- 762
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 199 تا 202سوره اعراف بخش دوم
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات تفسیر آیات 199 تا 202سوره اعراف بخش دوم"
خدا عفو را دوست دارد و عفو فضیلت است
آنقدر اهل عفو باش که گویا عفو در دست تو است
سیر و سلوک متقیان این است هر وقت مشکل داشته باشند به الله مراجعه میکنند
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ ٭ وَإِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ إِنَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ٭ إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ ٭ وَإِخْوَانُهُمْ یَمُدُّونَهُمْ فِی الْغَیِّ ثُمَّ لاَیُقْصِرُونَ﴾
که این آیه که بیان مکارم اخلاق را به عهده دارد برای اینکه مکرمتهای اخلاقی از باطن به ظاهر ظهور کند و از قلب به قالب هم تجلی کند تنها دستور به عفو و مانند آن نداد بلکه فرمود: ﴿خُذِ الْعَفْوَ﴾ یعنی این مکرمت عفو آنقدر در شما ظهور کند که گویا در دست شماست که یک وقت میفرماید: ﴿فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا﴾ و مانند آن یا تعبیر قرآن این است که خدا عفو را دوست دارد و عفو فضیلت است یک وقت برای تشبیه معقول به محسوس برای حضور و ظهور این فضیلت خلقی در همه شئون میفرماید آنقدر اهل عفو باش که گویا عفو در دست تو است ﴿خُذِ الْعَفْوَ﴾ و به دیگران هم اگر بخواهی عفو عطا کنی در دستت باشد که این ملکه عفو را به دیگران بیاموزانی در جریان امر به معروف هم باید طوری باشد که هم خودت عامل باشی و هم نحوه امر به معروفت هم به نحو معروف باشد تنها به نیکی امر نکن بلکه نیک باش اولاً نحوه امرت هم نیک باشد ثانیاً مأمور به هم نیک باشد ثالثاً امر به معروف تنها این نیست که معروف به معروف باشد بلکه آمر هم عمل به معروف فراموشش نشود و نحوه امر او هم معروف باشد اگر خود او عامل نباشد سخنش بی اثر است اگر خود او عامل هست اهل تقوا هست لکن نحوه امر به معروف او این امرش معروف نیست گرچه امر به معروف کرده است ولی بیان او معروف نیست قلم او معروف نیست با بیان ناروا یا با قلم ناروا دارد امر به معروف میکند این هم روا نیست
مطلب سوم این بود که از جاهلان اعراض بکن در نوبت قبل اشاره شد به اینکه اگر دشمنی از خارج مرز و بوم اسلامی حمله کرده است و انسان با آنها برخوردار است چارهای جز «رُد الحجر من حیث جاءک» نیست که از بیانات امیرالمومنین(سلام الله علیه) است فرمود سنگ را از آنجا که آمد برگردانید «فانه لایرد الشر الا بالشر» اما اگر اختلاف داخلی شد در نظام اسلامی در امت اسلامی تعدد نظر و تعدد رأی پدید آمد کسی خود را حق میدانست و دیگری را بر باطل باید بکوشد که اختلاف را حل بکند دشمنی را حل بکند نه رقیب را به دشمن را از پای در بیاورد و این میشود اعراض از جاهلین نه درگیر شدن با جاهلان جاهل به معنای نادان را به عالم تبدیل کردن یک نحو امر به معروف است جاهل در مقابل عاقل را عاقل کردن یک نحوه امر به معروف است و عالم عاقل را هم به مقام بالا و والا هدایت کردن یک نحو امر به معروف است و همه اینها با اخذ عفو همراه است و اگر کسی خواست امر به معروف بکند اما امرش معروف نباشد قلمش یا بیانش معروف نباشد توفیقش بسیار کم است اگر موفق باشد توفیقش بسیار اندک است.
قرطبی در جامع الاحکام چنین نقل میکند از قصه عصام بن مسلق، عصام بن مصطلق .. مردی بود که وارد مدینه شد وقتی به وجود مبارک حسنبنعلی(سلام الله علیه) را دید در اثر آن تبلیغات مسمومی که سابقه ذهنی داشت نسبت به آن حضرت خیلی بد گفت شدیداً اهانت کرد وجود مبارک امام مجتبی(سلام الله علیه) بدیهای او را شنید حرفهای تلخ او را شنید و فهمید که این در اثر تبلیغات باطل به این بدگمانی رسیده است و بعد از اینکه حرفهای زشت و سوء او را شنید فرمود اینجا بالأخره وارد این شهر شدی اگر به ما مراجعه میکردی مشکل مسکن داشتی حل میشد مشکلات تغذیهای مثلاً اگر داشتی حل میشد مشکلات آشنایی با دیگران داشتی مثلاً حل میشد از این مطالب را که گفت این شخص کم کم آن قهر و غیظ و خشمش فرو نشست و گفت اینها در اثر آن تبلیغات سوء بود که ما آلوده شدیم وجود مبارک امام مجتبی(سلام الله علیه) بعد از آن جریانها فرمود گویا تازه وارد شدی به این محیط آشنا نیستی و بعد این آیه را تلاوت کرد ﴿خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ﴾ این یک سنت حسنهای بود برای اهل بیت(علیهم السلام) برای همه آنها و همچنین برای شاگردان آنها هم به عنوان سنت حسنه اثر بگذارد اما اینکه فرمود: ﴿وَإِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ﴾ اگر شیطان وسوسه کرد و خواست سوزنی فرو کند چون این سوزن فرو کردن را میگویند نزغ اما آن سیخی که راکب به مرکوبش میزند که بار را یا راکب را زودتر به مقصد برساند آن را میگویند نزغ که وسوسه در حقیقت نزغ شیطان است اگر شیطان نزغی کرد فوراً به پناهگاه الهی پناهنده بشوید این مدی دلیل میخواهد چرا استعاذه بکنیم و چرا به الله استعاذه بکنیم از اینکه به الله استعاذه بکنیم چون مطلب مهمی بود آن را قبلاً تعلیل کرد فرمود: ﴿إِنَّهُ هُوَ الْسَّمِیعُ الْعَلِیمُ﴾ قدرت او که مشخص است و قدرت او را با سمیعٌ بیان کرده نفرمود او میتواند مشکل شما را حل کند بلکه فرمود سمیعٌ این سمیعٌ دو تا مطلب را به هم مرتبط کرد و فهماند یعنی او هم مهربان است بخشنده است هم توانمند زیرا سمیع اگر به این معنا باشد که شنوا است این دلیل با این مدعا هماهنگ نیست خدا را بخوانید برای اینکه خدا میشنود در نوبت قبل به عرضتان رسید که سمیع به معنای این نیست که میشنود خب خدا غیبت و تهمت و دروغ را هم میشنود سمیع است همان است که در بخشهای دیگر میگوییم ﴿إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَاءِ﴾ یعنی گوش به حرف آدم میدهد خب گوش به حرف آدم میدهد یعنی چه یعنی از نظر آهنگ و صوت و صدا که حرف را میشنود که باید بشنود یک، و قدرت انجام خواستهها را هم دارد دو، و لطف و محبت و جود و سخا هم دارد که به نیاز نیازمندان پاسخ مثبت میدهد سه، این مجموعاً میشود سمیع الدعا اگر کسی حرف نشنود یک، یا بشنود حرفها را ولی قادر نباشد انجام بدهد دو، یا قادر است ولی آن جود و سخا و لطف و وفا را ندارد که به نیاز نیازمندان پاسخ بدهد سه، به چنین کسی نمیگویند سمیع الدعا که ما در عرف به چه کسی میگوییم این گوش به حرف ما میدهد اگر یک مقامی قدرتی داشت و ما هم جامعه هم به او نیازمند بود اگر درباره او گفتیم او گوش به حرف ما میدهد یعنی چه یعنی اولاً حرفها را میفهمد یک، توان آن را دارد که مشکل ما را حل کند دو، سخای آن را هم دارد که برابر قدرتش عمل بکند سه، به چنین آدمی میگوییم این گوش به حرف ما میدهد حالا یا مشکل سیاسی داریم یا مشکل نظامی داریم حالا فرض کنید در جبهه جنگ است و این سربازها به آن فرمانده لشکر نیازمندند یک پیشنهادی میخواهند بدهند وقتی اینها میگویند این فرمانده لشکر گوش به حرف ما میدهد یعنی چه یعنی حرفها را میشنود یک، خوب میفهمد و قدرت آن را هم دارد که برابر خواستههای ما عمل بکند و نسبت به ما هم خوشبین است محبت دارد لطف دارد به چنین فرمانده لشکری میگویند سمیع الدعا پس اگر در اینگونه از موارد گفته شد ذات اقدس الهی سمیع است نه یعنی میشنود آن شنیدن فیزیکی مراد نیست برای اینکه او غیبت و تهمت و دروغ را هم میشنود آنجایی که هم میخواهد بگوید کلا حرفها را رد کند و رد کند هم شنیده است و رد کرد آنهایی که در حال احتضار به ذات اقدس الهی میگویند ﴿رَبِّ ارْجِعُونِ﴾ این را میشنود بعد میگوید ﴿کَلَّا إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ﴾ آنجایی هم که حرف دوزخیها را رد میکند آنطوری که یک کلب بان کلب را رد میکند ﴿قَالَ اخْسَئُوا﴾ آنجا هم میشنود بعد میگوید اخسأ اینطور نیست که نشنود که پس این سمعی که در آیه ﴿إِنَّهُ سَمِیعٌ﴾ یاد شده است نظیر ﴿إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَاءِ﴾ سمیع به معنای اینکه میشنود نیست بلکه به این معنا است که گوش به حرف ما میدهد خب کسی گوش به حرف ما میدهد که عناصر محوری سهگانه را دارا باشد اولاً بفهمد که خواسته ما چیست دوم بتواند که خواسته ما برآورده کند سوم آن جود و سخا و لطف و محبت را داشته باشد که برابر علم و قدرتش عمل بکند این مجموعه عناصر محوری سهگانه در ﴿إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَاءِ﴾ هست اما چون در خصوص این مقام کلمه علیمٌ هم آمده آن دیگر لازم نیست هر سه عنصر محوری را با یک کلمه ادا بکنیم او میفهمد که ما چه خواستیم و میتواند آن علیمٌ را با میفهمد میفهماند این میتواند و انجام میدهد را با سمیعٌ بیان کرده خب پس این علت با آن مدعا هماهنگ است ﴿فَاسْتَعِذْ﴾ اگر مشکل داری از خدا بخواه چرا؟ چون او سمیع است و علیم خب حالا چرا بخواهم چون این وقتی که فرمود: ﴿فَاسْتَعِذْ﴾ یک امر است به ما که پناه ببر یکی اینکه پناهگاهتان هم همان سنگرو پناهگاه و ملتحد هم الله است آن چون مهم بود آن را اول معلل کرده ﴿فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ﴾ چرا به الله استعاذه کنید برای اینکه ﴿إِنَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ﴾ خب چرا اصلاً استعاذه کنیم برای اینکه ﴿إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا﴾ سنت متقیان این است دأب متقیان این است سیر و سلوک متقیان این است هر وقت مشکل داشته باشند به الله مراجعه میکنند شما هم که جزء متقیانید خب به الله مراجعه کنید پس این دو تا مدها به دو تا علت تعلیل شده است اینکه فرمود: ﴿فَاسْتَعِذْ﴾ علت میخواهد ﴿بِاللّهِ﴾ علت میخواهد چرا به الله مراجعه بکنیم چون او سمیع است گوش به حرف آدم میدهد خب چرا استعاذه کنیم برای اینکه دأب متقیان این است برنامه اهل تقوی این است خب پس ﴿فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ إِنَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ﴾ علت اینکه الله پناهگاه است به الله استعاذه کنید چون این در قرآن هست که ﴿وَ لَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا﴾ غیر از خدا چیزی و شیئ سنگر نیست ملتحد یعنی سنگر ﴿وَ لَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا﴾ بالأخره یک انسان آسیب دیده ملتحد میخواهد سنگر میخواهد سنگری هم غیر از لطف خدا نیست اما حالا چرا ما استعاذه کنیم علتش این است ﴿إِنّ﴾ این برهان مسئله است ﴿إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا﴾ و شما هم که رئیس متقیانید انبیا کارشان این است اولیا کارشان این است سنتشان این است هر وقت مشکلی داشتند به خدا پناهنده میشوند حالا یا برای دفع فتنه یا برای رفع فتنه
پرسش ...
پاسخ: برای افراد عادی که رفع است میشود بعد از نزغ و برای کملین از انسانها که قبل از نزغ است میشود دفع آنها چون در سنگرند آسیب نمیبیند یک وقت است انسان میبیند که احساس خطر میکند فوراً میرود در سنگر برای رفع فتنه یک وقت نه اصلاً در سنگر است این دفع فتنه است اولیای الهی برابر آیه تطهیر اینچنیناند اینکه فرمود: ﴿إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً﴾ آنجا اذهاب نه یعنی ـ معاذ الله ـ رجسی بود و برد این از باب دفع رجس است دیگران تلاش و کوشش بکنند تا رجس آمده را برطرف کنند خب ﴿إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ﴾ گفتند این تنوین طائفٌ تنوین تحقیر است و تقلیل اینها چون همیشه مواظبند میبینید بعضی از خانههاست که سالی یکبار گردگیری میشود بعضی از جاهاست که سالی دو بار بعضی از جاهاست ماهی یکبار بعضی هفتهای یکبار بعضی هر روز بعضی هر ساعت شما در تالار آینه که اصلاً برای تشریفات آماده است هر روز گردگیری میشود هم آن جا برای تشریفات است و هم جا حساس است سراسر آینه است خب گرد میگیرد دیگر دلهای انسانهای کامل مثل تالار آینه است هر لحظه اینها مواظبند که مبادا گرد بگیرند لذا اگر یک مختصری بخواهد وسوسه و نزغ پدید بیاید فوراً اینها آمادهاند این تنوین طائفٌ تنوین تنکیر و تقلیل است یک مختصری هم اگر بخواهد طواف بکند یک دوری بزند یک جای خالی پیدا بکند فوراً اینها دست به کار میشوند خب دست به کار میشوند یعنی چه یعنی همان دو امر را انجام میدهند یکی تذکر است یکی بصیرت به چه کسی متذکر میشوند یک نسبت به چه بصیرت پیدا میکنند دو اینها را میخواهد بیان بکند فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیْطَانِ﴾ تا میرود یک کسی وسوسه بکند یک دوستی یک قلمی صاحب قلمی یا صاحب بیانی بالأخره اینها شیاطین الانس و الجناند یک مقالهای را که میخواند میفهمد بو میبرد اهل استنشاق است بالأخره همانطوری که شم فقهی دارد شم تفسیری دارد شم سیاسی هم دارد بو میبرد که این از کجاست یک وقت مقاله خوب است سخن خوب است تا آخر گوش میدهد عمل میکند و مانند آن یک وقت یک مقاله بوداری است یک حرف بوداری شنیده همه اینها پیک دیگرانند شیاطین الانس و الجن که فراوان است فرق نمیکند خب حالا چیزی را میخواند میفهمد که این الهی است خب تقویتش میکند میفهمد نه شیطانی است میکوشد لااقل او را به عنوان امر به معروف و نهی از منکر هدایت کند یا لااقل خودش را نجات بدهد ﴿تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ﴾ خب از چه راه مشکل این را حل میکند انسان که علم و غیب ندارد که در بسیاری از موارد است که مطلب برای انسان مجهول است بالأخره در این عالم یک کسی هست که همه چیز را میداند به نام خدا یا نه ـ معاذالله ـ خب هست راهی به او هم هست یا نه بله راهی هم هست یکی کسی که همه چیز را میداند ﴿وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَی﴾ همه چیز را میداند خدا است به ما هم فرمود که اگر یک وقتی مشکلی پیدا کردید بگو یا الله اگر گفتی یا الله آنگاه ما آن دید را به تو میدهیم از منظر ما آن اشیاء را مینگری ﴿فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ﴾ خب تکلیف بر آدم روشن میشود ولو آدم نتواند دیگری را روشن کند بالأخره خودش میفهمد که وظیفهاش چیست اگر متذکر ربوبیت الهی بود بعد وظیفه شناس میشود ﴿تَذْکُرُوا﴾ که چه بکنند وقتی فهمیدند چه بکنند یعنی باید پناه ببرند به ذات اقدس الهی تکیه کنند حالا یا نماز است یا دعا هست یا تضرع است یا لابه است حالا یا با گریه یا بی گریه بالأخره از او میخواهند بعد که به او متوسل شدند ﴿فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ﴾ وظیفه خودشان را خوب میشناسند دیگر نمیمانند در فتنه گیر نمیکنند اگر ذات اقدس الهی فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَل لَکُمْ فُرْقَاناً﴾ به همین صورت است در خیلی از موارد است که ما وظیفه را نمیدانیم با مشورت و با استخاره در خیلی از موارد آن پیچ و خم حل نمیشود استخاره اساسی و اصیل همان است که امام سجاد(سلام الله علیه) در صحیفه سجادیه فرموداستخاره یعنی آن نه استخاره یعنی تفال به قرآن این برای رفع حیرت است خدا رحمت کند مرحوم آقا سید محمد کاظم را این در همان اوائل بحث حج در آداب سفر احکام سفر آنجا مشخص کرده که این استخارههای معمولی سندهایش خیلی قوی نیست روایات استخاره اگر کسی مشورت کرد اگر کسی فکر کرد اگر کسی بررسی کرد واقعاً متحیر شد و راهی برای انجام عهد الطرفین ندارد آن وقت گفتند برای رفع حیرت استخاره بکن اما آن استخاره که به ما دستور دادند همان دعای استخاره صحیفه سجادیه است خب خیلی از موارد است که انسان مشورت کرده فکر کرده دیده کار، کار خوبی است به حسب ظاهر اما گوشهای از اسرار را فهمید صدها پردههای پنهان هست که انسان نمیبیند آنگاه این دعای استخاره را میکند خدایا خیر من را در این کار قرار بده اگر مصلحت نیست مانعی پیش بیاور که من اقدام نکنم اگر مصلحت هست موانع را بردار خیر مرا خیر جامعه را خیر امت را برسان آن دعای نورانی استخاره دعای استخاره است یعنی آدم کاری را که میخواهد انجام بدهد آن دعا را میکند خدایا خیر من و خیر امت اسلامی خیر برادران من خیر نظام را در این کار قرار بده اگر خدای ناکرده این کار مصلحت نیست یک مانعی پیش بیار من منصرف بشوم موفق نشوم و مشکلی پیش بیاید که این کار از دست من گرفته بشود دیگری انجام بده چون ما یک گوشه قضیه را حداکثر بدانیم نه از آینده باخبریم نه از گذشته باخبریم نه اسرار درونی دیگران باخبریم نه از تصمیمات و اراده و عزم دیگران مستحضریم آن استخاره مهم است یعنی آدم خیرش را از خدا بخواهد و با اشک و لابه هم بخواهد نه یک ذکری بگوید و وردی آنکه زوری ندارد خب فرمود اگر شما احساس خطر کردید برو در سنگر ما آن وقت چراغ روشن میکنیم با فاء تفریع فرمود: ﴿تَذْکُرُوا﴾ تذکروا چه چیزی را میفهمند کجا بروند دیگر وقتی متذکر صحنه ربوبی الله شدند و به آن سمت رفتند دفعتاً باید چراغ روشن بکنیم میبینند آنجا روشن است همه چیز را میبینند ﴿فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ﴾ آن وقتاند که وظیفه را میدانند میبینند نه راه کسی را میبندند نه برای خود کجراهه میروند هم راه دیگران را باز میکنند هم راه خودشان روشن است اگر فرمود: ﴿إِن تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَل لَکُمْ فُرْقَاناً﴾ همین است او که ذات اقدس الهی ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یُخْلِفُ الْمِیعَادَ﴾ هرگز خلف وعده نمیکند فرمود آنجایی که فرق بین حق و باطل است، فرق بین زشت و زیباست فرق بین صدق و کذب است ما به شما نشان میدهیم گاهی علماً نشان میدهد گاهی عملاً نشان میدهد برای بعضی از افراد قلبشان را شفاف میکند که به خوبی میفهمند که این کار این است یک وقت است که نه یک کسی است که خیال میکند این کار خوب است هر چه تلاش و کوشش میکند میبیند نمیرسد فلان دوست میآید فلان وقت مهمان میآید فلان شخص زنگ میزنند بالأخره خدا نمیگذارد برود بعد از حادثه هم میفرماید که خوب شد من نرفتم حالا خوب شد من نرفتم یعنی عالم حساب و کتابی ندارد یا کسی نگذاشت تو بروی یعنی تصادف است ـ معاذالله ـ یا ﴿َکُلُّ شَیءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ﴾ بعضی از همین شارحان اصول کافی این روایت را هم مبسوطاً نقل کردند که در بعضی از روایات ذات اقدس الهی به عنوان مهندس عالم خودش را وصف کرد که من مهندسم گفتند این مهندس معرب است اینچنین نیست که عربی صحیح هندسه یهندس ما داشته باشیم این هندسه معرب است مخفف از اندز مشتق شده است آن هم مخفف اندازه است خب اگر ﴿َکُلُّ شَیءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ﴾ ﴿إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ﴾ اگر ﴿مَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلاّ یَعْلَمُهَا﴾ خب اگر ذات اقدس الهی نخواهد کسی به خطر بیفتد میبینید وقتی که میخواهد برود یک تلفن زنگ میزند یک مهمان برایش میآید ماشین گیرش نمیآید در راه معطل است تا حادثه بگذرد بعد هم میگوید خوب شد اتفاقاً ما نیامدیم نه اتفاقی در کار نیست یقول الاتفاق جاهل السبب اتفاقی در کار نیست همهاش این بیان روشن حکماست که سراسر عالم مانند این حلقات عدد است در مسائل ریاضی عالم مثل بنای خوبی نیست که معمار خوب داشته باشد آجرها را روی هم چیده باشد معماری کرده باشد خب اگر یک آجر را از سر جایش برداری یک آجر دیگر بگذاری بنا همان بناست اما حلقه عدد را اینطور نیست که اگر شما چهار را بین پنج و شش بردارید یک عدد دیگر بتوانید جایش بنشانید هیچ ممکن نیست تنها انسان نیست که ﴿فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَ یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ یَسْتَقْدِمُونَ﴾ اینطور نیست سراسر عالم این است پس به دست یک مهندس ریاضیدان تنظیم میشود فرمود اگر شما خودتان را به آنجا بسپرید او شما را به حال خودتان رها نمیکند راهنمایی میکند بعد هم یک وقت میگوید چه خوب شد که ما آمدیم اتفاقاً آمدیم اتفاقی در کار نیست تو را آوردند اینجا و آنجا هم که محفوظ ماندی آن نیایش تو و دعای تو اثر کرده است یعنی خدای تو قرار داد خب فرمود: ﴿إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیْطَانِ﴾ تا میرود شیطان به اینها نزدیک بشود ﴿تَذَکَّرُوا﴾ فوراً میفهمند که وظیفهشان چیست به کجا بروند به چه کسی پناهنده بشوند وقتی متذکر شدند به سنگر الهی رفتند گفتند اعوذ بالله من الشیطان الرجیم خدایا ما را هدایت بکن یک نمازی خواندند در نماز گفتند ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ﴾ آنگاه ﴿فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ﴾ این ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ﴾ لحظه به لحظه است دیگر یعنی خدایا در این کار صراط مستقیم هر چه هست بگو در آن کار هر چه هست بگو در آن کار هر چه هست بگو هر روز هر شبانه روز ما چندین بار میگوییم ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ﴾ ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ﴾ وگرنه آن راه کلی که مشخص است راه قرآن و عترت بله مشخص است اما اینها کبرای کلی است در فلان حادثه حق با کیست حق با چیست ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ﴾ در فلان راه ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ﴾ در فلان مطلب ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ﴾ او حالا تنظیم میکند انسان را راهنمایی میکند و انسان چون نمیداند علم به غیب ندارد میگوید خوب شد فلان کار را کردیم اتفاقاً ما آن کار را کردیم یا خوب شد که ما نرفتیم دیگر نمیداند آن به برکت ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ﴾ است که گفته که فرمود: ﴿تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ﴾
پرسش ...
پاسخ: خب البته اینکه ما دائماً از ذات اقدس الهی میخواهیم شبانه روز چند بار به وسیله ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ﴾ از خدا مسئلت میکنیم برای همین که برای آنها ملکه بشود مقام بشود مستقیماً در دعای کمیل میگوییم «و حالی فی خدمتک سرمدا» هم همین است دیگر همیشه در محضر ذات اقدس الهی باشید فخر رازی را همان تفکر اشعری و جبری خود میگوید به اینکه انسان اگر خوب متذکر بشود نزغش و غضبش برطرف خواهد شد چون فرمود: ﴿وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ﴾ زمینه غضب هست و آن غضب هم وسوسه شیطان است و شیطان در حال غضب خیلی آماده است انسان که او تیرش را بر او فرو کند مثل اینکه در حال شهوت برای بعضی از گناهها آماده است که او تیراندازی کند در حال غضب هم آماده است که گناهان دیگر تیرهای دیگر را بزند
پرسش ...
پاسخ: آن قبلاً اشاره شد که مس نزدیکتر است و مهمتر از نزغ است نزغ آن طلیعه وسوسه است خب
پرسش ...
پاسخ: غرض آن است که آنجا هم فساد بود منتها گفت بین من برادرانم فساد ایجاد کرد نگفت برادرانم فساد ایجاد کردند یا شیطان به دست برادرانم، گفت بین من و اینها یک اختلافی پیش آمد یک فسادی پیش آمد این زیبایی در تعبیر است که فساد را به آنها اسناد نداد وگرنه فساد که بود ﴿بَعْدِ أَن نَّزَغَ الشَّیْطَانُ بَینِی وَبَیْنَ إِخْوَتِی﴾ نگفت برادران من دست نشانده شیطان بودند فساد کردند در اینجا آن سوزن فرو کردنها و آنها را میگویند نزغ وقتی آدم اول سوزن فرو کرد دید که طرف حساسیت نشان نداد آن وقت با او برخورد میکند آن مس بالاتر از نزغ است فخر رازی برای اینکه رهنمود بدهد به گمانش ما چگونه این نزغ و غضب را فرو بنشانیم گفت به اینکه اگر یک کسی عصبانی میشود برای این است یک کار بدی را مشاهده میکند از یک شخصی یک، و قدرت خود را هم بررسی میکند که قدرت دارد که او را تنبیه کند جلوی او را بگیرد دو، و عجز طرف مقابل را هم بررسی میکند سه، من قدرت دارم و او هم عاجز است لذا حالا عصبانی میشود و اگر یکی از این عناصر سهگانه نباشد انسان عصبانی نمیشود اگر کسی کاری ببیند آن کار بد نباشد یا کار بد را از یک آدم مقتدر ببیند این در جگرش خون میخورد ولی غضب نمیکند یا نه یک کار بد را از یک کسی میبیند و او هم خودش را عاجز میبیند در برابر او، او خیلی مقتدر نیست ولی عاجز میبیند نمیتواند دفع کند یا اگر هم قدرت داشته باشد دیگری هم به اندازه او اقتدار دارد نه بیش از او در اینگونه از موارد خشم نیست ایشان میخواهد بگوید اگر کسی در خارج دید گناهی اتفاق افتاد وقتی به آن مبادی و علل اولیه فکر بکند که این شخص مجبور است و مضطر در گناه است دیگر عصبانی نمیشود خب او همان تفکر جبری خودش را دارد حالا ما میگوییم بسیار خب او عصبانی نمیشود اما چرا ذات اقدس الهی عصبانی میشود اینکه فرمود: ﴿کَبُرَ مَقْتاً عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لاَ تَفْعَلُونَ﴾ چرا در برابر کار عالمی بی عمل خدا عصبانی میشود یا کسانی که «وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْکَنَةُ اولئک غضب من ربهم» چرا برای اینها عصبانی میشود یا چرا عدهای مغضوب علیه اله هستند این سخن برای آن است که انسان فاعل مختار است میتواند کار بد بکند میتواند کار بد نکند در برابر اعمالش مسئول است لذا اگر به سوء اختیار خودش بیراهه رفته است کارش غضب انگیز است مطلب دیگر اینکه اگر ذات اقدس الهی در اوصاف متقیان فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ﴾ در مقابل آن تبهکاران در برابر پرهیزکاران تبهکارانی هستند که ارتباطشان با شیطان قطع نمیشود ﴿وَإِخْوَانُهُمْ یَمُدُّونَهُمْ فِی الْغَیِّ ثُمَّ لاَیُقْصِرُونَ﴾ این مقابل متقیان است متقی وقتی یک وسوسهای به او شده است میفهمد که منشأ حل این مشکلات فقط ملتحد و سنگر گاه الهی است که ﴿وَلَن تَجِدَ مِن دُونِهِ مُلْتَحَداً﴾ به الله پناه میبرند ﴿وَقُل رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّیَاطِینِ﴾ ﴿وَأَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَن یَحْضُرُونِ﴾ و مانند آن وقتی پناه برد میبیند آنجا برق روشن است و فضا را روشن میبیند و وظیفهاش را تشخیص میدهد اما دیگران که اخوان شیاطینند در قرآن کریم فرمود: ﴿إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُوا إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِرَبِّهِ کَفُوراً﴾ یعنی اینها برادر شیطانند و شیطان هم که کفر میورزد تاکنون درباره مشرکان و اوصاف مشرکان آیات فراوانی نازل شده است الآن هم تتمه آن اوصاف مشرکان فرمود اینها در برابر متقیاناند اینها کسانیاند که شیاطین که برادران اینها هستند چون ﴿إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُوا إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ﴾ ﴿یَمُدُّونَهُمْ فِی الْغَیِّ﴾ گفتند فرق بین مد و امدّ آن است که معمولاً در شر و امدّ در خیر به کار میرود ﴿نُمِدُّهُم بِهِ مِن مَّالٍ وَبَنِینَ﴾ یا ﴿أَمَدَّکُمْ بِأَنْعَامٍ وَبَنِینَ﴾ و مانند آن این ﴿یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ بِخَمْسَةِ آلاَفٍ﴾ و مانند آن این امداد درباره خیر و فلاح و رستگاری است مد درباره آن کمکهای شر است اینجا هم گر چه برخی از یمد باب افعال قرائت کردند اما قرائت معرف باب ثلاثی مجرد است
پرسش ...
پاسخ: آن توحید افعالی است توحید افعالی خیلی فرق دارد با جبر باطل اشعری در آنجا شخص را مظهر ذات اقدس الهی میبینند نه مجبور ﴿مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْت﴾ را میبینند نه مجبور خب ﴿وَإِخْوَانُهُمْ یَمُدُّونَهُمْ فِی الْغَیِّ ثُمَّ لاَیُقْصِرُونَ﴾ اینها کشان کشان اینها را در وادی غوایت و بی هدفی میبرند و کوتاه هم نمیآیند آخر را شیطان و باندش نه خواب دارند نه در عالم خواب آدم را رها میکنند در هر فرصتی بالأخره آدم را میگیرند این خوابهای اضغاث احلام یا بعضی از خوابهایی که بالأخره انسان وقتی خیال میکند که خواب حق است و برابر او دارد عمل میکند این هم از ﴿وَإِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَی أَوْلِیَائِهِمْ لِیُجَادِلُوکُمْ﴾ دیگر گاهی انسان خواب میبیند به استناد آن خواب خیال میکند یک خواب نورانی است و حرکت میکند در حالیکه این القائات شیطان است انسان تا خودش را نشناسد خواستههایش را نشناسد مثال متصل را نشناسد مثال منفصل را نشناسد تشخیص خواب صحیح و از خواب باطل آسان نیست خب اگر ﴿وَإِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَی أَوْلِیَائِهِمْ لِیُجَادِلُوکُمْ﴾ آن وحی میفرستد وحی هم به تعبیر سیدنا الاستاد یک شعور مرموزه است گاهی در خواب هست گاهی در بیداری است او دست بردار نیست فرمود این شیاطین اصلاً کوتاه نمیآیند تا انسان را در آن ویل گرفتار نکنند کوتاه نمیآیند ﴿ثُمَّ لاَیُقْصِرُونَ﴾ هرگز کوتاه نمیآیند خب از این سو شیاطیناند که کشان کشان کمک میکنند تا ببرند در ویل در سورهٴ مبارکهٴ «حج» مشابه این تعبیر هست که ﴿کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَن تَوَلاَّهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ وَیَهْدِیهِ إِلَی عَذَابِ السَّعِیرِ﴾ برنامهاش این است که گمراه میکند از راه مستقیم به در میبرد خب وقتی که اضلال کرد گرفتار ضلالت کرد از راه مستقیم به در برد حالا بیراهه میبرد این بیراهه رفتنش تا جهنم است ﴿کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَن تَوَلاَّهُ﴾ کسی تحت ولایت شیطان بود ﴿فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ﴾ یعنی از صراط مستقیم به در میبرد وقتی از صراط مستقیم بدر برد که رها نمیکند که ﴿فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ﴾ بعد ﴿وَیَهْدِیهِ إِلَی عَذَابِ السَّعِیرِ﴾
اعاذن الله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا
«والحمد لله رب العالمین»
خدا عفو را دوست دارد و عفو فضیلت است
آنقدر اهل عفو باش که گویا عفو در دست تو است
سیر و سلوک متقیان این است هر وقت مشکل داشته باشند به الله مراجعه میکنند
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ ٭ وَإِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ إِنَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ٭ إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ ٭ وَإِخْوَانُهُمْ یَمُدُّونَهُمْ فِی الْغَیِّ ثُمَّ لاَیُقْصِرُونَ﴾
که این آیه که بیان مکارم اخلاق را به عهده دارد برای اینکه مکرمتهای اخلاقی از باطن به ظاهر ظهور کند و از قلب به قالب هم تجلی کند تنها دستور به عفو و مانند آن نداد بلکه فرمود: ﴿خُذِ الْعَفْوَ﴾ یعنی این مکرمت عفو آنقدر در شما ظهور کند که گویا در دست شماست که یک وقت میفرماید: ﴿فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا﴾ و مانند آن یا تعبیر قرآن این است که خدا عفو را دوست دارد و عفو فضیلت است یک وقت برای تشبیه معقول به محسوس برای حضور و ظهور این فضیلت خلقی در همه شئون میفرماید آنقدر اهل عفو باش که گویا عفو در دست تو است ﴿خُذِ الْعَفْوَ﴾ و به دیگران هم اگر بخواهی عفو عطا کنی در دستت باشد که این ملکه عفو را به دیگران بیاموزانی در جریان امر به معروف هم باید طوری باشد که هم خودت عامل باشی و هم نحوه امر به معروفت هم به نحو معروف باشد تنها به نیکی امر نکن بلکه نیک باش اولاً نحوه امرت هم نیک باشد ثانیاً مأمور به هم نیک باشد ثالثاً امر به معروف تنها این نیست که معروف به معروف باشد بلکه آمر هم عمل به معروف فراموشش نشود و نحوه امر او هم معروف باشد اگر خود او عامل نباشد سخنش بی اثر است اگر خود او عامل هست اهل تقوا هست لکن نحوه امر به معروف او این امرش معروف نیست گرچه امر به معروف کرده است ولی بیان او معروف نیست قلم او معروف نیست با بیان ناروا یا با قلم ناروا دارد امر به معروف میکند این هم روا نیست
مطلب سوم این بود که از جاهلان اعراض بکن در نوبت قبل اشاره شد به اینکه اگر دشمنی از خارج مرز و بوم اسلامی حمله کرده است و انسان با آنها برخوردار است چارهای جز «رُد الحجر من حیث جاءک» نیست که از بیانات امیرالمومنین(سلام الله علیه) است فرمود سنگ را از آنجا که آمد برگردانید «فانه لایرد الشر الا بالشر» اما اگر اختلاف داخلی شد در نظام اسلامی در امت اسلامی تعدد نظر و تعدد رأی پدید آمد کسی خود را حق میدانست و دیگری را بر باطل باید بکوشد که اختلاف را حل بکند دشمنی را حل بکند نه رقیب را به دشمن را از پای در بیاورد و این میشود اعراض از جاهلین نه درگیر شدن با جاهلان جاهل به معنای نادان را به عالم تبدیل کردن یک نحو امر به معروف است جاهل در مقابل عاقل را عاقل کردن یک نحوه امر به معروف است و عالم عاقل را هم به مقام بالا و والا هدایت کردن یک نحو امر به معروف است و همه اینها با اخذ عفو همراه است و اگر کسی خواست امر به معروف بکند اما امرش معروف نباشد قلمش یا بیانش معروف نباشد توفیقش بسیار کم است اگر موفق باشد توفیقش بسیار اندک است.
قرطبی در جامع الاحکام چنین نقل میکند از قصه عصام بن مسلق، عصام بن مصطلق .. مردی بود که وارد مدینه شد وقتی به وجود مبارک حسنبنعلی(سلام الله علیه) را دید در اثر آن تبلیغات مسمومی که سابقه ذهنی داشت نسبت به آن حضرت خیلی بد گفت شدیداً اهانت کرد وجود مبارک امام مجتبی(سلام الله علیه) بدیهای او را شنید حرفهای تلخ او را شنید و فهمید که این در اثر تبلیغات باطل به این بدگمانی رسیده است و بعد از اینکه حرفهای زشت و سوء او را شنید فرمود اینجا بالأخره وارد این شهر شدی اگر به ما مراجعه میکردی مشکل مسکن داشتی حل میشد مشکلات تغذیهای مثلاً اگر داشتی حل میشد مشکلات آشنایی با دیگران داشتی مثلاً حل میشد از این مطالب را که گفت این شخص کم کم آن قهر و غیظ و خشمش فرو نشست و گفت اینها در اثر آن تبلیغات سوء بود که ما آلوده شدیم وجود مبارک امام مجتبی(سلام الله علیه) بعد از آن جریانها فرمود گویا تازه وارد شدی به این محیط آشنا نیستی و بعد این آیه را تلاوت کرد ﴿خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ﴾ این یک سنت حسنهای بود برای اهل بیت(علیهم السلام) برای همه آنها و همچنین برای شاگردان آنها هم به عنوان سنت حسنه اثر بگذارد اما اینکه فرمود: ﴿وَإِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ﴾ اگر شیطان وسوسه کرد و خواست سوزنی فرو کند چون این سوزن فرو کردن را میگویند نزغ اما آن سیخی که راکب به مرکوبش میزند که بار را یا راکب را زودتر به مقصد برساند آن را میگویند نزغ که وسوسه در حقیقت نزغ شیطان است اگر شیطان نزغی کرد فوراً به پناهگاه الهی پناهنده بشوید این مدی دلیل میخواهد چرا استعاذه بکنیم و چرا به الله استعاذه بکنیم از اینکه به الله استعاذه بکنیم چون مطلب مهمی بود آن را قبلاً تعلیل کرد فرمود: ﴿إِنَّهُ هُوَ الْسَّمِیعُ الْعَلِیمُ﴾ قدرت او که مشخص است و قدرت او را با سمیعٌ بیان کرده نفرمود او میتواند مشکل شما را حل کند بلکه فرمود سمیعٌ این سمیعٌ دو تا مطلب را به هم مرتبط کرد و فهماند یعنی او هم مهربان است بخشنده است هم توانمند زیرا سمیع اگر به این معنا باشد که شنوا است این دلیل با این مدعا هماهنگ نیست خدا را بخوانید برای اینکه خدا میشنود در نوبت قبل به عرضتان رسید که سمیع به معنای این نیست که میشنود خب خدا غیبت و تهمت و دروغ را هم میشنود سمیع است همان است که در بخشهای دیگر میگوییم ﴿إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَاءِ﴾ یعنی گوش به حرف آدم میدهد خب گوش به حرف آدم میدهد یعنی چه یعنی از نظر آهنگ و صوت و صدا که حرف را میشنود که باید بشنود یک، و قدرت انجام خواستهها را هم دارد دو، و لطف و محبت و جود و سخا هم دارد که به نیاز نیازمندان پاسخ مثبت میدهد سه، این مجموعاً میشود سمیع الدعا اگر کسی حرف نشنود یک، یا بشنود حرفها را ولی قادر نباشد انجام بدهد دو، یا قادر است ولی آن جود و سخا و لطف و وفا را ندارد که به نیاز نیازمندان پاسخ بدهد سه، به چنین کسی نمیگویند سمیع الدعا که ما در عرف به چه کسی میگوییم این گوش به حرف ما میدهد اگر یک مقامی قدرتی داشت و ما هم جامعه هم به او نیازمند بود اگر درباره او گفتیم او گوش به حرف ما میدهد یعنی چه یعنی اولاً حرفها را میفهمد یک، توان آن را دارد که مشکل ما را حل کند دو، سخای آن را هم دارد که برابر قدرتش عمل بکند سه، به چنین آدمی میگوییم این گوش به حرف ما میدهد حالا یا مشکل سیاسی داریم یا مشکل نظامی داریم حالا فرض کنید در جبهه جنگ است و این سربازها به آن فرمانده لشکر نیازمندند یک پیشنهادی میخواهند بدهند وقتی اینها میگویند این فرمانده لشکر گوش به حرف ما میدهد یعنی چه یعنی حرفها را میشنود یک، خوب میفهمد و قدرت آن را هم دارد که برابر خواستههای ما عمل بکند و نسبت به ما هم خوشبین است محبت دارد لطف دارد به چنین فرمانده لشکری میگویند سمیع الدعا پس اگر در اینگونه از موارد گفته شد ذات اقدس الهی سمیع است نه یعنی میشنود آن شنیدن فیزیکی مراد نیست برای اینکه او غیبت و تهمت و دروغ را هم میشنود آنجایی که هم میخواهد بگوید کلا حرفها را رد کند و رد کند هم شنیده است و رد کرد آنهایی که در حال احتضار به ذات اقدس الهی میگویند ﴿رَبِّ ارْجِعُونِ﴾ این را میشنود بعد میگوید ﴿کَلَّا إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ﴾ آنجایی هم که حرف دوزخیها را رد میکند آنطوری که یک کلب بان کلب را رد میکند ﴿قَالَ اخْسَئُوا﴾ آنجا هم میشنود بعد میگوید اخسأ اینطور نیست که نشنود که پس این سمعی که در آیه ﴿إِنَّهُ سَمِیعٌ﴾ یاد شده است نظیر ﴿إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَاءِ﴾ سمیع به معنای اینکه میشنود نیست بلکه به این معنا است که گوش به حرف ما میدهد خب کسی گوش به حرف ما میدهد که عناصر محوری سهگانه را دارا باشد اولاً بفهمد که خواسته ما چیست دوم بتواند که خواسته ما برآورده کند سوم آن جود و سخا و لطف و محبت را داشته باشد که برابر علم و قدرتش عمل بکند این مجموعه عناصر محوری سهگانه در ﴿إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَاءِ﴾ هست اما چون در خصوص این مقام کلمه علیمٌ هم آمده آن دیگر لازم نیست هر سه عنصر محوری را با یک کلمه ادا بکنیم او میفهمد که ما چه خواستیم و میتواند آن علیمٌ را با میفهمد میفهماند این میتواند و انجام میدهد را با سمیعٌ بیان کرده خب پس این علت با آن مدعا هماهنگ است ﴿فَاسْتَعِذْ﴾ اگر مشکل داری از خدا بخواه چرا؟ چون او سمیع است و علیم خب حالا چرا بخواهم چون این وقتی که فرمود: ﴿فَاسْتَعِذْ﴾ یک امر است به ما که پناه ببر یکی اینکه پناهگاهتان هم همان سنگرو پناهگاه و ملتحد هم الله است آن چون مهم بود آن را اول معلل کرده ﴿فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ﴾ چرا به الله استعاذه کنید برای اینکه ﴿إِنَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ﴾ خب چرا اصلاً استعاذه کنیم برای اینکه ﴿إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا﴾ سنت متقیان این است دأب متقیان این است سیر و سلوک متقیان این است هر وقت مشکل داشته باشند به الله مراجعه میکنند شما هم که جزء متقیانید خب به الله مراجعه کنید پس این دو تا مدها به دو تا علت تعلیل شده است اینکه فرمود: ﴿فَاسْتَعِذْ﴾ علت میخواهد ﴿بِاللّهِ﴾ علت میخواهد چرا به الله مراجعه بکنیم چون او سمیع است گوش به حرف آدم میدهد خب چرا استعاذه کنیم برای اینکه دأب متقیان این است برنامه اهل تقوی این است خب پس ﴿فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ إِنَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ﴾ علت اینکه الله پناهگاه است به الله استعاذه کنید چون این در قرآن هست که ﴿وَ لَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا﴾ غیر از خدا چیزی و شیئ سنگر نیست ملتحد یعنی سنگر ﴿وَ لَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا﴾ بالأخره یک انسان آسیب دیده ملتحد میخواهد سنگر میخواهد سنگری هم غیر از لطف خدا نیست اما حالا چرا ما استعاذه کنیم علتش این است ﴿إِنّ﴾ این برهان مسئله است ﴿إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا﴾ و شما هم که رئیس متقیانید انبیا کارشان این است اولیا کارشان این است سنتشان این است هر وقت مشکلی داشتند به خدا پناهنده میشوند حالا یا برای دفع فتنه یا برای رفع فتنه
پرسش ...
پاسخ: برای افراد عادی که رفع است میشود بعد از نزغ و برای کملین از انسانها که قبل از نزغ است میشود دفع آنها چون در سنگرند آسیب نمیبیند یک وقت است انسان میبیند که احساس خطر میکند فوراً میرود در سنگر برای رفع فتنه یک وقت نه اصلاً در سنگر است این دفع فتنه است اولیای الهی برابر آیه تطهیر اینچنیناند اینکه فرمود: ﴿إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً﴾ آنجا اذهاب نه یعنی ـ معاذ الله ـ رجسی بود و برد این از باب دفع رجس است دیگران تلاش و کوشش بکنند تا رجس آمده را برطرف کنند خب ﴿إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ﴾ گفتند این تنوین طائفٌ تنوین تحقیر است و تقلیل اینها چون همیشه مواظبند میبینید بعضی از خانههاست که سالی یکبار گردگیری میشود بعضی از جاهاست که سالی دو بار بعضی از جاهاست ماهی یکبار بعضی هفتهای یکبار بعضی هر روز بعضی هر ساعت شما در تالار آینه که اصلاً برای تشریفات آماده است هر روز گردگیری میشود هم آن جا برای تشریفات است و هم جا حساس است سراسر آینه است خب گرد میگیرد دیگر دلهای انسانهای کامل مثل تالار آینه است هر لحظه اینها مواظبند که مبادا گرد بگیرند لذا اگر یک مختصری بخواهد وسوسه و نزغ پدید بیاید فوراً اینها آمادهاند این تنوین طائفٌ تنوین تنکیر و تقلیل است یک مختصری هم اگر بخواهد طواف بکند یک دوری بزند یک جای خالی پیدا بکند فوراً اینها دست به کار میشوند خب دست به کار میشوند یعنی چه یعنی همان دو امر را انجام میدهند یکی تذکر است یکی بصیرت به چه کسی متذکر میشوند یک نسبت به چه بصیرت پیدا میکنند دو اینها را میخواهد بیان بکند فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیْطَانِ﴾ تا میرود یک کسی وسوسه بکند یک دوستی یک قلمی صاحب قلمی یا صاحب بیانی بالأخره اینها شیاطین الانس و الجناند یک مقالهای را که میخواند میفهمد بو میبرد اهل استنشاق است بالأخره همانطوری که شم فقهی دارد شم تفسیری دارد شم سیاسی هم دارد بو میبرد که این از کجاست یک وقت مقاله خوب است سخن خوب است تا آخر گوش میدهد عمل میکند و مانند آن یک وقت یک مقاله بوداری است یک حرف بوداری شنیده همه اینها پیک دیگرانند شیاطین الانس و الجن که فراوان است فرق نمیکند خب حالا چیزی را میخواند میفهمد که این الهی است خب تقویتش میکند میفهمد نه شیطانی است میکوشد لااقل او را به عنوان امر به معروف و نهی از منکر هدایت کند یا لااقل خودش را نجات بدهد ﴿تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ﴾ خب از چه راه مشکل این را حل میکند انسان که علم و غیب ندارد که در بسیاری از موارد است که مطلب برای انسان مجهول است بالأخره در این عالم یک کسی هست که همه چیز را میداند به نام خدا یا نه ـ معاذالله ـ خب هست راهی به او هم هست یا نه بله راهی هم هست یکی کسی که همه چیز را میداند ﴿وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَی﴾ همه چیز را میداند خدا است به ما هم فرمود که اگر یک وقتی مشکلی پیدا کردید بگو یا الله اگر گفتی یا الله آنگاه ما آن دید را به تو میدهیم از منظر ما آن اشیاء را مینگری ﴿فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ﴾ خب تکلیف بر آدم روشن میشود ولو آدم نتواند دیگری را روشن کند بالأخره خودش میفهمد که وظیفهاش چیست اگر متذکر ربوبیت الهی بود بعد وظیفه شناس میشود ﴿تَذْکُرُوا﴾ که چه بکنند وقتی فهمیدند چه بکنند یعنی باید پناه ببرند به ذات اقدس الهی تکیه کنند حالا یا نماز است یا دعا هست یا تضرع است یا لابه است حالا یا با گریه یا بی گریه بالأخره از او میخواهند بعد که به او متوسل شدند ﴿فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ﴾ وظیفه خودشان را خوب میشناسند دیگر نمیمانند در فتنه گیر نمیکنند اگر ذات اقدس الهی فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَل لَکُمْ فُرْقَاناً﴾ به همین صورت است در خیلی از موارد است که ما وظیفه را نمیدانیم با مشورت و با استخاره در خیلی از موارد آن پیچ و خم حل نمیشود استخاره اساسی و اصیل همان است که امام سجاد(سلام الله علیه) در صحیفه سجادیه فرموداستخاره یعنی آن نه استخاره یعنی تفال به قرآن این برای رفع حیرت است خدا رحمت کند مرحوم آقا سید محمد کاظم را این در همان اوائل بحث حج در آداب سفر احکام سفر آنجا مشخص کرده که این استخارههای معمولی سندهایش خیلی قوی نیست روایات استخاره اگر کسی مشورت کرد اگر کسی فکر کرد اگر کسی بررسی کرد واقعاً متحیر شد و راهی برای انجام عهد الطرفین ندارد آن وقت گفتند برای رفع حیرت استخاره بکن اما آن استخاره که به ما دستور دادند همان دعای استخاره صحیفه سجادیه است خب خیلی از موارد است که انسان مشورت کرده فکر کرده دیده کار، کار خوبی است به حسب ظاهر اما گوشهای از اسرار را فهمید صدها پردههای پنهان هست که انسان نمیبیند آنگاه این دعای استخاره را میکند خدایا خیر من را در این کار قرار بده اگر مصلحت نیست مانعی پیش بیاور که من اقدام نکنم اگر مصلحت هست موانع را بردار خیر مرا خیر جامعه را خیر امت را برسان آن دعای نورانی استخاره دعای استخاره است یعنی آدم کاری را که میخواهد انجام بدهد آن دعا را میکند خدایا خیر من و خیر امت اسلامی خیر برادران من خیر نظام را در این کار قرار بده اگر خدای ناکرده این کار مصلحت نیست یک مانعی پیش بیار من منصرف بشوم موفق نشوم و مشکلی پیش بیاید که این کار از دست من گرفته بشود دیگری انجام بده چون ما یک گوشه قضیه را حداکثر بدانیم نه از آینده باخبریم نه از گذشته باخبریم نه اسرار درونی دیگران باخبریم نه از تصمیمات و اراده و عزم دیگران مستحضریم آن استخاره مهم است یعنی آدم خیرش را از خدا بخواهد و با اشک و لابه هم بخواهد نه یک ذکری بگوید و وردی آنکه زوری ندارد خب فرمود اگر شما احساس خطر کردید برو در سنگر ما آن وقت چراغ روشن میکنیم با فاء تفریع فرمود: ﴿تَذْکُرُوا﴾ تذکروا چه چیزی را میفهمند کجا بروند دیگر وقتی متذکر صحنه ربوبی الله شدند و به آن سمت رفتند دفعتاً باید چراغ روشن بکنیم میبینند آنجا روشن است همه چیز را میبینند ﴿فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ﴾ آن وقتاند که وظیفه را میدانند میبینند نه راه کسی را میبندند نه برای خود کجراهه میروند هم راه دیگران را باز میکنند هم راه خودشان روشن است اگر فرمود: ﴿إِن تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَل لَکُمْ فُرْقَاناً﴾ همین است او که ذات اقدس الهی ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یُخْلِفُ الْمِیعَادَ﴾ هرگز خلف وعده نمیکند فرمود آنجایی که فرق بین حق و باطل است، فرق بین زشت و زیباست فرق بین صدق و کذب است ما به شما نشان میدهیم گاهی علماً نشان میدهد گاهی عملاً نشان میدهد برای بعضی از افراد قلبشان را شفاف میکند که به خوبی میفهمند که این کار این است یک وقت است که نه یک کسی است که خیال میکند این کار خوب است هر چه تلاش و کوشش میکند میبیند نمیرسد فلان دوست میآید فلان وقت مهمان میآید فلان شخص زنگ میزنند بالأخره خدا نمیگذارد برود بعد از حادثه هم میفرماید که خوب شد من نرفتم حالا خوب شد من نرفتم یعنی عالم حساب و کتابی ندارد یا کسی نگذاشت تو بروی یعنی تصادف است ـ معاذالله ـ یا ﴿َکُلُّ شَیءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ﴾ بعضی از همین شارحان اصول کافی این روایت را هم مبسوطاً نقل کردند که در بعضی از روایات ذات اقدس الهی به عنوان مهندس عالم خودش را وصف کرد که من مهندسم گفتند این مهندس معرب است اینچنین نیست که عربی صحیح هندسه یهندس ما داشته باشیم این هندسه معرب است مخفف از اندز مشتق شده است آن هم مخفف اندازه است خب اگر ﴿َکُلُّ شَیءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ﴾ ﴿إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ﴾ اگر ﴿مَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلاّ یَعْلَمُهَا﴾ خب اگر ذات اقدس الهی نخواهد کسی به خطر بیفتد میبینید وقتی که میخواهد برود یک تلفن زنگ میزند یک مهمان برایش میآید ماشین گیرش نمیآید در راه معطل است تا حادثه بگذرد بعد هم میگوید خوب شد اتفاقاً ما نیامدیم نه اتفاقی در کار نیست یقول الاتفاق جاهل السبب اتفاقی در کار نیست همهاش این بیان روشن حکماست که سراسر عالم مانند این حلقات عدد است در مسائل ریاضی عالم مثل بنای خوبی نیست که معمار خوب داشته باشد آجرها را روی هم چیده باشد معماری کرده باشد خب اگر یک آجر را از سر جایش برداری یک آجر دیگر بگذاری بنا همان بناست اما حلقه عدد را اینطور نیست که اگر شما چهار را بین پنج و شش بردارید یک عدد دیگر بتوانید جایش بنشانید هیچ ممکن نیست تنها انسان نیست که ﴿فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَ یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ یَسْتَقْدِمُونَ﴾ اینطور نیست سراسر عالم این است پس به دست یک مهندس ریاضیدان تنظیم میشود فرمود اگر شما خودتان را به آنجا بسپرید او شما را به حال خودتان رها نمیکند راهنمایی میکند بعد هم یک وقت میگوید چه خوب شد که ما آمدیم اتفاقاً آمدیم اتفاقی در کار نیست تو را آوردند اینجا و آنجا هم که محفوظ ماندی آن نیایش تو و دعای تو اثر کرده است یعنی خدای تو قرار داد خب فرمود: ﴿إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیْطَانِ﴾ تا میرود شیطان به اینها نزدیک بشود ﴿تَذَکَّرُوا﴾ فوراً میفهمند که وظیفهشان چیست به کجا بروند به چه کسی پناهنده بشوند وقتی متذکر شدند به سنگر الهی رفتند گفتند اعوذ بالله من الشیطان الرجیم خدایا ما را هدایت بکن یک نمازی خواندند در نماز گفتند ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ﴾ آنگاه ﴿فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ﴾ این ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ﴾ لحظه به لحظه است دیگر یعنی خدایا در این کار صراط مستقیم هر چه هست بگو در آن کار هر چه هست بگو در آن کار هر چه هست بگو هر روز هر شبانه روز ما چندین بار میگوییم ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ﴾ ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ﴾ وگرنه آن راه کلی که مشخص است راه قرآن و عترت بله مشخص است اما اینها کبرای کلی است در فلان حادثه حق با کیست حق با چیست ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ﴾ در فلان راه ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ﴾ در فلان مطلب ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ﴾ او حالا تنظیم میکند انسان را راهنمایی میکند و انسان چون نمیداند علم به غیب ندارد میگوید خوب شد فلان کار را کردیم اتفاقاً ما آن کار را کردیم یا خوب شد که ما نرفتیم دیگر نمیداند آن به برکت ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ﴾ است که گفته که فرمود: ﴿تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ﴾
پرسش ...
پاسخ: خب البته اینکه ما دائماً از ذات اقدس الهی میخواهیم شبانه روز چند بار به وسیله ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ﴾ از خدا مسئلت میکنیم برای همین که برای آنها ملکه بشود مقام بشود مستقیماً در دعای کمیل میگوییم «و حالی فی خدمتک سرمدا» هم همین است دیگر همیشه در محضر ذات اقدس الهی باشید فخر رازی را همان تفکر اشعری و جبری خود میگوید به اینکه انسان اگر خوب متذکر بشود نزغش و غضبش برطرف خواهد شد چون فرمود: ﴿وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ﴾ زمینه غضب هست و آن غضب هم وسوسه شیطان است و شیطان در حال غضب خیلی آماده است انسان که او تیرش را بر او فرو کند مثل اینکه در حال شهوت برای بعضی از گناهها آماده است که او تیراندازی کند در حال غضب هم آماده است که گناهان دیگر تیرهای دیگر را بزند
پرسش ...
پاسخ: آن قبلاً اشاره شد که مس نزدیکتر است و مهمتر از نزغ است نزغ آن طلیعه وسوسه است خب
پرسش ...
پاسخ: غرض آن است که آنجا هم فساد بود منتها گفت بین من برادرانم فساد ایجاد کرد نگفت برادرانم فساد ایجاد کردند یا شیطان به دست برادرانم، گفت بین من و اینها یک اختلافی پیش آمد یک فسادی پیش آمد این زیبایی در تعبیر است که فساد را به آنها اسناد نداد وگرنه فساد که بود ﴿بَعْدِ أَن نَّزَغَ الشَّیْطَانُ بَینِی وَبَیْنَ إِخْوَتِی﴾ نگفت برادران من دست نشانده شیطان بودند فساد کردند در اینجا آن سوزن فرو کردنها و آنها را میگویند نزغ وقتی آدم اول سوزن فرو کرد دید که طرف حساسیت نشان نداد آن وقت با او برخورد میکند آن مس بالاتر از نزغ است فخر رازی برای اینکه رهنمود بدهد به گمانش ما چگونه این نزغ و غضب را فرو بنشانیم گفت به اینکه اگر یک کسی عصبانی میشود برای این است یک کار بدی را مشاهده میکند از یک شخصی یک، و قدرت خود را هم بررسی میکند که قدرت دارد که او را تنبیه کند جلوی او را بگیرد دو، و عجز طرف مقابل را هم بررسی میکند سه، من قدرت دارم و او هم عاجز است لذا حالا عصبانی میشود و اگر یکی از این عناصر سهگانه نباشد انسان عصبانی نمیشود اگر کسی کاری ببیند آن کار بد نباشد یا کار بد را از یک آدم مقتدر ببیند این در جگرش خون میخورد ولی غضب نمیکند یا نه یک کار بد را از یک کسی میبیند و او هم خودش را عاجز میبیند در برابر او، او خیلی مقتدر نیست ولی عاجز میبیند نمیتواند دفع کند یا اگر هم قدرت داشته باشد دیگری هم به اندازه او اقتدار دارد نه بیش از او در اینگونه از موارد خشم نیست ایشان میخواهد بگوید اگر کسی در خارج دید گناهی اتفاق افتاد وقتی به آن مبادی و علل اولیه فکر بکند که این شخص مجبور است و مضطر در گناه است دیگر عصبانی نمیشود خب او همان تفکر جبری خودش را دارد حالا ما میگوییم بسیار خب او عصبانی نمیشود اما چرا ذات اقدس الهی عصبانی میشود اینکه فرمود: ﴿کَبُرَ مَقْتاً عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لاَ تَفْعَلُونَ﴾ چرا در برابر کار عالمی بی عمل خدا عصبانی میشود یا کسانی که «وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْکَنَةُ اولئک غضب من ربهم» چرا برای اینها عصبانی میشود یا چرا عدهای مغضوب علیه اله هستند این سخن برای آن است که انسان فاعل مختار است میتواند کار بد بکند میتواند کار بد نکند در برابر اعمالش مسئول است لذا اگر به سوء اختیار خودش بیراهه رفته است کارش غضب انگیز است مطلب دیگر اینکه اگر ذات اقدس الهی در اوصاف متقیان فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ﴾ در مقابل آن تبهکاران در برابر پرهیزکاران تبهکارانی هستند که ارتباطشان با شیطان قطع نمیشود ﴿وَإِخْوَانُهُمْ یَمُدُّونَهُمْ فِی الْغَیِّ ثُمَّ لاَیُقْصِرُونَ﴾ این مقابل متقیان است متقی وقتی یک وسوسهای به او شده است میفهمد که منشأ حل این مشکلات فقط ملتحد و سنگر گاه الهی است که ﴿وَلَن تَجِدَ مِن دُونِهِ مُلْتَحَداً﴾ به الله پناه میبرند ﴿وَقُل رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّیَاطِینِ﴾ ﴿وَأَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَن یَحْضُرُونِ﴾ و مانند آن وقتی پناه برد میبیند آنجا برق روشن است و فضا را روشن میبیند و وظیفهاش را تشخیص میدهد اما دیگران که اخوان شیاطینند در قرآن کریم فرمود: ﴿إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُوا إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِرَبِّهِ کَفُوراً﴾ یعنی اینها برادر شیطانند و شیطان هم که کفر میورزد تاکنون درباره مشرکان و اوصاف مشرکان آیات فراوانی نازل شده است الآن هم تتمه آن اوصاف مشرکان فرمود اینها در برابر متقیاناند اینها کسانیاند که شیاطین که برادران اینها هستند چون ﴿إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُوا إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ﴾ ﴿یَمُدُّونَهُمْ فِی الْغَیِّ﴾ گفتند فرق بین مد و امدّ آن است که معمولاً در شر و امدّ در خیر به کار میرود ﴿نُمِدُّهُم بِهِ مِن مَّالٍ وَبَنِینَ﴾ یا ﴿أَمَدَّکُمْ بِأَنْعَامٍ وَبَنِینَ﴾ و مانند آن این ﴿یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ بِخَمْسَةِ آلاَفٍ﴾ و مانند آن این امداد درباره خیر و فلاح و رستگاری است مد درباره آن کمکهای شر است اینجا هم گر چه برخی از یمد باب افعال قرائت کردند اما قرائت معرف باب ثلاثی مجرد است
پرسش ...
پاسخ: آن توحید افعالی است توحید افعالی خیلی فرق دارد با جبر باطل اشعری در آنجا شخص را مظهر ذات اقدس الهی میبینند نه مجبور ﴿مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْت﴾ را میبینند نه مجبور خب ﴿وَإِخْوَانُهُمْ یَمُدُّونَهُمْ فِی الْغَیِّ ثُمَّ لاَیُقْصِرُونَ﴾ اینها کشان کشان اینها را در وادی غوایت و بی هدفی میبرند و کوتاه هم نمیآیند آخر را شیطان و باندش نه خواب دارند نه در عالم خواب آدم را رها میکنند در هر فرصتی بالأخره آدم را میگیرند این خوابهای اضغاث احلام یا بعضی از خوابهایی که بالأخره انسان وقتی خیال میکند که خواب حق است و برابر او دارد عمل میکند این هم از ﴿وَإِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَی أَوْلِیَائِهِمْ لِیُجَادِلُوکُمْ﴾ دیگر گاهی انسان خواب میبیند به استناد آن خواب خیال میکند یک خواب نورانی است و حرکت میکند در حالیکه این القائات شیطان است انسان تا خودش را نشناسد خواستههایش را نشناسد مثال متصل را نشناسد مثال منفصل را نشناسد تشخیص خواب صحیح و از خواب باطل آسان نیست خب اگر ﴿وَإِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَی أَوْلِیَائِهِمْ لِیُجَادِلُوکُمْ﴾ آن وحی میفرستد وحی هم به تعبیر سیدنا الاستاد یک شعور مرموزه است گاهی در خواب هست گاهی در بیداری است او دست بردار نیست فرمود این شیاطین اصلاً کوتاه نمیآیند تا انسان را در آن ویل گرفتار نکنند کوتاه نمیآیند ﴿ثُمَّ لاَیُقْصِرُونَ﴾ هرگز کوتاه نمیآیند خب از این سو شیاطیناند که کشان کشان کمک میکنند تا ببرند در ویل در سورهٴ مبارکهٴ «حج» مشابه این تعبیر هست که ﴿کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَن تَوَلاَّهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ وَیَهْدِیهِ إِلَی عَذَابِ السَّعِیرِ﴾ برنامهاش این است که گمراه میکند از راه مستقیم به در میبرد خب وقتی که اضلال کرد گرفتار ضلالت کرد از راه مستقیم به در برد حالا بیراهه میبرد این بیراهه رفتنش تا جهنم است ﴿کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَن تَوَلاَّهُ﴾ کسی تحت ولایت شیطان بود ﴿فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ﴾ یعنی از صراط مستقیم به در میبرد وقتی از صراط مستقیم بدر برد که رها نمیکند که ﴿فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ﴾ بعد ﴿وَیَهْدِیهِ إِلَی عَذَابِ السَّعِیرِ﴾
اعاذن الله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا
«والحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است