display result search
منو
تفسیر آیات 97 تا 99 سوره اسراء _ بخش دوم

تفسیر آیات 97 تا 99 سوره اسراء _ بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 15 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 97 تا 99 سوره اسراء _ بخش دوم"
ذات اقدس الهی شهادت به رسالت من داد زیرا کلام خود و کتاب خود را در اختیار من قرار داد
آنهایی که ایمان آوردند خدای سبحان به آنها هدایت پاداشی می‌دهد

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَمَن یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَن یُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُمْ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِهِ وَنَحْشُرُهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَی وُجُوهِهِمْ عُمْیاً وَبُکْماً وَصُمّاً مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ کُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَاهُمْ سَعِیراً ﴿97﴾ ذلِکَ جَزَاؤُهُم بِأَنَّهُمْ کَفَرُوا بِآیَاتِنَا وَقَالُوا أَءِذَا کُنَّا عِظَاماً وَرُفَاتاً أَءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِیداً ﴿98﴾ أَوَ لَم یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ قَادِرٌ عَلَی أَن یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ وَجَعَلَ لَهُمْ أَجَلاً لاَّ رَیْبَ فِیهِ فَأَبَی الظَّالِمُونَ إِلَّا کُفُوراً ﴿99﴾
بعد از اینکه تحدّی تمام شد فرمود: ﴿قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَی أَن یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ﴾ بعد از اینکه آن معجزات پیشنهادی و اقتراحی آنها گفته شد و به آنها پاسخ داده شد و در پایان جمع‌بندی شد که ذات اقدس الهی شهادت به رسالت من داد زیرا کلام خود و کتاب خود را در اختیار من قرار داد آن‌گاه خدای سبحان به پیامبرش(صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌فرماید شما نگران نباشید برخیها مؤمن‌اند و برخیها کافر آنهایی که ایمان آوردند خدای سبحان در اثر حُسن انتخاب آنها به آنها پاداش می‌دهد و هدایت پاداشی نصیبشان می‌شود اینها مُهتدی راستین‌اند و کسی که به سوء اختیار خود ایمان نیاورد و کفر ورزید خداوند اینها را به حال خودشان رها می‌کند و اینها گمراه می‌شوند و این معنای اضلال کیفری است و احدی به کمک اینها و نصرت و ولایت اینها قیام نمی‌کند. سرّ اینکه در بخش اول مفرد آورد فرمود: ﴿مَن یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ﴾ برای اینکه هدایت یک راه است مؤمنان در یک راه‌اند, رهبران الهی در یک راه‌اند که فرمود: ﴿وَأَنَّ هذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ﴾ اما راههای انحراف و ضلالت و کج‌راهی و امثال ذلک دارد که ﴿وَلاَتَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَن سَبِیلِهِ﴾ در مسئله صراط که مفرد هست انبیا همه در این صراط‌اند, مؤمنین در همین صراط‌‌اند لذا از او به عنوان مفرد یاد شده است اما کفر و ضلالت بر اساس خواسته است مبنای فکری و علمی که ندارد و خواستهٴ هر کسی هم جدای از خواستهٴ دیگران است لذا اینها متفرّق‌اند گرفتار ارباب متفرّق هم خواهند بود فرمود: ﴿فَلَن تَجِدَ لَهُمْ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِهِ﴾ آن ارباب متفرّقه هیچ کدام از آنها مشکل این افراد گمراه را برطرف نمی‌کنند خواه همهٴ آنها بخواهند مشکل یک نفر را برطرف کنند نمی‌توانند, خواه ربّ هر کسی مشکل مربوب خاصّ خودش را بخواهد برطرف کند نمی‌تواند چه جمع برای مفرد, چه جمع برای جمع از هیچ کسی کاری ساخته نیست ﴿فَلَن تَجِدَ لَهُمْ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِهِ﴾ یعنی «مِن دون الله» بنابراین سرّ اینکه در بخش اول مفرد است در بخش دوم جمع این روشن شد.
اما اینکه فرمود: ﴿وَنَحْشُرُهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَی وُجُوهِهِمْ﴾ مشابه همان معنایی است که در سورهٴ مبارکهٴ «قمر» آیهٴ 47 و 48 به این صورت آمده ﴿إِنَّ الْمُجْرِمِینَ فِی ضَلاَلٍ وَسُعُرٍ ٭ یَوْمَ یُسْحَبُونَ فِی النَّارِ عَلَی وُجُوهِهِمْ﴾ در آتش هم به صورت کشانده می‌شوند و به آنها گفته می‌شود ﴿ذُوقُوا مَسَّ سَقَرَ﴾ این معلوم می‌شود که حشر علی الوجه در جهنّم هم هست. عمده آن است که در قرآن کریم برای این کفار هم دیدن قائل شد هم کوری, هم گفتن قائل شد هم گنگی, هم شنیدن قائل شد هم کَری فرمود: ﴿وَنَحْشُرُهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَی وُجُوهِهِمْ عُمْیاً وَبُکْماً وَصُمّاً﴾ گفتن قائل شد برای اینکه اینها می‌گویند ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ می‌گویند, دیدن قائل شد برای اینکه اعتراف می‌کنند که ما دیدیم ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ و خدا هم جهنم را نشان اینها می‌دهد می‌فرماید: ﴿أَفَسِحْرٌ هذَا أَمْ أَنتُمْ لاَ تُبْصِرُونَ﴾ این آتش را می‌بینید یا نمی‌بینید این هم سِحر است؟! هم گفتن و خواندن ثابت کرد برای اینکه اینها نامه‌شان که از وَرای ظَهر یا دست چپ به آنها داده شد اینها نامه‌شان را می‌خوانند می‌گویند ﴿مَا لِهذَا الْکِتَابِ لاَ یُغَادِرُ صَغِیرَةً وَلاَ کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا﴾ , ﴿یَا لَیْتَنِی لَمْ أُوتَ کِتَابِیَهْ ٭ وَلَمْ أَدْرِ مَا حِسَابِیَهْ ٭ یَا لَیْتَهَا کَانَتِ الْقَاضِیَةَ ٭ مَا أَغْنَی عَنِّی مَالِیَهْ ٭ هَلَکَ عَنِّی سُلْطَانِیَهْ﴾ خب اینها حرفهایی است که می‌زنند دیگر, خب این حرفها را برای اینها قائل شده در عین حال گنگی را برای اینها قائل شده, دیدن را برای اینها قائل شده در عین حال کوری را برای اینها قائل شده, شنیدن را برای اینها قائل شده در عین حال کَری را برای اینها قائل شده آیا مواقف قیامت فرق می‌کند؟ در بعضی از مواقف کورند در بعضی از مواقف بینا, در بعضی از مواقف کَرند در بعضی از مواقف شنوا, در بعضی از مواقف گنگ‌اند در بعضی از مواقف گویا؟ این یُحتمل یا نه, نسبت به مَرئی و مسموع و امثال ذلک اینها کورند بهشت و مردان بهشتی را نمی‌بینند, بوی بهشت را نمی‌شنوند اما جهنم را می‌بینند همان‌طوری که در دنیا مسجد و حسینیه را نمی‌دیدند مراکز فساد را می‌دیدند اگر در دنیا رجال الهی را نمی‌دیدند به دنبال دیگران راه می‌افتادند در قیامت هم مردان الهی را نمی‌بینند کفار را می‌بینند این هم یُحتمل برای اینکه این همه مراکز دینی در دنیا بود اینها را نمی‌دیدند خب جاهای فساد را می‌دیدند لذا همینهایی که در سورهٴ مبارکهٴ «طه» فرمود: ﴿وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَی﴾ همینهایی که می‌گویند ﴿رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَی وَقَدْ کُنتُ بَصِیراً﴾ همینها می‌گویند ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ خب اینها راجع به جهنّم می‌گویند دیگر, می‌گویند دیدیم ما بهشت را نمی‌بینند بوی بهشت که می‌گویند از مَسیرة خمسة مأئه از پانصد فرسخی بوی بهشت می‌رسد این را نمی‌شنوند اما چیزهای دیگر را می‌شنوند استشمام می‌کنند یعنی, خب این هم یُحتمل پس از اینکه در بخشی از قرآن کریم فرمود که اینها را نگهدارید بازداشت کنید برای اینکه اینها زیر سؤال‌اند ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ﴾ اینکه فرمود: ﴿قِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ﴾ بازداشت کنید برای اینکه از اینها سؤال بکنیم این یک موقف است, یک موقف دارد که ﴿لاَ یُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلاَ جَانٌّ﴾ در آن موقف دیگر کسی سؤال نمی‌شود چرا سؤال نمی‌شود؟ برای اینکه ﴿یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیَماهُمْ﴾ خب وقتی کسی با چهرهٴ تبهکارانه محشور شد در آن مرحله و موقف دیگر جا برای سؤال ندارد که بنابراین اگر سؤال در جایی نفی شد در جایی اثبات, کوری جایی نفی شد جایی اثبات, کَری جایی نفی شد جایی اثبات, گُنگی یک‌جا نفی شد یک‌جا اثبات یا به لحاظ مواقف است یا به لحاظ آ‌ن مرئی و متعلّق ﴿عُمْیاً وَبُکْماً وَصُمّاً مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ کُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَاهُمْ سَعِیراً﴾ هر وقت این آتش افسرده می‌شود ما آنها را گُر می‌دهیم نه آتش را, نه «زدناها» ﴿زِدْنَاهُمْ سَعِیراً﴾. اینجا چندتا مطلب است یکی اینکه چگونه فرمود: ﴿خَبَتْ﴾ خاموش می‌شود در حالی که در بخشهای دیگری از قرآن فرمود: ﴿فَلاَ یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ﴾ خب بالأخره افسردگی آتش خفّت عذاب است دیگر. پاسخش این است که عذاب تخفیف پیدا نمی‌کند حالا این آتش افسرده شد یک نارِ دیگری, یک عذاب دیگری, یک تنبیه دیگری, یک تعقیب دیگری در کار است اینها مُثبتین‌اند قابل جمع‌اند اینجا آتش خاموش شد نفرمود عذاب خاموش شد که, خب عذابها در قیامت فراوان است که «أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سیّئات أعمالنا» ما چه می‌دانیم چقدر است اگر فرموده باشد هر وقت عذاب اینها تخفیف پیدا کرده است ما افزوده می‌کنیم این با ﴿فَلاَ یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ﴾ هماهنگ نبود اما دارد هر وقت نار افسرده شد ما آنها را مشتعل‌تر می‌کنیم.
مسئله قیامت مستحضرید که بخشی از احکام قیامت را ما می‌توانیم با مقایسه بفهمیم ولی بخشهای دیگر واقعاً برهان نداریم همان‌طوری که در بحثهای دیروز اشاره شده مثل اینکه قبلاً همه خیال می‌کردیم وزن داشتن ذاتی جسم است بعد الآن روشن شد که نه, جسم در جایی وزن دارد در جایی وزن ندارد اگر احکام قیامت برای همهٴ ما شفاف و روشن باشد ما می‌توانیم حکم دنیا و قیامت را یکسان تلقّی کنیم در حالی که این نیست ما این دوتا روایت را تبرّکاً بخوانیم تا معلوم بشود که اگر یک وقت گفته شد جریان بهشت دارالقرار است آنجا ثابت است ثباتِ عقلی محض نیست که هیچ نحوه تحوّلی, دگرگونی مثلاً تجدیدی نباشد اما به معنای خستگی هم نیست نظیر آنچه که در عالَم مثال راه دارد حالا این دوتا روایت را ما بخوانیم مقداری رابطهٴ ما با برزخ و همچنین رابطهٴ ما با قیامت نزدیک‌تر بشود که ما خیلی خیال نکنیم آنجا هم نظیر دنیاست تمام احکام دنیا جاری است این روایت را قبلاً هم خواندیم در همین بحث و آنچه را که مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) نقل کردند مرحوم فیض(رضوان الله علیه) در وافی بیش آن مقدار را نقل کرد. مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) در جلد هشتم کافی یعنی روضهٴ کافی صفحهٴ نود جلد هشت صفحهٴ نود بر اساس چاپی که مکتبةالصدوق دارد چون چاپهای کافی فرق می‌کند. عنوان حدیث این است عنوان باب این است «حدیث الأحلام و الحجّة علی أهل ذلک الزمان» ولو چاپها فرق بکند صفحات فرق بکند ولی عنوان یکی است «حدیث الأحلام» یعنی وضع خواب, خوابها چه موقع پیدا شده, خواب چیست؟ روایتی که حسن‌بن‌عبدالرحمن عن أبی‌الحسن از وجود مبارک امام کاظم(سلام الله علیه) نقل می‌کند این است که «قال إنّ الأحلام لم تکن فیما مضیٰ فی أول الخَلق» بشر اوّلی می‌خوابید ولی خواب نمی‌دید رؤیا نبود «و إنّما حدثت» این رؤیا بعدها پیدا شده. حسن‌بن‌عبدالرحمن به عرض امام کاظم(سلام الله علیه) رساند عرض کرد که «فقلتُ و ما العلة فی ذلک» چرا خواب بعدها پیدا شده اصلاً خواب چرا پیدا شده یعنی رؤیا چرا بعد پیدا شده؟ «فقال(علیه السلام) إنّ الله عزّ ذکره بعث رسولاً الی أهل زمانه» خدای سبحان پیامبری را به اهل زمانش فرستاد «فدعاهم الی عبادة الله و طاعته» آن پیامبر مردم عصر خود را به عبادت خدا و طاعت خدا دعوت کرد «فقالوا» مردم آن عصر به پیامبرشان گفتند «إن فعلنا ذلک فما لنا» ما اگر طبق دستور تو عمل بکنیم چه چیزی نصیب ما می‌شود «فوالله ما أنت بأکثرنا مالاً و لا بأعزّنا عشیرةً» تو سِمتی هم نداری که مُتاع ما باشی نه از ما متمکّن‌تر و سرمایه‌دارتری, نه قوم و قبیله‌ات از ما بیشترند چون آنها معیار ارزششان همین بود دیگر. «فقال» آ‌ن پیامبرشان فرمود: «إن أطعتمونی أدخلکم الله الجنّة و إن عصیتمونی أدخلکم الله النار» اگر اطاعت کردید اهل بهشت می‌شوید خداوند شما را به بهشت می‌برد و اگر معصیت کردید شما را به جهنّم می‌برد «فقالوا» به عرض پیامبرشان رساندن «وما الجنّة و النار» بهشت و جهنم چیست؟ «فوصف لهم ذلک» برایشان بهشت را معنا کرد, برایشان جهنم را معنا کرد که بهشت وضعش این است, جهنم وضعش آن است «فقالوا متیٰ نصیر الی ذلک» خب چه موقع ما به این پاداش می‌رسیم یا چه موقع به این کیفر می‌رسیم؟ «فقال إذا مِتُّم» بعد از مرگ مادامی که در دنیا هستید زنده‌اید سخن از بهشت و جهنم نیست اینها انکار کردند گفتند کسی که مُرد بساطش برچیده می‌شود دیگر بعد از مرگ خبری نیست «فقالوا لقد رأینا أمواتنا صاروا عظاماً و رُفاتا» این مُرده‌ها پوستهایشان و گوشتهایشان اول خاک می‌شود به صورت استخوان در می‌آیند بعد استخوانش هم پوک می‌شود و پودر می‌شود و نرم می‌شود و تبدیل می‌شود به خاک «فازدادوا له تکذیباً و به استخفافا» تکذیبشان نسبت به پیامبر بیشتر شد و سبک شمردنشان هم نسبت به پیامبرشان بیشتر شد «فأحدث الله عزّ و جل فیهم الأحلام» آن‌گاه ذات اقدس الهی رؤیا را نصیب این مردم کرد که اینها در عالَم خواب چیزهایی را می‌دیدند اینها چون سابقه نداشتند که چیزهایی را ببینند وقتی صبح شد بیدار می‌شدند می‌آمدند نزد پیامبرشان می‌گفتند اینها چه چیزی است که ما می‌بینیم در خواب؟ «فأتوه فأخبروه بما رأوا و ما أنکروا من ذلک» ما چیزهایی را می‌بینیم برای ما آشنا نیست سابقه ندارد اینها یعنی چه؟ چیزهایی می‌شنویم, چیزهایی می‌بینیم, چیزهایی را بو می‌کنیم اینها چیست؟ «فقال إنّ الله عزّ و جل أراد أن یَحتجّ علیکم بهذا هکذا تکون أرواحکم إذا مِتّم و إن بلیت أبدانکم» این نمونهٴ آن چیزهایی است که ما می‌گوییم و ذات اقدس الهی خواست احتجاج کند که شما باور کنید عالَمی هست انسان واقعاً درد می‌چشد و واقعاً لذّت می‌برد منتها افراد عادی لذّتی که می‌برند همین احتلام است, مردان الهی لذّتی که می‌برند رؤیت انبیا و اولیا و مشاهدهٴ مشاهد مشرّفه رفتن و آنهاست بالأخره چیزهایی هست دیگر در بیداری مردم مگر یک طور لذّت می‌برند در بیداری هم لذّت برخیها در اجوفینشان است, برخیها هم در درک معارف است در رؤیا هم بشرح ایضاً بعضی از دیدن خوابهای خوب لذّت می‌برند, بعضی هم احتلام نصیبشان می‌شود هر طور انسان بیدار باشد همان‌طور می‌خوابد و هر طور بخوابد همان‌طور بیدار می‌شود. فرمود: «إنّ الله عزّ و جل أراد أن یَحتجّ علیکم بهذا هکذا تکون أرواحکم إذا مِتّم و إن بلیت أبدانکم» این برای برزخ است آن‌گاه «تصیروا الأرواح إلی عِقاب حتّی تُبعث الأبدان» تا به مسئله قیامت برسد و ابدان دوباره زنده بشوند.
مسئله رؤیا خیلی راهگشاست برای ما برای حلّ مسئله برزخ و اگر ثباتی هست ما الآن بالأخره همه ما در مدّت عمر بالأخره یک خواب خوب را تجربه کردیم یا از دیگران شنیدیم گاهی انسان خواب می‌بیند صدها کیلومتر, هزارها کیلومتر رفت, آمد با عده‌ای گفتگو کرد و لذّتهایی برد و همه‌شان ثابت بود بدنش هم در بستر افتاده و در ظرف یک چند دقیقه‌ای این حالات پیش آمده هم طیّ‌الأرض در عالم رؤیا برایش هست، هم طیّ‌الزمان برایش هست، هم لذّت برایش هست، هم ثابت یک وجود مثالی این‌چنین دارد البته آن لذّتهای عقلی برای مجرّدات تام بدو و حشرشان یکی است و حتی این‌گونه از مراحل را هم ندارند بالاتر از این را دارند. مرحوم فیض(رضوان الله علیه) در مبحث بَعْث کتاب شریف وافی یک روایت دیگری هم نقل کرد این یک روایت.
روایت دیگر آن است که گاهی خود انسان گُر می‌گیرد این چهار مرحله در بحثهای قبل سالهای قبل هم مطرح شد و آن این است که گاهی مثلاً انسان جایی است خانه یا مغازه یا جایی آتش می‌گیرد خب آدم فرار می‌کند نجات پیدا می‌کند این یک، یک وقت جامهٴ آدم لباس آدم پیرهن آدم آتش می‌گیرد انسان مقداری رنج می‌برد این لباس را می‌اندازد دور و نجات پیدا می‌کند این دوتا، یک وقت تَن انسان آتش می‌گیرد قدرت سوخت و سوزش تحمّلش تمام می‌شود و می‌میرد این هم دیگر راحت می‌شود چون بعد از مرگ دیگر از سوختن بدن آسیب نمی‌برد این هم سه مرحله. اینها همه راه برای نجات هست چه آنجا که خانه آتش می‌گیرد، چه آنجا که لباس آتش می‌گیرد، چه آنجا که بدن آتش می‌گیرد بالأخره بدن مدّتی می‌سوزد بعد تمام می‌شود دیگر اما اگر خدای ناکرده ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ﴾ که قِسم چهارم است پدید آمد این را باید چه کرد و قابل فرار نیست که اینکه از بین نمی‌رود که این می‌شود ﴿زِدْنَاهُمْ سَعِیراً﴾ این دیگر قابل فرار نیست اگر خدای ناکرده عقیدهٴ بد، اخلاق بد در قلب کسی رسوخ کرد مَلکه کرد این می‌شود ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ﴾ این دیگر هیزم نمی‌خواهد، تی‌ان‌تی نمی‌خواهد، موادّ منفجره نمی‌خواهد، زغال سنگ نمی‌خواهند، بنزین و گازوئیل نمی‌خواهد همین است دیگر فرمود این ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ﴾ این چهارمی چاره ندارد که ندارد این می‌شود ﴿زِدْنَاهُمْ سَعِیراً﴾ خود این آقایان را ما گُر می‌دهیم نه اینکه «زدناها سعیرا» این نار و اهل نار می‌شود یکی آن معاصی خارجی برای بدن بود که ﴿کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَیْرَهَا﴾ اما این ـ معاذ الله ـ اگر معاصی کفر بود مثل همینهایی که صریحاً به پیامبرشان این حرفها را می‌زدند با این همه حجّتی که وجود مبارک حضرت اقامه کرده است ایمان نیاوردند این دیگر می‌شود ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ﴾ از درون سر می‌زند نه از بیرون آنچه که این مشکل را حل می‌کند یک روایت نورانی است از وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) این روایت را قبلاً هم چند بار در همین مسجد خوانده شد. مرحوم علامه امینی(رضوان الله تعالی علیه) در کتاب شریف الغدیر جلد هشتم صفحهٴ 214 طبق این چاپی که نزد ما هست این را بیان فرمودند عنوان این صفحه هم این است که «لولا علیّ(علیه السلام) لهلک عثمان» همان‌طوری که «لولا علیّ لهلک عمر» دارد «لولا علیّ لهلک عثمان» هم باب خاص دارد و عنوان مخصوص حالا اگر چاپها فرق می‌کند این عنوان دیگر یکی است «لولا علیٌّ(علیه السلام) لهلک عثمان» ایشان می‌خواهد «أخرج الحافظ العاصمی فی کتابه زین الفتیٰ فی شرح سورة هل أتیٰ» آ‌ن بزرگوار در شرح سورهٴ «هل اتیٰ» از طریق «شیخه ابی‌بکر محمدبن‌اسحاق‌بن‌محمشاد یرفعه أنّ رجلاً أتیٰ عثمان‌بن‌عفان» ایشان نقل می‌کند در شرح سورهٴ «هل اتیٰ» که کسی آمده نزد عثمان در زمان حکومتش «أنّ رجلاً أتیٰ عثمان‌بن‌عفان و هو أمیرالمؤمنین بزعمه و قوله» که «علی کلیهما ما یستحقّا»، خب «و بیده جمجمة انسانٍ میّت» کسی نزد عثمان آمد جمجمهٴ مُرده‌ای را از این قبرستان برداشت آورد «فقال انّکم تزعمون النار یُعرض علی هذا» گفت شما اینکه کافر است که از قبر فلان شخص است و قبرش هم کافر است و ما هم می‌شناسیم کافراً مُرد در قرآن هم دارد که ﴿النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْهَا﴾ کافر هم فرق نمی‌کند چه آل‌فرعون باشد چه دیگری مادامی که قیامت کبرا قیام نکرد آتش را بر این مُرده‌هایی که «فی حُفرة من حُفر النیران» است برزخی‌اند عرضه می‌کنند اما ﴿یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ﴾ آن روز به عذاب شدیدتر مبتلا می‌شوند ولی امروز دیگر کنار آتش نگه می‌دارند، خب شما می‌گویید «النار یعرض علی هذا و أنّه یعذّب فی القبر» عذاب قبر حق است دیگر بالأخره مثل عذاب جهنّم نیست کمتر از اوست ولی عذاب است دیگر «إمّا روضة من ریاض الجنّة أو حفرة من حُفر النیران» دیگر می‌گوید «و أنا قد وَضعتُ علیها یدی فلا اُحسّ منها حرارة النار» من دست روی این جمجمه می‌گذارم می‌بینم دستم گرم نمی‌شود من حرارت را احساس نمی‌کنم خب این جمجمهٴ سرِ کافر است من هم در قبرش در آوردم شما هم که می‌گویید قبر «حفرة من حفر النیران» عذاب قبر هم حق است پس کجاست این عذاب؟ «فَسکت عنه عثمان» خب اینها علومی نیست که او بداند که «و أرسل الی علی‌بن‌ابی‌طالب المرتضیٰ(صلوات الله و سلامه علیه) یستحضره» آنها قدری ادبشان بیشتر بود می‌گفتند بروید خدمت حضرت امیر این چون خبری از اینها نبود حضرت را احضار کرد «فلمّا أتاه» وجود مبارک حضرت امیر آمد «و هو فی ملأ مِن أصحابه قال للرجل» عثمان به همان شخص گفت «أعد المسألة» اشکالت را بگو این سؤال استفهامی که نبود این سؤال استیضاحی بود می‌خواست حکومت اسلامی را، دین را، مکتب را زیر سؤال ببرد این سؤال استفهامی برای کسی است که به همهٴ این امور معتقد است منتها مطلبی برایش حل نشده دارد سؤال می‌کند این سؤال استیضاحی است تعنّتی است «أعد المسألة فأعادها» در حضور وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) آن اشکالش را مطرح کرد که این جمجمه، جمجمهٴ کافر است یک، شما می‌گویید کفار در قبر عذاب می‌بینند دو، من دست به این جمجمه زدم می‌بینم سرد است احساس حرارت نمی‌کنم سه، شما جواب چه دارید چهار، وجود مبارک حضرت امیر وقتی این را شنید «ثم قال عثمان‌بن‌عفّان أجب الرجل» خب او باید به سائل دستور بدهد به مُجیب هم دستور بدهد اوضاع این‌طور بود دیگر به وجود مبارک حضرت امیر عرض کرد که شما جواب اشکال این آقا را بدهید «أجب الرجل عنها یا أباالحسن» وجود مبارک حضرت امیر فرمود «فقال علیّ(علیه السلام) ایتونی بزند و حجر» آ‌ن روز می‌دانید قبل از اینکه کبریت و امثال کبریت اختراع بشود مَرخ و عَفار دوتا درخت بودند که این شاخه‌هایشان را وقتی قطع می‌کردند به هم می‌مالیدند جرقه می‌زد و چوپانها و ساربانها و مسافران بیابانی شبانه از همین نار استفاده می‌کردند ﴿الَّذِی جَعَلَ لَکُم مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَاراً﴾ همین‌طور است در بیابان حجاز این درخت مَرخ، عفار اینها درختهایی هستند که اگر شاخه‌هایشان را قطع کنند و به هم بمالند آتش جرقه می‌زند بعد هم سنگ چخماخ و اینها اختراع شده وجود مبارک حضرت امیر فرمود آن زَند یعنی آلتِ گیر با آن سنگ چخماخ را حاضر کنید خب همه داشتند دیگر برای اینکه آن روز که کبریت نبود که هر کسی در خانه‌اش از اینها داشت حاضر کردند حضرت فرمود این سنگ سرد است دیگر این چخماخ هم که سرد است اینها را به هم زد آتش جوشید فرمود کسی از بیرون که آتش نیاورد که آتش از درون دارد می‌جوشد شما دست به سنگ می‌زنی خب بله سنگ سرد است، دست به جمجمهٴ سرِ کافر می‌زنی بله این جمجمه سرد است کسی از بیرون آتش نیاورده که شما با دست احساس بکنید که این بیچاره الآن هم که در دستت است دارد می‌سوزد، الآن هم که در دستت است دارد می‌سوزد «ایتونی بزند و حجر و الرجل السائل و الناس ینظرون إلیه(علیه السلام)» به حضرت امیر نگاه می‌کنند «فأتی بهما» این زند و حجر را آوردند خدمت حضرت امیر «فأخذهما و قدّح منهما النار» این سنگ چخماخ را با آن زند و مسعار به هم مرتبط کرد و به هم زد جرقّه پیدا شد فرمود این جرقه از کجاست؟ «ثمّ قال للرجل ضع یدک علی الحجر فوضعها علیه ثمّ قال ضع یدک علی الزند فوضعها علیه فقال(علیه السلام) هل أحسست منهما حرارة النار» کدامهایشان گرم بود؟ تو خیال کردی از بیرون هیزم می‌آورند این بیچاره الآن هم دارد می‌سوزد از درون این شعله برمی‌خیزد «فَبُهِت الرجل فقال عثمان لولا علیٌّ لهلک عثمان» با بودِ علی هم هَلک، لولا علی ندارد، خب بنابراین این یک مقدار حل می‌‌کند مسئله را که ﴿زِدْنَاهُمْ سَعِیراً﴾ حالا راههای دیگری هم باشد ما نه می‌فهمیم نه حقّ نفی‌اش داریم اینها را که می‌فهمیم اینها به صورت شفّاف روشن است برای ما که این‌چنین هست هم ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ درست است و هم ﴿وَقُودُ النَّارِ﴾ درست است حالا یا ﴿فَاتَّقُوْا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾ در آن ﴿الْحِجَارَةُ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که این آیه گذشت آن روایات هم خوانده شد دیگر در آنجا دارد که این حجاره آن سنگهایی است که اینها می‌پرستیدند و کمک می‌گرفتند از آیه ﴿إِنَّکُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِن دوُنِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ﴾ ﴿حَصَبُ﴾ یعنی همین سنگ‌ریزه حَصب جهنم، سنگ جهنم، سنگ‌ریزهٴ جهنم شما هستید و این سنگهایی که می‌پرستید عابد و معبود کلاهما فی النار، خب چنین چیزی هست بنابراین اگر فرموده است ﴿زِدْنَاهُمْ سَعِیراً﴾ و نفرمود «زدناها سعیرا» برای اینکه همین است که گُر می‌گیرد خب اگر خود این شخص هیزم است ضمیر را به نار برگردانی درست است، ضمیر را به کسی که با نار دارد می‌سوزد برگردانی آن هم درست است، خب.
در این بخش فرمود: ﴿زِدْنَاهُمْ سَعِیراً﴾ چرا؟ برای اینکه اینها با قیامِ حُجج بالغهٴ الهی اصول دین را منکر شدند قهراً به فروع دین هم که عمل نکردند دلیلش هم این است که ﴿ذلِکَ جَزَاؤُهُم بِأَنَّهُمْ کَفَرُوا بِآیَاتِنَا﴾ و این تفاوتها هم این است که هر وقت گاهی انسان دست از آن لجاج و عنادِ کفری‌اش قدری برمی‌دارد نه اینکه مؤمن بشود قدری کفرش کمتر می‌شود اظهار کفرش کمتر می‌شود این آتش افسرده‌تر می‌شود یک وقت نه، در ﴿إِذَا خَلَوْا إِلَی شَیَاطِینِهِمْ﴾ می‌شود آنجا کفرش گُر می‌گیرد اینجا هم شعله گُر می‌گیرد ﴿ذلِکَ جَزَاؤُهُم بِأَنَّهُمْ کَفَرُوا بِآیَاتِنَا وَقَالُوا أَءِذَا کُنَّا عِظَاماً وَرُفَاتاً أَءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِیداً﴾ اینها حرفشان این است خیال می‌کردند که معاد بازگشت انسان است به دنیا در حالی که معاد رجوع و عود الی الله هست نه عود الی الدنیا، دنیا که بساطش برچیده می‌شود اگر ﴿وَالْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ﴾، اگر ﴿وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ﴾ ، اگر ﴿إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ﴾ است، ﴿إِذَا النُّجُومُ انکَدَرَتْ﴾ است کلّ نظام بساطش برچیده می‌شود ﴿یَوْمَ تُبَدُّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ﴾ یعنی «تبدّل السماوات غیر السماوات» بنابراین دنیایی نمی‌ماند تا انسان دوباره برگردد به دنیا این عود الی الله است وقتی عود الی الله شد باید برابر آن عالَم داوری بشود اینها می‌گفتند که ﴿أَءِذَا کُنَّا عِظَاماً وَرُفَاتاً أَءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِیداً﴾ مشابه این توهّماتشان در سورهٴ مبارکهٴ «یس» از یک سو، در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» هم از سوی دیگر بیان شده مبسوطش در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» است در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» آیه 82 به بعد این است ﴿قَالُوا أءِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَاباً وَعِظَاماً ءَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ ٭ لَقَدْ وُعِدْنَا نَحْنُ وَآبَاؤُنَا هذَا مِن قَبْلُ إِنْ هذا إِلَّا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ﴾ به پدران ما هم انبیای گذشته می‌گفتند وقتی مُردید به این وضع می‌رسید خب نه پدران ما برگشتند نه آنها برگشتند اینها خیال می‌کردند معاد عود الی الدنیاست ﴿لَقَدْ وُعِدْنَا نَحْنُ وَآبَاؤُنَا هذَا مِن قَبْلُ إِنْ هذا إِلَّا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ ٭ قُل لِمَنِ الْأَرْضُ وَمن فِیهَا﴾ حالا دارند احتجاج می‌کنند در برابر قدرت مطلقه چه چیزی محال است؟ کلّ آسمان را چه کسی خلق کرد؟ کلّ زمین را چه کسی خلق کرد؟ شما یک وقت اصلاً قابل ذکر نبودید ﴿هَلْ أَتَی عَلَی الْإِنسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُن شَیْئاً مَذْکُوراً﴾ یعنی قابل ذکر نبودید مثل نُطَف کذا و کذا یک وقت اصلاً شیء نبودید ﴿خَلَقْتُکَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَکُ شَیْئاً﴾ نه شیء قابل ذکر نبودی لا شیء را نطفه کرد بعد نطفه را به این صورت در آورد کجایش محال است؟ فرمود: ﴿لَقَدْ وُعِدْنَا نَحْنُ وَآبَاؤُنَا هذَا مِن قَبْلُ إِنْ هذا إِلَّا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ ٭ قُل لِمَنِ الْأَرْضُ وَمن فِیهَا إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ ٭ سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَفَلاَ تَذَکَّرُونَ ٭ قُلْ مَن رَبُّ السَّماوَاتِ السَّبْعِ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ ٭ سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَفَلاَ تَتَّقُونَ ٭ قُلْ مَن بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ وَهُوَ یُجِیرُ وَلاَ یُجَارُ عَلَیْهِ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ ٭ سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ فَأَنَّی تُسْحَرُونَ﴾ چرا مسحورانه حرکت می‌کنید این چه چیزی است که می‌گویید چه کسی می‌تواند دوباره ایجاد کند خب همان که اول ایجاد کرد دیگر. در سورهٴ مبارکهٴ «یس» بخشی از این فرمایشات آمده در سورهٴ مبارکهٴ «یس» آیهٴ 78 این است ﴿وَضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَنَسِیَ خَلْقَهُ قَالَ مَن یُحْیِی الْعِظَامَ وَهِیَ رَمِیمٌ ٭ قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ﴾ در احتجاج مرحوم طبرسی از امام(علیه السلام) سؤال می‌کنند که آیا ذات اقدس الهی که به پیامبر دستور داد ﴿وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ او جدال فرمود؟ فرمود بله دیگر چون خدا وقتی دستور می‌دهد ﴿ادْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ﴾ نمی‌شود پیامبر جدال احسن نکند که پیامبر جدال احسن کرد یکی از موارد جدال احسن پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) همین بخش پایانی سورهٴ «یس» است خب این جدال است دیگر آنها که اصلاً مبدأ را منکرند باید از راه دیگری برای آنها ثابت کرد ولی آنها که مبدأ را قائل‌اند، خلقت انسان را هم به عهدهٴ خدا می‌دانند به آنها می‌گویند شما که قبول کردید خدای سبحان انسان را که لا شیء بود شیء کرد خب چرا حالا که متفرّق شده جمع می‌کند دیگر روح که از بین نمی‌رود این بدن هم متفرّق می‌شود خب اینها را هم دوباره جمع می‌کند این چه مشکلی دارد؟
پرسش:
پاسخ: شبهه که در قدرت مطلقه که نیست شبهه در این ناسازگاری است ناسازگاری به زعم ماست در برابر قدرت مطلقه چیزی نمی‌تواند او را تحدید کند، محدود کند و جلوی قدرتش را بگیرد دیگر دلیلی هم که حضرت اینجا آورد به عنوان جدال احسن است آنجا یک براهین دیگر است که خدای سبحان قدرت مطلقه دارد وقتی قدرت مطلقه دارد چیزی در برابر آخر چیزی مانع نیست برای اینکه همهٴ اینها مخلوق او هستند در تحت تدبیر و اداره و ارادهٴ او هستند این جدال احسن برای اینکه شما که قبول کردید انسانی که هیچ نبود خدا او را آفرید خب حالا که همه چیزش هست روحش هست، بدنش هم متفرّق شده خب این دوباره جمع می‌کند دیگر ﴿قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ ٭ الَّذِی جَعَلَ لَکُم مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَاراً﴾ .
مطلب دیگر آن وقت که یکی از اسرار آیات گذشته این است که و لطایفش در همین آیاتی که قبلاً بحثش گذشت آیه 93 و 94 و 95 پایان هر سه آیه این ﴿بَشَراً رَسُولاً﴾ است که این به تعبیر سیدناالاستاد مرحوم علامه(رضوان الله علیه) کم اتفاق می‌افتد که سه آیه پشت سر هم یک بخش پایانی داشته باشند آیه 93 این است که ﴿قُلْ سُبْحَانَ رَبِّی هَلْ کُنتُ إِلَّا بَشَراً رَسُولاً﴾، آیهٴ 94 این است که ﴿قَالُوا أَبَعَثَ اللَّهُ بَشَراً رَسُولاً﴾، آیهٴ 95 پایانش این است که ﴿لَنَزَّلْنَا عَلَیْهم مِنَ السَّماءِ مَلَکاً رَسُولاً﴾ این ﴿مَلَکاً رَسُولاً﴾ با آن ﴿بَشَراً رَسُولاً﴾ دو آیه‌اش ﴿بَشَراً رَسُولاً﴾ دارد و یک آیه‌اش ﴿مَلَکاً رَسُولاً﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:35

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی