display result search
منو
تفسیر آیات 73 تا 75 سوره اسراء _ بخش سوم

تفسیر آیات 73 تا 75 سوره اسراء _ بخش سوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 15 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 73 تا 75 سوره اسراء _ بخش سوم"
انبیا آمدند گفتند شما مرگ را می‌میرانید نه مرگ شما را بمیراند
کل این نظام را خدا آفرید، آفریدگار خداست؛ پروردگار هم اوست
پرورش هر چیزی هم مسانخ با هویت اوست

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِنْ کادُوا لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ لِتَفْتَرِیَ عَلَیْنا غَیْرَهُ وَإِذًا لاَتَّخَذُوکَ خَلیلاً ﴿73﴾ وَلَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئًا قَلیلاً ﴿74﴾ إِذًا َلأَذَقْناکَ ضِعْفَ الْحَیاةِ وَضِعْفَ الْمَماتِ ثُمَّ لا تَجِدُ لَکَ عَلَیْنا نَصیرًا﴿75﴾
بحثهای مربوط به این بخش از آیات با ارتباط به آیه 88 همین سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» که در پیش داریم مطرح است و چون تعطیلات تابستانی در بین هست و تا به آن آیه برسیم یک مقدار طول می‌کشد و ضرورت مباحث کنونی هم ایجاب می‌کرد که ما این مسائل وحی و نبوت را طرح کنیم لذا آنهایی که این تسنیم را تدوین می‌کنند بخشهای مربوط به آیه 88 فعلاً در ضمن همین آیه مطرح می‌شود.
خب تاکنون به این نتیجه رسیدیم که مخالفان وحی و نبوت گاهی با اصل وحی و نبوت مشکل جدی داشتند نظیر شبهه براهمه که می‌گفتند انبیا حرف جدیدی ندارند اگر حرفشان مطابق با عقل است که عقل کافی است و اگر مخالف عقل است که مردود است شبهه براهمه برای وحی و نبوت همین است که در کتابهای کلامی ملاحظه کردید پاسخ‌اش هم آن بود که امر دائر بین موافقت و مخالفت عقل نیست موافقت و مخالفت اینها عدم ملکه‌اند یعنی اگر کسی مطلبی را می‌فهمد یا نظر مثبت دارد یا منفی اما اگر چیزی را متوجه نشد این ممتنع است نه موافق است نه مخالف بسیاری از مسائل مربوط به جهان است که عقل نمی‌فهمد گذشته انسان چه بود چه دورانی را ما پشت سر گذاشتیم آینده در کجاست برزخ یعنی چه قیامت یعنی چه؟

صحنه ابدیت یعنی چه هزارها مسائل مربوط به قیامت است که عقل اصلاً یک دانه‌اش را هم نمی‌داند و ما هم یک رقیب داریم به نام مرگ خیال می‌کنیم با مردن از بین می‌رویم انبیا آمدند گفتند شما یک رقیب دارید و این یک رقیب را هم از پا درمی‌آورید شما مرگ را می‌میرانید نه مرگ شما را بمیراند شما به ابدیت می‌رسید می‌مانید که می‌مانید مرگ که تحول است این تحول را از بین می‌برید و می‌میرانید حیات جاودانه نصیب شماست خب این حرفها را اصلاً عقل خبر ندارد خب، پس شبهه براهمه که در کتابهای کلامی هست آن با این پاسخ داده شد که مرحوم خواجه و دیگران پاسخ دادند خیلی از چیزهاست که عقل نمی‌فهمد وقتی عقل نمی‌فهمد نه موافق است نه مخالف اولاً آنچه را هم که عقل می‌فهمد ادله انبیا و اولیا آنها را شکوفا می‌کنند «یثیروا لهم دفائن العقول» ثانیاً برهان مسئله هم این است که کل این نظام را خدا آفرید آفریدگار خداست پروردگار هم اوست او باید بپروراند انسان هم از این قافله مستثنا نیست انسان را خدا آفرید باید بپروراند پرورش هر چیزی هم مسانخ با هویت اوست اگر بخواهد درخت را بپروراند آب سالم هوای سالم نور سالم و مانند آن می‌خواهد اگر انسان را بخواهد بپروراند تعلیم سالم تربیت سالم تهذیب سالم هشدار سالم ارشاد سالم هدایت سالم می‌خواهد چون انسان یک موجود متفکر مختار است تربیت متفکر مختار به رهبری اندیشه و انگیزه اوست این را عقل می‌فهمد و نقل هم آیه سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که خواندیم تأیید می‌کند مطلب بعدی آن است که گاهی گفته می‌شود ما باید از برون دینی کمک بگیریم نه از درون دینی البته طبق تقسیم ظاهری ما یک درون دینی داریم یک برون دینی اما وقتی قدری جلوتر رفتیم معلوم می‌شود اصلاً ما برون دینی نداریم مطلب اول این است که آنچه که فعلاً در این حوزه شبهات از مصر و غیر مصر مطرح است کسانی است که ادعای اسلام دارند می‌گویند ما مسلمانیم ولی دید آنها درباره قرآن این است خب اگر کسی مسلمان است قرآن را به عنوان برترین سند دینی قبول دارد اینها که می‌گویند ما مسلمانیم سه چهار نظریه از اینها نقل شده است بخش اولش از مصر بود که قبلاً فرهنگ را مصر تولید می‌کرد کشورهای خلیج فارس عراق و ایران مصرف کننده بودند مثل تفسیر فی ضلال تفسیر المنار و اینها اما الآن به لطف الهی گذشت آن زمانی که آنسان گذشت که حالا مصر فکر تولید بکند ایران مصرف بکند الآن بسیاری از افکار است که ایران تولید می‌کند آنها مصرف می‌کنند بالأخره اینها مسلمانند برخیها مثل نصر حامد ابو زید اینها می‌گویند معانی این قرآن کریم از خداست الفاظ را ـ معاذ الله ـ پیامبر ساخته این یک نگاه یک نگاه دیگر این است که اصلاً قرآن محصول نگاه موحدانه پیامبر است به عالم دیدگاه سوم آن است که قرآن محصول فهم پیامبر است از هستی دیدگاه چهارم این است که قرآن بخش آن معارف و اسرار معنوی‌اش از خداست کیهان شناسی و ژنتیک و این چیزها از پیامبر است ـ معاذ الله ـ یا نه حالا اصلاح شده شخصیت پیامبر به قدری بالا رفته که شخصیت الهی پیدا کرده کلام او شده کلام خدا ببینیم این حرفها آیا با عقل سازگار است یا نه با نقل سازگار است یا نه این هم یک مطلب مطلب دیگری که ما باید حواسمان جمع باشد ما برون دینی نداریم چیزی بیرون از حوزه دین باشد نداریم هر چه هست در درون دین است سرّش این است که این عقل که از بهترین حجتهای الهی است این را معزول کردند از حوزه درون دینی جدا کردند دین عبارت از عقاید است و اخلاق است و احکام فقهی است و حقوقی است و فنون علمی این دین است این یک، مبدأ هستی شناسی دین هم اراده و علم ازلی خدای سبحان است و لا غیر این دو، یعنی عقاید را چه کسی باید تدوین کند اخلاق را چه کسی باید تدوین کند فقه و حقوق را چه کسی باید تدوین کند اسرار خلقت را چه کسی باید تشریع کند آن که آفرید دیگر خداست و لا غیر سه، ایمان غیر از دین است فهم اینها و پذیرش اینها و گره خوردن دل به اینها این می‌شود تدین تدین وصف ما انسانهاست ایمان صفت ما انسانهاست دین برای این مجموعه است و دین آفرین خداست و لا غیر اما چرا درون دینی و بیرون دینی نداریم برای اینکه منبع هستی شناسی دین که دین از کجا در می‌آید این بر اساس توحید از اراده و علم ازلی خدا و لا غیر اما ما از کجا بفهمیم که خدا چه گفته است آن منبع معرفتی دین است نه منبع هستی شناسی دین در منبع معرفت شناسی دین عقل حضور دارد نقل حضور دارد ما با عقل قطعی با نقل معتبر می‌فهمیم خدا چه گفت پس عقل در ردیف نقل نقل در ردیف عقل در حوزه معرفت شناسی دین همتای هم‌اند بدون کم و زیاد کجا برون دین است دین که آن مجموعه عقاید است فقط یک منبع دارد و آن خداست و وجود مبارک پیامبر فرمود بدون اجازه ما زبانت را حرکت نده کسی انسان را آفرید همان باید اداره کند خود پیامبر را خدا آفرید باید او اداره کند ما که دیگر نمی‌توانیم نماز ظهر را پنج رکعت بخوانیم یا سه رکعت بخوانیم که فرمود نماز ظهر چهار رکعت است باید بگوید چشم خب پس اگر عقل عقل است نقل نقل است عقل حجت شرعی است شما می‌بینید در صدر و ساقه اصول ما فقه ما می‌گوییم «یدل علیه الادلة الاربع العقل کذا النقل کذا» عقل حجت شرعی است جزء منابع معرفت شناسی دین است عقل هیچ سهمی در دین گذاری ندارد عقل می‌فهمد عدل خوب است ظلم بد است عقل ولی نیست والی نیست حاکم نیست آمر نیست عقل کاشف است عقل صراط نیست عقل سراج است چراغ خوبی است می‌فهمد عالم این‌‌چنین است نه باید این‌‌چنین بکنیم خبر می‌دهد که اگر بیراهه رفتی سرت به سنگ می‌خورد عقل فرمان نمی‌دهد مگر طبیب فرمان می‌دهد طبیب کشف می‌کند اینکه می‌گوییم طبیب دستور داد یعنی از نظام پزشکی عالم خبر داد ما این را تبدیل می‌کنیم به دستور ما در حوزه کارهای شخصی خودمان دستور داریم ولی فقیه‌ایم فقیهانه اعضا و جوارحمان را فرمان می‌دهیم در بخش اجرائیات نسبت به دیگری ما هیچ سمتی نداریم عقل چنین حکم می‌کند یعنی چنین می‌فهمد مگر چراغ حکم می‌کند چراغ دستور می‌دهد شما وقتی این برق را روشن کردید می‌فهمید کجا راه است کجا چاه این چاه دستور می‌دهد که نیا نهی از منکر می‌کند آن راه دستور می‌دهد که بیا امر به معروف می‌کند وگرنه چراغ چه دستوری دارد عقل به نحو سالبه کلیه هیچ نقشی در فرماندهی ندارد فقط کاشفیت است و عقل هم مثل نقل نقل هم مثل عقل هر دو در حوزه معرفت شناسی دین سهیم‌اند آن وقت کجا بیرون از دین است اگر دین به معنای مجموعه قوانین باشد هم عقل بیرون است هم نقل بیرون است مگر قرآن رب ماست یا خدا رب ماست مگر منبع دین ما قرآن است منبع معرفت شناسی دین قرآن است ما از کجا می‌فهمیم خدا چه فرموده است برای اینکه قرآن دارد نه قرآن گفت این‌‌چنین بکن ما می‌گوییم چشم قرآن که آمر نیست قرآن هم چراغ است آنکه آمر است خداست و لا غیر او گفت این ‌طور باید نماز بخوانی چشم آنطور روزه بگیری چشم قرآن می‌فرماید خدا چنین گفته است می‌گوییم چشم عقل می‌گوید خدا چنین فرموده است می‌گوییم چشم قرآن سراج خوبی است و عقل سراج خوبی است هر دو بیان کننده دین‌اند که صراط است صراط را خدا نقشه کشیده ﴿إِنَّ رَبّی عَلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ﴾ خب راه را چه کسی نقشه می‌کشد آنکه کل آسمان و زمین و پیوند انسان و عالم را آفرید اضلاع سه‌گانه مثلث مخلوق خداست الانسان العالم الربط بینهما این مثلث را او آفرید او دستور می‌دهد ما از کجا می‌فهمیم که او دستور داد گاهی با روایت می‌فهمیم گاهی با قرآن می‌فهمیم گاهی با آیه نه قرآن و روایت از حوزه دین شناسی بیرون است نه عقل خارج است پس بنابراین ما نباید بگوییم دین شناسی فقط در نقل است بحثهای عقلی را بگذاریم برون دینی اگر چیزی را عقل با برهان قطعی فهمید حجت شرعی است برابر او حتماً باید عمل کرد و اگر عمل نشود جهنم است حالا اگر کسی متخصص قلب بود در عمل کردن قلب فهمید که راه صحیح عمل قلب این است اینکه دیگر نمی‌تواند خیانت کرد این دیگر نمی‌تواند در قیامت به خدا عرض کند خدایا شما که در قرآن این ‌طور نگفتید در آیه این ‌طور نگفتید من خودم فهمیدم بشری است من این ‌طور نخواستم عمل بکنم معصیت کردم چرا من را جهنم می‌بری خدا می‌فرماید من یک «انزله» دارم یک «الهمه» این «انزله» من دلیل نقل است آن ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَتَقْواها﴾ هم دلیل عقل است من به تو دادم من به تو دادم که برای آن کار بکنی طبق آن کار بکنی اگر عقل مثل نقل است و اگر نقل همتای عقل است و هر دو زیر پوشش وحی‌اند و هیچ کدام در برابر وحی نیستند وحی آن سلطانی است که مقابل نمی‌پذیرد و بارها سخن جناب حکیم سنائی خوانده شد که با بود پیغمبر کسی در عالم حق ندارد اسم عقل را ببرد یعنی که عقل در مقابل وحی که نیست فرمایش ایشان این است که
مصطفی اندر جهان آنگه کسی گوید که عقل ٭٭٭آفتاب اندر سما آنگه کسی گوید سها
عقل در برابر نقل است نه ـ معاذ الله ـ در برابر وحی وحی کشف الهی است معصوم است مستقیم یا غیر مستقیم کلام الله را دریافت می‌کند عقل روزانه دارد اشتباه می‌کند نقل روزانه دارد برداشت گوناگون دارد شما فاصله بین بئر و بالوعه هفده هجده قول است همین یک آیه و چند خبری که درباره نماز جمعه است چندین برداشت هست که بارها به عرضتان رسید در عصر غیبت ما یک آیه داریم ﴿إِذا نُودِیَ لِلصَّلاةِ﴾ با چند تا آیه در عصر غیبت همین فقهای ما بعضیها فتوایشان این است که نماز جمعه در عصر غیبت حرام است بعضی می‌گویند واجب تعیینی است تعیینی است بعضی می‌گویند واجب تخییری است با وجوب احتیاط بعضی می‌گویند وجوب تخییری است با استحباب احتیاط بعضی می‌گویند واجب تخییری است بدون احتیاط کما هو الاقوی خب همه اقوال را ما از همین یک آیه می‌گیریم دیگر اینها اشتباه پذیر است اما وحی که اشتباه پذیر نیست فهم ما از وحی غیر از خود وحی است بنابراین عقل دلیل عقلی مثل همین که برائت عقلی یا فلان دلیل برای خیار غبن دلیل عقلی است و مانند آن عقل مثل نقل وقتی خط کشیده می‌شود در حوزه منبع معرفت شناسی دین است نه در حوزه هستی شناسی دین این هم یک مطلب اگر کسی نظیر براهمه منکر وحی و نبوت بود به حسب ظاهر ما فقط باید از عقل کمک می‌گرفتیم اما اگر کسی ادعای اسلام دارد مسلمان است قرآن را به عنوان سند قبول دارد ما هم می‌توانیم از راه عقل کمک بگیریم هم از راه نقل این هم یک مطلب حالا اگر کسی گفت قرآن ـ معاذ الله ـ محصول فکر موحدانه پیغمبر است خودش مطالعه کرده موحدانه به این نتیجه رسیده پس این رسالت را یک، اعجاز قرآن را دو، هر دو را گذاشت کنار آنها هم که بگویند قرآن محصول فهم هستی شناسی پیغمبر است آنها هم بشرح ایضاً [همچنین] آنها هم دو تا مشکل دارند آن نصر مصری که گفت معانی از قرآن است ولی الفاظ را پیامبر خودش ساخت این قرآن را در حد روایت تنزل داد این منکر وحی و رسالت نیست ولی منکر اعجاز قرآن است برای اینکه قرآن با روایت فرقش این است که روایات حتی احادیث قدسی معجزه نیستند برای اینکه الفاظشان برای پیامبر است ولی قرآن معجزه است اما حالا شما این مستحضرید با حذف مکررات تقریباً صد و پنجاه شصت صفحه است که در این زمینه مطلب نوشته شده که دیگران شبهه کردند و صد و پنجاه شصت صفحه هم مطلب جواب داده شد که ان‌شاء‌الله چاپ می‌شود می‌بینید این حرفهای سه چهار ماهه است که ما سه چهار روزه می‌خواهیم خلاصه‌اش کنیم بنابراین کسی که سؤال می‌کند خیلی پخته سؤال بکند همه اقوال را باید دیده باشد همه آنچه که در اینترنت آمده باید بررسی کرده باشد که شبهه از کجا شروع شده به کجا ختم شده حالا اگر کسی آمده گفته نه پیامبر به قدری بالا رفته محصول قرب نوافلش این را بالا برده بالا برده شخصیتی پیدا کرده که کلام او کلام خداست خب این را باید یک مقدار توضیح داد اگر رسیده به اصطلاح به مقام فنا اگر به مقام فنا رسیده در مقام فنا حرف اول و آخر را باقی می‌زند نه فانی اگر عبدی به مقام فنا رسیده است فانی فی الله شد فقط مستمع محض است نظیر اینکه به موسای کلیم فرمود: ﴿فَاسْتَمِعْ لِما یُوحی﴾ گوش کن ببین من چه می‌گویم به وجود مبارک پیامبر فرمود: ﴿ما کُنْتَ تَدْری مَا الْکِتابُ وَلاَ اْلإیمانُ﴾ تو چه می‌دانی اینها چیست فقط گوش کن خب اگر فرمود: ﴿ما کُنْتَ تَدْری مَا الْکِتابُ وَلاَ اْلإیمانُ﴾ یعنی صد در صد گوش بن گوش آنجا فقط چشم گوش و گوش گوش و قلب گوش و سمع گوش حالا ممکن است کسی چهار تا نوار قاچاقی از نوار فصوص گوش بدهد بعد حرف ابن عربی را نقل بکند اینکه عارف نشد که اینکه گفتند خواندن عرفان برای خیلیها حرام است چنین خطرهایی را دارد اینکه ما آن نوارهای فصوص را تحریم کرده بودیم گفتیم جز برای خواص اصحاب گوش دادن حرام است برای همین است شما می‌بینید الآن حرفهای ابن عربی دست به دست دارد می‌گردد اینها چهار تا نوار را گوش دادند با چهار تا نوار که کسی حرف عارف نمی‌فهمد که خب اگر کسی به مقام فنا رسید فقط گوش بن گوش است صدر گوش و ساق گوش و چشم گوش و گوش گوش آنجا کسی حرف نمی‌زند که تازه وقتی که کسی گفت انا الحق گفتند این کسی که گفته انا الحق مثل منصور این در راه بود «کاسه منصور خالی بود پرآوازه گشت ٭٭٭ورنه در میخانه وحدت کسی هوشیار نیست» اگر کسی رفته آنجا برابر همین مناجات شعبانیه به جایی می‌رسد که «و اجعلنی ممن نادیته فاجابک ولاحظته فصعق لجلالک» انسان اول منادات دارد منادات دارد منادات دارد تا می‌رود بالا بعد مناجات داد مناجات دارد مناجات دارد تا خفه می‌شود و از آن به بعد فقط گوینده خداست تریبون به دست اوست «و اجعلنی ممن نادیته فاجابک و لاحظته فصعق لجلالک» اگر کسی به مقام فنا رسید فقط گوش است حرف را آن باقی می‌زند نه این فانی این یک، این معنای عقلی عرفانی را قرآن تأیید می‌کند می‌گوید چندین جا با حصر وجود مبارک پیغمبر فرمود: ﴿اِنَّما أَتَّبِعُ ما یُوحی إِلَیَّ﴾ ﴿إِنْ أَتَّبِعُ إِلاّ ما یُوحی إِلَیَّ﴾ من صد در صد گوشم این هم یک مطلب حالا از این طرف تناقضها را چه کار کنیم از یک طرف کسی ـ معاذ الله ـ بگوید قرآن خطا پذیر است از یک طرفی ـ معاذ الله ـ بگوید پیامبر اشتباه می‌کند در آن صلب و ترائب حرفی زده مخالف علم است درباره هفت آسمان حرفی زده مخالف علم است درباره رجم شیاطین حرفی زده مخالف علم است اول بگوید اطلاعش از کیهان شناسی و ژنتیک در حد اعراب جاهلی بود بعد وقتی فشار آمد گفت نه چون خیلی بالا است حرف او حرف خداست بسیار خب اگر حرف او حرف خداست پس اشتباه پذیر نیست اگر او ـ معاذ الله ـ با خدا متحد شد باید محور اتحاد را هم مشخص کرد که کجا اتحاد پیدا کرد ممکن با واجب متحد بشود یعنی چه حالا همه این حرفها را بگذریم متحد شد بر فرض خب متحد شد «حکم احد المتحدین ینسلب الی الآخر» اگر گفتی ـ معاذ الله ـ پیامبر اشتباه می‌کند یعنی خدا هم اشتباه می‌کند برای اینکه متحدند دیگر اگر خدا را به عظمت علمی قبول داری پیغمبر هم نباید اشتباه بکند بگوید ما هنوز نفهمیدیم هفت آسمان چیست ما نفهمیدیم رجوم شیاطین چیست ما نفهمیدیم ﴿یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ الصُّلْبِ وَالتَّرائِبِ﴾ چیست از این طرف حرف تفکیک می‌زنیم از آن طرف حرف وحدت در سر داریم حرف وحدت فکر تفرقه یا بگو خدا اشتباه کرده ـ معاذ الله ـ یا بگو پیامبر معصوم است کما هو الحق می‌گویی این‌قدر رفته بالا که شخصیتش شخصیت آسمانی شده بسیار خب می‌شود اما آنجا فقط عبد محض است سخن از مولّد و مقلّد نیست او نسبت به ذات اقدس الهی عبد محض است چه اینکه فرمود: ﴿سُبْحانَ الَّذی أَسْری بِعَبْدِهِ﴾ که در آن روز خوانده شد فرمود ما دست بنده‌مان را گرفتیم بالا و پایین بردیم این به تعبیر مرحوم ملا صدرا که می‌فرماید گرچه ارسطو در اصطلاح حوزوی و دانشگاهی معلم اول است و فارابی در اصطلاح حوزه و دانشگاه معلم ثانی است ولی عند ابناء تحقیق آنچه که معلم اول اولین و آخرین است پیغمبر است آنکه معلم ثانی اولین و آخرین است علی‌بن‌ابی‌طالب است این یک حساب دیگر است اینها معلم‌اند مولدند حالا می‌رسیم به نخل و نحل اینها نسبت به ذات اقدس الهی فرمود که: ﴿ما کُنْتَ تَدْری مَا الْکِتابُ وَلاَ اْلإیمانُ﴾ چه می‌دانست اینها چه خبر است این حرفها را من یادت دادم حواست جمع باشد از آن به بعد علوم اولین و آخرین را به او داد نسبت به ذات اقدس الهی ﴿وَجَدَکَ ضَالاًّ فَهَدی﴾ است ﴿وَجَدَکَ عائِلاً فَأَغْنی﴾ است وجدک عبداً فکذا و کذا و کذا است ﴿إِنَّکَ مَیِّتٌ وَإِنَّهُمْ مَیِّتُونَ﴾ است ﴿لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ﴾ است ﴿وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ اْلأَقاویلِ﴾ نفسش را قطع می‌کنم هست ﴿لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ﴾ هست نسبت به او عبد محض است اما هر چه هست از این طرف است اگر گفتیم بالاتر از جبرئیل است بیهوشی خاصگان اندر اخص درست گفتیم برای اینکه جبرئیل که صادر اول نیست طبق روایات ما «اول ما صدر من الله نور نبینا» به زبان حکمت اولین صادر اوست به زبان عرفان اولین ظاهر اوست و بعداً حمله عرش پیدا شدند بعداً جبرئیل و میکائیل پیدا شدند اگر امام(رضوان الله علیه) فرمود وجود مبارک پیامبر جبرئیل را پایین آورد درست گفته لایه بالا لایه پایین را رهبری می‌کند درست گفته اما همه اینها نسبت به حوزه امکان است پیامبر نسبت به همه اینها بله معلم است و هرگز نمی‌شود گفت ﴿عَلَّمَهُ شَدیدُ الْقُوی﴾ ضمیر «علَّم» را به جبرئیل برگردانیم «علّم» را ذات اقدس الهی «عَلَّمَهُ» چه نسبت به جبرئیل چه نسبت به پیغمبر وجود مبارک ذات اقدس الهی «علّم» این مغالطه را نگاه کنید گاهی می‌گویند خدا که درون و بیرون ندارد بله خدا درون و بیرون ندارد ولی پیغمبر درون و بیرون دارد وجود مبارک پیغمبر چون ممکن است محدود است یک، هر محدودی درون و بیرون دارد دو، خدای سبحان نامتناهی است درون و بیرون ندارد هم درون اشیاست هم بیرون سه، این پیامبر یک وقت خودش فکر می‌کند چیزهایی را می‌فهمد این در درون اوست یک وقت یک چیزهایی را از بیرون هویت او نه بیرون گوش و چشم او بیرون هویت او چیزی را به او می‌فهمانند آنکه از بیرون به او می‌فهماند گاهی از راه گوش می‌فهماند گاهی از راه دل اگر ذات اقدس الهی فرمود: ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ اْلأَمینُ ٭ عَلی قَلْبِکَ﴾ یعنی ما از بیرون به تو چیز فهماندیم اما از کجا حالا از راه گوش فهماندیم یا از راه دل نخیر از راه دل چون ما هم در دلت هستیم هم در کنار گوشت خدا درون و بیرون ندارد ولی پیغمبر درون و بیرون دارد آنکه از خودش دارد بله آن درون اوست اما آنکه فرمود: ﴿ما کُنْتَ تَدْری مَا الْکِتابُ وَلاَ اْلإیمانُ وَلکِنْ جَعَلْناهُ نُورًا﴾ این از بیرون پیامبر است بیرون پیامبر گاهی از راه گوش است گاهی از راه هوش است فرق نمی‌کند این هم یک مطلب مطلب دیگر درباره اذن است که پیامبر مثل طوطی نیست مثل زنبور است بسیار خوب طوطی و زنبور را شما وقتی ارزیابی می‌کنید می‌بینید ذات اقدس الهی یک اذن تشریعی دارد در حوزه دین که چه چیز حلال است چه چیز حرام است این حوزه شریعت است در حوزه تکوینی هر چه در عالم اتفاق می‌افتد به اذن خداست برای اینکه رب العالمین اوست دیگر ممکن است کسی کاری انجام بدهد بدون اذن خدا ما این لبانمان را حرکت می‌دهیم به اذن اوست فرمود اگر من اذن ندهم که همان با چشم باز می‌میرید ﴿أَمَّنْ یَمْلِکُ السَّمْعَ وَاْلأَبْصارَ﴾ به وجود مبارک پیامبر عرض کردند چرا این‌قدر بیتابی فرمود که من این چشمی که باز است نمی‌دانم می‌بندم و می‌میرم یا با همین چشم باز می‌میرم لذا در همه حال باید خاضع باشد خب پس آنچه که در جهان می‌گذرد به اذن خداست در محدوده شریعت اذن دارد و امر و نهی دارد که حلال و حرام است که فعلاً از بحث بیرون است در محدوده تکوین هرچه هست بر اساس اذن تکوینی خداست شما این چهار موجود را حساب بکنید یکی مار و عقرب است و یکی هم نخل و نحل است چون همه اینها در نوشته‌ها آمده البته این بخش نیامده این نخل و نحل این نحل مولد عسل است این نخل مولد خرماست هر دو مواد قندی دارند شیرین‌اند شهد دارند شفایند و مانند آن این مار و عقرب هر دو سمّ دارند این هر چهار تا مولّدند و هر چهار در کارگاه پرورش الهی به اذن خدا این دو سمّ تولید می‌کنند این دو شیرین این ﴿وَ أَوْحی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذی﴾ نه یعنی ما به نحل گفتیم برو زنبور بساز این یک فعل تکوینی خداست قدم به قدم زنبور را راهنمایی کردیم کجا پرواز کن کجا بنشین چقدر بمک چقدر ذخیره کن چطور این مواد قندی گیاهان را به عسل تبدیل بکن چطور به کندو برو چطور رهبری ملکه را بپذیر چطور عسل را تبدیل بکن چطور موم را مسدّس شکل بکن «أوحی» یعنی این نه یعنی به او فرمان دادیم برو عسل بساز این عسل تولید کرد این مولّد است قدم به قدم به رهبری خدا این مار هم قدم به قدم سمّ تولید می‌کند به رهبری خدا هم این سمّ «لا یضر الا باذن الله» هم آن نحل و نخل «لا ینفع الا باذن الله» این به اذن الله را اگر ذات اقدس الهی درباره نخل و نحل فرمود همین باذن الله را درباره سحر و ساحران که سمّ است آنجا هم فرمود فرمود درست است ساحرها بین زن و شوهر جدایی می‌اندازند با اینکه زن و شوهر ﴿جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً﴾ با اینکه خیلی علاقه‌مندند با اینکه مودت دارند رحمت دارند اما این مار و عقربهای بشری ﴿یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ﴾ اما ﴿وَ ما هُمْ بِضارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاّ بِإِذْنِ اللّهِ﴾ سِحْر که بدترین کار است محرمترین کار است ساحر محکوم به اعدام است این سِحْر به اذن الله است مگر می‌شود چیزی در عالم به اذن خدا نباشد تشریعاً محرم تکویناً همه مولّدند زنبور مولّد است نحل و نخل مولّد است مار و عقرب مولّدند اما این یک امر عادی است میلیونها مار و عقربند که این‌‌چنین‌اند میلیونها نحل و نخل‌اند که آن‌چنان‌اند هر چهار تا به اذن خدا مشغول کارند اما عالمی باید تا یک پیغمبری بیاید به اذن خدا قرآن بیاورد اذن خدا دو قسم است یک اذن تکوینی و تشریعی که هیچ اذن تکوینی خدا دو قسم است یک اذن عام است که به همه زنبورها اذن داد به همه درختهای خرما اذن داد به همه مار و عقربها اذن داد هر چهار تا کار خاص خودشان را می‌کنند اما یک اذن خاص است که به انبیا می‌دهد در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» فقط به عیسای مسیح در بین همه آنها اذن داد که تو می‌توانی کور مادرزاد را معالجه کنی مرده‌ها را زنده کنی از احوال دیگران باخبر باشی ﴿اذ تخرج الموتی باذنی﴾ ﴿تُبْرِی اْلأَکْمَهَ وَاْلأَبْرَصَ بِإِذْنی﴾ «تخرج کذا باذنی» خبر می‌دهی ﴿بِإِذْنی﴾، ﴿بِإِذْنی﴾، ﴿بِإِذْنی﴾، ﴿بِإِذْنی﴾ را به او داد نباید گفت اذن خدا باعث می‌شود که کار را ما به خدا اسناد بدهیم این اسناد تکوینی مع الواسطه بله مار و عقرب هم کشنده است «بإذن الله» سایران هم یفرقون فتنه‌گرند «بإذن الله» نخل و نحل هم «بإذن الله» کار می‌کنند این یک اذن تکوینی عام است این کجا آن اذن موعظه کجا آنکه در سورهٴ «رعد» یا «عنکبوت» فرمود که: ﴿وَ ما کانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلاّ بِإِذْنِ اللّهِ﴾ آن اذن خاص است به پیامبر هم گفته معجزه بیاور فرمود معجزه که دست ما نیست تا او اذن ندهد که ما نمی‌توانیم این اذن اذن خاص است که به اوحدی از بندگان خاص‌اش می‌دهد به نام انبیا و اولیا فتحصل پیامبر مولد هست مثل اینکه همه ما مثل نخل و نحل مثل مار و عقرب اما این از جهت ﴿إِنْ نَحْنُ إِلاّ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ﴾ است اما از آن جهت که وحی است در کارگاه وحی ذات اقدس الهی تولید می‌کند وقتی او فرا گرفت آن وقت می‌شود معلم الکلّ نسبت به دیگران نحل است نسبت به دیگران نخل است نسبت به ذات اقدس الهی ﴿ما کُنْتَ تَدْری مَا الْکِتابُ وَلاَ اْلإیمانُ﴾ است فرمود تو چه کاره‌ای تو یک عوام بچه یتیم بودی ما تو را اینجا آوردیم بنابراین بین رابطه عبد و مولا را یک سو رابطه وجود مبارک پیامبر با کل عالم آن روزها هم به عرضتان رسید اگر این هفت میلیارد بشر همه در حد مرحوم فارابی و بوعلی بودند هفت میلیارد فارابی داشتیم باز خدای سبحان صادق بود می‌فرماید ﴿هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی اْلأُمِّیِّینَ﴾ فارابیها کجا ابن سینا کجا آن ذات مقدس پیامبر که صادر اول است کجاست از گذشته باخبر از آینده باخبر از اسرار باخبر از عرش باخبر از کرسی باخبر از ابدیت باخبر از ازلیت باخبر اینها را پیغمبر خدا ذات اقدس الهی به او داد خب حالا این با این سرمایه آمده کسی بگوید که این اطلاعاتش در مسئله سماوات و این قدم به قدم آدرس داده مثل اینکه یک کسی در دستگاه سرامیک این سرامیک سازی اطراف این شهر آن کسی که کارگاه دستش است می‌گوید که اول گل بود بعد گِلها را ما قدری آب ریختیم چقدر آب می‌ریزیم چقدر گل می‌ریزیم چقدر می‌مالیم به چه صورت درمی‌آید می‌شود سرامیک ذات مقدس پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از کل سماوات و ارض مثل این سرامیک دستی خبر داد اولش چه بود بعد چه شد بعد چه بعد چه شد بعد چه شد که گوشه‌ای از فرمایشات سورهٴ «انبیا» در خطبه اول نهج‌البلاغه حضرت امیر آمده که باد چه بود ابر چه بود آسمان چه بود زمین چه بود اینها بسته بودند خدا باز کرد اینها اصلاً فارابیها به خودشان اجازه نمی‌دهند در این زمینه حرف بزنند چه رسد به اینکه بفهمند آن وقت کسی بگوید که اطلاعات وجود مبارک پیغمبر در حد اعراب جاهلی بود بعد وقتی هجمه از هر طرف شروع می‌شود می‌گوید نه آقا این‌قدر بالا رفته که حرف او حرف خداست خب اگر حرف خداست اشتباه ناپذیر است دیگر پس چرا گفتی اشتباه می‌کند از سمتی می‌گوید اشتباه می‌کند این ابطال پذیر است آن وقت وقتی می‌بینند مشکل پیدا می‌شود می‌گوید این همه علما اشکال کردند بله این همه اشکال کردند اما حرف خودشان را می‌زنند می‌گویند ما نفهمیدیم شما می‌بینید الآن فقه به لطف الهی خیلی گویاست برای اینکه هزار سال روی آن کار شده تفسیر قرآن متاسفانه مهجور بود شما ببینید هر چند قرن حالا الآن سالگرد ارتحال امام و شهادت بی بی(سلام الله علیها) فاطمه زهرا است حالا این جمله را بد نیست عرض بکنم که ما مدیون امام و شهداییم وضع قرآن این معارف قرآنی فقط خواندن آن هم فقط برای بعضیها رسم بود اما تفسیر قرآن فقه خیلی غنی و قوی است به لطف الهی اما تفسیر قرآن مرحوم شیخ طوسی در حدود هزار یا قبل از هزار سال گفت من فقه مدونی ندیدم برای امامیه شروع کرد به نوشتن مبسوط درباره تفسیر هم بشرح ایضاً [همچنین] وقتی که مرحوم شیخ طوسی تبیان را نوشت چند قرن فاصله شد بعد از این چند قرن تازه مرحوم ابو الفتوح رازی و مرحوم طبرسی پیدا شدند یکی روض نوشته یکی مجمع‌البیان بعد هم سیصد چهارصد سال فاصله شده مرحوم فیض یک صافی نوشته بعد هم چهارصد سال فاصله شده علامه طباطبایی المیزان را نوشته خب هر چهارصد سال هر سیصد سال آن هم قرآن در یک محدوده خاصی مگر این ‌طور برکت حوزه و خون شهدا بود که بر هزار نفر فکر و آیات عرضه بشود ما در کنار سفره امام و شهدا نشستیم کجا بود این حرفها هر سیصد سال سیصد سال کسی پیدا می‌شد یک گوشه قرآن یک مقدار قرآن را شرح می‌کرد شما من نمی‌خواهم از عظمت و جلال هم استانی‌مان مرحوم آقای طبرسی گله بکنم اما غالب فرمایشات مرحوم امین الاسلام طبرسی فرمایشات مرحوم شیخ طوسی است او نظم بخشیده آن نزول را آن حجت را آن اعراب را آن معانی را دسته بندی کرده البته مطالب جدید هم دارد اما خب بعد از سیصد سال کجا قرآن مطرح بود این بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) که وقتی روی کار آمده در آن عهدنامه‌ای که برای مالک نوشته که این عبارت چندین بار در همین بحث تفسیر خوانده شد فرمود: مالک! «ان هذا الدین قد کان اسیراً فی ایدی الاشرار یعمل فیه بالهوی تطلب به الدنیا» ما درست است آمدیم وضع مردم را آزاد کنیم اما اولین هدف من علی آزاد سازی منطقه دین بود «انّ» این در خطبه نهج در نامه رسمی وجود مبارک حضرت امیر است در نهج‌البلاغه فرمود: مالک! «ان هذا الدین کان اسیراً فی ایدی الاشرار یعمل فیه بالهوی و تطلب به الدنیا» قرآن بود اسیر بود نماز بود اسیر بود روزه بود اسیر بود حج بود اسیر بود حج و نماز و روزه و نماز جمعه را باید آنها معیّن می‌کردند من آمدم دین را آزاد کردم یکی از برکات امام و شهدا(رضوان الله تعالی علیهم) آزاد سازی دین است این قرآن مطرح شده است این اشکالات و طرحها الآن شما می‌بینید دهها پژوهشگر قرآنی به برکت انقلاب ما داریم اولین ثواب را امام و شهدا می‌برند بعد دیگران وگرنه همان چهارصد سال چهارصد سال بود دیگر فاصله علامه طباطبایی و فیض چهارصد سال است فاصله فیض و مرحوم طبرسی سیصد و اندی سال است فاصله مرحوم طبرسی و شیخ طوسی همان بیش از دویست و اندی سال است خب هر دویست سال هر سیصد سال هر چهارصد سال یک تفسیر پیدا می‌شود این معلوم می‌شود روی صلب و ترائب کار نشده روی رجوم شیاطین کار نشده روی آن بخشهای دیگر کار نشده آن وقت از یک طرف انسان بگوید ـ معاذ الله ـ قرآن خطا پذیر است اطلاعات پیغمبر در حد اعراب جاهلی است و حرفهایش هم همان حرفهایی که حوریهای بهشتی را به وصف اعراب جاهلی معنا می‌کند حور و مقصورات معنا می‌کند از طرفی وقتی هجمه شروع شده بگوید نه آقا این‌قدر بالاست که چون بالاست و شخصیت او شخصیت الهی پیدا کرده ما می‌گوییم فرقی نمی‌کند بگوییم زنبور، عسل تولید کرده یا خدا، عسل تولید کرده بله آن اذن عام است این اذن خاص یک، آن مع الواسطه است این بلا واسطه دو، آنجا ذات اقدس الهی می‌گوید این کار کار تو نیست اول خود پیامبر این همه روایات الآن عزیزانی تقریباً پانزده جلد از فرمایشات پیامبر را جمع‌آوری کردند همه سخنان پیامبر است دیگر نامه‌های پیامبر است کلمات پیامبر است خطبه‌های پیامبر است خطابهای پیامبر است این چهارده جلد قرآن هم یک جلد است دیگر این چهارده جلدی که این عزیزان زحمت کشیدند سخنان پیامبر است دیگر آنها در برابر قرآن اصلاً قابل قیاس نیست نهج‌البلاغه با آن عظمت و جلالش قابل قیاس نیست خدا غریق رحمت کند این سیدنا الاستاد را مرحوم علامه فرمود شما این برترین خطبه‌های نهج‌البلاغه را که با فصاحت و بلاغت خوانده می‌شود یک آیه مختصری در خلال سخنان نورانی حضرت امیر باشد این خودش را نشان می‌دهد که این کلام کلام بشر نیست در اثنای خطبه نهج‌البلاغه خب خود پیامبر هم که آن‌طور حرف زده بنابراین نمی‌شود گفت که اینها بالا رفته بر فرض که انسان آن مبانی را بپذیرد و اتحاد را بپذیرد بر فرض محال حالا توجیه پذیر باشد بگوییم قرب نوافل از یک سو قرب فرائض از سوی دیگر بالا رفته بالا رفته و متحد شده بالأخره در آنجا مقام دو تا شیء همسان که متحد نمی‌شوند که اتحاد همانهایی که این نوارها را پر کردند گفتند اتحاد متحصلین محال است دو تا موجود بالفعل که متحد نمی‌شود که اگر بعد از اتحاد دو باقی است که اتحاد نیست اگر یکی از بین رفته و دیگری موجود شد که باز اتحاد متحصلین نیست تقطیع اتحاد که خود مرحوم شیخ طوسی شیخ الرئیس در اتحاد عاقل و معقول مشکل جدی دارد این را حکمت متعالیه اتحاد فانی در باقی را حل کرده آن هم در مقام ثالث نه در مقام هویت مطلقه ذات اقدس الهی یک، مقام صفات ذاتی خدا که عین ذات است دو، که این دو تا منطقه بارها به عرضتان رسید منطقه‌های ممنوع است اینجا که به نام وجه الله است اگر کسی با وجه الله متحد شد فقط گوش است فانی حرفی ندارد باقی حرف دارد این فانی فی الله که باقی بالله است همه علوم را یادمی‌گیرد آن وقت به اولین و آخرین نسبت به اولین و آخرین نحل است نخل است عسل تولید می‌کند تعلیم می‌دهد سخن از قرب و بعد نیست متافیزیک الهیون هم متافیزیک وصال و قرب و قرب نوافل و قرب فرائض است این حرفها از حوزه علمیه به جای دیگر رفته نه از جای دیگر آمده باشد متا فیزیک عرفا متا فیزیک حکما متافیزیک فقها متافیزیک حوزویان متافیزیک قرب نوافل است و که مرحوم کلینی نقل کرده مرحوم مجلسی نقل کرده همه اینها نقل کردند اما آنجا که رفت ساکت محض است اولین و آخرین را یاد می‌گیرد به دیگران می‌فهماند و اگر کسی آنجایی حرف زد دیگر نباید بگوید پیامبر ـ معاذ الله ـ حرفهایش خطا‌پذیر است اگر گفت خطا‌پذیر است باید بپذیرد که خدا ـ معاذ الله ـ حرفش خطا‌پذیر است.
اعاذنا الله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:29

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی