display result search
منو
تفسیر آیات 80 و 81 سوره اسراء

تفسیر آیات 80 و 81 سوره اسراء

  • 1 تعداد قطعات
  • 28 دقیقه مدت قطعه
  • 55 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 80 و 81 سوره اسراء"
دشواریهای وجود مبارک پیغمبر(ص) در مکه هم فراوان بود
راه حل برای خطرزدایی: نمازهای پنج‌گانه را رعایت کنید و دعا فراموشتان نشود



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَقُل رَّبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَل لِی مِن لَدُنکَ سُلْطَاناً نَصِیراً ﴿80﴾ وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقاً ﴿81﴾

سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» همان‌طوری که عنایت فرمودید در مکه نازل شد و دشواریهای وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در مکه هم فراوان بود دشواریهایی که متوجّه حضرت بود بخشی مربوط به بحثهای فرهنگی و اعتقادی و علمی بود, بخشی هم نظامی, سیاسی, اجتماعی بود نظامی هم مشکلش یک‌جانبه بود نه دوجانبه یعنی وجود مبارک حضرت سپاه و ارتشی نداشت که بتواند دفاع کند فقط آنها مسلّحانه حمله می‌کردند هجوم داشتند وجود مبارک حضرت هم صبر و تحمّل داشتند فتنه‌های اینها هم یکی پس از دیگری در همین سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» بیان شد.
مهم‌ترین فتنه‌های فرهنگی آنها این بود که اصرارشان بر این بود که وجود مبارک حضرت فتوایی بدهد, بیانی بکند که روش منحوس اینها را امضا بکند آنها اوایل که وجود مبارک حضرت مقبولیّتی پیدا نکرده بود از او نمی‌خواستند فتوایی بدهد, حرفی بزند که مطابق با روش آنها باشد چون حضرت هنوز شهرتی پیدا نکرد بعد از اینکه مقبولیّت حضرت تا حدودی تثبیت شد اصرار آنها این بود که حضرت حرفی بزند که مطابق با روش آنها باشد بت‌پرستی را امضا کند, کاری با بتهای آنها نداشته باشد و روش اینها را هم تصحیح کند. این سخن در همین سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» آمده چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» هم مشابه این مطلب گذشت آیهٴ پانزده سورهٴ مبارکهٴ «یونس» این بود که ﴿وَإِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالَ الَّذِینَ لاَ یَرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هذَا أَوْ بَدِّلْهُ﴾ می‌گفتند یا اصلِ این کتاب را تغییر بده یا این روش را و این مکتب را و این بیان را آیاتی که مربوط به شرک و بت‌پرستی است اینها را اصلاح بکن که فتوای جدیدی می‌خواستند ذات اقدس الهی هم حضرت را تثبیت کرد هم این کار را نهی کرد و هم فرمود این خطر هر روز هست.
خطرهای دیگری که در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» که محلّ بحث است بیان شد آن‌گاه برای خطرزدایی راه‌حل نشان داد و آن این بود که فرمود نمازهای پنج‌گانه را رعایت کنید و دعا فراموشتان نشود این ﴿اسْتَعِینُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ﴾ برای همین است که انسان به مرکز قدرت که ذات اقدس الهی است تکیه کند آن‌گاه بعضی از کارهاست که انسان نباید وارد بشود حالا از نظر اعتقادی یا خُلقی یا عملی و مانند آن, بعضی از کارهاست که باید وارد بشود ولی ورودش باید صادقانه و خروجش هم باید صادقانه باشد این دعاها ضمن اینکه نیایش است تعلیم هم هست این مضمون را انسان باید بخواهد قلباً و عملاً و لساناً چون خواستن اگر با عقیده همراه نباشد, با تخلّق همراه نباشد می‌شود لقلقهٴ لسان این در حقیقت خواستن نیست آن خواستنی به اجابت می‌رسد که برابر استعداد باشد اولاً و حال باشد ثانیاً و قال باشد ثالثاً اینکه فرمود هر چه خواستید گرفتید ﴿وَآتَاکُم مِن کُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ﴾ همین است این به نحو موجبهٴ کلیه است فرمود هر چه از خدا خواستید گرفتید از یک سو در سورهٴ مبارکهٴ «الرحمن» می‌فرماید که صدر و ساقهٴ عالم سؤال است ﴿یَسْأَلُهُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ به دنبالش هم فرمود: ﴿کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ﴾ یوم نه یعنی 24 ساعت, یوم نه یعنی روز در برابر شب یوم یعنی ظهور در هر ظهوری او شأن جدید دارد وگرنه خود روز در برابر شب یا شبانه‌روز این بالأخره جزء فیوضات خداست در هر ظهوری او فیض جدید دارد چرا؟ برای اینکه در هر لحظه سؤال تازه است اگر سراسر عالَم همه سائل‌اند و سؤالشان هم دائمی است خب جواب دائمی می‌خواهد دیگر هم ﴿یَسْأَلُهُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ هم ﴿کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ﴾ «کلّ ظهور, کلّ حالٍ, کلّ آنٍ فیه فی سائلٌ و فی کلّ آ‌نٍ له جوابٌ» این سؤالها جواب دارد سؤال به لسان استعداد, سؤال به لسان حال اما سؤال به لسان مَقال اگر مطابق با آنها نباشد جواب ندارد خیلی از دعاهاست که مستجاب نیست برای اینکه مطابق با لسان استعداد یا لسان حال نیست فرمود: ﴿وَآتَاکُم مِن کُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ﴾ از هر چیزی که خواستید گرفتید تبعیض هم نیست اگر کسی واقعاً به لسان استعداد سؤال کند یا به لسان حال سؤال کند یقیناً جواب می‌گیرد اینکه فرمود: ﴿قُلْ﴾ این در برابر فعل نیست اینکه می‌گویند «قال» در برابر «فَعَل» است اما اگر در سورهٴ مبارکهٴ «ق» دارد ﴿مَا یَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ﴾ معنایش این نیست که در برابر هر لفظ و قولی فرشتگانی که مراقب‌اند و عَتید و مستعدّ و آماده‌اند می‌نویسند که در برابر فعل باشند این قول در مقابل فعل نیست این بارها ملاحظه فرمودید اینکه در کتابهای فقهی ما هم هست اصولی ما هم هست اینکه می‌گویند ﴿لاَ تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْبَاطِلِ﴾ مالِ مردم را نخورید نه یعنی خوردن حرام است ولی تصرّف در زمین مردم و خانهٴ مردم حرام نیست چون مهم‌ترین تصرّف أکل است این أکل عِبره است, نماد است برای کلّ تصرّف ما می‌گوییم مال مردم را خورد وقتی زمینی غصب کرد, خانه را غصب کرد, فرش را غصب کرد می‌گوییم مال مردم را خورد این هم در تازی هست هم در فارسی ﴿لاَ تَأْکُلُوا﴾ این است. «قُل» که در سورهٴ مبارکهٴ «ق» به صورت لفظ آمده در مقابل فعل نیست ﴿مَا یَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ﴾ یعنی «ما ینظر و ما یسمع و لا یتکلّم و لا یقوم و لا یقعد و لا یکتب و لا یقول و لا یفعل الاّ لدیه رقیبٌ عتید» اینجا هم «قُل» معنایش این نیست که فقط بگو بلکه فعلت این باشد, عقیده‌ات این باشد, اخلاقت این باشد با خدای خودت این‌چنین راز و نیاز کن خدایا آنجا که نباید باشم نگذار وارد بشوم این خروج قبل از دخول است آنجا که باید وارد بشوم توفیق ورود به من عطا کند صادقاً, توفیق بهره‌برداری و خروج عطا بکن صادقاً آنجا که نباید وارد بشوم بر اساس «آیةالکرسی» ﴿اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ﴾ , «ربّ أخرجنی مُخرج صدقٍ من الظلمات» این خروج قبل از دخول است.
اما موارد دیگر که مثال زده شد نظیر ورود به دنیا صادقاً, خروج از دنیا صادقاً ورود به برزخ صادقاً, خروج از برزخ صادقاً ورود به ساهرهٴ قیامت صادقاً, خروج از ساهرهٴ قیامت و ورود به بهشت صادقاً در مسائل علمی هم همین‌طور است یک وقت است کسی می‌خواهد مقاله‌ای بنویسد, کتابی بنویسد اول با یک نیّت صادقی وارد می‌شود بعد این وسطها خودش را دارد نشان می‌دهد این «دَخل صادقاً» اما «خرج کاذباً» این کتاب مقبول نیست آن سکّهٴ قبولی بخورد و در حوزه‌ها این کتاب بماند نیست ساختنِ ساختمان همین‌طور است, بِنا همین‌طور است, تأسیس مدارس همین‌طور است, تشکیل حوزه‌ها همین‌طور است یک وقت است انسان با اخلاص وارد می‌شود بی‌اخلاص خارج می‌شود و نمی‌داند این وسطها دارد آسیب می‌بیند اگر بخواهد نتیجه بگیرد این باید دعای او باشد به لسان حال, به لسان استعداد, به لسان مَقال ﴿رَّبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ﴾ با این بیانها آن توطئه‌ها همه نقش بر آب می‌شود اثر ندارد چه توطئه فرهنگی که ﴿وَإِن کَادُوا لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ لِتَفْتَرِیَ عَلَیْنَا غَیْرَهُ﴾ و چه توطئه‌های نظامی یا سیاسی که ﴿وَإِن کَادُوا لَیَسْتَفِزُّونَکَ مِنَ الْأَرْضِ﴾ پس اگر کسی معتقد بود و متخلّق بود و مستعد بود برای این حرف و گفت ﴿رَّبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ﴾ یقیناً نتیجه می‌گیرد برای اینکه دستور را خود ذات اقدس الهی داد. آن‌گاه در این دعای قنوتهای نماز عیدین عید فطر و عید قربان که می‌گوییم «اَللَّهُمَّ اَدْخِلْنی‏ فی‏ کُلِّ خَیْرٍ اَدْخَلْتَ فیهِ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ وَ اَخْرِجْنی‏ مِنْ‏ کُلِّ سُوءٍ اَخْرَجْتَ مِنْهُ» همین است یا انسان خودش مستقیماً دعا می‌کند یا اگر به آن حد نرسید که بگوید ﴿رَّبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ﴾ می‌گوید خدایا من چون پیرو این ذوات مقدّسم هر جا اینها را صادقانه وارد کردی من هم وارد بکن, هر جا اینها را صادقانه خارج کردی من هم خارج بکن.
پس فتحصّل که اخراج گاهی قبل از دخول است اخراج سوء است مثل برابر همان «آیةالکرسی» که ﴿اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ﴾ یک وقت اخراج بعد از دخول است مثل اینکه آدم وارد کاری می‌شود صادقانه می‌خواهد نتیجه بگیرد این هم صادقانه, گاهی حَسن‌الورود است و سییّءالخروج اول خوب وارد می‌شود عاقبت بد است اما اگر حَسن‌الورود بود و حَسن‌الخروج این مشمول این آیه است این ﴿مُدْخَلَ﴾ هم مصدر است که می‌شود مفعول مطلق نوعی «اللهمّ ادخلنی ادخال صدقٍ و أخرجنی اخراج صدقٍ» این کارها صادقانه باشد و خالصانه باشد تا در برابر او. حالا وجود مبارک حضرت که دارای مقام محمود است ورود به آن مقام و نزول از آن مقام نه خروج از آن مقام آن هم باید صادقانه باشد آن حوزه چون مقدور ما نیست این دعا هم شعاعش تا آنجا نیست آنکه دارای مقام محمود است مُدخل صدق مقام محمود را می‌طلبد, مُخرج صدق مقام محمود را می‌طلبد و مانند آن این چون شفیع است کسانی که به آن حد نمی‌رسند حوزهٴ ادخال و اخراجشان هم تا آنجا نیست هر کسی قلمرو هستی او و کمالات او که مشخص شد حوزهٴ دخول و خروجش هم مشخص می‌شود هر کسی برابر آن, اما وجود مبارک حضرت چون وسیع است حوزهٴ هستی او و هویّت او و کمال او دخول و خروجش هم وسیع است.
