display result search
منو
تفسیر آیات 94 تا 97 سوره اسراء

تفسیر آیات 94 تا 97 سوره اسراء

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 13 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 94 تا 97 سوره اسراء"
سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» در مکه نازل شد
یکی از مهم‌ترین مسائل محوری مکه در آن روز جریان وحی و نبوّت بود
یک شبه این است که رسالت با بشریت جمع نمی‌شود.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَمَا مَنَعَ النَّاسَ أَن یُؤْمِنُوا إِذْ جَاءَهُمُ الْهُدَی إِلَّا أَن قَالُوا أَبَعَثَ اللَّهُ بَشَراً رَسُولاً ﴿94﴾ قُل لَوْ کَانَ فِی الْأَرْضِ مَلاَئِکَةٌ یَمْشُونَ مُطْمَئِنِّینَ لَنَزَّلْنَا عَلَیْهم مِنَ السَّماءِ مَلَکاً رَسُولاً﴿95﴾ قُلْ کَفَی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ إِنَّهُ کَانَ بِعِبَادِهِ خَبِیراً بَصِیراً ﴿96﴾ وَمَن یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَن یُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُمْ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِهِ وَنَحْشُرُهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَی وُجُوهِهِمْ عُمْیاً وَبُکْماً وَصُمّاً مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ کُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَاهُمْ سَعِیراً ﴿97﴾

چون سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» در مکه نازل شد و یکی از مهم‌ترین مسائل محوری مکه در آن روز جریان وحی و نبوّت بود لذا در این سوره در هر فرصتی از مسئلهٴ وحی, نبوّت, دلیل ضرورت نبوّت, طرح شبههٴ منکران نبوّت, ارائهٴ جوابهای قانع کننده مطرح شد. یکی از شبهاتی که مانع وحی‌پذیری و قبول نبوّت بود همین است که رسالت با بشریّت جمع نمی‌شود بشر نمی‌تواند رسولِ الله باشد چون آنها انسان را واقعاً نشناختند انسان را همین حیوان ناطق می‌دانستند یعنی یک موجود زنده‌ای که حرف می‌زند یک جانور گویا اما دین که آمده, وحی که آمده انسان را معرفی کرد که انسان «حیٌّ متألّه» آن موجودِ زنده‌ای که حیاتش را تألّه می‌بیند او انسان است بقیه ﴿کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ اند یا ﴿شَیَاطِینَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ﴾ اند یا ﴿فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ﴾ اند یا ﴿کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أسْفاراً﴾ این طوایف متعدّد آیات قرآن کریم دربارهٴ افراد غیر الهی است وگرنه اگر از قرآن بپرسید که «الانسان ما هو» می‌فرماید: «حیٌّ متألّه» از تودهٴ مردم سؤال بکنی «الانسان ما هو» می‌گویند «حیوانٌ ناطق» خب آنکه انسان را جانوری می‌داند که حرف می‌زند این شاید به خودش اجازه بدهد که بگوید رسالت الهی با انسانیّت سازگار نیست اما وقتی دین آمده کرامتِ انسان را مطرح کرده, خلافت انسان را مطرح کرده, تألّه انسان را مطرح کرده, تجرّد نفس انسان را مطرح کرده فرمود: ﴿وَمَا أُوتِیتُم مِّنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلاً﴾ و این روح مِن عالَم امر است خب اگر موجود امری بود عالَم امر بود چرا وحی خدا را قبول نکند, چرا رسالت الهی را دریافت نکند. آنها می‌گفتند که رسالت با بشریّت سازگار نیست ذات اقدس الهی فرمود رسول باید از جنس مرسَل‌الیه باشد, حجّت باشد بر آنها, شبهات آنها را بشنود پاسخ ارائه کند یک, اُسوهٴ آنها باشد در فضایل دو, اگر فرشته‌ای رسالت انسانها را به عهده بگیرد نه یکدیگر را می‌بینند یعنی انسانها فرشته‌ را می‌بینند که شبهات را با او در میان بگذارند, جوابها را از او دریافت کنند و نه او می‌تواند اسوه باشد برای اینکه او اگر منزّه از شهوت و غضب است در عین حال طاهر و طیّب بود نمی‌تواند اُسوهٴ انسانها باشد بنابراین رسولِ بشر حتماً باید بشر باشد چه اینکه اگر فرضاً فرشته‌ها رسولی داشته باشند باید از خودشان باشد البته آنها رسولی دارند از خودشان منتها در حوزهٴ شریعت و امثال شریعت نیست.
جناب فخررازی مثل مرحوم امین‌الاسلام اینها آمدند گفتند که این آیه ناظر به آن است که بعضیها بشریّت را با رسالت هماهنگ ندانستند و آیه پاسخ می‌دهد برخی از متأخران نسبت به این دو بزرگوار اشکال کردند که این‌چنین نیست اینها رسالت را با بشریّت منافی ندانستند برای اینکه اینها خودشان را فرزندان ابراهیم خیلی می‌دانستند, قائل به نبوّت ابراهیم خلیل بودند و قرآن هم فرمود: ﴿مِّلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ﴾ اینها چگونه می‌گفتند و یا می‌توانستند بگویند که رسالت با بشریّت جمع نمی‌شود. این سخن ناصواب است برای اینکه ذات اقدس الهی این شبهه را در کنار شبهات مردم مکه نقل نکرد بلکه فاصله قرار داد یک, و کسانی که منکر وحی و نبوّت بودند تنها مردم مکه نبودند که فرزندان ابراهیم خلیل‌اند بعضیها اصل وحی و نبوّت عام را نمی‌پذیرفتند, برخیها یهودی بودند, مسیحی بودند قرآن با جدال احسن با آنها جدال می‌کند می‌فرماید بعضی از همین اهل کتاب منکر وحی‌اند خب شما با جدال احسن با اینها در میان بگذارید بگویید ﴿مَنْ أَنْزَلَ الْکِتَابَ الَّذِی جَاءَ بِهِ مُوسَی نُوراً وَهُدیً لِلنَّاسِ﴾ خب تورات را چه کسی آورده اگر شما وحی را قبول ندارید, خب این یک جدال احسنی است اگر این آیه هم در همان راستا بود خدای سبحان جدال احسن می‌کرد که خب شما که فرزندان ابراهیم خلیلید و قائلید به نبوّت حضرت ابراهیم چرا می‌گویید بشر نمی‌تواند پیامبر باشد در حالی که چنین جدال احسنی نیست ظاهراً این یک شبههٴ دیگری است از طرف ملحدان چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «تغابن» هم مشابه این آیه بود که ﴿فَقَالُوا أَبَشَرٌ یَهْدُونَنَا﴾ و مانند آ‌ن مشابه این هم در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» گذشت که می‌گفتند اصلاً بشریّت با رسالت جمع نمی‌شود این یک شبههٴ دیگری است غیر از شبههٴ فرزندان ابراهیم کسانی که به نبوّت حضرت ابراهیم معتقد بودند. آن‌گاه خدای سبحان می‌فرماید چون رسول باید از جنس مرسل‌الیه باشد و شما بشرید آن فرستاده هم حتماً باید بشر باشد چه اینکه اگر در زمین ملائکه زندگی می‌کردند رسولِ آنها مَلک بود.
اما اینکه برای هر مردمی, برای هر گروهی رسول هست البته برهان نبوّت عام می‌گوید هر جا موجودِ مختارِ متفکّر هست راهنمای الهی هم هست چه قبل از تاریخ, چه بعد از تاریخ, چه در روی کُرهٴ زمین, چه در کُرات دیگر اگر در کرات دیگر هم طبق بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) که فرمود: «فیها مدائن کمدائنکم» کشف بشود که در کُرات دیگر موجوداتی هستند که متفکّرند و مختارند شبیه انسان حتماً وحی و نبوّت دارند, حتماً پیامبر دارند, حتماً کتاب دارند چون خداوند بشر را یعنی موجود متفکّر مختار را رها نکرده و نمی‌کند ﴿أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن یُتْرَکَ سُدی﴾ این یک برهان کلّی است که خدا هرگز بشر را رها نمی‌کند یعنی موجود متفکّر را بدون هدایت رها نمی‌کند این یک امر عام است پس هر موجود متفکّری چه در زمین باشد, چه در آسمان باشد چه قبل از تاریخ چه بعد از تاریخ این حتماً پیامبر دارد و پیامبرش هم از جنس خودشان است که بتوانند رفت و آمد کنند این هست. اما سؤالاتی که مربوط به گذشته بود آنها دیگر باید بگذریم حالا این آخرین سؤال است.
دربارهٴ تکامل برزخی در برزخ همان‌طوری که ملاحظه شد تکامل علمی هست ولی تکامل عملی نیست یعنی خیلی از چیزها در برزخ برای انسان کشف می‌شود در قیامت هم کشف می‌شود که می‌گویند ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ اما تکاملِ عملی نیست یعنی انسان بتواند کاری انجام بدهد از قبیل ایمان و عمل صالح چه عملِ قلبی, چه عمل جارحی که به وسیلهٴ عمل کامل بشود این‌چنین نیست اما آن باقیات و صالحات که «إذا مات ابن آدم انقطع عمله الاّ عن ثلاث» آنها در حقیقت آثار عملِ خود انسان است اگر «ولد صالح یدعو له», اگر شجره‌ای غَرس کرد, اگر کتابی را نوشت و اگر راهی را احداث کرد و اگر چشمه یا قناتی را احداث کرد همه نتیجهٴ عمل خود اوست عملی که انجام داده است برکاتش یکی پس از دیگری به او می‌رسد این دیگر عملِ جدیدی نیست.
پرسش: اوامر و قضایا کلاً جزء تکامل علمی هستند ولو در برزخ
پاسخ: اخلاق جزء اعمال است ریشه‌های علمی, معرفتی دارد وگرنه اخلاق عمل است دیگر عملِ قلبی است تواضع, قناعت, غبطه همهٴ اینها جزء اعمال قلبی است اخلاق این‌چنین است اینها همه‌شان در برزخ با انسان هست اگر کسی تحصیل نکرده که دیگر نمی‌تواند تحصیل کند.
اما اینکه دربارهٴ بعضی آمده که «بَعثه الله یوم القیامة فَقیها» سرّش این است که هر کس در دنیا به اصول دین و فروع دین معتقد بود و عمل کرد در قیامت موحّد و آگاه مبعوث می‌شود هر کسی اینها را یاد گرفته و در عمل کردن سستی کرده ممکن است این مطالب هم از یادش برود در بحثهای قبل هم مشابه این را داشتیم که خدای سبحان وعده نداد نفرمود هر کس کار خوب کرد ما به او پاداش می‌دهیم آنکه در قرآن است این است که هر کس در محکمهٴ ما در یوم الحساب با عمل صالح آمد دستش پُر است ما به او پاداش می‌دهیم ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾ نه «مَن فعل الحسنة» خیلیها هستند که کار خوب کردند بعد کار شرّ کردند ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَیِّئاً﴾ با دستِ خالی می‌میرند اینها را که خدای سبحان پاداش نمی‌دهد که, اگر کسی یوم الحساب با دست پُر بیاید یکی, ده برابر پاداش دارد اما اگر کسی بگوید من در دنیا سابقاً کار خوب کردم بعد فرمود خب بله کار خوب کردی اما ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَیِّئاً﴾ اوضاعت را هم به هم زدی و نتایج دنیایی را هم که هدفت بود گرفتی اما الآن دستت خالی است اگر کسی به محکمه می‌رود به یوم الحساب می‌رود پای میزان می‌رود باید دستش پُر باشد سخن از «مَن فعل الحسنة» نیست سخن از ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾ است لذا بعضیها آنچه را که در دنیا خواندند در قیامت یادشان نیست شما مسئله شفاعت علما این روایات را ملاحظه بفرمایید دارد آن کسی که در قیامت فقیه محشور شد عالِم محشور شد کسی که «بَعثه الله یوم القیامة فَقیها» یا «عالِماً» به او می‌گویند «قِف حتّی تَشفع» بایست شفاعت بکن که شفاعت تو مقبول است به دیگران می‌گویند وارد بهشت بشوید ولی به ایشان می‌گویند تشریف داشته باشید یک عده را هم به همراه ببرید اما کسی که در دنیا فقیه یا عالِم بود که به او چنین تعارفی نمی‌کنند که, نه کسی که در دنیا فقیه و عالِم بود کسی که در یوم القیامه فقیهاً بیاید, عالِماً بیاید این هنر را داشته باشد که از دستِ جانش این علوم نلرزد و نلغزد و نریزد این یوم القیامه عالِماً محشور می‌شود «بَعثه الله یوم القیامة فَقیها» خب این گاهی ممکن است که معتقد بود, عمل کرد, تابع دستورات بود, متشرّع بود ولی اصطلاحات را نمی‌دانست لذا ممکن است یک عده را ذات اقدس الهی فقیهاً مبعوث کند در حالی که در دنیا این اصطلاحات فقهی و اینها را نمی‌دانست ولی به همهٴ اینها معتقد بود, همهٴ اینها را یاد گرفت, به همهٴ اینها هم عمل کرد حالا آن اصطلاحات فنّی و آن مرجع ضمیر فلان‌ جا برمی‌گردد و اینها را نمی‌دانست درس نخواند, خب نخواند اگر در روایات داشته باشد که بعضی از مؤمنین را خدا فقیه محشور می‌کند ناظر به این است چه اینکه برخی از علما هم در آن روز جاهل محشور می‌شوند این کسی که ﴿وَمِنکُم مَن یُرَدُّ إِلَی أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْ لاَ یَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَیْئاً﴾ شامل حال همینها هم خواهد بود. بنابراین حساب برزخ و قیامت شبیه حساب دنیا نیست که اگر کسی اینجا عالِم بود آنجا هم عالِم است اگر اینجا عالِم بود و عامل بود و حرمتِ علم را حفظ کرد «بَعثه الله یوم القیامة فَقیها» برخیها هم این اصطلاحات را یاد نگرفتند ولی یوم القیامه عالِماً محشور می‌شوند.
آن‌گاه ذات اقدس الهی در پاسخ اینها فرمود: ﴿لَوْ کَانَ فِی الْأَرْضِ مَلاَئِکَةٌ یَمْشُونَ مُطْمَئِنِّینَ لَنَزَّلْنَا عَلَیْهم مِنَ السَّماءِ مَلَکاً رَسُولاً﴾ بعد در پایان هم به عنوان جمع‌بندی فرمود من پیامبرم و از طرف خدا آمدم و گواهِ من هم خداست و همین خدایی که از این صحنه باخبر است و به رسالت من شهادت داد برای اینکه کتاب خودش را به دست من داد, کلام خودش را به دست من داد, پیام خودش را به دست من داد همین خدا اوضاع شما را هم می‌بیند ﴿قُلْ کَفَی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ إِنَّهُ کَانَ بِعِبَادِهِ خَبِیراً بَصِیراً﴾ بعد هم چون مستحضرید که قرآن یک کتابِ علمی نظیر حکمت و کلام و فقه و اصول نیست یک نور است شما می‌بینید در بحثهای فقهی آن آیه‌ای که قبلش یا بعدش یا صدرش یا ذیلش مسئلهٴ تقواست آن را فقیه می‌گذارد کنار فقط همان جملهٴ ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ را می‌گیرد روی آن کار می‌کند برای اینکه می‌خواهد بحث فقهی بکند نه بحث اخلاقی اما شما در قرآن کریم چنین بحث فلسفی یا بحث فقهی با بحث اصولی ندارید که با تقوا و اخلاق ندوخته باشد یا قبلش تقواست یا بعدش تقواست که ضامن اجرا داشته باشد این می‌شود نور با کتابهای علمی دیگر فرق می‌کند در کتابهای علمی فقط روی همان جمله‌هایی که حکم شرعی را یا تکلیفی را یا وضعی را به عهده دارد می‌گیرند بحث می‌کنند در اصول دیگر قبل و بعد این جمله را کار ندارند فقط همین جمله را که ﴿مَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولاً﴾ می‌گویند از آن برائت استفاده می‌شود اما قبلش چه بود, بعدش چه بود می‌گویند اینها مسئله تقوا و اخلاق است و از اصول خارج است ولی قرآن کریم این‌چنین نیست آن مسائل اعتقادی را با مسائل اخلاقی و هدایت و تقوا هماهنگ کرده بعد از اینکه آن حجّتهای قاطع را ارائه کرد فرمود: ﴿وَمَن یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ﴾ بالأخره مقصد هست یک, در آن مقصد مقصود هست دو, بینش سالک و مقصد راه است سه, یک راهنما می‌خواهد که انسان نلغزد, خب چه کسی به مقصد رسیده است؟ آنکه خدای سبحان او را هدایت کرده ﴿وَمَن یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ﴾ این هدایت, هدایت پاداشی است وگرنه هدایت تشریعی که خدای سبحان همگان را هدایت کرده فرمود ما این قرآن را نازل کردیم ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ حالا یک عده قبول کردند یک عده نکول این مربوط به هدایت عام است اگر کسی پذیرفته ایمان آورده و عمل صالح انجام داد در سورهٴ مبارکهٴ «نور» در سورهٴ مبارکهٴ «تغابن» این مضمون هست فرمود: ﴿وَمَن یُؤْمِن بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ﴾ این دیگر هدایت پاداشی است بعضی می‌بینید گرایششان به طرف فضیلت است اصلاً دلشان برای نماز اول وقت و نماز جماعت و نماز در مسجد می‌تپد منتظر این هستند که چه موقع وقت نماز می‌شود با خدا گفتگو کنند بعضیها هم نه, بی‌تفاوت‌اند این گرایش نعمتی است این علاقه موهبتی است این علاقه دست هر کسی نیست این علاقه را هم خدا به هر کسی عطا نمی‌کند به کسانی عطا می‌کند که به اصول معتقد بودند, به فروع معتقد بودن مدّتی عمل کردند حالا پاداششان را خدا به آنها داده اینکه در سورهٴ «نور» فرمود: ﴿وَمَن یُؤْمِن بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ﴾ یا ﴿إِن تُطِیعُوهُ تَهْتَدُوا﴾ اینکه زیادة علم بشرط المحمول نمی‌خواهد بگوید, اینکه اتحاد مقدم و تالی نمی‌خواهد بگوید خب معلوم است هر کس مؤمن است, مؤمن است یعنی هر کس به حُسن اختیار خودش به هدایت تشریعی ایمان آورد آن‌گاه هدایت تکوینیِ الهی نصیبش می‌شود به او گرایش می‌دهد, علاقه در قلبش پیدا می‌کند, او را از معصیت بیزار می‌کند, او را نسبت به طاعات شیفته قرار می‌دهد و مانند آن. فرمود اگر کسی مشمول هدایت تکوینی الهی شد آن هدایت پاداشی نه هدایت اوّلی ﴿وَمَن یَهْدِ اللَّهُ﴾ یعنی «یهده الله» ﴿فَهُوَ الْمُهْتَدِ﴾, ﴿وَمَن یُضْلِلْ﴾ کسی را که خدا گمراه کند ﴿فَلَن تَجِدَ لَهُمْ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِهِ﴾ یک, ﴿وَنَحْشُرُهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَی وُجُوهِهِمْ عُمْیاً وَبُکْماً وَصُمّاً﴾ دو, ﴿مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ﴾ سه, ﴿کُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَاهُمْ سَعِیراً﴾ چهار, ﴿ذلِکَ جَزَاؤُهُم بِأَنَّهُمْ کَفَرُوا﴾ خب این چهار کیفر را به چه کسی می‌دهد؟ به کسی که عالماً عامداً کفر ورزیدند. اضلال را قبلاً ملاحظه فرمودید مکرّر قرآن کریم بین هدایت و اضلال خدا فرق گذاشته فرمود هدایت خدا دو قِسم است یک هدایت ابتدایی است که این مقابل ندارد این هدایت ابتدایی ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ است همه را هدایت کرده چه از درون به نام عقل و فطرت, چه از بیرون به نام وحی و رسالت این هدایت مقابل ندارد به نام اضلال که خداوند ابتدائاً ـ معاذ الله ـ کسی را گمراه کرده باشد این به هیچ وجه مقابل ندارد مقابل این هدایت, عدم است نه اضلال اگر کسی برابر این هدایت عمل بکند یا نکند از این به بعد یک هدایت و اضلالی هست که مقابل هم‌اند آن هدایت, هدایت ثانوی است و پاداشی آن اضلال, اضلال ابتدایی است و کیفری بیانش هم این بود که اگر کسی هدایت الهی را پذیرفت بر اساس اصول و فروع خدا به او پاداش می‌دهد پاداش نه تنها در آخرت است به نام بهشت, در دنیا شرح صدر است, سعهٴ صدر است, نورانیّت دل است, ﴿جَعَلْنَا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ﴾ است و امثال ذلک یکی از آن پاداشها هم این گرایشهای معنوی است, این علاقه‌هاست این اصلاً ساعتش را هر شب کوک می‌کند زنگ بزند که نماز شب بیدار بشود دیگری اگر همسایه‌هایش اذان را از مسجد بخواهند منتشر بکنند این دادش بلند است که شما چرا اذان را بلند منتشر کردید, خب خیلی بین اینها فرق است آن یکی بی‌صبرانه منتظر است که سَحر بشود بلند بشود با خدا مناجات کند, این یکی می‌گوید چرا صدای اذان را بلند کردید.
پرسش: حاج آقا اذان نوزادان چقدر تأثیر در هدایت و گرایش او دارد.
پاسخ: برای نوزاد روایتی را مرحوم ابن‌بابویه قمی(رضوان الله علیه) در همان کتاب شریف توحید دارند که سیدناالاستاد فرمود این جزء غرر روایات ماست در ذیل آیات سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» هم هست در آن روایت آنکه مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) نقل کرده فرمود پدران و مادران مواظب باشند بچه‌ها را مثلاً تا یک سال ظاهراً یک سال اصلاً کاری با او نداشته باشند نزنند به گریهٴ او هم کاملاً توجّه کنند بی‌تفاوت هم نباشد برای اینکه گریهٴ چهار ماه اوّلش توحید است شهادت به وحدانیّت می‌دهد تمام این گریه‌های بچه‌ها در آن چهار ماههٴ اول «لا اله الاّ الله» هست و «سبحان الله» هست و «الله اکبر» هست و «الحمد لله», گریهٴ کودک در چهار ماه دوم شهادت به رسالت و نبوّت و خلافت و ولایت اولیای الهی و معصومان الهی است, گریهٴ چهار ماه سوم که فصل آخر هست برای یک سال دعا به پدر و مادر است که خدایا پدر و مادر ما را مورد عنایت قرار بده و اینها, این از غرر روایات ماست که مرحوم صدوق در کتاب شریف توحید نقل کردند که حالا اگر مناسب بود یک روز از متن آن کتاب باید زیارت کرد و خواند و سیدناالاستاد هم در المیزان فرمود این جزء غرر روایات ماست بحثش در آیات سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» گذشت خب اینها چیز می‌فهمند اگر نمی‌فهمیدند که نمی‌گفتند شما زیر گوششان اذان بگویید, اقامه بگویید و امثال ذلک که کاملاً می‌فهمد ولی اگر کسی با همهٴ این فهمها چیزی از خود به یادگار نگذاشت بیراهه رفت ذات اقدس الهی به او مهلت می‌دهد که برگردد راهِ توبه را باز کرده «اَنْتَ الَّذی‏ فَتَحْتَ‏ لِعِبادِکَ باباً اِلی‏ عَفْوِکَ و سَمَّیْتَهُ التَّوْبَةَ» و مانند آن, اگر او بارها بیراهه رفته و ذات اقدس الهی درِ توبه و انابه را به روی و باز کرده و او هم این در را به سوء اختیار خود به روی خود بست از آن به بعد خدا او را به حال خود رها می‌کند این رها کردن همان است که در دعاها خوانده می‌شود الهی «لا تَکِلْنی الی نفسی طرفة عَیْن» این رها کردن اضلال خداست وگرنه امر وجودی به نام ضلالت نیست که ذات اقدس الهی این ضلالت را به کسی بدهد بگوییم «أضلّه» یعنی «أعطاه الضلالة» خیر این را به حال خود رها می‌کند خب اگر یک موجود محتاجی به حال خود رها شد دشمن هم از هر طرف حمله کرد این دیگر چطور در می‌آید فرمود کسی را که خدا اضلال بکند یعنی او را به حال خود رها بکند فیض را از او بگیرد, گرایش قلب را به او عطا نکند, او را به حال خود بگذارد این دیگر سرپرستی ندارد چنین آدمی کور می‌شود, کَر می‌شود و گُنگ. کور می‌شود آیات الهی را که سراسر عالَم را گرفته نمی‌بیند, کَر می‌شود این همه پیامهایی که انبیا و اولیای الهی(علیهم السلام) دادند نمی‌شنوند, گُنگ می‌شود برای اینکه یک کلمهٴ حق امر به معروف و نهی از منکر, عدالت‌خواهی چیزی از زبان او شنیده نمی‌شود زبانش یا به بدگویی و لهو و لَعب عادت کرده, چشمش به بدبینی و زشت‌بینی عادت کرده, گوشش هم به غیبت و تهمت و آهنگهای حرام عادت کرده پس این کور است و گنگ است و نابینا همان‌طوری که در دنیا این همه پیامهای حق بود او نشنید فقط حرفهای بد و خلاف را شنید در قیامت چنین آدمی محشور می‌شود عُمیاً, بُکماً, صُمّا در قیامت خیلی حرف می‌زند, حرفهای فراوانی هم می‌زند اما همه‌اش لعن است و فحش است و سَب ﴿کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾ مکرّر یکدیگر را لعنت می‌کنند این‌چنین نیست که زبانش بسته باشد یا چشمش بسته باشد یا گوشش بسته باشد این همه برکاتی که برای بهشت است نمی‌بیند اما جهنّم را می‌بیند می‌گوید ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ همینهایی که برابر سورهٴ «طه» ﴿مَن کَانَ فِی هذِهِ أَعْمَی فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمَی وَأَضَلُّ سَبِیلاً﴾ یا ﴿نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَی﴾ همین کورها می‌گویند خدایا ما دیدیم, خب این در دنیا کور بود مسجد و حرم و معارف الهی را ندید و نشنید, مراکز فساد را دید و شنید همین شخص هم در قیامت جهنّم را می‌بیند آن زَفیر و شَهیق جهنّم را می‌شنود لعنتهای متقابل را می‌گوید و می‌شنود اما راه بهشتیان را نمی‌بیند این‌چنین نیست که او کورِ محض باشد همان کسی که قرآ‌ن فرمود این گنگ است حرف نمی‌زند آنجا هم دارد اعتراض می‌کند می‌گوید ﴿رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَی﴾ اینجا هم اعتراض می‌کرده آنجا هم اعتراض می‌کند, اینجا هم بد می‌گفته آنجا هم بد می‌گوید. اما مؤمنان که زبانشان حق, چشمشان حق, گوششان حق اینها هم در دنیا سخن حق دارند, هم در آخرت پس اضلال الهی اضلالِ کیفری است که مقابل هدایت پاداشی است.
فتحصّل که هدایت ابتدایی عمومی است یک, این هدایت عمومی اصلاً یعنی اصلاً مقابل ندارد چیزی به نام ضلالت نیست که خداوند ـ معاذ الله ـ کسی را ابتدائاً گمراه کرده باشد این دو, هدایت پاداشی که مرحلهٴ سوم بحث است به عنوان پاداش خدا عطا می‌کند تکویناً گرایشهای قلبی توفیق می‌دهد برای کسی استاد خوب, رفیق خوب, شاگرد خوب, هم‌بحث خوب و هم‌حُجرهٴ خوب اینها همه توفیقات الهی است این‌چنین نیست که اگر کسی خواست به جایی برسد رایگان به جایی برسد همهٴ وسایل را وِقف دادنِ وسایل با اهداف به نام توفیق است این کار به دست اوست اینها یا محصول کار خودش است یا دعای پدر و مادر خودش است یا نیّت اوست که این اصلاً برای چه آمده درس بخواند می‌بینید یک استاد خوب برایش فراهم شده, یک شاگرد خوب برایش فراهم شده, یک هم‌بحث خوب برای او فراهم شده, یک مدرسهٴ خوب برای او فراهم شده, یک هم‌حُجرهٴ خوب برای او فراهم شده, یک دوست خوب برای او فراهم شده, اینها همه جزء نعمتهای الهی است اینها همه جزء توفیقات الهی است اینها همه جزء هدایتهای پاداشی الهی است این هدایت پاداشی یک مقابل دارد به نام اضلال کیفری پس اضلال کیفری جایش در مقابل هدایت ابتدایی نیست, جایش در مقابل هدایت پاداشی است و اضلال کیفری هم یک امر وجودی نیست چیزی به نام ضلالت باشد خدا به کسی بدهد این‌چنین نیست بلکه ترکِ فیض است و ضلالت و هدایت عدم و مَلکه‌اند نه ضدّ هم باشد خدای سبحان کسی را گمراه می‌کند یعنی ﴿مَّا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِکَ لَهَا وَمَا یُمْسِکْ فَلاَ مُرْسِلَ لَهُ﴾ دری را که او ببندد کسی نمی‌تواند باز بکند و او هم حکیمانه می‌بندد بعد از مدّتها آزمایش می‌بندد, بعد از اینکه به نصاب رسیده در را می‌بندد وگرنه در را اوایل نمی‌بندد آن وقت این می‌شود اضلال کیفری فرمود اگر کسی گرفتار اضلال کیفری شد هیچ کسی ولایت او را و سرپرستی او را به عهده ندارد چون سراسر عالَم جنود الهی‌اند بدون اذن خدا کار نمی‌کنند.
پرسش: حاج آقا «آخر من یشفع فهو أرحم الراحمین» شامل حال گنهکار نمی‌شود.
پاسخ: خب بله, شفاعت برای کسی است که ﴿إِلَّا مَنِ ارْتَضَی﴾ اگر دینش مَرضیّ باشد آن دینِ خداپسند را داشته باشد بله, در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» آن دینِ خداپسند را مشخص کرد دیگر فرمود: ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلاَمَ دِیناً﴾ این می‌شود دین خداپسند که در آن ولایت هست, تبعیّت اهل بیت هست و مانند آن, اما اگر کسی ـ معاذ الله ـ همهٴ اینها را به سوء اختیار خود کنار زد این مرضیّ‌الدین نیست دینِ خداپسند ندارد چون دینِ خداپسند ندارد چطوری مورد شفاعت قرار بگیرد البته کسی جلوی قدرت بی‌انتهای خدا را نه می‌تواند بگیرد نه کسی چنین حرفی زده او خودش می‌داند چه کار بکند گاهی بر اثر داشتن پدرِ خوب, پسرِ خوب, پسرِ بعضی از افراد به جایی می‌رسند که آدم تعجّب می‌کند که از سنخ ﴿یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ﴾ است و مانند آن آنها را که آدم نمی‌بیند ولی به حسب ظاهر شفاعت شامل آنها نمی‌شود.
فرمود: ﴿فَلَن تَجِدَ لَهُمْ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِهِ﴾ این یک, ﴿وَنَحْشُرُهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَی وُجُوهِهِمْ﴾ اینها تمام هَمّشان خاک بود دیگر این بزرگان حکمت ما گفتند بعضیها گیاهی زندگی می‌کنند بعضیها یک درخت خوبی‌اند مگر درخت در عالَم ترقّی می‌کند این کتابهای حکمت را شما ببینید این بزرگان فرمودند هیچ درختی در عالم ترقّی نکرده برای اینکه, اینکه بالا آمده فرعِ او و دُم اوست دهن او, سر او, مغز او, چشم او, گوش او و تمام هویّت او در لجن است اگر اصلِ درخت, ریشهٴ درخت, بالای درخت, سَر درخت بالا بود بله این درخت بالا رفته اما وقتی اصلش در لجن است این دُمش بالا آمده اینکه دیگر بعضیها گیاهی زندگی می‌کنند یعنی تمام همّشان خاک است بعد برج ساخته با دست خالی هم دارد می‌رود اینکه بالا آمده فروعات اوست اما آنکه اصل اوست که در گِل است که تمام کارش این است فرمود چنین آدمی را ما مَنکوساً محشور می‌کنیم این ﴿نُکِسُوا عَلَی رُؤُسِهِمْ﴾ از همین قبیل است, ﴿نَحْشُرُهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَی وُجُوهِهِمْ﴾ از همین قبیل است این سر به زیر محشور می‌شود برای اینکه سر به زیر بود دیگر اینکه سَرش بالا نبود که این یکی, حالا پس مستوی‌القامة نیست, مستوی‌الخِلقه نیست نظیر اینهایی که ﴿فَمِنْهُم مَن یَمْشِی عَلَی بَطْنِهِ﴾ این ﴿فَمِنْهُم مَن یَمْشِی عَلَی بَطْنِهِ﴾ مربوط به خزنده‌هاست اما افرادی مثل مرحوم ملاّ عبدالرزّاق کاشانی و اینها می‌گویند مباد کسی خیال کند ما داریم قرآن را تفسیر می‌کنیم اگر این را ما تفسیر بدانیم که مشمول «من فسّر القرآن برأیه» می‌شویم نه خیر این تفسیر نیست این یک تأویل تطبیقی است که داریم ما می‌کنیم آن این است که ﴿فَمِنْهُم مَن یَمْشِی عَلَی بَطْنِهِ﴾ بعضیها خطّ مشی‌شان شکمشان است نه ـ معاذ الله ـ آیه معنایش این باشد که بعضیها خطّ مشیشان بر شکمشان است فرمود این را ما می‌فهمیم که معنای آیه این نیست این را در همان اول تعبیراتش گفته, گفته اگر این باشد که مشمول «مَن فسَّر القرآن برأیه فقد کفر» می‌شود که ما نمی‌گوییم معنای ﴿اذْهَبْ إِلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی﴾ خطاب به عقل است که برو نفس امّاره را هدایت کن هرگز چنین حرفی نمی‌زنیم معنای این آیه همان است که خدای سبحان به موسای کلیم(سلام الله علیه) فرمود برو فرعون را هدایت کن اما ما این را تطبیق می‌کنیم می‌گوییم قابل تطبیق است که عقل باید برود نفس را که فرعون است و امّارهٴ بالسّوء است هدایت بکند معنای آیه این نیست ولی قابل تأویل و تطبیق است این ﴿مِنْهُم مَن یَمْشِی عَلَی رِجْلَیْنِ﴾ بر اساس همین است آنها که گرفتار غرایزند اینها ﴿یَمْشِی عَلَی رِجْلَیْنِ﴾اند, ﴿فَمِنْهُم مَن یَمْشِی عَلَی بَطْنِهِ﴾ آنها که گرفتار شکم‌اند ﴿فَمِنْهُم مَن یَمْشِی عَلَی بَطْنِهِ﴾ نه اینکه ـ معاذ الله ـ معنای آیه این باشد که ﴿مِنْهُم مَن یَمْشِی عَلَی بَطْنِهِ﴾ یعنی بعضیها خطّ مَشیشان شکم است معنای آیه این است که بعضیها خطّ مَشیشان شکم است مثل خزنده‌ها مار, اما بعضیها مَشیشان این است که ببینند که چه به شکمشان می‌دهند خب چنین آدمی علی الوجوه دارد زندگی می‌کند دیگر در قیامت هم علی الوجوه محشور می‌شود.
مرحلهٴ بعدی آن است که همان‌طوری که در دنیا حق نگفت, حق نشنید, حق ندید در آخرت که یوم الحق است یوم ظهور حق است او کور است, کر است و گُنگ و همان‌طوری که در دنیا باطل دید, باطل شنید, باطل گفت در قیامت هم بد می‌گوید, بد می‌بیند, بد می‌شنود همینهایی که گنگ‌اند مرتّب یکدیگر را لعنت می‌کنند می‌گویند تو باعث شدی, تو باعث شدی ﴿الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ﴾ وقتی هم که وارد جهنّم شدند پشت سر هم یکدیگر را لعنت می‌کنند همینهایی که گنگ‌اند و قدرت حرف زدن ندارند برای اینکه در دنیا مسجد یک طرف, مراکز فساد یک طرف اینها مسجد را ندیدند مراکز فساد را دیدند دیگر پس مطلب بعدی آن است که فرمود: ﴿وَنَحْشُرُهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَی وُجُوهِهِمْ عُمْیاً وَبُکْماً وَصُمّاً مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ﴾ آن‌گاه ﴿کُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَاهُمْ سَعِیراً﴾ در قبال ﴿کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَیْرَهَا﴾ است که ان‌شاءالله به خواست خدا در روز یکشنبه یعنی اول ذیحجّه مطرح می‌‌شود.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:29

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی