- 753
- 1000
- 1000
- 1000
هنر بهتر زیستن، جلسه چهل و پنجم
سخنرانی حجت الاسلام سید علیرضا تراشیون با موضوع «هنر بهتر زیستن»، جلسه چهل و چهل و پنجم،(برنامه سمت خدا) سال 1400
بحثی را مطرح کردیم برای این که ورود پیدا بکنیم به بحث شادی در زندگی و گفتیم یک سری عواملی وجود دارد در زندگی که ممکن است خانواده را ناشاد بکند. گاهی اوقات خود این ها منجر بشود به یک سری مشکلات درون خانه و خانواده و من جمله اشاره کردیم به این که یک پدیده ی تلخی گاهی اوقات در خانواده ها به وجود می آید به نام طلاق پنهان، طلاق خاموش، یا طلاق عاطفی یا به تعبیر قرآن کراهت عاطفی در خانواده شکل می گیرد. نشانه هایی را بیان کردیم. علل و عواملش را هم ما در برنامه ی گذشته بیان کردیم و بعد من پیامک ها را که می دیدم خیلی از خانواده های محترم به دنبال راهکارهایی بودند هم برای پیشگیری و احیاناً اگر خانواده ای دچار این مشکل شده است چگونه بتواند از آن برون رفت داشته باشد.
خانواده خیلی لطافت ها و ظرافت ها در آن وجود دارد. ما هیچ وقت بین زن و شوهر نباید ناامیدی ایجاد بکنیم. یعنی آن از جنسی است که این گلیم را می شود از آب بیرون کشید، ماهی تازه را می شود گرفت. یعنی خانواده همیشه این ظرفیت در آن وجود دارد که حتی اگر تا لبه ی پرتگاه رفته است آن را برگردانیم، مشکلش را حل کنیم. حتی من گاهی اوقات به شوخی در جلسات برای خانم ها و آقایان دارم می گویم. می گویم جنس خانواده این است که حتی اگر شما از آن پرتگاه هم افتادید می شود قبل از این که به زمین بخورید شما را برگردانند، فیلم را برگرداند. جنس خانواده این است. و این لطف الهی است. دلیلش هم این است که معنای ارتباط عاطفی بین زن و شوهر را خدا گذاشته است، یعنی سنگ بنای اول درست است. ما در روایت هم داریم، این که خداوند متعال می فرماید این دختر و پسر را محبت و مهر را من در دلشان انداختم. دیگر بقیه کارها را ما باید جلو ببریم، یعنی خود دخترها و پسرها، زن ها و شوهرها، که کار ان شاءالله به خیر تمام بشود و زندگی سامان بگیرد. اما این که حالا ما چه کار بکنیم اگر این سردی بین زن و شوهر اتفاق افتاده است ما این زندگی را ببریم به سمت یک گرمایی، ببریم به سمت یک اصلاحی، که ان شاءالله آن کارکرد اصلی در خانواده شکل بگیرد. من تعدادی راهکار می خواهم امروز عرض بکنم. ببینید برای برون رفت از طلاق عاطفی یا طلاق خاموش اولین راهکار گفتگو است. من همیشه می گوییم سعی بکنیم باب گفتگو را نبندیم. اجازه بدهیم گفتگو اتفاق بیفتد بین ما، حتی اگر عین آن دیگ بخار یا زودپزی که دیدید گاهی اوقات بخار در آن جمع می شود ممکن است آن شدت اولیه خیلی سخت باشد. گاهی اوقات سوپاپ این زودپزها که فعال می شود اول آدم می ترسد، جا می خورد، یک ترسی شکل می گیرد. ممکن است حتی گفتگو هم اولش این جوری باشد، گفتگوی ناامید کننده باشد. اما بدانیم آن مبنا چون از اول درست بوده است محبت را خدا در دل ما قرار داده است، این بالاخره فعال که می شود آرام می شود. فلذا این باب گفتگو در زندگی هیچ وقت نباید مسدود بشود. من همیشه می گویم بدترین کار در یک خانواده این است که به همدیگر اجازه صحبت کردن ندهیم. دیگر من نمی خواهم حرف تو را بشنوم، خسته شدم از بس که حرف تو را شنیدم. این را می گوییم غلط است. این بدانیم راه چاره نیست، یعنی این جمله خودش یعنی این که دامن زدن به آن تخریب در محیط خانواده. باید بشنویم. ببینید ویژگی پیامبر همین بود، پیامبر گرامی اسلام اذن بود، گوش بود، شنونده بود، می شنید. وقتی ما می گوییم پیامبر اذن بود می دانید یعنی چه؟ یعنی افراد می رفتند پیش پیامبر، سخت ترین یا شاید پر مشکل ترین مشکلاتشان را برای پیامبر بیان می کردند، پیامبر هم با صبوری می شنیدند. اصلاً نکاتی بود که ممکن بود فرد جلوی آینه نتواند به خودش بگوید ولی می رفت به پیامبر می گفت. حتی برای خودش نمی تواند واگویه کند ولی به پیامبر گرامی اسلام این ها را می رفت بیان می کرد و پیامبر می شنید. همه اهل بیت همین طور بودند، اذن بودند. من می گویم در محیط خانه اگر می خواهی برون رفت از طلاق عاطفی داشته باشیم اول حرف همدیگر را بشنویم. من یک سوالی را از بینندگان خوبمان، خانم ها و آقایان، بپرسم. اگر گاهی اوقات مشکلاتی داشته باشیم و به همدیگر بگوییم بهتر است یا نگوییم؟ مطمئن هستم قریب به اتفاق بینندگان خوبمان می گویند که بگوییم بهتر است. از خدا بخواهیم که ظرفیت شنیدنش را هم به ما بدهد. مثلاً یک موقع طرف می آید به زنش می گوید، خانم به آقا می گوید، مثلاً از دست تو ناراحت هستم تو خیلی آدم بدی هستی. صبوری کنیم، نه این که سریع نقطه جوش ما بزند بالا، من بد هستم یا آن باجناق فلان فلان شده ام که دارد پدر خواهرت را درمی آورد. رها کنیم، حالا این جا پای باجناق و دیگران را وسط نکشیم.
یک نکته ای را شهید مطهری در این کتاب نظام حقوقی زن در اسلام دارند که می گویند گاهی اوقات این جملات را وقتی زن و شوهر می گویند این ها دارند برای بقای خانواده می گویند، این نیست که بخواهند فروپاشی اتفاق بیفتد. یعنی اگر خانمی به همسرش می گوید مثلاً من از تو دلگیرم، از تو خوشم نمی آید، نه این که بگوید تمام. می خواهد برای این در مراحل بعدی راهکار هم بگوید. ولی ما چه کار می کنیم؟ تا می گوید از تو بدم می آید سریع کات می کنیم، از من بدت می آید، برو دیگر با من حرف نزن. می رود در اتاق و در را می بندد. نه، اجازه بده. نمی دانم حالا این تجربه را من یک موقعی این جا گفتم یا نه. ما در مشاوره ها یک لمی داریم، یک فوت کوزه گری داریم، که می گوییم مشاور موفق مشاوری است که شنونده ی خوبی باشد. بعد شنونده ی خوب یعنی چه؟ مثلاً شما می بینید یک خانم و آقایی به مشاوره می آید، می گوید همسر من بداخلاق است. مشاور نباید بگوید نگه دار، حالا برای بداخلاقی اش شروع به نسخه پیچیدن کنیم. می گوید اشکالات دیگرش را هم بگو. یعنی اول بگذارد آن فرد حرف هایش را بزند، تخلیه بشود. اصلاً ما می گوییم که در فرایند مشاوره یکی از بخش های مهم این است که طرق مقابل بتواند همه ی حرف هایش را بیان کند، اشکالات را بگوید، مشکلاتش را بیان کند. لذا پیش هم می آید. مثلاً یک موقعی یک بزرگواری آمده بود با یک سررسیدی، خانمی بود. مشکلاتش را شوهرش را شروع به گفتن کرد. من یادم است شاید 3 یا 4 جلسه ی 40 دقیقه ای ایشان وقت گرفت که فقط مشکلات با شوهرش را بگوید. همین جوری شروع کرد به شمردن، شمردن، ما هم تیترهایش را می نوشتیم. من یادم است شاید 32 یا 34 مشکل از شوهرش من تیتر کردم. تعبیرم این است یعنی از شوهرش دیو ساخت. تمام که شد گفتم خواهر بزرگوار، گفت البته حاج آقا یک چیزی بگویم، مرد بدی نیست. یعنی عبور کرده است.
یعنی ببینید الان دارد به خوبی هایش می رسد. بالاخره ما زن و مردها خوبی های زیادی در حق همدیگر داشتیم، ولی گاهی اوقات این بدی مثل یک لایه ی چرک، مثل یک لایه ی دودآلود، غبارآلود، می آید روی خوبی ها را می گیرد. ما می گوییم بگذار از این عبور بکند که خوبی های آن زیر دیده بشود. البته فوت و فن باید داشته باشیم که گاهی اوقات این طور نباشد ولی وقتی به مشکل می افتیم همین است. باید اجازه بدهیم. من در هفته گذشته یک اشاره ای کردم و گفتم این نگران کننده است که امروز زوج ها میانگین ارتباط کلامی شان کم شده است به همین دلیل است. یعنی شما هر وقت در خانه ای دیدید که ارتباط کلامی دارد رو به افول می آورد باید نگرانش بشوید. لذا باید خودمان هم احیا کنیم. من یک نکته ای را محضر آقایان و خانم های بزرگوار عرض بکنم و آن نکته این است که هیچ وقت دنبال یک منجی از بیرون برای زندگی مان نباشیم. یعنی حالا فکر کنیم قرار است یک کسی بیاید بگوید بنشینید دوتایی با همدیگر حرف بزنید. نه، خودتان، یعنی خودتان باید هوای زندگی تان را داشته باشید. هیچ کسی هم نسبت به زندگی دلسوزتر از زن و شوهر به زندگی نیست. خودشان باید این دلسوزی را داشته باشند. پس اولین راهکار این است که باب گفتگو را باز بکنیم. اصلاً یک جایی ممکن است محیط بیرون خانه، گاهی اوقات خانم و آقا می خواهند صحبت کنند نمی توانند. بچه ها هستند، به تعبیری که به کار می بردیم تا می آیند صحبت کنند یک کله ی سوم هم می آید. اتفاقاً می دانید، گاهی اوقات علت وجود مشکلات و تعمیق مشکلات در زندگی ما خود بچه ها هستند چون خود بچه ها گاهی اوقات مانع گفتگوی پدر و مادر هستند. پدر و مادر می خواهند یک حرف هایی به همدیگر بزنند، ناراحتی دارند، دلخوری دارند، نمی خواهند بچه هایشان بشنوند، همواره در خودشان می ریزند. لذا این جا ما باید حتماً مدیریت مکانی هم داشته باشیم که ببینیم کلاممان را کجا، کجا برویم بچه ها نباشند.
چه زمانی بگوییم، چگونه بگوییم و کجا بگوییم. یعنی این سه تا را باید حتماً دقت بکنیم. گاهی اوقات واقعاً حیف است. فرهنگ سازی که می گویم باید در جامعه باشد این است. این شده است مثلاً حالا خانم شاغل یا آقای شاغل مثلاً یک موقع یک مرخصی بگیرند برای این که حرف های همدیگر را بشنوند. یعنی ما این ها را فرهنگ سازی نکردیم. فکر می کنیم مرخصی دور از جان یا باید استعلاجی باشد برای بیماری، یا تفریحی مسافرتی باشد. نه، گاهی اوقات باید ما برای بحران های زندگی بگذاریم. یعنی الان استعلاجی تر از این است که نمی توانیم با هم حرف بزنیم. باید برویم برای طلب علاج زندگی مان مرخصی بگیریم و بیاییم با همدیگر صحبت بکنیم. گاهی اوقات من به برکت مباحث خانواده دیدم که برخی از خانواده ها وقتی می نشینند با همدیگر صحبت می کنند، همین عبارت ها را می شنوند و باور هم دارند چقدر سبک می شوند. زندگی واقعاً سبک می شود. من این را بگویم، حرف نزده شاید بار کردنش و حمل کردنش سنگین تر از این بارهای معمولی باشد. یعنی همین جوری جلو می رویم، حرف های نزده داریم و همواره سنگین تر می شویم و این ها آسیب هم می زند. پس یک؛ باب گفتگو را در زندگی مان باز کنیم.
حالا این را باید واقعاً ببینیم. من حس می کنم که این خواستن هم هست ولی بیشتر ندانستن وجود دارد، نمی دانند چه کار بکنند. یعنی چه کسی است که نخواهد زندگی اش خوب بشود. یعنی شما باورتان نمی شود، گاهی اوقات زن و شوهر همدیگر را تهدید به طلاق می کنند برای این که زندگی شان خوب بشود. بعد می بینند متاسفانه زندگی خوب نمی شود، طلاق می گیرد. یعنی می گوید من به این بگویم طلاق که بیاید منت من را بکشد، می گویم طلاق که به من بیشتر فکر کند. آن غد بازی و غرور نمی توانند آن را برگردانند، یعنی این از حرفش کوتاه نمی آید، او هم از حرفش کوتاه نمی آید. و ما چقدر در این زمینه ها میانجی گری کردیم و جواب هم داده است. جالب این است. می گوید نه حاج آقا، من می خواهم پای این زندگی باشم ولی الان می خواهم کم نیاورم. شما وساطت کردید چشم. ما هم حاضر هستیم، یعنی در این زمینه ها آدم وساطت های خوب است. پس یک؛ باب گفتگو باید باز باشد. نکته دوم؛ ریشه مشکل را ما باید پیدا بکنیم که حل بکنیم. می خواهم حالا این ریشه دوم را به عنوان راهکار هم عرض بکنم. گاهی اوقات ما بیش از اندازه گوشمان به دهان مردم است. ببینید یک نکته ای در خانواده ها وجود دارد، این ها را هم بررسی های پژوهشی می گوید. می گوید عوامل آسیب رسان به خانواده بخشی از آن از بیرون خانه است، دیگران دارند این دامن را می زنند. من همیشه می گویم که اجازه دهیم زندگی مان را خودمان قضاوت بکنیم، دیگران زندگی ما را قضاوت نکنند. حالا یک خاطره ای در این زمینه بگویم یعنی چه. یک موقع یک جوانی آمد گفت برای ما بعد از ایام عید یک پیامکی آمد که تست شخصیت مثلاً نیم بها. ما به خانم گفتیم بد نیست حالا که ارزان می گیرند برویم دو تایی یک تستی بدهیم. می گفت رفتیم دادیم و وقتی نتیجه تست آمد آن تست گر رو کرد به ما گفت شما در زندگی مشکل ندارید؟ گفتیم نه، الحمدلله. گفت ولی این نشان می دهد شما در زندگی یک مشکلی دارید. می گفت آقای تراشیون، این خودش یک مشکل شد که ما حتماً یک مشکلی داریم ولی خودمان نمی فهمیم، و ممکن است این یک جای دیگر سر بزند. می گفت شروع کردیم حالا مشکل یابی در زندگی مان. می گفت زندگی خوبمان دارد خراب می شود. شما ببینید، این یعنی آسیب بیرون. یکی دیگر دارد از بیرون زندگی خوب ما را قضاوت می کند. این تست ها که وحی مُنزَل نیست، ممکن است مثلاً یک جایی تو خوب جواب ندادی که او در تحلیلش اشتباه کرده است. چون واقعاً خود این جواب دادن ها مهم است. فلذا می خواهم بگویم که گاهی اوقات اجازه ندهیم دیگران زندگی ما را قضاوت کنند. مثلاً می بینی یک کسی از بیرون نگاه می کند می گوید شما با خانمت مشکل نداری؟ می گوییم نه الحمدلله . می گوید ولی هر دفعه من تو را می بینم گرفته هستی. حالا شاید اصلاً چهره ی این این جوری است، مدل چهره اش این جوری است. بعد می بینید این در زندگی خره می اندازد که چرا چهره ی من این جوری است، نکند خانم من دارد یک کاری می کند.
القا، تلقین، روی آدم اثرگذار است. فلذا اجازه ندهیم. من همیشه می گویم که هیچ کسی حق ندارد در زندگی ما دخالت کند، حتی پدر مادرهایمان. باید باب این دخالت را ببنیدم. بعد می بینیم این ها تحت عنوان توصیه، گاهی اوقات نصیحت، دلسوزی، زندگی هایی را از هم می پاشند. یک سری کارها را واقعاً نکنیم، اجازه ندهیم. مثلاً مثال می گویم. طرف می گوید حقوق شوهرت چقدر است. مادرزن است، مادرشوهر است، خواهرزن است، خواهرشوهر است. هر کسی است. من می گویم اجازه می دهید این ها چون حریم زندگی خودمان است خودمان بدانیم. می گوید ناراحت می شود، می گویم ناراحت هم برایش خوب است، عیب ندارد ناراحت بشود. ما ورود ندیم دیگران را که بعد از حقوق شروع بشود، حالا چگونه خرج می کنید، خیلی شوهرت ولخرج است که این جوری خرج می کند. یعنی با همین پرسیدن حقوق باب دخالت و مداخله را در زندگی باز می کنیم، از جانب هر کسی باشد. و من به بزرگ ترها هم می گویم، ببینید ما به جای این که ورود پیدا بکنیم و یک دلسوزی های بی جا بکنیم برویم مشکلات خودمان را حل بکنیم. من شرمنده هستم به بزرگ ترها این را می گویم. مثلاً به این دخترخانم می گوییم تو درس زندگی ات را از چه کسی یاد می گیری که این قدر در زندگی ات مشکل داری؟ می گوید از مادرم. بعد خودش یک مقدار جلوتر می گوید که واقعیت مادرم هم با پدرم 30 سال است دارد زندگی می کند روز خوش نداشته است. اگر مادر بود اول زندگی خودش را حل می کرد. این می خواهد برای تو نسخه بپیچد! یک موقعی یک جوانی آمده بود پیش من، بنده خدا حالا این تا تهش شنیدنی است. می گفت حاج آقا یک چیزی می خواهم بگویم رویم نمی شود. گفتم هر جوری صلاح می دانی. یک مقدار رفت جلوتر و گفت واقعیتش زنم من را می زند. گفتم می زند تو چه کار می کنی؟ گفت یک مقدار که می زند می گویم دیگر خانم بس است. حالا دلایلی هم داشت. بعد من خانم ایشان را خواستم، آمد. اول نگفتم که چرا شوهرت را می زنی. شروع کردم به صحبت کردن، یک جایی گفتم شنیدم دست روی آقایتان هم بلند می کنید. دیگر این جا شروع کرد خود آن خانم به گریه کردن، گفت بله حاج آقا. گفتم چرا؟ گفت من در یک خانواده ای بودم که روزی نبود که مادرم کتک نخورد، بعد مادرم به من نصیحت کرد اگر می خواهی خوشبخت بشوی مثلاً باید شوهرت را بزنی و نگذاری که او روی تو دست بلند کند، تو باید پیش دستی کنی. می گفت دیگر همین شد که شد. بعد حالا این ضمنش ماجراهای دیگری هم دارد، دیگر اجازه بفرمایید من نگویم. بعد من به او گفتم تو الان خوشبخت هستی؟ با همان گریه گفت من هم بدبخت تر از مادرم شدم. این همان مداخله می شود. آن مادر هم ممکن است از سر دلسوزی این را می گوید. مثال، پدرخانم یک مقدار خساست دارد. برای مادرخانم خرج نکرده است، بعد حالا می خواهد دخترش را عروس کند اولین چیزی که به او یاد می دهد می گوید وارد زندگی شدی اول کارت شوهرت را بگیر تا گرم است، بگیر که مثل من بدبخت نشوی. این مسیر را دارد غلط می رود. بعد می بینی ورود پیدا می کند این را می گوید هم خودش یک عمری بدبخت بوده است هم دخترش را یک عمری بدبخت می کند. من عرضم این است که ما سعی بکنیم، ما حالا یک جمله ی نوآورانه می خواهم بگویم، شاید سخت هم باشد. امیدوارم بتوانم آن را پرورش بدهم. آقای شریعتی، همیشه تجربه ها خوب نیست که ما فکر کنیم حالا چون تجربه داشته است و ما هم از تجربه او استفاده کنیم موفق می شویم. گاهی اوقات تجربه باید یک پشتوانه ی عقلی، معرفتی، دانشی، داشته باشد تا ما بتوانیم به آن عمل کنیم. نه این که ما فکر کنیم حالا یک عمری زندگی کرده است یک تجریه ای به دست آورده است حالا این را به ما انتقال بدهد حتماً ما هم موفق می شویم. یا حتی مدل ها. چون می دانید آدم ها موجودات پیچیده ای هستند، ممکن است من در زندگی خودم جواب داده باشد ولی در زندگی این با آن شخصیتی که همسرش دارد جواب ندهد. برای همین باید حتماً یک پشتوانه ی معرفتی، دانشی، عقلانی، داشته باشد. حتی سن و سال هایمان، حتی مدل زندگی هایمان. قدیم با الان گاهی اوقات فرق می کند، مدل ها تفاوت می کند. به نظر من این باب دخالت ها را ببندیم، بزرگ ترها ورود پیدا نکنند تحت عنوان این که ما داریم نصیحت می کند. اشکالی ندارد، یک موقعی نصیحت بکنیم ولی اختیار را به او بدهیم که خودش انتخاب بکند. گاهی اوقات حتی ما بزرگ ترها چه خوب است که دست بچه هایمان را بگذاریم در دست یک افراد خبره، توانمند، که بتوانند مشورت خوبی بدهند، یک شخص ثالثی در این زمینه ورود پیدا بکند غیر از ما. چون ما حتی در حوزه مشاوره هم می گوییم.می گوییم ما مشاورین حتی برای بچه های خودمان و همسران خودمان یا نزدیکان خودمان ممکن است مشاورین خوبی نباشیم. چرا؟ چون ممکن است احساسات ما نسبت به فرزندمان، نسبت به همسرمان، نسبت به دیگران، دخیل باشد، ممکن است این اتفاق بیافتد که من این موارد را هم دیدم در برخی از افراد که آدم گاهی اوقات احساس خطر می کند که منفعت طلبانه من دارم نکته ای را می گویم، بی طرف نمی گویم. لذا برای همین می گوییم که افرادی باشند توانمند، افرادی باشند خبره، از آن ها آدم برود مشورت بگیرد. این کمک را بکنیم. پدر و مادر همان جایگاه پدر و مادری شان را داشته باشند، الگوهای خوبی برای فرزندانشان باشند، کمک کارهای خوبی برای فرزندانشان باشند، ولی ورود به آن جنبه هایی که ممکن است یک مداخله ی غلطی باشد به زندگی می دانیم آسیب می زند. حالا یک نمونه ی تربیتی هم در حوزه فرزندان بگویم. گاهی اوقات جنسش این جوری است که می گوییم آسیب می زند. مثلاً ممکن است الان بچه ما سر سفره لیوان آبی را ریخت. پدرش هم به اشتباه یکی در گوشش زد، مادر هم جلوی بچه می گوید چرا بچه را می زنی، نشنیدی آقای تراشیون می گوید بچه ها را تنبیه بکنید بچه ها دارای اختلالات روحی و رفتاری وجنسی می شوند، می خواهی فردا بچه ات هزارتا مشکل پیدا کند. ما می گوییم این حرف مادر یک مداخله غلط است، ولو دارد حرف درستی می زند ولی این که این جا الان جلوی بچه داری بابا را پایین می آوری و خردش می کنی که تو مثلاً نمی فهمی، سرت نمی شود، دیگران می فهمند، این غلط است.
حتی گاهی اوقات در بحث ها هم داریم، در این مقایسه ها، به رخ کشیدن ها، این خرد کردن شخصیت ها، طلاق عاطفی را می آورد. یک موقعی ما در یکی از جلسات مشاوره یک خانمی می گفت که بله حاج آقا، مثلاً ما برنامه سمت خدا را که می نشینیم می بنینیم گاهی اوقات به همسرم می گویم که ببین ماشاءالله این حاج آقای فرحزاد ببین چه حرف های خوبی می زند، یاد بگیر. می گوید ایشان برای خودش می زند. می گویم خواهر بزرگوار، شما الان داری مقایسه می کنی، او دارد این حرف ها را کنار تو می شنود دیگر لازم نیست یک چیزی بگوییم که او را به لج بیندازیم. خصوصاً یک جاهایی که می دانیم به نفع خودمان است، مثلاً این را گوش بده، این الان با تو است.
به صورت طبیعی. یا یک کسی باید حضرت آیت الله العظمی بهجت باشد که این جوری هم می گوییم خیلی با طمانینه بپذیرد، خود ساخته باشد، ولی گاهی اوقات می بینیم ما نیستیم، بنده خودم نیستم. یعنی من را با یک شخص دیگر مقایسه کنید ممکن است به من بر بخورد. و این ها را باید حتماً توجه بکنیم که چگونه. لذا این مداخلات گاهی اوقات بزرگ ترها آسیب می زند. لذا ما می خواهیم از طلاق عاطفی دور بشویم اولین کاری که بکنیم راه نفوذ دیگران را به زندگی مان ببندیم و آن مسائلی که مربوط به خودمان است برویم از افراد توانمند، حتی اشکالی ندارد من از این سمتی اش را قائل هستم. گاهی اوقات مثلاً ما می دانیم در این زمینه دایی ما خیلی خوش فهم است، عموی ما خیلی خوش فهم است، برویم با او مشورت بکنیم. اشکال ندارد. ولی این که دیگران را اجازه بدهیم در زندگی ما مداخله بکنند و دخالت بکنند باید راهش را ببندیم چون این ها آسیب می رساند. و این می تواند پیشگیری بکند از آن طلاق عاطفی در زندگی ما ان شاءالله. این نکته دوم بود. اما نکته سوم دوز و سطح عواطف را در خانه افزایش بدهیم. زن و شوهر یک مقدار بیشتر به هم محبت بکنند. ما یکی از اتفاقات خوبی که در زندگی مشترک می تواند بیافتد و این را اسمش را خداوند متعال و اهل بیت در کلمات نورانی شان به ما دادند این است که بین زن و شوهر محدودیت عاطفی وجود ندارد که بگوییم این محدودیت است، این جا نه این جوری دیگر نمی توانند به همدیگر محبت کنند. نه، واقعاً وقتی آدم نگاه می کند، می بیند تمام حریم ها، تمام مرزهای عاطفی، برای زن و شوهر برداشته شد. یعنی حتی من می خواهم به فرزندم محبت بکنم محدودیت دارم، مثلاً می گوید دختر بچه ات به 7-8 سالگی رسید دیگر حق نداری لب او را ببوسی، تو دیگر محدودیت داری. نمی توانی دیگر این جوری به او محبت بکنی، محدودیت داری. ولی خداوند متعال بین زن و شوهر محدودیت ندارد. چون دلیل هم دارد. چون این ها هر چه محبت هایشان عمیق تر باشد، خالصانه تر باشد، این می تواند نظام خانواده را مستحکم بکند. حالا نمی دانم بینندگان بزرگوارمان این حرف من را قبول دارند یا نه، این که می خواهم عرض بکنم. ما می گوییم که هر چه زن و شوهر استحکامشان در خانواده بیشتر بشود لایه های بیرونی هم مستحکم تر می شود.
یعنی وقتی زن و شوهر باهمدیگر با یکدیگر خیلی خوب باشند بچه هایشان هم خوب می شوند، پدر مادرها هم به این ها همگراتر هستند، خواهر برادرها هم همین طور. یعنی شما می بینید انگار این هسته ی مرکزی جذبه اش دیگران را هم بیشتر به خود جذب می کند. ولی اگر یک فروپاشی این جا اتفاق بیفتد، بچه ها آسیب می بینند، خانواده ها آسیب می بینند، خواهر برادرها آسیب می بینند.
فلذا ما باید این را مستحکم کنیم. لذا خداوند هم رویکرد نسبت به خانواده همین است، یعنی توصیه هایی که به خانواده ها می کند این انسجام هسته ی مرکزی است، یعنی زن و شوهر با همدیگر بهتر باشند. یکی از چیزهایی که می تواند انسجام ایجاد بکند محبت است. آن چیزی که الان در طلاق عاطفی یا آن کراهت عاطفی که تعبیر قرآنی است، اولین چیزی که اتفاق می افتد این است که محبت کم بشود. ما می گوییم دوباره این را زیاد کنیم، جملات عاطفی. می گوید حاج آقا سخت است، ما مدتی است به همدیگر جملات عاطفی نگفتیم. می گویم اتفاقاً الان باید شروع بکنید، ولو شده با یک پیامک برای همسر. بالاخره این استیکرها هم که خنده ای، گلی، برای همسرتان بفرستید، استیکرهای محبت آمیز برای یکدیگر بفرستید. یعنی شروع بکنید. آثارش را هم می بینید، حتی اولش اگر طرف مقابل مقاومت کرد. ما یک موقعی در مشاوره به خانم گفتیم امروز که سفره نهار را می اندازی یک گلدان هم از روی میز بردار بگذار وسط سفره. رفت هفته بعد که آمد گفت حاج آقا گذاشتم، همسرم تو ذوق من زد، گفت این علف ها چیست این وسط گذاشتی. گفتم همین خوب شد. یعنی احساس کرد که متفاوت شده است، حالا او بلد نبوده است چگونه بگوید. چون می دانید، خیلی مواقع ما آسیب هایی که در زندگی مان می بینیم دلیلش این نیست که طرف مقابلمان را دوست نداریم، بلد نیستیم بگوییم. مثلاً خانم می گفت من به استقبال همسرم دوان دوان رفتم پایم به فرش گیر کرد افتادم، دیدم همسرم می گوید مگر کور هستی نمی بینی. گفتم او عاشقت است که این را می گوید، بلد نیست. بچه می خورد زمین می زنیم به سرش که چرا جلویت را نمی بینی، نه این که بچه را دوست نداریم، اصلاً اعصابمان خرد شده است که بچه مان زمین خورده است ولی بلد نیستیم چگونه با او همدردی بکنیم. ممکن است بچه هم آن جا ناراحت بشود، حق هم دارد ناراحت بشود. به آن خانم گفتم هیچ نگران نباشد. دوباره تکرار کن. یعنی بالاخره طرف مقابل نرم می شود، بالاخره این آب به این شفافیت وقتی روی سنگی می چکد بالاخره این سنگ را سوراخ می کند، راه خودش را باز می کند. زمان بر هست ولی نتیجه ده است.
پس این محبت را شروع بکنیم، زن و شوهر به همدیگر محبت کنند. حالا من یک سوالی از شما دارم.
می تواند گاهی اوقات سطحی باشد تا آن عمق برسد، اشکالی هم ندارد. یعنی گاهی اوقات ممکن است من الان برایم سخت است به شوهرم یا زنم بگویم تو را دوست دارم. می گوییم بگو ولو برایت سخت است، ولو سطحی است، ولی مطمئن باش این به تدریج عمیق می شود.
تمرین و تلقین و بالاخره حتی آثار تربیتی روی خودمان دارد. چون یک تعبیری در حوزه ی تربیت وجود دارد، می گویند خود تکرار نتیجه اش باور است. یعنی من وقتی به یک نفر همواره می گویم من از تو بدم می آید ولو بدم نیاد بالاخره بدم می آید. این گفتن تاثیر دارد. گفتن محبت هم همین است. و ما می گوییم جنس محبت، جنس عواطف، جنسی است که اثر می گذارد. بالاخره خارها، گل می شود. یعنی می خواهم بگویم این را باید در زندگی شروع بکنیم خصوصاً جاهایی که طلاق عاطفی است. این هم مهارت برون رفت است دیگر، یکی بگوید من نمی توانم بگویم، می گوییم نگویی در همین وضعیت می مانی.
که یک موردش همین است که آدم گاهی اوقات خلاف میلش حتی عمل کند، خلاف درونش عمل کند. یک قانونی در خانواده وجود دارد، ما خیلی مواقع مصلحت را باید ترجیح بدهیم به منفعت فردی. یعنی الان ببینید مصلح خانواده چیست، باید آن را حفظ بکنیم ولو منفعت فردی من این است که برایم سخت است که بگویم دوستت دارم. می گوییم بگو، اشکالی ندارد. پس این هم یک نکته که تمرین بکنیم و واقعاً هم آثار خودش را می گذارد. گاهی اوقات یک سری چیزها را باور نداریم که محبت کردن. مثلاً می گوید من خیلی به این محبت کردم، ولی نتیجه ندیدم. می گویم همان نقطه ای که حس می کنی نتیجه نداده است اگر ادامه بدهی یک مرتبه می بینی به نتیجه می رسی. ولی ما یک جایی قطع می کنیم این نقطه را. ما خودمان در مباحث تربیتی، حالا من چون قدیم تر کارهای تربیتی میدانی بیشتر انجام می دادم، بالاخره مربی بودیم، معلم بودیم، با بچه ها بودیم. یک جایی می دیدم یک دانش آموز خیلی سخت است، رهایش نمی کردم. بعد می بینی اتفاقات زیبایی افتاد. برخی از این ها هنوز که هنوز است مثلاً بنده شاید از 19 سالگی معلمی کردم. یادم نمی رود هیچ وقت آقای شریعتی، اولین جلسه ای که سرکلاس درس رفتم آن سال ها کلاس علوم انسانی بود که قرار بود بروم درس بدهم. هنوز محاسن من درنیامده بود. دانش آموزها فکر کردند همکلاسی جدیدشان هستم، گفتند برو آن جا بنشین، آن جا جای خالی هست. برخی از آن ها باورتان می شود هنوز که هنوز است با من ارتباط دارند و با همدیگر دوست هستیم، دوست های خانوادگی. یعنی این استمرار، یعنی کسانی که من فکر نمی کردم تغییری در این ها ایجاد بشود بالاخره خدا باید این تغییر را ایجاد کند، ما وسیله هستیم، ما باید کار خودمان را بکنیم و خسته هم نشویم. لذا این «فَاستَقُمُوا» این جا معنا پیدا می کند، «کَما اُمِرت». یعنی این جا باید این استقامت باشد، بالاخره همین جوری به ما امر شده است. کارمان را بکنیم، نتیجه را خدا می دهد. واقعاً یک جایی در عین ناامیدی می بیند الحمدلله ، چقدر خوب شد، چقدر زود برگشت. پس این محبت را هم به عنوان یک اصل برای برگشت زندگی ها تمرین بکنیم. محبت هم می دانید نیاییم سر طرف منت بگذاریم. حالا گفتم چهار بار هم بگوییم دوستت داریم ببینیم عوض می شوی یا نه، زندگی خوب می شود یا نه. یعنی این ها تخریب گر است. رفته بود گفته بود که فلانی چون گفته است بگویم دوستت دارم، دارم به تو می گویم، و الا خودم که... . این ها خراب می کند، یعنی من می گویم که این محبت باید واقعاً ابراز بشود، او حس بکند که ما داریم تلاش می کنیم برای حفظ زندگی مان. این هم یک نکته است. من همیشه می گویم در مباحث طلاق عاطفی یک نگاه جدیدی باید ایجاد بشود، مثلاً ما دو تا انگار زندگی را داریم تجربه می کنیم. یک روش غلط تا الان داشتیم که منجر شده زندگی به این جا انجامیده است، از این جا یک نقطه آغازی است که داریم با یک تغییر رویکرد انگار یک زندگی مشترکی شروع می شود و این زندگی مشترک را ان شاءالله توجه بکنیم. من نکته بعدی، یعنی نکته چهارم را عرض بکنم که چطور می تواند برون رفت از طلاق عاطفی اتفاق بیفتد. روی نقاط قوت طرف مقابل هم تکیه بکنیم و بیان بکنیم. چون معمولاً یکی از علل طلاق عاطفی این است که ما نقاط ضعف طرف مقابل را داریم واگویه می کنیم و بازگو می کنیم. می گوییم برگردیم، در نقطه مقابل نقاط قوت را بگوییم. اگر ان شاءالله ما به این معرفت در زندگی مشترک برسیم که نقاط قوت را با ذره بین واقعی نگاه بکنیم که ذره بین بالاخره بزرگنمایی می کند، نقاط ضعف را ذره بین را برعکس بکنیم که ریزتر ببینیم. اگر این اتفاق بیفتد کاری می کند کارستون در زندگی مشترک. آدم ها یک ویژگی های خاصی دارند، بین همه هم مشترک است. دوست دارند دیده بشوند. ما می گوییم چه خوب است که خوب ببینیم همدیگر را. می گویند خوب دیدن یعنی چه؟ نقاط قوت را ببینیم، دنبال نقاط کاذب نرویم. مثلاً گاهی اوقات آدم دلش به حال برخی از این دختر خانم ها می سوزد. مثلاً می گوید که چقدر پول می دهد که این بینی اش را جراحی بکند. برای چه؟ برای این که دیده بشود. من می گویم اگر این در جای خودش دیده شده بود، مدرسه می رفت او را خوب می دیدیم، در خانه پدر مادر او را خوب می دیدند، ازدواج کرده بود همسرش او را خوب می دید، این جوری زیر تیغ جراحی نمی سپرد برای این که دیده بشود. گاهی اوقات می جنگیم سر یک سری چیزهایی که کاذب است، یعنی چیز ارزشمندی نیست. مثلاً زن و شوهر آمدند چند ماه است با همدیگر جنگیدند سر یک سرویس غذاخوری. من به خانم گفتم، گفتم خواهر بزرگوار، نمی خواهم بگویم نخرید، ان شاءالله باشد آدم بخرد استفاده بکند. ولی گفتم این جنگ بد است. نهایت این چیست؟ ما مردها که خیلی این ها را نمی بینیم، یعنی شما واقعاً سر سفره الان ما گل بشقاب خانه خواهرتان می دانید چه رنگی است؟ نه. مردها همین جوری هستند. در ظرف گلی هم جلویش بگذارند می خورد. نهایت این است که مثلاً خواهرت این بشقاب را برمی دارد، می گوید به به، تازه خریدی، گل این چقدر قشنگ است. برای یک تازه خریدی گل این چقدر قشنگ است، چهار ماه است می جنگید. این ارزشش را داشت؟! می خواهم بگویم ما یک جاهایی خودمان را هزینه می کنیم، می جنگیم، که عملاً ارزش چندانی ندارد. در حالی که ما انرژی مان را باید معطوف بکنیم. همین چند روز پیش بود یک آقایی به من می گفت، خیلی هم بنده خدا با شرمندگی می گفت. می گفت سر یک ماجرایی که من نتوانستم خریدی برای خانه انجام بدهم، نه چیز مهمی، بالاخره برج های زندگی، علناً خانمم به من می گوید نمی توانی بخری، بیخود، برو دزدی کن بخر. می گوید حاج آقا، من الان باید به چه چیز این زندگی دلم را خوش کنم که چنین جمله ای به سمت من می آید. یعنی تو داری برای چه می جنگی، برای بَرج زندگی که مثلاً این پرده عوض بشود یک پرده به جایش بیاید یک نفر بیاید بگوید به به، خودت را داری تخریب می کنی، خودت را هزینه می کنی، زندگی ات را هزینه می کنی. آدم حداقل هم می خواهد خودش را هزینه بکند یک جای ارزشمند هزینه بکند. حالا این جا من می خواهم بگویم که این نکته، نکته اساسی است که ما مراقب باشیم که نقاط ضعف را بزرگ نکنیم، نقاط اتفاقاً قوت طرف مقابل را ببینیم. ما می گوییم در این برهه ای که می خواهیم طلاق عاطفی را تومارش را بپیچیم کنار بگذاریم شروع کنیم ویژگی های مثبت همدیگر را ببینیم و بیان هم بکنیم، اصلاً برای همدیگر بنویسیم. جمله ای که قبلاً هم عرض کرده بودم که حق خوبی ها این است که دیده بشود. یعنی ما خوبی های همدیگر را ببینیم، اصلاً خدا هم این را دوست دارد. شکرگزاری در برابر نعمت های الهی یعنی چه؟ یعنی همان دیده شدن و همان گفتن. ما طرف مقابل را ببینیم، بگوییم، تعریف بکنیم، تشکر بکنیم. این ها انسان را برمی گرداند. در طلاق عاطفی گاهی اوقات ریشه اش همین است. می گوید حاج آقا من 20 سال است در این زندگی بودم ولی دیده نشدم. مثلاً آقا به موفقیت هایی دست یافته است ولی همه را مرهون تلاش فردی اش می بیند، هیچ وقت زنش را در این موفقیت ندیده است که او چقدر تلاش کرده است. دلیلش هم این است که گاهی اوقات ما متاسفانه خود بزرگ بین هستیم، یعنی نمی دانیم خود هیچ هستیم. یعنی همه تلاش کردند ما به یک جایگاهی برسیم، این همه را ندیدیم، بیان نکردیم. ولی خدا بخواهیم یک قدمی را برداریم، بعد اگر دیده نشویم چطور زمین و زمان را به هم می ریزیم.
بحثی را مطرح کردیم برای این که ورود پیدا بکنیم به بحث شادی در زندگی و گفتیم یک سری عواملی وجود دارد در زندگی که ممکن است خانواده را ناشاد بکند. گاهی اوقات خود این ها منجر بشود به یک سری مشکلات درون خانه و خانواده و من جمله اشاره کردیم به این که یک پدیده ی تلخی گاهی اوقات در خانواده ها به وجود می آید به نام طلاق پنهان، طلاق خاموش، یا طلاق عاطفی یا به تعبیر قرآن کراهت عاطفی در خانواده شکل می گیرد. نشانه هایی را بیان کردیم. علل و عواملش را هم ما در برنامه ی گذشته بیان کردیم و بعد من پیامک ها را که می دیدم خیلی از خانواده های محترم به دنبال راهکارهایی بودند هم برای پیشگیری و احیاناً اگر خانواده ای دچار این مشکل شده است چگونه بتواند از آن برون رفت داشته باشد.
خانواده خیلی لطافت ها و ظرافت ها در آن وجود دارد. ما هیچ وقت بین زن و شوهر نباید ناامیدی ایجاد بکنیم. یعنی آن از جنسی است که این گلیم را می شود از آب بیرون کشید، ماهی تازه را می شود گرفت. یعنی خانواده همیشه این ظرفیت در آن وجود دارد که حتی اگر تا لبه ی پرتگاه رفته است آن را برگردانیم، مشکلش را حل کنیم. حتی من گاهی اوقات به شوخی در جلسات برای خانم ها و آقایان دارم می گویم. می گویم جنس خانواده این است که حتی اگر شما از آن پرتگاه هم افتادید می شود قبل از این که به زمین بخورید شما را برگردانند، فیلم را برگرداند. جنس خانواده این است. و این لطف الهی است. دلیلش هم این است که معنای ارتباط عاطفی بین زن و شوهر را خدا گذاشته است، یعنی سنگ بنای اول درست است. ما در روایت هم داریم، این که خداوند متعال می فرماید این دختر و پسر را محبت و مهر را من در دلشان انداختم. دیگر بقیه کارها را ما باید جلو ببریم، یعنی خود دخترها و پسرها، زن ها و شوهرها، که کار ان شاءالله به خیر تمام بشود و زندگی سامان بگیرد. اما این که حالا ما چه کار بکنیم اگر این سردی بین زن و شوهر اتفاق افتاده است ما این زندگی را ببریم به سمت یک گرمایی، ببریم به سمت یک اصلاحی، که ان شاءالله آن کارکرد اصلی در خانواده شکل بگیرد. من تعدادی راهکار می خواهم امروز عرض بکنم. ببینید برای برون رفت از طلاق عاطفی یا طلاق خاموش اولین راهکار گفتگو است. من همیشه می گوییم سعی بکنیم باب گفتگو را نبندیم. اجازه بدهیم گفتگو اتفاق بیفتد بین ما، حتی اگر عین آن دیگ بخار یا زودپزی که دیدید گاهی اوقات بخار در آن جمع می شود ممکن است آن شدت اولیه خیلی سخت باشد. گاهی اوقات سوپاپ این زودپزها که فعال می شود اول آدم می ترسد، جا می خورد، یک ترسی شکل می گیرد. ممکن است حتی گفتگو هم اولش این جوری باشد، گفتگوی ناامید کننده باشد. اما بدانیم آن مبنا چون از اول درست بوده است محبت را خدا در دل ما قرار داده است، این بالاخره فعال که می شود آرام می شود. فلذا این باب گفتگو در زندگی هیچ وقت نباید مسدود بشود. من همیشه می گویم بدترین کار در یک خانواده این است که به همدیگر اجازه صحبت کردن ندهیم. دیگر من نمی خواهم حرف تو را بشنوم، خسته شدم از بس که حرف تو را شنیدم. این را می گوییم غلط است. این بدانیم راه چاره نیست، یعنی این جمله خودش یعنی این که دامن زدن به آن تخریب در محیط خانواده. باید بشنویم. ببینید ویژگی پیامبر همین بود، پیامبر گرامی اسلام اذن بود، گوش بود، شنونده بود، می شنید. وقتی ما می گوییم پیامبر اذن بود می دانید یعنی چه؟ یعنی افراد می رفتند پیش پیامبر، سخت ترین یا شاید پر مشکل ترین مشکلاتشان را برای پیامبر بیان می کردند، پیامبر هم با صبوری می شنیدند. اصلاً نکاتی بود که ممکن بود فرد جلوی آینه نتواند به خودش بگوید ولی می رفت به پیامبر می گفت. حتی برای خودش نمی تواند واگویه کند ولی به پیامبر گرامی اسلام این ها را می رفت بیان می کرد و پیامبر می شنید. همه اهل بیت همین طور بودند، اذن بودند. من می گویم در محیط خانه اگر می خواهی برون رفت از طلاق عاطفی داشته باشیم اول حرف همدیگر را بشنویم. من یک سوالی را از بینندگان خوبمان، خانم ها و آقایان، بپرسم. اگر گاهی اوقات مشکلاتی داشته باشیم و به همدیگر بگوییم بهتر است یا نگوییم؟ مطمئن هستم قریب به اتفاق بینندگان خوبمان می گویند که بگوییم بهتر است. از خدا بخواهیم که ظرفیت شنیدنش را هم به ما بدهد. مثلاً یک موقع طرف می آید به زنش می گوید، خانم به آقا می گوید، مثلاً از دست تو ناراحت هستم تو خیلی آدم بدی هستی. صبوری کنیم، نه این که سریع نقطه جوش ما بزند بالا، من بد هستم یا آن باجناق فلان فلان شده ام که دارد پدر خواهرت را درمی آورد. رها کنیم، حالا این جا پای باجناق و دیگران را وسط نکشیم.
یک نکته ای را شهید مطهری در این کتاب نظام حقوقی زن در اسلام دارند که می گویند گاهی اوقات این جملات را وقتی زن و شوهر می گویند این ها دارند برای بقای خانواده می گویند، این نیست که بخواهند فروپاشی اتفاق بیفتد. یعنی اگر خانمی به همسرش می گوید مثلاً من از تو دلگیرم، از تو خوشم نمی آید، نه این که بگوید تمام. می خواهد برای این در مراحل بعدی راهکار هم بگوید. ولی ما چه کار می کنیم؟ تا می گوید از تو بدم می آید سریع کات می کنیم، از من بدت می آید، برو دیگر با من حرف نزن. می رود در اتاق و در را می بندد. نه، اجازه بده. نمی دانم حالا این تجربه را من یک موقعی این جا گفتم یا نه. ما در مشاوره ها یک لمی داریم، یک فوت کوزه گری داریم، که می گوییم مشاور موفق مشاوری است که شنونده ی خوبی باشد. بعد شنونده ی خوب یعنی چه؟ مثلاً شما می بینید یک خانم و آقایی به مشاوره می آید، می گوید همسر من بداخلاق است. مشاور نباید بگوید نگه دار، حالا برای بداخلاقی اش شروع به نسخه پیچیدن کنیم. می گوید اشکالات دیگرش را هم بگو. یعنی اول بگذارد آن فرد حرف هایش را بزند، تخلیه بشود. اصلاً ما می گوییم که در فرایند مشاوره یکی از بخش های مهم این است که طرق مقابل بتواند همه ی حرف هایش را بیان کند، اشکالات را بگوید، مشکلاتش را بیان کند. لذا پیش هم می آید. مثلاً یک موقعی یک بزرگواری آمده بود با یک سررسیدی، خانمی بود. مشکلاتش را شوهرش را شروع به گفتن کرد. من یادم است شاید 3 یا 4 جلسه ی 40 دقیقه ای ایشان وقت گرفت که فقط مشکلات با شوهرش را بگوید. همین جوری شروع کرد به شمردن، شمردن، ما هم تیترهایش را می نوشتیم. من یادم است شاید 32 یا 34 مشکل از شوهرش من تیتر کردم. تعبیرم این است یعنی از شوهرش دیو ساخت. تمام که شد گفتم خواهر بزرگوار، گفت البته حاج آقا یک چیزی بگویم، مرد بدی نیست. یعنی عبور کرده است.
یعنی ببینید الان دارد به خوبی هایش می رسد. بالاخره ما زن و مردها خوبی های زیادی در حق همدیگر داشتیم، ولی گاهی اوقات این بدی مثل یک لایه ی چرک، مثل یک لایه ی دودآلود، غبارآلود، می آید روی خوبی ها را می گیرد. ما می گوییم بگذار از این عبور بکند که خوبی های آن زیر دیده بشود. البته فوت و فن باید داشته باشیم که گاهی اوقات این طور نباشد ولی وقتی به مشکل می افتیم همین است. باید اجازه بدهیم. من در هفته گذشته یک اشاره ای کردم و گفتم این نگران کننده است که امروز زوج ها میانگین ارتباط کلامی شان کم شده است به همین دلیل است. یعنی شما هر وقت در خانه ای دیدید که ارتباط کلامی دارد رو به افول می آورد باید نگرانش بشوید. لذا باید خودمان هم احیا کنیم. من یک نکته ای را محضر آقایان و خانم های بزرگوار عرض بکنم و آن نکته این است که هیچ وقت دنبال یک منجی از بیرون برای زندگی مان نباشیم. یعنی حالا فکر کنیم قرار است یک کسی بیاید بگوید بنشینید دوتایی با همدیگر حرف بزنید. نه، خودتان، یعنی خودتان باید هوای زندگی تان را داشته باشید. هیچ کسی هم نسبت به زندگی دلسوزتر از زن و شوهر به زندگی نیست. خودشان باید این دلسوزی را داشته باشند. پس اولین راهکار این است که باب گفتگو را باز بکنیم. اصلاً یک جایی ممکن است محیط بیرون خانه، گاهی اوقات خانم و آقا می خواهند صحبت کنند نمی توانند. بچه ها هستند، به تعبیری که به کار می بردیم تا می آیند صحبت کنند یک کله ی سوم هم می آید. اتفاقاً می دانید، گاهی اوقات علت وجود مشکلات و تعمیق مشکلات در زندگی ما خود بچه ها هستند چون خود بچه ها گاهی اوقات مانع گفتگوی پدر و مادر هستند. پدر و مادر می خواهند یک حرف هایی به همدیگر بزنند، ناراحتی دارند، دلخوری دارند، نمی خواهند بچه هایشان بشنوند، همواره در خودشان می ریزند. لذا این جا ما باید حتماً مدیریت مکانی هم داشته باشیم که ببینیم کلاممان را کجا، کجا برویم بچه ها نباشند.
چه زمانی بگوییم، چگونه بگوییم و کجا بگوییم. یعنی این سه تا را باید حتماً دقت بکنیم. گاهی اوقات واقعاً حیف است. فرهنگ سازی که می گویم باید در جامعه باشد این است. این شده است مثلاً حالا خانم شاغل یا آقای شاغل مثلاً یک موقع یک مرخصی بگیرند برای این که حرف های همدیگر را بشنوند. یعنی ما این ها را فرهنگ سازی نکردیم. فکر می کنیم مرخصی دور از جان یا باید استعلاجی باشد برای بیماری، یا تفریحی مسافرتی باشد. نه، گاهی اوقات باید ما برای بحران های زندگی بگذاریم. یعنی الان استعلاجی تر از این است که نمی توانیم با هم حرف بزنیم. باید برویم برای طلب علاج زندگی مان مرخصی بگیریم و بیاییم با همدیگر صحبت بکنیم. گاهی اوقات من به برکت مباحث خانواده دیدم که برخی از خانواده ها وقتی می نشینند با همدیگر صحبت می کنند، همین عبارت ها را می شنوند و باور هم دارند چقدر سبک می شوند. زندگی واقعاً سبک می شود. من این را بگویم، حرف نزده شاید بار کردنش و حمل کردنش سنگین تر از این بارهای معمولی باشد. یعنی همین جوری جلو می رویم، حرف های نزده داریم و همواره سنگین تر می شویم و این ها آسیب هم می زند. پس یک؛ باب گفتگو را در زندگی مان باز کنیم.
حالا این را باید واقعاً ببینیم. من حس می کنم که این خواستن هم هست ولی بیشتر ندانستن وجود دارد، نمی دانند چه کار بکنند. یعنی چه کسی است که نخواهد زندگی اش خوب بشود. یعنی شما باورتان نمی شود، گاهی اوقات زن و شوهر همدیگر را تهدید به طلاق می کنند برای این که زندگی شان خوب بشود. بعد می بینند متاسفانه زندگی خوب نمی شود، طلاق می گیرد. یعنی می گوید من به این بگویم طلاق که بیاید منت من را بکشد، می گویم طلاق که به من بیشتر فکر کند. آن غد بازی و غرور نمی توانند آن را برگردانند، یعنی این از حرفش کوتاه نمی آید، او هم از حرفش کوتاه نمی آید. و ما چقدر در این زمینه ها میانجی گری کردیم و جواب هم داده است. جالب این است. می گوید نه حاج آقا، من می خواهم پای این زندگی باشم ولی الان می خواهم کم نیاورم. شما وساطت کردید چشم. ما هم حاضر هستیم، یعنی در این زمینه ها آدم وساطت های خوب است. پس یک؛ باب گفتگو باید باز باشد. نکته دوم؛ ریشه مشکل را ما باید پیدا بکنیم که حل بکنیم. می خواهم حالا این ریشه دوم را به عنوان راهکار هم عرض بکنم. گاهی اوقات ما بیش از اندازه گوشمان به دهان مردم است. ببینید یک نکته ای در خانواده ها وجود دارد، این ها را هم بررسی های پژوهشی می گوید. می گوید عوامل آسیب رسان به خانواده بخشی از آن از بیرون خانه است، دیگران دارند این دامن را می زنند. من همیشه می گویم که اجازه دهیم زندگی مان را خودمان قضاوت بکنیم، دیگران زندگی ما را قضاوت نکنند. حالا یک خاطره ای در این زمینه بگویم یعنی چه. یک موقع یک جوانی آمد گفت برای ما بعد از ایام عید یک پیامکی آمد که تست شخصیت مثلاً نیم بها. ما به خانم گفتیم بد نیست حالا که ارزان می گیرند برویم دو تایی یک تستی بدهیم. می گفت رفتیم دادیم و وقتی نتیجه تست آمد آن تست گر رو کرد به ما گفت شما در زندگی مشکل ندارید؟ گفتیم نه، الحمدلله. گفت ولی این نشان می دهد شما در زندگی یک مشکلی دارید. می گفت آقای تراشیون، این خودش یک مشکل شد که ما حتماً یک مشکلی داریم ولی خودمان نمی فهمیم، و ممکن است این یک جای دیگر سر بزند. می گفت شروع کردیم حالا مشکل یابی در زندگی مان. می گفت زندگی خوبمان دارد خراب می شود. شما ببینید، این یعنی آسیب بیرون. یکی دیگر دارد از بیرون زندگی خوب ما را قضاوت می کند. این تست ها که وحی مُنزَل نیست، ممکن است مثلاً یک جایی تو خوب جواب ندادی که او در تحلیلش اشتباه کرده است. چون واقعاً خود این جواب دادن ها مهم است. فلذا می خواهم بگویم که گاهی اوقات اجازه ندهیم دیگران زندگی ما را قضاوت کنند. مثلاً می بینی یک کسی از بیرون نگاه می کند می گوید شما با خانمت مشکل نداری؟ می گوییم نه الحمدلله . می گوید ولی هر دفعه من تو را می بینم گرفته هستی. حالا شاید اصلاً چهره ی این این جوری است، مدل چهره اش این جوری است. بعد می بینید این در زندگی خره می اندازد که چرا چهره ی من این جوری است، نکند خانم من دارد یک کاری می کند.
القا، تلقین، روی آدم اثرگذار است. فلذا اجازه ندهیم. من همیشه می گویم که هیچ کسی حق ندارد در زندگی ما دخالت کند، حتی پدر مادرهایمان. باید باب این دخالت را ببنیدم. بعد می بینیم این ها تحت عنوان توصیه، گاهی اوقات نصیحت، دلسوزی، زندگی هایی را از هم می پاشند. یک سری کارها را واقعاً نکنیم، اجازه ندهیم. مثلاً مثال می گویم. طرف می گوید حقوق شوهرت چقدر است. مادرزن است، مادرشوهر است، خواهرزن است، خواهرشوهر است. هر کسی است. من می گویم اجازه می دهید این ها چون حریم زندگی خودمان است خودمان بدانیم. می گوید ناراحت می شود، می گویم ناراحت هم برایش خوب است، عیب ندارد ناراحت بشود. ما ورود ندیم دیگران را که بعد از حقوق شروع بشود، حالا چگونه خرج می کنید، خیلی شوهرت ولخرج است که این جوری خرج می کند. یعنی با همین پرسیدن حقوق باب دخالت و مداخله را در زندگی باز می کنیم، از جانب هر کسی باشد. و من به بزرگ ترها هم می گویم، ببینید ما به جای این که ورود پیدا بکنیم و یک دلسوزی های بی جا بکنیم برویم مشکلات خودمان را حل بکنیم. من شرمنده هستم به بزرگ ترها این را می گویم. مثلاً به این دخترخانم می گوییم تو درس زندگی ات را از چه کسی یاد می گیری که این قدر در زندگی ات مشکل داری؟ می گوید از مادرم. بعد خودش یک مقدار جلوتر می گوید که واقعیت مادرم هم با پدرم 30 سال است دارد زندگی می کند روز خوش نداشته است. اگر مادر بود اول زندگی خودش را حل می کرد. این می خواهد برای تو نسخه بپیچد! یک موقعی یک جوانی آمده بود پیش من، بنده خدا حالا این تا تهش شنیدنی است. می گفت حاج آقا یک چیزی می خواهم بگویم رویم نمی شود. گفتم هر جوری صلاح می دانی. یک مقدار رفت جلوتر و گفت واقعیتش زنم من را می زند. گفتم می زند تو چه کار می کنی؟ گفت یک مقدار که می زند می گویم دیگر خانم بس است. حالا دلایلی هم داشت. بعد من خانم ایشان را خواستم، آمد. اول نگفتم که چرا شوهرت را می زنی. شروع کردم به صحبت کردن، یک جایی گفتم شنیدم دست روی آقایتان هم بلند می کنید. دیگر این جا شروع کرد خود آن خانم به گریه کردن، گفت بله حاج آقا. گفتم چرا؟ گفت من در یک خانواده ای بودم که روزی نبود که مادرم کتک نخورد، بعد مادرم به من نصیحت کرد اگر می خواهی خوشبخت بشوی مثلاً باید شوهرت را بزنی و نگذاری که او روی تو دست بلند کند، تو باید پیش دستی کنی. می گفت دیگر همین شد که شد. بعد حالا این ضمنش ماجراهای دیگری هم دارد، دیگر اجازه بفرمایید من نگویم. بعد من به او گفتم تو الان خوشبخت هستی؟ با همان گریه گفت من هم بدبخت تر از مادرم شدم. این همان مداخله می شود. آن مادر هم ممکن است از سر دلسوزی این را می گوید. مثال، پدرخانم یک مقدار خساست دارد. برای مادرخانم خرج نکرده است، بعد حالا می خواهد دخترش را عروس کند اولین چیزی که به او یاد می دهد می گوید وارد زندگی شدی اول کارت شوهرت را بگیر تا گرم است، بگیر که مثل من بدبخت نشوی. این مسیر را دارد غلط می رود. بعد می بینی ورود پیدا می کند این را می گوید هم خودش یک عمری بدبخت بوده است هم دخترش را یک عمری بدبخت می کند. من عرضم این است که ما سعی بکنیم، ما حالا یک جمله ی نوآورانه می خواهم بگویم، شاید سخت هم باشد. امیدوارم بتوانم آن را پرورش بدهم. آقای شریعتی، همیشه تجربه ها خوب نیست که ما فکر کنیم حالا چون تجربه داشته است و ما هم از تجربه او استفاده کنیم موفق می شویم. گاهی اوقات تجربه باید یک پشتوانه ی عقلی، معرفتی، دانشی، داشته باشد تا ما بتوانیم به آن عمل کنیم. نه این که ما فکر کنیم حالا یک عمری زندگی کرده است یک تجریه ای به دست آورده است حالا این را به ما انتقال بدهد حتماً ما هم موفق می شویم. یا حتی مدل ها. چون می دانید آدم ها موجودات پیچیده ای هستند، ممکن است من در زندگی خودم جواب داده باشد ولی در زندگی این با آن شخصیتی که همسرش دارد جواب ندهد. برای همین باید حتماً یک پشتوانه ی معرفتی، دانشی، عقلانی، داشته باشد. حتی سن و سال هایمان، حتی مدل زندگی هایمان. قدیم با الان گاهی اوقات فرق می کند، مدل ها تفاوت می کند. به نظر من این باب دخالت ها را ببندیم، بزرگ ترها ورود پیدا نکنند تحت عنوان این که ما داریم نصیحت می کند. اشکالی ندارد، یک موقعی نصیحت بکنیم ولی اختیار را به او بدهیم که خودش انتخاب بکند. گاهی اوقات حتی ما بزرگ ترها چه خوب است که دست بچه هایمان را بگذاریم در دست یک افراد خبره، توانمند، که بتوانند مشورت خوبی بدهند، یک شخص ثالثی در این زمینه ورود پیدا بکند غیر از ما. چون ما حتی در حوزه مشاوره هم می گوییم.می گوییم ما مشاورین حتی برای بچه های خودمان و همسران خودمان یا نزدیکان خودمان ممکن است مشاورین خوبی نباشیم. چرا؟ چون ممکن است احساسات ما نسبت به فرزندمان، نسبت به همسرمان، نسبت به دیگران، دخیل باشد، ممکن است این اتفاق بیافتد که من این موارد را هم دیدم در برخی از افراد که آدم گاهی اوقات احساس خطر می کند که منفعت طلبانه من دارم نکته ای را می گویم، بی طرف نمی گویم. لذا برای همین می گوییم که افرادی باشند توانمند، افرادی باشند خبره، از آن ها آدم برود مشورت بگیرد. این کمک را بکنیم. پدر و مادر همان جایگاه پدر و مادری شان را داشته باشند، الگوهای خوبی برای فرزندانشان باشند، کمک کارهای خوبی برای فرزندانشان باشند، ولی ورود به آن جنبه هایی که ممکن است یک مداخله ی غلطی باشد به زندگی می دانیم آسیب می زند. حالا یک نمونه ی تربیتی هم در حوزه فرزندان بگویم. گاهی اوقات جنسش این جوری است که می گوییم آسیب می زند. مثلاً ممکن است الان بچه ما سر سفره لیوان آبی را ریخت. پدرش هم به اشتباه یکی در گوشش زد، مادر هم جلوی بچه می گوید چرا بچه را می زنی، نشنیدی آقای تراشیون می گوید بچه ها را تنبیه بکنید بچه ها دارای اختلالات روحی و رفتاری وجنسی می شوند، می خواهی فردا بچه ات هزارتا مشکل پیدا کند. ما می گوییم این حرف مادر یک مداخله غلط است، ولو دارد حرف درستی می زند ولی این که این جا الان جلوی بچه داری بابا را پایین می آوری و خردش می کنی که تو مثلاً نمی فهمی، سرت نمی شود، دیگران می فهمند، این غلط است.
حتی گاهی اوقات در بحث ها هم داریم، در این مقایسه ها، به رخ کشیدن ها، این خرد کردن شخصیت ها، طلاق عاطفی را می آورد. یک موقعی ما در یکی از جلسات مشاوره یک خانمی می گفت که بله حاج آقا، مثلاً ما برنامه سمت خدا را که می نشینیم می بنینیم گاهی اوقات به همسرم می گویم که ببین ماشاءالله این حاج آقای فرحزاد ببین چه حرف های خوبی می زند، یاد بگیر. می گوید ایشان برای خودش می زند. می گویم خواهر بزرگوار، شما الان داری مقایسه می کنی، او دارد این حرف ها را کنار تو می شنود دیگر لازم نیست یک چیزی بگوییم که او را به لج بیندازیم. خصوصاً یک جاهایی که می دانیم به نفع خودمان است، مثلاً این را گوش بده، این الان با تو است.
به صورت طبیعی. یا یک کسی باید حضرت آیت الله العظمی بهجت باشد که این جوری هم می گوییم خیلی با طمانینه بپذیرد، خود ساخته باشد، ولی گاهی اوقات می بینیم ما نیستیم، بنده خودم نیستم. یعنی من را با یک شخص دیگر مقایسه کنید ممکن است به من بر بخورد. و این ها را باید حتماً توجه بکنیم که چگونه. لذا این مداخلات گاهی اوقات بزرگ ترها آسیب می زند. لذا ما می خواهیم از طلاق عاطفی دور بشویم اولین کاری که بکنیم راه نفوذ دیگران را به زندگی مان ببندیم و آن مسائلی که مربوط به خودمان است برویم از افراد توانمند، حتی اشکالی ندارد من از این سمتی اش را قائل هستم. گاهی اوقات مثلاً ما می دانیم در این زمینه دایی ما خیلی خوش فهم است، عموی ما خیلی خوش فهم است، برویم با او مشورت بکنیم. اشکال ندارد. ولی این که دیگران را اجازه بدهیم در زندگی ما مداخله بکنند و دخالت بکنند باید راهش را ببندیم چون این ها آسیب می رساند. و این می تواند پیشگیری بکند از آن طلاق عاطفی در زندگی ما ان شاءالله. این نکته دوم بود. اما نکته سوم دوز و سطح عواطف را در خانه افزایش بدهیم. زن و شوهر یک مقدار بیشتر به هم محبت بکنند. ما یکی از اتفاقات خوبی که در زندگی مشترک می تواند بیافتد و این را اسمش را خداوند متعال و اهل بیت در کلمات نورانی شان به ما دادند این است که بین زن و شوهر محدودیت عاطفی وجود ندارد که بگوییم این محدودیت است، این جا نه این جوری دیگر نمی توانند به همدیگر محبت کنند. نه، واقعاً وقتی آدم نگاه می کند، می بیند تمام حریم ها، تمام مرزهای عاطفی، برای زن و شوهر برداشته شد. یعنی حتی من می خواهم به فرزندم محبت بکنم محدودیت دارم، مثلاً می گوید دختر بچه ات به 7-8 سالگی رسید دیگر حق نداری لب او را ببوسی، تو دیگر محدودیت داری. نمی توانی دیگر این جوری به او محبت بکنی، محدودیت داری. ولی خداوند متعال بین زن و شوهر محدودیت ندارد. چون دلیل هم دارد. چون این ها هر چه محبت هایشان عمیق تر باشد، خالصانه تر باشد، این می تواند نظام خانواده را مستحکم بکند. حالا نمی دانم بینندگان بزرگوارمان این حرف من را قبول دارند یا نه، این که می خواهم عرض بکنم. ما می گوییم که هر چه زن و شوهر استحکامشان در خانواده بیشتر بشود لایه های بیرونی هم مستحکم تر می شود.
یعنی وقتی زن و شوهر باهمدیگر با یکدیگر خیلی خوب باشند بچه هایشان هم خوب می شوند، پدر مادرها هم به این ها همگراتر هستند، خواهر برادرها هم همین طور. یعنی شما می بینید انگار این هسته ی مرکزی جذبه اش دیگران را هم بیشتر به خود جذب می کند. ولی اگر یک فروپاشی این جا اتفاق بیفتد، بچه ها آسیب می بینند، خانواده ها آسیب می بینند، خواهر برادرها آسیب می بینند.
فلذا ما باید این را مستحکم کنیم. لذا خداوند هم رویکرد نسبت به خانواده همین است، یعنی توصیه هایی که به خانواده ها می کند این انسجام هسته ی مرکزی است، یعنی زن و شوهر با همدیگر بهتر باشند. یکی از چیزهایی که می تواند انسجام ایجاد بکند محبت است. آن چیزی که الان در طلاق عاطفی یا آن کراهت عاطفی که تعبیر قرآنی است، اولین چیزی که اتفاق می افتد این است که محبت کم بشود. ما می گوییم دوباره این را زیاد کنیم، جملات عاطفی. می گوید حاج آقا سخت است، ما مدتی است به همدیگر جملات عاطفی نگفتیم. می گویم اتفاقاً الان باید شروع بکنید، ولو شده با یک پیامک برای همسر. بالاخره این استیکرها هم که خنده ای، گلی، برای همسرتان بفرستید، استیکرهای محبت آمیز برای یکدیگر بفرستید. یعنی شروع بکنید. آثارش را هم می بینید، حتی اولش اگر طرف مقابل مقاومت کرد. ما یک موقعی در مشاوره به خانم گفتیم امروز که سفره نهار را می اندازی یک گلدان هم از روی میز بردار بگذار وسط سفره. رفت هفته بعد که آمد گفت حاج آقا گذاشتم، همسرم تو ذوق من زد، گفت این علف ها چیست این وسط گذاشتی. گفتم همین خوب شد. یعنی احساس کرد که متفاوت شده است، حالا او بلد نبوده است چگونه بگوید. چون می دانید، خیلی مواقع ما آسیب هایی که در زندگی مان می بینیم دلیلش این نیست که طرف مقابلمان را دوست نداریم، بلد نیستیم بگوییم. مثلاً خانم می گفت من به استقبال همسرم دوان دوان رفتم پایم به فرش گیر کرد افتادم، دیدم همسرم می گوید مگر کور هستی نمی بینی. گفتم او عاشقت است که این را می گوید، بلد نیست. بچه می خورد زمین می زنیم به سرش که چرا جلویت را نمی بینی، نه این که بچه را دوست نداریم، اصلاً اعصابمان خرد شده است که بچه مان زمین خورده است ولی بلد نیستیم چگونه با او همدردی بکنیم. ممکن است بچه هم آن جا ناراحت بشود، حق هم دارد ناراحت بشود. به آن خانم گفتم هیچ نگران نباشد. دوباره تکرار کن. یعنی بالاخره طرف مقابل نرم می شود، بالاخره این آب به این شفافیت وقتی روی سنگی می چکد بالاخره این سنگ را سوراخ می کند، راه خودش را باز می کند. زمان بر هست ولی نتیجه ده است.
پس این محبت را شروع بکنیم، زن و شوهر به همدیگر محبت کنند. حالا من یک سوالی از شما دارم.
می تواند گاهی اوقات سطحی باشد تا آن عمق برسد، اشکالی هم ندارد. یعنی گاهی اوقات ممکن است من الان برایم سخت است به شوهرم یا زنم بگویم تو را دوست دارم. می گوییم بگو ولو برایت سخت است، ولو سطحی است، ولی مطمئن باش این به تدریج عمیق می شود.
تمرین و تلقین و بالاخره حتی آثار تربیتی روی خودمان دارد. چون یک تعبیری در حوزه ی تربیت وجود دارد، می گویند خود تکرار نتیجه اش باور است. یعنی من وقتی به یک نفر همواره می گویم من از تو بدم می آید ولو بدم نیاد بالاخره بدم می آید. این گفتن تاثیر دارد. گفتن محبت هم همین است. و ما می گوییم جنس محبت، جنس عواطف، جنسی است که اثر می گذارد. بالاخره خارها، گل می شود. یعنی می خواهم بگویم این را باید در زندگی شروع بکنیم خصوصاً جاهایی که طلاق عاطفی است. این هم مهارت برون رفت است دیگر، یکی بگوید من نمی توانم بگویم، می گوییم نگویی در همین وضعیت می مانی.
که یک موردش همین است که آدم گاهی اوقات خلاف میلش حتی عمل کند، خلاف درونش عمل کند. یک قانونی در خانواده وجود دارد، ما خیلی مواقع مصلحت را باید ترجیح بدهیم به منفعت فردی. یعنی الان ببینید مصلح خانواده چیست، باید آن را حفظ بکنیم ولو منفعت فردی من این است که برایم سخت است که بگویم دوستت دارم. می گوییم بگو، اشکالی ندارد. پس این هم یک نکته که تمرین بکنیم و واقعاً هم آثار خودش را می گذارد. گاهی اوقات یک سری چیزها را باور نداریم که محبت کردن. مثلاً می گوید من خیلی به این محبت کردم، ولی نتیجه ندیدم. می گویم همان نقطه ای که حس می کنی نتیجه نداده است اگر ادامه بدهی یک مرتبه می بینی به نتیجه می رسی. ولی ما یک جایی قطع می کنیم این نقطه را. ما خودمان در مباحث تربیتی، حالا من چون قدیم تر کارهای تربیتی میدانی بیشتر انجام می دادم، بالاخره مربی بودیم، معلم بودیم، با بچه ها بودیم. یک جایی می دیدم یک دانش آموز خیلی سخت است، رهایش نمی کردم. بعد می بینی اتفاقات زیبایی افتاد. برخی از این ها هنوز که هنوز است مثلاً بنده شاید از 19 سالگی معلمی کردم. یادم نمی رود هیچ وقت آقای شریعتی، اولین جلسه ای که سرکلاس درس رفتم آن سال ها کلاس علوم انسانی بود که قرار بود بروم درس بدهم. هنوز محاسن من درنیامده بود. دانش آموزها فکر کردند همکلاسی جدیدشان هستم، گفتند برو آن جا بنشین، آن جا جای خالی هست. برخی از آن ها باورتان می شود هنوز که هنوز است با من ارتباط دارند و با همدیگر دوست هستیم، دوست های خانوادگی. یعنی این استمرار، یعنی کسانی که من فکر نمی کردم تغییری در این ها ایجاد بشود بالاخره خدا باید این تغییر را ایجاد کند، ما وسیله هستیم، ما باید کار خودمان را بکنیم و خسته هم نشویم. لذا این «فَاستَقُمُوا» این جا معنا پیدا می کند، «کَما اُمِرت». یعنی این جا باید این استقامت باشد، بالاخره همین جوری به ما امر شده است. کارمان را بکنیم، نتیجه را خدا می دهد. واقعاً یک جایی در عین ناامیدی می بیند الحمدلله ، چقدر خوب شد، چقدر زود برگشت. پس این محبت را هم به عنوان یک اصل برای برگشت زندگی ها تمرین بکنیم. محبت هم می دانید نیاییم سر طرف منت بگذاریم. حالا گفتم چهار بار هم بگوییم دوستت داریم ببینیم عوض می شوی یا نه، زندگی خوب می شود یا نه. یعنی این ها تخریب گر است. رفته بود گفته بود که فلانی چون گفته است بگویم دوستت دارم، دارم به تو می گویم، و الا خودم که... . این ها خراب می کند، یعنی من می گویم که این محبت باید واقعاً ابراز بشود، او حس بکند که ما داریم تلاش می کنیم برای حفظ زندگی مان. این هم یک نکته است. من همیشه می گویم در مباحث طلاق عاطفی یک نگاه جدیدی باید ایجاد بشود، مثلاً ما دو تا انگار زندگی را داریم تجربه می کنیم. یک روش غلط تا الان داشتیم که منجر شده زندگی به این جا انجامیده است، از این جا یک نقطه آغازی است که داریم با یک تغییر رویکرد انگار یک زندگی مشترکی شروع می شود و این زندگی مشترک را ان شاءالله توجه بکنیم. من نکته بعدی، یعنی نکته چهارم را عرض بکنم که چطور می تواند برون رفت از طلاق عاطفی اتفاق بیفتد. روی نقاط قوت طرف مقابل هم تکیه بکنیم و بیان بکنیم. چون معمولاً یکی از علل طلاق عاطفی این است که ما نقاط ضعف طرف مقابل را داریم واگویه می کنیم و بازگو می کنیم. می گوییم برگردیم، در نقطه مقابل نقاط قوت را بگوییم. اگر ان شاءالله ما به این معرفت در زندگی مشترک برسیم که نقاط قوت را با ذره بین واقعی نگاه بکنیم که ذره بین بالاخره بزرگنمایی می کند، نقاط ضعف را ذره بین را برعکس بکنیم که ریزتر ببینیم. اگر این اتفاق بیفتد کاری می کند کارستون در زندگی مشترک. آدم ها یک ویژگی های خاصی دارند، بین همه هم مشترک است. دوست دارند دیده بشوند. ما می گوییم چه خوب است که خوب ببینیم همدیگر را. می گویند خوب دیدن یعنی چه؟ نقاط قوت را ببینیم، دنبال نقاط کاذب نرویم. مثلاً گاهی اوقات آدم دلش به حال برخی از این دختر خانم ها می سوزد. مثلاً می گوید که چقدر پول می دهد که این بینی اش را جراحی بکند. برای چه؟ برای این که دیده بشود. من می گویم اگر این در جای خودش دیده شده بود، مدرسه می رفت او را خوب می دیدیم، در خانه پدر مادر او را خوب می دیدند، ازدواج کرده بود همسرش او را خوب می دید، این جوری زیر تیغ جراحی نمی سپرد برای این که دیده بشود. گاهی اوقات می جنگیم سر یک سری چیزهایی که کاذب است، یعنی چیز ارزشمندی نیست. مثلاً زن و شوهر آمدند چند ماه است با همدیگر جنگیدند سر یک سرویس غذاخوری. من به خانم گفتم، گفتم خواهر بزرگوار، نمی خواهم بگویم نخرید، ان شاءالله باشد آدم بخرد استفاده بکند. ولی گفتم این جنگ بد است. نهایت این چیست؟ ما مردها که خیلی این ها را نمی بینیم، یعنی شما واقعاً سر سفره الان ما گل بشقاب خانه خواهرتان می دانید چه رنگی است؟ نه. مردها همین جوری هستند. در ظرف گلی هم جلویش بگذارند می خورد. نهایت این است که مثلاً خواهرت این بشقاب را برمی دارد، می گوید به به، تازه خریدی، گل این چقدر قشنگ است. برای یک تازه خریدی گل این چقدر قشنگ است، چهار ماه است می جنگید. این ارزشش را داشت؟! می خواهم بگویم ما یک جاهایی خودمان را هزینه می کنیم، می جنگیم، که عملاً ارزش چندانی ندارد. در حالی که ما انرژی مان را باید معطوف بکنیم. همین چند روز پیش بود یک آقایی به من می گفت، خیلی هم بنده خدا با شرمندگی می گفت. می گفت سر یک ماجرایی که من نتوانستم خریدی برای خانه انجام بدهم، نه چیز مهمی، بالاخره برج های زندگی، علناً خانمم به من می گوید نمی توانی بخری، بیخود، برو دزدی کن بخر. می گوید حاج آقا، من الان باید به چه چیز این زندگی دلم را خوش کنم که چنین جمله ای به سمت من می آید. یعنی تو داری برای چه می جنگی، برای بَرج زندگی که مثلاً این پرده عوض بشود یک پرده به جایش بیاید یک نفر بیاید بگوید به به، خودت را داری تخریب می کنی، خودت را هزینه می کنی، زندگی ات را هزینه می کنی. آدم حداقل هم می خواهد خودش را هزینه بکند یک جای ارزشمند هزینه بکند. حالا این جا من می خواهم بگویم که این نکته، نکته اساسی است که ما مراقب باشیم که نقاط ضعف را بزرگ نکنیم، نقاط اتفاقاً قوت طرف مقابل را ببینیم. ما می گوییم در این برهه ای که می خواهیم طلاق عاطفی را تومارش را بپیچیم کنار بگذاریم شروع کنیم ویژگی های مثبت همدیگر را ببینیم و بیان هم بکنیم، اصلاً برای همدیگر بنویسیم. جمله ای که قبلاً هم عرض کرده بودم که حق خوبی ها این است که دیده بشود. یعنی ما خوبی های همدیگر را ببینیم، اصلاً خدا هم این را دوست دارد. شکرگزاری در برابر نعمت های الهی یعنی چه؟ یعنی همان دیده شدن و همان گفتن. ما طرف مقابل را ببینیم، بگوییم، تعریف بکنیم، تشکر بکنیم. این ها انسان را برمی گرداند. در طلاق عاطفی گاهی اوقات ریشه اش همین است. می گوید حاج آقا من 20 سال است در این زندگی بودم ولی دیده نشدم. مثلاً آقا به موفقیت هایی دست یافته است ولی همه را مرهون تلاش فردی اش می بیند، هیچ وقت زنش را در این موفقیت ندیده است که او چقدر تلاش کرده است. دلیلش هم این است که گاهی اوقات ما متاسفانه خود بزرگ بین هستیم، یعنی نمی دانیم خود هیچ هستیم. یعنی همه تلاش کردند ما به یک جایگاهی برسیم، این همه را ندیدیم، بیان نکردیم. ولی خدا بخواهیم یک قدمی را برداریم، بعد اگر دیده نشویم چطور زمین و زمان را به هم می ریزیم.
تاکنون نظری ثبت نشده است