display result search
منو
تفسیر آیات 97 تا 99 سوره اسراء _ بخش اول

تفسیر آیات 97 تا 99 سوره اسراء _ بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 11 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 97 تا 99 سوره اسراء _ بخش اول"
بخش وسیعی از آیات این سوره دربارهٴ نبوّت است.
مردم مشرک حجاز بین افراط و تفریط به سر می‌بردند
اگر کسی هدایت ابتدایی را پذیرفت، خدا به او هدایت پاداشی می‌دهد

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَمَن یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَن یُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُمْ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِهِ وَنَحْشُرُهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَی وُجُوهِهِمْ عُمْیاً وَبُکْماً وَصُمّاً مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ کُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَاهُمْ سَعِیراً ﴿97﴾ ذلِکَ جَزَاؤُهُم بِأَنَّهُمْ کَفَرُوا بِآیَاتِنَا وَقَالُوا أَءِذَا کُنَّا عِظَاماً وَرُفَاتاً أَءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِیداً ﴿98﴾ أَوَ لَم یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ قَادِرٌ عَلَی أَن یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ وَجَعَلَ لَهُمْ أَجَلاً لاَّ رَیْبَ فِیهِ فَأَبَی الظَّالِمُونَ إِلَّا کُفُوراً ﴿99﴾

چون سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» در مکه نازل شد و عناصر محوری سُوَر مکّی اصول دین است مخصوصاً مسئله توحید و نبوّت بخش وسیعی از آیات این سوره دربارهٴ نبوّت است. مردم مشرک حجاز بین افراط و تفریط به سر می‌بردند اینها برای اصنام و اوثانشان ربوبیّت قائل بودند ولی برای انسانِ کامل نبوّت را محال می‌دانستند یا مُستبعَد می‌دانستند، خب اگر چوبی بتواند رب باشد چرا انسان نتواند نبیّ باشد و اگر فرشته‌ای بتواند رب باشد که این اصنام و اوثان تماثیل آنهاست، مجسّمهٴ آنهاست چرا انسان نتواند پیامبر باشد این بر اساس جهالتی که داشت. قرآن کریم همهٴ سخنان آنها را نقل کرد و ابطال کرد و بعد فرمود بهترین شاهد کلامِ خداست که دستِ من است و اگر شما تردید دارید که این قرآن کلامِ خداست جنّ و انس جمع بشوند مثل این بیاورند مقدورشان نیست پس این معجزه است پس من از طرف خدا آمدم. آن‌گاه در پایان می‌فرماید هر کس با حُسن اختیار خودش پذیرفت او از اهتدای پاداشی خدا برخوردار است این مُهتدی، اهتدای پاداشی است، آن ﴿مَن یَهْدِ﴾ پذیرش هدایت اوّلیه را اگر کسی ذات اقدس الهی هدایت کرد بپذیرد خدا او را هدایت می‌کند.
بیان ذلک همان‌طوری که قبلاً گذشت خدا یک هدایت ابتدایی دارد که ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ است برای همهٴ مردم، اگر کسی پذیرفت خدا به او هدایت پاداشی می‌دهد می‌شود ﴿مَن یَهْدِ اللَّهُ﴾ و اگر کسی از هدایت پاداشی برخوردار شد اهتدای کامل نصیب اوست این اهتدا با هدایت نظیر اقتدار و قدرت کمالِ معنا را می‌فهماند مُهتدی بالاتر از مَهدی است مثل اینکه مُقتدر بالاتر از قادر است اگر کسی خداوند او را در اثر هدایت پاداشی به هدایت موفّق کرد او دیگر مهتدیِ کامل است ﴿مَن یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَن یُضْلِلْ﴾ که بیان شد ضلالتِ ابتدایی وجود ندارد اضلالِ ابتدایی وجود ندارد اضلالِ کیفری است و بحثش گذشت و اگر کسی را ذات اقدس الهی در اثر عقوبت و اضلال کیفری گمراه کرد ﴿فَلَن تَجِدَ لَهُمْ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِهِ﴾. دربارهٴ هدایت ضمیر را مفرد آورد چون معمولاً اینها از سنخ نورند و نور در قرآن جمع بسته نشد و کفر و فسوق و عصیان از سنخ ضلالت‌اند و از سنخ کثرت‌‌اند در اینجا جمع بسته شد آنجا مفرد ذکر فرمود: ﴿وَمَن یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ﴾ اینجا جمع ذکر کرد فرمود: ﴿مَن یُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُمْ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِهِ﴾ بعد فرمود اینها را ما به صورت محشور می‌کنیم وقتی اَنس از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) سؤال کرد چگونه اینها روی صورت محشور می‌شوند روی صورت راه می‌روند فرمود همان خدایی که اینها را روی پا مَشیْ می‌دهد این را می‌تواند روی صورت مَشی بدهد عمده این است که آیا این حالت یعنی مَشی علی الوجه و همچنین اعما و اصم و ابکم بودن برای تبهکاران ابدی است یا از حین حشر تا حین حساب است اینها «یحشرون علی وجوههم عمیاً و بُکماً و صمیاً» اما وقتی که وارد محکمهٴ حساب شدند و میزان و حساب شدند و نامهٴ اعمالشان را به دست چپ دادند اینها را می‌خواهند به طرف جهنّم ببرند همان‌طوری که زمخشری نقل کرد بعضیها هم نقل کردند احتمال اینکه اینها دوباره به حال اوّلی برگردند هست یعنی ممکن است که بینا بشوند، شنوا بشوند، گویا بشوند با همان حال وارد جهنّم بشوند پس از این آیه برنمی‌آید که اینها الی الأبد این چهار حکم را دارند که یکی حشرِ علی الوجه است آن سه هم عُمی و بُکم و صُم بودن هست از این آیه برنمی‌آید که اینها الی الأبد این چهار وصف را دارند از این آیه برمی‌آید که اینها با همین چهار وصف محشور می‌شوند اما حالا وقتی که وارد صحنهٴ میزان شدند، صحنهٴ حساب شدند، نامهٴ اعمالشان را به دست چپشان دادند حالا می‌خواهند راهی جهنّم بشوند باز هم همین وضع است یا به حالت اول برمی‌گردند از این آیه برنمی‌آید.
مطلب دیگر این است که ما انسان را در دنیا مختار می‌دانیم به سه دلیل انسان مختار است هم وجداناً، هم برهاناً، هم قرآناً. وجداناً برای اینکه ما وقتی کاری می‌خواهیم بکنیم مشورت می‌کنیم گاهی مردّدیم، گاهی می‌بینیم که دو طرف در اختیار ماست می‌خواهیم بکنیم، می‌خواهیم نکنیم این حالت را در خودمان مشاهده می‌کنیم بر اساس وجدانی که داریم به دلیل اینکه فکر می‌کنیم، مشورت می‌کنیم خب اگر ما مضطرّ بودیم نتوانستیم انتخاب بکنیم کار برای ما یک‌طرفه بود دیگر فکر و مشورت و امثال ذلک معنا ندارد که بعد هم اگر خوب در آمد خوشحال می‌شویم، بد در آمد پشیمان می‌شویم خب اگر ما مختار نباشیم و مضطر باشیم دیگر پشیمانی معنا ندارد که این وجداناً. برهاناً هم بشر مختار است برای اینکه ما می‌بینیم حسابی هست، کتابی هست، پاداشی هست، کیفری هست خب اگر بشر مکلّف است به اطاعت و مَنهی از معصیت است و اگر در برابر امتثال پاداش می‌بیند، در برابر تعدّی و تمرّد کیفر می‌بیند او اگر مختار نباشد آزاد نباشد نه آن پاداشش حساب‌شده است نه این کیفرش از اینکه انسان مأمور است، از اینکه انسان منهی است، از اینکه انسان مکلّف است و در برابر امتثال پاداش می‌بیند، در برابر تعدّی و تمرّد و فسوق و عصیان و کفر کیفر می‌بیند باید آزاد باشد این هم برهان. قرآناً هم انسان مختار است برای اینکه در آیات فراوان این مضمون هست ﴿قُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّکُمْ فَمَن شَاءَ فَلْیُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْیَکُفُرْ﴾ ، ﴿إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِراً وَإِمَّا کَفُوراً﴾ ، ﴿وَهَدَیْنَاهُ النَّجْدَیْنِ﴾ از این آیات فراوان است که ﴿لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ﴾ هم همین راستاست پس وجداناً، برهاناً، قرآناً انسان آزاد است اما کجا آزاد است؟ آن وجدان و این برهان و آن قرآن هر سه قلمرو دلالتشان محدود است ما مادامی که در دنیا هستیم هم وجداناً آزادیم، هم برهاناً آزادیم، هم قرآناً اما وقتی وارد صحنهٴ قیامت شدیم آنکه هنوز احساس نکردیم وجدانی نداریم که خودمان را ببینیم آزادیم یا نه این یک، برهانی هم در آنجا نداریم برای اینکه آنجا که دار تکلیف نیست امر و نهیی نیست، تقوا و فجوری نیست، امتثال و تعدّی نیست که ما بگوییم چون این انسان در آنجا مکلّف است و مأمور است به حسنات و مَنهی از سیّئات است باید بیاید آزاد بشود قرآن هم که در آنجا دربارهٴ قیامت ما را مختار نمی‌داند می‌گوید هیچ فایده‌ای ندارد پس این شش مطلب که سه مطلب مربوط به دنیاست و سه مطلب مربوط به آخرت برای ما کافی است که ما بگوییم انسان در دنیا آزاد است و در آخرت دلیلی بر آزادی او نداریم برای اینکه نه وجدان کردیم چون نرفتیم ببینیم، نه برهانی در مسئله داریم، نه آیات قرآنی دلالت می‌کند بر اینکه انسان درون‌مختار است برای اینکه آیات ظاهرش بر خلاف است یعنی آن روز دیگر کسی نمی‌تواند ایمان بیاورد. ادلّهٴ نقلی می‌گوید آن روز، روز ایمان نیست این بیان نورانی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در نهج‌البلاغه هم آمده چندتا روایت نبوی است که وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهج‌البلاغه از آنها به عنوان سند یاد می‌کند می‌فرماید رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) چنین فرمود که «الیوم عملٌ و لا حساب و غداً حسابٌ و لا عمل» ، خب پس آن سه امر دلیل است بر اینکه ما در دنیا آزادیم این سه امر دلیل است بر اینکه ما در آخرت آزاد نیستیم یا دلیل بر آزادی نداریم این هم یک مطلب.
پرسش:...
پاسخ: چون آخر هر عالَمی حکم خاصّ خودش را دارد یک نمونهٴ تجربی عرض کنیم ما الآن همه‌مان خیال می‌کنیم که وزن داشتن قبلاً این تنها خیال نبود حُکمی بود که خیلی از عقلا می‌کردند، خیلی از حکما می‌کردند، خیلی از فیزیک‌دانها می‌کردند قبل از اینکه مسئله سیر کُرات شروع بشود خیال می‌کردند که وزن داشتن ذاتی جسم است که می‌گفتند این جسم چه جسمِ انسان چه غیر انسان وزن داشتن ذاتی آن است مگر می‌شود سنگ وزن نداشته باشد، مگر می‌شود انسان وزن نداشته باشد هیچ کس باور نمی‌کرد وقتی که از فضای از محدوده و کمربند و جاذبه گذشتند و قدری بالا رفتند دیدند نه، هر طرف بخواهند می‌توانند بروند وزنی ندارند وزن برای جسم ذاتیِ به آن معنا که مقوّم باشد نیست این در مقطع محدودهٴ مادون جاذبه است یا کُرهٴ زمین است و مانند آن اگر کُره‌ای شبیه کُرهٴ زمین پیدا بشود بله، انسان وزن دارد این‌چنین نیست که ما جاهایی که نرفتیم و ندیدیم و برهانی هم نداریم بتوانیم حکم بکنیم الآن کاملاً برای بشر روشن شد که وزن داشتن ذاتی جسم نیست در این مقطع باشد سنگین است جای دیگر باشد سبک است. مسئله اختیار هم همین‌طور است این خواب از بهترین برکات الهی است منتها حالا ما قدر خواب و نعمت خواب و فضیلت خواب و مکتب خواب را درک نکردیم ما می‌خوابیم که بخوابیم اما خیلیها می‌خوابند که بیدار بشوند این در آن دوتا روایتی که یکی را مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) در جلد هشت کافی نقل کرد و روایت دیگر را هم مرحوم فیض در بحث بَعثِ وافی کنار هم این دوتا روایت را ذکر کردند همین بود دیگر آن روایتی که مرحوم کلینی نقل کرد این بود که بشر اوّلی خواب نمی‌دید می‌خوابید ولی خواب نمی‌دید انبیا که آنها را هدایت می‌‌کردند آنها انکار می‌کردند می‌گفتند شما که می‌گویید انسان بعد از مرگ زنده است و برمی‌گردد خبری بعد از مرگ نیست انسان که مُرد نابود می‌شود پاداش و کیفری نیست بعد خداوند رؤیا را نصیب بشر کرد حضرت می‌فرماید مردم آن بشرهای اوّلی رفتند نزد انبیایشان می‌گفتند که اینها چیست که ما وقتی که خوابیدیم می‌بینیم آنها فرمودند اینها نمونه‌هایی از آن چیزهاست که ما به شما می‌گوییم شما خیال کردید انسان که می‌میرد برزخ به این است که دوباره از قبرستان بیاید بیرون در کوی و برزن این‌طور نیست برزخ شبیه همین رؤیاست بدنِ مثالی دارد روح است با بدنِ مثالی یا «فی روضة من ریاض الجنّة» یا «فی حُفرة من حُفر النیران» تا دوباره بشود قیامت و مثل بدن اوّلی و وضع بدن اوّلی برگردد. این رؤیا یک مطلب بسیار خوبی است خب همهٴ ما رؤیا را کم و بیش تجربه کردیم شما می‌بینید انسان در عالَم خواب ملاقاتهایی دارد افرادی را می‌بیند ولی سؤال کردن در اختیار او نیست که چه چیزی بپرسد وقتی بیدار شد می‌گوید ای کاش من این مطلب را می‌پرسیدم در آنجا سؤالهایی از او می‌کنند، جوابهایی می‌دهد سؤالهایی خودش می‌کند جوابهایی می‌شنود همهٴ اینها تابع مَلکاتی است که در زمان بیداری انجام داده ما مادامی که بیداریم این زبانِ ما در اختیار ماست وقتی خوابیدیم زبان ما در اختیار آن مَلکات ماست و هکذا بعد از مرگ، بعد از مرگ طرزی حرف می‌زنیم که در دنیا رفتار کردیم چه اینکه در خواب طرزی سؤال می‌کنیم که در بیداری عمل کردیم ما در بیداری زبان داریم، حرف می‌زنیم ولی زبان در اختیار ما نیست در اختیار آن مَلکات ماست در برزخ حرف می‌زنیم، در قیامت حرف می‌زنیم اما حرف در اختیار آن اعمال و ملکات نفسانی ماست بنابراین ما بگوییم اختیارْ ذاتیِ انسان است در دنیا ما با سه دلیل وجدان و برهان و قرآن راه داریم ولی در آخرت این سه دلیل نیست بلکه دلیل قرآنی به عکس این است و دلالت دارد بر اینکه کسی نمی‌تواند ایمان بیاورد. اما آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» آمده است که اینها در قیامت می‌خواهند ایمان بیاورند می‌گویند ما ایمان آوردیم در سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» آیهٴ 52 که چنین فرمود: ﴿وَقَالُوا آمَنَّا بِهِ﴾ قبلش این است ﴿وَلَوْ تَرَی إِذْ فَزِعُوا فَلاَ فَوْتَ وَأُخِذُوا مِن مَکَانٍ قَرِیبٍ ٭ وَقَالُوا آمَنَّا بِهِ وَأَنَّی لَهُمُ التَّنَاوُشُ مِن مَکَانٍ بَعِیدٍ ٭ وَقَدْ کَفَرُوا بِهِ مِن قَبْلُ وَیَقْذِفُونَ بِالْغَیْبِ مِن مَکَانٍ بَعِیدٍ ٭ وَحِیلَ بَیْنَهُمْ وَبَیْنَ مَا یَشْتَهُونَ کَمَا فُعِلَ بِأَشْیَاعِهِم مِن قَبْلُ إِنَّهُمْ کَانُوا فِی شَکٍّ مُّرِیبٍ﴾ در آیهٴ 52 سورهٴ «سبأ» این است که آنها گفتند ما ایمان آوردیم به آنها گفته می‌شود که ﴿أَنَّی لَهُمُ التَّنَاوُشُ﴾ تَناوش مثل تناول آن «نالَ»، «یَنال» است، این «ناش»، «یَنوش» است «ناش»، «یَنوش» یعنی دسترسی پیدا کرد، دسترسی پیدا می‌کند تناوش هم مثل تناول دسترسی پیدا کردن است آنها می‌گویند ﴿آمَنَّا بِهِ﴾ به آنها پاسخ داده می‌شود که شما به ایمان دسترسی ندارید این یا در حال عذابِ دنیاست که ﴿وَلَوْ تَرَی إِذْ فَزِعُوا فَلاَ فَوْتَ﴾ نظیر آنچه که فرعون گفت ﴿آمَنَّا بِرَبِّ هَارُونَ وَ مُوسَی﴾ (سلام الله علیهما) به او گفته شد که ﴿آلْآنَ وَقَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ﴾ این ایمان فایده ندارد اگر این باشد این ایمانِ الجایی است و اثر ندارد و اگر مربوط به آخرت باشد آنها نمی‌توانند بگویند ما ایمان آوردیم یک ایمانِ اختیاری چون اگر ایمانِ اختیاری باشد حتماً مقبول است این کِذبی که در دنیا منافقانه داشتند در قیامت همین کذب هم ظهور می‌کند مشابهش را ما در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «انعام» داشتیم در سورهٴ «انعام» وقتی که از مشرکان سؤال می‌کنند در قیامت که شما چه کردید؟ گفتند: ﴿مَا کُنَّا مُشْرِکِینَ﴾ ما که مشرک نبودیم آن‌گاه ذات اقدس الهی می‌فرماید: ﴿انظُرْ کَیْفَ کَذَبُوا عَلَی أَنْفُسِهِمْ﴾ ببین چطور اینها دروغ می‌گویند این نه این است که واقعاً آنها بتوانند انکار بکنند این همان مَلکات کذب و نفاقشان یکی پس از دیگری دارد ظهور می‌کند آنها هر وقت گیر کردند می‌گفتند ما موحّد بودیم مشرک نبودیم مثل منافقین که وقتی ﴿إِذَا خَلَوْا إِلَی شَیَاطِینِهِمْ قَالُوا إِنَّا﴾ کذا، ﴿وَإِذَا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوْا قَالُوا آمَنَّا﴾ همین معنای نفاق، کفر، فسوق و عصیان برای مشرکان ظهور می‌کند می‌گوید ما ﴿آمَنَّا﴾.
فتحصّل اگر این ﴿وَلَوْ تَرَی إِذْ فَزِعُوا فَلاَ فَوْتَ﴾ حین یرون عذاب مربوط به عذابهای دنیا باشد که خب این ایمانشان ایمانِ اضطراری است و تناوش و تناول نخواهند داشت و اگر در معاد باشد که این اظهار کذب است نظیر آنکه مشرکان می‌گفتند ﴿مَا کُنَّا مُشْرِکِینَ﴾ بنابراین ما دلیلی نداریم که انسان در قیامت مختار است چون هیچ تکلیفی، هیچ دستوری، هیچ خواستنی در قیامت از انسان نیست بلکه از انسان فقط بازخواست می‌کنند نه خواستند که کاری انجام بدهد.
پرسش: اینکه ما می‌گوییم انسان مختار است با این روایت «لا جبر و لا تفویض» چگونه سازگار است؟
پاسخ: بله دیگر همین اختیار یکی از ادلهٴ نقلی این است دیگر برای اینکه تفویض یعنی مستقل یعنی خدا هیچ‌کاره است.
پرسش: «لا جبر و لا تفویض».
پاسخ: تفویض است نه «لا جبر و لا اختیار»، «لا جبر و لا تفویض بل أمرٌ بین الأمرین»، «أمر بین الأمرین» می‌شود اختیار. تفویض این است که ـ معاذ الله ـ ذات اقدس الهی انسان را خلق کرده کارِ او را واگذار کرده به او، کاری به او ندارد فقط در قیامت از او مسئولیت می‌خواهد می‌شود تفویض یعنی کارِ او را به او واگذار کرده معنایش این است که چون خطر تفویض بدتر از خطر جبر است معنای تفویض این است که این زید کار انجام می‌دهد تمام کارهای او که ممکن‌الوجود است این کارهای ممکن‌الوجود به ممکن‌الوجود دیگر ختم می‌شود به واجب نمی‌رسد، خب اگر یک کار ممکن‌الوجودی در جهان هستی راه پیدا کند به واجب نرسد معلوم می‌شود ممکنْ واجب نمی‌خواهد دیگر اینکه آنها می‌گفتند علّت احتیاجْ حدوث است نه امکان سر از تفویض در آورده اما وقتی اهل حکمت می‌گویند علّت احتیاج امکان است نه حدوث یعنی چیزی که هستیِ او عین ذات او نیست این نیازمند به مبدأ است دیگر حدوثاً و بقائاً چون امکانْ علّتِ حاجت است و امکان ذاتیِ انسان و امثال انسان است و ذاتی «لا یَختلف و لا یتخلّف» پس انسان و امثال انسان حدوثاً و بقائاً محتاج به خداست خب اگر چیزی در اصل هستی حدوثاً و بقائاً محتاج به خداست می‌شود کارِ او را به خود او اسناد داد و این کار که ممکن‌الوجود است به واجب نرسد منتها با حفظ اختیار به واجب می‌رسد از امام سجاد(سلام الله علیه) رسیده است که فاصلهٴ بین جبر و تفویض بیش از فاصلهٴ بین ارض و سماست چرا شما مضطر شدید گفتید اگر جبر نشد تفویض، اگر تفویض نشد جبر «لا جبر و لا تفویض بل أمرٌ بین الأمرین» که این «أمر بین الأمرین» همان اختیار است، خب اینها را ما در دنیا می‌فهمیم در آخرت هیچ برهانی نداریم که انسان در آخرت مختار باشد، آزاد باشد بنابراین این معنای اختیار انسان ذاتیِ انسان است در حدّ دنیا نظیر اینکه وزن ذاتیِ جسم است در محدودهٴ طبیعت.
پرسش:...
پاسخ: ثبات در ازلیّت؟ در ازل هر چه هست ثابت است دیگر چیز غیر ثابت ما نداریم که پایین‌تر از آنها لوح محفوظ است بعد لوح محو و اثبات است که مسئله بَدا و امثال ذلک و نَسخ و اینها آنجا ظهور پیدا می‌کند، خب.
اما اینکه گفته شد انسان در بهشت ثابت است و خسته نمی‌شود نه ساکن انسان چه جسمش و چه روحش آنجا ثابت است مثل درختان بهشت، مثل آبهای بهشت آبِ بهشت مثل آب دنیا نیست که اگر قدری بماند بو بگیرد میلیونها و میلیاردها سال بماند چون ثابت است دیگر تغییری در طعم و مَزه و رنگ او پیدا نمی‌شود درختش هم همین‌طور است، میوه‌اش هم همین‌طور است این‌طور نیست که حالا گلابی بهشت یا سیب بهشت اگر یک مقدار بماند فصل بگذرد و مانند آن آسیب ببیند جسم هم همین‌طور است اینها احکام بهشتی است اما اینکه گفته شد درخت هیچ ترقّی نمی‌کند برای اینکه درخت طبیعت واقعاً سرش، مغزش، دهنش، ریشه‌اش در لجن است اما اینکه ذات اقدس الهی در سورهٴ «رعد» یا «ابراهیم» مَثل زدند که ﴿مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ﴾ نفرمود «أصلها ثابتٌ فی الأرض» که فرمود: ﴿أَصْلُهَا ثَابِتٌ﴾ این ثباتش فی قلوب الانسان است، ثباتش به عین الملائکه است ﴿أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّماءِ﴾ حالا اگر آن شجرهٴ طیّبه در زمین بود بله این سؤال و اشکال وارد بود اما آن شجرهٴ طیّبه که در زمین نیست و شجره را نفرمود اصلش در زمین است فرمود اصلش ثابت است جایی ثابت است که او دارالقرار است تعبیر قرآنی هم از بهشت به عنوان دارالقرار است اینجا دارالفرار است که «خُذُوا مِنْ مَمَرِّکُمْ لِمَقَرِّکُمْ» در بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) هست که دنیا دارالمَمرّ است جای مرور است در اینجا باید فرار کنیم گاهی تعبیر قرآن این است که ﴿فَفِرُّوْا إِلَی اللَّهِ﴾ یک، در تعبیرات حضرت امیر(سلام الله علیه) هست که «خُذُوا مِنْ مَمَرِّکُمْ لِمَقَرِّکُمْ» این دو، برهان عقلی‌اش هم این است که حرکت نمی‌تواند ابدی باشد موجودی ابداً حرکت کند چون حرکت به سوی چیزی رفتن است خب اگر چیزی در کار نباشد که حرکت معنا ندارد مقصد هم جایی است که وقتی متحرّک به آنجا رسید می‌آرمد حرکت با ابدیّت سازگار نیست حرکت یعنی به سوی چیزی رفتن می‌شود وسیله، وسیله با ابدیّت سازگار نیست دائماً آدم سیر می‌کند آن سیرِ الی الله هم بالأخره ﴿أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾ انسان به لقای الهی که رسید می‌آرمد آنجاها برای گروه خاصّی دارالقرار است نجات از جهنّم و ورود به بهشت برای عده‌ای دارالقرار است بالأخره هر کسی باید به دارالقرار خاصّ خودش برسد.
پرسش: انسان در بهشت به فعلیت می‌رسد ولی ما داریم انسان از نعمتهای بهشتی استفاده می‌کند یقین و قوّه استفاده از آنها را دارد ولی خودشان نیستند.
پاسخ: اما بدون رنج، بدون رنج استفاده می‌کند این این‌چنین نیست که در روایات ما هم هست که بدون اینکه انسان گرسنه بشود لذّت سیری را دارد نظیر دنیا نیست در دنیا دوتا خاصیّت است تا انسان گرسنه نشود غذا نمی‌خواهد و تا رنجِ گرسنگی را نچشد لذّت سیری را نمی‌چشد عطش هم همین‌طور است اما در کوثر این‌چنین نیست که آدم باید اول تشنه بشود رنج تشنگی را بچشد بعد از کوثر بنوشد و لذّت سیرابی را بچشد آنجا لذّتِ بدون رنج است چنین نشئه‌‌ای است.
پرسش: آنجا هیچ قوّه‌ای تبدیل به فعل نمی‌شود؟
پاسخ: قوّه تبدیل به فعل شده دیگر چون آخر اگر بخواهد تبدیل به فعل بشود باید با عمل تبدیل بشود دیگر انسان اگر بخواهد قُوایش را به فعلیّت تبدیل کند باید به وسیلهٴ عمل صالح تبدیل بکند انسان که نظیر گیاه و موجودات دیگر نیست که با رویش تبدیل بشود که انسان کمالش در این است که به وسیلهٴ عمل صالح کامل بشود عمل صالح هم تا دستور شریعتی است شریعتی باید باشد، امر و نهیی باشد، راهنمایی باشد، راهبردی باشد، راهبری باشد, رهرویی باشد انسان برابر آن عمل بکند و کامل بشود اما وقتی که مسئله شریعت نبود، امر و نهی نبود انسان با چه چیزی کامل بشود هر کسی به هر حدّی که رسید به همان حد ثابت است در بهشت این‌طور است چون درجات فراوان است هم در سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» فرمود هم در سورهٴ «انفال» که ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌ﴾ یک، ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ﴾ که در سورهٴ «آل‌عمران» است و بالاتر از آنچه که در سورهٴ «انفال» آمده این دو، بالأخره هر کسی در درجهٴ خودش ثابت است ملائکه هم همین‌طورند غبطه نمی‌برند هیچ کسی حسد ندارد که چرا من حالا به اینجا رسیدم آنها آن حد هستند این‌طور نیست همه‌شان ثابت‌اند، منزّه‌اند، معصوم‌اند، پاک‌اند ﴿لَا لَغْوٌ فِیهَا وَلاَ تَأْثِیمٌ﴾ این جسم با این روح در این حد است، آن جسم با آن روح در آن حد است اینها همه‌شان را باید در دنیا فراهم کرد.
پرسش: اهل جهنم خستگی ندارند حاج آقا؟
پاسخ: چرا، جهنّم حسابش با بهشت فرق می‌کند آنها هم خسته می‌شوند، هم درد دارند حالا آن همین آیه‌ای است که داریم می‌خوانیم.
فرمود: ﴿وَنَحْشُرُهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَی وُجُوهِهِمْ عُمْیاً وَبُکْماً وَصُمّاً﴾ این چهار درد برای آنها هست یکی حشرِ علی الوجوه آن سه هم عُمی و بُکم و صُمّ بعد ﴿مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ﴾ مسکنشان دوزخ است تمام شدنی هم نیست البته اینکه تمام شدنی نیست برای آن کفّار عنود است وگرنه برای فُسّاق و اینها منقطع‌الآخر است آنها دیگر بعد از مدّتی نجات پیدا می‌کنند. ﴿کُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَاهُمْ سَعِیراً﴾ هر وقت این جهنّم می‌خواهد نورش افسرده بشود خالی و افسرده بشود شعله‌اش کم بشود ما افروختگی او را زیاد می‌کنیم افروختگی آ‌نها را زیاد می‌کنیم. در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آن آیه‌اش این بود که ﴿کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَیْرَهَا لِیَذُوقُوا الْعَذَابَ﴾ خب اینها وقتی که وارد جهنّم شدند سوختند این پوست که سوخت آن گوشت که سوخت به آن استخوان می‌رسد استخوان در عین حال که محکم‌ترین عضو بدن است حسّ لمسی‌اش ضعیف‌تر از گوشت و پوست است گوشت حسّ لمسی‌اش کمتر از پوست است پوست حسّ لمسی‌اش از همه بیشتر است این را ذات اقدس الهی به عنوان برکت قرار داد این روکش قرار داد تا انسان بفهمد چه چیزی برای او خوب است، چه چیزی برای او بد است با لامسه تشخیص می‌دهد اگر ملایم بود که جذب می‌کند و اگر منافی بود که فرار می‌کند این لمس به این است این نیروی لامسه در تمام جرم بدن مفروش است گاهی مثلاً می‌بینید چشم درد می‌آید این مربوط به درد آن شبکه‌ها و نقص شبکه‌ها نیست درد برای چشم نیست برای لامسه‌ای است که در حدقه وجود دارد، در قرینه وجود دارد، در آن شبکه‌ها وجود دارد و مانند آن نیروی لمس در همهٴ جزء بدن مفروش است آن درد را احساس می‌کند آن مشکلات چشم یک چیز دیگر است، خب وقتی که این پوست به خاکستر تبدیل شد یا بعد آن گوشت درد و اینها کمتر احساس می‌کنند در آن آیه فرمود: ﴿کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَیْرَهَا﴾ افرادی مثل صدام و بوش و اولمرت و اینها این‌طوری هستند دیگر اینها هر لحظه دارند عذاب می‌دهند به این مسلمانهای فلسطین و غیر فلسطین آن همین معنا هم آنجا هر لحظه ظهور می‌کند دیگر جا برای دلسوزی نیست اینها هر روز عذاب می‌کردند آ‌نجا هم هر روز هم عذاب می‌چشند اگر این پوستها سوخت فرمود: ﴿کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَیْرَهَا لِیَذُوقُوا الْعَذَابَ﴾ ما پوستِ تازه می‌رویانیم تا اینها عذاب را بچشند چون قوی‌ترین عضوی که لمسش بیش از اعضای دیگر است همین پوست است خب این برای پوستها، اما حالا اینجا نگاه کنید چطور تعبیر فرمود برای جهنّم برای پوستها که این‌طور است جهنم را هم فرمود: ﴿کُلَّمَا خَبَتْ﴾ وقتی این جهنم رفت افسرده بشود نفرمود «زدناها سعیرا» فرمود: ﴿زِدْنَاهُمْ سَعِیراً﴾ ما خود اینها را افروخته‌تر می‌کنیم ما حالا اسرار جهنم را، درکات جهنم را، کیفیات جهنم را، اسرار فراوانی است که خیلی از چیزها را نمی‌فهمیم یکی‌اش هم همین است اما بعضی از چیزها که خیلی شفاف است آنها را می‌شود فهمید دیگر در بحثهای قبل در سالهای قبل هم همین اشاره شد که ما اگر بخواهیم چیزی را گداخته کنیم، آب بکنیم، بسوزانیم و مانند آن سه‌تا عنصر لازم است دیگر یکی آن موادّ اوّلیه برای سوخت و سوز حالا یا زغال سنگ است یا بنزین است یا گازوئیل است یا نفت است آنها را باید فراهم کنیم، دوم یک مادهٴ منفجره حالا یا کبریت است یا تی‌ان‌تی است یا مادهٴ منفجره‌ای است که باید بزنیم به این گازوئیل، نفت، بنزین که این مشتعل بشود، سوم این است که آن آهنها یا هر چه هست بگذاریم اینجا که این آب بشود یک کوره مگر بیش از این سه عضو می‌خواهد البته جایی هم هست یک سلسله موادّ اولیه به عنوان وسیلهٴ سوخت و سوز حالا یا نفتِ سیاه است یا گازوئیل است یا نفت سفید است یا بنزین است یا موادّ دیگر است اینها موادّ اولیه، یک سلسله مواد سوخت و سوزی منفجره هم لازم است حالا یا کبریت است یا چیز دیگر است یا تی‌ان‌تی است که باید به اینها برسد تا اینها گُر بگیرند بعد هم که گُر گرفتند آهن یا غیر آهن را می‌ریزند داخلش آب می‌کنند خاصیّت یک کُره فلزّی این است اینها را که ما به خوبی می‌فهمیم ذات اقدس الهی فرمود هر سه‌اش خود انسان‌اند حالا چیزهای دیگر هم هست موادّ دیگر هم هست آنها را که ما بر فرض سر در نیاوریم اینها که روشن است فرمود: ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ آنها که اهل قَسط‌اند قَسط یعنی ظلم در قبال قِسط که به معنی عدل است اگر کسی اهل قِسط بود، اهل عدل بود می‌شود مُقسِط که ﴿إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ﴾ اهل قَسط بود همان قاسطین در می‌آید نظیر ناکثین و مارقین فرمود: ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ ما از جای دیگر هیزم نمی‌آوریم همینها هیزم‌اند خب از این شفاف‌تر و روشن‌تر ما چه چیزی می‌خواهیم این را که دیگر نمی‌توانیم بگوییم نمی‌فهمیم که فرمود اینها هیزم جهنم‌اند خب اینها هیزمها را می‌آورند وقودی لازم است که «ما یوقد به النار» این وقود چون قبلاً در روستاها بود، در شهرها هم بود از جنگل چوب می‌آوردند هیزم داشتند زغال داشتند آن‌وقتی که نفت و گاز و اینها نبود آن یک چوب بزرگی بود که دیر خاکستر می‌شد این را همواره کنار آن اجاق داشتند این هیزمهای باریک و نازک اینها که زود خاکستر می‌شد اینها را جمع می‌کردند موقع ظهر که می‌شد می‌خواستند غذا درست کنند چون آن وقود بود یعنی «ما یوقد به النار» بود زیر آن خاکسترها این هیزمهای نازک و غیر مثلاً ضخیم را با آن وقود مشتعل می‌کردند که آن کارِ موادّ منفجره و کبریت و اینها را می‌کرد وقود یعنی «ما یوقد به النار» حالا یا آتش‌گیره است یا آتش‌زنه این وقود هم فرمود: ﴿فَاتَّقُوْا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾ حالا حجاره کدام سنگ است آن را ما نمی‌فهمیم ولی ناس را که می‌فهمیم که آن‌وقت کدام ناس وقودند؟ در آیه دیگر فرمود: ﴿کَدَأْبِ آلَ فِرْعَوْنَ﴾ اینها در دنیا سوختند و عده‌ای را سوزاندند در آخرت هم می‌سوزند و عده‌‌ای را می‌سوزانند این ﴿کَدَأْبِ آلَ فِرْعَوْنَ﴾ می‌شود وقود النار، خب این وقود با آن هیزم وقتی جمع شد شعله پیدا می‌شود عده‌ای هم که به آتش اینها سوختند آن را در سورهٴ مبارکهٴ «غافر» و امثال «غافر» فرمود: ﴿ثُمَّ فِی النَّارِ یُسْجَرُونَ﴾ اینها را می‌‌اندازیم و بعد مشتعل می‌شوند پس عناصر محوری کورهٴ جهنّم خود انسان است حالا چیزهای دیگر هم باشد هیچ منافاتی با این ندارد واقعاً هیزم باشد، واقعاً سنگ باشد چه اینکه فرمود: ﴿فَاتَّقُوْا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾ آنها وقتی ما نمی‌فهمیم حقّ اظهارنظر هم نداریم اما اینها که شفاف است می‌فهمیم که در اینجا نفرمود هر وقت جهنّم آتشش کم شد من آتشِ جهنّم را زیاد می‌کنم فرمود هر وقت جهنّم رفت خاموش بشود من اینها را گُر می‌دهم ﴿زِدْنَاهُمْ سَعِیراً﴾ نه «زدناها سعیرا» اینها گُر می‌گیرند، اینها گُر می‌گیرند بنابراین خدا غریق رحمت کند سیدناالاستاد مرحوم علامه را ایشان بزرگان دیگر هم این را نقل کردند ما از دیگران هم شنیدیم ولی ایشان این را نقل فرمودند که عارفی در نجف مورد قبول حوزهٴ علمیه نجف بود این عصر پنج‌شنبه که به زیارت قبور می‌رفت سعی می‌کردند که ببینند او چگونه می‌رود، چگونه برمی‌گردد این رفته بود زیارت قبور در وادی‌السلام و برگشت عده‌ای از علما در برگشت او را زیارت کردند گفتند کجا؟ گفت رفتم زیارت وادی‌السلام گفتند چه چیزی دیدی؟ گفت رفتم فاتحه خواندم و برگشتم و اینها آنها می‌دانستند که رفت و آمد او یک امر عادی نیست گفتند بالأخره چه چیزی دیدی، چه چیزی گفتی، چه چیزی شنیدی؟ چون در قبرستانهای عمومی مثل بهشت زهرای تهران و همین‌طور همیشه چندتا قبر آماده است در وادی‌السلام گذشته از اینکه همیشه چندتا قبر آماده بود آنجا چون شنی است قبرهای کُهنهٴ فرو رفتهٴ قبلی زیاد است گفت من هم این قبرهای جدید را دیدم، هم آن قبرهای قدیمی را دیدم خیلیها فرو رفته بود درون قبر را دیدم از سوراخ قبر نگاه کردم نه ماری بود نه عقربی هیچ چیزی در آن نبود از این قبرها سؤال کردم که این آقایان علما به ما می‌گویند در قبر مار و عقرب است ولی من هر چه نگاه می‌کنم مار و عقربی در کار نیست این قبرها به من گفتند که ما هیچ مار و عقربی نداریم هر کسی می‌آورد با خودش می‌آورد این حرفها نه دروغ است، نه ـ معاذ الله ـ اغراق است این می‌شود مار و عقرب گفت به من گفتند که هر کسی می‌آید با خودش می‌آورد خب این آیات دیگر آیات مبهمی نیست، آیات متشابهی نیست فرمود هیزم جهنّم همین اولمرتها هستند، همین کسانی که الآن غزّه را به این صورت در آوردند فرمود: ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ هیزم هست اما همینها هستند وقودش هم همینها هستند افرادی هم که به سوخت و سوز اینها می‌سوزند هم همینها هستند.
«أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سیّئات أعمالنا و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:26

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی