- 466
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 86 تا 89 سوره اسراء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 86 تا 89 سوره اسراء"
اراده غیر از علم و قدرت است برای اینکه ذات اقدس الهی قدرت داشت و علم داشت ولی اراده نکرد
بخشهای اعجاز قرآن کریم مربوط به گذشتههای مردم و مربوط به آینده است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَلَئِن شِئْنَا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَکَ بِهِ عَلَیْنَا وَکِیلاً ﴿86﴾ إِلَّا رَحْمَةً مِن رَّبِّکَ إِنَّ فَضْلَهُ کَانَ عَلَیْکَ کَبِیراً ﴿87﴾ قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَی أَن یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً ﴿88﴾ وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِن کُلِّ مَثَلٍ فَأَبَی أَکْثَرُ النَّاسِ إِلَّا کُفُوراً ﴿89﴾
اهمّیت قرآن کریم همچنین دین الهی و احکام الهی باعث شده است که عدهای درصدد توطئهٴ دریافت فتوای غیر دینی باشند که در همین سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» آیهٴ 73 به بعد ناظر به آن است این هشداری است به رهبران دینی که مبادا خدای ناکرده کاری بکنند که دیگران طمع بکنند در فتوای اینها و از اینها بخواهند برابر میل آنها این رهبران فتوا بدهند. یک بیان نورانی از وجود مبارک امیرالمؤمنین(علیه السلام) در آن عهدنامهٴ مالک هست که به مالک دستور میدهد که مسئولان مصر مخصوصاً دستگاه قضایی کاری بکنند که دیگران دربارهٴ اینها طمع نکنند که خودشان را به اینها نزدیک بکنند برابر میل خودشان از اینها حکمی بگیرند, دستور قضایی بگیرند, حکم قضایی بگیرند و مانند آن. در همین زمینه به وجود مبارک پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿وَلَئِن شِئْنَا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ﴾ اگر یک وقت ـ معاذ الله ـ دیگران در تو نفوذ کردند و برابر میل خود چیزی از تو خواستند تو هم قرآن را برابر میل آنها معنا کردی ما میتوانیم کلّ این وحی را از شما بگیریم. در ذیل این آیه چندتا حدیث از وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) است که اراده غیر از علم است یک, اراده غیر از قدرت است دو, این مباحث در پایان کتاب شریف توحید مرحوم صدوق هست بخشی از آن روایات را در تفسیر شریف کنزالدقائق میبینید آنجا وجود مبارک امام رضا با آن شخص با آن سلیمان در طوس در خراسان که مناظره میکرد فرمود اراده غیر از علم است و اراده غیر از قدرت است برای اینکه ذات اقدس الهی قدرت داشت و علم داشت ولی اراده نکرد به دلیل آیهٴ ﴿وَلَئِن شِئْنَا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ﴾ اگر اراده عین قدرت بود خدا یقیناً چون قدرت داشت این کار را میکرد پس معلوم میشود اراده یک مطلب است و قدرت مطلب دیگر که آن شخص متوجّه نمیشد و حضرت شواهد دیگری هم اقامه کرده است, خب.
فرمود: ﴿وَلَئِن شِئْنَا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ﴾ آن وقت هیچ عاملی نمیتواند وکیل مدافع تو بشود که این وحیی را که ما از تو گرفتیم برگرداند برای اینکه این وحی مماثل ندارد طبق آیه بعد که ﴿لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَی أَن یَأْتُوا﴾ مقدورشان نیست تو هم که مقدورت نبود و بیگانه هم که این قدرت را ندارد یک نعمت خداداد را ما از تو میگیریم که نه شما میتوانید مماثلش را بیاورید نه عینش را میتوانید از ما استرداد کنید.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر با اینکه این مناظرهها را از مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) نقل کردیم و همچنین از کشّاف نقل شده است مناظره امریءالقیس با معاصرش معروف بود، مناظرهٴ جریر با فرزدق معروف بود، مناظرهٴ عمروبنکلثوم با معاصرش معروف بود با اینکه اینها در سبعهٴ معلّقه در ادبیات دیگر در نثر و نظمها مناظره و مبارزه داشتند و این کارهای برایشان مأنوس بود معذلک پیامبر تحدّی کرده آنها از مناظره و مبارزه عاجز شدند به خونریزی تن در دادند اگر مقدورشان بود که سورهای مثل قرآن کریم بیاورند که آن جنگها را تحمّل نمیکردند.
پرسش: ارادهٴ خدا تعلّق گرفته که آنها تن ندهند.
پاسخ: آن از بحث مرحوم شیخ مفید گذشت که ایشان قائل به صرفاند ولی صرف دربارهٴ مسائلی نظیر فصاحت و بلاغت و امثال ذلک ممکن است که بشر بتواند ولی ذات اقدس الهی آنها را منصرف کند تصرّف در ارادهٴ بشر با اینکه او درصدد مبارزه و مناظره است این کار الهی است اما آن بخشهای غیبی که در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» آدرسهایی که قرآن داده فرمود تو در جانب طور نبودی، تو در جانب غربیّ نبودی، تو در مدین نبودی یا در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» و امثال آنها که فرمود: ﴿مَا کُنتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُونَ أَقلاَمَهُمْ أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ﴾ این صحنهها که پشتسر هم خدا به پیامبر میفرماید تو در این صحنه نبودی ولی معجزه و داستان از این قبیل است این دیگر به صرفه برنمیگردد این اخبار غیبی است که ﴿تِلْکَ مِنْ أَنبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیها إِلَیْکَ﴾ این را بشر عادی نمیداند تا اینکه درصدد این باشد که شبیه این را بیاورد تا بگوییم خدا آنها را منصرف کرده عبارتی که از اوایلالمقالات مرحوم شیخ مفید در روز چهارشنبه خوانده شد این میتواند حدّاکثر ناظر به مسائل ادبی و فصاحت و بلاغت باشد اما بخشهای اعجاز قرآن کریم مربوط به گذشتههای مردم و مربوط به آینده است بهشت اینطور است، جهنم اینطور است، اعراف اینطور است، پل صراط اینطور است، تطایر کتب اینطور است، محاسبه اینطور است، میزان اینطور است اینها را که بشر نمیداند تا ما بگوییم خدا اینها را منصرف کرده که آن آیندههای غیبی یقیناً معجزه است، گذشتههای غیبی یقیناً خارقالعاده و معجزه است الفاظ، فصاحت و بلاغت بر فرض که مقدور بشر باشد آنگاه سخن مرحوم شیخ مفید اینجا میتواند فیالجمله مثلاً مورد قبول باشد. خب، فرمود اگر ما این وحی را از تو بگیریم نه عین این وحی را میتوانی استرداد کنی برای اینکه خدا گرفت، نه مماثل آن را میتوانی بیاوری برای اینکه احدی مثل این را نمیتواند بیاورد این کلام خدایی است که ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ﴾ خود این کلام هم ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ﴾ این میشود معجزه.
اما آن سؤالهایی که مربوط به روح و نفخ صور و اینهاست بعضی از مسائل روح قبلاً گذشت بعضی از مسائلی که مربوط به نفخ صور است که آیا روح میمیرد یا نه، انشاءالله در ضمن آیات نفخ صور خواهد آمد الآن محورهای اساسی سؤال و جواب و اشکال باید در مورد همین معجزه بودن قرآن و امثال ذلک باشد، خب.
فرمود: ﴿إِلَّا رَحْمَةً مِن رَّبِّکَ إِنَّ فَضْلَهُ کَانَ عَلَیْکَ کَبِیراً﴾ فضل خدا نسبت به تو زیاد است تو اگر دارای خُلق عظیمی، علم عظیمی برای اینکه خدایی که دائم الفضل و «دائم الفیض علی البریّه» است نسبت به شما فضل کبیری را اِعمال کرده است. دربارهٴ معجزه اصل اینکه بشر را خدا باید بپروراند این برهانش در مسئله ربوبیّت مطرح است بشر یک موجود متفکّر مختار است این یک، و موجود متفکّر مختار را باید از راه علم و عقل تربیت کنند نه از راههای دیگر این دو، راه علمی تنها به این است که ذات اقدس الهی قانونی و معرفتی برای انسان مقرّر بکند که انسان را از راه قانون و معرفت و مانند آن بپروراند این سه، پس غیر خدا کسی قانون بیاورد این با ربوبیّت خدا سازگار نیست و با اصل دلیل نبوّت عام سازگار نیست و اگر کسی بگوید نه، این قرآن ـ معاذ الله ـ کلام پیغمبر است ولی چون پیغمبر به مقام فنا رسیده است ـ معاذ الله ـ با خدا متّحد شد و حکم احدالمتّحدین هم حکم دیگری است چون پیغمبر به مقام فنا رسید و مرتبط شد با خدا خداوند کلام پیغمبر را به خود اسناد میدهد این سخن بر فرض صحّتش که انسان به مقام فنا برسد آنهایی که مقام فنا را گفتند اینچنین گفتند اگر کسی به مقام فنا رسید همه چیز را فانی در اوصاف الهی، اسمای حسنای خدا میکند او حرفی ندارد او فقط گوشِ محض است اگر از خود حرفی داشته باشد، ارادهای داشته باشد، علمی داشته باشد که دیگر مقام فنا نیست در مقام فنا حرف را و اراده را و علم را و تعلیم را و تزکیه را آن باقی انجام میدهد نه فانی اگر وجود مبارک پیامبر به مقام فنا برسد و کلامی بخواهد بگوید دیگر با فنا سازگار نیست پس اگر به مقام فنا نرسید که حرفِ او حرف خدا نیست، اگر به مقام فنا رسید که حرفی ندارد تازه در جریان منصور که آن حرفها مطرح بود گفتند:
کاسهٴ منصور خالی بود پر آوازه گَشت٭٭٭ورنه در میخانهٴ وحدت کسی هوشیار نیست
مگر کسی به مقام فنا رسید آنجا قدرت حرف دارد احدی به خود اجازهٴ سخن نمیدهد یعنی مقدورش نیست. بنابراین این کلمات برابر صراحت خود قرآن کریم برای خداست برای اینکه فرمود: ﴿قَدْ جَاءَکُم مِنَ اللّهِ نُورٌ وَکِتَابٌ مُبِینٌ﴾ این کتاب از طرف خدا آمده دیگر از اینها شفّافتر و روشنتر ما چه چیزی میخواهیم در سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» هم فرمود: ﴿مَا کُنتَ تَتْلُوا مِن قَبْلِهِ مِن کِتَابٍ وَلاَ تَخُطَّهُ بِیَمِینِکَ﴾ در بخشهای دیگر هم فرمود: ﴿مَا کُنتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَلاَ الْإِیمَانُ﴾ اینها را که تو نمیدانستی اینها همه حرفهای ماست ما کتاب فرستادیم تو تلاوت میکنی، ما عالِمت کردیم تو عالم شدی، ما تربیتت کردیم تو مربّیٰ شدیم مربوب مایی تو اینها را نمیدانستی و نمیتوانی هم بنویسی برای اینکه اگر توان نوشتن را داشته باشی و نویسا باشی آنها شک میکنند نه اینکه میتوانی و نمینویسی اگر تو واقعاً بتوانی بنویسی آنها میگویند مخفیانه نوشته علناً نمینویسد برای مبطل شبههگرا این شبهه هست ما طرزی تو را تربیت کردیم که ﴿لاَ تَخُطَّهُ بِیَمِینِکَ﴾ نمینویسی چه اینکه نمیدانستی ایمان یعنی چه، چه اینکه اصلاً نمیتوانستی تلاوت کنی تلاوت را ما یادت دادیم آنوقت اینگونه از معارف را ذات مقدّس حضرت از خودش بگوید بعد به خدا اسناد بدهد پس قبل از مقام فنا که کلامِ بشر کلام خالق نیست، در مقام فنا هم که کسی حرفی برای گفتن ندارد مقام فنا آن است که آدم فانی باشد دیگر. پس بنابراین به صورت شفّاف صریح قرآن این است که این کلمات، کلمات الهی است کتاب، کتاب الهی است منتها وجود مبارک پیامبر از هر زنبوری آگاهتر است این وحیاش کجا و آن وحیاش کجا اما این وحی را به او دادند یاد دادند مثل طوطی نیست بالاتر از زنبور است یاد دادند او یاد گرفت به ما گفت ﴿عَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ﴾ أو ﴿ما لم تک تعلم﴾ فرمود رسول ما ما چیزی یادت دادیم که نه تنها نمیدانستی نظیر تلاوت نبود تلاوت را ممکن است انسان درس بخواند یاد بگیرد نظیر کتابت نبود کتابت را ممکن است آدم درس بخواند یاد بگیرد چه اینکه میخوانند اما این معارف غیبی که ما قدم به قدم آدرس دادیم گفتیم در جانب غربی نبودی، در طور ایمن نبودی، در کوه طور نبودی، در مدین نبودی، در هنگام پذیرش کفالت مریم نبودی صحنه صحنه را آدرس دادیم، لحظه لحظه را آدرس دادیم به تو گفتیم اینها چیزی نیست که خودت از خودت بدانی نه تنها نمیدانی هر چه هم زحمت بکشی نمیتوانستی یاد بگیری لذا دربارهٴ تلاوت فرمود: ﴿مَا کُنتَ تَتْلُوا مِن قَبْلِهِ مِن کِتَابٍ﴾ یک، دربارهٴ کتابت فرمود: ﴿وَلاَ تَخُطَّهُ بِیَمِینِکَ﴾ دو، اما دربارهٴ علم نفرمود «و ما لم تعلم» فرمود: ﴿وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ﴾ این «کان» منفی نقشش این است که نه تنها نمیدانستی، نمیتوانستی و نمیتوانستی یاد بگیری این جملهٴ ﴿وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ که به جوامع بشری میگوید آن هم همین است یک وقت سخن از ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ﴾ است این علوم عادی را هم شامل میشود اما فرمود انبیا آمدند یک حرف جدید آوردند ﴿وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ نه «ما لا تعلمون» ما چه میدانیم بهشت چیست، جهنّم چیست، درجاتش چیست، طبقاتش چیست، صراط چیست، تطایر کتب چیست، میزان چیست چطوری امر به معروف میکنند هر چه هم زحمت بکشی این ﴿مَا لَمْ تَکُونُوا﴾ یعنی در وُسع بشر نیست به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود ما چیزهایی یادت دادیم که در وُسع تو نیست تو کجا میتوانی یاد بگیری حالا بر فرض هزار سال هم درس بخوانی این درسی نیست ﴿وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ﴾ این از هر زنبوری بالاتر است درست است مثل طوطی نیست اما برتر از زنبور است او یاد گرفت به ما گفت، شنید به ما گفت، فهمید به ما گفت، چیزهایی را فهمید که اگر هزار سال هم درس میخواند نمیتوانست یاد بگیرد الآن وجود مبارک پیامبر اگر همهٴ این هفت میلیارد بشر روی زمین در حدّ مرحوم ابنسینا باشند همهشان باز هم صادق است خدا بفرماید: ﴿هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً﴾ در بحثهای قبل ملاحظه فرمودید که حکما، فقها، علما، مفسّران اینها نسبت به خودشان عالِماند اما نسبت به وحیی که از آسمانها و زمین خبر دارد، از گذشته و حال خبر دارد، از غیب ماضی و غایب و قادم خبر دارد و از کسی که درِ این مدینهٴ علم میگوید «سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّی بِطُرُقِ الْأَرْضِ» خب همه نسبت به چنین کسی اُمّیاند دیگر درست است این ﴿بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً﴾ برای مردم حجاز است ولی «لو فُرِض» که همهٴ مردم زمین در حدّ مرحوم بوعلی بودند باز ﴿بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً﴾ صادق بود برای اینکه نایب او و وصیّ او و سِحر او و درِ مدینهٴ علم او میگوید «فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّی بِطُرُقِ الْأَرْضِ» این حسابشان دیگر است علمِ بشر عادی چیز دیگر است بنابراین او هزارها مراحل را فهمید به تفهیم الهی و گوشِ محض بود به إسماع الهی و بصر محض بود به ارائهٴ الهی همهٴ اینها را یاد گرفت و برای بشر نقل کرد.
پرسش: اینها چه موقع محقّق شد؟
پاسخ: در نشئهٴ قوس صعود در همین بعد از چهل سالگی، در قوس نزول چون «أوّل ما ظهر» یا «أوّل ما صدر» طبق روایاتی که اهل بیت(علیهم السلام) فرمودند وجود مبارک حضرت بود نور نبیّنا در قوس نزول اوّلین صادر یا اوّلین ظاهر آن خانداناند ولی در قوس صعود بعد از اینکه به چهل سالگی رسید دیگر، وجود مبارک حضرت هم خودش استدلال کرده فرمود: ﴿لوْ شَاءَ اللَّهُ مَا تَلَوْتُهُ عَلَیْکُمْ وَلاَ أَدْرَاکُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فُیکُمْ عُمُراً مِن قَبْلِهِ﴾ خب چهل سال من در بین شما بودم دیگر ما که این کارها را نداشتیم این حرفها را نمیزدیم مثل شما زندگی میکردیم دیگر اگر خدا نمیخواست نه من تلاوت میکردم نه او اِدریٰ میکرد درایت را از او گرفتیم تلاوت را از من میشنوید ﴿لوْ شَاءَ اللَّهُ مَا تَلَوْتُهُ عَلَیْکُمْ وَلاَ أَدْرَاکُمْ﴾ و این «ادریٰ» فعل ماضی است یعنی أدریٰ خدا شما را که در بحث سورهٴ مبارکهٴ «یونس» و «هود» گذشت. بنابراین برهان ربوبیّت میگوید بشر را خدا باید اداره کند برهان وحی و نبوّت هم میگوید که نبی هر چه دارد از او دارد صریح آیات قرآن کریم این است که این کتاب را ما به تو دادیم تو این چیزها بلد نبودی و اگر به مقام بالا برسد به مقام فنا برسد در مقام فنا گوشِ محض است در مقام فانی که کسی حرف نمیزند که، خب.
﴿قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَی أَن یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ﴾ در جریان اینکه این گروه جن شیعهاند یا سنّی بله، بعضی شیعهاند بعضی سنّیاند بعضی مسلماناند بعضی کافرند و اینکه در برخی از آنها برخی از طوایف آنها سنّی وجود ندارد برای اینکه اینها عمر طولانی میکنند و عدهای از آنها هنوز کسانی که در صحنهٴ غدیر حضور داشتند الآن در بینشان زندهاند و به ولایت حضرت امیر معتقدند و در آن قبیل سنّی نیستند این را بله، بعضی از بزرگان نقل کردند.
اما اینکه چرا قرآن کریم داستان خاوردور و باختردور را نقل نکرده با اینکه آنچه که روی کُرهٴ زمین زندگی میکنند فرزندان آدماند و چطور فرزندان آدم آنجا رفتند که الآن ما دسترسی نداریم؟ پاسخش این است که قرنها گذشته اینطور نبود که در تمام این قرون آنچه که امروز دریاست دریا بوده، آنچه که امروز جزیره است جزیره بوده، آنچه که امروز خشکی است خشکی بوده خیلی از دریاها خشک شدند، خیلی از خشکی دریا شدند راههای متّصل منفصل شد در آن وقتها اینچنین نبود که کلّ زمین آنطوری که الآن چندتا اقیانوس دارد و چندتا دریا دارد و چندتا جزیره دارد در هزارها سال قبل همینطور بود وقتی وجود مبارک حضرت آدم در کُرهٴ زمین آمد خب فرزندانش علی وجه الأرض منتشر شدند بعدها این دریاها به این صورت درآمد، جزیرهها به این صورت درآمد، راهها بسته شد بعضی از راههای بسته باز شد و مانند آن در عصر نزول قرآن کریم راه برای رفتن آن طرف اقیانوسها نبود لذا قرآن کریم فرمود ما داستان بعضی از انبیا را نگفتیم برای شما ﴿مِنْهُم مَن قَصَصْنَا عَلَیْکَ وَمِنْهُم مَن لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ﴾ برای اینکه اگر داستان انبیای خاوردور یا باختردور را بگوییم بعد باید بگوییم ﴿فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کَانَ﴾ این را که نمیتوانیم بگوییم نه شما رفتنی هستید نه آنها آمدنی بنابراین راه برای گفتن نیست آنوقت ممکن است که این شبههگرها اعتراض بکنند بگویند حرفهایی میزنی که ما راه برای تحقیق نداریم.
پرسش: دلیلشان این است که راه برای تحقیق نداریم.
پاسخ: بله، آنکه قصّهٴ دنیا نیست قصّهٴ آخرت است قصّهٴ آخرت را با برهان ثابت کرده فرمود اگر شما راهی را طی کنید میتوانید ببینید مثل حارثةبنزید این راه را هم نشان داده این حارثةبنزید آنطوری که مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) نقل کرده جوانی بود نهایت وارستگی و وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) صبحی در مسجد یا غیر مسجد او را دید فرمود چرا به این حالت افتادی؟ عرض کرد یا رسول الله من «أصبحت علی یقین» حضرت فرمود حقیقت یقین تو چیست؟ «أصبحتک أنّی أنظر الی عرش الرحمٰن بارزا» گویا عرض خدا را میبینم، گویا بهشت و اهلش را میبینم، گویا جهنم و اهل جهنم را میبینم این راه باز است اما ما خودمان را با سوء اختیار خود کَر و کور کردیم وگرنه این راه باز است اینچنین نیست که آدم نتواند بهشت را ببیند، نتواند جهنّم را ببیند در بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در آن خطبهٴ همّام فرمود مردان الهی، متّقیان که «وَقَفَوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَی الْعِلْمِ النَّافِعِ» اینها «کأنّ» به مقام «کأنّ» رسیدند هنوز به مقام «أنّ» نرسیدند اینها «الْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْرَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْرَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُعَذَّبُونَ» این راه باز است منتها اگر کسی چشم و گوش داشته باشد میتواند ببیند.
پرسش: اگر قرآن برای همهٴ زمانها نازل شده و راههای بسته باز میشد...
پاسخ: الآن هم همینطور است الآن که راه باز است الآن قرآن ﴿لِلْعَالَمِینَ نَذِیراً﴾ است، ﴿وَمَا هِیَ إِلَّا ذِکْرَی لِلْبَشَرِ﴾ است الآن که سفر به خاوردور و باختردور سفر بکنند این قرآن را عرض میکنند و قرآن حجّت است برای تربیت و پرورش آنها هم آماده است کتابی است جهانی کتابی مقطعی و موضعی که نیست اما اینکه چرا داستان انبیای آنها را نگفته در خاورمیانه ما مشکل زرتشت داشتیم که به تعبیر مرحوم صاحب جواهر بالأخره آن روایت را نقل میکند که آیا زرتشتیها اهل کتاباند یا نه، جزیه بگیریم یا نه در همان روایت از حضرت امیر نقل میکند که اینها میگویند پیامبری داشتند کتابشان را سوزاندند، پیامبرشان را کُشتند چنین وضعی در خود خاورمیانه هست لذا قرآن کریم از یهود و مسیحیها خبر میدهد میگوید بروید بررسی کنید ﴿قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن کُنْتُمْ صَادِقِینَ﴾ اما دیگر دربارهٴ زرتشت چنین حرفی را ندارد برای اینکه در دسترس نیست قرآن یک کتاب جهانی است الیوم هم میتواند غرب را، شرق را اداره کند چه اینکه پیامش رسیده لکن حرف انبیای آنها را نقل بکند مقدور بشرِ آن عصر نبود که بروند از نزدیک تحقیق کنند.
پس دو مطلب است یکی اینکه همه فرزندان آدماند چگونه رفتند آنجا؟ این چگونه برای هزارها سال قبل است مگر هزارها سال قبل موقعیّت اقلیمی کُرهٴ زمین مثل الیوم بود هر جا که امروز دریاست هزارها سال قبل هم دریا بود، هر جا جزیره است یا خشکی است هزاران سال قبل اینطور بود بنابراین راهها فرق کرده، خشکیها و دریاها دگرگون شده و مانند آن.
اما معجزه، حقیقت معجزه برای انسان کامل منزّه است آنچه را که ائمه(علیهم السلام) میآورند این نقض معجزهٴ انبیای قبلی نیست برای اینکه اینها هم از قداست روح برخوردارند به لحاظ مبدأ قابلی، ارادهٴ الهی هماهنگ با ادعیهٴ اینهاست این نظام فاعلی همان کاری که انبیای دیگر میکردند این نقض نیست برای اینکه اینها بشر عادی نیستند اما دربارهٴ اینکه درمان برخی از بیمارهایی که وجود مبارک عیسای مسیح معالجه میکرد و مانند آن درمان با یک دعا غیر از درمان با وسیله است مثلاً طیّالأرض کرامت است و معجزه وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در یک مدّت کوتاهی از مسجدالحرام تا مسجدالأقصیٰ رفت این میشود معجزه حالا دیگر امروز ما با هواپیما هم میتوانیم سفر بکنیم این پس معجزه نقض شده اینکه نقض معجزه نیست با وسایل رفتن که معجزه را نقض نمیکند با پیشرفت علمی با ابزار علمی کسی کوری را درمان بکند که معجزه شکست نمیخورد کسی با یک «یا الله» گفتن یک نابینا را بینا کند این میشود معجزه هزارها نفر «یا الله» بگویند اثر ندارد، انس و جن جمع بشوند «یا الله» بگویند اثر ندارد ولی وجود مبارک مسیح این کار را میکند ﴿تُبْرِئ الْأَکْمَهَ وَالْأَبْرَصَ بِإِذْنِی﴾ ، «تحیی الموتی باذن الله» حال اگر با وسیلهٴ عادی کسی سد بسازد جلوی آب را بگیرد که کار موسای کلیم نقض نمیشود وجود مبارک حضرت به دستور پروردگار عصا زد ﴿اضْرِب بِعّصَاکَ الْبَحْرَ﴾ این آبها ایستادند حالا فان قلت که ما میتوانیم سد بسازیم جلوی آب را بگیریم اینکه معجزهٴ موسای کلیم به هم نمیخورد که معجزه آن است که همان کاری که او کرد آدم انجام بدهد عصا بزند آبهای رفته برود نیامده نیاید یک سدّ آبی تشکیل بدهد روی هم باشند بدون اینکه مانعی در کار باشد این میشود معجزه، بنابراین آنچه را که اعجاز است اعجاز مخلَّد است ولو معجزه مقطعی باشد.
اما اینکه آدم بتواند نظام علّی و معلولی را عوض بکند و مسیر اعجاز را برگرداند این هم محال است برای اینکه نظام علّی و معلولی به دست مسبّبالأسباب است او مسبّبالأسباب است، سببساز است، سببسوز است اگر کسی بخواهد نظام علّی را عوض بکند باید در کلّ کارگاه هستی دخالت بکند در حالی که مقدورش نیست تنظیم سلسلهٴ اسباب به دست مسبّبالأسباب است، علّتالعلل است که اوست این بیان نورانی حضرت امیر در نهجالبلاغه، بیان نورانی امام رضا(سلام الله علیه) در کتاب توحید صدوق این است که «کُلُّ قَائِمٍ فِی سِوَاهُ مَعْلُولٌ» یعنی هر چیزی که هستی او عین ذات او نیست به غیر تکیه میکند این معلول است این قانون علّیت را که در نهجالبلاغه تصویب شده در توحید صدوق تصویب شده سلسلهٴ علل به ذات اقدس الهی که مسبّبالأسباب است ختم میشود در این ادعیه ما هم هست که «مُفْتِّحَ الْأَبْوابِ یا مُسَبِّبَ الْأَسْبابِ سَبِّبْ لَنا سَبَاً لا نَسْتَطیعُ لَهُ طَلَباً» مسبّب اوست آنوقت چه کسی میتواند سلسلهٴ اسباب و علل را طرزی عوض بکند که در برابر معجزهٴ انبیا کاری را انجام بدهد این هم مقدور احدی نیست، خب. اما خود قرآن کریم چرا پیامبر نمیتواند مماثل آن را بیاورد؟ خود پیامبر برای اینکه انسها که مقدورشان نیست، جن برابر آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «صافات» که قبلاً خوانده شد و بعضی از آیات دیگر خدا میفرماید اینها مطرودند اینها نمیتوانند بالا بیایند حرفهای وحیانی را بشوند درست است وحی مجرّد است آورندگان وحی فرشتههای مجرّدند ولی بالأخره یک مکان خاصّی قداست دارد، یک زمان مخصوصی قداست دارد وحی را ذات اقدس الهی همه جا میتواند ایحا کند اما همهٴ سرزمینها یکسان نیستند، همهٴ زمانها یکسان نیستند یک لیلةالقدری میخواهد که زمان نزول وحی باشد، یک کوه حرایی میخواهد، یک مسجدالحرامی میخواهد، یک کنار کعبه میخواهد همانطوری که کنار کعبه اثر دارد، کوه حرا اثر دارد، مدینه اثر دارد، مکّه اثر دارد خب بالا رفتن از جوّ هم اثر دارد فرمود: ﴿فَمَن یَسْتَمِعِ الْآنَ یَجِدْ لَهُ شِهَاباً رَصَداً﴾ درست است وحی مجرّد است ولی مبادی قابلی زمان و زمین و زبان اثر دارد عربی باید باشد، مکان باید باشد، مقصد مشخص باشد، زمان هم باید مشخص باشد آن هم که از آیات برمیآید این نیست که ما کلّ ستاره را رجم کنیم این شُهبی که میشود این شهاببارانی که میشود اینها بالأخره سوزنده است اینها قبل از اینکه به فضایی برسند و منفجر بشوند و از بین بروند به این شیاطین میخورند و اینها را از بین میبرند ﴿إِلَّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ﴾ بنابراین جن قدرت ندارد، انس قدرت ندارد، خود پیامبر قدرت ندارد تنها کسی که این حرفها را میزند ذات اقدس پروردگار است افراد عادی هم که به هیچ وجه مقدورشان نیست.
مطلب دیگر اینکه این اجتماع گاهی گردهمایی علمی و مشورتی است، گاهی دور هم نشستن عملی است یک وقت است کسی مثل این طنابدارها که میخواهند یک بار سنگینی را، یک کشتی را به بندر بکشند همهشان اجتماع دارند در عمل، گاهی مشاورهٴ علمی است همایش علمی است کنفرانس علمی است گردهمایی علمی است اجتماع دارند در علم فرمود بگو ﴿لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَی أَن یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ﴾ اینها چه بخواهند کنفرانس و همایش و گردهمایی علمی داشته باشند مشورت بکنند کاری از آنها ساخته نیست، بخواهند نظیر ابنابیالعوجا و همفکرانشان وارد صحنهٴ عمل بشوند که با هم سورهای بیاورند مقدورشان نیست هم در نشئهٴ علم اینها آسیبپذیرند هم در نشئهٴ عمل اینچنین نیست که در مقام علم به جایی میرسند ولی در مقام عمل مشکل دارند خیر، اینها هم در مقام علم مشکل جدّی دارند هم در مقام عمل مشکل جدّی دارند، بنابراین اجتماع علمی و عملی، مظاهرهٴ علمی و عملی از اینها برداشته شد به هیچ وجه مقدورشان نیست. معجزه فی نفسها ممکنةالوجود است چون اگر محال بود که یافت نمیشد لکن علّت غیر شناخته شده دارد که برخی از آن علل شفّافشان قداست روح آن انسان کامل است و راه فکری هم ندارد که همانطوری که بارها گذشت از سنخ علوم باشد و مانند آن، بنابراین مشابه کار انبیا احدی نکرده و نمیکند و این کتاب آسمانی هم این اخبار قطعی که صادر شده از وجود ذات مقدّس پروردگار است و وجود مبارک پیامبر همهٴ اینها را کاملاً یافته، فهمیده، به مردم اعلام کرده.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
اراده غیر از علم و قدرت است برای اینکه ذات اقدس الهی قدرت داشت و علم داشت ولی اراده نکرد
بخشهای اعجاز قرآن کریم مربوط به گذشتههای مردم و مربوط به آینده است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَلَئِن شِئْنَا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَکَ بِهِ عَلَیْنَا وَکِیلاً ﴿86﴾ إِلَّا رَحْمَةً مِن رَّبِّکَ إِنَّ فَضْلَهُ کَانَ عَلَیْکَ کَبِیراً ﴿87﴾ قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَی أَن یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً ﴿88﴾ وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِن کُلِّ مَثَلٍ فَأَبَی أَکْثَرُ النَّاسِ إِلَّا کُفُوراً ﴿89﴾
اهمّیت قرآن کریم همچنین دین الهی و احکام الهی باعث شده است که عدهای درصدد توطئهٴ دریافت فتوای غیر دینی باشند که در همین سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» آیهٴ 73 به بعد ناظر به آن است این هشداری است به رهبران دینی که مبادا خدای ناکرده کاری بکنند که دیگران طمع بکنند در فتوای اینها و از اینها بخواهند برابر میل آنها این رهبران فتوا بدهند. یک بیان نورانی از وجود مبارک امیرالمؤمنین(علیه السلام) در آن عهدنامهٴ مالک هست که به مالک دستور میدهد که مسئولان مصر مخصوصاً دستگاه قضایی کاری بکنند که دیگران دربارهٴ اینها طمع نکنند که خودشان را به اینها نزدیک بکنند برابر میل خودشان از اینها حکمی بگیرند, دستور قضایی بگیرند, حکم قضایی بگیرند و مانند آن. در همین زمینه به وجود مبارک پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿وَلَئِن شِئْنَا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ﴾ اگر یک وقت ـ معاذ الله ـ دیگران در تو نفوذ کردند و برابر میل خود چیزی از تو خواستند تو هم قرآن را برابر میل آنها معنا کردی ما میتوانیم کلّ این وحی را از شما بگیریم. در ذیل این آیه چندتا حدیث از وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) است که اراده غیر از علم است یک, اراده غیر از قدرت است دو, این مباحث در پایان کتاب شریف توحید مرحوم صدوق هست بخشی از آن روایات را در تفسیر شریف کنزالدقائق میبینید آنجا وجود مبارک امام رضا با آن شخص با آن سلیمان در طوس در خراسان که مناظره میکرد فرمود اراده غیر از علم است و اراده غیر از قدرت است برای اینکه ذات اقدس الهی قدرت داشت و علم داشت ولی اراده نکرد به دلیل آیهٴ ﴿وَلَئِن شِئْنَا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ﴾ اگر اراده عین قدرت بود خدا یقیناً چون قدرت داشت این کار را میکرد پس معلوم میشود اراده یک مطلب است و قدرت مطلب دیگر که آن شخص متوجّه نمیشد و حضرت شواهد دیگری هم اقامه کرده است, خب.
فرمود: ﴿وَلَئِن شِئْنَا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ﴾ آن وقت هیچ عاملی نمیتواند وکیل مدافع تو بشود که این وحیی را که ما از تو گرفتیم برگرداند برای اینکه این وحی مماثل ندارد طبق آیه بعد که ﴿لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَی أَن یَأْتُوا﴾ مقدورشان نیست تو هم که مقدورت نبود و بیگانه هم که این قدرت را ندارد یک نعمت خداداد را ما از تو میگیریم که نه شما میتوانید مماثلش را بیاورید نه عینش را میتوانید از ما استرداد کنید.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر با اینکه این مناظرهها را از مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) نقل کردیم و همچنین از کشّاف نقل شده است مناظره امریءالقیس با معاصرش معروف بود، مناظرهٴ جریر با فرزدق معروف بود، مناظرهٴ عمروبنکلثوم با معاصرش معروف بود با اینکه اینها در سبعهٴ معلّقه در ادبیات دیگر در نثر و نظمها مناظره و مبارزه داشتند و این کارهای برایشان مأنوس بود معذلک پیامبر تحدّی کرده آنها از مناظره و مبارزه عاجز شدند به خونریزی تن در دادند اگر مقدورشان بود که سورهای مثل قرآن کریم بیاورند که آن جنگها را تحمّل نمیکردند.
پرسش: ارادهٴ خدا تعلّق گرفته که آنها تن ندهند.
پاسخ: آن از بحث مرحوم شیخ مفید گذشت که ایشان قائل به صرفاند ولی صرف دربارهٴ مسائلی نظیر فصاحت و بلاغت و امثال ذلک ممکن است که بشر بتواند ولی ذات اقدس الهی آنها را منصرف کند تصرّف در ارادهٴ بشر با اینکه او درصدد مبارزه و مناظره است این کار الهی است اما آن بخشهای غیبی که در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» آدرسهایی که قرآن داده فرمود تو در جانب طور نبودی، تو در جانب غربیّ نبودی، تو در مدین نبودی یا در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» و امثال آنها که فرمود: ﴿مَا کُنتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُونَ أَقلاَمَهُمْ أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ﴾ این صحنهها که پشتسر هم خدا به پیامبر میفرماید تو در این صحنه نبودی ولی معجزه و داستان از این قبیل است این دیگر به صرفه برنمیگردد این اخبار غیبی است که ﴿تِلْکَ مِنْ أَنبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیها إِلَیْکَ﴾ این را بشر عادی نمیداند تا اینکه درصدد این باشد که شبیه این را بیاورد تا بگوییم خدا آنها را منصرف کرده عبارتی که از اوایلالمقالات مرحوم شیخ مفید در روز چهارشنبه خوانده شد این میتواند حدّاکثر ناظر به مسائل ادبی و فصاحت و بلاغت باشد اما بخشهای اعجاز قرآن کریم مربوط به گذشتههای مردم و مربوط به آینده است بهشت اینطور است، جهنم اینطور است، اعراف اینطور است، پل صراط اینطور است، تطایر کتب اینطور است، محاسبه اینطور است، میزان اینطور است اینها را که بشر نمیداند تا ما بگوییم خدا اینها را منصرف کرده که آن آیندههای غیبی یقیناً معجزه است، گذشتههای غیبی یقیناً خارقالعاده و معجزه است الفاظ، فصاحت و بلاغت بر فرض که مقدور بشر باشد آنگاه سخن مرحوم شیخ مفید اینجا میتواند فیالجمله مثلاً مورد قبول باشد. خب، فرمود اگر ما این وحی را از تو بگیریم نه عین این وحی را میتوانی استرداد کنی برای اینکه خدا گرفت، نه مماثل آن را میتوانی بیاوری برای اینکه احدی مثل این را نمیتواند بیاورد این کلام خدایی است که ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ﴾ خود این کلام هم ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ﴾ این میشود معجزه.
اما آن سؤالهایی که مربوط به روح و نفخ صور و اینهاست بعضی از مسائل روح قبلاً گذشت بعضی از مسائلی که مربوط به نفخ صور است که آیا روح میمیرد یا نه، انشاءالله در ضمن آیات نفخ صور خواهد آمد الآن محورهای اساسی سؤال و جواب و اشکال باید در مورد همین معجزه بودن قرآن و امثال ذلک باشد، خب.
فرمود: ﴿إِلَّا رَحْمَةً مِن رَّبِّکَ إِنَّ فَضْلَهُ کَانَ عَلَیْکَ کَبِیراً﴾ فضل خدا نسبت به تو زیاد است تو اگر دارای خُلق عظیمی، علم عظیمی برای اینکه خدایی که دائم الفضل و «دائم الفیض علی البریّه» است نسبت به شما فضل کبیری را اِعمال کرده است. دربارهٴ معجزه اصل اینکه بشر را خدا باید بپروراند این برهانش در مسئله ربوبیّت مطرح است بشر یک موجود متفکّر مختار است این یک، و موجود متفکّر مختار را باید از راه علم و عقل تربیت کنند نه از راههای دیگر این دو، راه علمی تنها به این است که ذات اقدس الهی قانونی و معرفتی برای انسان مقرّر بکند که انسان را از راه قانون و معرفت و مانند آن بپروراند این سه، پس غیر خدا کسی قانون بیاورد این با ربوبیّت خدا سازگار نیست و با اصل دلیل نبوّت عام سازگار نیست و اگر کسی بگوید نه، این قرآن ـ معاذ الله ـ کلام پیغمبر است ولی چون پیغمبر به مقام فنا رسیده است ـ معاذ الله ـ با خدا متّحد شد و حکم احدالمتّحدین هم حکم دیگری است چون پیغمبر به مقام فنا رسید و مرتبط شد با خدا خداوند کلام پیغمبر را به خود اسناد میدهد این سخن بر فرض صحّتش که انسان به مقام فنا برسد آنهایی که مقام فنا را گفتند اینچنین گفتند اگر کسی به مقام فنا رسید همه چیز را فانی در اوصاف الهی، اسمای حسنای خدا میکند او حرفی ندارد او فقط گوشِ محض است اگر از خود حرفی داشته باشد، ارادهای داشته باشد، علمی داشته باشد که دیگر مقام فنا نیست در مقام فنا حرف را و اراده را و علم را و تعلیم را و تزکیه را آن باقی انجام میدهد نه فانی اگر وجود مبارک پیامبر به مقام فنا برسد و کلامی بخواهد بگوید دیگر با فنا سازگار نیست پس اگر به مقام فنا نرسید که حرفِ او حرف خدا نیست، اگر به مقام فنا رسید که حرفی ندارد تازه در جریان منصور که آن حرفها مطرح بود گفتند:
کاسهٴ منصور خالی بود پر آوازه گَشت٭٭٭ورنه در میخانهٴ وحدت کسی هوشیار نیست
مگر کسی به مقام فنا رسید آنجا قدرت حرف دارد احدی به خود اجازهٴ سخن نمیدهد یعنی مقدورش نیست. بنابراین این کلمات برابر صراحت خود قرآن کریم برای خداست برای اینکه فرمود: ﴿قَدْ جَاءَکُم مِنَ اللّهِ نُورٌ وَکِتَابٌ مُبِینٌ﴾ این کتاب از طرف خدا آمده دیگر از اینها شفّافتر و روشنتر ما چه چیزی میخواهیم در سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» هم فرمود: ﴿مَا کُنتَ تَتْلُوا مِن قَبْلِهِ مِن کِتَابٍ وَلاَ تَخُطَّهُ بِیَمِینِکَ﴾ در بخشهای دیگر هم فرمود: ﴿مَا کُنتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَلاَ الْإِیمَانُ﴾ اینها را که تو نمیدانستی اینها همه حرفهای ماست ما کتاب فرستادیم تو تلاوت میکنی، ما عالِمت کردیم تو عالم شدی، ما تربیتت کردیم تو مربّیٰ شدیم مربوب مایی تو اینها را نمیدانستی و نمیتوانی هم بنویسی برای اینکه اگر توان نوشتن را داشته باشی و نویسا باشی آنها شک میکنند نه اینکه میتوانی و نمینویسی اگر تو واقعاً بتوانی بنویسی آنها میگویند مخفیانه نوشته علناً نمینویسد برای مبطل شبههگرا این شبهه هست ما طرزی تو را تربیت کردیم که ﴿لاَ تَخُطَّهُ بِیَمِینِکَ﴾ نمینویسی چه اینکه نمیدانستی ایمان یعنی چه، چه اینکه اصلاً نمیتوانستی تلاوت کنی تلاوت را ما یادت دادیم آنوقت اینگونه از معارف را ذات مقدّس حضرت از خودش بگوید بعد به خدا اسناد بدهد پس قبل از مقام فنا که کلامِ بشر کلام خالق نیست، در مقام فنا هم که کسی حرفی برای گفتن ندارد مقام فنا آن است که آدم فانی باشد دیگر. پس بنابراین به صورت شفّاف صریح قرآن این است که این کلمات، کلمات الهی است کتاب، کتاب الهی است منتها وجود مبارک پیامبر از هر زنبوری آگاهتر است این وحیاش کجا و آن وحیاش کجا اما این وحی را به او دادند یاد دادند مثل طوطی نیست بالاتر از زنبور است یاد دادند او یاد گرفت به ما گفت ﴿عَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ﴾ أو ﴿ما لم تک تعلم﴾ فرمود رسول ما ما چیزی یادت دادیم که نه تنها نمیدانستی نظیر تلاوت نبود تلاوت را ممکن است انسان درس بخواند یاد بگیرد نظیر کتابت نبود کتابت را ممکن است آدم درس بخواند یاد بگیرد چه اینکه میخوانند اما این معارف غیبی که ما قدم به قدم آدرس دادیم گفتیم در جانب غربی نبودی، در طور ایمن نبودی، در کوه طور نبودی، در مدین نبودی، در هنگام پذیرش کفالت مریم نبودی صحنه صحنه را آدرس دادیم، لحظه لحظه را آدرس دادیم به تو گفتیم اینها چیزی نیست که خودت از خودت بدانی نه تنها نمیدانی هر چه هم زحمت بکشی نمیتوانستی یاد بگیری لذا دربارهٴ تلاوت فرمود: ﴿مَا کُنتَ تَتْلُوا مِن قَبْلِهِ مِن کِتَابٍ﴾ یک، دربارهٴ کتابت فرمود: ﴿وَلاَ تَخُطَّهُ بِیَمِینِکَ﴾ دو، اما دربارهٴ علم نفرمود «و ما لم تعلم» فرمود: ﴿وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ﴾ این «کان» منفی نقشش این است که نه تنها نمیدانستی، نمیتوانستی و نمیتوانستی یاد بگیری این جملهٴ ﴿وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ که به جوامع بشری میگوید آن هم همین است یک وقت سخن از ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ﴾ است این علوم عادی را هم شامل میشود اما فرمود انبیا آمدند یک حرف جدید آوردند ﴿وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ نه «ما لا تعلمون» ما چه میدانیم بهشت چیست، جهنّم چیست، درجاتش چیست، طبقاتش چیست، صراط چیست، تطایر کتب چیست، میزان چیست چطوری امر به معروف میکنند هر چه هم زحمت بکشی این ﴿مَا لَمْ تَکُونُوا﴾ یعنی در وُسع بشر نیست به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود ما چیزهایی یادت دادیم که در وُسع تو نیست تو کجا میتوانی یاد بگیری حالا بر فرض هزار سال هم درس بخوانی این درسی نیست ﴿وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ﴾ این از هر زنبوری بالاتر است درست است مثل طوطی نیست اما برتر از زنبور است او یاد گرفت به ما گفت، شنید به ما گفت، فهمید به ما گفت، چیزهایی را فهمید که اگر هزار سال هم درس میخواند نمیتوانست یاد بگیرد الآن وجود مبارک پیامبر اگر همهٴ این هفت میلیارد بشر روی زمین در حدّ مرحوم ابنسینا باشند همهشان باز هم صادق است خدا بفرماید: ﴿هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً﴾ در بحثهای قبل ملاحظه فرمودید که حکما، فقها، علما، مفسّران اینها نسبت به خودشان عالِماند اما نسبت به وحیی که از آسمانها و زمین خبر دارد، از گذشته و حال خبر دارد، از غیب ماضی و غایب و قادم خبر دارد و از کسی که درِ این مدینهٴ علم میگوید «سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّی بِطُرُقِ الْأَرْضِ» خب همه نسبت به چنین کسی اُمّیاند دیگر درست است این ﴿بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً﴾ برای مردم حجاز است ولی «لو فُرِض» که همهٴ مردم زمین در حدّ مرحوم بوعلی بودند باز ﴿بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً﴾ صادق بود برای اینکه نایب او و وصیّ او و سِحر او و درِ مدینهٴ علم او میگوید «فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّی بِطُرُقِ الْأَرْضِ» این حسابشان دیگر است علمِ بشر عادی چیز دیگر است بنابراین او هزارها مراحل را فهمید به تفهیم الهی و گوشِ محض بود به إسماع الهی و بصر محض بود به ارائهٴ الهی همهٴ اینها را یاد گرفت و برای بشر نقل کرد.
پرسش: اینها چه موقع محقّق شد؟
پاسخ: در نشئهٴ قوس صعود در همین بعد از چهل سالگی، در قوس نزول چون «أوّل ما ظهر» یا «أوّل ما صدر» طبق روایاتی که اهل بیت(علیهم السلام) فرمودند وجود مبارک حضرت بود نور نبیّنا در قوس نزول اوّلین صادر یا اوّلین ظاهر آن خانداناند ولی در قوس صعود بعد از اینکه به چهل سالگی رسید دیگر، وجود مبارک حضرت هم خودش استدلال کرده فرمود: ﴿لوْ شَاءَ اللَّهُ مَا تَلَوْتُهُ عَلَیْکُمْ وَلاَ أَدْرَاکُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فُیکُمْ عُمُراً مِن قَبْلِهِ﴾ خب چهل سال من در بین شما بودم دیگر ما که این کارها را نداشتیم این حرفها را نمیزدیم مثل شما زندگی میکردیم دیگر اگر خدا نمیخواست نه من تلاوت میکردم نه او اِدریٰ میکرد درایت را از او گرفتیم تلاوت را از من میشنوید ﴿لوْ شَاءَ اللَّهُ مَا تَلَوْتُهُ عَلَیْکُمْ وَلاَ أَدْرَاکُمْ﴾ و این «ادریٰ» فعل ماضی است یعنی أدریٰ خدا شما را که در بحث سورهٴ مبارکهٴ «یونس» و «هود» گذشت. بنابراین برهان ربوبیّت میگوید بشر را خدا باید اداره کند برهان وحی و نبوّت هم میگوید که نبی هر چه دارد از او دارد صریح آیات قرآن کریم این است که این کتاب را ما به تو دادیم تو این چیزها بلد نبودی و اگر به مقام بالا برسد به مقام فنا برسد در مقام فنا گوشِ محض است در مقام فانی که کسی حرف نمیزند که، خب.
﴿قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَی أَن یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ﴾ در جریان اینکه این گروه جن شیعهاند یا سنّی بله، بعضی شیعهاند بعضی سنّیاند بعضی مسلماناند بعضی کافرند و اینکه در برخی از آنها برخی از طوایف آنها سنّی وجود ندارد برای اینکه اینها عمر طولانی میکنند و عدهای از آنها هنوز کسانی که در صحنهٴ غدیر حضور داشتند الآن در بینشان زندهاند و به ولایت حضرت امیر معتقدند و در آن قبیل سنّی نیستند این را بله، بعضی از بزرگان نقل کردند.
اما اینکه چرا قرآن کریم داستان خاوردور و باختردور را نقل نکرده با اینکه آنچه که روی کُرهٴ زمین زندگی میکنند فرزندان آدماند و چطور فرزندان آدم آنجا رفتند که الآن ما دسترسی نداریم؟ پاسخش این است که قرنها گذشته اینطور نبود که در تمام این قرون آنچه که امروز دریاست دریا بوده، آنچه که امروز جزیره است جزیره بوده، آنچه که امروز خشکی است خشکی بوده خیلی از دریاها خشک شدند، خیلی از خشکی دریا شدند راههای متّصل منفصل شد در آن وقتها اینچنین نبود که کلّ زمین آنطوری که الآن چندتا اقیانوس دارد و چندتا دریا دارد و چندتا جزیره دارد در هزارها سال قبل همینطور بود وقتی وجود مبارک حضرت آدم در کُرهٴ زمین آمد خب فرزندانش علی وجه الأرض منتشر شدند بعدها این دریاها به این صورت درآمد، جزیرهها به این صورت درآمد، راهها بسته شد بعضی از راههای بسته باز شد و مانند آن در عصر نزول قرآن کریم راه برای رفتن آن طرف اقیانوسها نبود لذا قرآن کریم فرمود ما داستان بعضی از انبیا را نگفتیم برای شما ﴿مِنْهُم مَن قَصَصْنَا عَلَیْکَ وَمِنْهُم مَن لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ﴾ برای اینکه اگر داستان انبیای خاوردور یا باختردور را بگوییم بعد باید بگوییم ﴿فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کَانَ﴾ این را که نمیتوانیم بگوییم نه شما رفتنی هستید نه آنها آمدنی بنابراین راه برای گفتن نیست آنوقت ممکن است که این شبههگرها اعتراض بکنند بگویند حرفهایی میزنی که ما راه برای تحقیق نداریم.
پرسش: دلیلشان این است که راه برای تحقیق نداریم.
پاسخ: بله، آنکه قصّهٴ دنیا نیست قصّهٴ آخرت است قصّهٴ آخرت را با برهان ثابت کرده فرمود اگر شما راهی را طی کنید میتوانید ببینید مثل حارثةبنزید این راه را هم نشان داده این حارثةبنزید آنطوری که مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) نقل کرده جوانی بود نهایت وارستگی و وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) صبحی در مسجد یا غیر مسجد او را دید فرمود چرا به این حالت افتادی؟ عرض کرد یا رسول الله من «أصبحت علی یقین» حضرت فرمود حقیقت یقین تو چیست؟ «أصبحتک أنّی أنظر الی عرش الرحمٰن بارزا» گویا عرض خدا را میبینم، گویا بهشت و اهلش را میبینم، گویا جهنم و اهل جهنم را میبینم این راه باز است اما ما خودمان را با سوء اختیار خود کَر و کور کردیم وگرنه این راه باز است اینچنین نیست که آدم نتواند بهشت را ببیند، نتواند جهنّم را ببیند در بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در آن خطبهٴ همّام فرمود مردان الهی، متّقیان که «وَقَفَوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَی الْعِلْمِ النَّافِعِ» اینها «کأنّ» به مقام «کأنّ» رسیدند هنوز به مقام «أنّ» نرسیدند اینها «الْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْرَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْرَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُعَذَّبُونَ» این راه باز است منتها اگر کسی چشم و گوش داشته باشد میتواند ببیند.
پرسش: اگر قرآن برای همهٴ زمانها نازل شده و راههای بسته باز میشد...
پاسخ: الآن هم همینطور است الآن که راه باز است الآن قرآن ﴿لِلْعَالَمِینَ نَذِیراً﴾ است، ﴿وَمَا هِیَ إِلَّا ذِکْرَی لِلْبَشَرِ﴾ است الآن که سفر به خاوردور و باختردور سفر بکنند این قرآن را عرض میکنند و قرآن حجّت است برای تربیت و پرورش آنها هم آماده است کتابی است جهانی کتابی مقطعی و موضعی که نیست اما اینکه چرا داستان انبیای آنها را نگفته در خاورمیانه ما مشکل زرتشت داشتیم که به تعبیر مرحوم صاحب جواهر بالأخره آن روایت را نقل میکند که آیا زرتشتیها اهل کتاباند یا نه، جزیه بگیریم یا نه در همان روایت از حضرت امیر نقل میکند که اینها میگویند پیامبری داشتند کتابشان را سوزاندند، پیامبرشان را کُشتند چنین وضعی در خود خاورمیانه هست لذا قرآن کریم از یهود و مسیحیها خبر میدهد میگوید بروید بررسی کنید ﴿قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن کُنْتُمْ صَادِقِینَ﴾ اما دیگر دربارهٴ زرتشت چنین حرفی را ندارد برای اینکه در دسترس نیست قرآن یک کتاب جهانی است الیوم هم میتواند غرب را، شرق را اداره کند چه اینکه پیامش رسیده لکن حرف انبیای آنها را نقل بکند مقدور بشرِ آن عصر نبود که بروند از نزدیک تحقیق کنند.
پس دو مطلب است یکی اینکه همه فرزندان آدماند چگونه رفتند آنجا؟ این چگونه برای هزارها سال قبل است مگر هزارها سال قبل موقعیّت اقلیمی کُرهٴ زمین مثل الیوم بود هر جا که امروز دریاست هزارها سال قبل هم دریا بود، هر جا جزیره است یا خشکی است هزاران سال قبل اینطور بود بنابراین راهها فرق کرده، خشکیها و دریاها دگرگون شده و مانند آن.
اما معجزه، حقیقت معجزه برای انسان کامل منزّه است آنچه را که ائمه(علیهم السلام) میآورند این نقض معجزهٴ انبیای قبلی نیست برای اینکه اینها هم از قداست روح برخوردارند به لحاظ مبدأ قابلی، ارادهٴ الهی هماهنگ با ادعیهٴ اینهاست این نظام فاعلی همان کاری که انبیای دیگر میکردند این نقض نیست برای اینکه اینها بشر عادی نیستند اما دربارهٴ اینکه درمان برخی از بیمارهایی که وجود مبارک عیسای مسیح معالجه میکرد و مانند آن درمان با یک دعا غیر از درمان با وسیله است مثلاً طیّالأرض کرامت است و معجزه وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در یک مدّت کوتاهی از مسجدالحرام تا مسجدالأقصیٰ رفت این میشود معجزه حالا دیگر امروز ما با هواپیما هم میتوانیم سفر بکنیم این پس معجزه نقض شده اینکه نقض معجزه نیست با وسایل رفتن که معجزه را نقض نمیکند با پیشرفت علمی با ابزار علمی کسی کوری را درمان بکند که معجزه شکست نمیخورد کسی با یک «یا الله» گفتن یک نابینا را بینا کند این میشود معجزه هزارها نفر «یا الله» بگویند اثر ندارد، انس و جن جمع بشوند «یا الله» بگویند اثر ندارد ولی وجود مبارک مسیح این کار را میکند ﴿تُبْرِئ الْأَکْمَهَ وَالْأَبْرَصَ بِإِذْنِی﴾ ، «تحیی الموتی باذن الله» حال اگر با وسیلهٴ عادی کسی سد بسازد جلوی آب را بگیرد که کار موسای کلیم نقض نمیشود وجود مبارک حضرت به دستور پروردگار عصا زد ﴿اضْرِب بِعّصَاکَ الْبَحْرَ﴾ این آبها ایستادند حالا فان قلت که ما میتوانیم سد بسازیم جلوی آب را بگیریم اینکه معجزهٴ موسای کلیم به هم نمیخورد که معجزه آن است که همان کاری که او کرد آدم انجام بدهد عصا بزند آبهای رفته برود نیامده نیاید یک سدّ آبی تشکیل بدهد روی هم باشند بدون اینکه مانعی در کار باشد این میشود معجزه، بنابراین آنچه را که اعجاز است اعجاز مخلَّد است ولو معجزه مقطعی باشد.
اما اینکه آدم بتواند نظام علّی و معلولی را عوض بکند و مسیر اعجاز را برگرداند این هم محال است برای اینکه نظام علّی و معلولی به دست مسبّبالأسباب است او مسبّبالأسباب است، سببساز است، سببسوز است اگر کسی بخواهد نظام علّی را عوض بکند باید در کلّ کارگاه هستی دخالت بکند در حالی که مقدورش نیست تنظیم سلسلهٴ اسباب به دست مسبّبالأسباب است، علّتالعلل است که اوست این بیان نورانی حضرت امیر در نهجالبلاغه، بیان نورانی امام رضا(سلام الله علیه) در کتاب توحید صدوق این است که «کُلُّ قَائِمٍ فِی سِوَاهُ مَعْلُولٌ» یعنی هر چیزی که هستی او عین ذات او نیست به غیر تکیه میکند این معلول است این قانون علّیت را که در نهجالبلاغه تصویب شده در توحید صدوق تصویب شده سلسلهٴ علل به ذات اقدس الهی که مسبّبالأسباب است ختم میشود در این ادعیه ما هم هست که «مُفْتِّحَ الْأَبْوابِ یا مُسَبِّبَ الْأَسْبابِ سَبِّبْ لَنا سَبَاً لا نَسْتَطیعُ لَهُ طَلَباً» مسبّب اوست آنوقت چه کسی میتواند سلسلهٴ اسباب و علل را طرزی عوض بکند که در برابر معجزهٴ انبیا کاری را انجام بدهد این هم مقدور احدی نیست، خب. اما خود قرآن کریم چرا پیامبر نمیتواند مماثل آن را بیاورد؟ خود پیامبر برای اینکه انسها که مقدورشان نیست، جن برابر آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «صافات» که قبلاً خوانده شد و بعضی از آیات دیگر خدا میفرماید اینها مطرودند اینها نمیتوانند بالا بیایند حرفهای وحیانی را بشوند درست است وحی مجرّد است آورندگان وحی فرشتههای مجرّدند ولی بالأخره یک مکان خاصّی قداست دارد، یک زمان مخصوصی قداست دارد وحی را ذات اقدس الهی همه جا میتواند ایحا کند اما همهٴ سرزمینها یکسان نیستند، همهٴ زمانها یکسان نیستند یک لیلةالقدری میخواهد که زمان نزول وحی باشد، یک کوه حرایی میخواهد، یک مسجدالحرامی میخواهد، یک کنار کعبه میخواهد همانطوری که کنار کعبه اثر دارد، کوه حرا اثر دارد، مدینه اثر دارد، مکّه اثر دارد خب بالا رفتن از جوّ هم اثر دارد فرمود: ﴿فَمَن یَسْتَمِعِ الْآنَ یَجِدْ لَهُ شِهَاباً رَصَداً﴾ درست است وحی مجرّد است ولی مبادی قابلی زمان و زمین و زبان اثر دارد عربی باید باشد، مکان باید باشد، مقصد مشخص باشد، زمان هم باید مشخص باشد آن هم که از آیات برمیآید این نیست که ما کلّ ستاره را رجم کنیم این شُهبی که میشود این شهاببارانی که میشود اینها بالأخره سوزنده است اینها قبل از اینکه به فضایی برسند و منفجر بشوند و از بین بروند به این شیاطین میخورند و اینها را از بین میبرند ﴿إِلَّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ﴾ بنابراین جن قدرت ندارد، انس قدرت ندارد، خود پیامبر قدرت ندارد تنها کسی که این حرفها را میزند ذات اقدس پروردگار است افراد عادی هم که به هیچ وجه مقدورشان نیست.
مطلب دیگر اینکه این اجتماع گاهی گردهمایی علمی و مشورتی است، گاهی دور هم نشستن عملی است یک وقت است کسی مثل این طنابدارها که میخواهند یک بار سنگینی را، یک کشتی را به بندر بکشند همهشان اجتماع دارند در عمل، گاهی مشاورهٴ علمی است همایش علمی است کنفرانس علمی است گردهمایی علمی است اجتماع دارند در علم فرمود بگو ﴿لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَی أَن یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ﴾ اینها چه بخواهند کنفرانس و همایش و گردهمایی علمی داشته باشند مشورت بکنند کاری از آنها ساخته نیست، بخواهند نظیر ابنابیالعوجا و همفکرانشان وارد صحنهٴ عمل بشوند که با هم سورهای بیاورند مقدورشان نیست هم در نشئهٴ علم اینها آسیبپذیرند هم در نشئهٴ عمل اینچنین نیست که در مقام علم به جایی میرسند ولی در مقام عمل مشکل دارند خیر، اینها هم در مقام علم مشکل جدّی دارند هم در مقام عمل مشکل جدّی دارند، بنابراین اجتماع علمی و عملی، مظاهرهٴ علمی و عملی از اینها برداشته شد به هیچ وجه مقدورشان نیست. معجزه فی نفسها ممکنةالوجود است چون اگر محال بود که یافت نمیشد لکن علّت غیر شناخته شده دارد که برخی از آن علل شفّافشان قداست روح آن انسان کامل است و راه فکری هم ندارد که همانطوری که بارها گذشت از سنخ علوم باشد و مانند آن، بنابراین مشابه کار انبیا احدی نکرده و نمیکند و این کتاب آسمانی هم این اخبار قطعی که صادر شده از وجود ذات مقدّس پروردگار است و وجود مبارک پیامبر همهٴ اینها را کاملاً یافته، فهمیده، به مردم اعلام کرده.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است