- 668
- 1000
- 1000
- 1000
هنر بهتر زیستن، جلسه پنجاه و ششم
سخنرانی از حجت الاسلام سید علیرضا تراشیون با موضوع «هنر بهتر زیستن»، جلسه پنجاه و ششم،(برنامه سمت خدا) سال 1400
بحث سازگاری و مدارا شاید یکی از ارکان مهم یک زندگی متعادل باشد. یعنی اگر ما در زندگی مدارا را یا سازگاری را کنار بزنیم با یک خانوادهی پر تنش مواجه میشویم. یعنی قطعا دعواها، درگیریهای کلامی، ناراحتی ها، دلخوری ها، در خانهای که در آن مدارا وجود نداشته باشد شاید واقعا مفهومی نخواهد داشت.
در روایات هم وقتی ما نگاه میکنیم میبینیم در میان کلمات معصومین علیهم السلام دربارهی مدارا مطالب فراوانی گفته شده است و آن روایت زیبای نبی مکرم اسلام که میفرماید مدارا نصف ایمان است و مهربانی و بالاخره آن خُلق خوب هم بخش دیگر آن است که میتواند زندگی را انشاءالله جلو ببرد. این مدارا هم فقط نه در خانواده گاهی اوقات در دایرههای بعدی هم باید وجود داشته باشد یعنی فامیل، اقوام، محیط کار. ما اگر عیبی را در فردی ببینیم و با هر عیبی روی آدمها بخواهیم به جنگ آنها برویم یا نه بگوییم ما میخواهیم همه عیوب مردم را اصلاح بکنیم قطعا یک کنش و واکنشهای نامطلوبی را در زندگیهای ما مشاهده میکنیم.
لذا یک جاهایی نیاز به یک چشمپوشی وجود دارد، یک جاهایی نیاز به این است که آدم برخی از رفتارهای طرف مقابل خودش را بپذیرد ولی ما یک خط قرمزی داریم. چون معمولا رفتارهای آدمها میتوانیم به دو دستهی کلی تقسیم کنیم. یک دسته آن دسته رفتارهایی است که مقبول خداوند متعال نیست و خلاف شرع است، خلاف اخلاقیات است. یک بخشی از آن ممکن است نه با ویژگیهای ما سازگاری ندارد و من خوشم نمیآید، من دوست دارم فردی اینطوری باشد. بعد هم ممکن است طرف مقابل واقعاً کار خلاف شرعی هم نمیکند یک جایی حتی میخواهیم بگوییم که یک خطاهایی که طرف مقابل ممکن است انجام بدهد ولی در اختیار خودش نباشد مثلاً فشار فکری زیادی بر او وارد است به او سلام میکنیم اصلاً حواسش نیست و جواب نمیدهد.
یا وارد خانه میشود به خاطر آن فشارهایی که بر او دارد تحمیل میشود بد خُلقی ممکن است بکند. ما نمیخواهیم مهر تأیید بر بد خُلقی بزنیم ولی اینکه الان ما بگوییم تو بد خُلقی کردی و جوابهای تو هم هوی است من هم با تو بد خُلقی میکنم و من هم میروم یک نصف روز باهات قهر میکنم که حالیت کنم بد خُلقی چقدر بد است. این آن وقت نتیجه چی میشود؟ نتیجه این میشود که دائم این تنشها در زندگی به وجود میآید.
مدارا یک نوع همان سازگاری منطقی آن چیزی که میتواند نتیجهی آن منفعت بالاخره زندگی ما را به دنبال داشته باشد. یا حالا به تعبیر عرفی بگوییم یک جایی ما میآییم با یک رفتاری یک بدتری را از خودمان دور میکنیم. ممکن است یک بدی را تحمل کنیم برای اینکه در دام بدتر گرفتار نشویم. اینها شکلی از مدارا است چون ممکن است اگر من ورود پیدا کنم مثلاً بچهای یک موقعی یک لیوانی را شکاند کار او خوب نیست ولی من میدانم با بچه باید مدارا کرد. الان اگر به آن سخت گرفتم و دعوایش کردم، تنبیه کردم دفعهی بعد علاوه بر اینکه این لیوان را میشکند یک دروغ هم روی آن میگذارد میگوید من نشکاندم چرا؟ چون ما آنجا با او مدارا نکردیم مثلاً حالا لیوان شکست حالا قدیمیها چقدر حکیمانه گاهی اوقات توی رفتارهایشان با فرزندان مواجه میشدند. مثلاً یک چیزی میشکاند بچه میگفت بلا بود، بلا دور شد یعنی میدید تازه بچه یک حس خوبی هم پیدا میکرد که من بلا را از این زندگی دور کردم. یعنی هیچ حس بدی نداشت دفعهی بعد هم اگر احیاناً میشکست خیلی ابایی نداشت بگوید من نشکاندم میگفت آره شکست و بلا رو دور کردم.
ولی الان میبینیم یک چیزی میشکاند گوش او را میگیریم و دعواش میکنیم بعد میبینیم پنهان کاری میکند، دروغ گویی، پشت بند آن میآید، خود بچه اضطراب میگیرد، رفتارهای او پرخاشگرانه میشود. چرا؟ چون ما آنجا بین بد و بدتر، بدتر را در اصل انتخاب کردیم مسیر را غلط رفتیم. در حالی که نه حالا یک زیان مالی دیده بودیم میشد چشم پوشی کرد و از آن گذشت و این جنس مداراست که ما میگوییم یعنی قرار است همچین اتفاقی بیفتد.
در زندگی زن و شوهری هم همینطور است ممکن است همسر من یک موقع یک خطایی میکند حالا این جنس خطا ممکن است مختلف باشد رفته یک چیزی خریده است خیلی گران خریده است، یک چیزی را خراب کرده است، یک موقعی دیر آمده است با رفقایش رفته بوده بیرون من اگر اینجا مدارا نکنم دفعهی بعد ممکن است این اتفاق بیفتد به علاوهی چند مشکل دیگر، پنهان کاری کنار آن بیاید و دروغ گویی کنار آن بیاید، لجبازی کنار آن بیاید گاهی اوقات حتی بیوفایی و خیانت کنار آن بیاید. ولی وقتی نه من اینجا آمدم مدارا کردم البته ما همیشه میگوییم مدارای هوشمندانه باید داشت یعنی چی مدارای هوشمندانه؟ یعنی من اینجا این بچه لیوان را که شکاند بعد مینشینم فکر میکنم که چی شد واقعاً این لیوان شکسته شد، نکند بچهی من بی نظم است که همه چیز را همینطوری تو دست و پا رها میکند و برایش مهم نیست. و لذا بیایم روی نظم او کار کنم یعنی این میتواند زمینهای بشود که دیگر آن اتفاق نیفتد. آقا هم چرا میرود سراغ رفقایش؟ من اینجا الان مدارا میکنم ولی فکر میکنم ببینم واقعاً ریشهی این دیر آمدن چیست؟ ممکن است وارد محیط خانواده میشود نحوهی برخورد من، مواجههی من با او خوب نبوده است، محیط خانه و محیطی که بتواند به آن آرامش بدهد نبوده است و لذا اگر یک سری تمهیداتی را در خانه خودم بیاندیشم منجر میشود که این مرد دیگر آن رفیق بازی را کنار بگذارد و همراهی بکند. ولی یک موقعی شما میبینید مقابله با او میکنید، رفیق باز است بعد معتاد هم میشود. یعنی اتفاق بدتری رخ میدهد پس قرار است ما با مدارا یک کار خوبی را رقم بزنیم یعنی آن سازگاری اتفاق بیفتد. در عین حال از قِبل آن یک حل مسئله هم شکل بگیرد.
بحث سازگاری و مدارا شاید یکی از ارکان مهم یک زندگی متعادل باشد. یعنی اگر ما در زندگی مدارا را یا سازگاری را کنار بزنیم با یک خانوادهی پر تنش مواجه میشویم. یعنی قطعا دعواها، درگیریهای کلامی، ناراحتی ها، دلخوری ها، در خانهای که در آن مدارا وجود نداشته باشد شاید واقعا مفهومی نخواهد داشت.
در روایات هم وقتی ما نگاه میکنیم میبینیم در میان کلمات معصومین علیهم السلام دربارهی مدارا مطالب فراوانی گفته شده است و آن روایت زیبای نبی مکرم اسلام که میفرماید مدارا نصف ایمان است و مهربانی و بالاخره آن خُلق خوب هم بخش دیگر آن است که میتواند زندگی را انشاءالله جلو ببرد. این مدارا هم فقط نه در خانواده گاهی اوقات در دایرههای بعدی هم باید وجود داشته باشد یعنی فامیل، اقوام، محیط کار. ما اگر عیبی را در فردی ببینیم و با هر عیبی روی آدمها بخواهیم به جنگ آنها برویم یا نه بگوییم ما میخواهیم همه عیوب مردم را اصلاح بکنیم قطعا یک کنش و واکنشهای نامطلوبی را در زندگیهای ما مشاهده میکنیم.
لذا یک جاهایی نیاز به یک چشمپوشی وجود دارد، یک جاهایی نیاز به این است که آدم برخی از رفتارهای طرف مقابل خودش را بپذیرد ولی ما یک خط قرمزی داریم. چون معمولا رفتارهای آدمها میتوانیم به دو دستهی کلی تقسیم کنیم. یک دسته آن دسته رفتارهایی است که مقبول خداوند متعال نیست و خلاف شرع است، خلاف اخلاقیات است. یک بخشی از آن ممکن است نه با ویژگیهای ما سازگاری ندارد و من خوشم نمیآید، من دوست دارم فردی اینطوری باشد. بعد هم ممکن است طرف مقابل واقعاً کار خلاف شرعی هم نمیکند یک جایی حتی میخواهیم بگوییم که یک خطاهایی که طرف مقابل ممکن است انجام بدهد ولی در اختیار خودش نباشد مثلاً فشار فکری زیادی بر او وارد است به او سلام میکنیم اصلاً حواسش نیست و جواب نمیدهد.
یا وارد خانه میشود به خاطر آن فشارهایی که بر او دارد تحمیل میشود بد خُلقی ممکن است بکند. ما نمیخواهیم مهر تأیید بر بد خُلقی بزنیم ولی اینکه الان ما بگوییم تو بد خُلقی کردی و جوابهای تو هم هوی است من هم با تو بد خُلقی میکنم و من هم میروم یک نصف روز باهات قهر میکنم که حالیت کنم بد خُلقی چقدر بد است. این آن وقت نتیجه چی میشود؟ نتیجه این میشود که دائم این تنشها در زندگی به وجود میآید.
مدارا یک نوع همان سازگاری منطقی آن چیزی که میتواند نتیجهی آن منفعت بالاخره زندگی ما را به دنبال داشته باشد. یا حالا به تعبیر عرفی بگوییم یک جایی ما میآییم با یک رفتاری یک بدتری را از خودمان دور میکنیم. ممکن است یک بدی را تحمل کنیم برای اینکه در دام بدتر گرفتار نشویم. اینها شکلی از مدارا است چون ممکن است اگر من ورود پیدا کنم مثلاً بچهای یک موقعی یک لیوانی را شکاند کار او خوب نیست ولی من میدانم با بچه باید مدارا کرد. الان اگر به آن سخت گرفتم و دعوایش کردم، تنبیه کردم دفعهی بعد علاوه بر اینکه این لیوان را میشکند یک دروغ هم روی آن میگذارد میگوید من نشکاندم چرا؟ چون ما آنجا با او مدارا نکردیم مثلاً حالا لیوان شکست حالا قدیمیها چقدر حکیمانه گاهی اوقات توی رفتارهایشان با فرزندان مواجه میشدند. مثلاً یک چیزی میشکاند بچه میگفت بلا بود، بلا دور شد یعنی میدید تازه بچه یک حس خوبی هم پیدا میکرد که من بلا را از این زندگی دور کردم. یعنی هیچ حس بدی نداشت دفعهی بعد هم اگر احیاناً میشکست خیلی ابایی نداشت بگوید من نشکاندم میگفت آره شکست و بلا رو دور کردم.
ولی الان میبینیم یک چیزی میشکاند گوش او را میگیریم و دعواش میکنیم بعد میبینیم پنهان کاری میکند، دروغ گویی، پشت بند آن میآید، خود بچه اضطراب میگیرد، رفتارهای او پرخاشگرانه میشود. چرا؟ چون ما آنجا بین بد و بدتر، بدتر را در اصل انتخاب کردیم مسیر را غلط رفتیم. در حالی که نه حالا یک زیان مالی دیده بودیم میشد چشم پوشی کرد و از آن گذشت و این جنس مداراست که ما میگوییم یعنی قرار است همچین اتفاقی بیفتد.
در زندگی زن و شوهری هم همینطور است ممکن است همسر من یک موقع یک خطایی میکند حالا این جنس خطا ممکن است مختلف باشد رفته یک چیزی خریده است خیلی گران خریده است، یک چیزی را خراب کرده است، یک موقعی دیر آمده است با رفقایش رفته بوده بیرون من اگر اینجا مدارا نکنم دفعهی بعد ممکن است این اتفاق بیفتد به علاوهی چند مشکل دیگر، پنهان کاری کنار آن بیاید و دروغ گویی کنار آن بیاید، لجبازی کنار آن بیاید گاهی اوقات حتی بیوفایی و خیانت کنار آن بیاید. ولی وقتی نه من اینجا آمدم مدارا کردم البته ما همیشه میگوییم مدارای هوشمندانه باید داشت یعنی چی مدارای هوشمندانه؟ یعنی من اینجا این بچه لیوان را که شکاند بعد مینشینم فکر میکنم که چی شد واقعاً این لیوان شکسته شد، نکند بچهی من بی نظم است که همه چیز را همینطوری تو دست و پا رها میکند و برایش مهم نیست. و لذا بیایم روی نظم او کار کنم یعنی این میتواند زمینهای بشود که دیگر آن اتفاق نیفتد. آقا هم چرا میرود سراغ رفقایش؟ من اینجا الان مدارا میکنم ولی فکر میکنم ببینم واقعاً ریشهی این دیر آمدن چیست؟ ممکن است وارد محیط خانواده میشود نحوهی برخورد من، مواجههی من با او خوب نبوده است، محیط خانه و محیطی که بتواند به آن آرامش بدهد نبوده است و لذا اگر یک سری تمهیداتی را در خانه خودم بیاندیشم منجر میشود که این مرد دیگر آن رفیق بازی را کنار بگذارد و همراهی بکند. ولی یک موقعی شما میبینید مقابله با او میکنید، رفیق باز است بعد معتاد هم میشود. یعنی اتفاق بدتری رخ میدهد پس قرار است ما با مدارا یک کار خوبی را رقم بزنیم یعنی آن سازگاری اتفاق بیفتد. در عین حال از قِبل آن یک حل مسئله هم شکل بگیرد.
تاکنون نظری ثبت نشده است