display result search
منو
تفسیر آیات 84 و 85 سوره اسراء _ بخش اول

تفسیر آیات 84 و 85 سوره اسراء _ بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 25 دقیقه مدت قطعه
  • 14 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 84 و 85 سوره اسراء _ بخش اول"
احکام و قوانین اسلام تساوی نفوس را در عصر خلقت می‌فهمانند
مجاری ادراک (سمع و بصر و قلب) را خدا عطا کرد برای عالم شدن



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَی شَاکِلَتِهِ فَرَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدَی سَبِیلاً ﴿84﴾ وَیَسْأَلُونَکَ عَنْ الرُّوحِ قُلْ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَمَا أُوتِیتُمْ مِنْ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلاً ﴿85﴾

در جریان شاکله جناب فخررازی و هم‌فکرانشان معتقدند که انسان دارای نفوس متفاوت است ارواح متفاوت‌اند, حقایقشان متفاوت است بعضی به طرف خیر بعضی به طرف شرّ, بعضی حَسن بعضی قبیح این نفوس متفاوت وقتی به ابدان تعلّق گرفتند بعضیها مؤمن‌اند و بعضیها کافر. دو قول در مسئله را جناب فخررازی نقل می‌کند قول اول این است که این نفوس متفاوت‌اند و همین را اختیار می‌کند, قول دوم آن است که نفوس در حقیقت انسانیّت یکسان‌اند و تفاوتشان عرضی است و می‌فرماید مختار همان قول اول است و هدایت بعضی و ضلالت بعضی مربوط به تفاوت شاکله و جوهرهٴ هستی آنهاست با این مبنای جبری که اشاعره قائل‌اند هماهنگ است لکن این سخن ناصواب است زیرا آیات فراوانی تساوی نفوس را می‌فهماند, احکام و قوانین اسلام تساوی نفوس را در عصر خلقت می‌فهمانند اگر تفاوتی هست عرضی است و در ساختار جوهری دخیل نیست.

بیان ذلک این است که از آیاتی نظیر ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئاً﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» گذشت به خوبی برمی‌آید که انسان در بدأ پیدایشش از لحاظ علوم رایج حوزه و دانشگاه و مانند آن خالی است مجاری ادراک را که سمع و بصر و قلب است خدا عطا کرد تا از راه شنیدن و مطالعه و گوش دادن و فکر کردن عالِم بشود این عصارهٴ آیهٴ سورهٴ «نحل» است که ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئاً﴾ اینها علوم مهمان‌اند که بعدها وارد نفس می‌شوند. از آیه سورهٴ مبارکهٴ «شمس» برمی‌آید که یک علوم میزبان و صاحب‌خانه‌ای را خدای سبحان به هر کسی عطا کرده است فرمود: ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ ذات اقدس الهی بدیِ بد و خوبیِ خوب را به انسانها الهام کرد و انسان با این نفس مُلهمه به دنیا آمده است به بدن تعلّق گرفته این‌چنین نیست که از بدیِ ظلم باخبر نباشد, از خوبی عدل باخبر نباشد همان‌طوری که خدای سبحان به انسان شامّه‌ای داد که این شامّه بوی بد و خوب را تشخیص می‌دهد, به او سامعه‌ای داد که آهنگ بد و خوب را تشخیص داد, به او ذائقه‌ای داد که غذای بد و خوب را تشخیص می‌دهد, به او فطرتی داد و نفسی اهدا کرد که حُسن عدل و قُبح ظلم را می‌فهمد این هم دو مطلب.
دربارهٴ گرایش فرمود گرایش انسان این‌چنین نیست که مثل دانش او باشد او عدل را خوبی عدل را می‌فهمد و بدی ظلم را می‌فهمد علمش به عدل و ظلم یکسان است اما گرایش او به این دو یکسان نیست به یک طرف مایل است آن آیه فطرت است که در سورهٴ مبارکهٴ «روم» مشخص فرمود: ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾ این اصل سوم, اصل سوم یعنی اصل سوم تا کسی این اصول را از هم جدا نکند نتیجه‌گیری‌اش آسان نیست. در اصل سوم می‌فهماند که گرایش فرق می‌کند در اصل دوم دارد دانش فرق نمی‌کند او بدی را می‌فهمد همان‌طوری که می‌فرماید خوبی را می‌فهمد اما میلش به بد و خوب یکسان نیست مثل اینکه ذائقه بد و خوب را تشخیص می‌دهد اما میلش به هر دو که یکسان نیست سامعه می‌فهمد آهنگ گوش‌خراش با آن آهنگ گوش‌نواز فرقشان چیست ولی میلش به یک طرف است.
پس اصل اول آن است که انسان در علوم حصولی نظیر صنایع و حِرَف و امثال ذلک هیچ چیزی نمی‌داند بعد باید یاد بگیرد مجاری ادراکش هم آن است, اصل دوم آن است که از نظر مسائل ارزشی با سرمایه خلق شده است با علم میزبان خلق شده است خدا فجور و تقوا را به او الهام کرده است اصل سوم آن است که درست است که دانشش نسبت به این دو گروه یکسان است اما گرایشش یکسان نیست ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾ او این بچه را رها بکنی به طرف صِدق می‌رود این‌چنین نیست که راستی و دروغ برای او یکسان باشد دروغ را بعد یاد می‌گیرد, خیانت را بعد یاد می‌گیرد اوّلین حرفی که می‌زند راست است دیگر گرایش انسان به طرف فجور و تقوا یکسان نیست گرایش انسان به طرف تقواست دانشش نسبت به هر دو علی‌السواست هم می‌داند عدل حَسن است, هم می‌داند ظلم قبیح است هر دو را علی‌السوا می‌داند اما میلش به عدل است و از ظلم رنج می‌برد این سه اصل, سه اصل یعنی سه اصل.
خدا غریق رحمت کند مرحوم شهید را ایشان در این آداب ‌المتعلّمین فی مفید و مستفیض نوشته طلبه حتماً باید یک مقدار ریاضی بخواند تا بتواند مطلب یک, دو, سه تا از این صفحه چندتا مطلب در نیامده نفهمد ملاّ نخواهد شد این کتاب این صفحه چندتا مطلب دارد فرق این پنج‌تا مطلب با هم چیست, کدام اصل است کدام فرع, کدام مبناست کدام روبناست گفت حتماً طلبه یک مقدار ریاضی باید بخواند که فکرش فکر ریاضی بشود یک را از دو جدا بکند تا این‌چنین نکند ملاّ نمی‌شود این سه اصل باید مشخص بشود تا به اصول بعدی برسیم این همه یکسان است. آیات دیگر می‌گوید که قانونی که برای هدایت بشر آمده است علی وزانٍ واحد است این اصل چهارم, این‌چنین نیست که بعضیها به بعضی امور مکلّف باشند بعضی مکلّف نباشند همه در برابر قوانین اسلامی مکلّف‌اند و قانون همه هم یکی است اگر نماز است برای همه است و اگر روزه است برای همه است و اگر حج و زکات است برای همه است و هر کسی در هر حالتی که باشد حکم آن حالت خاص را دارد پس قوانین اسلام, احکام اسلام برای همه علی وزان واحد است این هم از این.
تخلّفی که شده محاکم قضایی برای همه علی وزان واحد است این‌طور نیست که یک قانون برای جرمی این قدر باشد با همان جرم برای مجرم دیگر طور دیگر باشد اگر زمانها فرق می‌کند برای همه فرق می‌کند, اگر مکانها فرق می‌کند برای همه فرق می‌کند اگر گفتند ماههای حرام جریمهٴ سنگین‌تری دارد برای همه دارد, اگر گفتند حرمها جریمهٴ سنگین‌تری دارد برای همه دارد قوانین قضایی و محاکم شرعی برای همهٴ مردم علی وزان واحد است این هم یک اصل. جریان برزخ و ساهرهٴ قیامت و بهشت و جهنم هم برای همه یکسان است هر کسی در برابر عمل خودش عملِ قلبی و قالبی علی وزان واحد محکوم است و مطرح است. این اصول را که پنج, شش اصل مشترکِ مستفاد از قرآن کریم به دست بیاوریم معلوم می‌شود که انسانها نمی‌توانند حقایق گوناگون داشته باشند اگر حقایق گوناگون دارند چگونه احکام مساوی, محاکم مساوی, پاداش و کیفر مساوی دارند لابد حقایقشان یکی است اصولی هم که مسئله اختیار را ثابت می‌کند ﴿قُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّکُمْ فَمَن شَاءَ فَلْیُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْیَکُفُرْ﴾ علی وزان واحد است, ﴿إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِراً وَإِمَّا کَفُوراً﴾ علی وزان واحد است, ﴿لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ﴾ که هر گونه جبری را نفی می‌کند علی وزان واحد است پس همگان مختارند, همگان آزادند, همگان از اکراه مصون‌اند, همگان از جبر مصون‌اند قوانین همه یکی, محاکم همه یکی, پاداش و کیفر هم یکی این نشان می‌دهد که بستر انسانیّت که نفس انسانی است واحد است نعم, شاکله‌ها فرق می‌کند این شاکله ساختهٴ خود آدم است شاکله این ساختهٴ پدر و مادر اوست, شاکله ساختهٴ محیط اوست اما هیچ کدام از این شواکل اختیار را از انسان نمی‌گیرد درست است ممکن است او را با دشواری همراه بکند ولی او همچنان مختار هست البته اگر کسی با صعوبت و دشواری مبارزه کرد به کمال برتر رسید پاداش بیشتری می‌گیرد این اصل کلّی برای همه است اما این‌چنین نیست که شاکله‌ها فرق بکند, گوهرها فرق بکند بعضی به طرف خیر ذاتاً مایل باشد یا قضای الهی افرادی را به طرف خیر بکشاند, افرادی را به طرف شرّ بکشاند بدون اختیار آنها, بدون ارادهٴ آنها این‌چنین نیست انسان در تمام حالات مختار است آن معصوم هم مختارانه معصوم است, آن عاصی هم مختارانه عاصی است.
مطلب دیگر اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» و همچنین «نحل» این مضمون گذشت که ذات اقدس الهی دربارهٴ عده‌ای که حلال و حرام برای آنها یکسان است فرمود شیطان دربارهٴ اینها با این اصل رفتار می‌کند ﴿وَشَارِکْهُمْ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ﴾ , ﴿شَارِکْهُمْ فِی الْأَمْوَالِ﴾ اگر کسی به سوء اختیار خودش به طرف ربا و رشوه و امثال ذلک رفت شیطان شریک مال اوست چون حرام را وارد کرده, اگر کسی چشمِ ناپاک دارد نامحرمی را در خیابان ببیند با همان انگیزه در بستر با محرم خودش نکاح می‌کند آن فرزند گرفتار «وشارکهم فی الأولاد» می‌شود بعد از امام(سلام الله علیه) سؤال کردند چطوری انسان شریک ولد می‌شود این شخص هم پسر زید است هم پسر شیطان فرمود راهش همان است ﴿وَشَارِکْهُمْ فِی الْأَمْوَالِ﴾ راهش مشخص است ﴿وَالْأَوْلاَدِ﴾ راهش مشخص است ﴿وَشَارِکْهُمْ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ﴾, خب اگر کسی با سوء اختیار خودش که این کج‌راهه را رفته آن طفلی هم که به دنیا می‌آید در قیامت از پدر انتقام می‌گیرد ولی اختیارش همچنان محفوظ است آن نصاب کلّی را داراست البته سخت است چنین بچه‌ها به مقامات اولیا برسد ولی اصلِ آن اختیار و آن نصاب لازم که فطرت الهی است ﴿لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾ آن هرگز عوض نمی‌شود احکام اوّلیه هم برای او محفوظ است.
بنابراین وقتی که از وجود مبارک امام(سلام الله علیه) سؤال می‌کنند که «الشقیّ مِن شقیّ فی بطن اُمّه» یعنی چه این روایت درباره شقی است دربارهٴ سعید نیست آنکه مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در کتاب شریف توحید نقل می‌کنند این است که بارها هم این حدیث شریف خوانده شد وجود مبارک حضرت(سلام الله علیه) فرمود که معنای «الشقیّ من شقیّ فی بطن اُمّه» این است که وقتی کودک در زِهدان مادر هست ذات اقدس الهی می‌داند این وقتی که به دنیا آمده به سوء اختیار خودش با اینکه می‌تواند کج‌راه نرود عملِ گناه می‌کند «إنّه سیعمل عمل الأشقیاء» فرمود معنای «الشقیّ من شقیّ فی بطن اُمّه» این نیست که در رَحِم که هست قضا و قدر این‌چنین رقم خورده که الاّ و لابد او باید بیراهه برود این‌چنین نیست معنایش این است که «إنّ الله سبحانه و تعالی یعلم» که این شخص «إذا تولَّدَ» این شخص «سیعمل أعمال الأشقیاء» قهراً «السعید من سعد فی بطن امّه» هم معنایش همین است پس برای همیشه انسان آزاد است, برای همیشه ﴿لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ﴾ هست, برای همیشه ﴿قُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّکُمْ فَمَن شَاءَ فَلْیُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْیَکُفُرْ﴾ هست, برای همیشه ﴿إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ﴾ هست, ﴿وَهَدَیْنَاهُ النَّجْدَیْنِ﴾ هست و مانند آن.
پس این شاکله را خود انسان یا ساختار درونی او را پدر و مادر و مانند این می‌سازد این روایت نورانی هم از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) هست هم مرحوم صاحب وسائل (رضوان الله علیه) در کتاب مکاسب محرمه نقل کرد هم در جوامع روایی ما هست که حضرت فرمود: «کسب الحرام یَبین فی الذریّة» بالأخره مال حرام در ذریّه ظهور می‌کند چه رسد به فرزند اول و دوم, خب بالأخره همین است که نطفه می‌شود, همین است که بعد به صورت فرزند در می‌آید دیگر حضرت فرمود: «کسب الحرام یَبین فی الذریّة» خب این پدر مؤثر است و مقصّر, مادر مؤثر است و مقصّر لکن اختیار را از کودک نمی‌گیرند, بنابراین شاکله را خود انسان می‌سازد زمینه‌اش را البته محیط و غذای پدر و مادر و اینها فراهم می‌‌کند ولی هیچ کدام از اینها باعث سلب اختیار نمی‌شود برای اینکه اگر انسان مجبور می‌شد آن اصول کلّیه محکَّم نبود آن اصول کلیّه نشان می‌دهد که قانون همه یکی, محاکم همه یکی, پاداش و کیفر همه یکی, بهشت و جهنّم همه یکی معلوم می‌شود اصلْ واحد است و هیچ کسی در کار خودش مجبور نیست.
این سخن جناب فخررازی بر اساس همان مکتب باطل جبر اشعری نشأت گرفته است که ایشان بعد از اینکه دو قول نقل کرد فرمود: «و المختار عندی القسم الأول» که نفوس در جوارحشان مختلف است. مرحوم امین‌الاسلام(رضوان الله علیه) دارد که این آیه اَرجا آیه‌ای است که در قرآن کریم است البته به نظر بعضیها چون بعضیها ارجا آیه را آیات دیگر می‌دانند امیدبخش‌ترین آیه این آیه است آنها که شاکلهٴ خود را با فطرت الهی هماهنگ کردند و هماهنگ نگه داشتند البته برای آنها خیلی امیدبخش است.
پرسش:...
پاسخ: نه, ساختار بدنی‌اش این است ابزار ناقص در دست اوست آنکه عطا می‌کند ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾ است, ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾ آن دیگر آلوده نیست منتها او وقتی وارد محیط آلوده شد ابزارش سخت است دیگر.
پرسش:...
پاسخ: خیلی آسان برمی‌گردد یعنی اگر بخواهد توبه کند از آن طرف فیض ذات اقدس الهی فراوان است دیگر برای او دشوار است اما نسبت به ذات اقدس الهی که «مقلّب القلوب و الأبصار» است که سخت نیست اگر توبه کرد جدّاّ برگشت خدای سبحان ﴿فَأَمَّا مَنْ أَعْطَی وَاتَّقَی ٭ وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَی ٭ فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَی﴾ فرمود ما کار را برایش آسان می‌کنیم.
پرسش: بنا بر این آیه ایشان نمی‌تواند توجه کند.
پاسخ: چرا, اختیار را که از آدم سلب نمی‌کند که البته سخت است.
پرسش:...
پاسخ: بله, خب سخت است اما فرمود اگر کسی ﴿مَنْ أَعْطَی وَاتَّقَی ٭ وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَی ٭ فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَی﴾ ما آسان می‌کنیم دیگر این توبه برای همین است, رجوع برای همین است, التجا برای همین است.
پرسش:...
پاسخ: عاقبت به خیر نمی‌شود به سوء اختیار خودش نه اینکه قهراً شده این روایت را هم به مناسبتی مرحوم کاشف‌الغطا(رضوان الله علیه) نقل کرده در همین بحث تفسیر نقل شده مرحوم کاشف‌الغطا(رضوان الله علیه) در همان اوایل کشف‌الغطا از معجزات وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) نقل می‌کند که درباریان اموی خواستند ببینند که وجود مبارک حضرت امیر قبل از معاویه رحلت می‌کنند یا بعد از او چون می‌دانستند علی‌بن‌ابی‌‌طالب عالِم به غیب است یک عده جاسوس فرستادند از شام به کوفه وجود مبارک حضرت امیر مشغول سخنرانی بود مرحوم کاشف‌الغطا نقل می‌کند که این شخص آمده گفته من از شام آمدم دیگران گفتند شام چه خبر است؟ گفت معاویه مُرد خیلیها خوشحال شدند و به عرض حضرت امیر رساندند که این می‌گوید معاویه مُرد حضرت اعتنا نکرد, بار دوم گفتند و خیلی خوشحال شدند و به حضرت امیر عرض کردند حضرت اعتنا نکرد, بار سوم باز هم حضرت امیر اعتنا نکرد بعد بالأخره پرده برداشت فرمود معاویه نمرد و نمی‌میرد مگر اینکه فتنه‌ای به پا بکند همان در مسجد کوفه فرمود مگر اینکه فتنه‌ای به پا بکند عده‌ای را بشوراند وارد این مسجد بشوند از این در بیاورند پرچمش هم به دست فلان کس باشد همان یکی از آنهایی که پای منبر حضرت نشسته بود فرمود پرچمش هم به دست توست عرض کرد من یا علی؟ فرمود بله تو, نکن ولی می‌کنی فرمود نکن ولی می‌کنی این یعنی چه؟ یعنی مجبور نیستی فرمود او حِیله کرده ببیند من زودتر می‌میرم یا او؟ او نمی‌میرد مگر اینکه فتنه‌ای به پا بکند عده‌ای را بشوراند از این در مسجد هم وارد بشوند پرچمش هم به دست همین شخص باشد این عرض کرد من یا علی؟ فرمود بله تو ولی نکن لکن می‌کنی این بیان لطیف را مرحوم کاشف‌الغطا در اوایل کشف‌الغطا نقل کرده, خب اینکه حضرت فرمود نکن ولی می‌کنی یعنی مختاری دیگر.
پرسش:...
پاسخ: نه, حضرت می‌فرماید توبه بکن ولی می‌دانم نمی‌کنی به سوء اختیار مثل اینکه ذات اقدس الهی فرمود توبه بکن ولی نمی‌کنی این امر را خدای سبحان دارد امر تشریعی ولی علم غیب تکوینی دارد اگر کسی به دستور خدا عمل نکند خدا می‌داند که به او امر کرده بکن و می‌داند که او نمی‌کند می‌داند بر اساس علم غیب که این نمی‌کند به سوء اختیار خودش.
پرسش:...
پاسخ: همان شاکله؟
پرسش:...
پاسخ: نه, علمِ الهی تابع شاکله است چون این شخص شاکله ساخت و برابر شاکله عمل می‌کند خدای سبحان می‌داند که این شخص چه موقع شاکله می‌سازد؟ چطور برابر شاکله عمل می‌کند؟ چطور دستور پیغمبر را زیر پا می‌گذارد و مانند آن چون او می‌کند خدا می‌داند نه آن خیال باطل جبری که چون خدا می‌داند این کار باید بشود می‌شود جبر, خدا کار خودش هم می‌داند اگر علمِ خدا علم ازلی علّت عصیان باشد یا علّت جبر باشد ـ معاذ الله ـ خود خدا هم باید مجبور باشد که برای اینکه خودش می‌داند دارد چه کار می‌کند قبل از اینکه بکند می‌داند علم خدا باعث جبر نیست چون این‌چنین می‌شود خدا می‌داند نه چون این خدا می‌داند حتماً باید این‌چنین بشود می‌داند که فلان شخص شاکله می‌سازد و می‌داند که چقدر طول می‌کشد تا شاکله ساخته بشود می‌داند که می‌تواند این ساخته را به هم بزند ولی نمی‌زند و می‌داند که برابر این شاکله عمل می‌کند چون این‌چنین است خدا می‌داند نه چون خدا می‌داند الا و لابد این شخص باید بیراهه برود.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر اول این‌چنین است مثل اینکه ما بگوییم «کلٌّ یُفتی علی فتوا» اول می‌شود مجتهد, برابر اجتهادش فتوا می‌دهد این‌چنین نیست این وقتی به دنیا آمده فتوا بدهد که اگر گفته شد هر کسی با رأی خودش فتوا می‌دهد یعنی هر کسی در طیّ سالیان متمادی اجتهاد خاص پیدا می‌کند بعد برابر آن اجتهاد فتوا می‌دهد نه اینکه در سالروز میلادش, در زادروز میلادش عمل بکند عمل که این‌چنین نیست که.
پرسش:...
پاسخ: نه, اول مؤمن را ذکر کرده بعد ظالم را ذکر کرده بعد جمع‌بندی کرده فرمود شاکله, مگر افراد مؤمناً به دنیا می‌آیند؟ مگر افراد ظالماً به دنیا می‌آیند یا ظلم و ایمان عمل اختیاری افراد است کسب می‌شود؟ فرمود: ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ این یک, ﴿وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَاراً﴾ این دو, ﴿وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَی الْإِنسَانِ أَعْرَضَ وَنَأی بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ کَانَ یَئُوساً﴾ همین ظالمین این سه, ﴿قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَی شَاکِلَتِهِ﴾ مؤمنین یک طور, ظالمین یک طور مگر اینها در زادروز ولادتشان یک عده مؤمن بودند یک عده ظالم؟ همان‌طوری که ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئاً﴾ «والله أخرجکم من بطون امّهاتکم لا تعملون شیئا» نه مؤمن بودند نه کافر بعد ایمان و کفر را با حُسن اختیار یا سوء اختیار پذیرفتند بعد شاکله ساختند این آیه که اول نازل نشده که فرمود یک عده مستقیم رفتند شدند مؤمن, یک عده کج‌راهه رفتند شدند ظالم آن‌گاه آن مؤمنین «یعملون علی شاکلتهم» این ظالمین «یعملون علی شاکلتهم», خب.
﴿قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَی شَاکِلَتِهِ فَرَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدَی سَبِیلاً﴾ در صحیفهٴ سجادیه در دعای نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) دعای چهارم آنجا این واژه شاکله به کار رفته دارد «اللَّهُمَّ وَ أَوْصِلْ إِلَی التَّابِعِینَ لَهُمْ بِإِحْسَانٍ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَ لِإِخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإِیمَانِ خَیْرَ جَزَائِکَ» که «الَّذِینَ قَصَدُوا سَمْتَهُمْ وَ تَحَرَّوْا وِجْهَتَهُمْ وَ مَضَوْا عَلَی شَاکِلَتِهِمْ» اینها به همان روش و طریقه و سیره حرکت کردند شاکله یعنی سیره, سیره را خود انسان می‌سازد اینهایی که تبدیل کردند دستور به توبه دادند این همه مشرکین بودند که برگشتند این همه بعضیها مسلمانها بودند که مرتد شدند راه برای دو طرف تا زمان مرگ باز است این‌طور نیست که راه یک طرفه باشد یک عده ایمان آوردند, یک عده کفر ورزیدند, یک عده عاقبت به خیر شدند, یک عده عاقبت به شرّ شدند در همهٴ حالات انسان مختار است پس شاکله را خودش می‌سازد بعد برابر آن شاکله دارد حرکت می‌کند.
پرسش:...
پاسخ: ﴿قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَی شَاکِلَتِهِ﴾ یعنی هر کسی بر طریقهٴ خودش طریقه را خودش انتخاب کرده دیگر نه شاکلة الله ضمیر «هـِ» به آن شخص برمی‌گردد شاکلهٴ او یعنی طریقهٴ او آن تشکّلی که خودش ساخته, آن راهی که خودش ساخته برابر او هم عمل می‌کند بعد از اینکه فرمود یک عده‌ مؤمن‌اند, یک عده ظالم و ظالمین این‌چنین‌اند که ﴿کَانَ یَئُوساً﴾ فرمود: ﴿کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَی شَاکِلَتِهِ﴾, خب.
﴿فَرَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدَی سَبِیلاً﴾ بعد فرمود: ﴿وَیَسْأَلُونَکَ عَنْ الرُّوحِ قُلْ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَمَا أُوتِیتُمْ مِنْ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلاً﴾ این سؤالی که کردند که در بحث دیروز روشن شد که سؤال استفهامی داریم و استعطایی داریم و اعتراضی این سؤال, سؤال استفهامی است که سؤال می‌کنند که روح چیست؟ روح هم در قرآن کریم بر موارد متعدّد, مصادیق زیادی اطلاق شده است هم بر روح انسانی اطلاق شده است که ﴿وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾ و هم بر وحی و ایحا اطلاق شده است هم بر فرشته‌ای از فرشتگان مقرّب اطلاق شده است آیا حقیقت واحدی دارد اینها افراد آن حقیقت‌اند یا اینها انواعی‌اند یا درجات یک واقعیّت‌اند اینها در خلال بحث باید ان‌شاءالله روشن بشود.
عمده آن است که گاهی سؤال شفاف است خب جواب برابر همان سؤال ارائه می‌شود, گاهی سؤال شفاف نیست از جواب می‌فهمیم که محور سؤال چیست در آن سؤالات دیگر نظیر ﴿یَسْألونَکَ عَنِ الْأَهِلَّةِ﴾ اگر معلوم نیست محور سؤال چیست از جواب معلوم می‌شود که محور سؤال اهداف و اغراض تشکّلات گوناگون ماه هست که ماه چرا این‌چنین است گاهی هلال است, گاهی نیم‌بدر است, گاهی بدر است, گاهی در محاق است و مانند آن ﴿قُلْ هِیَ مَوَاقِیتُ لِلنَّاسِ وَالحَجِّ﴾ برای اینکه تقویم که در همهٴ عصر و مصر نبود در گذشته که این‌چنین نبود یک تقویم طبیعی است آفتاب نمی‌تواند تقویم طبیعی باشد مگر برای خواص اما ماه کاملاً می‌تواند تقویم طبیعی باشد که چه موقع اول ماه است, چه موقع دوم ماه, چه موقع چهارده ماه است, چه موقع 29 ماه این تشکّلات نشانهٴ اول و وسط و آخر ماه است ﴿یَسْألونَکَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِیَ مَوَاقِیتُ لِلنَّاسِ وَالحَجِّ﴾ این معلوم است که محور سؤال چیست, ﴿یَسْأَلُونَکَ عَنِ المَحِیضِ﴾ از آن جواب معلوم می‌شود و مانند آن, اما از این ﴿یَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ﴾ آیا می‌شود از نحوهٴ جواب فهمید که منظور از این روح چیست یا نه؟ اجمالاً می‌شود فهمید که ﴿قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی﴾ این در عالَم امر است این عالم امر اگر در مقابل عالم خلق باشد همان‌طور که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) استشهاد کردند یعنی این جزء مجرّدات است برای اینکه خدای سبحان عالَم را تقسیم کرده به ﴿أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ﴾ و امر را هم از سنخ ملکوت می‌داند که ﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئاً أَن یَقُولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ ٭ فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ﴾ اشیا از آن جهت که سیر افقی دارند با خودشان رابطه دارند این نشئه مُلک است زِمام اشیا که به دست خداست ربط کلّ شیء الی الله آن ملکوت اوست که آن با امر است دیگر نه متزمّن است نه متمکّن اینکه فرمود: ﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئاً أَن یَقُولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ﴾ بعد با «فاء» تفریع فرمود: ﴿فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ﴾ با تسبیح هم آغاز کرده نه با تبارک معلوم می‌شود که سخن از مُلک نیست تا ﴿تَبَارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ﴾ باشد بلکه سخن از ملکوت است که ﴿فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ﴾ آنجا جای نزاهت است و تجرّد است و سبّوح و قدّوس است فرمود: ﴿فَسُبْحَانَ﴾ اینجا یعنی ﴿تَبَارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ﴾ جای برکت است و با ﴿تَبَارَکَ﴾ شروع شده, خب آن می‌شود امر اگر امر از سنخ ملکوت است از جواب می‌شود فهمید که روحِ مورد سؤال هم از عالَم امر است نه از عالم خَلق حالا اقسام روح چندتاست, آیات قرآن در این زمینه چیست, آیا این جواب تام است یا نه در نوبت بعد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 25:36

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی