- 367
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 82 تا 85 سوره اسراء _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 82 تا 85 سوره اسراء _ بخش دوم"
شِفا بودن قرآن نسبت به هر دردی حکم خاصّ خود را دارد
انسان یا عاقل است و اهل بهشت یا جاهل است و اهل جهنّم
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَاراً ﴿82﴾ وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَی الْإِنسَانِ أَعْرَضَ وَنَأَی بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ کَانَ یَئُوساً ﴿83﴾ قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَی شَاکِلَتِهِ فَرَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدَی سَبِیلاً ﴿84﴾ وَیَسْأَلُونَکَ عَنْ الرُّوحِ قُلْ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَمَا أُوتِیتُمْ مِنْ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلاً ﴿85﴾
شِفا بودن قرآن نسبت به هر دردی حکم خاصّ خود را دارد در دردهای علمی, جهلِ علمی بر اساس ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ میشود شناخت قرائت آیات قرآن کریم برای شفای دردِ علمی کافی نیست بلکه تفسیر او, تدبّر او و مانند آن لازم است. پس جهلِ علمی را ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ شفا میبخشد, جهالتِ عملی را ﴿یُزَکِّیهِمْ﴾ درمان میکند این جهلی که معمولاً مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) در برابر عقل قرار داده است این جهلِ علمی نیست انسانی که معصیت میکند جهلِ علمی ندارد جهالتِ علمی دارد اوّلین کتابی که مرحوم کلینی در جلد اول اصول کافی تنظیم کرد کتاب العقل و الجهل است منظور از این جهل, جهالت است نه جهل در مقابل علم. انسان یا عاقل است و اهل بهشت یا جاهل است و اهل جهنّم آن جاهلِ اهل جهنم یا درس خوانده است یا درس نخوانده آن جهلی که در مقابل عقل است مهم است هر کدام از اینها هم درد است قرآن کریم شفای همهٴ این دردهاست شفای جهلِ علمی چه در مسائل اصولی, چه در مسائل فقهی و فرعی با ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ حل میشود آن جهالتِ عملی که به اخلاق برمیگردد در مقابل عقل است نه در مقابل علم آن جهالت را با ﴿یُزَکِّیهِمْ﴾ شفا میبخشد و همچنین مربوط به بحثهای دیگر.
اما شفای از بیماریهای ظاهری را همانطوری که در روایات اهل بیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) آمده است برای این آیات قرآنی معتقداً کسی بخواند آثار خاصّی را دارد نه بر اساس امتحان, بلکه بر اساس اعتقاد, پس ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَاراً﴾ که بحثش گذشت و همین ظالمین کسانیاند که ﴿وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَی الْإِنسَانِ أَعْرَضَ وَنَأَی بِجَانِبِهِ﴾ این نعمتهای مادّی است و آن نعمتهای معنوی با انبیا و اولیا همراه است آنکه در سورهٴ مبارکهٴ «حمد» است ﴿صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾ آن با انبیا و اولیا همراه است که در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» مشخص فرمود که ﴿مَن یُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ﴾ آیه 69 سورهٴ مبارکهٴ «نساء» این است ﴿وَمَن یُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِم مِنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً﴾ که نعمتهای معنوی است که خدا به اینها نعمت عطا کرده است. مشابه این مضمون در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» هست که فرمود خدای سبحان به اینها نعمت داده است اینها کسانیاند که جزء انبیا و اولیای الهیاند آیه 58 سورهٴ مبارکهٴ «مریم» هم مشابه این است ﴿أُولئِکَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِم مِنَ النَّبِیِّینَ مِن ذُرِّیَّةِ آدَمَ وَمِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ﴾ اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «حمد» گفته میشود ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ ٭ صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾ , ﴿أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾ همینهایی هستند که در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» و «مریم» مشخص شده است یعنی انبیا و اولیا و اهل بیت و مؤمنان خاصّی که تابع آنها باشند, خب.
آنگاه فرمود: ﴿إِذَا أَنْعَمْنَا عَلَی الْإِنسَانِ أَعْرَضَ وَنَأَی بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ کَانَ یَئُوساً﴾ انسان چون جزوع هست طبعاً اکثری انسان اینطورند که ﴿إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعاً ٭ إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً ٭ وَإِذَا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً﴾ چون طبعاً, عادتاً اکثر مردم جزوعاند همین که به کمترین مصیبت مبتلا شدند جزع میکنند لذا دربارهٴ جَزَع و شرّ فرمود: ﴿إِذَا مَسَّهُ﴾ همین که برخورد کرد لازم نیست که به او احاطه پیدا کند تعبیر به مَسّ کنایه از قلّت است ﴿وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ کَانَ یَئُوساً﴾ اگر این یأس به معنای عدم لیاقت باشد که خب کفر نیست ملاحظه فرمودید اما اگر خدای ناکرده به این معنا باشد که دیگر در عالم کسی نیست که مشکل ما را حل کند این همان یأس از رحمت خداست که کفر است ﴿لاَ یَیْأَسُ مِن رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ﴾ یعنی اگر کسی به این حد برسد به پوچی که در عالَم ـ معاذ الله ـ کسی نیست که از مشکل ما باخبر باشد یا مشکل ما را بتواند برطرف کند خب این هم مشمول ﴿لاَ یَیْأَسُ مِن رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ﴾ میشود اما اینکه احیاناً برخی از کافران به نعمت سرگرماند نظیر برخی از غربیها با اینکه مسلمان نیستند متنعّماند این در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» در دو آیه آن بحثش گذشت که ﴿وَلاَ تُعْجِبْکَ أَمْوَالُهُمْ وَأَوْلاَدُهُمْ إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ أَن یُعَذِّبَهُم بِهَا فِی الْدُّنْیَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ کَافِرُونَ﴾ که اینها در حقیقت نقمت است نه نعمت مگر آنهایی که حق برای آنها روشن نشده و آن مقداری که برایشان روشن شده عمل میکنند همان حرف معروف محمدعبدو که گفته بود من رفتم غرب و مصر خودمان را هم دیدم غرب هم دیدم آنجا اسلام هست ولی مسلمان نیست, در مصرِ ما مسلمان هست ولی اسلام نیست این حرفی بود که ایشان داشتند در کتابهایش ایشان هم هست, خب اگر واقعاً آنها به همان اندازه که فهمیدند عمل میکنند به همان اندازه هم متنعّماند البته دولتمردانشان غیر از افراد عادیاند دولتمردانشان میبینید که الآن کلّ خاورمیانه را اینها به آتش کشیدند اینها ﴿خَسِرَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةَ﴾ هستند اینها نه در اینها اسلام هست نه مسلماناند, خب.
فرمود: ﴿وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَی الْإِنسَانِ أَعْرَضَ وَنَأَی بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ کَانَ یَئُوساً﴾ حالا که این اقوام و فِرَق و مِلل و نِحل بیان شد فرمود: ﴿قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَی شَاکِلَتِهِ﴾ هر کسی شاکلهٴ خود را خود میسازد و برابر آن شاکله و روش و طریقهٴ خود هم عمل میکند در هر دو کار هم مسئول است هم در ساختار شاکله مسئول است و هم در عمل برابر شاکله مسئول است ما کسی را بر شاکلهٴ بد نیافریدیم و شاکلهٴ بد هم لازمهٴ ذاتی کسی نیست که مجعول نباشد نه لازم ذات است که مجعول نباشد, نه ما بر اساس قضای حَتم به کسی شاکلهٴ بد دادیم و نه اجازه میدهیم کسی آن دستکاری کند و آنچه را که ما دادیم عوض بکند منتها این روبناها گاهی عوض میشود.
پس چهار مطلب است یکی اینکه آنکه ما دادیم فطرت حق است ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «روم» در سورهٴ مبارکهٴ «شمس» هم فرمود: ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ ما این را پاک آفریدیم با ساختار حقگرایی آفریدیم آلوده نبود و آلوده نکردیم به همه هم این طهارت را دادیم.
پرسش:...
پاسخ: در اصل فطرت یکیاند البته درجاتشان فرق میکند, مراتبشان فرق میکند کسی که شیر طیّب و طاهر خورده باشد, پرورشهای صحیح شده باشد, غذای طیّب و طاهر خورده باشد با دیگران فرق میکند مربّی خوبی داشته باشد نظیر مریم(سلام الله علیها) که کفالتش به عهدهٴ زکریا(علیه السلام) بود فرق میکند ولی آن نصاب لازم را که به وسیلهٴ او اشخاص مکلّف میشوند و باید در برابر تکالیف الهی جوابگو باشند به همه داده است البته کسی که استعداد بیشتری دارد خب مسئولیت بیشتری دارد ولی آن لسانِ لازم برای همه هست پس آن مطلب اول ذات اقدس الهی همه را بر اساس فطرت توحیدی آفریده نه اینها «لا بشرط»اند, بیتفاوتاند نه ـ معاذ الله ـ آلوده خلق شدند.
اصل دوم این است که فرمود ما کسی را اجازه نمیدهیم عوض بکند این فطرت را این ﴿لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾ نه خود ما عوض میکنیم نه قدرت دیگری عوض میکند اما دیگری عوض نمیکند برای اینکه توان آن را ندارد, ما عوض نمیکنیم برای اینکه به احسن تقویم آفریدیم ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾ حالا خواه به صورت بلال حبش باشد یا به صورت یوسف(سلام الله علیه) آن احسن تقویمی را که ذات اقدس الهی آفریده همان فطرت توحیدی است دیگر لذا به صورت نفی جنس فرمود: ﴿لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾ نه ما عوض میکنیم نه دیگری, دیگری قدرت ندارد ما هم که بر اساس احسن تقویم خلق کردیم.
و اما آنچه را که شیطان گفته بود که من آنها را اغوا میکنم, اضلال میکنم ﴿لَأُضِلَّنَّهُمْ﴾, ﴿لَأُمَنِّیَنَّهُمْ﴾ , ﴿لَأُغْوِیَنَّهُمْ﴾ ﴿فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللّهِ﴾ آن در روبناست یعنی این فطرت اصلی را ضعیف میکنند این فطرت اصلی را فراموش میکنند به حرف این فطرت اصلی گوش نمیدهند شاکلهٴ دیگر و ساختار دیگر پیدا میکنند وگرنه این قابل تغییر نیست اینکه شیطان گفت ﴿فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللّهِ﴾ در اثر اضلال من تَمنیه من ﴿لَأُمَنِّیَنَّهُمْ﴾ من در حوزهٴ اُمنیه و آرزو و آمال و آرمان اینها تصرّف میکنم اینها آرمانگرای بیجهت میشوند, آرزوخواه بیجهت میشوند در اثر غوایت و ضلالت خلقت خدا را تغییر میدهند یعنی در روبنا, بله این میشود در حدّ اینکه ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾ میشود آن فطرت را فراموش میکنند به یاد فطرت نیستند ﴿نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾ دامنگیرشان میشود و مانند آن.
پرسش: اگر قابل تغییر نیست پس خلود بعضیها در جهنم به خاطر چیست؟
پاسخ: خلود در جهنم برای آن است که اینها کفری پیدا کردند این کفر زایل نیست آن اصلی ثابت است این خلود هم تأیید میکند که آن فطرت محفوظ است اگر آن فطرت از بین برود و اینها طبعاً بشوند یک حیوان درنده یا مار و عقرب جهنّمی خب آن دیگر عذاب نیست میشود عزم آنکه گرفتار این مشکل شدند که خیال کردند بعد از مدّتی انسان عادت میکند رنج نمیبرد غفلت کردند از اینکه آن صاحبخانهٴ اصلی که در دنیا فراموش شده بود تدسیس شده بود, دسیسه شده بود, ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾ او صاحبخانهٴ اصلی است دارد رنج میبرد و خلود را هم او توجیه میکند و از مهمترین مسائل توجیه خلود عذاب و عدم تبدیل عذاب به عزم همین است که آن سرمایهٴ اصلی هست یعنی انسانیّت انسان محفوظ است و بیچاره دارد میسوزد آن هم که او فراهم کرده یک امر ثابتی است چون برای او مَلکه شده دیگر بعد از مرگ هم که جا برای توبه نیست تا اینها را مَلکهزدایی را رفع کند آن بیان نورانی حضرت امام صادق(سلام الله علیه) که در رسائل مرحوم شیخ آمده که سؤال کردند این شخص موقّتاً در حدود شصت, هفتاد سال مثلاً معصیت کرده چرا برای ابد باید بسوزد؟ حضرت در جواب فرمود این نیّتش این بود که تا ابد هم بماند معصیت بکند این روایتی که مرحوم شیخ(رضوان الله علیه) در رسائل نقل کرده, خب این در حدّی که مشکل تجرّی حل بشود در کتاب اصول آمده اما همچنان آن سؤال باقی است که خب شما همهٴ شما فقها(رضوان الله علیهم اجمعین) فتوا دادید که گناه ناکرده را کیفر نمیدهند و نیّتش این است که اگر باشد معصیت بکند شما که این را گناه نمیدانید این چطوری نه تنها میسوزد بلکه دائماً میسوزد از این به بعد دیگر مرز رسائل و اینها نیست این حرفها این یک رذیلت است و ثابت است و زوالناپذیر اگر زوالناپذیر است عذاب زوالناپذیر میخواهد.
پرسش: بعضیها میگویند احادیثی که دربارهٴ نیّت آمده برای اهل سنّت است.
پاسخ: نه خب, خلود؟
پرسش: نه احادیثی که دربارهٴ نیّت است اصلاً برای اهل سنّت است.
پاسخ: نه, بالأخره این خلود که بیان قرآن کریم است و در روایات ما هم هست که این شخص در مدّت محدودی گناه کرده چرا عذابش نامحدود است؟ خلود عذاب نه تبدیل عذاب به عزم, بعضی خواستند از این دشواری علمی فاصله بگیرند گفتند انسان بعد از مدّتی عادت میکند دیگر عذاب نیست. این سخن ناصواب است عذاب یا گاهی ممکن است انسان بگوید که یک گناه موقّت ممکن است انسان را برای ابد محروم بکند مثل اینکه انسان چشم خودش را کور میکند ولی برای ابد نمیبیند اینها جوابهای ابتدایی است خب حالا کسی که چشمش را کور کرده درست است برای ابد نمیبیند اما این دیگر عذاب نیست چون خیلی از مواقع هست همین افراد نابیناها قاه قاه میخندند و لذّت میبرند اما دائماً بسوزد نیست بله دائماً نمیبیند اما دائماً بسوزد, دائماً در رنج باشد ما نمونهاش را در عالَم نداریم.
به هر تقدیر آنجا آن شاکله نه ذات اقدس الهی به اینها داد نه لازمهٴ ذاتی اینهاست.
پرسش:...
پاسخ: این طبعاً این است, طبعاً همینطور است اما یعنی غالباً و طبعاً همینطور است عدهٴ زیادی را استثنا کرده ﴿إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ﴾ طبع انسان اینطور است این در بحثهای ﴿لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ﴾ و مانند آن گذشت یک توجیه خوبی هم سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) داشتند که بیش از پنجاه آیه در مذمّت انسان است انسان هلوع است, انسان جزوع است, انسان منوع است, انسان قتور است, ﴿کَانَ الْإِنسَانُ أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلاً﴾ این بیش از پنجاه آیه در مذمّت انسان است و اما آیاتی هم در فضیلت و عظمت انسان است همهٴ آن فضایل به فطرت برمیگردد که ﴿إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ ٭ فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾ همه به آن برمیگردد و همهٴ رذایل هم به ﴿إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ﴾ برمیگردد این انسان چون یک جنبهٴ طینی و حمأ مسنون و امثال ذلک دارد این بخشاش نه طینِ او و بدنِ او این بخش از انسانیّت او که به طین وابسته است به طبیعت وابسته است آن پنجاه, شصت آیه مذمّت برای تودهٴ آنهاست اما آن بخشهایی که ﴿کَرَّمْنَا﴾ دارد, ﴿أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾ دارد فضایل فراوانی را برای انسان ذکر میکند این برای ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾ است و امثال ذلک ﴿کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ﴾ است, ﴿أَیَّدَهُم بِروحٍ مِنْهُ﴾ است و مانند آن.
بنابراین این شاکله و ساختار روبنا این نه عین ذات است نه جزء ذات است و نه با قضا و قَدر حتمیِ ذات اقدس الهی جعل شده است این دستساز خود انسان است وقتی ملکه شد دیگر دستبردار نیست لذا فرمود: ﴿کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَی شَاکِلَتِهِ﴾ این شاکله همان است که میتواند مصداق ﴿فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللّهِ﴾ باشد وگرنه آن فطرت اصلی به صورت «لای» نفی جنس تبدیلناپذیری او اعلام شده است ﴿لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾ است شاکله قابل تغییر است, قابل احداث است, قابل توبه است, قابل تبدیل است, قابل تکمیل است, قابل تضعیف ﴿کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَی شَاکِلَتِهِ﴾ بعضی بدند بعضی بدتر, بعضی خوباند بعضی خوبتر فرمود: ﴿فَرَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدَی سَبِیلاً﴾ این ﴿أَهْدَی﴾ نسبت به بعضیها افعل تعیین است, نسبت به بعضیها افعل تفضیل است خدا میداند که چه کسی هدایت شدهتر است آن در صورتی که هر دو در مسیر حق باشند یکی بالاتر, یکی میانی اما اگر یکی حق بود یکی باطل, یکی صِدق بود دیگری کذب دیگر اهدای تعیینی است نظیر ﴿أُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ است نه اهدای تفضیلی. ﴿فَرَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدَی سَبِیلاً﴾ این فِرَق آنها که ضالّاند خدا میداند آنها که اضلّاند خدا میداند, آنها که مهتدیاند خدا میداند آنها که اهدا هستند خدا میداند یعنی هر روشی را که انتخاب بکنند ذات اقدس الهی میداند برابر همانها هم اینها را کیفر میدهد ﴿قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَی شَاکِلَتِهِ﴾ این شاکله هم یکبار در قرآن کریم استعمال شده است گرچه بار دیگری که استعمال شده کلمهٴ شَکل است که در «ص» است ﴿وَآخَرُ مِن شَکْلِهِ أَزْوَاجٌ﴾ وگرنه شاکله بیش از یکبار در قرآن کریم نیامده, خب.
پرسش:...
پاسخ: انسان فطرتاً به طرف خیر گرایش دارد طبیعتاً که به عالم طبع برمیگردد با حس برمیگردد با بدن باید کار بکند غالب این آیاتی که بیش از پنجاه مورد نزدیک شصت مورد است که ﴿ظَلُوم﴾ است, ﴿جَهُول﴾ است, ﴿هَلُوعاً﴾ است, ﴿مَنُوعاً﴾ است, ﴿جَزُوعاً﴾ است, ﴿أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلاً﴾ است, ﴿قَتُوراً﴾ است, «بَخیل» است اینها به آن جنبهٴ ارتباطش با طبیعت برمیگردد که اگر جنبهاش را با طبیعت تعدیل بکند آن قسمت فطرت راحت است این جهاد در درون هست دیگر بین این قسمت با آن قسمت.
پرسش:...
پاسخ: نه, انسان با این سرمایه خلق شده است که درک میکند که خدا حق است ﴿لَا شَرِیکَ لَهُ﴾ , معاد حق است ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ این درک را ذات اقدس الهی به انسان داد انسان در دنیا مادامی که سرگرم طبیعت است توجه به آن درک ندارد چون توجه به آن درک ندارد درد را احساس نمیکند چرا آدم مَست درد را احساس نمیکند چرا با تخدیر عضو که بیحسّی موضعی است یا بیهوش کردن کلّ بدن که انسان کلاً در اتاق عمل بیهوش است این بدن را قطعه قطعه میکنند, ارباً اربا میکنند و انسان درد را احساس نمیکند اگر یک آدم وارستهای باشد در همان حال ممکن است خوابِ خوب هم ببیند رابطهٴ روح با بدن به وسیلهٴ اینکه بدن از کار افتاد ضعیف میشود آن روح در دیار مرسلات خودش دارد حرکت میکند این بدن را قطعه قطعه میکنند چون رابطهٴ روح با بدن به وسیلهٴ بدن حفظ میشود این تخدیر شده است درد را احساس نمیکند خیلیها هستند که در اتاق عملاند دارند بدنش را قطعه قطعه میکنند اما بیچارهها درک نمیکنند الآن اگر کسی یک مراسم جشنی داشته باشد برای پسرش یا برادرش صبح تا غروب به فکر استقبال مهمانان و بدرقه مهمانان و پذیرایی مهمانان است مسرور هم هست غروب که مهمانها رفتند همه بدرقه شدند این دفعتاً میبیند پایش میسوزد کفشش را نگاه میکند میبینید میخی که در کفشش بود جوراب را پاره کرده پا را پاره کرده خون آمده خون کفش را گرفته و او اصلاً توجه نمیکرد این خون که الآن نیامده چون او حواسش, توجّهش به جای دیگر بود به درد پا توجّه نکرده بود خیلیها هستند ﴿إِنَّهُمْ لَفِی سْکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ﴾ مَست دنیایاند چه چیزی تهیه کنند, چه چیزی بخورند گرفتار اجوفیناند وقتی مُردند دفعتاً میبینند ﴿فَإِذَا هُمْ خَامِدُونَ﴾ , ﴿ثُمَّ فِی النَّارِ یُسْجَرُونَ﴾ , «فَإذا هم کذا و کذا و کذا» اینطور است این فطرت بیچاره نمیسوزد این انسان است که میسوزد منتها این فطرت مجرای درک انسان است اگر کسی درک نداشته باشد که سوزشی ندارد که وقتی به هوش آمدند میبینند دارند میسوزند, خب.
پرسش:...
پاسخ: آن برق آن آتش هم ﴿یُسَبِّحُ﴾, آن مار و عقرب هم ﴿یُسَبِّحُ﴾, آن چوب هم ﴿یُسَبِّحُ﴾.
پرسش: طبیعی انسان است.
پاسخ: طبیعی هم همینطور است آن تسبیح تکوینی و ملکوتی در آتش هم هست در سم هم هست این منافات ندارد که بعضیها نسبت به بعضیها زیانبار باشند آن سنگی که سرِ کسی را میشکند هم سر تسبیحگوی حق است هم آن سنگ در مسئلهٴ تکوین حساب دیگری دارد, خب.
پس ﴿قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَی شَاکِلَتِهِ﴾ و این شاکله متعدّد است ولی فطرت واحد است و شاکله جزء ساختار خود آدم است پس آن سخنی که جناب فخررازی و امثال ذلک دارد که نفوس ذاتاً متفاوتاند این ناصواب است البته درجاتشان فرق میکند اما نصاب لازم تکلیف را همه دارند آن اصل تکلیف را که اعتقاد به اصول دین و عمل به فروع دین که برای همهٴ ما روشن است نصاب لازم را برای اصول دین و فروع دین همهٴ انسانهای مکلّف دارند البته بعضیها خیلی برترش را دارند در برابر آن نعمتی که خدا به آنها داده مسئولیت دیگری دارند مثل اینکه بر وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نماز شب واجب بود و برخی از کارهای دیگر هم واجب بود که بر دیگران واجب نیست, خب.
﴿قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَی شَاکِلَتِهِ فَرَبُّکُمْ أَعْلَمُ﴾ این با «فاء» تفریع شما هر کاری بکنید تحت علم الهی است دیگر ضلالت و هدایت, اهدا و اضل همهٴ اینها تحت علم خداست که چه راهی را انتخاب کردی.
پرسش:...
پاسخ: آن هم همینطور است آن نصاب اصلی را دارد ممکن است به اوج کمالات نرسد اما اصلِ اینکه توحید را بپذیرد, نبوّت را بپذیرد, وحی را بپذیرد, درک دارد مثل دیگران است در این جهت فرقی ندارد که بله, آن مقامات والا را کمتر میرسند, خب.
