- 511
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 97 تا 100 سوره اسراء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 97 تا 100 سوره اسراء"
هر کس به حُسن اختیار خودش هدایت شد از هدایتِ پاداشی الهی بهره میبرد
اگر کسی با ابزار عالَم شهادت چیزی را احساس نکرد دلیل بر عدم وجود غیبی آن شیء نیست
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَمَن یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَن یُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُمْ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِهِ وَنَحْشُرُهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَی وُجُوهِهِمْ عُمْیاً وَبُکْماً وَصُمّاً مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ کُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَاهُمْ سَعِیراً ﴿97﴾ ذلِکَ جَزَاؤُهُم بِأَنَّهُمْ کَفَرُوا بِآیَاتِنَا وَقَالُوا أَءِذَا کُنَّا عِظَاماً وَرُفَاتاً أَءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِیداً ﴿98﴾ أَوَ لَم یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ قَادِرٌ عَلَی أَن یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ وَجَعَلَ لَهُمْ أَجَلاً لاَّ رَیْبَ فِیهِ فَأَبَی الظَّالِمُونَ إِلَّا کُفُوراً ﴿99﴾ قُل لَوْ أَنتُمْ تَمْلِکُونَ خَزَائِنَ رَحْمَةِ رَبِّی إِذاً لَأَمْسَکْتُمْ خَشْیَةَ الِأَنفَاقِ وَکَانَ الْإِنسَانُ قَتُوراً ﴿100﴾
چون سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» در مکه نازل شد و عناصر محوری سُوَر مکّی اصول دین بود در این سوره بخشهایی از توحید و همچنین وحی و نبوّت و همچنین معاد مطرح شد بعد از جریان آن تحدّی و طرح معجزات پیشنهادی آنگاه فرمود بالأخره راه باز است هر کس به حُسن اختیار خودش هدایت شد از هدایتِ پاداشی الهی بهره میبرد و هر کس به سوء اختیار خودش بیراهه رفت ذات اقدس الهی بعد از اتمام حجّت او را به حال خود وامیگذارد. کیفیت حشر تبهکاران معاند و منکر اصول دین به این صورت است که ﴿نَحْشُرُهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَی وُجُوهِهِمْ عُمْیاً﴾ و همانطوری که در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» گذشت هر وقت این پوستها, گوشتها سوخت پوستِ جدیدی میرویاند تا جهنّمیها عذاب را بیشتر ادراک کنند ﴿کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَیْرَهَا لِیَذُوقُوا الْعَذَابَ﴾ همان معنا را در اینجا به این صورت فرمود, ﴿کُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَاهُمْ سَعِیراً﴾ چون نار از خود اینهاست و اگر پوست اینها سوخت و گوشت اینها سوخت و به صورت خاکستر در آمد این میشود خَبَتْ نظیر ﴿کُلَّمَا نَضِجَتْ﴾ که در سورهٴ «نساء» آمده این ﴿زِدْنَاهُمْ سَعِیراً﴾ نظیر ﴿بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَیْرَهَا﴾ است که در همان سوره «نساء» آمده.
مطلب بعدی آن است که آنچه که در سخنان نورانی حضرت امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) طبق نقل مرحوم علامه امینی(رضوان الله علیه) در کتاب شریف الغدیر آمد آن شخص کافر خیال میکرد آخرت و برزخ هم مثل دنیاست در دنیا این چنین است که اگر کسی حرارت را احساس نکرد حُکم میکند به نفی حرارت همین برداشتِ باطل را این شخص دربارهٴ برزخ هم داشت که جمجمهٴ سرِ آن کافر را گرفت و دست زد دید سرد است گفت پس در قبر عذابی نیست. وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) از باب تشبیه معقول به محسوس, از باب تشبیه برزخ به عالم طبیعت آن جریان زَنَد و سنگ چخماخ را حاضر کردند در حضور حضرت, حضرت فرمود به این زند و به این سنگ دست بزن میبینی این سنگ و آن زَند گرم نیست داغ نیست بعد وقتی اینها را به هم زد جرقّهای پدید آمد فرمود عدم و وجدان دنیایی دلیل بر عدمِ وجود برزخی نیست عدم وجدانی ظاهری دلیل بر عدم وجود باطنی نیست در درون این سنگِ چخماخ این جرقّه تعبیه شده است گرچه تشبیه لازم نیست در تمام جهات ملحوظ باشد و همین که فیالجمله مطلب را رساند کافی است لازم نیست بالجمله تشبیه مثل اصل مطلب باشد فرمود همانطوری که در این جریان زند و مِسعار, در جریان زند و سنگ چخماخ شما حرارت را نیافته ولی بود و اگر خود سنگ احساس میکرد حرارت را درک میکرد حرارت در درونِ این کافر هست در برزخ و خود این کافر ادراک میکند نه شما, پس عدم احساس دنیایی دلیل عدم وجود برزخی نیست اگر کسی با ابزار عالَم شهادت چیزی را احساس نکرد دلیل بر عدم وجود غیبی آن شیء نیست چون در مکتب قرآن اشیاء تقسیم شدند به غیب و شهادت اگر ما با ابزار عالَم شهادت چیزی را نیابیم بعد از فَحصِ بالغ میتوانیم بگوییم این محسوس نیست و اگر با ابزار حسّی چیزی که مربوط به عالَم غیب است نیافتیم دلیل نیست که این در عالَم غیب هم وجود ندارد حضرت فرمود این در درون این شخص وجود دارد خود این شخص هم الآن دارد میسوزد و ادراک میکند و شما احساس نمیکنید این هم یک مطلب.
اما اینکه در جهنم ثبات نیست چون جهنم از نظر درجهٴ وجودی خیلی نازلتر از بهشت است بهشت به مراتب کاملتر است اینکه میگویند ﴿عِندَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَی﴾ بهشت در آسمان است و جهنم در آسمان نیست با اینکه بساط آسمان در هنگام قیامت برچیده میشود ﴿وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ﴾ این ﴿مَطْوِیَّاتٌ﴾ قبلاً هم معنا شد این طومار را میگویند مَطوی الآن این صفحهٴ کاغذ که همهٴ نوشتههایش مشهود است وقتی انسان این کاغذ را لوله بکند این بساطش برچیده میشود, میشود طومار این را میگویند مَطْوی قیامت اینطور میکند خدا آسمانها را این را طِیّ میکند سهجلد یعنی طومار ﴿یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ﴾ این طومار الآن همهٴ مکتوبات را در خودش دارد دیگر اما بسته است قبلاً باز بود الآن بسته است فرمود روزی میشود که ما این را لوله میکنیم بساط آسمانها را ﴿وَالْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ﴾ اما ﴿وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ﴾ چطور طِی میکنید؟ ﴿یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ﴾ این طومار وقتی لوله شد نوشتهها را همه در خود دارد منتها باز نیست خب این بساطش جمع میشود دیگر آسمانی نمیماند تا بهشت در آسمان باشد جهنم در زمین کلّ این اوضاع عوض میشود یک آسمان دیگری است و یک زمین دیگری که در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» گذشت ﴿یَوْمَ تُبَدُّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ﴾ یعنی «یوم تبدّل السماوات غیر السماوات» سماوات و ارض اوضاعش عوض میشود وضع جهنّم خیلی پایینتر از وضع بهشت است نه پایین مکانی بلکه پایین مَکانت درجهٴ وجودیاش خیلی پَستتر از درجهٴ بهشت است لذا برخی از احکام تغیّر و امثال ذلک در جهنّم هست ولی در بهشت نیست الآن فرشتهها مرتب از عباداتشان لذّت میبرند, مرتّب از اذکار لذّت میبرند, مرتّب از شکر و ثنا و حمد الهی لذّت میبرند بدون سهو و غفلت در همین اوّلین خطبهٴ نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه هست که اینها بدون سهو و غفلت و خواب و امثال اینها سِنهای ندارند, خوابی ندارند, غفلتی ندارند, سهو و نسیانی ندارند دائماً به یاد حقّاند اینها دائم الالتذاذند بدون صَبغ رنج پس میشود انسان دائماً لذّت ببرد ولی بدون صَبغ رنج در دنیا البته ما اینطور نیستیم که ما از آب لذّت ببریم بدون رنجِ تشنگی, خب آدمی که تشنه نشد بخواهد آب بنوشد که از آب خنک لذّت نمیبرد که اگر کسی گرسنه نباشد بخواهد غذا بخورد که از غذا لذّت نمیبرد که لذّت از مأکول و مشروب در دنیا مسبوق به رنج جوع و عطش است ولی در بهشت اینچنین نیست ما در دنیا وقتی از فهمیدن لذّت میبریم که مسبوق به جهل باشد ولی فرشتهها اینچنین نیست دائماً مطلب میفهمند, دائماً به یاد حقّاند بدون صَبغ جهل و سهو و نسیان و دائماً در التذاذند چنین حالتی در بهشت منتها با بدنِ مناسب آن عالم انسان دارد انسان در هیچ عالم بدون بدن نیست این هم یک مطلب لذا در بهشت خستگی نیست در جهنّم خستگی هست.
مطلب دیگر اینکه حرکتْ طلب است طلب با ابدیّت سازگار نیست اگر ما بگوییم حرکتِ مقطعی مبدأ و منتها دارد این ضرورت به شرط المحمول است خب بله, حرکت مقطعی مبدیی دارد و منتهایی دارد اما اصل الحرکه طلب است این یک و هر طلبی مطلوب دارد دو, پس حرکت مطلوب دارد وقتی مطلوب دارد دیگر نِیل به مطلوب دیگر حرکت نمیکند که لذا کلّ جهان به دارالقرار میرسد و از اینکه از بهشت و قیامت به دارالقرار یاد شده است برای اینکه آن مطلوب هر کسی است هر کسی به جایی که میخواست برسد میرسد پس اگر ما بگوییم حرکت مقطعی مبدأ و منتها دارد این ضرورت به شرط محمول است حرکت مقطعی یعنی حرکتی که اول و آخر دارد این حرکتی که اول و آخر دارد اول و آخر داشته باشد میشود ضرورت به شرط محمول اما اصل الحرکة طلب است یک, و مطلب بیمطلوب نمیشود دو, وقتی به مطلوب رسید آرام میگیرد این هم سه, میشود دارالقرار و اگر از دنیا به مَمرّ تعبیر کردند سرّش این است که عالَم, عالم حرکت است, خب.
حالا ما در جریان قرب نوافل و قرب فرایض این به عرض رسید که این سه, چهار مطلب باید ملحوظ باشد در کلمات اصحاب این عنوان فراوان است یک, به عنوان روایت مرسل در بعضی از کتابها هست دو, تطبیق قُرب فرایض به عنوان قضیهٴ جزئیه آنطوری که مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در کتاب شریف توحید نقل کرد دربارهٴ وجود مبارک حضرت امیر که «أنا عین الله», «أنا ید الله», «أنا جنب الله» این رسیده است سه, عمده آن است که روایت مرسل نه, مسند, معتبر همانطوری که دربارهٴ قرب نوافل داریم که هم به طریق صحیح نقل شده, هم به طریق دیگر نقل شده, هم مرحوم کلینی نقل کرده, هم مرحوم صدوق نقل کرده در جوامع روایی اوّلیه ما نقل کردند و میشود او را محور بحث قرار داد آیا چنین روایتی دربارهٴ قرب فرایض وارد شده است یا نه؟ مرسل نه, مسند آن هم در جوامع اوّلی.
اما اینکه گفته شد که ذات اقدس الهی فرمود اینها منکر معادند و ما برهان اقامه کردیم بر اینکه خدا توان اعاده را دارد بله این در موارد زیادی حرف منکران معاد ذکر شده در قرآن کریم خدای سبحان از راههای مختلف پاسخ داد یعنی اینکه فرمود: ﴿ادْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ خودش هم اینچنین فرمود آیات الهی بعضیهایش برهان است, بعضیهایش جدال احسن است, بعضیهایش موعظه خب تودهٴ مردم که اهل برهان مُتقَن نیستند آنها هم اهل جدال احسن نیستند تودهٴ مردم را باید با موعظه حل کرد وَعظ هم «جذب الخَلق الی الحق» است طوری انسان حرف بزند که عاطفه بپذیرد, دل بپذیرد و آن مقدار گرایشی که در فطرت انسان هست او را همراهی کند. خود قرآن این راهها را طی کرده بعد به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم فرمود شما این سهتا راه را طی بکن وقتی از وجود مبارک امام سؤال میکنند آیا پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) جدال احسن کرد یا نه؟ فرمود بله, برای اینکه خدا وقتی فرمود: ﴿ادْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم﴾ اینها هم در احتجاجاتشان, در خطبههایشان, در خطابههایشان گاهی برهان بود, گاهی جدال احسن بود, گاهی موعظه. خدای سبحان در همین جریان معاد گاهی برهان اقامه میکند و آن این است که انسان ممکنالوجود است و قدرت الهی نامتناهی است خب اگر او ﴿عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ﴾ است و عودِ بعد الفنا هم شیء است خب چگونه خدای سبحان توان آن را نداشته باشد این حکمتش. از باب جدال احسن در ضمن چند آیه میفرماید به مردم بگو شما که قبول دارید خلقت آسمان و زمین از انسان بزرگتر است یک, و اشدّ از انسان است دو, اگر خدا بر اکبر قادر است بر کبیر هم قادر است, اگر خدا بر اشد قادر است بر شدید قادر است این از بالا به پایین, از پایین به بالا وقتی خدای سبحان بر کارِ هَیّن, آسان قادر است بر آسانتر به طریق اُولیٰ این تعبیرات از چند طایفه آیات قرآنی در میآید یکی اینکه آسمان و زمین اکبرند وقتی خدا بر خَلقِ اکبر قادر شد بر معاد, بر اعاده, بر آفرینش انسانِ مُرده که کبیر است نسبت به عالَم و عالم اکبر است به طریق اُولیٰ وقتی آسمانها را توانست بیافریند که اشد است آفرینش انسان بعد از مرگ شدید است اگر او بر اشد قادر است بر شدید به طریق اُولیٰ و اگر انسانِ ابتدایی را که سابقهای نداشت خدا به آسانی خلق کرد برای انسانِ ثانوی یعنی معاد که هم روح موجود است, هم بدن موجود است منتها پراکنده شده اهون است پس به طریق اُولیٰ نسبت به معاد قادر است این سه طایفه آیات را ملاحظه بفرمایید. در همین آیه محلّ بحث فرمود آنها گفتند: ﴿أَءِذَا کُنَّا عِظَاماً وَرُفَاتاً أَءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِیداً﴾ برهان اقامه میکند یعنی جدال احسن ﴿أَوَ لَم یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ قَادِرٌ عَلَی أَن یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ﴾ الآن که اینها مخلوق شدند مثل اینها آینده هم مثل اول است دیگر, دیگر حقیقتِ دیگر که نیستند همه همین حقیقت است دیگر انسان در معاد که دیگر چیز دیگری نیست که همین حقیقت است دیگر ﴿عَلَی أَن نُبَدِّلَ أَمْثَالَکُمْ﴾ هم همین است ﴿عَلَی أَن یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ﴾ این را یقیناً میتواند ﴿وَجَعَلَ لَهُمْ أَجَلاً لاَّ رَیْبَ فِیهِ﴾ مدّتی است که هیچ تردیدی نیست هم برای اینکه یک مدّت معیّنی است که باید بمانند و از این به بعد منقرض میشوند هم بازسازی و نوسازی مسئله قیامت یک فرصت معیّنی دارد که «لا ریب فیه» است منتها ﴿فَأَبَی الظَّالِمُونَ إِلَّا کُفُوراً﴾ این بخشهایی از سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» در همین راستا بود که در بحث دیروز گذشت.
و اما در سُوَری که مربوط به اشد و اکبر و امثال ذلک است در سورهٴ مبارکهٴ «صافات» آیه یازده به بعد این است که ﴿فَاسْتَفْتِهِمْ أَهُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَم مَّنْ خَلَقْنَا إِنَّا خَلَقْنَاهُم مِن طِینٍ لاَّزِبٍ﴾ ما ملائکه را آفریدیم, سماوات و ارض را آفریدیم ﴿بَلْ عَجِبْتَ وَیَسْخَرُونَ ٭ وَإِذَا ذُکِّرُوا لاَ یَذْکُرُونَ﴾ از جریان آفرینش آسمانها به عنوان اکبر یاد کرد در سورهٴ مبارکهٴ «غافر» آیهٴ 57 فرمود: ﴿لَخَلْقُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ أَکْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ وَلکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ﴾ خب آنها از شما بزرگترند اگر شما انسان باشید بله از آسمانها بزرگتری, از زمین بزرگتری ما دربارهٴ آسمانها و زمین نگفتیم ﴿فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ اگر کسی بارِ امانت کِشید و انسان بود ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾ نصیبش شد, ﴿لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ﴾ شد بله این انسان از آسمان بالاتر است, از زمین بالاتر است ما دربارهٴ آنها نگفتیم ﴿فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ دربارهٴ انسان گفتیم, اما اگر کسی ـ معاذ الله ـ آمد زیر همهٴ اینها را آب بست ما به این میگوییم ﴿أُولئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ با این گروه وقتی میخواهیم سخن بگوییم میگوییم آسمان از شما بالاتر است, زمین از شما بالاتر است, کوهها از شما سنگینترند آخر شما به همین جسم دارید مینازید دیگر. آنکه در سورهٴ مبارکهٴ «لقمان» فرمود: ﴿إِنَّکَ لَن تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَلَن تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولاً﴾ همین است دیگر فرمود آخر شما آن معنویت و روحانیت روح را که رها کردی میماند یک مُشت بدن, خب این زمین از تو بالاتر است, کوه از تو بالاتر است این سنگ از تو سنگینتر است ﴿إِنَّکَ لَن تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَلَن تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولاً﴾ خب به چه چیزی مینازید؟ اگر آنکه من گفتم ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾ او مؤمن است و موحّد است و الهی است و متألّه است و از آسمان و زمین بالاتر است و آنجا من گفتم ﴿فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ اگر او نباشد همین آیهٴ 57 سورهٴ مبارکهٴ «غافر» است ﴿لَخَلْقُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ أَکْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ وَلکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «نازعات» آنجا هم فرمود شما به چه چیزی مینازید آیهٴ 27 سورهٴ مبارکهٴ «نازعات» ﴿ءَأَنتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَنَاهَا ٭ رَفَعَ سَمْکَهَا فَسَوَّاهَا ٭ وَأَغْطَشَ لَیْلَهَا وَأَخْرَجَ ضُحَاهَا﴾ خب بله, آن ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی﴾ که من دادم آن امانتی که من دادم اگر آن را حفظ بکنی بله از آسمان و زمین بالاتری ملائکه هم در برابر تو خاضعاند اما اگر آن نباشد و این دهنکجیها باشد خب چه چیزی در میآید همهٴ موجودات از شما بالاترند دیگر. شمایی که منکر مبدأ و معادی, منکر معادید و توحید ربوبی را انکار میکنید اصل خالقیّت را هم قبول دارید بالأخره قبول دارید که طبق آیات سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» که در بحث دیروز خوانده شد این نظام سپهری را خدا آفرید اینها هم از شما بزرگترند آفرینش اینها هم سختتر است کسی که اشد را خلق کرد بر شدید قادر است, کسی که اکبر را خلق کرد بر کبیر قادر است حالا از این طرف کسی که آسان را خلق کرد بر آسانتر به طریق اُولیٰ قادر است بالأخره خلقت اوّلی شما نسبت به خدا آسان است خلقت ثانوی شما برای خدا آسانتر منتها این آسان و آسانتر, اکبر و کبیر, اشد و شدید چون جدال احسن است یک کمبود فکری دارد آن کمبود را هم قرآن جبران کرده ما الآن باید مسئلهٴ هَیّن و اهون را ذکر بکنیم بعد آن کمبود را مطرح کنیم بعد آن ترمیم کمبود را باید مطرح کنیم این سه, چهار مطلب مانده.
پرسش:...
پاسخ: نه, بدن را زنده نمیکند روح را به بدن برمیگرداند نه اینکه بدن را زنده بکند بدن که زنده نمیشود مرگ عبارت از فاصله روح از بدن است دوباره این را وصل میکند اینطور نیست که بدن را زنده بکند بدن را زنده بکند دیگر به ما مربوط نمیشود که ما باید زنده بشویم ما روحی داریم یک بدن, وقتی میمیریم این روح بدن را رها میکند بدن میپوسد دوباره این ارتباط را برقرار میکند که میشویم ما. در سورهٴ مبارکهٴ «روم» به این صورت بیان کرد فرمود آیهٴ 27 سورهٴ مبارکهٴ «روم» ﴿وَلَهُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ کُلٌّ لَّهُ قَانِتُونَ ٭ وَهُوَ الَّذِی یَبْدَأُ الْخَلْقَ﴾ که این هیّن است ﴿ثُمَّ یُعِیدُهُ وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ﴾ خب اینکه ﴿لَمْ تَکُ شَیْئاً﴾ را شیء کرد اینکه الآن هم روح موجود است هم بدن متفرّق شده دیگر مشکلی ندارد که منتها حالا آن کمبود را باید عرض کنیم, خب.
پس ذات اقدس الهی بر اساس جدال احسن چون جدال احسن یک گروه خاص را قانع میکند آن حکمای متألّه را بالأخره کمبودی آنها احساس میکنند آنها را هم باید تربیت کند حالا آنها را دارد تربیت میکند ولی غالباً شما با هر کسی این حرفها را در سخنرانیهایتان, در مقالههایتان با تودهٴ مردم با تودهٴ حوزویان و دانشگاهیان وقتی این حرفها را مطرح میکنید میبینید اصلاً اشکالی در ذهن آنها نمیآید خب وقتی خدا اکبر را میتواند خلق بکند کبیر را به طریق اُولیٰ, اشد را میتواند خلق بکند شدید را به طریق اُولیٰ, هیّن را میتواند خلق بکند اهون را به طریق اُولیٰ اما وقتی به یک حکیم میگویید میبینید این اگر خدا بفرماید ما که اشد را خلق کردیم شدید را هم میتوانیم این تام است, اگر بفرماید اکبر را خلق کردیم کبیر را هم میتوانیم این تام است, اگر بفرماید هیّن را خلق کردیم دیگری هم نزد ما هیّن است این تام است اما اگر بفرماید دیگری نزد ما اهون است این طلیعهٴ اشکال است برای اینکه قدرت نامتناهی هیّن و اهون ندارد, کبیر و اکبر ندارد, شدید و اشد ندارد اگر یک قدرت محدود باشد باید زورآزمایی بیشتری صرف بکند تا یک کار مهمتری را انجام بدهد اما اگر چیزی فقط با اراده کار میکند طبق بیانات نورانی حضرت امیر در نهجالبلاغه فرمود او که با اراده کار میکند با حرکت کار نمیکند الآن شما اراده کنید تصوّر کنید نَمی را در ذهنتان این نَم در ذهن ایجاد شده تصوّر بکنید اقیانوس آرام را که به تنهایی از تمام خشکیهای زمین بیشتر است پیدا شده در ذهنتان اینچنین نیست که اگر چیزی با اراده بخواهد خلق بشود ابزار بخواهد, زحمت بخواهد, خستگی بخواهد, شدید و اشد داشته باشد, کبیر و اکبر داشته باشد علی وزانٍ واحد است در برابر قدرت نامتناهی همه علی وزان واحد متساویة الاقدار و اقدامند حکیم این سؤال را میپرسد که اهون است یعنی چه؟ فوراً خدا برای تربیت او میگوید ما این را برای تفهیم دیگران گفتیم ﴿وَلِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلَی﴾ خدا غریق رحمت کند سیدناالاستاد علامه طباطبایی را شما میبینید این حرفها دیگر در تبیان شیخ طوسی و نمیدانم در مجمعالبیان مرحوم طبرسی و این کتابهای تفسیر اهل سنّت و اینها اصلاً از این حرفها خبری نیست در همین جملهٴ نورانی ﴿وَلِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلَی﴾ سورهٴ مبارکهٴ «روم» ایشان بارها میفرمودند ناظر به آن مطلب است که فرمود: ﴿وَلِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلَی﴾ یعنی این مِثل «سبحان الله» گفتن است آیه 27 سورهٴ مبارکهٴ «روم» این است ﴿وَهُوَ الَّذِی یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ﴾ اگر به ﴿هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ﴾ نفرموده بود خب هیچ سؤالی هم نبود جوابی هم نمیخواست اما چون فرمود: ﴿هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ﴾ فوراً برای تربیت صاحبنظران فرمود: ﴿وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَی فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ ما برای تفهیم شما این را میگوییم ذات اقدس الهی منزّه از آن است که چیزی برای او هَیّن باشد چیزی برای او اهون, چیزی برای او اکبر باشد چیزی برای او کبیر, برای قدرت نامتناهی جمیعالأشیاء علی وِزان واحد است فرمود: ﴿وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَی فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ﴾ حالا که این است میفرماید شما مرتّب استخوانها را میآورید یا جمجمه یا استخوان پا را میآورید میگویید که ﴿مَن یُحْیِی الْعِظَامَ وَهِیَ رَمِیمٌ﴾ برای ما حالا که روشن شد ﴿لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَی﴾ فرمود آنکه نزد شما سنگینتر است و دقیقتر است او را ما هم انجام میدهیم این در سورهٴ مبارکهٴ «قیامت» است که فرمود اینها میگویند که چگونه این استخوانها را خدا بعد از اینکه اینها به صورت پودر در آمده دوباره زنده میکند آیه سه سورهٴ مبارکهٴ «قیامت» این است ﴿أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَ لَّن نَجْمَعَ عِظَامَهُ ٭ بَلَی قَادِرِینَ عَلَی أَن نُّسَوِّیَ بَنَانَهُ﴾ که بعضیها از این غربیها گفتند همین آیه را که شنیدند مسلمان شدند برای اینکه آن روز که سخن از انگشتمُهر و امضا و اینها رسم نبود این امضای خطّی و قلمی بود خب این هم که کاملاً قابل جعل است آنکه قابل جعل نیست این انگشتمُهر است خدای سبحان فرمود این انگشتشان که احدی شبیه دیگری نیست الآن که هفت میلیارد بشر روی زمین زندگی میکنند این حدّاقل 114 میلیارد این سبّابه هست این دوتایشان شبیه هم نیستند این ﴿وَاخْتِلاَفُ الْسِنَتِکُمْ وَأَلْوَانِکُمْ﴾ مربوط به بخش دیگر است «واختلاف بنانکم» مربوط به این است فرمود الآن هر کسی دوتا سبّابه دارد این سبابههایشان شبیه هم نیستند انگشتمُهرها هم شبیه هم نیستند ما این را که هیچ کسی شبیه کسی نیست این را برمیگردانیم چه رسد به استخوان ﴿بَلَی قَادِرِینَ عَلَی أَن نُّسَوِّیَ بَنَانَهُ﴾ غرض آن است که برای قدرت مطلق این سؤال اصلاً فرض ندارد که چیزی کبیر باشد چیزی اکبر, چیزی شدید باشد چیزی اشد, چیزی هیّن باشد چیزی اهون فرمود ما این کار را میکنیم.
اما حالا انسان این انسان ﴿عَلَی أَن یَخْلُقَ﴾ . بعد فرمود شما حالا اما خود انسان ما حقیقتی به انسان عطا کردیم همانطوری که قرآن حقیقتی است که «طرفه بید الله سبحانه و تعالی» است «و الطرف الآخر بأیدیکم» این روح هم اینچنین است شما در بیانات نورانی امام رضا(سلام الله علیه) ملاحظه میکنید میفرماید ارتباط روح مؤمن به ذات اقدس الهی اشدّ از ارتباط شعاع آفتاب است به آفتاب این تشبیه معقول به محسوس است پس یک طرف روحِ ما به همان «یاء» متکلّم بسته است که ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾ ما اگر ارتباطمان را با الله حفظ کردیم این ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ﴾ میشود, این ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ میشود, این ﴿لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ﴾ میشود, این ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾ میشود در نتیجه ﴿قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوْا لآِدَمَ﴾ میشود اما اگر نه, این ارتباط ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی﴾ را ارتباط به «یاء» متکلّمی که به ذات اقدس الهی اشارت دارد او را قطع کردیم یا ضعیف کردیم به این بدن مرتبط کردیم ﴿إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ ٭ فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ﴾ آن «یاء» را رها کردیم به این ضمیر غایب چسبیدیم ﴿فِیهِ﴾ به این بدن گرایش پیدا کردیم بیش از پنجاه آیه در قرآن در مذمّت همین است همین آیه محلّ بحث که انسان قتور است از همین قبیل است آیات دیگری که دارد که انسان جزوع است, هلوع است, منوع است, عجول است ﴿کَانَ الْإِنسَانُ أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلاً﴾ , ظلوم است, جهول است بیش از پنجاه آیه که در مذمّت انسان است به همین برمیگردد اگر به آن سَمت گرایش پیدا کردیم آن همه آیاتی که در فضیلت انسان است شامل انسان میشود اگر نه, به ﴿نَفَخْتُ فِیهِ﴾ انسان به این بدن و طبیعت و طین و دنیا و امثال ذلک گرایش پیدا کرده این بیش از پنجاه آیه است که در مذمّت انسان است یکی از آن آیات فراوان همین آیه محلّ بحث است فرمود شما حالا پیشنهاد دادید که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برای شما چشمه بیاورد ﴿تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الْأَرْضِ یَنْبُوعاً﴾ بر فرض همهٴ این چیزها را داشته باشید باز بخیلید باز چیر دیگر میطلبید این یک, از طرفی هم شما چگونه میگویید که این نبوّت چطور به پیامبر رسیده مگر کلیدش به دست شماست ﴿نَحْنُ قَسَمْنَا بَیْنَهُم مَعِیشَتَهُمْ﴾ هم معیشت دنیایی و مادّی و رزق ظاهری را ما تقسیم میکنیم, هم نبوت و ولایت و خلافت و امامت و عصمت و حجّیت و اینها را که ارزاق معنوی است را هم ما تقسیم میکنیم ﴿نَحْنُ قَسَمْنَا بَیْنَهُم مَعِیشَتَهُمْ﴾ شما اگر کلیددار خزائن الهی باشید میبندید برای اینکه میگویید مبادا تمام بشود چون ﴿کَانَ الْإِنسَانُ قَتُوراً﴾ قتور یعنی بخیل, تقطیر یعنی تضییق انسان طبعاً این است خب این انسانی که فرشتهخوی بود و تبارک الله شامل حالش شد و ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی﴾ بود که اینطور نیست این ﴿نَفَخْتُ فِیهِ﴾ به طبیعت و به علاقهٴ تَن و به حس و به این دنیا وقتی گرایش پیدا کرده این دنبالهٴ روح است که قتور است و هلوع است و منوع وگرنه آن بالای روح که به «یاء» متکلّم وصل است او همچنان منزّه است فرمود: ﴿قُل لَوْ أَنتُمْ تَمْلِکُونَ خَزَائِنَ رَحْمَةِ رَبِّی إِذاً لَأَمْسَکْتُمْ﴾ درِ این مخزن الهی را میبندید نمیگذارید فیض به کسی برسد, چرا؟ ﴿خَشْیَةَ الِأَنفَاقِ﴾ میگویید مبادا تمام بشود «أنفق» یعنی «نَفَد» تمام شد میگویید مبادا تمام بشود خب آخر که تمام شدنی نیست او سرّش این است که ﴿وَکَانَ الْإِنسَانُ قَتُوراً﴾.
اما آن سؤال که ملائکه رفت و آمد میکنند در آسمانها و وجود مبارک پیامبر هم در معراج رفت و آمد کرد آنها خواهان این بودند که همانطوری که ملائکه به طور عادی رفت و آمد میکند وجود مبارک پیامبر هم به طور عادی رفت و آمد بکند حضرت فرمود من به طور عادی که رفت و آمدم در زمین است نه در آسمانها آن کار ملائکه است اگر بخواهم مثل معراج معجزه باشد باید به اذن او باشد برای اینکه من نمیتوانم هر روز بروم آسمان و بیایم که این برابر معراج اذن الهی است و معجزه است هر وقت او خواست میتوانم لذا اینکه گفت ﴿لَن نُّؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ﴾ ناظر به همان مطلب است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
هر کس به حُسن اختیار خودش هدایت شد از هدایتِ پاداشی الهی بهره میبرد
اگر کسی با ابزار عالَم شهادت چیزی را احساس نکرد دلیل بر عدم وجود غیبی آن شیء نیست
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَمَن یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَن یُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُمْ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِهِ وَنَحْشُرُهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَی وُجُوهِهِمْ عُمْیاً وَبُکْماً وَصُمّاً مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ کُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَاهُمْ سَعِیراً ﴿97﴾ ذلِکَ جَزَاؤُهُم بِأَنَّهُمْ کَفَرُوا بِآیَاتِنَا وَقَالُوا أَءِذَا کُنَّا عِظَاماً وَرُفَاتاً أَءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِیداً ﴿98﴾ أَوَ لَم یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ قَادِرٌ عَلَی أَن یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ وَجَعَلَ لَهُمْ أَجَلاً لاَّ رَیْبَ فِیهِ فَأَبَی الظَّالِمُونَ إِلَّا کُفُوراً ﴿99﴾ قُل لَوْ أَنتُمْ تَمْلِکُونَ خَزَائِنَ رَحْمَةِ رَبِّی إِذاً لَأَمْسَکْتُمْ خَشْیَةَ الِأَنفَاقِ وَکَانَ الْإِنسَانُ قَتُوراً ﴿100﴾
چون سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» در مکه نازل شد و عناصر محوری سُوَر مکّی اصول دین بود در این سوره بخشهایی از توحید و همچنین وحی و نبوّت و همچنین معاد مطرح شد بعد از جریان آن تحدّی و طرح معجزات پیشنهادی آنگاه فرمود بالأخره راه باز است هر کس به حُسن اختیار خودش هدایت شد از هدایتِ پاداشی الهی بهره میبرد و هر کس به سوء اختیار خودش بیراهه رفت ذات اقدس الهی بعد از اتمام حجّت او را به حال خود وامیگذارد. کیفیت حشر تبهکاران معاند و منکر اصول دین به این صورت است که ﴿نَحْشُرُهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَی وُجُوهِهِمْ عُمْیاً﴾ و همانطوری که در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» گذشت هر وقت این پوستها, گوشتها سوخت پوستِ جدیدی میرویاند تا جهنّمیها عذاب را بیشتر ادراک کنند ﴿کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَیْرَهَا لِیَذُوقُوا الْعَذَابَ﴾ همان معنا را در اینجا به این صورت فرمود, ﴿کُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَاهُمْ سَعِیراً﴾ چون نار از خود اینهاست و اگر پوست اینها سوخت و گوشت اینها سوخت و به صورت خاکستر در آمد این میشود خَبَتْ نظیر ﴿کُلَّمَا نَضِجَتْ﴾ که در سورهٴ «نساء» آمده این ﴿زِدْنَاهُمْ سَعِیراً﴾ نظیر ﴿بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَیْرَهَا﴾ است که در همان سوره «نساء» آمده.
مطلب بعدی آن است که آنچه که در سخنان نورانی حضرت امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) طبق نقل مرحوم علامه امینی(رضوان الله علیه) در کتاب شریف الغدیر آمد آن شخص کافر خیال میکرد آخرت و برزخ هم مثل دنیاست در دنیا این چنین است که اگر کسی حرارت را احساس نکرد حُکم میکند به نفی حرارت همین برداشتِ باطل را این شخص دربارهٴ برزخ هم داشت که جمجمهٴ سرِ آن کافر را گرفت و دست زد دید سرد است گفت پس در قبر عذابی نیست. وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) از باب تشبیه معقول به محسوس, از باب تشبیه برزخ به عالم طبیعت آن جریان زَنَد و سنگ چخماخ را حاضر کردند در حضور حضرت, حضرت فرمود به این زند و به این سنگ دست بزن میبینی این سنگ و آن زَند گرم نیست داغ نیست بعد وقتی اینها را به هم زد جرقّهای پدید آمد فرمود عدم و وجدان دنیایی دلیل بر عدمِ وجود برزخی نیست عدم وجدانی ظاهری دلیل بر عدم وجود باطنی نیست در درون این سنگِ چخماخ این جرقّه تعبیه شده است گرچه تشبیه لازم نیست در تمام جهات ملحوظ باشد و همین که فیالجمله مطلب را رساند کافی است لازم نیست بالجمله تشبیه مثل اصل مطلب باشد فرمود همانطوری که در این جریان زند و مِسعار, در جریان زند و سنگ چخماخ شما حرارت را نیافته ولی بود و اگر خود سنگ احساس میکرد حرارت را درک میکرد حرارت در درونِ این کافر هست در برزخ و خود این کافر ادراک میکند نه شما, پس عدم احساس دنیایی دلیل عدم وجود برزخی نیست اگر کسی با ابزار عالَم شهادت چیزی را احساس نکرد دلیل بر عدم وجود غیبی آن شیء نیست چون در مکتب قرآن اشیاء تقسیم شدند به غیب و شهادت اگر ما با ابزار عالَم شهادت چیزی را نیابیم بعد از فَحصِ بالغ میتوانیم بگوییم این محسوس نیست و اگر با ابزار حسّی چیزی که مربوط به عالَم غیب است نیافتیم دلیل نیست که این در عالَم غیب هم وجود ندارد حضرت فرمود این در درون این شخص وجود دارد خود این شخص هم الآن دارد میسوزد و ادراک میکند و شما احساس نمیکنید این هم یک مطلب.
اما اینکه در جهنم ثبات نیست چون جهنم از نظر درجهٴ وجودی خیلی نازلتر از بهشت است بهشت به مراتب کاملتر است اینکه میگویند ﴿عِندَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَی﴾ بهشت در آسمان است و جهنم در آسمان نیست با اینکه بساط آسمان در هنگام قیامت برچیده میشود ﴿وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ﴾ این ﴿مَطْوِیَّاتٌ﴾ قبلاً هم معنا شد این طومار را میگویند مَطوی الآن این صفحهٴ کاغذ که همهٴ نوشتههایش مشهود است وقتی انسان این کاغذ را لوله بکند این بساطش برچیده میشود, میشود طومار این را میگویند مَطْوی قیامت اینطور میکند خدا آسمانها را این را طِیّ میکند سهجلد یعنی طومار ﴿یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ﴾ این طومار الآن همهٴ مکتوبات را در خودش دارد دیگر اما بسته است قبلاً باز بود الآن بسته است فرمود روزی میشود که ما این را لوله میکنیم بساط آسمانها را ﴿وَالْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ﴾ اما ﴿وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ﴾ چطور طِی میکنید؟ ﴿یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ﴾ این طومار وقتی لوله شد نوشتهها را همه در خود دارد منتها باز نیست خب این بساطش جمع میشود دیگر آسمانی نمیماند تا بهشت در آسمان باشد جهنم در زمین کلّ این اوضاع عوض میشود یک آسمان دیگری است و یک زمین دیگری که در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» گذشت ﴿یَوْمَ تُبَدُّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ﴾ یعنی «یوم تبدّل السماوات غیر السماوات» سماوات و ارض اوضاعش عوض میشود وضع جهنّم خیلی پایینتر از وضع بهشت است نه پایین مکانی بلکه پایین مَکانت درجهٴ وجودیاش خیلی پَستتر از درجهٴ بهشت است لذا برخی از احکام تغیّر و امثال ذلک در جهنّم هست ولی در بهشت نیست الآن فرشتهها مرتب از عباداتشان لذّت میبرند, مرتّب از اذکار لذّت میبرند, مرتّب از شکر و ثنا و حمد الهی لذّت میبرند بدون سهو و غفلت در همین اوّلین خطبهٴ نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه هست که اینها بدون سهو و غفلت و خواب و امثال اینها سِنهای ندارند, خوابی ندارند, غفلتی ندارند, سهو و نسیانی ندارند دائماً به یاد حقّاند اینها دائم الالتذاذند بدون صَبغ رنج پس میشود انسان دائماً لذّت ببرد ولی بدون صَبغ رنج در دنیا البته ما اینطور نیستیم که ما از آب لذّت ببریم بدون رنجِ تشنگی, خب آدمی که تشنه نشد بخواهد آب بنوشد که از آب خنک لذّت نمیبرد که اگر کسی گرسنه نباشد بخواهد غذا بخورد که از غذا لذّت نمیبرد که لذّت از مأکول و مشروب در دنیا مسبوق به رنج جوع و عطش است ولی در بهشت اینچنین نیست ما در دنیا وقتی از فهمیدن لذّت میبریم که مسبوق به جهل باشد ولی فرشتهها اینچنین نیست دائماً مطلب میفهمند, دائماً به یاد حقّاند بدون صَبغ جهل و سهو و نسیان و دائماً در التذاذند چنین حالتی در بهشت منتها با بدنِ مناسب آن عالم انسان دارد انسان در هیچ عالم بدون بدن نیست این هم یک مطلب لذا در بهشت خستگی نیست در جهنّم خستگی هست.
مطلب دیگر اینکه حرکتْ طلب است طلب با ابدیّت سازگار نیست اگر ما بگوییم حرکتِ مقطعی مبدأ و منتها دارد این ضرورت به شرط المحمول است خب بله, حرکت مقطعی مبدیی دارد و منتهایی دارد اما اصل الحرکه طلب است این یک و هر طلبی مطلوب دارد دو, پس حرکت مطلوب دارد وقتی مطلوب دارد دیگر نِیل به مطلوب دیگر حرکت نمیکند که لذا کلّ جهان به دارالقرار میرسد و از اینکه از بهشت و قیامت به دارالقرار یاد شده است برای اینکه آن مطلوب هر کسی است هر کسی به جایی که میخواست برسد میرسد پس اگر ما بگوییم حرکت مقطعی مبدأ و منتها دارد این ضرورت به شرط محمول است حرکت مقطعی یعنی حرکتی که اول و آخر دارد این حرکتی که اول و آخر دارد اول و آخر داشته باشد میشود ضرورت به شرط محمول اما اصل الحرکة طلب است یک, و مطلب بیمطلوب نمیشود دو, وقتی به مطلوب رسید آرام میگیرد این هم سه, میشود دارالقرار و اگر از دنیا به مَمرّ تعبیر کردند سرّش این است که عالَم, عالم حرکت است, خب.
حالا ما در جریان قرب نوافل و قرب فرایض این به عرض رسید که این سه, چهار مطلب باید ملحوظ باشد در کلمات اصحاب این عنوان فراوان است یک, به عنوان روایت مرسل در بعضی از کتابها هست دو, تطبیق قُرب فرایض به عنوان قضیهٴ جزئیه آنطوری که مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در کتاب شریف توحید نقل کرد دربارهٴ وجود مبارک حضرت امیر که «أنا عین الله», «أنا ید الله», «أنا جنب الله» این رسیده است سه, عمده آن است که روایت مرسل نه, مسند, معتبر همانطوری که دربارهٴ قرب نوافل داریم که هم به طریق صحیح نقل شده, هم به طریق دیگر نقل شده, هم مرحوم کلینی نقل کرده, هم مرحوم صدوق نقل کرده در جوامع روایی اوّلیه ما نقل کردند و میشود او را محور بحث قرار داد آیا چنین روایتی دربارهٴ قرب فرایض وارد شده است یا نه؟ مرسل نه, مسند آن هم در جوامع اوّلی.
اما اینکه گفته شد که ذات اقدس الهی فرمود اینها منکر معادند و ما برهان اقامه کردیم بر اینکه خدا توان اعاده را دارد بله این در موارد زیادی حرف منکران معاد ذکر شده در قرآن کریم خدای سبحان از راههای مختلف پاسخ داد یعنی اینکه فرمود: ﴿ادْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ خودش هم اینچنین فرمود آیات الهی بعضیهایش برهان است, بعضیهایش جدال احسن است, بعضیهایش موعظه خب تودهٴ مردم که اهل برهان مُتقَن نیستند آنها هم اهل جدال احسن نیستند تودهٴ مردم را باید با موعظه حل کرد وَعظ هم «جذب الخَلق الی الحق» است طوری انسان حرف بزند که عاطفه بپذیرد, دل بپذیرد و آن مقدار گرایشی که در فطرت انسان هست او را همراهی کند. خود قرآن این راهها را طی کرده بعد به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم فرمود شما این سهتا راه را طی بکن وقتی از وجود مبارک امام سؤال میکنند آیا پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) جدال احسن کرد یا نه؟ فرمود بله, برای اینکه خدا وقتی فرمود: ﴿ادْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم﴾ اینها هم در احتجاجاتشان, در خطبههایشان, در خطابههایشان گاهی برهان بود, گاهی جدال احسن بود, گاهی موعظه. خدای سبحان در همین جریان معاد گاهی برهان اقامه میکند و آن این است که انسان ممکنالوجود است و قدرت الهی نامتناهی است خب اگر او ﴿عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ﴾ است و عودِ بعد الفنا هم شیء است خب چگونه خدای سبحان توان آن را نداشته باشد این حکمتش. از باب جدال احسن در ضمن چند آیه میفرماید به مردم بگو شما که قبول دارید خلقت آسمان و زمین از انسان بزرگتر است یک, و اشدّ از انسان است دو, اگر خدا بر اکبر قادر است بر کبیر هم قادر است, اگر خدا بر اشد قادر است بر شدید قادر است این از بالا به پایین, از پایین به بالا وقتی خدای سبحان بر کارِ هَیّن, آسان قادر است بر آسانتر به طریق اُولیٰ این تعبیرات از چند طایفه آیات قرآنی در میآید یکی اینکه آسمان و زمین اکبرند وقتی خدا بر خَلقِ اکبر قادر شد بر معاد, بر اعاده, بر آفرینش انسانِ مُرده که کبیر است نسبت به عالَم و عالم اکبر است به طریق اُولیٰ وقتی آسمانها را توانست بیافریند که اشد است آفرینش انسان بعد از مرگ شدید است اگر او بر اشد قادر است بر شدید به طریق اُولیٰ و اگر انسانِ ابتدایی را که سابقهای نداشت خدا به آسانی خلق کرد برای انسانِ ثانوی یعنی معاد که هم روح موجود است, هم بدن موجود است منتها پراکنده شده اهون است پس به طریق اُولیٰ نسبت به معاد قادر است این سه طایفه آیات را ملاحظه بفرمایید. در همین آیه محلّ بحث فرمود آنها گفتند: ﴿أَءِذَا کُنَّا عِظَاماً وَرُفَاتاً أَءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِیداً﴾ برهان اقامه میکند یعنی جدال احسن ﴿أَوَ لَم یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ قَادِرٌ عَلَی أَن یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ﴾ الآن که اینها مخلوق شدند مثل اینها آینده هم مثل اول است دیگر, دیگر حقیقتِ دیگر که نیستند همه همین حقیقت است دیگر انسان در معاد که دیگر چیز دیگری نیست که همین حقیقت است دیگر ﴿عَلَی أَن نُبَدِّلَ أَمْثَالَکُمْ﴾ هم همین است ﴿عَلَی أَن یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ﴾ این را یقیناً میتواند ﴿وَجَعَلَ لَهُمْ أَجَلاً لاَّ رَیْبَ فِیهِ﴾ مدّتی است که هیچ تردیدی نیست هم برای اینکه یک مدّت معیّنی است که باید بمانند و از این به بعد منقرض میشوند هم بازسازی و نوسازی مسئله قیامت یک فرصت معیّنی دارد که «لا ریب فیه» است منتها ﴿فَأَبَی الظَّالِمُونَ إِلَّا کُفُوراً﴾ این بخشهایی از سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» در همین راستا بود که در بحث دیروز گذشت.
و اما در سُوَری که مربوط به اشد و اکبر و امثال ذلک است در سورهٴ مبارکهٴ «صافات» آیه یازده به بعد این است که ﴿فَاسْتَفْتِهِمْ أَهُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَم مَّنْ خَلَقْنَا إِنَّا خَلَقْنَاهُم مِن طِینٍ لاَّزِبٍ﴾ ما ملائکه را آفریدیم, سماوات و ارض را آفریدیم ﴿بَلْ عَجِبْتَ وَیَسْخَرُونَ ٭ وَإِذَا ذُکِّرُوا لاَ یَذْکُرُونَ﴾ از جریان آفرینش آسمانها به عنوان اکبر یاد کرد در سورهٴ مبارکهٴ «غافر» آیهٴ 57 فرمود: ﴿لَخَلْقُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ أَکْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ وَلکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ﴾ خب آنها از شما بزرگترند اگر شما انسان باشید بله از آسمانها بزرگتری, از زمین بزرگتری ما دربارهٴ آسمانها و زمین نگفتیم ﴿فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ اگر کسی بارِ امانت کِشید و انسان بود ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾ نصیبش شد, ﴿لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ﴾ شد بله این انسان از آسمان بالاتر است, از زمین بالاتر است ما دربارهٴ آنها نگفتیم ﴿فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ دربارهٴ انسان گفتیم, اما اگر کسی ـ معاذ الله ـ آمد زیر همهٴ اینها را آب بست ما به این میگوییم ﴿أُولئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ با این گروه وقتی میخواهیم سخن بگوییم میگوییم آسمان از شما بالاتر است, زمین از شما بالاتر است, کوهها از شما سنگینترند آخر شما به همین جسم دارید مینازید دیگر. آنکه در سورهٴ مبارکهٴ «لقمان» فرمود: ﴿إِنَّکَ لَن تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَلَن تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولاً﴾ همین است دیگر فرمود آخر شما آن معنویت و روحانیت روح را که رها کردی میماند یک مُشت بدن, خب این زمین از تو بالاتر است, کوه از تو بالاتر است این سنگ از تو سنگینتر است ﴿إِنَّکَ لَن تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَلَن تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولاً﴾ خب به چه چیزی مینازید؟ اگر آنکه من گفتم ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾ او مؤمن است و موحّد است و الهی است و متألّه است و از آسمان و زمین بالاتر است و آنجا من گفتم ﴿فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ اگر او نباشد همین آیهٴ 57 سورهٴ مبارکهٴ «غافر» است ﴿لَخَلْقُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ أَکْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ وَلکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «نازعات» آنجا هم فرمود شما به چه چیزی مینازید آیهٴ 27 سورهٴ مبارکهٴ «نازعات» ﴿ءَأَنتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَنَاهَا ٭ رَفَعَ سَمْکَهَا فَسَوَّاهَا ٭ وَأَغْطَشَ لَیْلَهَا وَأَخْرَجَ ضُحَاهَا﴾ خب بله, آن ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی﴾ که من دادم آن امانتی که من دادم اگر آن را حفظ بکنی بله از آسمان و زمین بالاتری ملائکه هم در برابر تو خاضعاند اما اگر آن نباشد و این دهنکجیها باشد خب چه چیزی در میآید همهٴ موجودات از شما بالاترند دیگر. شمایی که منکر مبدأ و معادی, منکر معادید و توحید ربوبی را انکار میکنید اصل خالقیّت را هم قبول دارید بالأخره قبول دارید که طبق آیات سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» که در بحث دیروز خوانده شد این نظام سپهری را خدا آفرید اینها هم از شما بزرگترند آفرینش اینها هم سختتر است کسی که اشد را خلق کرد بر شدید قادر است, کسی که اکبر را خلق کرد بر کبیر قادر است حالا از این طرف کسی که آسان را خلق کرد بر آسانتر به طریق اُولیٰ قادر است بالأخره خلقت اوّلی شما نسبت به خدا آسان است خلقت ثانوی شما برای خدا آسانتر منتها این آسان و آسانتر, اکبر و کبیر, اشد و شدید چون جدال احسن است یک کمبود فکری دارد آن کمبود را هم قرآن جبران کرده ما الآن باید مسئلهٴ هَیّن و اهون را ذکر بکنیم بعد آن کمبود را مطرح کنیم بعد آن ترمیم کمبود را باید مطرح کنیم این سه, چهار مطلب مانده.
پرسش:...
پاسخ: نه, بدن را زنده نمیکند روح را به بدن برمیگرداند نه اینکه بدن را زنده بکند بدن که زنده نمیشود مرگ عبارت از فاصله روح از بدن است دوباره این را وصل میکند اینطور نیست که بدن را زنده بکند بدن را زنده بکند دیگر به ما مربوط نمیشود که ما باید زنده بشویم ما روحی داریم یک بدن, وقتی میمیریم این روح بدن را رها میکند بدن میپوسد دوباره این ارتباط را برقرار میکند که میشویم ما. در سورهٴ مبارکهٴ «روم» به این صورت بیان کرد فرمود آیهٴ 27 سورهٴ مبارکهٴ «روم» ﴿وَلَهُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ کُلٌّ لَّهُ قَانِتُونَ ٭ وَهُوَ الَّذِی یَبْدَأُ الْخَلْقَ﴾ که این هیّن است ﴿ثُمَّ یُعِیدُهُ وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ﴾ خب اینکه ﴿لَمْ تَکُ شَیْئاً﴾ را شیء کرد اینکه الآن هم روح موجود است هم بدن متفرّق شده دیگر مشکلی ندارد که منتها حالا آن کمبود را باید عرض کنیم, خب.
پس ذات اقدس الهی بر اساس جدال احسن چون جدال احسن یک گروه خاص را قانع میکند آن حکمای متألّه را بالأخره کمبودی آنها احساس میکنند آنها را هم باید تربیت کند حالا آنها را دارد تربیت میکند ولی غالباً شما با هر کسی این حرفها را در سخنرانیهایتان, در مقالههایتان با تودهٴ مردم با تودهٴ حوزویان و دانشگاهیان وقتی این حرفها را مطرح میکنید میبینید اصلاً اشکالی در ذهن آنها نمیآید خب وقتی خدا اکبر را میتواند خلق بکند کبیر را به طریق اُولیٰ, اشد را میتواند خلق بکند شدید را به طریق اُولیٰ, هیّن را میتواند خلق بکند اهون را به طریق اُولیٰ اما وقتی به یک حکیم میگویید میبینید این اگر خدا بفرماید ما که اشد را خلق کردیم شدید را هم میتوانیم این تام است, اگر بفرماید اکبر را خلق کردیم کبیر را هم میتوانیم این تام است, اگر بفرماید هیّن را خلق کردیم دیگری هم نزد ما هیّن است این تام است اما اگر بفرماید دیگری نزد ما اهون است این طلیعهٴ اشکال است برای اینکه قدرت نامتناهی هیّن و اهون ندارد, کبیر و اکبر ندارد, شدید و اشد ندارد اگر یک قدرت محدود باشد باید زورآزمایی بیشتری صرف بکند تا یک کار مهمتری را انجام بدهد اما اگر چیزی فقط با اراده کار میکند طبق بیانات نورانی حضرت امیر در نهجالبلاغه فرمود او که با اراده کار میکند با حرکت کار نمیکند الآن شما اراده کنید تصوّر کنید نَمی را در ذهنتان این نَم در ذهن ایجاد شده تصوّر بکنید اقیانوس آرام را که به تنهایی از تمام خشکیهای زمین بیشتر است پیدا شده در ذهنتان اینچنین نیست که اگر چیزی با اراده بخواهد خلق بشود ابزار بخواهد, زحمت بخواهد, خستگی بخواهد, شدید و اشد داشته باشد, کبیر و اکبر داشته باشد علی وزانٍ واحد است در برابر قدرت نامتناهی همه علی وزان واحد متساویة الاقدار و اقدامند حکیم این سؤال را میپرسد که اهون است یعنی چه؟ فوراً خدا برای تربیت او میگوید ما این را برای تفهیم دیگران گفتیم ﴿وَلِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلَی﴾ خدا غریق رحمت کند سیدناالاستاد علامه طباطبایی را شما میبینید این حرفها دیگر در تبیان شیخ طوسی و نمیدانم در مجمعالبیان مرحوم طبرسی و این کتابهای تفسیر اهل سنّت و اینها اصلاً از این حرفها خبری نیست در همین جملهٴ نورانی ﴿وَلِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلَی﴾ سورهٴ مبارکهٴ «روم» ایشان بارها میفرمودند ناظر به آن مطلب است که فرمود: ﴿وَلِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلَی﴾ یعنی این مِثل «سبحان الله» گفتن است آیه 27 سورهٴ مبارکهٴ «روم» این است ﴿وَهُوَ الَّذِی یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ﴾ اگر به ﴿هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ﴾ نفرموده بود خب هیچ سؤالی هم نبود جوابی هم نمیخواست اما چون فرمود: ﴿هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ﴾ فوراً برای تربیت صاحبنظران فرمود: ﴿وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَی فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ ما برای تفهیم شما این را میگوییم ذات اقدس الهی منزّه از آن است که چیزی برای او هَیّن باشد چیزی برای او اهون, چیزی برای او اکبر باشد چیزی برای او کبیر, برای قدرت نامتناهی جمیعالأشیاء علی وِزان واحد است فرمود: ﴿وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَی فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ﴾ حالا که این است میفرماید شما مرتّب استخوانها را میآورید یا جمجمه یا استخوان پا را میآورید میگویید که ﴿مَن یُحْیِی الْعِظَامَ وَهِیَ رَمِیمٌ﴾ برای ما حالا که روشن شد ﴿لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَی﴾ فرمود آنکه نزد شما سنگینتر است و دقیقتر است او را ما هم انجام میدهیم این در سورهٴ مبارکهٴ «قیامت» است که فرمود اینها میگویند که چگونه این استخوانها را خدا بعد از اینکه اینها به صورت پودر در آمده دوباره زنده میکند آیه سه سورهٴ مبارکهٴ «قیامت» این است ﴿أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَ لَّن نَجْمَعَ عِظَامَهُ ٭ بَلَی قَادِرِینَ عَلَی أَن نُّسَوِّیَ بَنَانَهُ﴾ که بعضیها از این غربیها گفتند همین آیه را که شنیدند مسلمان شدند برای اینکه آن روز که سخن از انگشتمُهر و امضا و اینها رسم نبود این امضای خطّی و قلمی بود خب این هم که کاملاً قابل جعل است آنکه قابل جعل نیست این انگشتمُهر است خدای سبحان فرمود این انگشتشان که احدی شبیه دیگری نیست الآن که هفت میلیارد بشر روی زمین زندگی میکنند این حدّاقل 114 میلیارد این سبّابه هست این دوتایشان شبیه هم نیستند این ﴿وَاخْتِلاَفُ الْسِنَتِکُمْ وَأَلْوَانِکُمْ﴾ مربوط به بخش دیگر است «واختلاف بنانکم» مربوط به این است فرمود الآن هر کسی دوتا سبّابه دارد این سبابههایشان شبیه هم نیستند انگشتمُهرها هم شبیه هم نیستند ما این را که هیچ کسی شبیه کسی نیست این را برمیگردانیم چه رسد به استخوان ﴿بَلَی قَادِرِینَ عَلَی أَن نُّسَوِّیَ بَنَانَهُ﴾ غرض آن است که برای قدرت مطلق این سؤال اصلاً فرض ندارد که چیزی کبیر باشد چیزی اکبر, چیزی شدید باشد چیزی اشد, چیزی هیّن باشد چیزی اهون فرمود ما این کار را میکنیم.
اما حالا انسان این انسان ﴿عَلَی أَن یَخْلُقَ﴾ . بعد فرمود شما حالا اما خود انسان ما حقیقتی به انسان عطا کردیم همانطوری که قرآن حقیقتی است که «طرفه بید الله سبحانه و تعالی» است «و الطرف الآخر بأیدیکم» این روح هم اینچنین است شما در بیانات نورانی امام رضا(سلام الله علیه) ملاحظه میکنید میفرماید ارتباط روح مؤمن به ذات اقدس الهی اشدّ از ارتباط شعاع آفتاب است به آفتاب این تشبیه معقول به محسوس است پس یک طرف روحِ ما به همان «یاء» متکلّم بسته است که ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾ ما اگر ارتباطمان را با الله حفظ کردیم این ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ﴾ میشود, این ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ میشود, این ﴿لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ﴾ میشود, این ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾ میشود در نتیجه ﴿قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوْا لآِدَمَ﴾ میشود اما اگر نه, این ارتباط ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی﴾ را ارتباط به «یاء» متکلّمی که به ذات اقدس الهی اشارت دارد او را قطع کردیم یا ضعیف کردیم به این بدن مرتبط کردیم ﴿إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ ٭ فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ﴾ آن «یاء» را رها کردیم به این ضمیر غایب چسبیدیم ﴿فِیهِ﴾ به این بدن گرایش پیدا کردیم بیش از پنجاه آیه در قرآن در مذمّت همین است همین آیه محلّ بحث که انسان قتور است از همین قبیل است آیات دیگری که دارد که انسان جزوع است, هلوع است, منوع است, عجول است ﴿کَانَ الْإِنسَانُ أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلاً﴾ , ظلوم است, جهول است بیش از پنجاه آیه که در مذمّت انسان است به همین برمیگردد اگر به آن سَمت گرایش پیدا کردیم آن همه آیاتی که در فضیلت انسان است شامل انسان میشود اگر نه, به ﴿نَفَخْتُ فِیهِ﴾ انسان به این بدن و طبیعت و طین و دنیا و امثال ذلک گرایش پیدا کرده این بیش از پنجاه آیه است که در مذمّت انسان است یکی از آن آیات فراوان همین آیه محلّ بحث است فرمود شما حالا پیشنهاد دادید که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برای شما چشمه بیاورد ﴿تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الْأَرْضِ یَنْبُوعاً﴾ بر فرض همهٴ این چیزها را داشته باشید باز بخیلید باز چیر دیگر میطلبید این یک, از طرفی هم شما چگونه میگویید که این نبوّت چطور به پیامبر رسیده مگر کلیدش به دست شماست ﴿نَحْنُ قَسَمْنَا بَیْنَهُم مَعِیشَتَهُمْ﴾ هم معیشت دنیایی و مادّی و رزق ظاهری را ما تقسیم میکنیم, هم نبوت و ولایت و خلافت و امامت و عصمت و حجّیت و اینها را که ارزاق معنوی است را هم ما تقسیم میکنیم ﴿نَحْنُ قَسَمْنَا بَیْنَهُم مَعِیشَتَهُمْ﴾ شما اگر کلیددار خزائن الهی باشید میبندید برای اینکه میگویید مبادا تمام بشود چون ﴿کَانَ الْإِنسَانُ قَتُوراً﴾ قتور یعنی بخیل, تقطیر یعنی تضییق انسان طبعاً این است خب این انسانی که فرشتهخوی بود و تبارک الله شامل حالش شد و ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی﴾ بود که اینطور نیست این ﴿نَفَخْتُ فِیهِ﴾ به طبیعت و به علاقهٴ تَن و به حس و به این دنیا وقتی گرایش پیدا کرده این دنبالهٴ روح است که قتور است و هلوع است و منوع وگرنه آن بالای روح که به «یاء» متکلّم وصل است او همچنان منزّه است فرمود: ﴿قُل لَوْ أَنتُمْ تَمْلِکُونَ خَزَائِنَ رَحْمَةِ رَبِّی إِذاً لَأَمْسَکْتُمْ﴾ درِ این مخزن الهی را میبندید نمیگذارید فیض به کسی برسد, چرا؟ ﴿خَشْیَةَ الِأَنفَاقِ﴾ میگویید مبادا تمام بشود «أنفق» یعنی «نَفَد» تمام شد میگویید مبادا تمام بشود خب آخر که تمام شدنی نیست او سرّش این است که ﴿وَکَانَ الْإِنسَانُ قَتُوراً﴾.
اما آن سؤال که ملائکه رفت و آمد میکنند در آسمانها و وجود مبارک پیامبر هم در معراج رفت و آمد کرد آنها خواهان این بودند که همانطوری که ملائکه به طور عادی رفت و آمد میکند وجود مبارک پیامبر هم به طور عادی رفت و آمد بکند حضرت فرمود من به طور عادی که رفت و آمدم در زمین است نه در آسمانها آن کار ملائکه است اگر بخواهم مثل معراج معجزه باشد باید به اذن او باشد برای اینکه من نمیتوانم هر روز بروم آسمان و بیایم که این برابر معراج اذن الهی است و معجزه است هر وقت او خواست میتوانم لذا اینکه گفت ﴿لَن نُّؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ﴾ ناظر به همان مطلب است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است