- 602
- 1000
- 1000
- 1000
تاریخ بعثت و عصر ظهور، جلسه پنجاه و سوم
سخنرانی حجت الاسلام علیرضا پناهیان با موضوع «تاریخ بعثت و عصر ظهور»، جلسه پنجاه و سوم، سال 1401
معمولاً گفته میشود که «اسلام هم بُعد فردی دارد و هم بُعد اجتماعی دارد» این حرف خیلی بر زبانها جاری است و در جای خودش، حرف درستی هم هست. ولی اگر بخواهیم دقیق نگاه کنیم باید بگوییم: اسلام فقط بُعد فردی دارد و رابطۀ بین انسان و خدا را میخواهد تنظیم بکند اما انسان الّا و لابد در مسیر سلوک الیالله باید از جامعه عبور کند یعنی شما برای خودسازیتان باید از متن جامعهپذیری، اجتماعیشدن و احساس مسئولیت دربارۀ جامعه عبور کنید و الّا نفس خودتان را از بدیها پاک نخواهید کرد.
لذا از یک زاویه، میتوانیم بگوییم که اسلام برای تنظیم رابطۀ بین انسان و خدا آمده است. این حرف درست است ولی آیا کسی میتواند رابطۀ خودش با خدا را بدون در نظر گرفتن خلق درست بکند؟ ابداً. یعنی جامعه در متن و ذات این دین فردی هست، جامعه در ذات سلوک و تقرب فرد الیالله، حضور دارد. فرد باید از جامعه عبور کند و امتحاناتش را در متن جامعه پس بدهد.
آنهایی که در مسجد جمع میشوند ولی برای اینکه اخلاقشان بههم نریزد، رابطۀشان با خدا بههم نخورد، دچار دوستی و دشمنیها نشوند، دچار غیبت نشوند و...، ارتباطشان را با بقیه قطع میکنند و در مسجد تعاونی راه نمیاندازند، آنها سرِ خودشان را کلاه میگذارند. اینها هنوز رابطۀشان با خدا برقرار نشده است. آنها میخواهد با وارد نشدن در متن جامعه، رابطۀشان با خدا لطمه نخورد درحالیکه این رابطه، خیالی است. رابطۀ واقعی با خداوند وقتی برقرار است که شما وارد جمع بشوی، تعاونی راه بیندازی، در جریان کارها، برادران دینیات را تحمل بکنی، مشکلاتشان را برطرف بکنی، عیبهای آنها را به خودت بگیری، خوبیهای خودت را به برادران دینیات نسبت بدهی، آنوقت رابطۀ با خدا شکل میگیرد، بدون حضور در جامعه، هنوز رابطه با خدا شکل نگرفته است که تو میخواهی رابطهات با خدا بههم نخورد!
پس اولاً ما باید تلقّیمان را از دین اصلاح کنیم و ثانیاً باید سبک زندگیمان را تغییر بدهیم. حداقلّ زندگی جمعی این است که مثلاً مردمان یک مسجد، اعضای یک گروه و یک تشکیلات هستند. من میروم در این مسجد نماز میخوانم یا به این هیئت میروم یعنی من عضو این گروه هستم. حداقلّ باید اعضای این گروهها با همدیگر ارتباط داشته باشند و با هم زندگی کنند. فرض میکنیم فعلاً نمیتوانیم کار اقتصادی کنیم و تعاونی مصرف مشترک بین شرکتکنندگان در هیئات و مساجد یک شهر راه بیندازیم ولی حداقلّ ارتباط این است که در همان موضوعات و امور فرهنگی با همدیگر آشنا باشند، حالِ همدیگر را بپرسند، با هم سلام و علیک بکنند، در شبکۀ اجتماعی، یک گروه تشکیل بدهند، اظهارنظر کنند، به هم محبت کنند، تولد همدیگر را تبریک بگویند و... اگر شما میخواهی روابط اجتماعی کلاً آسیب نداشته باشد اصلاً چرا در شهر زندگی میکنی؛ خُب به کوه و صحرا برو!
معمولاً گفته میشود که «اسلام هم بُعد فردی دارد و هم بُعد اجتماعی دارد» این حرف خیلی بر زبانها جاری است و در جای خودش، حرف درستی هم هست. ولی اگر بخواهیم دقیق نگاه کنیم باید بگوییم: اسلام فقط بُعد فردی دارد و رابطۀ بین انسان و خدا را میخواهد تنظیم بکند اما انسان الّا و لابد در مسیر سلوک الیالله باید از جامعه عبور کند یعنی شما برای خودسازیتان باید از متن جامعهپذیری، اجتماعیشدن و احساس مسئولیت دربارۀ جامعه عبور کنید و الّا نفس خودتان را از بدیها پاک نخواهید کرد.
لذا از یک زاویه، میتوانیم بگوییم که اسلام برای تنظیم رابطۀ بین انسان و خدا آمده است. این حرف درست است ولی آیا کسی میتواند رابطۀ خودش با خدا را بدون در نظر گرفتن خلق درست بکند؟ ابداً. یعنی جامعه در متن و ذات این دین فردی هست، جامعه در ذات سلوک و تقرب فرد الیالله، حضور دارد. فرد باید از جامعه عبور کند و امتحاناتش را در متن جامعه پس بدهد.
آنهایی که در مسجد جمع میشوند ولی برای اینکه اخلاقشان بههم نریزد، رابطۀشان با خدا بههم نخورد، دچار دوستی و دشمنیها نشوند، دچار غیبت نشوند و...، ارتباطشان را با بقیه قطع میکنند و در مسجد تعاونی راه نمیاندازند، آنها سرِ خودشان را کلاه میگذارند. اینها هنوز رابطۀشان با خدا برقرار نشده است. آنها میخواهد با وارد نشدن در متن جامعه، رابطۀشان با خدا لطمه نخورد درحالیکه این رابطه، خیالی است. رابطۀ واقعی با خداوند وقتی برقرار است که شما وارد جمع بشوی، تعاونی راه بیندازی، در جریان کارها، برادران دینیات را تحمل بکنی، مشکلاتشان را برطرف بکنی، عیبهای آنها را به خودت بگیری، خوبیهای خودت را به برادران دینیات نسبت بدهی، آنوقت رابطۀ با خدا شکل میگیرد، بدون حضور در جامعه، هنوز رابطه با خدا شکل نگرفته است که تو میخواهی رابطهات با خدا بههم نخورد!
پس اولاً ما باید تلقّیمان را از دین اصلاح کنیم و ثانیاً باید سبک زندگیمان را تغییر بدهیم. حداقلّ زندگی جمعی این است که مثلاً مردمان یک مسجد، اعضای یک گروه و یک تشکیلات هستند. من میروم در این مسجد نماز میخوانم یا به این هیئت میروم یعنی من عضو این گروه هستم. حداقلّ باید اعضای این گروهها با همدیگر ارتباط داشته باشند و با هم زندگی کنند. فرض میکنیم فعلاً نمیتوانیم کار اقتصادی کنیم و تعاونی مصرف مشترک بین شرکتکنندگان در هیئات و مساجد یک شهر راه بیندازیم ولی حداقلّ ارتباط این است که در همان موضوعات و امور فرهنگی با همدیگر آشنا باشند، حالِ همدیگر را بپرسند، با هم سلام و علیک بکنند، در شبکۀ اجتماعی، یک گروه تشکیل بدهند، اظهارنظر کنند، به هم محبت کنند، تولد همدیگر را تبریک بگویند و... اگر شما میخواهی روابط اجتماعی کلاً آسیب نداشته باشد اصلاً چرا در شهر زندگی میکنی؛ خُب به کوه و صحرا برو!
تاکنون نظری ثبت نشده است