- 526
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 85 سوره اسراء _ بخش سوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 85 سوره اسراء _ بخش سوم"
نفسی که موجود است و غیر بدن است مجرّد است
انسان با عقاید پیش میرود، با اخلاق پیش میرود، با اعمال صالح پیش میرود
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَیَسْأَلُونَکَ عَنْ الرُّوحِ قُلْ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَمَا أُوتِیتُمْ مِنْ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلاً ﴿85﴾
تاکنون روشن شد که گرچه محتملات متعدّد است ولی اقوی الاحتمالات این است که منظور از این روح, روح انسانی است و عنوان ﴿قُلْ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی﴾ هم یک جواب اجمالی است اجمال غیر از مُجمَل بودن است اجمال یعنی متنی سخن گفتن یک وقت است یک حرف مُجمل است این حرف که مجمل است صدر و ساقهاش هماهنگ نیست چیزی گویا نیست یک وقت است نه, متنی حرف زدن است متن را میتوان شرح کرد ولی مُجمل را نمیشود به آسانی مُبیَّن کرد و قرآن متن است و سخنان اهل بیت(علیهم السلام) شرح است اما این یک متن شفّاف و گویایی است فرمود: ﴿جَاءَکُمْ مِنْ اللَّهِ نُورٌ﴾ یک نور سنگین و وَزین است فرمود: ﴿سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقِیلاً﴾ الآن شما ببینید کفایه یک متن درسی است یا کتابهای دیگر یک متن درسی است این ثقیل است یعنی وَزین است بامحتواست برهان را به همراه خود دارد منتها یک استاد میخواهد شرح بدهد این ﴿قُلْ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی﴾ به منزلهٴ متن است آن وقت آیات دیگر شرح این است روایات شرح الشرح است و مانند آن.
در طیّ این سی صفحهٴ تقریبی که جناب فخررازی مطرح کردند سایر مفسّران هم همین راه را دارند از متأخّران عصارهٴ این مسائلش این است که نفس موجود است یک, نفس غیر بدن است دو, این نفسی که موجود است و غیر بدن است مجرّد است مادّی نیست این سه, این مطالب فصول سهگانه را در کتابهای عقلی مطرح کردند ولی این دیگر تفسیر نیست باید از خود آیات قرآن کریم مطالب این فصول سهگانه را استخراج کنیم تا بشود تفسیر جناب فخررازی تلاش و کوشش زیادی کردند مقداری از ادلهٴ نقلی نقل کردند, مقداری از ادلهٴ عقلی آنگاه بعد از اینکه این حرفهای مبسوط را گذراندند گفتند «فلنرجع الی التفسیر» به تفسیر برگردیم بحثهای تفسیری باید از بحثهای فنون دیگر جدا بشود ما این سه مطلب را باید از خود قرآن کریم به دست بیاوریم اما اینکه «النفس موجودةٌ» آیات فراوانی دارد که ما را به نفس ما واگذار میکند میفرماید: ﴿عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ﴾ شما که مسافرید اگر بر اساس آیه ﴿یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ﴾ با یک کَدح و تلاش و کوشش مستمر و نفسگیر انسان مسافر است مسافتی میخواهد خب کجا راه برویم؟ همان قرآنی که میگوید شما مسافرید فرمود بسترتان, صراط مستقیمتان این اتوبانتان همین جانتان است از اینجا جدا نشوید ﴿عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ﴾ یعنی«الزموا انفسکم» انسان با عقاید پیش میرود, با اخلاق پیش میرود, با اعمال صالح پیش میرود همهٴ اینها هم امور نفسی است عقیده است که در نفس است, خُلق است که در نفس است, عمل است که با نیّت نفس صادر میشود اگر گفتند دستورات اسلامی طریق است این مسلکی است که عین سالک است یک وقت کسی قصد حرم دارد میخواهد مکه مشرّف بشود, مدینه مشرّف بشود حالا یا راه زمینی یا راه دریایی یا راه هوایی بالأخره مسلک غیر از سالک است یک وقت میخواهد انسان کامل بشود اینجا سالک و مسلک یکی است انسان در درون خود حرکت میکند با عقاید خوب, با اخلاق خوب, با نیّات خوب کامل میشود سالک خود انسان است مسلک هم نفس خود انسان است دیگر جدا نیست فرمود «الزموا أنفسکم» آیات فراوان هست که مسئله نفس را مطرح کرده پس «النفس موجودةٌ» برابر آیات قرآنی این فصل اول است و «النفس غیر البدن» این برابر آیات سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» که به خواست خدا در پیش داریم این خیلی شفاف است برای اینکه در آن سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» فرمود انسان اصلش نطفه بود این نطفه را علقه کردیم, مُضغه کردیم, جَنین کردیم به صورت استخوان در آوردیم ﴿فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ همان را ما یک چیز دیگر کردیم او دیگر در تالار تشریح و شبیهسازی و اینها در نمیآید فرمود یک چیز دیگری است آن چیز دیگر را در سایر آیات مشخص کرد که فرمود ما اصل انسان را که از طین بود ﴿إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِنْ طِینٍ ٭ فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی﴾ نسل انسان را هم فرمود: خَلَق انسان را از آب و امثال ذلک ﴿ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ﴾ هم دربارهٴ اصل انسان یعنی آدم(سلام الله علیه) فرمود: ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی﴾ هم دربارهٴ نسل انسان فرمود: ﴿مِنْ رُوحِهِ﴾.
پس بنابراین «النفس موجودةٌ» طبق فصل اول و «النفس غیر البدن» طبق فصل دوم. عمده این «النفس موجودةٌ مجرّدةٌ» است جناب فخررازی بعد از اینکه این مسائل را نقل کرده گفته که اکثر حُکمای الهی قائل به تجرّد نفساند راغب اصفهانی قائل به تجرّد نفس است, غزّالی قائل به تجرّد نفس است, معمّره از قُدمای معتزله قائل به تجرّد نفس است و شیخ مفید قائل به تجرّد نفس است منتها چون ارادتی به آرای شیعه ندارد گفت که «الشیخ الملقّب عندهم بالمفید» این هم قائل به تجرّد نفس است مثل اینکه مرحوم میرداماد(رضوان الله علیه) هم به همین فخررازی در قبسات و امثال قبسات میگوید که «یا امام قومک» اگر ما میگوییم امام رازی اینچنین نیست که امام المسلمین باشد یا امام قومک آنها هم دارند که «الشیخ ملقّب عندهم بالمفید» بالأخره اینها قائل به تجرّد نفساند. اما اینکه نفس موجود است و غیر بدن است گذشته از آیات سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» آیهٴ سورهٴ «حشر» هم یک شاهد خوبی است در سورهٴ «حشر» به این صورت بیان فرمود که اینها خودشان را فراموش کردند آیهٴ نوزده سورهٴ مبارکهٴ «حشر» این است که ﴿وَلاَ تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾ خدا اینها را کیفری داده و اِنسا کرده خود اینها را از یادشان برده خب انسان که از اعضا و جوارح خودش غافل نیست خیلی از این پزشکاناند که درون و بیرون افراد را و خودشان را هر روز دارند عکسبرداری میکنند و فتوا میدهند و درمان میکنند نه از سلولهای مغزشان فراموششان شده بیاطلاعاند, نه از قلبشان, نه از دستگاه سایر اعضا و جوارح ادراکی و تحریکیشان همه چیز را میدانند اما آن هویّتشان را فراموش کردند همینها که هویّت اصیلشان را فراموش کردند در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» بحثش گذشت که اینها فقط به فکر خودشاناند ﴿أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ﴾ فرمود اینها که جبهه و جنگ را پشتسر گذاشتند وقتی که سخن از جنگ است حضور پیدا نمیکنند اینها فقط به فکر خودشاناند خودشان یعنی همین خود مادّی, یعنی خود حیوانی, خب اینکه فرمود این تبهکاران خودشان را فراموش کردند معلوم میشود نفس یک چیز دیگر است مربوط به تَن و بدن و امثال ذلک نیست.
مطلب دیگر اینکه برای تجرّد روح که روح غیر از بدن است چه تبهکار, چه پرهیزکار هر کس بمیرد بالأخره روحش موجود است و حیّ است و زنده .. یا قضای الهی دربارهٴ عذاب اوست, یا قضای الهی دربارهٴ رفاه اوست اگر مؤمن باشد که ﴿رَوْحٌ وَرَیْحَانٌ وَجَنَّةُ نَعِیمٍ﴾ که «فی روضة من ریاض الجنّة» است, اگر کافر و منافق باشد که «فی حُفرة من حُفَر النیران» نه مؤمن از بین میرود نه کافر از بین میرود آن جریان قَلیب بدر هم شاهد خوبی است و قرآن کریم هم دربارهٴ هر دو گروه آیات دارد هم دربارهٴ شهدا آیات دارد که فرمود: ﴿وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْیَاءٌ﴾ اینها موجودند, حیّاند, عنداللهاند, مرزوقاند که پنج وصف از آنها استفاده شد, هم دربارهٴ کفّار کافر وقتی که مُرد اینچنین نیست که از بین برود این هم «حیٌّ موجودٌ عند الله» منتها ذات اقدس الهی برای آنها ریاض جنّت فراهم کرده برای اینها فرمود: ﴿إِنَّ لَدَیْنَا أَنکَالاً وَجَحِیماً ٭ وَطَعَاماً ذَا غُصَّةٍ وَعَذَاباً أَلِیماً﴾ ما اینجا عذاب الیم هم داریم و معذّبین در جهنّم از بس لجوجاند آنجا هم دیگر نمیگویند «یا الله» آنجا به مالک مسئول جهنّم, مالک(سلام الله علیه) به مالک میگویند که به خدایت بگو جان ما را بگیرد ﴿یَا مَالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنَا رَبُّکَ﴾ آنوقت جواب میآید که نه, اینها ﴿ثُمَّ لاَ یَمُوتُ فِیهَا وَلاَ یَحْیَی﴾ اینها نه حیات طیّبه دارند, نه میمیرند که راحت باشند, خب.
اینها در همان سورهٴ مبارکهٴ «نوح» که دربارهٴ غرق تبهکاران قوم نوح مطرح است فرمود: ﴿أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَاراً﴾ اینها غرق شدند در همان آب رفتند در آتش «موجوداً حیًّ معذّباً بعذاب الألیم» در آتش. دربارهٴ کسانی که پرهیزکارند اگر بدنشان به وسیلهٴ سلاحهای جنگی قطعه قطعه بشود یا به وسیلهٴ آتش سوخته بشود نظیر اصحاب اخدود, اخدود یعنی آن کانال آتش یک کانال آتشی حفر کردند این مؤمنین را گذاشتند آنجا ﴿وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا﴾ اینکه اینها مؤمن به خدای سبحان بودند این ﴿النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ﴾ این کانال را پر از آتش کردند این بیچارهها را گذاشتند در آن آتش اینها را به صورت هیزم خاکستر کردند همینها را خدا میفرماید: «حیٌّ مرزوقٌ عند الله» چه اینها که در آتشاند «حیٌّ مرزوقٌ عند الله», چه آنها که غرق شدند ﴿أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَاراً﴾ «حیٌّ معذّبٌ عند الله» بنابراین این فصول سهگانه تأمین است که «النفس موجودةٌ» اولاً, «النفس غیر البدن» ثانیاً, «النفس مجرّدة» ثالثاً, حالا تجرّد مراتبی دارد و درجاتی دارد بعضها فوق بعض است به همان نسبت که ایمان درجاتی دارد ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌ﴾ یک مرحله, ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ﴾ که بالاتر از ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌ﴾ است بخش دیگر.
پرسش:...
پاسخ: برای اینکه اگر یک موجود مادّی باشد کلّ این موجود از بین رفته سوخته دیگر, اگر انسان روحی دارد و بدنی اگر آن امر مادّی باشد یکی از سلولهای بدن باشد ذرّهای باشد از ذرّات این بدن کلّ این بدن سوخته دیگر دود شده دیگر چیز دیگر نمیماند که این را عذاب بکنند که, اگر کلّ این بدن از سر تا پا سوخته شده و دود شده دیگر چیزی نیست که عذاب بشود که معلوم میشود روح موجودی است که این را اداره میکند و لطیفترین تعبیر همان است که مرحوم شیخ بهایی در کشکول از صفدی نقل میکند که وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) فرمود روح در بدن مثل معنا در لفظ است نه اینکه در این بدن حلول کرده باشد معنا که در لفظ حلول نکرده الآن معنای مسجد در کلمهٴ مسجد فرو نرفته این مسجد یک «میم» است و یک «سین» است و یک «جیم» است و «دال» چون معنا دارد این کلمه مستعمل است و قابل گفتگوست اگر معنا نمیداشت مُهمَل بود چیزی که معنا ندارد مهمل است و میاندازند دور اما چیزی که معنا دارد او را به کار میبرند معنای این کلمه که این بِناست آن در این کلمه حلول نکرده ولی به این کلمه تعلّق دارد این کلمه را زنده نگه میدارد اگر مهجور بشود فاصله بگیرد که این کلمه را دیگر در آن معنا به کار نبرند کم کم بشود مهمل مثل بدنِ مُرده است که وِزان روح در بدن تعلّق روح به بدن نظیر تعلّق معنا به لفظ است چهل قول را نقل کردند کیفیت روح و بدن بلکه چهل قول شده چهارصد قول یا بیشتر شما این تفسیر آلوسی را نگاه کنید یا تفسیر جناب فخر را نگاه کنید ببینید آرا و اقوالی که در مسئله روح و بدن هست چقدر است مسائل دیگر گاهی ممکن است ده قول, بیست قول, سی قول اما اینجا چهل قول, چهارصد قول از عهد قدیم تاکنون دربارهٴ معرفت نفس سخن گفتند دیگر آرای گوناگون هست مسیحیها اینطور گفتند, یهودیها اینطور گفتند الآن وقتی که ما دربارهٴ مسائل فقهی بحث میکنیم آرای علمای خودمان بحث میکنیم یا اگر خواستیم یک فقه مقارن و تطبیقی داشته باشیم آرای اهل سنّت هم نقل میکنیم اما یک حکیم اینطور نیست حکیم حرف شیعه و سنّیها را یک طرف, حرف یهودی را یک طرف, حرف مسیحی را یک طرف, حرف زرتشتی را یک طرف احیاناً اگر میبینید اقوال در فلسفه گاهی یازدهتاست یا دوازدهتاست برای اینکه میگویند از عهد افلاطون تا الآن مثلاً این قول آمده در حالی که در داخلهٴ خود ما در مسائل فقهی اقوال فراوانی در مسائل جزئی هست.
غرض آن است که این روح حالا یا چهل قول یا چهارصد قول کیفیت تعلّق روح به بدن هست و در جریان خواب هم اینکه گفته شد انسان شب که میخوابد این هفت میلیارد میخوابند شب در برابر روز است مجموع گردش زمین و حرکت وضعی به دور خود این یک شب دارد و یک روز نه معنیاش این است که همهٴ مردم در یک شب میخوابند حتیّ یُقال که زمین کُروی است, بله زمین کُروی است وقتی میگوییم شب قدر یعنی شب قدر یعنی این کُره وقتی که به دور خودش میگردد همیشه یک طرفش روز است یک طرفش شب تا این گردش تمام بشود یک شب داریم و یک روز اگر گفته شد شب یعنی شبِ این کُره که به دور شمس میگردد که «من مشارق الأرض و مغاربها» را این ارض کُروی تعیین میکند.
به هر تقدیر معنایش این نیست که همهشان با هم میخوابند یا همهشان با هم بیدار میشوند اگر گفتیم شب قدر معنایش این نیست که همه جا یکجا شب قدر است در خود ایران ما بین شرقمان و غربمان یک ساعت و نیم فاصله است در قسمت غرب شب قدر شروع شده ﴿تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَالرُّوحُ﴾ شروع شده در شرق هنوز روز است روز هیجدهم است دیگر شب نوزدهم نرسید در خود این کشور ما یک ساعت و نیم بین شرق و غرب فاصله است همینجا را حل کردیم جاهای دیگر هم حل میشود. به هر تقدیر این تعلّق روح به بدن به این صورت است.
پرسش: خب اگر این کافر و مؤمن هر دو حیّاند و مرزوق در اصلاح ﴿لَبِثْنَا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ﴾ و به عبارتی شبیه این.
پاسخ: بله, اینجا مشخص نیست چون وقتی وارد صحنهٴ ابد میشوند برایشان مشخص است که این برزخ حالا یا ده میلیون سال یا صد میلیون سال نسبت به آن ابد همین است یوم یا بعض یوم است البته ﴿َقَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَالْإِیمَانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتَابِ اللَّهِ إِلَی یَوْمِ الْبَعْثِ﴾ خب همین است.
پرسش: حی بود در گرفتاری بود و مرزوق بود به هر شکلش آن تعبیر یک روز یا نصف روز نمیتواند...
پاسخ: بله خب مثل اصحاب کهف که آنها مُرده که نبودند که زنده بودند.
پرسش: همانها هم نمیفهمیدند که...
پاسخ: بله, سیصد سال را گفتند یک روز یا نصف روز اما در اینجا آنهایی که عالِمان این معارفاند میگویند ﴿وَیْلَنَا هَذَا یَوْمُ الدِّینِ﴾ است, ﴿لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتَابِ اللَّهِ﴾.
پرسش: آن شامل افراد خاصّی میشود.
پاسخ: بسیار خب, پس معلوم میشود خیلیها گرفتار کار خودشاناند اینها که خیلیها که گرفتار کار خودشاناند بله نمیدانند ولی از یک عالَم محدودی به عالم ابد وقتی که برسند نسبت به آن عالَم ابد میشود یوم یا بعض یوم.
پرسش: آنها احساس نکردند به عنوان مقایسه که نمیگویند.
پاسخ: بسیار خب, یا جهل داشتند.
پرسش: نفهمیدند, متوجه نشدند.
پاسخ: بله خب همان جهل است. یا جهل داشتند یا مقایسه کردند با ابد اما ﴿قَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَالْإِیمَانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتَابِ اللَّهِ إِلَی یَوْمِ الْبَعْثِ فَهَذَا یَوْمُ الْبَعْثِ﴾ شما در برزخ بودید حالا یوم البعث آمدید عالَم ابد را میبینید.
پرسش: با این حساب حیّ و مرزوق بودند مخصوص است همین افراد خاص را آیه نمیگوید.
پاسخ: نه, هر دو گروه را شامل میشود جهنّمیها زندهاند آنهایی که «فی حُفرة مِن حُفر النیران» زندهاند چه اینکه بهشتیها زندهاند و آنهایی که ﴿لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ زندهاند هم اینها که «فی حُفرة مِن حُفر النیران» میروند زندهاند, هم آنها که «فی روضة من ریاض الجنّة» میروند زندهاند «القبر روضة من ریاض الجنّة أو حُفرة مِن حُفر النیران» .
پرسش: ادامهاش آیه قرآن نشان نمیدهد.
پاسخ: چرا دیگر, آیه قرآن میفرماید شما آن روز مانده بودید اینها سؤال و جواب میکنند اگر معدوم بودند که نمیگویند یک روز یا نصف روز که «لا میز فی الأعدام من حیث العدم» اگر کسی معدوم بشود بعد دفعتاً موجود بشود نه یوم میفهمد نه لیل, نه بعض یوم میفهمد نه کلّ یوم اینها که خبر میدهند معلوم میشود موجود بودند و زنده بودند دیگر منتها سرگرمی داشتند نفهمیدند.
پرسش: ...
پاسخ: نه, اینکه بیکار نیست.
پرسش: حی و مرزوق باشد عبارات با آن جور در نمیآید.
پاسخ: چرا, ﴿أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَاراً﴾ این عذاب است دیگر, دیگر «ثمّ» که نیست فرمود اینها همان که در آب رفتند غرق شدند همانجا مستقیم در آتش رفتند.
پرسش: ابتدای کارش است ادامه تا قیامت اینطور بود این از آیه برنمیآید.
پاسخ: چرا, ﴿فَأُدْخِلُوا نَاراً﴾ حالا ادامهاش همان است که وقتی وارد صحنهٴ قیامت بشوند میگویند چه کار کردی؟ گفتند ﴿لَبِثْتُ یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ﴾ آنها هم در جواب میگویند خیر ﴿لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتَابِ اللَّهِ إِلَی یَوْمِ الْبَعْثِ فَهَذَا یَوْمُ الْبَعْثِ﴾ یک روز یا نصف روز نبود سالیان متمادی در برزخ ماندید الآن وارد صحنهٴ قیامت شدید اینچنین نیست که اینها که مُردند نابود بشوند اگر نابود بشوند که دیگر عذابی در کار نیست راحت میشوند نه در جهنّم نابود میشوند نه در «حُفرة مِن حُفر النیران» چه اینکه مردان الهی هم نه در بهشت نابود میشوند, نه در «فی روضة من ریاض الجنّة».
حالا اینها اینکه فرمود: ﴿وَمَا أُوتِیتُمْ مِنْ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلاً﴾ معنایش این نیست که بعداً اگر چیزی را قرآن به شما یاد داد شما در محضر قرآن بودید نمیتوانید یاد بگیرید در حالی که اینها را قرآن مطرح کرده این آیات را مطرح کرده بعد فرمود تدبّر کنید و یاد بگیرید دستور داده اگر منظور این باشد که بشر همهٴ بشر علمشان کم است این باید نسبی باشد نه نفسی برای اینکه ذات اقدس الهی نسبت به انسان کامل فرمود: ﴿عَلَّمَ آدَمَ الاسْمَاءَ کُلَّهَا﴾ همهٴ اسمای حُسنا را یاد انسان کامل داد, یاد اهل بیت داد دیگر اگر اینها معدن علماند, عَیْبه علماند, صندوق علم الهیاند چگونه میشود عَیْبه یعنی صندوق, عَیبه علم الهی باشند, معدن علم باشند معذلک ﴿أُوتِیتُمْ مِنْ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلاً﴾ پس بنابراین اینها یا اینها شامل اینها نمیشود یا اگر شامل اینها بشود برابر بعضی از روایاتی که اشاره شده در همان تفسیر کنزالدقائق هست نسبت به ذات اقدس الهی است وقتی به امام عرض کردند که چگونه علم این بزرگان الهی کم است؟ آن وقت حضرت آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «کهف» آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «لقمان» را قرائت فرمودند که ﴿لَوْ أَنَّمَا فِی الْأَرْضِ مِن شَجَرَةٍ أَقْلاَمٌ وَالْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِن بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ﴾ , ﴿لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَن تَنفَدَ کَلِمَاتُ رَبِّی﴾ . فتحصّل که علم سائلان اندک بود یک, و معنایش این نیست که بشر برای همیشه علمش کم است این دو, و یا شامل انسانهای کامل نمیشود برای اینکه اینها همهٴ علوم امکانی را ذات اقدس الهی به اینها آموخت این سه, یا اگر شامل حال اینها بشود نسبی است نه نفسی بالقیاس الی علم ذات اقدس الهی اینطور است, خب.
اما اینکه بحث شد این سؤالاتی در ضمن این روزها آمده که به آن جواب این سؤالات نرسیدیم حالا یکی پس از دیگری انشاءالله به این سؤالات خواهیم رسید. یکی از آن سؤالها این است که موجودات تقسیم شده بود به غیب و شهادت برابر آیه سورهٴ مبارکهٴ «انعام» ذات اقدس الهی غیب است چون ﴿لا تُدْرِکُهُ الابْصَارُ﴾ و منظور از این بصر جامع حس است مثل اینکه گفتند ﴿لا تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُمْ﴾ منظور صِرف خوردن نیست هر گونه تصرّف است آنجا هم در سورهٴ «انعام» هم که فرمود چشم خدا را نمیبیند یعنی هیچ حسّی خدا را نمیبیند پس خدا غیب است و ما هم مؤمن به غیبیم ﴿الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ﴾ است, ﴿تُنْذِرُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالغَیْبِ﴾ است و امثال ذلک. اما در بعضی از روایات مثل آنچه که مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در معانیالأخبار نقل کرده و مانند آن که ذات اقدس الهی شهادت است, مشهود است, شهود است و خلق غایباند این سخن از آن لطایف روایات اهل بیت است همانطوری که قرآن دارای عبارات است و اشارات است و لطایف و حقایق روایات این خاندان هم همینطور است اینها اشاراتی دارند, لطایفی دارند آنجا که وجود مبارک حضرت میفرماید خدا مشهود است و اصلاً غیب نیست و خلق غیباند و اصلاً مشهود نیست این سخنی است که بعضی اهل معرفت هم به آن رسیدند به برکت این روایات آنها میگویند که «الحقّ سبحانه و تعالی ظهر و ما غاب قطّ والخَلق غاب و ما ظهر قطّ» خَلق همیشه غایباند و هرگز ظهور ندارند و حق ذات اقدس الهی ظاهر است و هرگز غیبتی ندارد شما ملاحظه کنید بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «فصلت» را در پایان سورهٴ «فصلت» آیه 53 این است که ﴿سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنفُسِهِمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ﴾ آن بزرگان طبق رهنمود روایاتی نظیر آنچه در معانیالأخبار و امثال ذلک آمده گفتند این ﴿شَهِیدٌ﴾ به معنی مشهود است نه شاهد خدای سبحان ﴿عَلَی کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ﴾ است یعنی مشهود است چون اگر شهید به معنای شاهد بود باید میفرمود «بکلّ شیء شهید» است نه ﴿عَلَی کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ﴾ چون شهید به معنای مشهود است یعنی شما هر چیزی را که بخواهی ببینی اول خدا را میبینی لایهٴ اول را بخواهی ببینی اول خدا را میبینی بعد او را, لایهٴ دوم آن شیء را بخواهی ببینی اول خدا را میبینی بعد او را, لایهٴ سوم را بخواهی ببینی اول خدا را میبینی بعد او را بارها یعنی بارها به عرضتان رسید که تمام این مباحث در فصل سوم است فصل اول منطقهٴ ممنوعه است که هویّت ذات اقدس الهی است که احدی به آنجا راه ندارد, فصل دوم منطقهٴ صفات ذاتی است که عین ذات است احدی هم به آنجا راه ندارد تمام این بحثهایی که انبیا آوردند و مرسلین میگویند و گفتیم و گفتند و شنیدیم و شُنفتیم همه در ظهورت حق و فعل حق و وجهالله است و امثال ذلک اینها حوزهٴ امکان است این حوزهٴ امکان است که خود این حوزهٴ امکان به این صورت در آمده اگر انسان این حوزهٴ امکان را دارد مشاهده میکند اینها میگویند اینجا شهید به معنی مشهود است نه به معنای شاهد چون اگر به معنی شاهد بود که میفرمود «بکلّ شیء شهید».
پرسش: استاد اگر به معنی مشهود هم باشد بایدب گوییم «لکلّ شیء شهید».
پاسخ: نه خیر, «علی» بالای هر چیزی, محیط به هر چیزی یعنی شما قبل از اینکه خودت را ببینی او را میبینی.
پرسش: از نظر ادبی؟
پاسخ: ادبی, از نظر ادبی الاّ ولابد باید همینطور بگوید که گفت همین که ما وارد شدیم میخواهیم که این بلندگو را ببینیم بالای او, او را میبینیم این لایه اول برداشته شد بالای لایهٴ دوم اوست, لایهٴ سوم آمد بالای لایهٴ سوم اوست یعنی محیط به لایهٴ سوم اوست از هر طرف بیایید «علیه» یعنی «علیٰ» بالای او, اوست آنوقت چیزی برای این نمیماند اگر شما کاموایی داشته باشید این یک کاموا که مثلاً به اندازهٴ یک بلوز یا ژاکت است از این کاموا بخواهی شما یک بلوز درست کنی, آستین درست کنی, یَقه درست کنی, سینه درست کنی, پشت درست کنی, جا دُکمه درست کنی, اشکال مختلفی روی این بلوز و ژاکت درست کنی, گُل و بلبل بدهی, بوته بدهی همهٴ اینها این نخ است که به این صورت در آمده باز بکنی غیر از نخ چیز دیگر نیست ببندی میشود یک آستیندار و یک بلوز و یک ژاکت و یک گُل و یک بلبل
این همه عکس مِی و رنگ مخالف که نمود ٭٭٭ یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد
بسیاری از عرفا فتوا دادند که خواندن این علوم برای خیلی از طلبهها حرام است و درست فتوا دادند بسیاری از حُکما فتوا دادند که خواندن این علوم برای خیلی از طلبهها حرام است بعدها فقها فتوا دادند مگر این حرف را همینطور میشود مطرح کرد که الآن این حرف گفته شد تا فصل اول یعنی فصل اول دورش سیم خاردار کشیده نشده خدا غریق رحمت کند سیدناالاستاد مرحوم امام(رضوان الله علیه) را فرمود ذات اقدس الهی احدی به او راه ندارد نه معبود هیچ پیغمبر است, نه مشهود هیچ پیغمبر است, نه مقصود هیچ پیغمبر برای اینکه این حقیقتِ بسیطِ نامتناهی است اینکه نظیر دریا نیست تا با شعر مسئله را سر هم کنیم بگوییم
آب دریا را اگر نتوان کشید ٭٭٭ هم به قدر تشنگی باید چشید
این شعر با آن مطلب خیلی فرق دارد آبِ دریا مرکّب است ساحلش غیر از سطح است, سطحش غیر از عمق است ما اگر دسترسی به عمق نداریم یک لیوان از سطحش میگیریم اما این خدا ظاهرش عین باطن است, باطنش عین ظاهر است, اوّلش عین آخر است آخرش عین اول است کجایش را میخواهی بگیری اینکه تو شناختی که خدا نیست آنکه خداست که تجزیهپذیر نیست ایشان در آن تعلیقاتشان بر فصوص فرمود انبیا به آنجا راه ندارد, اولیا به آنجا راه ندارد نه معبود احدی است, نه مقصود احدی, نه مشهود احدی هر سه را به عنوان سالبهٴ کلیه نفی میکنند اینجا منطقهٴ ممنوعه است دورش سیم خاردار است بعدش هم صفات ذات است که عین ذات است این هم سیم خاردار است بقیه در وجهالله و ظهورالله و اسماءالله و جمالالله و جلالالله و خَلقالله خب خلق ممکن است ﴿اللَّهُ خَالِقُ﴾ بالضرورة الأزلیه که نیست «قَد یَخلُق قد لا یخلق», «قد یشفی قد لا یشفی» خدا غریق رحمت کند مرحوم کلینی را فرمود شما باید این را تشخیص بدهید کلینی کم حرف است در کافی حرفی ندارد ولی اینجا یک حرف خوبی دارد میفرماید شما باید تشخیص بدهید این صفتی را که گاهی هست و گاهی نیست معلوم میشود عین ذات نیست دیگر مگر میشود صفت ذات را بگویید گاهی هست و گاهی نیست خدا ـ معاذ الله ـ گاهی قدرت دارد گاهی ندارد, گاهی علم دارد گاهی ندارد, گاهی حیات دارد گاهی ندارد, اینکه شما میگویید «قَد یَخلُق قد لا یخلق», «قد یشفی قد لا یشفی», «قد یرزق قد لا یرزق», «قد یبسط قد لا یبسط» معلوم میشود بیرون ذات است دیگر علوم ما در همین محدودهٴ بیرون است.
مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در کتاب شریف توحید این را نقل کردند که بعدها همین فرمایش ایشان در معانیالأخبار آمده و همین فرمایش را بزرگان اهل معرفت گرفتند روی آن کار کردند. مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در کتاب شریف توحید صدوق طبع مکتبة الصدوق صفحهٴ 117 اصلاً این باب به عنوان باب «ما جاء فی الرؤیة» است «ما جاء فی الرؤیة» حدیث بیستم میگوید که ابیبصیر, ابیبصیر کور بود کور که میدانید یعنی کور ابیبصیر دیگر چشم نداشت که این کورها را میگویند ابیبصیر این ابیبصیر کور خدمت امام صادق(سلام الله علیه) رسید عرض کرد که «أخبرنی عن الله عزّ و جل هل یراه المؤمنون یوم القیامة» این ابیبصیر کور از امام صادق(سلام الله علیه) سؤال میکند که آیا خدا را در قیامت میبینند؟ «قال نعم» بله میبینند «وقد رأوه قبل یوم القیامة» قبل از یوم قیامه هم خدا را دیدند «فقلتُ متیٰ» به عرض حضرت رساندند که چه موقع خدا را دیدند؟ «قال حین قال لهم ﴿أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَی﴾ ثمّ سکت» وجود مبارک امام صادق(علیه السلام) «ساعةً» یک لحظه ساکت شد «ثم قال» وجود مبارک حضرت به ابیبصیر فرمود: «إنّ المؤمنین لیرونه فی الدنیا قبل یوم القیامه» مؤمنین خدا را قبل از قیامت در دنیا هم میبینند «ألست تراه فی وقتک هذا» ابیبصیر الآن مگر خدا را نمیبینی این کدام رؤیت است؟ این همان است که در کتاب اهل معرفت مطرح است این شهود همان است, این رؤیت همین است به ابیبصیر کور میگوید «ألستَ تراه فی وقتک هذا؟ قال ابوبصیر فقلتُ له جعلتُ فداک فاُحدّث بهذا عنک» اجازه میدهید این حدیث از طرف شما نقل کنم؟ «و قال(علیه السلام) لا» حق نداری شما این را میخواهی در منبر بگویی, در حسینیه برای مردم بگویی خب آنجا طور دیگر میفهمند چه چیزی میخواهی بگویی؟ «لا, فإنّک إذا حدّثتَ به فأنکره مُنکِرٌ جاهلٌ بمعنی ما تقوله ثمّ قدّر أنّ ذلک تشبیهٌ کفر» اینها یا به ما بد میگویند یا بیراهه میروند «و لیست الرؤیة بالقلب کالرؤیة بالعین» ما شهود قلبی را میگوییم نه شهود بصری را آنکه در معانیالأخبار آمده ذات اقدس الهی مشهود است شهود قلبی است انسان اول او را میبیند «تعالیٰ الله عمّا یصفه المشبّهون والملحدون» مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در صفحهٴ 119 میفرماید «والأخبار التی رُوِیت فی هذا المعنیٰ و أخرجها مشایخنا(رضی الله عنهم) فی مصنّفاتهم عندی صحیحةٌ» این روایاتی که در رؤیت خدا وارد شده «و إنّما ترکتُ إیرادها فی هذا الباب خشیة أن یقرأها جاهلٌ بمعانیها» ما اینها را نقل نکردیم برای اینکه مبادا به دست نااهل بیفتد خب یک عده که خواصّاند به دنبال این رفتند که قلب خدا را میبیند یعنی چه؟ خدا مشهود اینهاست یعنی چه؟ شهود چگونه است, انحایی دارد, درجاتی دارد و مانند آن. آن وقت «فیکذّب بها فیکفر بالله عزّ و جل و هو لا یعلم» حالا بقیه سؤالها انشاءالله میماند برای روزهای بعد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
نفسی که موجود است و غیر بدن است مجرّد است
انسان با عقاید پیش میرود، با اخلاق پیش میرود، با اعمال صالح پیش میرود
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَیَسْأَلُونَکَ عَنْ الرُّوحِ قُلْ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَمَا أُوتِیتُمْ مِنْ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلاً ﴿85﴾
تاکنون روشن شد که گرچه محتملات متعدّد است ولی اقوی الاحتمالات این است که منظور از این روح, روح انسانی است و عنوان ﴿قُلْ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی﴾ هم یک جواب اجمالی است اجمال غیر از مُجمَل بودن است اجمال یعنی متنی سخن گفتن یک وقت است یک حرف مُجمل است این حرف که مجمل است صدر و ساقهاش هماهنگ نیست چیزی گویا نیست یک وقت است نه, متنی حرف زدن است متن را میتوان شرح کرد ولی مُجمل را نمیشود به آسانی مُبیَّن کرد و قرآن متن است و سخنان اهل بیت(علیهم السلام) شرح است اما این یک متن شفّاف و گویایی است فرمود: ﴿جَاءَکُمْ مِنْ اللَّهِ نُورٌ﴾ یک نور سنگین و وَزین است فرمود: ﴿سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقِیلاً﴾ الآن شما ببینید کفایه یک متن درسی است یا کتابهای دیگر یک متن درسی است این ثقیل است یعنی وَزین است بامحتواست برهان را به همراه خود دارد منتها یک استاد میخواهد شرح بدهد این ﴿قُلْ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی﴾ به منزلهٴ متن است آن وقت آیات دیگر شرح این است روایات شرح الشرح است و مانند آن.
در طیّ این سی صفحهٴ تقریبی که جناب فخررازی مطرح کردند سایر مفسّران هم همین راه را دارند از متأخّران عصارهٴ این مسائلش این است که نفس موجود است یک, نفس غیر بدن است دو, این نفسی که موجود است و غیر بدن است مجرّد است مادّی نیست این سه, این مطالب فصول سهگانه را در کتابهای عقلی مطرح کردند ولی این دیگر تفسیر نیست باید از خود آیات قرآن کریم مطالب این فصول سهگانه را استخراج کنیم تا بشود تفسیر جناب فخررازی تلاش و کوشش زیادی کردند مقداری از ادلهٴ نقلی نقل کردند, مقداری از ادلهٴ عقلی آنگاه بعد از اینکه این حرفهای مبسوط را گذراندند گفتند «فلنرجع الی التفسیر» به تفسیر برگردیم بحثهای تفسیری باید از بحثهای فنون دیگر جدا بشود ما این سه مطلب را باید از خود قرآن کریم به دست بیاوریم اما اینکه «النفس موجودةٌ» آیات فراوانی دارد که ما را به نفس ما واگذار میکند میفرماید: ﴿عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ﴾ شما که مسافرید اگر بر اساس آیه ﴿یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ﴾ با یک کَدح و تلاش و کوشش مستمر و نفسگیر انسان مسافر است مسافتی میخواهد خب کجا راه برویم؟ همان قرآنی که میگوید شما مسافرید فرمود بسترتان, صراط مستقیمتان این اتوبانتان همین جانتان است از اینجا جدا نشوید ﴿عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ﴾ یعنی«الزموا انفسکم» انسان با عقاید پیش میرود, با اخلاق پیش میرود, با اعمال صالح پیش میرود همهٴ اینها هم امور نفسی است عقیده است که در نفس است, خُلق است که در نفس است, عمل است که با نیّت نفس صادر میشود اگر گفتند دستورات اسلامی طریق است این مسلکی است که عین سالک است یک وقت کسی قصد حرم دارد میخواهد مکه مشرّف بشود, مدینه مشرّف بشود حالا یا راه زمینی یا راه دریایی یا راه هوایی بالأخره مسلک غیر از سالک است یک وقت میخواهد انسان کامل بشود اینجا سالک و مسلک یکی است انسان در درون خود حرکت میکند با عقاید خوب, با اخلاق خوب, با نیّات خوب کامل میشود سالک خود انسان است مسلک هم نفس خود انسان است دیگر جدا نیست فرمود «الزموا أنفسکم» آیات فراوان هست که مسئله نفس را مطرح کرده پس «النفس موجودةٌ» برابر آیات قرآنی این فصل اول است و «النفس غیر البدن» این برابر آیات سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» که به خواست خدا در پیش داریم این خیلی شفاف است برای اینکه در آن سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» فرمود انسان اصلش نطفه بود این نطفه را علقه کردیم, مُضغه کردیم, جَنین کردیم به صورت استخوان در آوردیم ﴿فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ همان را ما یک چیز دیگر کردیم او دیگر در تالار تشریح و شبیهسازی و اینها در نمیآید فرمود یک چیز دیگری است آن چیز دیگر را در سایر آیات مشخص کرد که فرمود ما اصل انسان را که از طین بود ﴿إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِنْ طِینٍ ٭ فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی﴾ نسل انسان را هم فرمود: خَلَق انسان را از آب و امثال ذلک ﴿ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ﴾ هم دربارهٴ اصل انسان یعنی آدم(سلام الله علیه) فرمود: ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی﴾ هم دربارهٴ نسل انسان فرمود: ﴿مِنْ رُوحِهِ﴾.
پس بنابراین «النفس موجودةٌ» طبق فصل اول و «النفس غیر البدن» طبق فصل دوم. عمده این «النفس موجودةٌ مجرّدةٌ» است جناب فخررازی بعد از اینکه این مسائل را نقل کرده گفته که اکثر حُکمای الهی قائل به تجرّد نفساند راغب اصفهانی قائل به تجرّد نفس است, غزّالی قائل به تجرّد نفس است, معمّره از قُدمای معتزله قائل به تجرّد نفس است و شیخ مفید قائل به تجرّد نفس است منتها چون ارادتی به آرای شیعه ندارد گفت که «الشیخ الملقّب عندهم بالمفید» این هم قائل به تجرّد نفس است مثل اینکه مرحوم میرداماد(رضوان الله علیه) هم به همین فخررازی در قبسات و امثال قبسات میگوید که «یا امام قومک» اگر ما میگوییم امام رازی اینچنین نیست که امام المسلمین باشد یا امام قومک آنها هم دارند که «الشیخ ملقّب عندهم بالمفید» بالأخره اینها قائل به تجرّد نفساند. اما اینکه نفس موجود است و غیر بدن است گذشته از آیات سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» آیهٴ سورهٴ «حشر» هم یک شاهد خوبی است در سورهٴ «حشر» به این صورت بیان فرمود که اینها خودشان را فراموش کردند آیهٴ نوزده سورهٴ مبارکهٴ «حشر» این است که ﴿وَلاَ تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾ خدا اینها را کیفری داده و اِنسا کرده خود اینها را از یادشان برده خب انسان که از اعضا و جوارح خودش غافل نیست خیلی از این پزشکاناند که درون و بیرون افراد را و خودشان را هر روز دارند عکسبرداری میکنند و فتوا میدهند و درمان میکنند نه از سلولهای مغزشان فراموششان شده بیاطلاعاند, نه از قلبشان, نه از دستگاه سایر اعضا و جوارح ادراکی و تحریکیشان همه چیز را میدانند اما آن هویّتشان را فراموش کردند همینها که هویّت اصیلشان را فراموش کردند در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» بحثش گذشت که اینها فقط به فکر خودشاناند ﴿أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ﴾ فرمود اینها که جبهه و جنگ را پشتسر گذاشتند وقتی که سخن از جنگ است حضور پیدا نمیکنند اینها فقط به فکر خودشاناند خودشان یعنی همین خود مادّی, یعنی خود حیوانی, خب اینکه فرمود این تبهکاران خودشان را فراموش کردند معلوم میشود نفس یک چیز دیگر است مربوط به تَن و بدن و امثال ذلک نیست.
مطلب دیگر اینکه برای تجرّد روح که روح غیر از بدن است چه تبهکار, چه پرهیزکار هر کس بمیرد بالأخره روحش موجود است و حیّ است و زنده .. یا قضای الهی دربارهٴ عذاب اوست, یا قضای الهی دربارهٴ رفاه اوست اگر مؤمن باشد که ﴿رَوْحٌ وَرَیْحَانٌ وَجَنَّةُ نَعِیمٍ﴾ که «فی روضة من ریاض الجنّة» است, اگر کافر و منافق باشد که «فی حُفرة من حُفَر النیران» نه مؤمن از بین میرود نه کافر از بین میرود آن جریان قَلیب بدر هم شاهد خوبی است و قرآن کریم هم دربارهٴ هر دو گروه آیات دارد هم دربارهٴ شهدا آیات دارد که فرمود: ﴿وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْیَاءٌ﴾ اینها موجودند, حیّاند, عنداللهاند, مرزوقاند که پنج وصف از آنها استفاده شد, هم دربارهٴ کفّار کافر وقتی که مُرد اینچنین نیست که از بین برود این هم «حیٌّ موجودٌ عند الله» منتها ذات اقدس الهی برای آنها ریاض جنّت فراهم کرده برای اینها فرمود: ﴿إِنَّ لَدَیْنَا أَنکَالاً وَجَحِیماً ٭ وَطَعَاماً ذَا غُصَّةٍ وَعَذَاباً أَلِیماً﴾ ما اینجا عذاب الیم هم داریم و معذّبین در جهنّم از بس لجوجاند آنجا هم دیگر نمیگویند «یا الله» آنجا به مالک مسئول جهنّم, مالک(سلام الله علیه) به مالک میگویند که به خدایت بگو جان ما را بگیرد ﴿یَا مَالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنَا رَبُّکَ﴾ آنوقت جواب میآید که نه, اینها ﴿ثُمَّ لاَ یَمُوتُ فِیهَا وَلاَ یَحْیَی﴾ اینها نه حیات طیّبه دارند, نه میمیرند که راحت باشند, خب.
اینها در همان سورهٴ مبارکهٴ «نوح» که دربارهٴ غرق تبهکاران قوم نوح مطرح است فرمود: ﴿أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَاراً﴾ اینها غرق شدند در همان آب رفتند در آتش «موجوداً حیًّ معذّباً بعذاب الألیم» در آتش. دربارهٴ کسانی که پرهیزکارند اگر بدنشان به وسیلهٴ سلاحهای جنگی قطعه قطعه بشود یا به وسیلهٴ آتش سوخته بشود نظیر اصحاب اخدود, اخدود یعنی آن کانال آتش یک کانال آتشی حفر کردند این مؤمنین را گذاشتند آنجا ﴿وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا﴾ اینکه اینها مؤمن به خدای سبحان بودند این ﴿النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ﴾ این کانال را پر از آتش کردند این بیچارهها را گذاشتند در آن آتش اینها را به صورت هیزم خاکستر کردند همینها را خدا میفرماید: «حیٌّ مرزوقٌ عند الله» چه اینها که در آتشاند «حیٌّ مرزوقٌ عند الله», چه آنها که غرق شدند ﴿أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَاراً﴾ «حیٌّ معذّبٌ عند الله» بنابراین این فصول سهگانه تأمین است که «النفس موجودةٌ» اولاً, «النفس غیر البدن» ثانیاً, «النفس مجرّدة» ثالثاً, حالا تجرّد مراتبی دارد و درجاتی دارد بعضها فوق بعض است به همان نسبت که ایمان درجاتی دارد ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌ﴾ یک مرحله, ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ﴾ که بالاتر از ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌ﴾ است بخش دیگر.
پرسش:...
پاسخ: برای اینکه اگر یک موجود مادّی باشد کلّ این موجود از بین رفته سوخته دیگر, اگر انسان روحی دارد و بدنی اگر آن امر مادّی باشد یکی از سلولهای بدن باشد ذرّهای باشد از ذرّات این بدن کلّ این بدن سوخته دیگر دود شده دیگر چیز دیگر نمیماند که این را عذاب بکنند که, اگر کلّ این بدن از سر تا پا سوخته شده و دود شده دیگر چیزی نیست که عذاب بشود که معلوم میشود روح موجودی است که این را اداره میکند و لطیفترین تعبیر همان است که مرحوم شیخ بهایی در کشکول از صفدی نقل میکند که وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) فرمود روح در بدن مثل معنا در لفظ است نه اینکه در این بدن حلول کرده باشد معنا که در لفظ حلول نکرده الآن معنای مسجد در کلمهٴ مسجد فرو نرفته این مسجد یک «میم» است و یک «سین» است و یک «جیم» است و «دال» چون معنا دارد این کلمه مستعمل است و قابل گفتگوست اگر معنا نمیداشت مُهمَل بود چیزی که معنا ندارد مهمل است و میاندازند دور اما چیزی که معنا دارد او را به کار میبرند معنای این کلمه که این بِناست آن در این کلمه حلول نکرده ولی به این کلمه تعلّق دارد این کلمه را زنده نگه میدارد اگر مهجور بشود فاصله بگیرد که این کلمه را دیگر در آن معنا به کار نبرند کم کم بشود مهمل مثل بدنِ مُرده است که وِزان روح در بدن تعلّق روح به بدن نظیر تعلّق معنا به لفظ است چهل قول را نقل کردند کیفیت روح و بدن بلکه چهل قول شده چهارصد قول یا بیشتر شما این تفسیر آلوسی را نگاه کنید یا تفسیر جناب فخر را نگاه کنید ببینید آرا و اقوالی که در مسئله روح و بدن هست چقدر است مسائل دیگر گاهی ممکن است ده قول, بیست قول, سی قول اما اینجا چهل قول, چهارصد قول از عهد قدیم تاکنون دربارهٴ معرفت نفس سخن گفتند دیگر آرای گوناگون هست مسیحیها اینطور گفتند, یهودیها اینطور گفتند الآن وقتی که ما دربارهٴ مسائل فقهی بحث میکنیم آرای علمای خودمان بحث میکنیم یا اگر خواستیم یک فقه مقارن و تطبیقی داشته باشیم آرای اهل سنّت هم نقل میکنیم اما یک حکیم اینطور نیست حکیم حرف شیعه و سنّیها را یک طرف, حرف یهودی را یک طرف, حرف مسیحی را یک طرف, حرف زرتشتی را یک طرف احیاناً اگر میبینید اقوال در فلسفه گاهی یازدهتاست یا دوازدهتاست برای اینکه میگویند از عهد افلاطون تا الآن مثلاً این قول آمده در حالی که در داخلهٴ خود ما در مسائل فقهی اقوال فراوانی در مسائل جزئی هست.
غرض آن است که این روح حالا یا چهل قول یا چهارصد قول کیفیت تعلّق روح به بدن هست و در جریان خواب هم اینکه گفته شد انسان شب که میخوابد این هفت میلیارد میخوابند شب در برابر روز است مجموع گردش زمین و حرکت وضعی به دور خود این یک شب دارد و یک روز نه معنیاش این است که همهٴ مردم در یک شب میخوابند حتیّ یُقال که زمین کُروی است, بله زمین کُروی است وقتی میگوییم شب قدر یعنی شب قدر یعنی این کُره وقتی که به دور خودش میگردد همیشه یک طرفش روز است یک طرفش شب تا این گردش تمام بشود یک شب داریم و یک روز اگر گفته شد شب یعنی شبِ این کُره که به دور شمس میگردد که «من مشارق الأرض و مغاربها» را این ارض کُروی تعیین میکند.
به هر تقدیر معنایش این نیست که همهشان با هم میخوابند یا همهشان با هم بیدار میشوند اگر گفتیم شب قدر معنایش این نیست که همه جا یکجا شب قدر است در خود ایران ما بین شرقمان و غربمان یک ساعت و نیم فاصله است در قسمت غرب شب قدر شروع شده ﴿تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَالرُّوحُ﴾ شروع شده در شرق هنوز روز است روز هیجدهم است دیگر شب نوزدهم نرسید در خود این کشور ما یک ساعت و نیم بین شرق و غرب فاصله است همینجا را حل کردیم جاهای دیگر هم حل میشود. به هر تقدیر این تعلّق روح به بدن به این صورت است.
پرسش: خب اگر این کافر و مؤمن هر دو حیّاند و مرزوق در اصلاح ﴿لَبِثْنَا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ﴾ و به عبارتی شبیه این.
پاسخ: بله, اینجا مشخص نیست چون وقتی وارد صحنهٴ ابد میشوند برایشان مشخص است که این برزخ حالا یا ده میلیون سال یا صد میلیون سال نسبت به آن ابد همین است یوم یا بعض یوم است البته ﴿َقَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَالْإِیمَانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتَابِ اللَّهِ إِلَی یَوْمِ الْبَعْثِ﴾ خب همین است.
پرسش: حی بود در گرفتاری بود و مرزوق بود به هر شکلش آن تعبیر یک روز یا نصف روز نمیتواند...
پاسخ: بله خب مثل اصحاب کهف که آنها مُرده که نبودند که زنده بودند.
پرسش: همانها هم نمیفهمیدند که...
پاسخ: بله, سیصد سال را گفتند یک روز یا نصف روز اما در اینجا آنهایی که عالِمان این معارفاند میگویند ﴿وَیْلَنَا هَذَا یَوْمُ الدِّینِ﴾ است, ﴿لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتَابِ اللَّهِ﴾.
پرسش: آن شامل افراد خاصّی میشود.
پاسخ: بسیار خب, پس معلوم میشود خیلیها گرفتار کار خودشاناند اینها که خیلیها که گرفتار کار خودشاناند بله نمیدانند ولی از یک عالَم محدودی به عالم ابد وقتی که برسند نسبت به آن عالَم ابد میشود یوم یا بعض یوم.
پرسش: آنها احساس نکردند به عنوان مقایسه که نمیگویند.
پاسخ: بسیار خب, یا جهل داشتند.
پرسش: نفهمیدند, متوجه نشدند.
پاسخ: بله خب همان جهل است. یا جهل داشتند یا مقایسه کردند با ابد اما ﴿قَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَالْإِیمَانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتَابِ اللَّهِ إِلَی یَوْمِ الْبَعْثِ فَهَذَا یَوْمُ الْبَعْثِ﴾ شما در برزخ بودید حالا یوم البعث آمدید عالَم ابد را میبینید.
پرسش: با این حساب حیّ و مرزوق بودند مخصوص است همین افراد خاص را آیه نمیگوید.
پاسخ: نه, هر دو گروه را شامل میشود جهنّمیها زندهاند آنهایی که «فی حُفرة مِن حُفر النیران» زندهاند چه اینکه بهشتیها زندهاند و آنهایی که ﴿لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ زندهاند هم اینها که «فی حُفرة مِن حُفر النیران» میروند زندهاند, هم آنها که «فی روضة من ریاض الجنّة» میروند زندهاند «القبر روضة من ریاض الجنّة أو حُفرة مِن حُفر النیران» .
پرسش: ادامهاش آیه قرآن نشان نمیدهد.
پاسخ: چرا دیگر, آیه قرآن میفرماید شما آن روز مانده بودید اینها سؤال و جواب میکنند اگر معدوم بودند که نمیگویند یک روز یا نصف روز که «لا میز فی الأعدام من حیث العدم» اگر کسی معدوم بشود بعد دفعتاً موجود بشود نه یوم میفهمد نه لیل, نه بعض یوم میفهمد نه کلّ یوم اینها که خبر میدهند معلوم میشود موجود بودند و زنده بودند دیگر منتها سرگرمی داشتند نفهمیدند.
پرسش: ...
پاسخ: نه, اینکه بیکار نیست.
پرسش: حی و مرزوق باشد عبارات با آن جور در نمیآید.
پاسخ: چرا, ﴿أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَاراً﴾ این عذاب است دیگر, دیگر «ثمّ» که نیست فرمود اینها همان که در آب رفتند غرق شدند همانجا مستقیم در آتش رفتند.
پرسش: ابتدای کارش است ادامه تا قیامت اینطور بود این از آیه برنمیآید.
پاسخ: چرا, ﴿فَأُدْخِلُوا نَاراً﴾ حالا ادامهاش همان است که وقتی وارد صحنهٴ قیامت بشوند میگویند چه کار کردی؟ گفتند ﴿لَبِثْتُ یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ﴾ آنها هم در جواب میگویند خیر ﴿لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتَابِ اللَّهِ إِلَی یَوْمِ الْبَعْثِ فَهَذَا یَوْمُ الْبَعْثِ﴾ یک روز یا نصف روز نبود سالیان متمادی در برزخ ماندید الآن وارد صحنهٴ قیامت شدید اینچنین نیست که اینها که مُردند نابود بشوند اگر نابود بشوند که دیگر عذابی در کار نیست راحت میشوند نه در جهنّم نابود میشوند نه در «حُفرة مِن حُفر النیران» چه اینکه مردان الهی هم نه در بهشت نابود میشوند, نه در «فی روضة من ریاض الجنّة».
حالا اینها اینکه فرمود: ﴿وَمَا أُوتِیتُمْ مِنْ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلاً﴾ معنایش این نیست که بعداً اگر چیزی را قرآن به شما یاد داد شما در محضر قرآن بودید نمیتوانید یاد بگیرید در حالی که اینها را قرآن مطرح کرده این آیات را مطرح کرده بعد فرمود تدبّر کنید و یاد بگیرید دستور داده اگر منظور این باشد که بشر همهٴ بشر علمشان کم است این باید نسبی باشد نه نفسی برای اینکه ذات اقدس الهی نسبت به انسان کامل فرمود: ﴿عَلَّمَ آدَمَ الاسْمَاءَ کُلَّهَا﴾ همهٴ اسمای حُسنا را یاد انسان کامل داد, یاد اهل بیت داد دیگر اگر اینها معدن علماند, عَیْبه علماند, صندوق علم الهیاند چگونه میشود عَیْبه یعنی صندوق, عَیبه علم الهی باشند, معدن علم باشند معذلک ﴿أُوتِیتُمْ مِنْ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلاً﴾ پس بنابراین اینها یا اینها شامل اینها نمیشود یا اگر شامل اینها بشود برابر بعضی از روایاتی که اشاره شده در همان تفسیر کنزالدقائق هست نسبت به ذات اقدس الهی است وقتی به امام عرض کردند که چگونه علم این بزرگان الهی کم است؟ آن وقت حضرت آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «کهف» آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «لقمان» را قرائت فرمودند که ﴿لَوْ أَنَّمَا فِی الْأَرْضِ مِن شَجَرَةٍ أَقْلاَمٌ وَالْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِن بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ﴾ , ﴿لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَن تَنفَدَ کَلِمَاتُ رَبِّی﴾ . فتحصّل که علم سائلان اندک بود یک, و معنایش این نیست که بشر برای همیشه علمش کم است این دو, و یا شامل انسانهای کامل نمیشود برای اینکه اینها همهٴ علوم امکانی را ذات اقدس الهی به اینها آموخت این سه, یا اگر شامل حال اینها بشود نسبی است نه نفسی بالقیاس الی علم ذات اقدس الهی اینطور است, خب.
اما اینکه بحث شد این سؤالاتی در ضمن این روزها آمده که به آن جواب این سؤالات نرسیدیم حالا یکی پس از دیگری انشاءالله به این سؤالات خواهیم رسید. یکی از آن سؤالها این است که موجودات تقسیم شده بود به غیب و شهادت برابر آیه سورهٴ مبارکهٴ «انعام» ذات اقدس الهی غیب است چون ﴿لا تُدْرِکُهُ الابْصَارُ﴾ و منظور از این بصر جامع حس است مثل اینکه گفتند ﴿لا تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُمْ﴾ منظور صِرف خوردن نیست هر گونه تصرّف است آنجا هم در سورهٴ «انعام» هم که فرمود چشم خدا را نمیبیند یعنی هیچ حسّی خدا را نمیبیند پس خدا غیب است و ما هم مؤمن به غیبیم ﴿الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ﴾ است, ﴿تُنْذِرُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالغَیْبِ﴾ است و امثال ذلک. اما در بعضی از روایات مثل آنچه که مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در معانیالأخبار نقل کرده و مانند آن که ذات اقدس الهی شهادت است, مشهود است, شهود است و خلق غایباند این سخن از آن لطایف روایات اهل بیت است همانطوری که قرآن دارای عبارات است و اشارات است و لطایف و حقایق روایات این خاندان هم همینطور است اینها اشاراتی دارند, لطایفی دارند آنجا که وجود مبارک حضرت میفرماید خدا مشهود است و اصلاً غیب نیست و خلق غیباند و اصلاً مشهود نیست این سخنی است که بعضی اهل معرفت هم به آن رسیدند به برکت این روایات آنها میگویند که «الحقّ سبحانه و تعالی ظهر و ما غاب قطّ والخَلق غاب و ما ظهر قطّ» خَلق همیشه غایباند و هرگز ظهور ندارند و حق ذات اقدس الهی ظاهر است و هرگز غیبتی ندارد شما ملاحظه کنید بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «فصلت» را در پایان سورهٴ «فصلت» آیه 53 این است که ﴿سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنفُسِهِمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ﴾ آن بزرگان طبق رهنمود روایاتی نظیر آنچه در معانیالأخبار و امثال ذلک آمده گفتند این ﴿شَهِیدٌ﴾ به معنی مشهود است نه شاهد خدای سبحان ﴿عَلَی کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ﴾ است یعنی مشهود است چون اگر شهید به معنای شاهد بود باید میفرمود «بکلّ شیء شهید» است نه ﴿عَلَی کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ﴾ چون شهید به معنای مشهود است یعنی شما هر چیزی را که بخواهی ببینی اول خدا را میبینی لایهٴ اول را بخواهی ببینی اول خدا را میبینی بعد او را, لایهٴ دوم آن شیء را بخواهی ببینی اول خدا را میبینی بعد او را, لایهٴ سوم را بخواهی ببینی اول خدا را میبینی بعد او را بارها یعنی بارها به عرضتان رسید که تمام این مباحث در فصل سوم است فصل اول منطقهٴ ممنوعه است که هویّت ذات اقدس الهی است که احدی به آنجا راه ندارد, فصل دوم منطقهٴ صفات ذاتی است که عین ذات است احدی هم به آنجا راه ندارد تمام این بحثهایی که انبیا آوردند و مرسلین میگویند و گفتیم و گفتند و شنیدیم و شُنفتیم همه در ظهورت حق و فعل حق و وجهالله است و امثال ذلک اینها حوزهٴ امکان است این حوزهٴ امکان است که خود این حوزهٴ امکان به این صورت در آمده اگر انسان این حوزهٴ امکان را دارد مشاهده میکند اینها میگویند اینجا شهید به معنی مشهود است نه به معنای شاهد چون اگر به معنی شاهد بود که میفرمود «بکلّ شیء شهید».
پرسش: استاد اگر به معنی مشهود هم باشد بایدب گوییم «لکلّ شیء شهید».
پاسخ: نه خیر, «علی» بالای هر چیزی, محیط به هر چیزی یعنی شما قبل از اینکه خودت را ببینی او را میبینی.
پرسش: از نظر ادبی؟
پاسخ: ادبی, از نظر ادبی الاّ ولابد باید همینطور بگوید که گفت همین که ما وارد شدیم میخواهیم که این بلندگو را ببینیم بالای او, او را میبینیم این لایه اول برداشته شد بالای لایهٴ دوم اوست, لایهٴ سوم آمد بالای لایهٴ سوم اوست یعنی محیط به لایهٴ سوم اوست از هر طرف بیایید «علیه» یعنی «علیٰ» بالای او, اوست آنوقت چیزی برای این نمیماند اگر شما کاموایی داشته باشید این یک کاموا که مثلاً به اندازهٴ یک بلوز یا ژاکت است از این کاموا بخواهی شما یک بلوز درست کنی, آستین درست کنی, یَقه درست کنی, سینه درست کنی, پشت درست کنی, جا دُکمه درست کنی, اشکال مختلفی روی این بلوز و ژاکت درست کنی, گُل و بلبل بدهی, بوته بدهی همهٴ اینها این نخ است که به این صورت در آمده باز بکنی غیر از نخ چیز دیگر نیست ببندی میشود یک آستیندار و یک بلوز و یک ژاکت و یک گُل و یک بلبل
این همه عکس مِی و رنگ مخالف که نمود ٭٭٭ یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد
بسیاری از عرفا فتوا دادند که خواندن این علوم برای خیلی از طلبهها حرام است و درست فتوا دادند بسیاری از حُکما فتوا دادند که خواندن این علوم برای خیلی از طلبهها حرام است بعدها فقها فتوا دادند مگر این حرف را همینطور میشود مطرح کرد که الآن این حرف گفته شد تا فصل اول یعنی فصل اول دورش سیم خاردار کشیده نشده خدا غریق رحمت کند سیدناالاستاد مرحوم امام(رضوان الله علیه) را فرمود ذات اقدس الهی احدی به او راه ندارد نه معبود هیچ پیغمبر است, نه مشهود هیچ پیغمبر است, نه مقصود هیچ پیغمبر برای اینکه این حقیقتِ بسیطِ نامتناهی است اینکه نظیر دریا نیست تا با شعر مسئله را سر هم کنیم بگوییم
آب دریا را اگر نتوان کشید ٭٭٭ هم به قدر تشنگی باید چشید
این شعر با آن مطلب خیلی فرق دارد آبِ دریا مرکّب است ساحلش غیر از سطح است, سطحش غیر از عمق است ما اگر دسترسی به عمق نداریم یک لیوان از سطحش میگیریم اما این خدا ظاهرش عین باطن است, باطنش عین ظاهر است, اوّلش عین آخر است آخرش عین اول است کجایش را میخواهی بگیری اینکه تو شناختی که خدا نیست آنکه خداست که تجزیهپذیر نیست ایشان در آن تعلیقاتشان بر فصوص فرمود انبیا به آنجا راه ندارد, اولیا به آنجا راه ندارد نه معبود احدی است, نه مقصود احدی, نه مشهود احدی هر سه را به عنوان سالبهٴ کلیه نفی میکنند اینجا منطقهٴ ممنوعه است دورش سیم خاردار است بعدش هم صفات ذات است که عین ذات است این هم سیم خاردار است بقیه در وجهالله و ظهورالله و اسماءالله و جمالالله و جلالالله و خَلقالله خب خلق ممکن است ﴿اللَّهُ خَالِقُ﴾ بالضرورة الأزلیه که نیست «قَد یَخلُق قد لا یخلق», «قد یشفی قد لا یشفی» خدا غریق رحمت کند مرحوم کلینی را فرمود شما باید این را تشخیص بدهید کلینی کم حرف است در کافی حرفی ندارد ولی اینجا یک حرف خوبی دارد میفرماید شما باید تشخیص بدهید این صفتی را که گاهی هست و گاهی نیست معلوم میشود عین ذات نیست دیگر مگر میشود صفت ذات را بگویید گاهی هست و گاهی نیست خدا ـ معاذ الله ـ گاهی قدرت دارد گاهی ندارد, گاهی علم دارد گاهی ندارد, گاهی حیات دارد گاهی ندارد, اینکه شما میگویید «قَد یَخلُق قد لا یخلق», «قد یشفی قد لا یشفی», «قد یرزق قد لا یرزق», «قد یبسط قد لا یبسط» معلوم میشود بیرون ذات است دیگر علوم ما در همین محدودهٴ بیرون است.
مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در کتاب شریف توحید این را نقل کردند که بعدها همین فرمایش ایشان در معانیالأخبار آمده و همین فرمایش را بزرگان اهل معرفت گرفتند روی آن کار کردند. مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در کتاب شریف توحید صدوق طبع مکتبة الصدوق صفحهٴ 117 اصلاً این باب به عنوان باب «ما جاء فی الرؤیة» است «ما جاء فی الرؤیة» حدیث بیستم میگوید که ابیبصیر, ابیبصیر کور بود کور که میدانید یعنی کور ابیبصیر دیگر چشم نداشت که این کورها را میگویند ابیبصیر این ابیبصیر کور خدمت امام صادق(سلام الله علیه) رسید عرض کرد که «أخبرنی عن الله عزّ و جل هل یراه المؤمنون یوم القیامة» این ابیبصیر کور از امام صادق(سلام الله علیه) سؤال میکند که آیا خدا را در قیامت میبینند؟ «قال نعم» بله میبینند «وقد رأوه قبل یوم القیامة» قبل از یوم قیامه هم خدا را دیدند «فقلتُ متیٰ» به عرض حضرت رساندند که چه موقع خدا را دیدند؟ «قال حین قال لهم ﴿أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَی﴾ ثمّ سکت» وجود مبارک امام صادق(علیه السلام) «ساعةً» یک لحظه ساکت شد «ثم قال» وجود مبارک حضرت به ابیبصیر فرمود: «إنّ المؤمنین لیرونه فی الدنیا قبل یوم القیامه» مؤمنین خدا را قبل از قیامت در دنیا هم میبینند «ألست تراه فی وقتک هذا» ابیبصیر الآن مگر خدا را نمیبینی این کدام رؤیت است؟ این همان است که در کتاب اهل معرفت مطرح است این شهود همان است, این رؤیت همین است به ابیبصیر کور میگوید «ألستَ تراه فی وقتک هذا؟ قال ابوبصیر فقلتُ له جعلتُ فداک فاُحدّث بهذا عنک» اجازه میدهید این حدیث از طرف شما نقل کنم؟ «و قال(علیه السلام) لا» حق نداری شما این را میخواهی در منبر بگویی, در حسینیه برای مردم بگویی خب آنجا طور دیگر میفهمند چه چیزی میخواهی بگویی؟ «لا, فإنّک إذا حدّثتَ به فأنکره مُنکِرٌ جاهلٌ بمعنی ما تقوله ثمّ قدّر أنّ ذلک تشبیهٌ کفر» اینها یا به ما بد میگویند یا بیراهه میروند «و لیست الرؤیة بالقلب کالرؤیة بالعین» ما شهود قلبی را میگوییم نه شهود بصری را آنکه در معانیالأخبار آمده ذات اقدس الهی مشهود است شهود قلبی است انسان اول او را میبیند «تعالیٰ الله عمّا یصفه المشبّهون والملحدون» مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در صفحهٴ 119 میفرماید «والأخبار التی رُوِیت فی هذا المعنیٰ و أخرجها مشایخنا(رضی الله عنهم) فی مصنّفاتهم عندی صحیحةٌ» این روایاتی که در رؤیت خدا وارد شده «و إنّما ترکتُ إیرادها فی هذا الباب خشیة أن یقرأها جاهلٌ بمعانیها» ما اینها را نقل نکردیم برای اینکه مبادا به دست نااهل بیفتد خب یک عده که خواصّاند به دنبال این رفتند که قلب خدا را میبیند یعنی چه؟ خدا مشهود اینهاست یعنی چه؟ شهود چگونه است, انحایی دارد, درجاتی دارد و مانند آن. آن وقت «فیکذّب بها فیکفر بالله عزّ و جل و هو لا یعلم» حالا بقیه سؤالها انشاءالله میماند برای روزهای بعد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است