خب, ﴿رَّبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ﴾ این ﴿رَّبِّ﴾ گفتن هم برای آن است که انسان سندِ این دعا را ذکر می‌کند برای اینکه او ربّ است هیچ مربوبی را جز رب هدایت نمی‌کند این در بیانات نورانی حضرت و مناجات نورانی حضرت که «اَنْتَ الْمَوْلی‏ وَاَنَا الْعَبْدُ وَهَلْ یَرْحَمُ الْعَبْدَ اِلَّا الْمَوْلی» همین است این برهان مسئله است این صِرف ناله نیست این حجّت است خب بالأخره اگر عبد شد غیر از مولا کس دیگر ناصر او نیست, اگر مخلوق شد, اگر مربوب شد, اگر فانی شد غیر از باقی و اللّهی که خالق است و اللّهی که رب است این حاصلی ندارد این ربّ گفتن هم سند دعاست برای اینکه من مربوبم تو ربّی هیچ کسی نمی‌تواند ولایت من و کار مرا به عهده بگیرد مگر تو, تو ما را راهنمایی کن آن‌گاه خدای سبحان افرادی را که وارد در مُدخل صدق کردن, مُدخل کَرم کردن را هم مشخص کرد.
در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» فرمود ما عده‌ای را در رحمتمان داخل کردیم ﴿أَدْخَلْنَاهُ فِی رَحْمَتِنَا﴾ این هم یک نحو است, گاهی یک عده را در حوزهٴ صالحین داخل بکند فرمود: «وادخلناه فی عبادنا الصالحین» گاهی انسان در جمع صالحین وارد می‌شود, گاهی در رحمت خاصّه وارد می‌شود ورود در بهشت هم در آیات قرآن کم نیست که ما را وارد بهشت بکن یا عده‌ای را ما وارد بهشت کردیم و اینها, گاهی عده‌ای را به حوزهٴ کرامت وارد می‌کند در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» آیهٴ 86 به این صورت آمده است بعد از اینکه جریان اسماعیل و ادریس و ذی‌الکِف(علیهما السلام) را ذکر کرد که فرمود: ﴿کُلٌّ مِنَ الصَّابِرِینَ﴾ در آیه 86 فرمود: ﴿أَدْخَلْنَاهُم فِی رَحْمَتِنَا إِنَّهُم مِنَ الصَّالِحِینَ﴾ اگر گفته شد ما را داخل کن ﴿مُدْخَلَ صِدْقٍ﴾ اگر جزء صالحین بشویم از همین قبیل است, جزء کسانی که از رحمت ویژه برخوردارند از همین قبیل است اما آنکه در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» دارد مُدخل کریم است در آیه 31 سورهٴ مبارکهٴ «نساء» این است که ﴿إِن تَجْتَنِبُوا کَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُم وَنُدْخِلْکُم مُدْخَلاً کَرِیماً﴾ یعنی «ادخالاً کریما» این ﴿مُدْخَل﴾ مصدر «میمی» همین ادخال است می‌شود مفعول مطلق نوعی ادخال کریمانه ورود در حوزهٴ کرامت است قبلاً هم ملاحظه فرمودید که کرامت به اصطلاح قرآن کریم برای فرشته‌هاست که فرشته‌ها بندگان مُکرَّم‌اند در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» از فرشته‌ها به عنوان عباد مُکرم یاد کرده است فرمود فرشتگان هیچ سِمتی ندارند فقط بندگان کریم خدای‌اند ﴿بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ ٭ لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ .
خاصیّت کرامت هم این است که انسان نه جلو می‌رود, نه عقب می‌افتد, نه می‌گوید من نظرم این است در برابر نظر شریعت, نه آنجا که نظر شریعت است خودش را کنار می‌کشد اینکه در صلوات خاصّ عندالزوال ماه پر برکت شعبان می‌گوییم متقدّم مارق است, زاهق است, متأخّر مارق است «وَاللّازِمُ لَهُمْ‏ لاحِقٌ» همین است, چرا؟ برای اینکه این ذوات یعنی اهل بیت(علیهم السلام) مثل ملائکه عباد مُکرَم‌اند. درباره ملائکه در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» فرمود: ﴿بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ ٭ لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ اینها نه جلو هستند که بشوند زاهق, نه عقب‌افتاده‌اند که بشوند مارق بلکه همراه‌اند همین معنا در زیارت جامعهٴ اهل بیت(علیهم السلام) هم آمده یکی از فرازهای نورانی زیارت جامعه این است که شما بندگان مکرم خدایید که «لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِاَمْرِهِ یَعْمَلُونَ» یعنی آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» برای ملائکه آمده همین در زیارت جامعه برای اهل بیت(علیهم السلام) هم آمده آ‌‌ن‌وقت اینها می‌شوند معیار وقتی معیار شدند آن صلوات و دعاهای مخصوص عندالزوال ماه پر برکت شعبان معنای خودش را پیدا می‌کند «الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مارِقٌ وَالْمُتَاَخِّرُ عَنْهُمْ زاهِقٌ وَاللّازِمُ لَهُمْ‏ لاحِقٌ» آنکه جلو بیفتد او باطل است, آنکه عقب بیفتد همراه اینها نباشد او هم مُروق دارد و خروج از دین دارد اما اینکه همراه اینها باشد ملازم رکاب اینها باشد «وَاللّازِمُ لَهُمْ‏ لاحِقٌ» این می‌شود مُدخل کَرم اگر در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیه 31 فرمود: ﴿وَنُدْخِلْکُم مُدْخَلاً کَرِیماً﴾ این می‌شود چون کرامت را قرآن کریم دربارهٴ ملائکه معنا کرد زیارت جامعه هم که درباره اهل بیت(علیهم السلام) این می‌شود کَرَم آن‌وقت این کَرم با صدق همراه است, با اخلاص همراه است, با فضایل دیگر همراه است انسان از ذات اقدس الهی این را می‌خواهد بعضیها کریمانه وارد حوزه می‌شوند و کریمانه از حوزه خارج می‌شوند, می‌شوند ﴿وَجَعَلْنَا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ﴾ حالا این چه در شهر باشد چه در روستا باشد یک نور متحرّک است در دانشگاهها هم همین‌طور است در مراسم دیگر هم همین‌طور است این نعمتی است که انسان وارد مرکزی بشود صادقانه, خارج از آن مرکز بشود صادقانه, چون آغاز و انجامش با صدق است با کرامت همراه است این محفوظ می‌شود ﴿وَجَعَلْنَا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ﴾ این هر جا باشد منشأ کرامت و خیر و رحمت است, خب.
فرمود بگو ﴿رَّبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ﴾ تطبیقهایی که در غالب این کتابهای تفسیر آمده دربارهٴ مهاجرت خروج از مکه و ورود به مدینه, خروج از مدینه برای فتح مکه و ورود به مکه فاتحانه همهٴ اینها مشمول هست. دربارهٴ مقام محمود مشمول همین اطلاق است دربارهٴ هجرتها مشمول همین اطلاق است دربارهٴ کارهای دیگر هم همین‌طور چون این مطلق است دیگر مقیّد که نیست ﴿رَّبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ﴾.
مطلب دیگر اینکه خب مشکل فردی حل است بالأخره انسان در همهٴ کارهای خودش صادقانه وارد می‌شود و صادقانه هم خارج می‌شود اما اگر رهبری را خواست به عهده بگیرد یا امامت را خواست به عهده بگیرد یا زعامت را خواست به عهده بگیرد ولو در حدّ تدریس, در حدّ تألیف, در حدّ امامت جمعه, در حدّ امام جماعت بالأخره عده‌ای به دنبال او راه می‌افتند این سلطان می‌خواهد فرمود بگو ﴿وَاجْعَل لِی مِن لَدُنکَ سُلْطَاناً نَصِیراً﴾. سلطان هم مستحضرید هم سلطانِ علمی است هم سلطانِ عملی بخش وسیعی از سلطان که در قرآن کریم به کار رفت سلطانهای علمی است فرمود: ﴿مَا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ﴾ سلطان یعنی حجّت برهان عقلی سلطان است, برهان نقلی سلطان است برای اینکه مسلّط بر وهم و خیال و قیاس و گمان و امثال ذلک است این سلطه دارد وقتی دلیل قاطع جایی بیاید آن شبهات و اشکالات و اوهام و خیالات و قیاسات و مصالح مصطلح و امثال ذلک همهٴ اینها می‌روند تحت‌الشعاع این می‌شود سلطان فرمود: ﴿مَا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ﴾ این است دربارهٴ بت‌پرستی که فرمود بت‌پرستی باطل است فرمود: ﴿مَا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ﴾ خدا دلیلی به شما نداد نه دلیل عقلی دارید نه دلیل نقلی خب چرا اینها را می‌پرستید؟
این مسئلهٴ سلطان از بهترین برکتهای علمی است که وجود مبارک حضرت دارد که از راه وحی است و شاگردان او هم برابر دلیل عقلی یا دلیل نقلی هر کدام سهمی از این سلطان الهی دارند به تبع نورانیّت آن حضرت اما اگر کسی خواست زعیم یک کشور باشد گذشته از سلطانِ علمی, سلطانِ عملی هم می‌خواهد او باید سلطان الهی داشته باشد تا فاتحانه وارد مکه بشود وقتی مکه را فتح کرد کلّ جزیرةالعرب فتح شده است و آن کعبه که متأسفانه بتکده شده بود به حال اوّلی‌اش برمی‌گردد می‌شود معبد مسلمین ﴿وَاجْعَل لِی مِن لَدُنکَ سُلْطَاناً﴾ این سلطان چون منصور توست ناصر ماست چون تو فرستادی تو ناصر این سلطانی این سلطنت, این قدرت چون به دست توست منصورِ توست وقتی از دست تو به ما رسید می‌شود نصیر ما, ناصر ما, معین ما و معاون ما آن‌وقت کسی بر ما مسلّط نیست بعد هم چون کسی که صاحب مقام محمود است سلطان مع‌الواسطه را طلب نمی‌کند سلطان بلاواسطه را طلب می‌کند ما هم این دعاها را می‌خوانیم به برکت آن حضرت که از ناحیهٴ او به ما برسد ما سلطانِ لدنّی می‌خواهیم قبلاً هم مشابه این در سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» که ﴿آتَیْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْماً﴾ یا مشابهات آن قبلاً گذشت ما یک علم لدنّی داریم, یک قدرت لدنّی داریم و روزیهایِ لدنّی دیگر لدنّ هم یعنی نزد در این کتابهای ادبی ملاحظه فرمودید با «عند» فرق دارد «عند» آن هم به معنی نزد است «لَدُن» هم به معنای نزد است اما آن سِعه‌ای که در ادبیات عرب هست در فارسی نیست ما هر دو را می‌گوییم پیش ماست, نزد ماست کتابی که در دست ما باشد می‌گوییم کتاب نزد ماست, پیش ماست کتابی که در منزل ما باشد در قفسهٴ کتابخانه باشد می‌گوییم این کتاب پیش ماست, نزد ماست اما عرب این‌چنین نیست که هر دو را «عند» یا «لدن» بگوید یکی را می‌گوید «عند» که با غیاب سازگار است یکی که نقدِ نقد است می‌گوید «لدن» علمِ لدنّی, قدرت لدنّی آنکه از پیش او باشد خب انسان تا پیش او نرود که نمی‌گیرد که اگر پیش او نرفت از آنجا بخواهد هبوط بکن از کانال فراوانی مجاری زیادی عبور می‌کند این دیگر «لَدُن» نیست علم لدنّی یا قدرت لدنّی یک قدرت خاص یا علم خاص در برابر علوم دیگر نیست الآن ما یک علم فقه داریم, یک علم اصول داریم, یک حکمت داریم, یک کلام داریم, ادبیات داریم, تفسیر داریم, حدیث داریم اینها در اثر اینکه موضوعاتشان فرق می‌کند, مبادی‌شان فرق می‌کند, مسائلشان فرق می‌کند این علوم از هم جدای‌اند اما علم لدنّی علمی نیست که یک موضوع داشته باشد, محمول داشته باشد, مسئله داشته باشد, مبادی داشته باشد با در قبال علم دیگر ما یک علم فقه داشته باشیم یک علم لدنّی خیر, همین علم را اگر انسان از استاد یاد بگیرد از کتاب یاد بگیرد از درس و بحث یاد بگیرد غیر لدنّی است اگر توفیقی نصیبش شد که بلاواسطه از لدن از نزد خود خدای سبحان همین حرفها را یاد بگیرد می‌شود فقه لدنّی علوم اهل بیت این‌چنین است این نگارهای به مکتب نرفته همه‌شان این‌اند حالا وجود مبارک حضرت شاخص است وگرنه همه این چهارده نفر این‌طورند اینها نگارهای مکتب‌ نرفته‌اند علمشان لدنّی است اینها از نزد ذات اقدس الهی می‌گیرند هیچ کسی بر اینها منّتی ندارد استاد اینها نیست, معلّم اینها نیست, مؤلّف اینها نیست, مؤلّف کتابی نیست که اینها استفاده کرده باشند و مانند آن لذا علوم اینها می‌شود لدنّی وقتی لدن شد کسی بر اینها منّت ندارد یک, ناب و خالص و صاف هم هست دو برای اینکه هیچ عبور نکرده از مجاری رنگ نگرفته ولو از مجاری طیّب و طاهر هم عبور بکند بالأخره صبغهٴ مجرا را خواهد گرفت آن ناب بودن در آن نیست اگر هم این مسیر طیّب و طاهر باشد بالأخره صبغهٴ مسیر به این سالک می‌رسد هر چه هم باشد لذا غیر لدنّی با لدنّی فرق می‌کند آنکه بالا می‌رود متقرّب الی الله است جزء مقرّبین است ﴿وَمِنَ الَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّکَ﴾ بالا می‌رود, بالا می‌رود قربة الی الله, قربة الی الله تا به مقام ﴿فَأَوْحَی إِلَی عَبْدِهِ مَا أَوْحَی﴾ می‌رسد این چون هر چه را دریافت می‌کند لدی الله سبحانه و تعالی است علمش می‌شود لدنّی لذا معادل ندارد قدرتش هم می‌شود لدنّی بدون هیچ زحمتی یک انسان فاقد همهٴ امکانات ﴿أَلَمْ یَجِدْکَ یَتِیماً فَآوَی ٭ وَوَجَدَکَ ضَالّاً فَهَدَی ٭ وَوَجَدَکَ عَائِلاً فَأَغْنَی﴾ این سلطان حجاز می‌شود این با سلطان الهی سلطانِ حجاز شده لذا بر همهٴ اعصارش مسلّط بود و خانهٴ ابوسفیان را هم مأمن قرار داد حجّتی شد برای همه هیچ کسی فکر نمی‌کرد که حجاز را وجود مبارک حضرت تحت سیطرهٴ خود در بیاورد نه تنها حجاز قبلاً هم این را ملاحظه فرمودید که این حجاز یک حیات خلوت بود برای دوتا امپراطوری شرق حجاز امپراطوری ایران بود, غرب حجاز امپراطوری روم بود کسی برای حجاز حساب باز نمی‌کرد آن نه تجارت‌خانهٴ مهم داشت, نه آب و هوای خوبی داشت به جز بخش ضعیفی از طایف و اینها برای حجاز اینها حسابی نمی‌کردند خب ایران بود یک ابرقدرت بود ایران را می‌گفتند شاهنشاهی کشور شاهنشاهی کشوری بود که از اذناب و اقمار و کشورهای مجاور هم باج بگیرد وگرنه کشور شاهی بود و سلطنتی کشوری که نتواند از کشورهای دیگر باج بگیرد او کشور شاهی است و نه شاهنشاهی ایران امپراطوری بود در شرق حجاز روم هم این‌چنین بود, خب وجود مبارک حضرت به جایی رسید که هم برای امپراطوری ایران نامه نوشت که بیا وگرنه می‌آورمت هم برای امپراطوری روم خب این می‌شود سلطان الهی دیگر با شرایط عادی که کسی در حجاز قیام بکند آن‌وقت برای امپراطور ایران بنویسد بیا وگرنه می‌آورمت یا برای امپراطوری روم بنویسد که «أسلم تسلم» اینها نیست ﴿وَاجْعَل لِی مِن لَدُنکَ سُلْطَاناً نَصِیراً﴾ این سلطنت چون لدی‌الله است «لا یعادلها شیء و لا یراقبها شیء و لا یظلمها شیء» برای اینکه ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ﴾ است دیگر. چرا این سلطنت رقیب ندارد؟ برای اینکه کلّ نظام سپاه و ستاد این است ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والْأَرْضِ﴾ خب اگر کلّ نظام سپاه و ستاد الهی باشد خودِ انسان و اندیشه و انگیزهٴ او سربازان خدا باشند فرض ندارد که کسی در برابر سلطنت خدا بخواهد مقاومت کند نه اینکه مقاومت می‌کند ولو یک لحظه بعد شکست می‌خورد اصلاً مقاومت فرض ندارد چون خود او سرباز خداست یک وقت است ما می‌گوییم ما نمی‌توانیم در برابر سلسله جبال البرز مقاومت کنیم برای اینکه چهارتا کلنگ که زدیم خسته می‌شویم خب این درست است اما اگر همهٴ توانِ ما سپاه و ستاد همین سلسله جبال بود فرض ندارد کسی ولو یک لحظه مقاومت کند فرمود: ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والْأَرْضِ﴾, ﴿وَمَا یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلَّا هُوَ﴾ و آیات دیگر, خب اگر این است معنای سلطانِ لدی‌اللهی این است که وقتی او ظهور کرد دیگری مقاومت نمی‌کند اصلاً نه اینکه یک لحظه مقاومت بکند بعد شکست می‌خورد اینکه وجود مبارک پیغمبر فرمود: «أنا منصور بالرعب» این یعنی چه؟ از وجود مبارک حضرت امیر هم سؤال کردند که چطور شد در هر جبهه شما پرچم دست گرفتید دیگری فرار کرد؟ فرمود: «أنا منصور بالرعب» این «منصورٌ بالرعب» یعنی چه؟ یعنی ذات اقدس الهی که مقلّب‌القلوب است مگر قلبِ طرف سپاه خدا نیست؟ همان قلب را می‌لرزاند تا علی حرکت کرد او می‌ترسد فرمود من منصورِ بالرعبم چون وجود مبارک پیغمبر این‌چنین است این می‌شود سلطان لدی‌اللهی این سلطان لدی‌اللهی با نصرت همراه است.
فتحصّل اگر علم لدی‌اللهی بود می‌شود حجّت بالغهٴ الهی «لا یعادله شیء» اگر قدرت لدی‌اللهی بود می‌شود نصرِ الهی که «لا یعادله شیء».
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 28:00

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی