display result search
منو
تفسیر آیات 86 تا 88 سوره اسراء_ بخش اول

تفسیر آیات 86 تا 88 سوره اسراء_ بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 27 دقیقه مدت قطعه
  • 11 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 86 تا 88 سوره اسراء"
چرا ﴿ذلِکَ﴾ گفت؟ آدم وقتی در حضور یک شخصیت بزرگ قرار دارد تعبیر بُعد مکانت را با بُعد مکانی یاد می‌کند،
چطور می‌شود درس خواند و فهمید که انسان چگونه وارد بهشت شد؟!

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَلَئِن شِئْنَا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَکَ بِهِ عَلَیْنَا وَکِیلاً ﴿86﴾ إِلَّا رَحْمَةً مِن رَّبِّکَ إِنَّ فَضْلَهُ کَانَ عَلَیْکَ کَبِیراً ﴿87﴾ قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَی أَن یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً ﴿88﴾

ذات اقدس الهی برای اثبات اینکه قرآن یعنی این قرآن کلام الهی است و معادل ندارد و کلام احدی نیست حتی کلام خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیست اصرار دارد که بفرماید: ﴿هذَا الْقُرْآنِ﴾ مثل همان جریان غدیر که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در هنگام نصب حضرت امیر گفتند وجود مبارک حضرت امیر را که به دست گرفت فرمود: «مَن کنتُ مولاه فهذا علیٌّ مولاه» این علی که دیگر مبادا کسی بگوید خب حالا علی متعدّدند اصرار ذات اقدس الهی این است که بگوید ﴿هذَا الْقُرْآنِ﴾ در موارد حسّاس که سخن از تحدّی به میان آمده و از عظمت قرآن سخن به میان می‌آید اصرار دارد که خدا بفرماید: ﴿هذَا الْکِتَابِ﴾, ﴿هذَا الْقُرْآنِ﴾, ﴿هذَا الْقُرْآنِ﴾, ﴿هذَا الْکِتَابِ﴾ که مبادا کسی بگوید که ﴿الْکِتَابِ﴾ بر غیر این منطبق می‌شود یا ﴿الْقُرْآنِ﴾ بر غیر این منطبق می‌شود ﴿عَلَی أَن یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ﴾.

در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» هم مشابه این تعبیر آمده که ﴿هذَا الْکِتَابِ﴾ در چند جا در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» سخن از ﴿هذَا﴾ است نه سخن از ﴿الْقُرْآنِ﴾ یا ﴿الْکِتَابِ﴾ و مانند آن است.
یکی از آن مواردی که در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آمده این است که ﴿أُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ﴾ این ﴿أُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ﴾ یا «اُوحی الی هذا الکتاب» ناظر به همین معناست که ﴿هذَا﴾ را تعبیر کرده حالا این آیاتش یکی پس از دیگری به خواست خدا. اصل اتّباع وحی را در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آیهٴ 106 به این صورت فرمود: ﴿اتَّبِعْ مَا أُوْحِیَ إِلَیْکَ مِن رَبِّکَ﴾ قبلاً چون فرمود: ﴿اتَّبِعْ مَا أُوْحِیَ إِلَیْکَ مِن رَبِّکَ﴾ وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم دارد که ﴿إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَی إِلَیَّ﴾ در همان سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آیهٴ پنج دارد: ﴿إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَی إِلَیَّ﴾ خدا می‌فرماید در همان سورهٴ مبارکهٴ «انعام» که ﴿اتَّبِعْ مَا أُوْحِیَ إِلَیْکَ﴾ پیغمبر هم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در آیه دیگر در همان سورهٴ مبارکهٴ «انعام» می‌فرماید: ﴿إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَی إِلَیَّ﴾ که همهٴ اینها به عنوان ایحا و فعل مجهول یاد شده خود پیغمبر که به خودش وحی نمی‌کند مطلبی را که خود انسان بفهمد و از ناحیهٴ خودش باشد می‌گوید من فهمیدم دیگر به صورت فعل مجهول یاد نمی‌کند که بگوید ﴿أُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ﴾.
در همان سورهٴ مبارکهٴ «انعام» به این صورت آمده است که آیهٴ نوزده سورهٴ مبارکهٴ «انعام» این است ﴿وَأُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ﴾ مثل «مَن کنتُ مولاه فهذا علیٌّ مولاه» خب بالأخره قرآن در آن عصر بیش از یکی نبود اگر می‌فرمود قرآن به من نازل شد من قرآن آوردم خب همه می‌دانستند همین قرآن است کتاب دیگری به نام قرآن که نبود اما اصرار به اینکه ﴿أُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ﴾ یا ﴿أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ﴾ نظیر همان «هذا علیٌّ» است که کسی نگوید مثلاً ما دوتا کتاب داریم, دوتا قرآن داریم و اینها, پس آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» فعلاً محلّ بحث است و آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آیهٴ نوزده قبلاً گذشت هماهنگ می‌شود در سورهٴ «انعام» آیهٴ نوزده این است ﴿قُلْ أَیُّ شَیْ‏ءٍ أَکْبَرُ شَهَادَةً قُلِ اللّهُ شَهِیدٌ بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَأُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنذِرَکُم بِهِ وَمَن بَلَغَ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «القیامه» آنجا سخن از قرائت است قرآن را قرآن گفتند چون از «قرأ» است «قرأ» قرائت کردن یعنی «جمع و ذمّ» چیزی را که آدم تلاوت می‌کند, تلفّظ می‌کند می‌گویند «قرأ» این «قَرَنَ» نیست آن «نون» زاید کلمه است «قرأ» است.
پرسش:...
پاسخ: عرض کردم کسی که اشکال دارد یا سؤال دارد باید نزدیک‌تر بنشیند.
﴿إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ﴾ ما باید اول این آیات و صُوَر را جمع بکنیم و قرائت بکنیم بعد تو قرائت بکنی ﴿إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ ٭ فَإِذَا قَرَاْنَاهُ﴾ ما وقتی قرائت کردیم ﴿فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ﴾ تو دنبال قرائت ما قرائت بکن «قرأ» یعنی «تَلیٰ» خب اینکه نمی‌شود گفت ـ معاذ الله ـ این حرفها ساختهٴ خود پیغمبر است منشئات فکر اوست لایهٴ بالای او و لایهٴ پایین او مطالبی را گفته و شده قرآن فرمود: ﴿هذَا الْقُرْآنُ﴾ را ما اول ﴿فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ﴾ می‌شود بعد تو ﴿اتَّبِعْ قُرْآنَهُ﴾ می‌شود یعنی اول ما باید بخوانیم بعد تو باید بخوانی. در بحثهای سال گذشته هم ملاحظه فرمودید بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در سمیع و بصیر و متکلّم بودن خدای سبحان در آن خطبه‌های نهج‌البلاغه به صورت شفاف بود فرمود او می‌بیند اما نه با حدقهٴ چشم, می‌شنود نه با شبکهٴ گوش, سخن می‌گوید اما نه با فضای کام و دهن و زبان او ایجاد می‌کند کلام را الفاظ را ذات اقدس الهی قرائت کرد یا تلاوت کرد یعنی اوجد این کلمات را چنان که سمیع است لا بجارحه, بصیر است لا بجارحه, متکلّم هم هست لا بجارحه, خب.
پرسش:...
پاسخ: بله, آن برای عظمت و جلال و شکوهش که مقامش برتر است که اشاره به آن است که همان ﴿الم ٭ ذلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ در جمع بین اینکه این کتابی که مردم در خدمت آن‌اند ﴿هذَا الْکِتَابِ﴾ است چرا ﴿ذلِکَ﴾ گفت؟ آنجا گفته شد که آدم وقتی در حضور یک شخصیت بزرگ قرار دارد می‌گوید آن مرد بزرگ این تعبیر بُعد مکانت را با بُعد مکانی یاد می‌کنند, خب.
بنابراین در سورهٴ مبارکهٴ «القیامه» دارد که ﴿إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ ٭ فَإِذَا قَرَاْنَاهُ﴾ یعنی ما این الفاظ را گفتیم و قرائت کردیم و تکلّم کردیم ﴿فَإِذَا قَرَاْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ﴾ این تعبیر سورهٴ مبارکهٴ «القیامه». در پایان سورهٴ مبارکهٴ «شوریٰ» هم آیهٴ 52 به این صورت فرموده بود ﴿وَکَذلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنَا مَا کُنتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَلاَ الْإِیمَانُ وَلکِن جَعَلْنَاهُ نُوراً نَهْدِی بِهِ مَن نَّشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا وَإِنَّکَ لَتَهْدِی إِلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ﴾ فرمود این وحیی که ما فرستادیم تو نبودی که بدانی ولی خب ما از راه غیب تو را آگاه کردیم نه ایمان را می‌دانستی, نه وحی را یعنی نه علم را و نه آن عملِ قلبی را هر دو را ما تعلیم کردیم, ایحا کردیم از راه ایحای ما هم عالِم شدی, هم مؤمن شدی ﴿مَا کُنتَ تَدْرِی﴾ تو آن نبودی که بدانی حالا مشابه این تعبیر در سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» هم هست تا ببینیم که چه فرق است بین ﴿مَا کُنتَ تَتْلُوا﴾ با ﴿مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» به این صورت فرموده است آیهٴ 48 به بعد ﴿مَا کُنتَ تَتْلُوا مِن قَبْلِهِ مِن کِتَابٍ﴾ تو آن نبودی که قبلاً تلاوت بکنی چون درس نخواندی ﴿وَلاَ تَخُطَّهُ بِیَمِینِکَ﴾ قبلاً هم نمی‌نوشتی, خب اگر قبلاً اهل تلاوت بودی یا اهل کتابت بودی افراد باطل‌گرا که مبطل در اینجا متعدّی نیست لازم است «أبطل» یعنی باطل‌گرا رویکردش باطل است یک وقت می‌گوییم فلان شخص استدلال کرد دیگری «أبطل برهانه» این ابطال متعدّی است اما اینجا مبطِل یعنی آدم باطل‌رو, باطل‌گرا ﴿إِذاً لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ﴾. این کریمه می‌فرماید تو آن نبودی که تلاوت بکنی بله اما می‌توانستی یاد بگیری ولی معجزه در این است که کسی که چهل سال درس نخوانده و اُمّی بود و اصلاً مکتب نرفته دفعتاً همه چیز را بتواند تلاوت کند ممکن است کسی برود درس بخواند و قبلاً تالی نبود بعد تالی بشود, قبلاً خطّاط نبود بعد خطّاط بشود, قبلاً نویسا نبود بعد نویسا بشود اما بدون درس, بدون هیچ مکتبی دفعتاً همهٴ اینها را بتواند عالِم بشود این می‌شود معجزه لکن اصلِ تلاوت و عالِم شدن به خط اینها علمی است که بشر ممکن است با درس و بحث یاد بگیرد چه اینکه می‌گیرد اما ﴿وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ﴾ نظیر ﴿وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ با این تعبیر خیلی فرق دارد آن مضارع منفی است این ماضی است ﴿مَا کُنتَ تَتْلُوا﴾ یک حساب دارد, ﴿مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ﴾ یعنی الآن و آینده هم نمی‌توانستی بدانی ﴿یُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ این مضارع است که نه تنها الآن نمی‌دانی, نه تنها آینده نمی‌دانی نمی‌توانید یاد بگیرید این مضارع منفی است با «لن» آن ماضی است ﴿مَا کُنتَ﴾ اما ﴿مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ﴾ این خیلی فرق دارد یعنی بر فرض هم هزار سال هم بمانی درس هم بخوانی خب چه می‌دانی اسرار سماوات چیست آدم را چطور خلق کردند؟ چطور می‌توانی بفهمی چطوری آدم رفته بهشت چطوری از بهشت آمده اینها را از کجا می‌خواهی یاد بگیری حالا آینده که بهشت و جهنم چه خبر است آن هم همین‌طور است وجود مبارک آدم و حوّا چطور خلق شدند, چطور وارد بهشت شدند, چطور شیطان آنجا نفوذ پیدا کرد, چطور از بهشت در آمدند اینها را چطور شما می‌توانید یاد بگیرید حالا بر فرض هزار سال بمانید درس هم بخوانید این ﴿مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ که به عموم مردم است ﴿مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ﴾ که برای شخص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است غیر از ﴿مَا لَمْ تَعْلَمُ﴾ است یعنی تو آن نیستی که از ناحیه خودت حالا بر فرض درس هم بخوانی نمی‌توانی یاد بگیری که, همهٴ اینها را ذات اقدس الهی یاد داد هم ﴿مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ را «تعلمونَ» کرد, هم ﴿مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ﴾ را «تعلم» کرد, هم ﴿مَا کُنتَ تَتْلُوا﴾ را «تتلوا» کرد همهٴ اینها را یاد داد منتها فرمود اینهایی که ما به شما گفتیم در هیچ‌ جای عالَم نیست هیچ جای عالم شما نمی‌توانید درس بخوانید یاد بگیرید که خلقت اوّلیه انسان چگونه بوده است چگونه وارد بهشت شد, چگونه شیطان فریب داد, چگونه اینها از آسمان به زمین آمدند اینها را چطوری می‌توانی یاد بگیری؟ بنابراین بین ﴿مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ﴾ با ﴿مَا کُنتَ تَتْلُوا﴾ خیلی یعنی خیلی فرق است, خب پس آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» آمده این است که نمی‌شود گفت که وجود مبارک پیامبر به جایی رسیده که لایهٴ بالایش به لایهٴ پایین خبر می‌دهد خودش با خودش حرف می‌زند در حالی که خدا می‌فرماید تابع باش این هم می‌گوید چَشم, من جز وحی از هیچ چیزی تبعیّت نمی‌کنم در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» در یک آیه می‌فرماید: ﴿اتَّبِعْ مَا اُوحی إِلَیْکَ﴾ در آیهٴ دیگر فرمود: ﴿إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَی إِلَیَّ﴾ یعنی لبیک و سعدیک فرمود: ﴿اتَّبِعْ مَا اُوحی إِلَیْکَ﴾ من هم می‌گویم ﴿إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَی إِلَیَّ﴾, خب پس این در سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» آیهٴ 86 به این صورت آمده است ﴿وَمَا کُنْتَ تَرْجُوا أَن یُلْقَی إِلَیْکَ الْکِتَابُ﴾ اصلاً امید این حرفها را هم نداشتی یک وقت است کسی در ذهنش این هست امیدوار است که ان‌شاءالله عالِم شهر بشود زعیم یک محلّه بشود خب اینها امید عقلایی است اما کسی پیامبر بشود ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ بشود اصلاً در ذهن کسی نیست آرزوی هر کسی به اندازهٴ معرفت اوست قبلاً هم در بحثهای سابق داشتیم الآن هیچ کاسبی در تمام مدّت عمرش آرزو نمی‌کند ای کاش من نسخهٴ خطّی نوشتهٴ فارابی را می‌داشتم او اصلاً فارابی نشنیده, نسخهٴ خطّی نشنیده یا نسخهٴ خطّی تهذیب نشنیده که آرزو بکند ای کاش من آن نسخهٴ خطّی تهذیب شیخ طوسی را می‌داشتم آرزوی هر کسی مربوط به حوزهٴ ادراک اوست فرمود اصلاً تو آرزوی این کار را هم نداشتی تو چه می‌دانی بله, ممکن بود کسی آرزو داشته باشد که بزرگ محلّش بشود متمکّن بشود مقداری علم داشته باشد بله, اینها جزء آرزوهای عرفی است اما ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ بشود ﴿وَمَا کُنْتَ تَرْجُوا أَن یُلْقَی إِلَیْکَ الْکِتَابُ﴾ .
پرسش:...
پاسخ: خب, این برای قوس نزول است در قوس نزول آنها صادر اول‌اند یا ظاهر اول‌اند همه چیز را آنجا می‌دانستند چه اینکه ارواح انبیا می‌دانستند چه اینکه ما هم در عالَم ﴿أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَی﴾ گفتیم امروز مشکل جدّی داریم عمده در عالم طبیعت است, عمده در عالم دنیاست, خب.
در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» هم که سخن از اسراست در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» چند جا همین آیات مطرح بود که برخی از آنها قرائت شده است که ﴿اتَّبِعْ مَا أُوْحِیَ إِلَیْکَ﴾ در آیهٴ 106 ﴿إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَی إِلَیَّ﴾ که در همان سورهٴ مبارکهٴ «انعام» برابر دستور الهی که فرمود: ﴿أَتَّبِعُ﴾ وجود مبارک پیغمبر عرض می‌کند ﴿إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَی إِلَیَّ﴾ آیهٴ 92 سورهٴ مبارکهٴ «انعام» این است که ﴿وَهذَا کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَکٌ﴾ این, خب اگر می‌فرمود کتاب, می‌فرمود قرآن خب معلوم بود اما آن فرمود: «هذا علیٌّ» تا مبادا کسی بگوید ما دوتا علی داریم فرمود این کتاب از ناحیهٴ خدا آمده تو هم باید تابع همین کتاب باشی آن وقت پیغمبر هم عرض کرد ﴿إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَی إِلَیَّ﴾ تعبیر ﴿وَأُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ﴾ هم در آیه نوزده سورهٴ مبارکهٴ «انعام» بود که قبلاً هم به آن اشاره شد.
پرسش:...
پاسخ: خب ما هم در آن عالم که ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی﴾ یا ﴿أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ﴾ خیلی از چیزها را شاهدیم اینها که آمدیم خیلی از چیزها از یادمان رفته آلوده شدیم و مانند آن.
مطلب دیگر اینکه ذات اقدس الهی آن‌طوری که در سورهٴ مبارکهٴ «حجر» گذشت و در سورهٴ مبارکهٴ «فصلت» خواهد آمد فرمود ما این کتاب را حفظ می‌کنیم نه هستی اینها مقدور شماست نه نیستی اینها, نه می‌توانید مثل این بیاورید یا غیر خدا کسی این را آورد نمی‌توانید بردارید ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ﴾ احداثش معجزه, ابقایش معجزه این همه تلاش و کوشش کردند که بردارند نتوانستند فرمود: ﴿لاَ یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَلاَ مِنْ خَلْفِهِ﴾ آن امری که دارد ﴿فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ﴾ این را در کتاب اصول و بعضی از کتابهای دیگر ملاحظه فرمودید این امر, امر تعجیز است نظیر ﴿کُونُوا حِجَارَةً أَوْ حَدِیداً ٭ أَوْ خَلْقاً مِّمَّا یَکْبُرُ فِی صُدُورِکُمْ﴾ این امر تعجیزی یعنی نمی‌توانید بیاورید می‌گویید نه, «بسم الله» لذا فرمود: ﴿فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَکُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ ٭ فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا﴾ پس بدانید که این پیامبر است. امر تعجیز معنایش این است که شما عاجزید جبری در کار نیست ما از شما نخواستیم که می‌گوییم نمی‌شود خودتان را به زحمت نیندازید کسی از شما نخواسته که مثل سلسلهٴ جبال بیاورید که ولی می‌گوییم نمی‌شود در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» گذشت که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود اینها به من می‌گویند تو قرآن را از خودت آوردی مثل اینکه به من بگویند تو آسمان را ساختی آخر چیزی بگویید که بشود قرآن قابل جعل نیست یک وقت است می‌گویند شما فلان سند را جعل کردید خب بالأخره تهمتی است بعد ثابت می‌شود دروغ است اما بگویند آقا شما این سلسله جبال البرز را تو جعل کردی این کُرهٴ ماه را تو جعل کردی فرمود این اصلاً قابل جعل نیست ﴿مَا کَانَ حَدِیثاً یُفْتَرَی﴾ این سخنی نیست که جعل بشود که حالا نه منع دیگری.
عظمت قرآن از این سنخ است که اصلاً «مما لا یقبل الجعل» است نه اینکه من نمی‌توانم همهٴ ماسوی الله جمع بشوند نمی‌توانند چون ذات اقدس الهی چنین اراده‌ای کرده معجزات البته همین‌طور است اصل معجزه به ارادهٴ الهی وابسته است لذا شکست‌ناپذیر است ﴿کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِی﴾ این برای انبیا هست, برای ائمه معصومین(علیهم السلام) است برای هر انسان کامل معصوم که تحت ولایت الهی باشد هست منتها همان‌طوری که نبوّت درجاتی دارد ﴿فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَی بَعْضٍ﴾ رسالت درجاتی دارد ﴿تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ﴾ امامت درجاتی دارد, خلافت درجاتی دارد, ولایت درجاتی دارد, عصمت درجاتی دارد که ﴿نُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَی بَعْضٍ﴾ ولی همهٴ اینها به قداست روح آن ولیّ از یک سو, به ارادهٴ شکست‌ناپذیر ذات اقدس الهی وابسته است از سوی دیگر, حالا گاهی ممکن است کسی بگوید که نه, بشر در اثر قُرب نوافل یا قُرب فرایض به جایی می‌رسد که کلام او کلام‌الله است خب مستحضرید در جریان قُرب نوافل حدیث صحیح داریم این حدیث هم از طریق صحیح نقل شده, هم از طریق حَسن نقل شده, هم از طریق موثّق نقل شده که آن را ان‌شاءالله می‌خوانیم اما قُرب فرایض ما الآن یادمان نیست که حدیثی به این مضمون داشته باشیم شما زحمت بکشید ببینید که حدیثی دربارهٴ قرب فرایض هست یا نه؟ آنچه که در کتابها به صورت مرسل هست می‌گویند قرب نوافل عبارت از این است که انسانِ صالح سالک به جایی برسد که محبوب خدا بشود در اثر نوافلی که می‌خواند این یک, وقتی محبوب خدا شد از مُحب بودن به محبوب بودن برسد قبلاً محبّ خدا بود بعد محبوب خدا بشود ذات اقدس الهی در مقام هویّت مطلقه نه, که منطقهٴ ممنوعه است در مقام صفات ذات که عین ذات است نه, که منطقهٴ ممنوعه است در مقام وجه‌الله و ظهور الهی و فیض الهی که مقام امکان است که منطقهٴ سوم است در این منطقه ذات اقدس الهی مجاری ادراکی و تحریکی او می‌شود یعنی سمع او می‌شود, بصر او می‌شود در مجاری ادراکی و دست و پای او می‌شود در مجاری تحریکی «کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و لسانه الذی ینطق به و یده التی یبطش بها» که آیه سورهٴ مبارکهٴ «انفال» که ﴿مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلکِنَّ اللّهَ رَمَی﴾ در این فضا توجیه می‌شود.
اما قرب فرایض که انسانِ کامل به جایی برسد که انسان بشود لسان الله این در کلمات اصحاب معرفت فراوان دیده می‌شود اما روایتی پیدا کنید که قرب فرایض را تبیین کرده باشد اصل جریان قرب نوافل در کتابهای اهل سنّت هست در کتابهای ما هم هست مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) در جلد دوم کافی کتاب الایمان و الکفر حدیث هفتم و هشتم باب «مَن أذی المسلمین واحتقرهم» کتاب کافی مرحوم کلینی جلد دوم که بخش ایمان و کفر را عهده‌دار است بابی است به این عنوان باب «مَن أذی المسلمین واحتقرهم» کسی که آذا مسلمین را, اذیت کرده مسلمان یا مسلمانی را یا مسلمانی را کوچک شمرده.
پرسش: «أنا ید الله» که حضرت می‌فرمایند جزء قرب فرایض نیست؟
پاسخ: خب باید ثابت بشود گاهی دربارهٴ شخصی که وارث شده من «جنب الله» هستم, من «لسان الله» هستم باید با سند ثابت بشود یک, اگر ثابت شده است با سند که او لسان الله هست باید ببینیم حوزهٴ نُطق او چگونه است دو, «فالأمر بحث فی مقامین» اول سند می‌خواهد که ثابت بشود این انسان کامل لسان‌الله است دو, حوزهٴ لسان خدا بودن باید مشخص بشود چون معصوم کامل مثل پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) سه گونه حرف دارد یک حرف قرآنی دارد که ﴿مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی ٭ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَی﴾ لفظ برای خدا, معنا برای خدا, قالب‌گیری آن معانی برای الفاظ برای خدا, تلبّس این الفاظ در کسوت آن معانی برای خدا این محدوده برای خداست این یک, غیر از قرآن احادیث قدسیه است که معنا برای خدا, لفظ برای خدا ولی لفظ معجزه نیست این دو, دو یعنی دو اگر کسی بخواهد پژوهشگر باشد, محقّق باشد درس‌خوان باشد به تعبیر مرحوم شهید باید ریاضی فکر بکند یعنی فصل اول, فصل دوم, فصل سوم زیرمجموعه‌های هر کدام همان‌جا یادداشت بکند. پس یک سلسله بحثهاست که لفظ و معنا و اندراج معنا در لفظ و التباس الفاظ معنا این مجموعه برای خداست فقط می‌شود قرآن, فصل دوم می‌شود حدیث قدسی که معنا برای خدا, لفظ برای خدا, انسجام برای خدا ولی لفظ معجزه نیست, فصل سوم برای روایات معروف روایاتی که ائمه(علیهم السلام) وجود مبارک پیغمبر دربارهٴ احکام و حِکم دارند که از آن به عنوان سنن‌النبی یاد می‌شود نماز هست, روزه هست این همه احکام را می‌گویند اینها به الهامات الهی است ـ معاذ الله ـ اینها که خودشان نگفتند نماز صبح دو رکعت است که, نماز صبح را به جَهر بخوان که در قرآن دارد ﴿وَقُرْآنَ الْفَجْرِ﴾ نماز صبح را بخوانید اما نماز صبح دو رکعت است, «لا صلاة الاّ بطهور» , «لا صلاة الاّ بفاتحةالکتاب» , نماز صبح دو رکعت است, دو رکعت را باید جهر بخوانی, جهر برای مردهاست اینها را همهٴ اینها را ذات اقدس الهی از راه الهام به پیغمبر فرمود پیغمبر به ما, معانی برای خدای سبحان الفاظ برای پیغمبر سه فصل یعنی سه فصل حالا اگر ثابت شد با حدیث معتبر که وجود مبارک حضرت امیر می‌شود لسان الله این ضابط کلّی به دست نمی‌دهد خیلی چیزها دارند که اینها هستند و ما نیستیم بر خلاف قرب نوافل, قرب نوافل یک اصل کلی است برای هر کسی است راه باز است عصمت شرط نیست در آنجا بر فرض ثابت بشود که با حدیث معتبر که انسان کامل لسان الله هست آیا این محصول قرب نوافل اوست که اضافه بر قرب نوافل دیگر نصیب او شده «یُحتمَل» یا محصول قرب فرایض اوست «یُحتمَل» یا جایزه‌هایی است که در جریان خیبر و امثال خیبر به او دادند «یُحتمَل» اینکه او شده لسان الله از کجا این‌طور شده معلوم نیست فقط این هست که وجود مبارک حضرت امیر فرمود: «أنا جنب الله» , «أنا لسان الله» و مانند آن حالا که لسان الله شد آیا این کلمات را که می‌گوید در حوزهٴ قرآنی لسان الله هست یا در حوزهٴ احادیث قدسیه لسان الله هست یا در حوزهٴ روایات لسان الله؟ اگر روایتی داشت که در این حوزه‌های سه‌گانه دلالت کرد بر اینکه این الفاظِ قرآن هم برای اوست چنین روایتی بر فرض ورودش مضروب علی الجدار است چون مخالف قرآن است دیدید چندین عقبهٴ کئود را ما باید طی کنیم اولاً باید ثابت بشود حدیث قرب فرایض داریم یا نداریم یک, ثانیاً این تعبیراتی که شده است آیا این محصول قرب فرایض است یا تکملهٴ قرب نوافل است یا جوایزی است که ذات اقدس الهی در راههای دیگر به اینها داده, ثالثاً حالا اگر اینها لسان‌الله‌اند حوزهٴ تکلّمات آنها کجاست؟ اینها می‌توانند بعضی از سُوَر قرآنی را بگویند یا احادیث قدسیه را بگویند یا روایات دیگر را بگویند باید مشخص بشود اگر از همهٴ این عقبه‌های کئود گذشتیم روایتی داشتیم که ـ معاذ الله ـ فلان آیه را وجود مبارک پیغمبر گفت همان روایت را می‌زنیم بر جدار برای اینکه مخالف قرآن کریم است خود پیغمبر فرمود به نام من دروغ زیاد جعل می‌کنند «ستکثر علیَّ القالة» و هر چه که از ما نقل کردند بر قرآن عرضه کنید ما وقتی بر قرآن عرضه می‌کنیم می‌بینیم قرآن به صورت شفّاف می‌گوید که تک تک اینها را من قرائت می‌کنم تو گوش بده بعد به مردم بگو ﴿إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ ٭ فَإِذَا قَرَاْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ﴾ اینها می‌شود عقبات کئود.
در اصول کافی جلد دوم که باب ایمان و کفر است «بابُ مَن آذی المسلمین واحتقرهم» چندین روایت, روایت هفتمش به این مضمون است که از نظر سند مشکل دارد روایت هفتم این است «محمدبن‌یحیی عن احمدبن‌محمدبن‌عیسی و ابوعلی‌الأشعری عن محمدبن‌عبدالجبار جمیعاً عن ابن‌فضّال عن علی‌بن‌عقبه عن حمّادبن‌بشیر قال سمعت اباعبدالله(علیه السلام) یقول: قال رسول الله(علیه و علی آله آلاف التحیّة والثناء) قال الله عزّ و جل «من أهان لی ولیاً فقد أرصد لمحاربتی و ما تقرّب إلیّ عبدٌ بشیء أحبّ إلیّ مما أفترضت علیه و انّه لیتقرّب الیّ بالنافلة حتّی اُحبّه فإذا أحببته کنت سمعه» همان حدیث معروف را تا آخر دارد این حدیث هفتم احراز سندش آسان نیست اما حدیث هشتم صحیح است مرحوم کلینی دارد «عن عِدّة من أصحابنا عن احمدبن‌محمدبن‌خالد عن اسماعیل‌‌بن‌مهران عن ابی‌سعید‌القماط عن ابان‌بن‌تغلب عن ابی‌جعفر(علیهما السلام) قال لمّا اسری بالنبیّ(علیه و علی آله آلاف التحیّة والثناء) قال یا ربّ ما حال المؤمن عندک؟ قال یا محمّد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مَن أهان لی ولیّاً فقد بارزنی بالمحاربه و أنا أسرع شیءٍ الی نصرة اولیائی و ما تردّدت عن شیء أنا فاعله کتردّد عن وفاة المؤمن یکره الموت و أکره مساءته و إنّ من عبادی المؤمنین من لا یصلحه الاّ الغنیٰ و لو صرفته الی غیر ذلک لهلک و إنّ مِن عبادی المؤمنین مَن لا یصلحه الاّ الفقر و لو صرفته الی غیر ذلک لهلک و ما یتقرّب» این حدیث قرب نوافل است «و ما یتقرّب إلیّ عبدٌ من عبادی بشیءٍ أحبّ إلیّ ممّا افترضت علیه و إنّه لیتقرّب الیّ بالنافلة حتّی اُحبّه فإذا أحببته کنت إذا سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و لسانه الذی ینطق به و یده التی یبطش بها إن دعانی أجبته و إن سألنی أعطیته» این قرب نوافل خب صحیح هم هست فریقین نقل کردند رساله‌های فراوانی بزرگان دربارهٴ این نوشتند اما شما یک حدیث پیدا کنید دربارهٴ قرب فرایض آنها می‌خواهند بگویند از اینکه قرب نوافل این‌طور است فرایض بالاتر است برای اینکه فریضه اهمّ از نافله است این فی‌الجمله درست است اما آن پاداشی که خدا می‌دهد این است یا او را در عرش جا می‌دهد ما چه می‌دانیم خدا چه چیزی می‌خواهد بدهد. پس اولاً «فعلیکم» اگر خواستید اگر همین‌طوری می‌خواهید معمولی گوش بدهید که خب بالأخره یک آخوند معمولی در می‌آیید ولی اگر می‌خواهید مفسّر بشوید «فعلیکم» که تحقیق کنید شاید در جمع شما کسانی باشد رساله‌ای بنویسد, پایان‌نامه‌ای بنویسد که اصلاً قرب فرایض داریم یا نداریم یک, اگر داشتیم حوزه‌اش در این فصول سه‌گانه کجاست؟ اگر این فصول سه‌گانه جاسازی شد مشخص شد و روایتی پیدا کردیم که ـ معاذ الله ـ دلالت داشت که پیغمبر این آیه را از نزد خودش آورده فوراً این را بر دیوار می‌زنیم برای اینکه با صریح قرآن مخالف است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 27:03

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی