display result search
منو
هنر بهتر زیستن، جلسه ششم

هنر بهتر زیستن، جلسه ششم

  • 1 تعداد قطعات
  • 41 دقیقه مدت قطعه
  • 324 دریافت شده
سخنرانی حجت الاسلام سید علیرضا تراشیون با موضوع «هنر بهتر زیستن»، جلسه ششم، سال 1399

معمولاً مباحث خانواده جزء یک دسته از مباحثی است که چون در متن زندگی ما هست ممکن است یک جاهایی به ذهن ما غریب باشد و برخی مطالب را کمتر شنیده باشیم. همانطوری که قبلا اشاره کردم چون نیاز به یک دانش، تجربه و مهارت دارد بالاخره هر چه جلوتر برویم بحث آشناتر می شود، تلطیف تر می شود. معمولاً تجربه عینی خود ما هم همین را نشان می دهد که جلسات اول یک مقدار مباحث ممکن است که به ذهن بعید بیاید ولی هر چه شنیده شود، درباره آن گفتگو شود، و من حتماً توصیه می کنم مطالعه هم داشته باشیم. بالاخره همانطوری که مرحوم حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) فرمودند رسانه یک دانشگاه است. وقتی دانشگاه شد قرار است که در آن آموزش و یادگیری اتفاق بیفتد و ما هم نباید ابا هم داشته باشیم. بالاخره من المهد الی اللحد هم هست. آموزش یادگیری در هر سنی آن چیزی که می تواند هنر بهتر زیستن را به ما یاد بدهد که به واسطه آن تقرب به درگاه الهی هم پیدا کنیم باید تلاش کنیم ولو به چین آدم برود. این را بتواند باد بگیرد. ما اگر یادتان باشد یک سیری را جلو آمدیم، آرامش را در کلام بیان کردیم که چگونه به وسیله کلام می توانیم یک گفتگوی خوب مؤثر تأثیرگذار برون رفت از مشکلات را داشته باشیم. مرحله دوم رسیدیم به آرامش دیداری که چگونه با دیدن یکدیگر آرامش بگیریم. ضمن آن رسیدیم به این موضوع که بالاخره انسان نیاز به توجه دارد و بانوان چه بسا بیشتر چون لطیف تر است، ریحانه ای تر هستند باید بیشتر مورد ملاطفت و توجه از جانب همسرشان قرار بگیرند. و قبلاً هم ما اشاره کردیم. ما گذشته را فعلاً خیلی کار نداریم که گذشته چه رفتار و عملی انجام شده است چون بالاخره دانش و علم این است. از لحظه ای که یاد می گیریم انشاءالله تلاش به کار بستن آن را داشته باشیم. گفتیم خانم ها در 5 جا نیاز به توجه دارند. این توجه ها را بیان کردیم. یک توجه فیزیکی بود. به ظاهر همسرمان، دوم به پوشش همسرمان، سوم به سلیقه همسرمان در محیط خانه، چهارم و پنجم را گفتیم و گذشتیم. قرار شد یک اجمالی توضیح بدهیم. یکی این است که ما به دستپخت همسرمان هم در محیط خانه توجه کنیم. چون بالاخره در محیط خانه ما به هر چه توجه کنیم تقویت می شود. ما الآن با یک پدیده ای مواجه ایم که متأسفانه از غرب داریم این را به عاریه می گیریم. چون می دانید کار خانه خیلی کار ارزشمندی است ولی حالا ساختارهای زندگی های غربی به سمتی جوامع غربی را سوق داده که تدریجاً خانه دارد در حاشیه می رود. یعنی خانه تبدیل به خوابگاه می شود. نه آن خانه پویایی که یک محوریت و مرکزیتی دارد. عبادی، فرهنگی، تربیتی. یعنی شما جامعه ای از رفتارها و عملکردها را می توانید برای خانواده در نظر بگیرید. حتی محیطی باشد برای رشد علمی انسان ها محیط خانه. خب اینها را می بینید که دارد کمرنگ می شود. مثلاً امروز شما حتی می بینید که ما روز به روز این آشپرخانه های بیرون خانه ها دارد تعدادش افزوده می شود. این یک دلیلی دارد. یک دلیل آن این است که ممکن است ما آن توجه لازم را در محیط خانه به زحماتی که همسر ما در محیط خانه می کشد نداریم. یک موقع هیچ وقت یادم نمی رود. حالا این خوب است. اینها مصادیق عینی است که آدم گاهی اوقات انگار مرور زندگی خودش هست. یک زوجی پیش بنده آمده بودند، شاید یک سال، یک سال و نیم بود از زندگی مشترک اینها می گذشت. چون می دانید ما یک فشاری را در مشکلات زندگی در دو سه سال اول زندگی داریم. این آقا آمده بود از همسرش گله مند بود. می گفت که خانم من خیلی به میز غذا نمی رسد. توجه نمی کند. مثلاً سفره را باز می کنیم لای آن نان کپ زده است. مثلاً غذا همینطوری در پشقاب های رنگارنگ بیاورد بگذارد سر سفره. خانمش هم خیلی با طمأنینه و صبر صحبت های آقایشان را شنید و صحبت ها که تمام شد گفت اجازه می دهید من هم یک نکته ای بگویم؟ گفتیم بفرمایید. گفت حاج آقا این که می بینید من الآن شدم نتیجه ی عملکرد همسرم هست. به همسرش رو کرد گفت یادت هست تو اولین روزی که رفتی سرکار من هم شدم خانم خانه. گفت حاج آقا من رفتم در آشپزخانه ی خانه ام، گفتم امروز باید یک میز غذایی بچینم که همسرم انگشت به دهان بماند. گفت خورشتی باز گذاشتم، برنجی دم گذاشتم، شروع کردم پیش غذا و میان غذا و پس غذایی را آماده کردن. سالاد، ژله. و تعبیرش این بود. می گفت سالادم را شبیه یک منظره درست کردم. می گفت چون قبل از ازدواجم هم کلاس های سفره آرایی رفته بودم. گفت کاهو را خورد کردم عین چمن ریختم کف ظرف سالاد. گفت دو تا هویج برداشتم یعنی من و شوهرم هستیم. اینها را شبیه قو تراش دادم خیلی قشنگ آن وسط گذاشتم. بالاخره کلم و گوجه و خیار و اینطور چیزها هم، گل، بوته، درختچه، اینها را درست کردم. یک تابلو شد. گفت ژله میوه ای دو سه طبقه درست کردم. دیگر نزدیک آمدن آقا که شد رفتم سراغ چینش میز. گفت ظرف ها را گذاشتم، شمعی روشن کردم. گفت نه یک شمع، چندین شمع روشن کردم. گلبرگ های خشک شده داشتم اینها را برای تزئین کف میز ریختم. خودم که دیدم کیف کردم. گفتم یعنی الآن همسرم بیاید این میز را ببیند، اولین کاری که می کند این است که دوربین موبایلش را فعال می کند، یک عکس از این میز می گیرد. گفت یک گروه فامیلی هم در یکی از همین شبکه های اجتماعی دارند. گفتم این را هم حتماً آنجا به اشتراک می زند و زیر آن هم می نویسد من و زنم یهویی مثلاً. می گفت بالاخره آقامان آمد. رفت دست و صورتش را شست و رخت و لباسش را هم عوض کرد و تعارف کردم آمد سر میز نشست. وقتی نشست گفت فکر می کنید اولین جمله ی ایشان چه بود؟ گفتم چه عرض کنم؟ گفت اولین جمله اش این بود که کنترل تلویزیون کجاست. گفتیم حالا عیب ندارد. گفت من کنترل را به او دادم و یک دور کانال ها را رفت و آمد و کانال مورد علاقه اش را ثابت نگه داشت. یک نگاهی به این میز انداخت و گفت حاج آقا چشم تان روز بد نبیند. چنگال را برداشت اول هم زد در یکی از آن قوها. کله ی اینها قوها و خورد. گفت من هاج و واج. دیگر می گفت طاقتم تمام شد. به او گفتم که مرد مثلاً الآن شما یک چیزی اینجا ندیدی؟ می گفت یک نگاهی کرد به میز و یک نگاهی به من و یک جمله ای گفت. که من واقعاً این جمله را شنیدم من خودم متأثر شدم. حالا گلاب به روی همه بینندگان عزیز ما. برگشت گفت که مگر بیکاری زن؟ نمی دانی این ها آخرش کجا سر درمی آورد؟ حالا شما فکر کنید ببینید از فردا این زن مثلاً کاهو را یک جوری خورد کند بگذارد جلوی همسرش که همسرش نپسندد. آیا می توانیم این را مذمت کنیم؟ اینجاست که می گوییم آن توجه مهم است. خیلی باید مراقب باشیم در ذوق نزنیم. به احساسات بی توجهی نکنیم. اتفاقاً بحث امروز من یک بخشیش بعد از گفتن این دو همین است که این چه می شود که گاهی اوقات این می شود. من می خواهم چهار پنج علت را برای آن بیان کنم که چه می شود گاهی اوقات توجه ما به همدیگر کم می شود. آیا این ریشه مثلاً روانشناختی دارد، ریشه تربیتی دارد؟ یک سری عواملی که ان شاءالله چهار پنج تا از آنها را امروز محضر بینندگان خوب مان بیان خواهم کرد. شما ببینید توجه خدمت مقابل خیلی اثر دارد. ما یک جایی رفته بودیم البته خارج از ایران بود. منزل یکی از دیپلمات ها ما یک شبی شام دعوت بودیم. آنجا هم می دانید معمولاً خانه هایشان ساده است چون اینها هر چند سال یکبار باید از یک کشور به کشور دیگری برود. ولی من وارد شدم دیدم خیلی این خانه خوش سلیقه است. خیلی خوب چیده شده است. موقع شام هم که شد دیدم که باز میز غذا هم همینطور. حالا می دانید کجا تعجب من را برانگیخت؟ اینکه بالاخره این زندگی، زندگی تازه ای هم نبود. مثلاً آقا می گفت من سال آینده بازنشسته می شوم. یعنی سال های زیادی را این زن و شوهر کنار همدیگر سپری کرده بودند. گفتم شاید مثلاً دخترهای جوان دارد این کار را کرده اند. دیدم نه، یک پسر نوجوان مانده بود. مابقی بچه ها هم ازدواج کرده بودند. بعد سر میز غذا که نشستیم من با یک منظره جالب مواجه شدم. خانم شان هم نیامده بود. دیدم که خود آقا بشقاب خورشت را برداشت جلوی من گرفت گفت حاج آقا از این میل کنید. هیچ کدام ایرانی هایی که مقیم اینجا هستند این خورشت محلی را مثل خانم من نمی توانند درست کنند. شروع به تعریف کرد. یعنی سر همان سفره با اینکه خانمش نبود ولی چندین بار از خانمش تعریف کرد. حالا ببینید گاهی اوقات ما مردها ایرانی چکار می کنیم؟ مثلاً سر سفره مثلاً تعارفات مان گاهی اوقات تخریب خانم مان است. مثلاً به بزرگواری خودتان هر چه بد هم شده میل کنید یا بخورید. اینطوری. اینها نشان می دهد که ما هم آدم های خدای ناکرده بدی نیستیم. همان نابلد هستیم. می دانیم گاهی اوقات نفوذ کلام، اثر کلام چقدر بد است. داری تعارف می کنی ولی شیوه و روش این تعارف درست نیست. یادتان هست من آخر هفته گذشته یک ماجرایی را برای شما تعریف کردم بعد از برنامه که یک بزرگواری، خانم و آقایی شاید همین یکی دو هفته قبل برای من تعریف می کردند. خانم می گفت ما یک آبگوشت خیلی مفصلی را درست کردیم برای همسرمان و بچه ها. همه نشستند و خوردند. می گفت غذا که تمام شد یکمرتبه دیدم آقامون شروع به تشکر کردن کرد. حالا تشکرش چه بود؟ که دست بَبَئی درد نکند که یک چنین گوشتی را برای ما درست کرده است. می گفت ما هر چه گوش مان را شل انداختیم که ببینیم یک تعریفی هم از ما می کند که این غذا را درست کردیم. دیدیم نه. گفت نه اینکه واقعاً مرد بدی باشد. ما باید اینها را حل کنیم. یعنی وقتی ما امروز دنبال هنر بهتر زیستن هستیم یعنی اینها باید حل شود که هنرمندانه زندگی را بتوانیم جلو ببریم. یک موقعی انگیزه آدم را می گیرد. یعنی شما مثلاً می گویم یک موقعی معلم هستید دانش آموزی دارید. تکلیف این دانش آموز را می بینید. خوبی های او را می بینید. می گویید به به چه خوب. مثلاً تو از دو سه رنگ برای نوشتن تکلیفت استفاده کردی. این خیلی عالی است. این انگیزه می شود. یعنی فردا هم که می خواهد تکلیفش را بنویسید آن جملات معلم در یک گوشه ای از ذهن او دارد مرور می شود که این بار من باید زیباتر عمل کنم. چقدر معلمم خوشش آمد. یعنی دقیقاً در زندگی یک مرام، یک منش انگیزه ساز است. من حالا ان شاءالله در آرامش رفتاری در برنامه های آینده خواهم گفت که گاهی اوقات ما این اتفاقاتی که در جوامع بشری افتاده است، حالا جامعه ما هم یک جاهایی استثنا نیست. ما هم می بینیم امروز خانواده ها دچار چالش ها و مشکلاتی هستند. اینها همش بر نمی گردد به مسائل اقتصادی، همش برنمی گردد به نداری ها. یعنی گاهی اوقات ما باید بدانیم مثلاً خانه امیر المؤمنین و حضرت زهرا (س) یعنی خانه ای بود که همیشه در آن ریخت و پاش بود، همه چیز بود یا نه، همان هنر زیست خوب را داشتند، هنرمندانه زندگی می کردند و به آن اوجی رسیدند که دیگر از دیدن یکدیگر آرامش می گرفتند. ما می خواهیم بگوییم اگر اینها را بلد باشیم گاهی اوقات آن ضعف های بیرونی، ضعف های اجتماعی، ضعف های تصمیم گیری ای که گاهی اوقات در جامعه می آید به خانواده ها آسیب می زند اینها جبران می شود. یعنی حد اقلش این است که ما یک جاهایی ممکن است که آسایش نداشته باشیم ولی آرامش داریم. و این امروز مهم است. ما باید دنبال این باشیم. اما من نکته پنجم را هم عرض کنم. یکی از نکات مهم در توجه کردن این است که ما به کلام همسرمان هم توجه کنیم. حالا چون درباره کلام ما مفصل دو سه برنامه صحبت کردیم من دیگر نمی خواهم اینجا ورود پیدا کنم. فقط همین میزان بدانیم که باید یک وقتی بگذاریم، یک توجهی داشته باشیم، همسرمان راحت بتواند حرف هایش را به ما بزند. من یک موقعی در همین تهران داشتم می رفتم سوار ماشین بشوم دیدم یک خانم بدو بدو آمد. حاج آقای تراشیونی؟ گفتم بله. می توانم یک موضوعی را به شما بگویم؟ گفتم بفرمایید. گفت ما در یک مجتمعی زندگی می کنیم اخیراً یک آقایی برای من مزاحمت ایجاد می کند. من اولین جمله ای که در این موضوعات می گویم، می گویم حتماً این را با همسرتان درمیان بگذارید. برای اینکه یک تصمیم منطقی بگیرید نه اینکه برویم دعوا کنیم و خون و خونریزی. دنبال این که نیستیم. ولی ایشان در جریان باشد. جمله ای که من از این خانم شنیدم این بود. می گفت حاج آقا اتفاقاً مشکل من همسرم هست. یعنی اگر او بفهمد من را می کشد. بعد من یک لحظه در فکر رفتم. گفتم این زن چه گناهی کرده است. یکی دیگر برای او مزاحمت ایجاد کرده ولی این می ترسد این را به همسرش بگوید در حالی که باید بگوید. باید این را مطرح کند. اصلاً یکی از کارکردهای مرد این است که باید در کنار همسرش به عنوان یک تکیه گاه قوی قرار بگیرد. کمک به حل مشکلات و موضوعاتی که در زندگی است بکند. ولی می بینید که این اتفاق نمی افتد. بعد می بینید او باید در خیابان دنبال یک مرد غریبه بدود مشکلش را به او بگوید در حالی که باید این مشکلش را در اصل به همسرش می گفته. ما می گوییم وقتی من شنونده نباشم، گاهی اوقات شنونده هم هستم ولی واکنش درستی نشان نمی دهم. مثلاً من همیشه یک تعبیری را دارم. می گویم ببینید در زندگی چه مرد و چه زن، مشکلات کوچک همدیگر را هم جدی بگیرید. ببینید اگر ما مشکلات کوچک یکدیگر را جدی نگیریم، این کاه ها ممکن است یک زمانی تبدیل به کوه شود. این کاهی که با یک فوت می شود آن را جا به جا کرد، اگر تبدیل به کوه شد یک موقعی می بینی با بولدوزر هم سخت است که آن را جا به جا کنیم. لذا این شنونده بودن، منطقی عمل کردن، صبور بودن، خوب شنیدن، خوب دنبال حل مشکل رفتن می تواند کمک کند که آن آرامش در محیط زندگی ایجاد شود و این نباشد خدای ناکرده ما با یک پدیده ای در جامعه مان مواجهه شویم که حس کنیم... الآن در مشاوره ها این را زیاد می بینیم. تقریباً یک وجه مشترک خانم هایی که در مشاوره می آمدند وقتی مسائلشان را مطرح می کردند این است که همسر ما به ما توجه ندارد. یعنی ما باید این را حل کنیم. اما وعده دادیم که ببینیم ریشه اش چیست. گاهی اوقات ریشه این بی توجهی ها چیست. بعد به برخی از اینها اشاره کنیم. من اول خدمت بانوان محترم عرض کنم. این هم خودش یک مسئله است. باید از راه خودش حل شود. یعنی این نیست که اگر یک موقعی همسر من به من بی توجهی می کند فکر کنم با قهر کردن، داد و بیداد کردن، ترشرویی کردن، سر بچه ها داد زدن می توانم این توجه را به خودم جلب کنم. نه، باید برویم ببینیم چطور می شود این را حل کرد. بعد معمولاً ما یک قاعده ای در حل مسئله داریم. می گوییم در حل مسئله باید اول موضوع را خیلی خوب تحلیل کنیم. یک. دوم ریشه ی مشکل را پیدا کنیم. این دو. و سوم اینکه حالا برویم دنبال راهکار. حالا یک موقعی راهکار را من با علم و مطالعه می توانم حل کنم یک موقعی می بینی نه، باید بروم با یکی مشورت کنم که ببینم باید چکار کرد. حالا ما می خواهیم یک سری علل و عوامل این کم شدن توجه را بگوییم. فرقی هم نمی کند. چه در مردها و چه در زن ها. گاهی اوقات می بینیم خود خانم هم آنطوری که باید و شاید به همسرش توجه نمی کند. ببینیم واقعاً ریشه های آن چیست. اولین ریشه مشغله ها و خستگی زیاد است. ناخودآگاه وقتی انسان مشغله اش زیاد می شود، خستگی هایش زیاد می شود، توجهش کم می شود. اصلاً این طبیعی است. شما حتی یک بچه را نگاه کنید ببینید وقتی خیلی خسته است، می خواهی بروی به او املاء بگویی غلط هایش زیاد می شود چون توجهش پایین می آید. می خواهد یک کار مثلاً دستی را درست کند می بینید دقتش پایین می آید. کار آنطوری که باید و شاید پیش نمی رود. پس بدانیم این نیاز به این دارد که ما یک مقداری به این موضوع یعنی اینکه فعالیت های زیاد، کارهای زیاد، خسته مان می کند و توجه ما کم می شود توجه کنیم. البته بعداً برای اینها دوباره راهکار داریم چون ممکن است الآن خانم ها بگویند دیگر اینطوری که شما می گویید باید فاتحه مرد ها را خواند چون دائم خسته هستند. نه، ما برای این هم راهکار داریم که حالا ان شاءالله راهکار آن را عرض خواهیم کرد. علت دوم بحث تقویت رسانه ها در محیط خانه است. یعنی امروز ما می بینیم که عوامل مزاحم در خانه ها زیاد شده است. یعنی یک موقعی بود زن بود، شوهر بود، بچه ها بودند و کارهای خانه بود ولی امروز شما می بینید نه، من یک موقعی شمردم حالا ان شاءالله در جای خودش برای بینندگان می شمرم. ده تا عامل مزاحم را امروز ما برای خانه ها پیدا کردیم که اینها مزاحمت دارد ایجاد می کند و وارد همه حریم های ما می شود. شما امروز مثلاً فضای مجازی را ببینید. فضای مجازی امروز یک مزاحم جدی در عرصه خانه و خانواده است و بدی آن هم این است که به همه جای خانه ما نفوذ کرده است. یعنی جاهایی که شاید بشر فکرش را نمی کرد که غیر خودش را مثلاً راه بدهد. مثلاً می بینی امروز آقا یا خانم حتی با گوشی تلفن همراهش در توالت هم می رود. جایی که هیچ کس را راه نمی داده ولی امروز اجازه ورود این عامل را داده است. می رود آنجا سر خودش را هم گرم می کند. مثلاً اتاق خواب یک حریم خصوصی است ولی امروز ما می بینیم داریم راه می دهیم. راحت با گوشی هایمان در بسترهایمان می رویم. گاهی اوقات سر ما آنجا گرم است دقایق زیادی. وقتی عوامل مزاحم ورود پیدا کند منجر به این می شود که توجه ما به یکدیگر کم شود و همین هم هست. وقتی آدم سرش شلوغ می شود، چند تا کار را بخواهد انجام بدهد، معلوم است نمی تواند روی کار تمرکز لازم را پیدا کند. که متأسفانه خیلی هم زیاد شده است. دلیل آن هم این است که ما امروز سواد رسانه را در جامعه ما تقویت نکردیم. و واقعاً این یک نگرانی است. مثلاً ببینید من یک نمونه از آن را بگویم. مثلاً در همین ایام کرونا. حالا تصمیم درست بود، غلط بود، من فعلاً به این خیلی کاری ندارم. ولی ما آمدیم 14 میلیون دانش آموز را به فضای مجازی کوچ دادیم. آیا خانواده ها را آماده کرده بودیم؟ آیا بچه هایمان را آماده کرده بودیم؟ آیا الآن بچه های ما آسیب نمی بینند؟ یعنی گفتیم بروند آموزش. یعنی الآن بچه هامون فقط دارند آموزش می بینند؟ چه اتفاقی دارد می افتد؟ یعنی شما امروز نمی بینید که به خانواده ها آموزش های لازم را داده باشیم. وقتی می بینید فضای مجازی یک فضای فرامرزیه یعنی هیچ مرزی را برای خودش قائل نیست. نه مرز اعتقادی، نه مرز تربیتی، نه مرز فرهنگی، نه مرز مکانی، نه مرز زمانی. هیچ چیزی را برای خودش قائل نیست. لذا چموش است. یعنی اگر ما... عین یک اسب سرکشی است که شما می خواهید رامش کنید. هر کسی هم نمی تواند. باید یک کاربلد را بفرستی در این میدان که بتواند اسب چموش را رام کند. امروز فضای مجازی اینطوری است. من البته از این کوتاه می گذرم ولی جا دارد یک زمانی درباره آن صحبت کنیم. فقط می خواستم یک تلنگری باشد که ما بدانیم اینها مزاحم هستند و مزاحمت هایی که دارد در خانواده ها شکل می دهد. یعنی امروز شما خانواده ها دچار مشکل شدند یعنی پای صحبت هایشان می نشینید سر همین فضای مجازی، یعنی زن و شوهرهایی که... ما الآن برخی از کشورها را در منطقه خودمان داریم که جزء اولین دلایل طلاقشان همین فضای مجازی است. یعنی در برخی کشورها آمده در رتبه اول. در کشور ما هم الآن همینطور است. اختلافات زیادی را دارد ایجاد می کند. حالا دلایلی دارد که یک موقعی باید تأثیر رسانه ها بر خانواده ها و آسیب ها و ... البته اعتقاد بنده بر این است که باید حذف شود. ما می گوییم رسانه، فضای مجازی سیاه و سفید است. چاقوی دو لبه است. یعنی ما باید از لبه ی سفیدش، لبه ی صالح آن استفاده کنیم و این نیاز به آموزش دارد. نیاز به این دارد که ما سطح سواد خودمان را در حوزه رسانه ها بالا ببریم. بعد شما می بینی امروز مثلاً خانم صبح تا عصر در داخل خانه است، آقا وارد می شود. خب آقایی که وارد می شود الآن همسرت بیشتر نیاز به تو دارد یا تلویزیون نیاز به تو دارد، گوشی ات نیاز به تو دارد؟ من نمی خواهم آقایان را تخطئه کنم می خواهم بگویم که دلیل آن این است که گاهی اوقات متأسفانه ما اولویت ها را نمی توانیم تشخیص بدهیم. یعنی اگر من آمدم اولویت را گفتم اول همسرم نیاز به توجه دارد، بعد فرزندم نیاز به توجه دارد، بعد تلویزیون مان نیاز به توجه دارد و چه بسا خودم نیاز به توجه دارم. اینها را اولویت بندی کنم بروم انجام بدهم. اول بروم... این نیست که یک موقع یک آقایی فکر کند بعد شبانه روزش را صرف خانمش کند. واقعاً این نیست. اصلاً ما یک موقعی به آقایان می گوییم زیاد ماندن آقایان در محیط خانه خودش یک آسیب است. در همین ایام کرونا خصوصاً آن فصل اول کرونا که خیلی مردم مراعات می کردند در محیط خانه بودند. یعنی موقعی اصلاً آمادگی ممکن است نباشد به این حضور پررنگ. و لذا اگر ما می گوییم مرد نیاز به زنش دارد یا زن نیاز به مرد دارد، نه اینکه خیلی پر و پیمان و پر زمان. منطقی. متعادل. ولی اولویت. یعنی من اگر وارد شدم آن دقایق اول ورودم را برای همسرم سهل کنم. حتی خانم هم برای آقایشان. من گاهی اوقات به خانم ها می گویم. می گویم خانم وقتی شوهرش وارد خانه می شود باید کارهایش روتین باشد. نه اینکه مثلاً آقا دارد وارد خانه می شود، همیشه مثلاً ساعت 3 بعد ازظهر به خانه می آید، مثلاً من الآن تازه دارم می روم مثلاً برنجم را آبکش کنم. یک لحظه هم غافل شوم این برنج می رود. نه، قشنگ برنجم را دم بگذارم، خورشتم را بار بگذارم، ظرف میوه را آماده کنم، منتظر همسرم باشم. اینکه در روایت داریم شخصی محضر نبی مکرم اسلام آمد و عرضه داشت یا رسول الله من زنی دارم که وقتی از خانه خارج می شوم من را بدرقه می کند، وقتی به خانه وارد می شوم به استقبال من می آید و چند جمله دیگر گفت و صحبت او تمام شد. پیامبر فرمودند ای مرد زن تو کارگزار خداست و به پاس این نیکی ای که در حق تو می کند خداوند صواب نیمی از یک شهید را در نامه عمل او ثبت می کنند. می دانید دلیل چیست؟ دلیل این است که داریم به هم آرامش می دهیم. وقتی من انتظار شوهرم را می کشم، شوهرم می بیند من به استقبال او رفتم، او هم جذب می شود. لذا ما باید بدانیم دنیا، دنیای کنش ها و واکنش هاست. علت ها و معلول هاست. اینها رابطه با همدیگر دارند. یعنی ما باید به اینها دقت کنیم. پس ببینید دومین علت رسانه ها شد. علت سومی که توجه را ممکن است در محیط خانه کم کند گاهی اوقات می بینید افکار منفی ای که زن و شوهر به همدیگر دارند و پناه به خدا می بریم. یعنی شاید یکی از حملات شدید شیطان به انسان این باشد که فکر انسان را نسبت به دیگران به سمت و سوی بد بینی ببرد در حالی که این واقعیت خارجی هم ندارد. این یکی از حملات شدید شیطان به انسان است. یعنی اگر جمعش نکنیم می بینیم که واقعاً آسیب های جدی ای می بینیم. بعد می بینیم چطور می شود. مثلاً من الآن دارم وارد خانه می شوم. مثلاً رفتار دیشب یا دیروز همسرم یا صبح همسرم را تحلیل می کنم. دیدی مثلاً من داشتم می رفتم خوابیده بود. اصلاً نه صبحانه ای برای من آماده کرد. حالا باید بروم خانه مثلاً حالش را بگیرم. یعنی با این افکار به خانه می آید حضور پیدا می کند. و همین منجر به این می شود که نه تنها توجهش از همسرش از بین برود بلکه به سمت یک رفتار تهاجمی برود. مثلاً الآن آقا آماده است که وارد خانه می شود یک توجهی به همسرش بکند ولی خانم به یک ذهنیت منفی ای سراغ همسرش می رود. ما خیلی باید مراقب فکرمان باشیم. حالا این تعبیر خیلی تعبیر زیبایی است. حالا منتسب به هر کس باشد. حالا گاهی اوقات در این برگه ها منتسب به امیر المؤمنین می دانند ولی ما یک گشتی زدیم ندیدم جایی. نه در نهج البلاغه نه در غرر که مثلاً این جزء فرمایشات حضرت باشد ولی جمله خیلی جمله حکیمانه ای است که فرمودند مراقبت فکرت باش که کلامت را می سازد. مراقبت کلامت باش که رفتارت را می سازد. رفتاری که قرار است جزئی از شخصیت تو باشد. افکار خیلی مهم است. می گویند یک فردی از خانه اش راه افتاد برود از همسایه نردبان بگیرد. با خودش گفت الآن می روم این نردبانش را به من نمی دهد. فکر می کند می خواهم نردبانش را بالا بکشم به او ندهم. با همین افکار که این نمی خواهد بدهد و می ترسد من فلان کنم. در را زد. این آقا آمد در خانه گفت نردبانت را نمی خواهی بدهی چرا مثلاً پشت سر من فکر بد می کنی. این هم هاج و واج ماند. افکار این تبدیل به این کلام منفی شد. گاهی اوقات مثلاً آقا بنده خدا از سر کار دارد می آید خسته، مانده ترافیک، یک موقعی ممکن است ماشین او پنجر شده باشد. بالاخره همه این اتفاقاتی که می افتد. خانم افکارش منفی می شود. آره این دیر آمده حتماً یک جایی داشته سر و گوشش می جنبیده. یعنی تا آقا در را باز می کند سلام می کند می گوید سلام و درد. تا الآن کجا بودی؟ خب این افکار منفی است. یعنی اگر در کنترل افکارت... حالا مثلاً این مرد می خواهد بیاید در خانه به این زن توجه بکند. خب نمی تواند. و لذا ما باید ذهن مان و فکرمان را به سمت خوبی های آدم ها ببریم در مرحله اول. من یک تعبیری دارم می گویم که خوبی ها را باید دید، قدردانی کرد، تشکر کرد. عیب ها را باید شناسایی کرد، کمک به حل آن کرد نه اینکه ما مثلاً عیب ها را ببینیم، سرزنش کنیم، توبیخ کنیم، تهدید کنیم در سر طرف مقابل مان بزنیم. نباید با عیب ها اینطوری مواجه شد. عیب را باید کنار فرد قرار گرفت و کمک کرد. و لذا اینجا یک قاعده ای در زندگی مشترک بیرون می آید که ما ان شاءالله در برنامه های بعدی هم بیشتر با این قاعده آشنا می شویم. ما یک تعبیری داریم. حالا من خواهش هم می کنم بینندگان محترم هم بازخورد این قاعده را بگویند. برای ما اگر پیامک هم بکنند ممنون می شویم. هم تجربیاتشان را بگویند هم موافق یا مخالفش را بگویند که بعد من هفته بعد بیشتر درباره این قاعده صحبت کنم با همدیگر ببینیم اصلاً نقطه نظرات چیست. اما قاعده چیست؟ قاعده این است که اصل در زندگی مشترک خوب بودن است. ما باید خوب باشیم ولو طرف مقابل مان بد بود. من باید خوب باشم. این قاعده. حالا بینندگان محترم کمی روی آن فکر کنند. من می دانم حتماً یک حرف هایی دارند. می گوید آقا خب طرف مقابل که شما می گویید ولو بد باشد، ما به او خوبی کنیم، یک چیزهایی باورش نمی شود. اینکه مثلاً به کارش ادامه بدهد. حالا بینندگان محترم روی آن یک حرف هایی دارم. من حرف هایشان را هم ببینم، نوشته هایشان را هم ببینم. پس در زندگی مشترک اصل بر خوب بودن است. حالا بیرون هم همینطور است ولی حالا چون بحث ما هنر بهتر زیستن است. یعنی خوب بودن اصل است. حالا فقط یک اشاره ای به این نکته بکنم. گاهی اوقات می دانید باخت در زندگی چیست؟ که من رفتارم را بر اساس رفتار غلط طرف مقابل تنظیم کنم. او لجبازی می کند من هم لجبازی بکنم. او مثلاً تندخویی می کند، من هم تندخویی می کنم. او های می گوید، من هوی بگویم. حالا اینها در ضرب المثل های ما هم هست. ولی ما می گوییم نه. اصل خوب بودن است. من باید خوب باشم. در هر شرایطی. حالا اینکه جواب بالاخره آن ذهنیت بینندگان محترم را باید چطور بدهیم، من این را حواله می دهم به ان شاءالله به برنامه بعد که یک مقداری مبسوط تر بتوانیم درباره آن صحبت کنیم. پس سومین عاملی که توجه را کم می کند افکار منفی هست که بین زوجین شکل می گیرد. لذا نمی توانند یک توجه مثبت و زیبایی را به همدیگر داشته باشند. عامل چهارم نداشتن مهارت است. واقعاً آدم، آدم خیلی خوبی است ولی برخی چیزها را بلد نیست، برخی چیزها را یاد نگرفته است، ندیده است. مثلاً می بینید این آقا بزرگ شده در خانه ای رشد کرده که پدر و مادرش خواهر برادری با هم زندگی کرده اند. یعنی هیچ چیزی فراتر از آن را ندیده است. ندیده مثلاً یک موقعی پدرش یک تعریفی، یک توجهی از مادر بکند که این بگوید من حد اقل تجربی این را در زندگی و متن زندگی خانواده ام یاد گرفته ام. و جالب هم هست. یکی از نکاتی که ما باز در مشاوره ها زیاد می دیدیم این بود که این عبارت ها زیاد به کار می رود بین خانم و آقا. که مثلاً خانم می گوید این آقا لنگه ی باباش هست. یا مثلاً آقا نسبت به خانم. این خانم من را می بینید؟ اصلاً انگار کپ مادرش هست. شبیه مادرش هست. یعنی مادرش هم همینطور است. معلوم است که ما رفتیم در الگوهای غلطی قرار گرفتیم، این الگو را داریم به زندگی خودمان سرایت می دهیم. گاهی اوقات هم ممکن است معکوس هم باشد. گاهی اوقات مثلاً من در برخی از افراد هم دیدم افراطی عمل می کنند. مثلاً دیده این رفتار پدر و مادر خوب نیست، می گوید من دیگر نمی خواهم مثل پدر و مادرم باشم. دوباره نرفته یاد بگیرد که حد منطقی و معقولش چیست. این خیلی زیاده روی می کند. دوباره این هم یک آسیب می زند. گاهی اوقات می بینی نه، اصلاً یک شکل دیگری. من یادم نمی روم یک جوانی پیش بنده آمده بود جوان رشیدی هم بود. خیلی هم مأخوذ به حیاء. مشکلاتی را با خانمش داشت. کنار صحبتش گفت راستیتش حاج آقا می خواهم یک چیزی هم بگویم اصلاً روم نمی شود. یک ذره فکر کرد و این پا و آن پا کرد و گفت واقعیتش زنم من را می زند. گفتم تو چکار می کنی؟ گفت یک کم می زند می گویم تو را خدا دیگر بس است. دیگر نزن. من یک جلسه خانمش را دعوت کردم آمد. شروع کردم با خانم او صحبت کردن. اول هم نگفتم چرا همسرت را می زنی. لابه لای صحبتش گفتم یک موقع هایی شنیدم دست به آقای تان هم بلند می کنی. تا این را گفتم دیدم شروع به اشک ریختن کرد. گفت بله حاج آقا. گفتم چرا؟ گفت من در یک خانه ای بزرگ شدم که روزی نبود مادرم از پدرم کتک نخورد. من نمی خواستم یک بدبختی مثل مادرم بشوم. گفتم الآن خوشبخت شدی؟ گفت نه حاج آقا من هم بدبخت هستم. یعنی ببینید گاهی اوقات هم می بینی یک الگویی در خانه اتفاق افتاده منفی که فکر کند مثلاً اینطوری می تواند زندگی اش را احیا کند. بعد می بینی نه. اینجا هم به یک مسیر اشتباهی دارد می رود. پس ما باید به این نکته هم دقت کنیم. گاهی اوقات اگر توجه صورت نمی گیرد این نیست که خدا ناکرده مرد ما، خانم ما نخواهد این توجه را نسبت به شریک زندگی اش معطوف بدارد بلکه ریشه اش در همان نابلدی است. جایی آموزش ندیده است. و من یک خواهشی که از بینندگان خوب و عزیز و ارجمندمان دارم این است که هیچ وقت در برابر آموزش ها و مهارت ها مقاوم نباشیم. یعنی فکرمان را آزاد بگذاریم بگوییم حرفی که خوب است را بالاخره در متن زندگی مان بیاوریم اجرا کنیم و آن قاعده ای که من گفتم اصل بر خوب بودن هم هست حالا ان شاءالله دلایل آن را مفصل می گویم که چرا ما به این قاعده کلیدی و محوری رسیدیم چون گاهی اوقات مثلاً می بینی فرد می گوید حالا چون طرف محاوره ام اینطوری است، من هم باید مثلاً حال او را بگیرم. من هم باید او را اذیت کنم. من هم باید انتقام بگیرم. من هم باید مقابله به مثل کنم. اصلاً اینها در فرهنگ دینی ما هست. مثلاً یک جایی بوده یک شخصی پیش معصوم (ع) برود مثلاً بگوید که مثلاً زن من، شوهر من من را اذیت می کند، حضرات معصومین هم بگویند خب تو هم برو اذیتش کن. آیا واقعاً این بوده است؟ یا نه، مسیری را که یک چراغ هدایت و اصلاح مطلوب است را پیش پای او قرار دادند. و لذا ما به این قانون توجه کنیم. پس اصل بر خوب بودن شد اما نکته چهارمی هم که گفتیم چرا توجه صورت نمی گیرد به دلیل این است که این مهارت ها را نمی دانیم. باید ذهن مان را باز بگذاریم که این مهارت ها را دریافت کنیم، اجرا هم بکنیم. البته من این را به شوخی و جدی هم می گویم. اگر هم می خواهیم تغییری پیدا کنیم دفعی تغییر نکنیم. سعی کنیم اینهایی که می آموزیم را تدریجی در زندگی مان پیاده کنیم چون اصلاً مهارت هم همین است. یعنی این نیست که ما وقتی یک چیزی را به طرف مقابل همه را یاد بدهیم انتظار هم داشته باشیم در همین یک ساعت آینده هم را برود پیاده کند. این ممکنه است اصلاً طرف مقابل هم هم واکنش های خوبی نشان دهد. یعنی من یک مرتبه مثلاً آقا وارد خانه شود، این 5 توجهی را که ما گفتیم را مثلاً بخواهد فی البداهه و در یک زمان کوتاهی اجرا کنیم. اصلاً ممکن است که خانم برگردد بگوید چخبره؟ نه. لذا این تدریجی مهم است. چون اصلاً تغییر هم تدریجی آن می تواند ثبات ایجاد کند. تغییرات دفعی وقتی در انسان ها رخ می دهد می گوید انگار انسان کم می آورد. لذا ان شاءالله ما به این هم توجه کنیم. توجه پنجم که دوباره علت اینکه چرا توجه نمی کنیم یک جایی ممکن است الگوهای غلط هم باشد. یعنی چه؟ مثلاً من همکاری دارم می آید در اداره شروع می کند آره با زن جماعت باید اینطوری برخورد کرد که حرف گوش بدهد. مبادا به زن رو بدهی. نمی دانم فلان می شود، بهمان می شود. بعد می بینی الگوهای غلط بیرونی. بعد عجیب هم هست. یک پژوهشی انجام شد می گویند بخشی از آسیب هایی که در خانواده ها جاری و ساری می شود عاملش بیرون از زوجین است. یعنی اگر ما زن و شوهر را آزاد می گذاشتیم، عوامل بیرونی را بر آنها تحمیل نمی کردیم آنها زندگی شان خیلی بهتر از این بود که هست. یعنی گاهی اوقات می بینیم آن نگاه بیرونی اینطوری هست و خیلی هم ما می بینیم. مثلاً به آقا می گوییم چرا این رفتار را در مهمانی با همسرت نداری؟ می گوید حاج آقا این کار را انجام بدهم همه می گویند تو زن ذلیل هستی. آیا واقعاً این نگرش درست است؟ بعد خیلی جالب است این تعبیر وجود مبارک ابی عبدالله حسین (ع). حضرت یک دوبیتی شعر دارند. حالا من مضمون آن شعر را محضر بینندگان عزیزمان عرض می کنم. حضرت می فرمایند من به همسرم و دخترم محبت می کنم و تعبیر دومش این است که برای آنها خرج می کنم و از مذمت مذمت کنندگان هم هراس ندارم تا زمانی که سر به تیره تراب بگذارم. یعنی معلوم است زمان امام حسین (ع) هم این تعابیری مثل زن ذلیل و اینها بوده است. یعنی تعابیر این چنینی را افراد به کار می بردند. مذمت می کردند. خصوصاً هر چه ما به ابتدای بعثت نبی مکرم اسلام نزدیک می شویم هنوز جامعه از یک اصل جاهلیت دارد انتقال پیدا می کند به اصل نورانیت و رشد. خب این تغییر دوباره زمانبر است و لذا هنوز تفکرات باطل، تفکرات جاهلیت بین آدم ها وجود داشته است، رخنه کرده است. تا اینها بخواهد تغییر بکند زمان... همین الآن هم ما گاهی اوقات می بینیم تفکرات بعد از 1400 سال وجود دارد. شما امروز می بینید خانم دختر به دنیا می آورد. برمی گردند او را مذمت می کنند. می گویند این دخترزا است، به درد نمی خورد. یعنی دقیقاً آدم یاد آن عصر جاهلیت می افتد. بعد می گوید کلمات نورانی اهل بیت (ع) را نگاه می کنی می بینی چقدر زیبا نگاهشان هم به پسر هم به دختر خصوصاً به دختر یک نگاه ویژه ای را دارند. بعد می بینی هنوز بعد از 1400 سال هست. خب می خواهی اینها هم نباشد؟ آن تفکرات عصر جاهلیت الآن نباشد که مردی که به همسرش می خواهد یک توجهی بکند، یک نگاه مثبتی داشته باشد، معلوم است یک عده ای او را مذمت می کنند. و ما نباید بر اساس کلام دیگران رفتارهای خوب مان را ترک کنیم. و من یک خواهش هم از بزرگترها دارم، به دیگران دارم. اطرافیان دارم، نزدیکان دارم. ببینید اگر یک زن و مردی به همدیگر دارند خدمت می کنند، کمک می کنند، بالاخره شریک زندگی هم هستند دارند همدیگر را یاری می کنند. ما هیچ وقت جملاتی را به کار نبندیم که اینها را از همدیگر دور کنیم. یعنی یک جمله ای مثلاً من یک اخمی به پسرم بکنم که اه تو بچه ات را بردی سرپا کردی؟ این کار کار مرد نیست. زن باید این کار را بکند. یعنی همین. بعد می بنییم که بنده خدا ممکن است خانم آن لحظه کاری داشته است، ممکن است کمردردی داشته است، اصلاً ممکن است محدودیت هایی داشته است. بالاخره محرم، نامحرم، سختش بوده است. اتفاقاً تو باید وقتی این کار خوب را از فرزندت می بینی یک لبخند از سر رضایت به او بزنی که او بداند این کار و این عمل خوب است. این توجه را بیشتر بکند برای خدمت کردن به همسرت. یا خانم همینطور. دارد یک کاری برای شوهرش انجام می دهد، مثلاً آقا تشنه است، درخواست لیوان آبی می کند مثلاً خانم می رود آب را می آورد مثلاً می بینی یکی از اقوام او برمی گردد می گوید مگر تو کلفتی؟ خودش برود بخورد. تو چرا می روی برای او آب می آورید. خب چرا این کار را بکنیم؟ و لذا حالا ان شاءالله در آن آرامش رفتاری من بیان خواهم کرد. یکی از اصولی که خیلی می تواند زن و شوهر را به یکدیگر نزدیک کند آن بحث خدمت رسانی زن و مرد به یکدیگر است و در اسلام هم برای این خیلی ارزش قائل شدند که حالا ان شاءالله روایتش و مبانی آن را هم خدمت بینندگان خوب مان تقدیم خواهم کرد.
«الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ» اشاره کنم. گاهی اوقات ما قوامون را به معنای یسلطون می گیریم که «الرِّجَالُ یسلطونَ عَلَى النِّسَاءِ» مسلط هست. آیا این هست؟ خدا رحمت کند مرحوم علامه طباطبایی اینجا یک تعبیر خیلی لطیفی دارند. می گویند که قوام را اصلاً عرب به چی می گوید؟ وقتی یک گیاه سستی از زمین می روید ما می آییم یک میله خیلی محکمی را کنارش فرو می کنیم و این را به آن تکیه می دهیم. ایشان می گوید قوام به معنای تکیه گاه است و مرد باید تکیه گاه همسرش در محیط خانه و خانواده باشد. و این خیلی مهم است که یک سری نکاتی مرحوم شهید مطهری در کتاب نظام حقوقی زن در اسلام شان می گویند. می گویند از لحاظ روانشاختی وقتی یک زن ازدواج می کند دوست دارد مردش تکیه گاه او باشد نه اینکه خودش تکیه گاه مردش باشد. و لذا این تکیه گاه یک نیاز برای بانوان هست. و البته من یک موقعی بررسی کردم دیدم در 13 زمینه مردم می تواند تکیه گاه برای همسرش باشد. تکیه گاه اقتصادی باشد، تکیه گاه عاطفی باشد، تکیه گاه حمایتی باشد، گاهی اوقات تکیه گاه فکری باشد، گاهی اوقات تکیه گاه در تربیت فرزندان باشد. یعنی مجموعه ای از این تکیه گاه ها که بتواند حامی همسرش باشد و در اصل بتواند آن زوجیت به خوبی ان شاءالله محقق شود.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 41:46

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی