طور نیست که آنجا ساختمانی باشد بیکار بعد به آدم بگویند برو آنجا میگویند خودتان باید بسازید اشجارش این طور است، غُرف مَبنیهاش این طور است فرمود «الجنة قِیعان» اینکه میگویند بیابان قاع، ﴿قَاعاً صَفْصَفاً﴾ همین است قِیعان چنین بیابانی را میگویند فرمود سرزمین بهشت جای بازی است چیزی در آن نیست اگر اشجار است شما میسازید، اگر عیون است شما میجوشانید و اگر غُرف مبنیه است شما میسازید این میشود انسان.
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب، خیلیها هم به مقصد میرسند دیگر این اوّلین و آخرینی که شما حساب میکنید عدهای در آن ظالم و فاسدند اما اکثری به طرف صلاح حرکت میکنند دیگر.
غرض آن است که این بنیآدم اگر کرامت دارد به استناد خلافت اوست و خلافت او در کارهای جزیی مشخص است کارهایی جزیی همان که در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» و جای دیگر بیان فرمود، فرمود: ﴿هُوَ أَنشَأَکُم مِنَ الْأَرْضِ﴾ که بحثش قبلاً گذشت ﴿وَاسْتَعْمَرَکُمْ فِیَها﴾ خدای سبحان شما را از زمین رویانید این یک، استعمار کرد این استعمار از بهترین، پاکترین واژههای قرآنی است بعد وقتی به دست غاصبان و ظالمان افتاد از پلیدترین واژهها درآمده. استعماری که قرآن به کار میبرد و از مقدّسترین واژههای الهی است این است که ذات اقدس الهی آسمان را با همه امکانات، زمین را با همه امکانات، دریا را با همه امکانات، سلسله جبال را با همه معادن نقد آفرید انسان را هم آفرید و به جِدّ از انسان خواست که این محدوده را آباد کند و آقای خود باشد این «الف» و «سین» و «تاء» منقوطه «استعمر» آن طلب شدید را میفهماند ﴿وَاسْتَعْمَرَکُمْ فِیَها﴾ خدا مستعمِر است شما جزء مستعمَرهای خدایید از شما به جِدّ خواست که کار کنید و آباد کنید همهٴ نعمتها را رایگان داد آن عقل و هوش و مجاری ادراکی و تحریکی را هم رایگان داد کلاً انسان در کنار مائده و سفرهٴ الهی نشسته است فرمود این نعمت، این هم مجاری ادراک و عقد کار بکن، آباد بکن، آقای خود باش این معنی استعمار قرآنی است ﴿وَاسْتَعْمَرَکُمْ فِیَها﴾.
همین واژه پربرکت به صورت نحسترین واژه درآمده این بیگانه از جای دور حرکت کرده یا از آن طرف آب حرکت کرده گفته همه این امکانات زمین برای شما، این منابع نفت و گاز برای شما، این دریا و صحرا برای شما، این هوش و عقل و خرد خدادادِ شما برای شما، برای من کار بکنید رایگان و بردهٴ من باشید این معنی استعمار این از پلیدترین واژههاست، خب خدا به جدّ از ما خواست که ما زمین را آباد کنیم آقای خودمان باشیم نه محتاج کسی باشیم نه بیراهه برویم نه راه کسی را ببندیم او میگوید از امکانات خودت برای من رایگان کار کن منشأش هم زور است، خب.
این یک بخش ضعیفی از خلیفةاللهی است آبادکردن زمین.
پرسش:...
پاسخ: بله، انسان «بما أنّه انسان» این کسی که دارای کرامت هست یک وقت است که هبوط میکند، سقوط میکند میشود ﴿کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ نه، هبوط میکند، سقوط میکند میشود ﴿شَیَاطِینَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ﴾ نه، هبوط میکند، سقوط میکند ﴿فَهِیَ کَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً﴾ نه، این گوهر دستنخورده خلیفةالله هست این گوهر چون همهاش «کل مولود یولد علی الفطرة» و هنوز آلوده نشد و خداوند هم از روح مربوط به خودش یعنی منصوب به خودش که اضافه، اضافهٴ تشریعیه است به او داد او هم یک چیز دیگر خلق کرد و کلّ این نظام را هم مسخّر کرده است برای انسان ﴿سَخَّرَ لَکُم مَّا فِی السَّماواتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ﴾ این گوهر، گوهر کرامت است و گوهر خلافت اگر انشاءالله راه صحیح رفت حالا به انبیا و اولیا و صدّیقین و صُلحا و شهدا نزدیک میشود خلافت او شکوفاتر میشود، نشد در حدّ مؤمنین عادی بود خلافت او در حدّ ضعف است این شخص هم زمین را آباد میکند، هم کارِ ﴿وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ ٭ الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ ٭ عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ﴾ میکند میشود ﴿لِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ﴾ میشود، ﴿لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ﴾ میشود، جامعه را آباد میکند، کشور را اصلاح میکند یا مشکلات مالی مردم را حل میکند یا مشکلات فرهنگی مردم را حل میکند میشود خلیفةالله.
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب، در کلّ جهان وقتی شما حساب میکنید میبینید اکثری به مقصد میرسند.
پرسش:...
پاسخ: نه، خوبهایشان که این طور نبودند که خوبهایشان همانها بودند که ماندند دیگر بعد هم برگشتند یک عده زیادی به برکت خود اهلبیت.
غرض این است که این گوهر را حالا آن آیاتی که ﴿أَکْثَرُهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ﴾، ﴿أَکْثَرُهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ﴾ به آن آیات برسیم این اشکالات یا این سؤالها مربوط به آن آیات است اما اصل اینکه ذات اقدس الهی این گوهر را آفرید فرمود این گوهر خیلی گرانبهاست ما این گوهر گرانبها را دادیم این گوهر و این چراغ و نورافکن را دادیم حالا کسی مَست میشود این چراغ را میکشند خب دیگر ﴿أُولئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ ولی ما به دست او گوهر دادیم اگر انشاءالله راه صحیح طی کرد این گوهر را به فعلیّت رساند هم خلیفةالله میشود در دنیا راه میسازد، مدرسه میسازد، سَد میسازد و دهها کار خیر انجام میدهد یا کارهای رهنگی و مانند آن، وقتی از اینجا منتقل شد به بهشت آنجا را هم میسازد آنجا تمام غُرف مبنیه را همین بهشتیها ساختند دیگر، همهٴ درختها را همین بهشتیها غَرس کردند دیگر معنای اینکه انسان خیلفةالله است این است حالا یک وقت است که از همه این مؤمنین شما سؤال بکنید شما چطور شدید که به این مقام خلافت باریافتید؟ همه میگویند ما حرف انبیا را گوش دادیم، حرف ائمه را گوش دادیم آن وقت آنها میشود معلّم این خُلفا اگر دربارهٴ نبوت گذشت دارد ﴿فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَی بَعْضٍ﴾ یک، اگر دربارهٴ رسالت گذشت ﴿تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ﴾ دو، دربارهٴ خلافت اینچنین است، دربارهٴ ولایت اینچنین است خلفا «بعضها فوق بعض»، اولیا «بعضهم فوق بعض» از همه این خلفای ضعیف و متوسّط سؤال بکنید چه کسی شما را در مقام خلافت حفظ کرد یا به مقام خلافت رساند میگویند انبیا و اولیا آنها که آن چهار گروهی که در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» آیه 33 گذشت اینها ممتازان جهان بشریّتاند ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَی آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَی الْعَالَمِینَ﴾ اما دیگران شاگردان آنها هستند اینها اگر در دنیا باشند یا کار فرهنگی میکنند یا کار عمرانی میکنند و مانند آن خلیفةاللهاند در آخرت هم این غُرف مبنیه را اینها ساختند، درختها را هم اینها ساختند میشود خلیفةالله هم در دنیا خلیفةاللهاند، هم در آخرت خلیفةاللهاند.
حالا اگر اینچنین شد شما میبینید الآن سخن از اخلاق پزشکی مطرح است، رعایت کردن شئون اسلامی در فنّ پزشکی مطرح است و امثال ذلک ما نباید فکر کنیم انسان روحی دارد که این روح از کرامت برخوردار است خلیفةالله هست و جدای از حقیقت انسان است خیر، این حقیقت بدنی دارد که مرحلهٴ نازلهٴ این حقیقت است، روحی دارد که مرحلهٴ والای این حقیقت است انسان دو حقیقت ندارد یک حقیقت دارد اگر یک حقیقت دارد باید مجاری ادراکی و تحریکی او، طبّ او چیزی باشد که به آن کرامت و خلاف او آسیب نرساند الآن آنچه که در غرب هست و هم آن سوغات به شرق هم سرازیر شده است این است که اینها منتظرند در آزمایشگاه موش چه جوابی میبینند هر چه دربارهٴ موشها جواب گرفتند دربارهٴ انسان پیاده میکنند اما خب با حقیقت انسان سازگار است، با روح او سازگار است، حلال و حرام برای او فرق میکند یا نه، در هوش او سازگار است یا نه، اینها برایشان مطرح نیست مشترکات دام و انسان میگویند فراوان است بیماریهای مشترک آیا واقعاً همین است یعنی روح انسان یک چیز جدایی است که بخش روانشناسی او را به عهده میگیرد و غذاها و امثال ذلک جدای از آن بخش روح است و مربوط به طبیعت است یا نه، طبّ اسلامی معنایش این نیست که بگوییم «لا شفاء فی حرام» ما از الکل بپرهیزیم یا طبّ اسلامی معنایش این نیست که ما طبیبِ زن برای بیماران زن داشته باشیم، استاد زن برای شاگردان زن داشته باشیم اینها جزء شئون فرعی است.
طبّ اسلامی آن است که ما روح را بشناسیم حقیقتاً، بدن را بشناسیم حقیقتاً انسان یک حقیقت است نه دو حقیقت، بیماری طوری باید درمان بشود که با این یک حقیقت هماهنگ باشد، غذا باید طوری تغذیه بشود که با این یک حقیقت هماهنگ باشد این میشود طبّ اسلامی نه سر به نیست کردن آن سر نسخهها به «بسم الله الرحمن الرحیم» یا «هو الشافی» یا زنها از مردها اینها جزء وظایف مسلمین است نه علمِ اسلامی، علم اسلامی هم از مبدأ قابلی بحث میکند، هم از مبدأ فاعلی بحث میکند اگر سخن از زلزله است میگوید چگونه زلزله پیدا شد این بخارها یعنی چه؟ این گازها یعنی چه؟ این حبس ابخره یعنی چه؟ آزادسازی بخار یعنی چه؟ آیا راه همان است که حکیم سبزواری فرمود: «زلزلة الأرض لحبس الأبخره» یا راهِ دیگری دارد؟
این چگونهها را دقیقاً بحث میکند، چراها را هم بحث میکند هم در آن چگونهها، هم در این چراها مبدأ فاعلی و قابلی را در نظر میگیرد یک و عقل را چراغ شرع میداند نمیگوید این علم، علم بشری است مرتّب میبیند کسی دارد هدایتش میکند دیگر نمیگوید من سی، چهل سال درس خواندم خودم زمینشناس شدم یک نطفه چطور میتواند زمینشناس باشد ﴿أَلَمْ یَکُ نُطْفَةً مِن مَنیٍّ یُمْنَی﴾ یک حادثه ضعیف پیش بیاید من هر چه خواندم همه از یاد من برود عقلْ حجّت شرعی است اگر کسی در روایات جستجو کند حُکمی را بفهمد میتواند بگوید من سی، چهل سال درس خواندم خودم فهمیدم، خب این روایات تو را هدایت کرده، این آیات تو را هدایت کرده تو قدم به قدم به وسیله این چراغ راه رفتی حالا میگویی من خودم فقیه شدم همان طوری که هیچ فقیهی، هیچ مفسّری، هیچ حکیم حق ندارد بگوید من خودم سی، چهل سال زحمت کشیدم فقیه شدم برای اینکه قدم به قدم این روایات تو را هدایت کردند، قدم به قدم این آیات تو را هدایت کردند هیچ طبیب هم حق ندارد بگوید من خودم سی، چهل سال زحمت کشیدم متخصّص شدم یا زمینشناس بگوید من سی، چهل سال زحمت کشیدم خودم زلزلهشناس شدم گُسلها را میشناسم قدم به قدم آن ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ دارد تو را راهنمایی میکند اینجا «ألهمه» است آنجا «أنزله» است فرق نمیکند «ألهمه» کار خداست، «أنزله» هم کار خداست، «علّمه» هم کار خداست، «ألهمه» هم کار خداست. یک عالمِ دینی هم چگونگی را در حوزه و قلمرو دین انجام میدهد هم چرایی را.
به هر تقدیر انسان این است و در این بخش از آیات ذات اقدس الهی بنیآدم را مطرح میکند این بنیآدم مطرحکردن صبغهٴ خلافت دارد یک وقت میفرماید: «لقد کرمنا الانسان» این تعلیق حُکم بر وصف نیست تا مُشعر به علیّت باشد اما یک وقت است میگوید ﴿لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ﴾ وقتی سخن از تکریم بنیآدم است آن مُشعر به علیّت است که چون این صبغهٴ خلافت دارد، راه خلافت را طی میکند و امثال ذلک.
به هر تقدیر قرآن میگوید انسان یک چیز دیگری است اگر کسی این گوهر را رعایت نکرد همین ﴿یَأْکُلُ الطَّعَامَ وَیَمْشِی فِی الْأَسْوَاقِ﴾ شد، ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا﴾ شد، ﴿نَمُوتُ وَنَحْیَا﴾ شد ـ معاذ الله ـ ذات اقدس الهی هم حساب او را از انسانها جدا میکند در مرز حیوانات قرار میدهد کم نیستند آیاتی که وقتی سخن از خور و خواب است به انسان میگوید که ما این میوهها را آفریدیم قدری خودتان بخورید قدری به دامهایتان بدهید ﴿مَتَاعاً لَّکُمْ وَلْأَنْعَامِکُمْ﴾ این یک، ﴿کُلُوا وَارْعَوْا أَنْعَامَکُمْ﴾ اینها را کنار هم ذکر میکند یا در سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» میفرماید بعضیها هستند که رنگهایشان با هم فرق میکند بعضی از کوهها هستند، بعضی از راهها هستند که اینها رنگهایشان فرق میکند در سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» آیه 27 و 28 این است ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ ثَمَرَاتٍ مُخْتَلِفاً أَلْوَانُهَا وَمِنَ الْجِبَالِ جُدَدٌ بِیضٌ وَحُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهَا وَغَرَابِیبُ سُودٌ ٭ وَمِنَ النَّاسِ وَالدَّوَابِّ وَالْأَنْعَامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ کَذلِکَ﴾ مردمهایی هستند که رنگهایشان فرق میکند، دامهایی هستند که رنگهایشان فرق میکند، سنگهایی هستند که رنگهایشان فرق میکند همین، اینها را که دیگر در ردیف ملائکه ذکر نمیکند شما در بحث علم باب بحارالأنوار میبینید وجود مبارک امام سجاد(سلام الله علیه) میفرماید انسان وقتی در فضای علم قدم گذاشت خدای سبحان نامِ علما را کنار ملائکه ذکر میکند این در بحارالأنوار در بحث فضیلت علم هست که ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلاَئِکَةُ وَأُولُوا الْعِلْمِ﴾ این بقیه که گفته شد دیگر در آن روایات نیست به استناد آن تحلیل روایی میشود از این آیات هم این مطالب را گرفت که گاهی مجاورت، پیامدار است آنجا مجاورت علما با ملائکه پیام خاص داشت، این آیات یادشده هم بیپیام نیست فرمود قدری خودتان بخورید، قدری به دامهایتان بدهید این همین است دیگر اگر فرمود: ﴿مَتَاعاً لَّکُمْ وَلْأَنْعَامِکُمْ﴾ ، اگر فرمود: ﴿کُلُوا وَارْعَوْا أَنْعَامَکُمْ﴾ اگر فرمود: ﴿وَمِنَ النَّاسِ وَالدَّوَابِّ وَالْأَنْعَامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ﴾ همین است پس اگر آن کرامت را، آن گوهر را کسی حفظ کرد مشمول آیه سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» خواهد شد، در ردیف ملائکه قرار میگیرد و ﴿وَالْمَلاَئِکَةُ وَأُولُوا الْعِلْمِ﴾ میشود.
در سالهای قبل هم این بیان لطیف از بزرگان نقل شده است اینکه مرحوم کلینی نقل کرده، در مقدمه معالِم هم آمده در خیلی از جوامع روایی ما هست که ملائکه پَرهای خود را پهن میکنند زیر پای طالبان علوم «إنّ الملائکة لتضع أجنحتها لطلاّب العلم» این روایت معنا شده است فرشتهها پَر پهن میکنند، پَر پهن میکنند یعنی چه؟ یعنی شما هم مثل ما پَر دربیاورید، مثل ما پَر دربیاورید که ﴿لِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ﴾ بروید دنبال پروانهٴ کسب و نان و آب؟ خب آن پَر، پَر همین مرغهایی است که به دنبال تالاب حرکت میکنند فرشته با پَرش چه کار میکند؟ این زمستان و تابستان مهاجرت میکند به طمع طمعهٴ تالاب حرکت میکند یا فرشتهها حرکت میکنند از جهت به بیجهتی، از طبیعت به فراطبیعت اینها زیر بال پاهای ما پَر پهن میکنند که به ما پَر درآوردن، پرواز کردن و جهتیابی یاد بدهند پَر دربیاور، پَر بکش، از طبیعت برو بیرون وگرنه لازم نیست که به مَلک پخش کنند دیگر، اذان است دیگر.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است