بعد فرمود: ﴿وَیَسْأَلُونَکَ عَنْ الرُّوحِ قُلْ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَمَا أُوتِیتُمْ مِنْ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلاً﴾ این هم از غُرر آیات این سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» است سؤال هم همانطوری که قبلاً ملاحظه فرمودید گاهی سؤال استفهامی است, گاهی استعطایی است, گاهی اعتراضی. سؤال استفهامی همین است که مطلبی برای او روشن نیست از کسی میپرسد که این مطلب چیست این لفظ معنایش چیست آن مدّعا با چه اثبات میشود و مانند آن نظیر ﴿فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُم لاَ تَعْلَمُونَ﴾ که سؤال استفهامی است. سؤال استعطایی یعنی درخواست چیزی ﴿یَسْأَلُهُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ همه از خدای سبحان عطا و عطیّه طلب میکنند از انسان سَخی چیزی میطلبند آن سؤالی که فقیر از غنی دارد سؤال استعطایی است یعنی درخواست عطا, سؤال اعتراضی همین است که در قانون اساسی آمده که مجلس از فلان وزیر سؤال کرده یعنی او را زیر سؤال برده این زیر سؤال بردن یک نحوه اعتراض است که این در قرآن کریم به صورتهای گوناگون ظهور شده ﴿وَقِفُوهُمْ﴾, ﴿قِفُوهُمْ﴾ یعنی بازداشتشان کنید, چرا؟ ﴿إِنَّهُم مَّسْؤُلُونَ﴾ اینها را بازداشت کنید اینها زیر سؤالاند این سؤال سوم قرآنی سؤال اعتراضی است اگر گفتند مجلس سؤال کرده یعنی آن وزیر را زیر سؤال برده بعد از سؤال هم استیضاح است بعدش هم رأی اعتماد اینها همه مراحل اعتراضی است نه سؤال استفهامی, سؤال استفهامی را در کمیسیون تحقیق و پژوهش و اینها دارند یک سؤال استفهامی است اما وقتی به جایی نرسیدند آن مسئول را زیر سؤال میبرند اینکه ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُلُونَ﴾ یعنی اینها زیر سؤال رفتند در این قسمت سؤال استفهامی مراد است ﴿وَیَسْأَلُونَکَ عَنْ الرُّوحِ﴾ نظیر ﴿یَسْألونَکَ عَنِ الْأَهِلَّةِ﴾ , ﴿یَسْأَلُونَکَ عَنِ المَحِیضِ﴾ , «یَسْأَلونک عن کذا و کذا» اینجا هم سؤال میکنند که روح چیست؟ پس سؤال در بین اقسام سهگانهٴ سؤال مقصود سؤال استفهامی است نه استعطایی و نه اعتراضی.
اما عمده اینکه روح چیست؟ در قرآن کریم هم نفس انسانی و آنچه که حقیقت انسان را تشکیل میدهد و قِوام انسان به اوست به روح تعبیر شده است که ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی﴾ من روحی که منصوب به خودم هست به انسان افاضه کردم هم روحِ به معنای فرشته است که ﴿تَنَزَّلُ الْمَلاَئِکَةُ وَالرُّوحُ﴾ و هم روح به معنای وحی الهی که ﴿یُلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلَی مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ﴾ که این خدای سبحان روح را بر انبیای الهی القا میکند یعنی وحی الهی را, پس روح گاهی به معنای وحی الهی است, گاهی به معنای فرشته مقرّب است, گاهی هم نفس انسانی آیا مقصود از این روح, روح انسانی است یا آن مَلک مقرّب است یا وحی قرآنی؟
از آن جهت که محور اصلی این بخشهای اخیر سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» دربارهٴ وحی و نبوّت و اینهاست این تأیید میکند که روحِ قرآنی منظور است وحی الهی از آن جهت که در بعضی از شأن نزولها آمده برخی از یهودیها توطئه کردند از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) سؤال کنند که روحِ انسانی چیست؟ چون در تورات خوانده بودند که این «مِن أمر رب» است و هر کسی نمیتواند پاسخ بدهد گفتند اگر پاسخ داد مثلاً ـ معاذ الله ـ معلوم میشود پیامبر نیست و اگر گفت ﴿مِنْ أَمْرِ رَبِّی﴾ معلوم میشود پیامبر است چنین چیزی هم نقل شده بنابراین این میشود روح انسانی. راه دیگری هم باشد برای اینکه منظور از این روح, روح به معنای فرشتهٴ مقرّب باشد آیا جامع اینها ممکن است یا نه؟ سؤال اگر خیلی عمیق باشد ذات اقدس الهی به آنها میفرماید این در سطح جواب شما نیست و از این مطلب سؤال نکنید نظیر ﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْسَاهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ رَبِّی﴾ سؤال میکنند قیامت چه موقع قیام میکند؟ به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود که به آنها بگو ﴿ثَقُلَتْ فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ جریان قیامت آن وقتی است که کلّ این نظام متلاشی میشود ما هم متلاشی میشویم چگونه من از جریان قیامت با شما سخن بگویم و خبردار بکنم ﴿قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ رَبِّی﴾ اگر به آن عظمت و جلال باشد پاسخش شفاف است که ﴿إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ رَبِّی﴾ شما سؤال میکنید قیامت چه موقع قیام میکند؟ چه موقع یک لفظ مرکّب است و سؤالش این است در چه زمانی بازگشتش به امر مرکّب است هم سؤال و هم سائل و هم زمان و زمین برچیده میشود نه جا هست برای اینکه شما سؤال بکنید کجا, نه جا هست برای اینکه سؤال بکنید چه موقع چون چه موقع و کجا رخت برمیبندد ﴿وَالْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ﴾ میشود, ﴿وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ﴾ میشود چه موقع و زمانی نمیماند که ما تاریخ به شما بگوییم جایی نمیماند که ما بگوییم در آنجا جا برداشته میشود, زمان برداشته میشود اینطور نیست که نظیر تاریخ هجری یا میلادی باشد که بگوییم در فلان سال اتفاق میافتد سال و ماه و مجموعهٴ نظام هستی کلاً برچیده میشود ﴿وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ﴾ خب ما در این زمینه چه چیزی بگوییم به شما ﴿قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ رَبِّی لاَ یُجَلِّیهَا لِوَقْتِهَا إِلَّا هُوَ﴾ پس اگر خیلی مهم باشد جریان آن است, اما اگر خیلی مهم نباشد قابل درک باشد دربارهٴ وحی قرآنی باشد خب خیلی از آیات است که دربارهٴ قرآن و وحی قرآنی نازل شده است چگونه خدا میتواند بفرماید: ﴿وَمَا أُوتِیتُم مِّنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلاً﴾ این را مسکوت بگذارد لابد چیزی هست که درکش بسیار دشوار است یا همین ﴿قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَمَا أُوتِیتُم مِّنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلاً﴾ همین جواب است نه سؤال نکنید یعنی روح از عالَم خَلق نیست از عالم امر است قبلاً هم ملاحظه فرمودید که خلق در قرآن کریم دوتا اصطلاح دارد یک اصطلاح که به معنی مطلق آفرینش است که این مقابل ندارد ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ , «کلّ ما صدق علیه أنّه شیء» از مجرّدات و مادّیات, از ارواح انبیا و اولیا تا ارضین سُفلا همه مخلوق خدای سبحان هستند ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾.
یک اصطلاح دیگری در قرآن کریم هست که خَلق در مقابل امر است ﴿أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ﴾ اما آیا این امر به معنی عالَم امر است یا امر به معنی تدبیر و ادارهٴ امور است که خدا خالق است یعنی آفریدگار «له الأمر» یعنی پروردگار, آفرید و تدبیر آنها هم به عهدهٴ اوست هم آفرینش برای اوست, هم پرورش برای اوست آیا امر به این معناست در مقابل خلق است یا به معنای تدبیر است اگر به معنای مقابل عالم خلق باشد این ﴿قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی﴾ میتواند جواب باشد که روح از عالم طبیعت نیست از عالم امر است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
شِفا بودن قرآن نسبت به هر دردی حکم خاصّ خود را دارد
انسان یا عاقل است و اهل بهشت یا جاهل است و اهل جهنّم
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَاراً ﴿82﴾ وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَی الْإِنسَانِ أَعْرَضَ وَنَأَی بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ کَانَ یَئُوساً ﴿83﴾ قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَی شَاکِلَتِهِ فَرَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدَی سَبِیلاً ﴿84﴾ وَیَسْأَلُونَکَ عَنْ الرُّوحِ قُلْ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَمَا أُوتِیتُمْ مِنْ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلاً ﴿85﴾
شِفا بودن قرآن نسبت به هر دردی حکم خاصّ خود را دارد در دردهای علمی, جهلِ علمی بر اساس ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ میشود شناخت قرائت آیات قرآن کریم برای شفای دردِ علمی کافی نیست بلکه تفسیر او, تدبّر او و مانند آن لازم است. پس جهلِ علمی را ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ شفا میبخشد, جهالتِ عملی را ﴿یُزَکِّیهِمْ﴾ درمان میکند این جهلی که معمولاً مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) در برابر عقل قرار داده است این جهلِ علمی نیست انسانی که معصیت میکند جهلِ علمی ندارد جهالتِ علمی دارد اوّلین کتابی که مرحوم کلینی در جلد اول اصول کافی تنظیم کرد کتاب العقل و الجهل است منظور از این جهل, جهالت است نه جهل در مقابل علم. انسان یا عاقل است و اهل بهشت یا جاهل است و اهل جهنّم آن جاهلِ اهل جهنم یا درس خوانده است یا درس نخوانده آن جهلی که در مقابل عقل است مهم است هر کدام از اینها هم درد است قرآن کریم شفای همهٴ این دردهاست شفای جهلِ علمی چه در مسائل اصولی, چه در مسائل فقهی و فرعی با ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ حل میشود آن جهالتِ عملی که به اخلاق برمیگردد در مقابل عقل است نه در مقابل علم آن جهالت را با ﴿یُزَکِّیهِمْ﴾ شفا میبخشد و همچنین مربوط به بحثهای دیگر.
اما شفای از بیماریهای ظاهری را همانطوری که در روایات اهل بیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) آمده است برای این آیات قرآنی معتقداً کسی بخواند آثار خاصّی را دارد نه بر اساس امتحان, بلکه بر اساس اعتقاد, پس ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَاراً﴾ که بحثش گذشت و همین ظالمین کسانیاند که ﴿وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَی الْإِنسَانِ أَعْرَضَ وَنَأَی بِجَانِبِهِ﴾ این نعمتهای مادّی است و آن نعمتهای معنوی با انبیا و اولیا همراه است آنکه در سورهٴ مبارکهٴ «حمد» است ﴿صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾ آن با انبیا و اولیا همراه است که در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» مشخص فرمود که ﴿مَن یُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ﴾ آیه 69 سورهٴ مبارکهٴ «نساء» این است ﴿وَمَن یُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِم مِنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً﴾ که نعمتهای معنوی است که خدا به اینها نعمت عطا کرده است. مشابه این مضمون در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» هست که فرمود خدای سبحان به اینها نعمت داده است اینها کسانیاند که جزء انبیا و اولیای الهیاند آیه 58 سورهٴ مبارکهٴ «مریم» هم مشابه این است ﴿أُولئِکَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِم مِنَ النَّبِیِّینَ مِن ذُرِّیَّةِ آدَمَ وَمِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ﴾ اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «حمد» گفته میشود ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ ٭ صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾ , ﴿أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾ همینهایی هستند که در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» و «مریم» مشخص شده است یعنی انبیا و اولیا و اهل بیت و مؤمنان خاصّی که تابع آنها باشند, خب.
آنگاه فرمود: ﴿إِذَا أَنْعَمْنَا عَلَی الْإِنسَانِ أَعْرَضَ وَنَأَی بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ کَانَ یَئُوساً﴾ انسان چون جزوع هست طبعاً اکثری انسان اینطورند که ﴿إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعاً ٭ إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً ٭ وَإِذَا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً﴾ چون طبعاً, عادتاً اکثر مردم جزوعاند همین که به کمترین مصیبت مبتلا شدند جزع میکنند لذا دربارهٴ جَزَع و شرّ فرمود: ﴿إِذَا مَسَّهُ﴾ همین که برخورد کرد لازم نیست که به او احاطه پیدا کند تعبیر به مَسّ کنایه از قلّت است ﴿وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ کَانَ یَئُوساً﴾ اگر این یأس به معنای عدم لیاقت باشد که خب کفر نیست ملاحظه فرمودید اما اگر خدای ناکرده به این معنا باشد که دیگر در عالم کسی نیست که مشکل ما را حل کند این همان یأس از رحمت خداست که کفر است ﴿لاَ یَیْأَسُ مِن رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ﴾ یعنی اگر کسی به این حد برسد به پوچی که در عالَم ـ معاذ الله ـ کسی نیست که از مشکل ما باخبر باشد یا مشکل ما را بتواند برطرف کند خب این هم مشمول ﴿لاَ یَیْأَسُ مِن رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ﴾ میشود اما اینکه احیاناً برخی از کافران به نعمت سرگرماند نظیر برخی از غربیها با اینکه مسلمان نیستند متنعّماند این در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» در دو آیه آن بحثش گذشت که ﴿وَلاَ تُعْجِبْکَ أَمْوَالُهُمْ وَأَوْلاَدُهُمْ إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ أَن یُعَذِّبَهُم بِهَا فِی الْدُّنْیَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ کَافِرُونَ﴾ که اینها در حقیقت نقمت است نه نعمت مگر آنهایی که حق برای آنها روشن نشده و آن مقداری که برایشان روشن شده عمل میکنند همان حرف معروف محمدعبدو که گفته بود من رفتم غرب و مصر خودمان را هم دیدم غرب هم دیدم آنجا اسلام هست ولی مسلمان نیست, در مصرِ ما مسلمان هست ولی اسلام نیست این حرفی بود که ایشان داشتند در کتابهایش ایشان هم هست, خب اگر واقعاً آنها به همان اندازه که فهمیدند عمل میکنند به همان اندازه هم متنعّماند البته دولتمردانشان غیر از افراد عادیاند دولتمردانشان میبینید که الآن کلّ خاورمیانه را اینها به آتش کشیدند اینها ﴿خَسِرَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةَ﴾ هستند اینها نه در اینها اسلام هست نه مسلماناند, خب.
فرمود: ﴿وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَی الْإِنسَانِ أَعْرَضَ وَنَأَی بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ کَانَ یَئُوساً﴾ حالا که این اقوام و فِرَق و مِلل و نِحل بیان شد فرمود: ﴿قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَی شَاکِلَتِهِ﴾ هر کسی شاکلهٴ خود را خود میسازد و برابر آن شاکله و روش و طریقهٴ خود هم عمل میکند در هر دو کار هم مسئول است هم در ساختار شاکله مسئول است و هم در عمل برابر شاکله مسئول است ما کسی را بر شاکلهٴ بد نیافریدیم و شاکلهٴ بد هم لازمهٴ ذاتی کسی نیست که مجعول نباشد نه لازم ذات است که مجعول نباشد, نه ما بر اساس قضای حَتم به کسی شاکلهٴ بد دادیم و نه اجازه میدهیم کسی آن دستکاری کند و آنچه را که ما دادیم عوض بکند منتها این روبناها گاهی عوض میشود.
پس چهار مطلب است یکی اینکه آنکه ما دادیم فطرت حق است ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «روم» در سورهٴ مبارکهٴ «شمس» هم فرمود: ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ ما این را پاک آفریدیم با ساختار حقگرایی آفریدیم آلوده نبود و آلوده نکردیم به همه هم این طهارت را دادیم.
پرسش:...
پاسخ: در اصل فطرت یکیاند البته درجاتشان فرق میکند, مراتبشان فرق میکند کسی که شیر طیّب و طاهر خورده باشد, پرورشهای صحیح شده باشد, غذای طیّب و طاهر خورده باشد با دیگران فرق میکند مربّی خوبی داشته باشد نظیر مریم(سلام الله علیها) که کفالتش به عهدهٴ زکریا(علیه السلام) بود فرق میکند ولی آن نصاب لازم را که به وسیلهٴ او اشخاص مکلّف میشوند و باید در برابر تکالیف الهی جوابگو باشند به همه داده است البته کسی که استعداد بیشتری دارد خب مسئولیت بیشتری دارد ولی آن لسانِ لازم برای همه هست پس آن مطلب اول ذات اقدس الهی همه را بر اساس فطرت توحیدی آفریده نه اینها «لا بشرط»اند, بیتفاوتاند نه ـ معاذ الله ـ آلوده خلق شدند.
اصل دوم این است که فرمود ما کسی را اجازه نمیدهیم عوض بکند این فطرت را این ﴿لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾ نه خود ما عوض میکنیم نه قدرت دیگری عوض میکند اما دیگری عوض نمیکند برای اینکه توان آن را ندارد, ما عوض نمیکنیم برای اینکه به احسن تقویم آفریدیم ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾ حالا خواه به صورت بلال حبش باشد یا به صورت یوسف(سلام الله علیه) آن احسن تقویمی را که ذات اقدس الهی آفریده همان فطرت توحیدی است دیگر لذا به صورت نفی جنس فرمود: ﴿لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾ نه ما عوض میکنیم نه دیگری, دیگری قدرت ندارد ما هم که بر اساس احسن تقویم خلق کردیم.
و اما آنچه را که شیطان گفته بود که من آنها را اغوا میکنم, اضلال میکنم ﴿لَأُضِلَّنَّهُمْ﴾, ﴿لَأُمَنِّیَنَّهُمْ﴾ , ﴿لَأُغْوِیَنَّهُمْ﴾ ﴿فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللّهِ﴾ آن در روبناست یعنی این فطرت اصلی را ضعیف میکنند این فطرت اصلی را فراموش میکنند به حرف این فطرت اصلی گوش نمیدهند شاکلهٴ دیگر و ساختار دیگر پیدا میکنند وگرنه این قابل تغییر نیست اینکه شیطان گفت ﴿فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللّهِ﴾ در اثر اضلال من تَمنیه من ﴿لَأُمَنِّیَنَّهُمْ﴾ من در حوزهٴ اُمنیه و آرزو و آمال و آرمان اینها تصرّف میکنم اینها آرمانگرای بیجهت میشوند, آرزوخواه بیجهت میشوند در اثر غوایت و ضلالت خلقت خدا را تغییر میدهند یعنی در روبنا, بله این میشود در حدّ اینکه ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾ میشود آن فطرت را فراموش میکنند به یاد فطرت نیستند ﴿نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾ دامنگیرشان میشود و مانند آن.
پرسش: اگر قابل تغییر نیست پس خلود بعضیها در جهنم به خاطر چیست؟
پاسخ: خلود در جهنم برای آن است که اینها کفری پیدا کردند این کفر زایل نیست آن اصلی ثابت است این خلود هم تأیید میکند که آن فطرت محفوظ است اگر آن فطرت از بین برود و اینها طبعاً بشوند یک حیوان درنده یا مار و عقرب جهنّمی خب آن دیگر عذاب نیست میشود عزم آنکه گرفتار این مشکل شدند که خیال کردند بعد از مدّتی انسان عادت میکند رنج نمیبرد غفلت کردند از اینکه آن صاحبخانهٴ اصلی که در دنیا فراموش شده بود تدسیس شده بود, دسیسه شده بود, ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾ او صاحبخانهٴ اصلی است دارد رنج میبرد و خلود را هم او توجیه میکند و از مهمترین مسائل توجیه خلود عذاب و عدم تبدیل عذاب به عزم همین است که آن سرمایهٴ اصلی هست یعنی انسانیّت انسان محفوظ است و بیچاره دارد میسوزد آن هم که او فراهم کرده یک امر ثابتی است چون برای او مَلکه شده دیگر بعد از مرگ هم که جا برای توبه نیست تا اینها را مَلکهزدایی را رفع کند آن بیان نورانی حضرت امام صادق(سلام الله علیه) که در رسائل مرحوم شیخ آمده که سؤال کردند این شخص موقّتاً در حدود شصت, هفتاد سال مثلاً معصیت کرده چرا برای ابد باید بسوزد؟ حضرت در جواب فرمود این نیّتش این بود که تا ابد هم بماند معصیت بکند این روایتی که مرحوم شیخ(رضوان الله علیه) در رسائل نقل کرده, خب این در حدّی که مشکل تجرّی حل بشود در کتاب اصول آمده اما همچنان آن سؤال باقی است که خب شما همهٴ شما فقها(رضوان الله علیهم اجمعین) فتوا دادید که گناه ناکرده را کیفر نمیدهند و نیّتش این است که اگر باشد معصیت بکند شما که این را گناه نمیدانید این چطوری نه تنها میسوزد بلکه دائماً میسوزد از این به بعد دیگر مرز رسائل و اینها نیست این حرفها این یک رذیلت است و ثابت است و زوالناپذیر اگر زوالناپذیر است عذاب زوالناپذیر میخواهد.
پرسش: بعضیها میگویند احادیثی که دربارهٴ نیّت آمده برای اهل سنّت است.
پاسخ: نه خب, خلود؟
پرسش: نه احادیثی که دربارهٴ نیّت است اصلاً برای اهل سنّت است.
پاسخ: نه, بالأخره این خلود که بیان قرآن کریم است و در روایات ما هم هست که این شخص در مدّت محدودی گناه کرده چرا عذابش نامحدود است؟ خلود عذاب نه تبدیل عذاب به عزم, بعضی خواستند از این دشواری علمی فاصله بگیرند گفتند انسان بعد از مدّتی عادت میکند دیگر عذاب نیست. این سخن ناصواب است عذاب یا گاهی ممکن است انسان بگوید که یک گناه موقّت ممکن است انسان را برای ابد محروم بکند مثل اینکه انسان چشم خودش را کور میکند ولی برای ابد نمیبیند اینها جوابهای ابتدایی است خب حالا کسی که چشمش را کور کرده درست است برای ابد نمیبیند اما این دیگر عذاب نیست چون خیلی از مواقع هست همین افراد نابیناها قاه قاه میخندند و لذّت میبرند اما دائماً بسوزد نیست بله دائماً نمیبیند اما دائماً بسوزد, دائماً در رنج باشد ما نمونهاش را در عالَم نداریم.
به هر تقدیر آنجا آن شاکله نه ذات اقدس الهی به اینها داد نه لازمهٴ ذاتی اینهاست.
پرسش:...
پاسخ: این طبعاً این است, طبعاً همینطور است اما یعنی غالباً و طبعاً همینطور است عدهٴ زیادی را استثنا کرده ﴿إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ﴾ طبع انسان اینطور است این در بحثهای ﴿لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ﴾ و مانند آن گذشت یک توجیه خوبی هم سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) داشتند که بیش از پنجاه آیه در مذمّت انسان است انسان هلوع است, انسان جزوع است, انسان منوع است, انسان قتور است, ﴿کَانَ الْإِنسَانُ أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلاً﴾ این بیش از پنجاه آیه در مذمّت انسان است و اما آیاتی هم در فضیلت و عظمت انسان است همهٴ آن فضایل به فطرت برمیگردد که ﴿إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ ٭ فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾ همه به آن برمیگردد و همهٴ رذایل هم به ﴿إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ﴾ برمیگردد این انسان چون یک جنبهٴ طینی و حمأ مسنون و امثال ذلک دارد این بخشاش نه طینِ او و بدنِ او این بخش از انسانیّت او که به طین وابسته است به طبیعت وابسته است آن پنجاه, شصت آیه مذمّت برای تودهٴ آنهاست اما آن بخشهایی که ﴿کَرَّمْنَا﴾ دارد, ﴿أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾ دارد فضایل فراوانی را برای انسان ذکر میکند این برای ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾ است و امثال ذلک ﴿کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ﴾ است, ﴿أَیَّدَهُم بِروحٍ مِنْهُ﴾ است و مانند آن.
بنابراین این شاکله و ساختار روبنا این نه عین ذات است نه جزء ذات است و نه با قضا و قَدر حتمیِ ذات اقدس الهی جعل شده است این دستساز خود انسان است وقتی ملکه شد دیگر دستبردار نیست لذا فرمود: ﴿کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَی شَاکِلَتِهِ﴾ این شاکله همان است که میتواند مصداق ﴿فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللّهِ﴾ باشد وگرنه آن فطرت اصلی به صورت «لای» نفی جنس تبدیلناپذیری او اعلام شده است ﴿لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾ است شاکله قابل تغییر است, قابل احداث است, قابل توبه است, قابل تبدیل است, قابل تکمیل است, قابل تضعیف ﴿کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَی شَاکِلَتِهِ﴾ بعضی بدند بعضی بدتر, بعضی خوباند بعضی خوبتر فرمود: ﴿فَرَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدَی سَبِیلاً﴾ این ﴿أَهْدَی﴾ نسبت به بعضیها افعل تعیین است, نسبت به بعضیها افعل تفضیل است خدا میداند که چه کسی هدایت شدهتر است آن در صورتی که هر دو در مسیر حق باشند یکی بالاتر, یکی میانی اما اگر یکی حق بود یکی باطل, یکی صِدق بود دیگری کذب دیگر اهدای تعیینی است نظیر ﴿أُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ است نه اهدای تفضیلی. ﴿فَرَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدَی سَبِیلاً﴾ این فِرَق آنها که ضالّاند خدا میداند آنها که اضلّاند خدا میداند, آنها که مهتدیاند خدا میداند آنها که اهدا هستند خدا میداند یعنی هر روشی را که انتخاب بکنند ذات اقدس الهی میداند برابر همانها هم اینها را کیفر میدهد ﴿قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَی شَاکِلَتِهِ﴾ این شاکله هم یکبار در قرآن کریم استعمال شده است گرچه بار دیگری که استعمال شده کلمهٴ شَکل است که در «ص» است ﴿وَآخَرُ مِن شَکْلِهِ أَزْوَاجٌ﴾ وگرنه شاکله بیش از یکبار در قرآن کریم نیامده, خب.
پرسش:...
پاسخ: انسان فطرتاً به طرف خیر گرایش دارد طبیعتاً که به عالم طبع برمیگردد با حس برمیگردد با بدن باید کار بکند غالب این آیاتی که بیش از پنجاه مورد نزدیک شصت مورد است که ﴿ظَلُوم﴾ است, ﴿جَهُول﴾ است, ﴿هَلُوعاً﴾ است, ﴿مَنُوعاً﴾ است, ﴿جَزُوعاً﴾ است, ﴿أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلاً﴾ است, ﴿قَتُوراً﴾ است, «بَخیل» است اینها به آن جنبهٴ ارتباطش با طبیعت برمیگردد که اگر جنبهاش را با طبیعت تعدیل بکند آن قسمت فطرت راحت است این جهاد در درون هست دیگر بین این قسمت با آن قسمت.
پرسش:...
پاسخ: نه, انسان با این سرمایه خلق شده است که درک میکند که خدا حق است ﴿لَا شَرِیکَ لَهُ﴾ , معاد حق است ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ این درک را ذات اقدس الهی به انسان داد انسان در دنیا مادامی که سرگرم طبیعت است توجه به آن درک ندارد چون توجه به آن درک ندارد درد را احساس نمیکند چرا آدم مَست درد را احساس نمیکند چرا با تخدیر عضو که بیحسّی موضعی است یا بیهوش کردن کلّ بدن که انسان کلاً در اتاق عمل بیهوش است این بدن را قطعه قطعه میکنند, ارباً اربا میکنند و انسان درد را احساس نمیکند اگر یک آدم وارستهای باشد در همان حال ممکن است خوابِ خوب هم ببیند رابطهٴ روح با بدن به وسیلهٴ اینکه بدن از کار افتاد ضعیف میشود آن روح در دیار مرسلات خودش دارد حرکت میکند این بدن را قطعه قطعه میکنند چون رابطهٴ روح با بدن به وسیلهٴ بدن حفظ میشود این تخدیر شده است درد را احساس نمیکند خیلیها هستند که در اتاق عملاند دارند بدنش را قطعه قطعه میکنند اما بیچارهها درک نمیکنند الآن اگر کسی یک مراسم جشنی داشته باشد برای پسرش یا برادرش صبح تا غروب به فکر استقبال مهمانان و بدرقه مهمانان و پذیرایی مهمانان است مسرور هم هست غروب که مهمانها رفتند همه بدرقه شدند این دفعتاً میبیند پایش میسوزد کفشش را نگاه میکند میبینید میخی که در کفشش بود جوراب را پاره کرده پا را پاره کرده خون آمده خون کفش را گرفته و او اصلاً توجه نمیکرد این خون که الآن نیامده چون او حواسش, توجّهش به جای دیگر بود به درد پا توجّه نکرده بود خیلیها هستند ﴿إِنَّهُمْ لَفِی سْکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ﴾ مَست دنیایاند چه چیزی تهیه کنند, چه چیزی بخورند گرفتار اجوفیناند وقتی مُردند دفعتاً میبینند ﴿فَإِذَا هُمْ خَامِدُونَ﴾ , ﴿ثُمَّ فِی النَّارِ یُسْجَرُونَ﴾ , «فَإذا هم کذا و کذا و کذا» اینطور است این فطرت بیچاره نمیسوزد این انسان است که میسوزد منتها این فطرت مجرای درک انسان است اگر کسی درک نداشته باشد که سوزشی ندارد که وقتی به هوش آمدند میبینند دارند میسوزند, خب.
پرسش:...
پاسخ: آن برق آن آتش هم ﴿یُسَبِّحُ﴾, آن مار و عقرب هم ﴿یُسَبِّحُ﴾, آن چوب هم ﴿یُسَبِّحُ﴾.
پرسش: طبیعی انسان است.
پاسخ: طبیعی هم همینطور است آن تسبیح تکوینی و ملکوتی در آتش هم هست در سم هم هست این منافات ندارد که بعضیها نسبت به بعضیها زیانبار باشند آن سنگی که سرِ کسی را میشکند هم سر تسبیحگوی حق است هم آن سنگ در مسئلهٴ تکوین حساب دیگری دارد, خب.
پس ﴿قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَی شَاکِلَتِهِ﴾ و این شاکله متعدّد است ولی فطرت واحد است و شاکله جزء ساختار خود آدم است پس آن سخنی که جناب فخررازی و امثال ذلک دارد که نفوس ذاتاً متفاوتاند این ناصواب است البته درجاتشان فرق میکند اما نصاب لازم تکلیف را همه دارند آن اصل تکلیف را که اعتقاد به اصول دین و عمل به فروع دین که برای همهٴ ما روشن است نصاب لازم را برای اصول دین و فروع دین همهٴ انسانهای مکلّف دارند البته بعضیها خیلی برترش را دارند در برابر آن نعمتی که خدا به آنها داده مسئولیت دیگری دارند مثل اینکه بر وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نماز شب واجب بود و برخی از کارهای دیگر هم واجب بود که بر دیگران واجب نیست, خب.
﴿قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَی شَاکِلَتِهِ فَرَبُّکُمْ أَعْلَمُ﴾ این با «فاء» تفریع شما هر کاری بکنید تحت علم الهی است دیگر ضلالت و هدایت, اهدا و اضل همهٴ اینها تحت علم خداست که چه راهی را انتخاب کردی.
پرسش:...
پاسخ: آن هم همینطور است آن نصاب اصلی را دارد ممکن است به اوج کمالات نرسد اما اصلِ اینکه توحید را بپذیرد, نبوّت را بپذیرد, وحی را بپذیرد, درک دارد مثل دیگران است در این جهت فرقی ندارد که بله, آن مقامات والا را کمتر میرسند, خب.
بعد فرمود: ﴿وَیَسْأَلُونَکَ عَنْ الرُّوحِ قُلْ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَمَا أُوتِیتُمْ مِنْ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلاً﴾ این هم از غُرر آیات این سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» است سؤال هم همانطوری که قبلاً ملاحظه فرمودید گاهی سؤال استفهامی است, گاهی استعطایی است, گاهی اعتراضی. سؤال استفهامی همین است که مطلبی برای او روشن نیست از کسی میپرسد که این مطلب چیست این لفظ معنایش چیست آن مدّعا با چه اثبات میشود و مانند آن نظیر ﴿فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُم لاَ تَعْلَمُونَ﴾ که سؤال استفهامی است. سؤال استعطایی یعنی درخواست چیزی ﴿یَسْأَلُهُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ همه از خدای سبحان عطا و عطیّه طلب میکنند از انسان سَخی چیزی میطلبند آن سؤالی که فقیر از غنی دارد سؤال استعطایی است یعنی درخواست عطا, سؤال اعتراضی همین است که در قانون اساسی آمده که مجلس از فلان وزیر سؤال کرده یعنی او را زیر سؤال برده این زیر سؤال بردن یک نحوه اعتراض است که این در قرآن کریم به صورتهای گوناگون ظهور شده ﴿وَقِفُوهُمْ﴾, ﴿قِفُوهُمْ﴾ یعنی بازداشتشان کنید, چرا؟ ﴿إِنَّهُم مَّسْؤُلُونَ﴾ اینها را بازداشت کنید اینها زیر سؤالاند این سؤال سوم قرآنی سؤال اعتراضی است اگر گفتند مجلس سؤال کرده یعنی آن وزیر را زیر سؤال برده بعد از سؤال هم استیضاح است بعدش هم رأی اعتماد اینها همه مراحل اعتراضی است نه سؤال استفهامی, سؤال استفهامی را در کمیسیون تحقیق و پژوهش و اینها دارند یک سؤال استفهامی است اما وقتی به جایی نرسیدند آن مسئول را زیر سؤال میبرند اینکه ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُلُونَ﴾ یعنی اینها زیر سؤال رفتند در این قسمت سؤال استفهامی مراد است ﴿وَیَسْأَلُونَکَ عَنْ الرُّوحِ﴾ نظیر ﴿یَسْألونَکَ عَنِ الْأَهِلَّةِ﴾ , ﴿یَسْأَلُونَکَ عَنِ المَحِیضِ﴾ , «یَسْأَلونک عن کذا و کذا» اینجا هم سؤال میکنند که روح چیست؟ پس سؤال در بین اقسام سهگانهٴ سؤال مقصود سؤال استفهامی است نه استعطایی و نه اعتراضی.
اما عمده اینکه روح چیست؟ در قرآن کریم هم نفس انسانی و آنچه که حقیقت انسان را تشکیل میدهد و قِوام انسان به اوست به روح تعبیر شده است که ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی﴾ من روحی که منصوب به خودم هست به انسان افاضه کردم هم روحِ به معنای فرشته است که ﴿تَنَزَّلُ الْمَلاَئِکَةُ وَالرُّوحُ﴾ و هم روح به معنای وحی الهی که ﴿یُلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلَی مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ﴾ که این خدای سبحان روح را بر انبیای الهی القا میکند یعنی وحی الهی را, پس روح گاهی به معنای وحی الهی است, گاهی به معنای فرشته مقرّب است, گاهی هم نفس انسانی آیا مقصود از این روح, روح انسانی است یا آن مَلک مقرّب است یا وحی قرآنی؟
از آن جهت که محور اصلی این بخشهای اخیر سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» دربارهٴ وحی و نبوّت و اینهاست این تأیید میکند که روحِ قرآنی منظور است وحی الهی از آن جهت که در بعضی از شأن نزولها آمده برخی از یهودیها توطئه کردند از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) سؤال کنند که روحِ انسانی چیست؟ چون در تورات خوانده بودند که این «مِن أمر رب» است و هر کسی نمیتواند پاسخ بدهد گفتند اگر پاسخ داد مثلاً ـ معاذ الله ـ معلوم میشود پیامبر نیست و اگر گفت ﴿مِنْ أَمْرِ رَبِّی﴾ معلوم میشود پیامبر است چنین چیزی هم نقل شده بنابراین این میشود روح انسانی. راه دیگری هم باشد برای اینکه منظور از این روح, روح به معنای فرشتهٴ مقرّب باشد آیا جامع اینها ممکن است یا نه؟ سؤال اگر خیلی عمیق باشد ذات اقدس الهی به آنها میفرماید این در سطح جواب شما نیست و از این مطلب سؤال نکنید نظیر ﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْسَاهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ رَبِّی﴾ سؤال میکنند قیامت چه موقع قیام میکند؟ به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود که به آنها بگو ﴿ثَقُلَتْ فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ جریان قیامت آن وقتی است که کلّ این نظام متلاشی میشود ما هم متلاشی میشویم چگونه من از جریان قیامت با شما سخن بگویم و خبردار بکنم ﴿قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ رَبِّی﴾ اگر به آن عظمت و جلال باشد پاسخش شفاف است که ﴿إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ رَبِّی﴾ شما سؤال میکنید قیامت چه موقع قیام میکند؟ چه موقع یک لفظ مرکّب است و سؤالش این است در چه زمانی بازگشتش به امر مرکّب است هم سؤال و هم سائل و هم زمان و زمین برچیده میشود نه جا هست برای اینکه شما سؤال بکنید کجا, نه جا هست برای اینکه سؤال بکنید چه موقع چون چه موقع و کجا رخت برمیبندد ﴿وَالْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ﴾ میشود, ﴿وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ﴾ میشود چه موقع و زمانی نمیماند که ما تاریخ به شما بگوییم جایی نمیماند که ما بگوییم در آنجا جا برداشته میشود, زمان برداشته میشود اینطور نیست که نظیر تاریخ هجری یا میلادی باشد که بگوییم در فلان سال اتفاق میافتد سال و ماه و مجموعهٴ نظام هستی کلاً برچیده میشود ﴿وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ﴾ خب ما در این زمینه چه چیزی بگوییم به شما ﴿قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ رَبِّی لاَ یُجَلِّیهَا لِوَقْتِهَا إِلَّا هُوَ﴾ پس اگر خیلی مهم باشد جریان آن است, اما اگر خیلی مهم نباشد قابل درک باشد دربارهٴ وحی قرآنی باشد خب خیلی از آیات است که دربارهٴ قرآن و وحی قرآنی نازل شده است چگونه خدا میتواند بفرماید: ﴿وَمَا أُوتِیتُم مِّنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلاً﴾ این را مسکوت بگذارد لابد چیزی هست که درکش بسیار دشوار است یا همین ﴿قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَمَا أُوتِیتُم مِّنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلاً﴾ همین جواب است نه سؤال نکنید یعنی روح از عالَم خَلق نیست از عالم امر است قبلاً هم ملاحظه فرمودید که خلق در قرآن کریم دوتا اصطلاح دارد یک اصطلاح که به معنی مطلق آفرینش است که این مقابل ندارد ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ , «کلّ ما صدق علیه أنّه شیء» از مجرّدات و مادّیات, از ارواح انبیا و اولیا تا ارضین سُفلا همه مخلوق خدای سبحان هستند ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾.
یک اصطلاح دیگری در قرآن کریم هست که خَلق در مقابل امر است ﴿أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ﴾ اما آیا این امر به معنی عالَم امر است یا امر به معنی تدبیر و ادارهٴ امور است که خدا خالق است یعنی آفریدگار «له الأمر» یعنی پروردگار, آفرید و تدبیر آنها هم به عهدهٴ اوست هم آفرینش برای اوست, هم پرورش برای اوست آیا امر به این معناست در مقابل خلق است یا به معنای تدبیر است اگر به معنای مقابل عالم خلق باشد این ﴿قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی﴾ میتواند جواب باشد که روح از عالم طبیعت نیست از عالم امر است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است