display result search
منو
تفسیر آیات 189 تا 194 سوره اعراف

تفسیر آیات 189 تا 194 سوره اعراف

  • 1 تعداد قطعات
  • 28 دقیقه مدت قطعه
  • 79 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 189 تا 194 سوره اعراف"
معمولاً بخش پایانی هر سوره با بخش ابتدائی‌اش هماهنگ است
مهم‌ترین عداوتی که شیطان نسبت به انسان دارد مسأله شرک است
چگونه ذات اقدس الهی آسمان و زمین را آفرید؟

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿هُوَ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِیَسْکُنَ إِلَیْها فَلَمّا تَغَشّاها حَمَلَتْ حَمْلاً خَفیفاً فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمّا أَثْقَلَتْ دَعَوَا اللّهَ رَبَّهُما لَئِنْ آتَیْتَنا صالِحاً لَنَکُونَنَّ مِنَ الشّاکِرینَ ٭ فَلَمَّا آتَاهُمَا صَالِحاً جَعَلاَ لَهُ شُرَکَاءَ فِیَما آتَاهُمَا فَتَعَالَی اللّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ ٭ أَیُشْرِکُونَ ما لا یَخْلُقُ شَیْئاً وَهُمْ یُخْلَقُونَ ٭ ولا یَسْتَطیعُونَ لَهُمْ نَصْراً وَلاَ أَنْفُسَهُمْ یَنْصُرُونَ ٭ وَإِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَی الْهُدی لا یَتَّبِعُوکُمْ سَواءٌ عَلَیْکُمْ أَدَعَوْتُمُوهُمْ أَمْ أَنْتُمْ صامِتُونَ ٭ إِنَّ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ عِبادٌ أَمْثالُکُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْیَسْتَجیبُوا لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾

همان‌طوری که در بحث گذشته روشن شد سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» به بخش پایانی‌اش می‌رسد معمولاً بخش پایانی هر سوره با آن بخش ابتدائی‌اش هماهنگ است در اوائل سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» از آفرینش انسان و از آفرینش شیطان و از عداوت شیطان نسبت به انسان و از مسأله توحید و شرک سخن به میان آمد در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آن معنا به صورت دیگری دارد بازگو ‌می‌شود مبدأ فاعلی آفرینش انسان را ذکر می‌کند که خداست دعوت به توحید را ضمناً بازگو می‌کند حقیقت زن و مرد یکی است آن را تشریح می‌کند و عداوت شیطان را نسبت به انسان را هم بازگو می‌کند و مهم‌ترین عداوتی که شیطان نسبت به انسان دارد مسأله شرک است آن را هم تشریح می‌کند و ادله فراوانی برای اثبات توحید خالقی و ربوبی و بطلان هرگونه شرک اقامه می‌کند که تا پایان این صفحه چندین دلیل هست برای استحاله شرک و ضرورت توحید هر کدام از این اوصافی را که ذات اقدس الهی بازگو می‌کند حد وسط برهانی است از براهین توحید ربوبی و ابطال شرک در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» فرمود به اینکه ما انسان را نه در هنگام آفرینش آسمان و زمین شاهد قرار دادیم نه در هنگام آفرینش خود او نه او می‌داند که کل نظام چگونه آفریده شد و نه می‌فهمد که آفرینش انسان چگونه بوده است ما باید لحظه به لحظه این معارف را برای او تبیین کنیم آیه 51 و52 سورهٴ مبارکهٴ «کهف» این است ﴿ما أَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّماواتِ وَاْلأَرْضِ وَلا خَلْقَ أَنْفُسِهِمْ﴾ هر گونه اظهار اطلاعی انسان بخواهد درباره آفرینش نظام کیهانی بکند یک یا درباره کیفیت پرورش و آفرینش خود انسان بکند دو، همه اینها ناآگاهانه است برای اینکه او حضور نداشت و راه عقلی هم که نیست می‌ماند راه وحی عقل در این‌گونه مسائل جزئی چه اطلاعی دارد فقط از امکان اینها باخبر است چگونه ذات اقدس الهی آسمان و زمین را آفرید؟ چگونه انسان را آفرید؟ چه اطلاعی عقل دارد بنابراین نه حضور داشت که تا از راه حس و تجربه درک کند نه راه عقلی است که با برهان بتواند بفهمد تنها راهش وحی است وحی هم این حدود را مشخص کرده است تا آنجایی که مقدور ما بود به ما فهماند فرمود: ﴿ما أَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّماواتِ وَاْلأَرْضِ وَلا خَلْقَ أَنْفُسِهِمْ﴾ پس هر گونه داوری انسان درباره پیدایش و پرورش جهان و عالم آدم و عالم این عالمانه نیست بعد خودش که به عنوان صاحب وحی حقیقت آفرینش انسان را تشریح می‌کند در موارد فراوان که یکی از آنها آیه سیزده سورهٴ مبارکهٴ «حجرات» است به این صورت بیان فرمود که ﴿یا أَیُّهَا النّاسُ إِنّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَأُنْثی وَجَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَقَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُمْ﴾ این برای مرحله بقا است نه برای مرحله حدوث یعنی از آدم و حوا به بعد است فرمود همه شما را ما از یک پدر و یک مادر آفریدیم و شما را شعبه شعبه و قبیله قبیله قرار دایم که یک شناسنامه طبیعی باشد الآن شما در جریان مکه می‌بینید افراد را با آن شناسنامه‌های طبیعی‌شان می‌شناسید یکی شرقی است یکی غربی است یکی ابیض است یکی اسود است که این یک شناسنامه طبیعی است ﴿وَجَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَقَبائِلَ لِتَعارَفُوا﴾ تا یکدیگر را بشناسید و این معیار ارزش نیست آن ابیض و اسود و امثال و ذالک معیار ارزش نیست شرقی و غربی بودن معیار ارزش نیست معیار ارزش تقوا است هر کس اتقاست اکرم خواهد بود این درباره فرزندان آدم و حوا که هم تکثیر نسل بعدی این است که از پدر و مادر خلق ‌می‌شوند و هم تکثیر نسل ابتدایی هم این بود که از حضرت آدم و حوا (سلام الله علیهما) خلق شده‌اند اما خود آدم و حوا را چگونه آفرید آن را در آیات فراوان دیگری بازگو کرد که یکی از آن آیات همین جریان سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» است که محل بحث است چه اینکه در آغاز سورهٴ مبارکهٴ «نساء» هم این بحث گذشت.
مطلب دیگر آن است که انسان تنهایی توان آن را ندارد که مشکلات خود را حل کند بالآخره دیگری باید مساعد او باشد و انسان مثل فرشته نیست که قائم به شخص باشد چون مثل فرشته نیست بر اساس ﴿وَما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِکَ الْخُلْدَ أَفَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُونَ﴾ بر اساس ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ پس انسان قائم به شخص نیست موجود به نوع است قائم به نوع است و قیام به نوع هم بدون توالد و تناسل و امثال ذالک میسّر نیست اگر ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ و اگر انسان باید بماند الی یوم القیامه چاره‌ای جز حفظ انسان به نوع نیست چون موجود شخصی که نیست یا قائم به شخص که نیست محفوظ به شخص که نیست محفوظ به نوع است اگر وحدت نوعی دارد و شخصش محفوظ نیست ناچار نکاح می‌طلبد از نکاح به عنوان سکینت و غشیان یاد کرده است هم ادب را رعایت کرده است و هم حرمت خانوادگی را گوشزد کرده است که این ناآرامی که نسل جوان دارد این بدون ازدواج حل نمی‌شود با نصیحت و با وعده و با وعید نمی‌شود جامعه‌ای که اکثری آن جوان‌اند این را آرام کرد اگر کسی در خانه یک پسر دارد خب به همان اندازه خانه‌اش مضطرب است اگر خانواده یک کشور یک کشور شصت میلیونی سی ‌میلیونش فرض جوان بود سی‌میلیون مضطرب دو مملکت است مملکتی که سی‌میلیون مضطرب دارد آرام نمی‌شود این نسل در این سن نسل مضطرب است و تنها راه سکونت و سکینت او ازدواج است این آشوبگر نیست و این یک آشوب طبیعی است یک آشوب مقدسی است یک آشوب محمود و ممدوحی است این نمی‌خواهد آشوب بکند ولی آن را شوراندند این نظام آفرینش آن را شوراند به زندگی مسالمت‌آمیز با هم نوع بهترین راه این است که همین سی ‌میلیون که نیمی از اینها دخترند و نیمی از اینها پسر به فکر خودشون باشند قانعانه زندگی کنند که زندگی قناعت حیات طیبه است از وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) رسیده است به اینکه «﴿فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً﴾» فرمود حیات طیبه قناعت است ساده‌ترین راه و بهترین راه و لذیذترین راه راه قناعت است انسان هم آن آرامش طبیعی را حفظ می‌کند هم می‌تواند به مشکلات خود فائق بیاید چون اگر ناراضی بود و سعی کرد با پیچیدگیهای تمدن و صنعت زندگی کند تازه اول دشواری ‌اوست هرگز بیرون از جان آدم چیزی نیست که باعث آرامش آدم بشود به هر تقدیر فرمود به اینکه ما انسان را از زن و مرد آفریدیم و برای آرامش هر مردی در دوران جوانی که در خود احساس اضطراب می‌کند یک سکینت و عامل سکینتی قرار دادیم به عنوان همسر آیه 21 سورهٴ مبارکهٴ «روم» همین است فرمود: ﴿وَمِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها﴾ این اضطراب آیه الهی است و اگر نبود این اضطراب کسی به فکر نکاح نبود طولی نمی‌کشید که نسل منقرض می‌شد مثل اینکه آن احساس گرسنگی آیه الهی است اگر کسی از گرسنگی رنج نبرد از تشنگی رنج نبرد و وقتی گرسنه می‌شد احساس درد نمی‌کرد خب حفظ غذا هم نبود و طولی نمی‌کشید که در کوتاه‌ترین مدت می‌مرد غذا به این بدن نرسد انسان می‌میرد این احساس گرسنگی احساس تشنگی از بهترین آیات الهی است فرمود ما این احساس را در شما آفریدیم که به دنبال حفظ شخصتان بروید منتها به این احساستان پاسخ مثبت بدهید و به اندازه‌ای غذا بخورید که بدن جذب بکند این بدن حکیم است چیزی را که زائد باشد که قبول نمی‌کند دفع می‌کند شما به زحمت می‌افتید خب چرا آدم چیزی را بخورد که باید دفع بکند مگر حد ضرورت بقیه دیگر آدم می‌شود کنیف‌چی یعنی انسانی که زائد غذا بخورد بیش از اندازه لازم غذا بخورد یک مأموری است مأمور کنیف است خب حیف است که انسان بشود کنیفچی به هر تقدیر فرمود به اینکه این آیه الهی است که در انسان احساس گرسنگی می‌شود احسان تشنگی می‌شود و این آیه الهی است که در جوان احسان ناآرامی می‌شود این برای آن است که نو بماند.
پرسش ...
پاسخ: حالا انشاءالله آن را به عنوان تغشاها خواهیم گفت که آن در بیان ﴿َلَمّا تَغَشّاها﴾ از آن آیه مبارکه بقره هم به عنوان اینکه طرفین لباس یکدیگرند استفاده می‌شود اما در سکونت همین است.
پرسش ...
پاسخ: بله اما ادب قرآن این است ببینید شما هیچ جای قرآن کریم ذات اقدس الهی زنها را به مردهای بهشتی وعده نداد این ادب قرآن است گرچه آنجا این نعمت است طرز حرف زدن ادیبانه حرف زدن عفیفانه سخن گفتن این سبک قرآن است با اینکه آنها هم بالأخره همسرانی دارند در بهشت دیگر اما این‌طور نیست که به زنها بگوید شما اگر مؤمنه بودید ما به شما شوهران خوب در بهشت می‌دهیم اما به انسانها شما ببینید وقتی که انسان بخواهد دختر خود را نوازش بکند دیگر نمی‌گوید ان‌شاءالله یک شوهر خوبی گیرت بیاید اما پسر خود را می‌‌گوید ان‌شاءالله داماد بشوی همسر خوب بگیری این ادب عفیفانه را قرآن به آدم یاد می‌دهد آنجا هم همین‌طور است زن هم دختر جوان هم احساس ناآرامش می‌کند ناآرامی ﴿وَمِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها﴾ این آرامش شما را او تأمین می‌کند اما ﴿وَجَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً﴾ یک مودّت متقابل یک رحمت متقابل این دو چیز است که عامل تشکیل خانواده است دوستی عاقلانه و گذشت از اشتباهات یکدیگر عاقلانه است.
پرسش ...
پاسخ: بله آن هم هست اما این تا خواص پی ببرند طول می‌کشد اما اوصافی را هم که ذات اقدس الهی ذکر می‌کند غالباً برای همان مؤنثات است عکواب هست اینها اتراب هستند کواعب هستند اینها همه اوصاف زنهاست دیگر ﴿لم یَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَلا جَانُّ﴾ هستند ﴿حُورٌ مَقْصُوراتٌ فِی الْخِیامِ﴾ هستند اینها همه از اوصاف زنهاست خب.
فرمود به اینکه ﴿وجَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فی ذلِکَ َلآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ﴾ مهم‌ترین آرامش همان مسئله نکاح است که «النکاح سنتی» اما ببینید یک وقتی نر و ماده در سطح حیوانات با هم جمع می‌شوند یک وقتی یک پسر جوان با دختر جوان در سایه ولایت اهل بیت ازدواج می‌کنند چنین ازدواج را می‌بینید صبغه ملکوتی داد دین فرمود: «من تزوج فقد احرز نصف دینه» خب اگر یک کار غریزی بود که در حیوانات هم فراوان بود فرمود نصفی از دین پنجاه درصد دین با ازدواج حل است همین امر مادی را وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با منظر ملکوت دارد می‌بیند می‌گوید نکاح سنت من است «من تزوج فقد احرز نصف دینه» بالأخره انسان اگر چنانچه گرسنه است غذا می‌خواهد مازاد دیگر گرسنگی کاذب است اگر کسی غذای معتدل و قانعانه دارد آن‌وقت به سفره همسایه طمع کرده است دیگر اشتهای کاذب است اگر کسی همسر دارد به دیگری به نامحرم نگاه کرد این علاقه علاقه کاذب است علاقه صادق نیست یک بیان نورانی حضرت امیر دارد که در نهج‌البلاغه هم هست حضرت داشت سخنرانی می‌کرد عده‌ای هم پای سخنرانی حضرت بودند یک نامحرمی از کنار می‌گذشت حضرت فرمود به اینکه «رمقت اعینهم الیها» فرمود مبادا نامحرمی اگر دیدید نگاه به او بکنید اگر هم یک وقتی میل دارید آن کسی که در خانه شماست از همین است چیز دیگر نیست شما یک نیاز طبیعی دارید که در خانه شما هم هست این دو نهج‌البلاغه حضرت امیر است آن خطبه‌های بلند عرشی در آن است این حرف ساده روز هم در آن هست فرمود مبادا یک وقتی شیطان فریبتان بدهد این یک اشتهای کاذبی است که به شما می‌گوید نگاه کنید خب برای چه می‌خواهید نگاه کنید؟ برای اینکه نیازتان را برطرف کنید خب همانی که در خانه دارید همین است دیگر در غذا هم همین‌طور است چرا گفتند به اینکه اگر کسی بیراهه پر بخورد عاقل نیست برای اینکه به ضرر خود اقدام کرده این هم گفته اگر کسی گناه کرد عاقل نیست برای اینکه به ضرر خودش دارد اقدام می‌کند.
پرسش ...
پاسخ: بله دیگر لذا امروز هم همین حدیث نورانی که از پیغمبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) همین است «من تزوج فقد احرز نصف دینه» این غریزه دو حیوانات هم هست اما پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) معصوم (علیه الصلاة و السلام) فرمود اگر کسی ازدواج کند پنجاه درصد دین خود را حل کرده پس معلوم می‌شود که نکاح یک امر ملکوتی است که حافظ دین آدم است و آیه‌ای است از آیات الهی منتها انسان چون نمی‌داند که این برای چه آفریده شده خیال می‌کند مطلوب بالذات است آنهایی که اهل این راه‌ند گفتند به اینکه لذت غذا خوردن مزد کارگری انسان است بیان ذلک این است انسان تا غذا نخورد می‌میرد یک و انسان مثل حیوان نیست که غذای او در سفره طبیعت آماده باشد مثل علف این باید تلاش و کوشش بکند غذای مناسب خودش را تهیه بکند پخت و پز بکند شست و شو بکند رفت و روب بکند تا بالأخره یک غذایی تهیه بکند این دو، این همه زحمت دارد این که علف‌چر نیست که تمام زحمتها را انسان برای چه بکند؟ ذات اقدس الهی فرمود این زحمتهایی که می‌خواهی بکنی هشت ساعت هفت ساعت کمتر بیشتر یک روز زحمت بکشی مال تهیه بکنی غذا تهیه بکنی خب بالأخره مزد کارگری تو را من می‌دهم و آن این است که تو دم دهانت من یک چیزی می‌مالم که وقتی غذا می‌خوری کیف می‌کنی آخر تو نمی‌فهمی که این مزد کارگری تو است و اگر این مزد بعد به تو نمی‌دادم خب از غذا خوردن لذت نمی‌بردی خب نمی‌خوردی و می‌مردی تو که مثل حیوانات دیگر علف‌چر نیستی که غذایت در سفره طبیعت آماده باشد انسان که این نیست انسان باید چندین ساعت زحمت بکشد تا یک ظرف غذا تهیه کند خب کیست که این همه زحمتها را تحمل می‌کند؟ ذات اقدس الهی مزد کارگری‌اش را همین داد گفت توی دهانت یک مزدی می‌گذارم که لذت ببری و این مزد این کار است تو نکاح هم همین‌طور است اگر نکاح لذت نمی‌داشت کسی به دنبال انتخاب همسر نمی‌رفت و نسل قطع می‌شد یک مزدی را ذات اقدس الهی به او داد و آن لذت نکاح است این خیال می‌کند این مطلوب بالذات است و حالی که این مزد تشکیل خانواده است خب بنابراین این می‌شود آیه الهی ذات اقدس الهی همان‌طور که خلقت آسمان را خلقت زمین را خلقت انسان را خلقت چیزهای دیگر را آیات خود می‌داند این انس زن و شوهر را آیه خود می‌داند حفظ نوع را آیه خود می‌داند ﴿وَمِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها﴾ کسی با این صبغه شروع به نکاح بکند می‌شود «من تزوج فقد احرز نصف دینه» خب این که فرمود: ﴿ما أَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّماواتِ وَاْلأَرْضِ وَلا خَلْقَ أَنْفُسِهِمْ﴾ ما هنگام ‌آفرینش انسانها آفرینش جهان انسانها را آگاه نکردیم فقط از راه وحی است این خصوصیات می‌فهمانیم از همین قبیل است خب در اینجا که فرمود: ﴿لِیَسْکُنَ إِلَیْها﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» فرمود برای ما زن و مرد فرق نمی‌کند آیه 97 سورهٴ مبارکهٴ «نحل» این است ﴿مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً ولَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ﴾ در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید که این که قرآن می‌فرماید زن و مرد فرق نمی‌کند با آنچه که یک فمینیست غربی یا مادی‌گرا یا مانند آن می‌گوید زن و مرد فرق نمی‌کند این خیلی فرق است یکی از باب سالبه به انتفاع موضوع است یکی از باب سالبه به انتفاع محمول بیان ذلک این است آنها تمام انسانیت انسان را در هیکل می‌دانند یک تمام انسانیت در همین بدن می‌داند این یک این بدن هم دو قسم است یا زن است یا مرد این دو بعد فتوا و تساوی می‌دهد می‌گوید زن و مرد در همه حقوق با هم مساویند تفاوتی ندارند که سالبه به انتفاع محمول است یعنی حقیقت زن و حقیقت مرد همین بدن است و اینها با هم تفاوتی ندارند این سالبه به انتفاع محمول اما وقتی قرآن می‌گوید که زن و مرد با هم تفاوتی ندارند یعنی آنجایی که محور اصلی است اصلاًً ما نه زن داریم نه مرد انسانیت انسان را به روح او تشکیل می‌دهند حقیقت انسان همان روح اوست این یک و انبیا آمدند بر اساس ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ والْحِکْمَةَ﴾ چیز یاد بدهند بر اساس ﴿یُزَکِّیهِمْ﴾ بپروراند، تربیت کنند شاگرد ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ والْحِکْمَةَ﴾ روح انسان است شاگرد ﴿یُزَکِّیهِمْ﴾ روح انسان است و روح هم یک موجود مجرد است این موجود مجرد نه زن است نه مرد بعد می‌فرماید چه زن چه مرد من کاری به آن ندارم این تن است که یا زن است یا مرد مگر ما آمدیم که تعلیم کتاب و حکمت را به تن بدهیم یا به جان بدهیم مگر آمدیم تزکیه را به تن بدهیم یا به جان بدهیم این یک جامه‌ای است که در بر کرده آمده پای درس نشسته ما با جان کار داریم جان نه مذکر است نه مؤنث اگر قرآن می‌گوید زن و مرد فرق نمی‌کند از باب سالبه به انتفاع موضوع است یعنی زن و مردی در کار نیست نه اینکه زن و مرد هست و تفاوت ندارند این خیلی فرق می‌کند با فمینیست خب حقیقت انسان هم جان آدم است وظایف هم بر اساس این بدن تقسیم شده اگر کسی بدنش این‌چنین ساخته شد وظیفه‌اش آن است بدنش آن چنان ساخته شد وظایفش آن است در خطوط کلی عقائد و اخلاق و فقه و عبادات هم شریک‌اند در خطوط جزئی به عنوان تن و بدن وظیفه‌ها تقسیم شده لذا فرمود به اینکه ﴿مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی﴾ فرق نمی‌کند چه این چه او نه اینکه یک زنی داریم یک مردی داریم اینها با هم تفاوتی ندارند آنجا که جای ایمان است جای زن و مرد نیست.
پرسش ...
پاسخ: خب بله مرکب می‌خواهد اما ما برای راکب تعلیم و تزکیه آوردند.
پرسش ...
پاسخ: اینها را در تقسیم وظایف ملاحظه می‌کنند بله به لحاظ مرکب که تن مرکب روح است به لحاظ خصوصیتهای مرکب وظایف را تقسیم می‌کنند وگرنه تمام بحثهای تعلیم کتاب و حکمت از یک سو تزکیه از سوی دیگر برای آن راکب است یعنی برای روح.
پرسش ...
پاسخ: «یا ایهاالناس» «یا ایها الانسان» و امثال ذلک تن این‌جور شد یک سلسله وظایفی را هم تقسیم می‌شود در خود مردها هم همین‌طور است در خود زنها هم همین‌طور است.
بنابراین اینکه فرمود چه فرق نمی‌کند ﴿مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی﴾ اگر کسی این دو عنصر محوری را داشت یک، حسن فعلی کار خوب انجام بدهد دو حسن فاعلی آدم خوبی بود یعنی مؤمن بود حیات طیبه به او بدهید ﴿مَنْ عَمِلَ صالِحاً﴾ این حسن فعلی ﴿وَهُوَ مُؤْمِنٌ﴾ این حسن فاعلی کار خوب از انسان خوب انسانی که معتقد است و موحد است کار خوب می‌کند و اگر ـ معاذالله ـ موحد نبود حسن فاعلی نداشت حسن فعلی او فقط به درد دنیای او می‌خورد اگر کسی مؤمن نبود معتقد نبود موحد نبود حسن فاعلی نداشت هر چه هم حسن فعلی داشته باشد فقط در محدوده طبیعت ممکن است طرفی ببندد ﴿مَنْ عَمِلَ صالِحاً﴾ یک ﴿وَهُوَ مُؤْمِنٌ﴾ دو، آن‌‌گاه ﴿فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً﴾ بعد ﴿مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی﴾ یعنی فرقی نمی‌‌کند چه این چه آن برای ما فرقی نمی‌کند مثل اینکه شما فرمود اگر کسی مؤمن باشد چه عرب چه عجم این معنایش این نیست که ما یک حقیقتی داریم به نام عرب یک حقیقتی داریم به نام عجم این تن یا عرب است یا عجم وگرنه روح لاشرقی و لاغربی روح آدم که ﴿نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی﴾ از آن مرحله بالا تنزل کرده است آنکه شرق و غرب ندارد آن نه عرب است نه عجم همان‌طوری که نه زن است نه مرد خب اینکه فرمود اگر کسی این کارها را انجام بدهد موحد خواهد بود از آیات الهی طرفی می‌بندد برای آن است که خود عقل او می‌گوید که من که در هنگام آفرینش عالم و آدم نبودم باید بالأخره گوش به حرف خالق اینها بدهم خالق این‌چنین معرفی کرده است.
مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود: ﴿فَلَمّا تَغَشّاها﴾ این هم ادب عفیفانه را رعایت کرده است بالأخره مرد حجاب زن است نفرمود «فلما نکحها» این‌طور نیست این باید غشیان باشد مثل ﴿وَاللَّیْلِ إِذا یَغْشاها﴾ یک چادری است بر پیکر زن مثل اینکه شب یک چادری است یک خیمه‌ای است بر پیکر اشیاء می‌پوشاند او را مسئول اوست مسئول و مدیر داخلی اوست او باید پرده‌افکن باشد در محدوده داخلی طرفین باید حافظ اسرار یکدیگر باشند حافظ آبروی یکدیگر باشند این است که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» فرمود: ﴿هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وأَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ﴾ اسرار یکدیگر را باید حفظ بکنید آبروی یکدیگر را حفظ بکنید همان‌طوری که لباس انسان را از سرد و گرم حفظ بکند طرفین از زوجین باید یکدیگر را از سرد و گرم روزگار حفظ بکنند همان‌طور که لباس اسرار درون را حفظ می‌کند طرفین باید اسرار درون را حفظ بکنند هرگز اسرار را به خانه داماد یا به خانه عروس منتقل نکنند ﴿هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وأَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ﴾ این‌چنین است منتها چون مسئول داخلی و مدیر داخلی مرد است می‌فرماید ﴿وَعاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾ به این دستور می‌دهد خب.
مطلب دیگر اینکه فرمود بعد از ﴿تَغَشّاها﴾ می‌فرماید ﴿حَمَلَتْ حَمْلاً خَفیفاً فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمّا أَثْقَلَتْ﴾ این ﴿أَثْقَلَتْ﴾ وقتی می‌گویند زن مثقله شد مثل این است که بگوییم حامل مقرب اقربت، اقربت به آن حامل مقرب می‌گویند اگر گفتیم حامل دیگر حامله نمی‌گویند اینکه در کتابهای فقهی و غیر فقهی معمولاً مذکر می‌آورند اسم فاعل را برای اینکه صفت مختص است دیگر صفت مختص همان‌طوری که مثل طالق گذشت این تا نمی‌خواهد این تا برای فرق بین مذکر و مؤنث است اگر یک صفتی مخصوص زن بود که تای فارقه نمی‌آورند که می‌گویند حامل نه حامله می‌گویند مرضع نه مرضعه آنجا هم می‌گویند المقرب در کتابهای فقهی در بحث صوم نمی‌گویند مقربه می‌گویند امراه مقرب یعنی امراه‌ای که قربت ولادتها نزدیک است حالا مادر بشود الحامل المقرب نه الحامل المقربه اما در مقام فعل چون این‌چنین نیست ضمیر فعل مؤنث آورد فرمود: ﴿فَلَمّا أَثْقَلَتْ﴾ پس مثقل مثل مقرب یعنی کسی که بارش سنگین شد حالا می‌خواهد با وضع مخاض این فرزند را به دامن بیاورد این یک نمونه است در همه موارد بشر این‌طور که اگر دچار مشکل شد به یک جایی تکیه می‌کند بعد وقتی اشکالش برطرف شد دوباره به حال اولی برمی‌گردد اگر جریان مخاض را ذکر می‌کند به عنوان تمثیل است نه تعیین اگر جریان کشتی سوار شدن را ﴿فإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ﴾ را ذکر می‌کند به عنوان تمثیل است نه تعیین دو بیماریها هم همین‌طور است دو قرض و وام هم همین‌طور است هر جا آدم یک مشکلی دارد متوسل می‌شود بعد که اشکالش برطرف شد یادش می‌رود دو غفلت زندگی می‌کند ﴿لَئِنْ آتَیْتَنا صالِحاً﴾ صالح همان‌طوری که می‌فرماید «ولد صالح یدعو له» تنها سلامت بدن نیست هم سلامت بدن و هم سلامت روح که ﴿جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلیمٍ﴾ و مانند آن است انسان سالم است که باعث تأمین سعادت خود و سعادت پدر و مادر است «ولد صالح یدعو له» نشانه‌اش بود این ﴿لَنَکُونَنَّ مِنَ الشّاکِرینَ﴾ چون شاکر اسم فاعل نیست صفت مشبهه هست انسان را به مرحله عبد شکور می‌رساند که هم قلباً شاکر است از نظر عقیده هم از اخلاق هم از نظر اعمال در مراحل سه‌گانه شاکر خواهد بود ﴿فَلَمّا آتاهُما صالِحاً جَعَلا لَهُ شُرَکاءَ فیما آتاهُما فَتَعالَی اللّهُ عَمّا یُشْرِکُونَ﴾ این جریان خبر سمره که مرحوم شیخ طوسی از خاصه و بزرگانی از اهل سنت بازگو کردند این صدر و ساقه‌اش مجعول است و منحوس است و مدسوس است و موضوع گذشته از این اصلاً این به عنوانش شأن نزول ذکر نشده یک، هیچ ارتباطی هم نظری هم به آیه ندارد دو، که به عنوان تفسیر ذکر بشود چون آنچه که به عنوان روایت وارد می‌شود یا به عنوان تاریخ وارد می‌شود سه قسم است یا به عنوان شأن نزول است که طلیعه نزول است که می‌گویند یک چنین حادثه‌ای اتفاق افتاد در این زمینه فلان آیه بعداً نازل شده است این یک، دوم اینکه آیه‌‌ای نازل شده این آیه را از معصوم (سلام الله علیه) سؤال کردند معنای این آیه چیست حضرت یک توجیهی فرمود آن به عنوان تفسیر آیه ذکر می‌شود بعد از نزول آیه دو، سوم اینکه یک مطلبی است مرتجل مستقل به نفس هر کس برداشت خاص خودش را به حساب آیه می‌آورد این نه به عنوان شأن نزول ذکر شده نه به عنوان تفسیر این روایتی که سر تا پایش جعل بود از سمره نقل شده این نه به عنوان شأن نزول است نه به عنوان تفسیر آیه نه در آن آمده به اینکه وقتی که خدا می‌خواست به آدم و حوا یک فرزندی بدهد که این فرزند بماند یک چنین اتفاقی افتاد بعد این آیه نازل شد تا بشود شأن نزول که از امام (سلام الله علیها) از پیغمبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) سؤال کردند که این آیه یعنی چه که پیغمبر معنا کرده باشد تفسیر کرد این دو، یک ساختگی بیرونی است که به دست کعب الاحبارها را به این آیه مرتبط کردند پس جعل در این مقام سوم است همین سمره یا همان حسن که از سمره نقل کرد هم فتوای او در تفسیر این است که مربوط به نوع انسان است و هم روایاتهایی که سعید بن جبیر امثال و ذالک نقل کرده‌اند درباره تفسیر این آیه مربوط به نوع انسان است نه مربوط به آدم و حوا و هم آنچه را که در عیون الاخبار از وجود مبارک امام رضا (سلام الله علیه) سؤال شده است که مأمون سؤال کرده است که حضرت فرمود این برای فرزندان آدم است نه برای آدم یعنی ذات اقدس الهی آدم و حوا را موحداً آفرید فرزندان آنها کم و بیش به این وضع مبتلا شدند که این درست است پس آنچه که از طریق ما نقل شده است و از طریق آنها هم نقل شده است تائید می‌کند که برای انسان است در غالب موارد ذات اقدس الهی خلقت انسان را به بیان آن نوع ذکر می‌کند ﴿قُتِلَ اْلإِنْسانُ ما أَکْفَرَهُ﴾ یا انسان خیال می‌کند به اینکه ما ﴿یَقُولُ اْلإِنْسانُ أَإِذا ما مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَیّاً﴾ یعنی طبیعت غالب انسانها این است گرچه فطرتشان الهی است اینکه فرمود: ﴿یَقُولُ اْلإِنْسانُ أَإِذا ما مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَیّاً﴾ که انکار حشر است یا استنکار حشر است یا ﴿قُتِلَ اْلإِنْسانُ ما أَکْفَرَهُ﴾ که درباره توحید ربوبی و خالقی است اینها ناظر به غالب انسان است بعضی البته شأن نزول هم دارد بنابراین آنچه را که نقل شده است هیچ ارتباطی به عنوان تفسیر آیه یا شأن نزول آیه و امثال و ذلک ندارد اما اینکه عرض شد این چندین حد وسط است برای این است که اولاً ذات اقدس الهی یک حقیقت نامتناهی است حقیقت نامتناهی جا برای قید نمی‌گذارد که از اطلاق ذاتی وساطت ذاتی عدم تناهی ذات بر توحیدش استدلال بشود ﴿فَتَعالَی اللّهُ عَمّا یُشْرِکُونَ﴾ الله برتر از آن است که شریک داشته باشد این یک، این یک برهان که خدا شریک‌بردار نیست ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ﴾ که در بحث سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» گذشت این از باب اتحاد شاهد و مدعی نیست که خودش ادعا کند «لا إِلهَ إِلاّ أنا فاعلم انه لا إِلهَ إِلاّ انا» که در قرآ‌ن این کریمه آمده بعد هم بفرماید ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ﴾ تا آن شبهه وارد بشود که از باب اتحاد شاهد و مدعی است این ﴿شَهِدَ اللّهُ﴾ یعنی الوهیت شهادت می‌دهند که شریک‌بردار نیست خدایی با دوتایی نمی‌سازد جایی را خالی نمی‌گذارد که تا دیگری بیاید پر کند اگر یک حقیقتی است نامتناهی جا برای خالق دیگر نیست این یک این یک برهان با یک حد وسط راه خاص خودش را دارد برهان دیگر ﴿أَیُشْرِکُونَ ما لا یَخْلُقُ شَیْئاً﴾ شما می‌خواهید یک مبدأیی را که خالق نیست یک موجودی را که خالق نیست آن را به جای خالق بنشانید خب این کذب است دیگر این دو، سوم غیاث سوم استدلال سوم حد وسطش این است ﴿وَهُمْ یُخْلَقُونَ﴾ آیا مخلوق را می‌خواهد به جای خالق بنشانید، چهارم ﴿ولا یَسْتَطیعُونَ لَهُمْ نَصْراً﴾ یک کسی را که کاری هم برای شما نمی‌تواند انجام بدهد وصفی از اوصاف الهی را ندارد ﴿کَفَی بِرَبِّکَ هَادِیاً وَنَصِیراً﴾ اینها که نصیر نیستند که چرا یک کسی که نمی‌تواند شما را یاری کند او را خالق تلقی می‌کنید پنجم ﴿وَلا أَنْفُسَهُمْ یَنْصُرُونَ﴾ کسی که نمی‌تواند از خودش حمایت بکند چه خدایی است همه اینها می‌بینید حد وسط است برهان جداگانه می‌خواهد منتها اقوای از همه آنها ﴿فَتَعالَی اللّهُ عَمّا یُشْرِکُونَ﴾ است آنها مراحل وسطی است حد وسط بعدی و برهان بعدی است ﴿وَإِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَی الْهُدی لا یَتَّبِعُوکُمْ﴾ حالا در صورتی که منظور این باشد شما اگر از این بتها بخواهید که خودشان که کاری از آنها ساخته نیست نه می‌توانند شما را یاری بکنند نه می‌توانند خودشان را یاری کنند اگر شما بخواهید آنها را رهبری بکنید آنها نمی‌توانند پیروی کنند نه رهبری از آنها ساخته است نه پیروی نه تابع‌اند نه متبوع خب چرا اینها را می‌پرستید نه می‌توانند مطبوع باشند نه می‌توانند تابع، تابع باید حرفش را بشنود درک کند که به دنبال شما راه بیافتد دیگر ﴿وَإِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَی الْهُدی لا یَتَّبِعُوکُمْ﴾ اما اگر منظور این باشد که خطاب به مؤمنین و موحدین این است که موحدین مؤمنین شما اگر این مشرکین را به دین و به توحید دعوت کنید آنها حرف شما را گوش نمی‌دهند خب آن دیگر از بحث بیرون است ولی چون صدر و زیل درباره همان اصنام و اوثان است و تناسب اقتضا می‌کند که این جمله دیگر ناظر به همان بتها باشد ﴿سَواءٌ عَلَیْکُمْ أَدَعَوْتُمُوهُمْ أَمْ أَنْتُمْ صامِتُونَ﴾ فرق نمی‌کند چه اینها را بخوانید چه نخوانید یکسان است برای اینکه اینها درک نمی‌کند این عطف جمله اسمیه بر جمله فعلیه برای دو نکته است یکی اینکه باطن این جمله اسمیه ﴿أَمْ أَنْتُمْ صامِتُونَ﴾ ام صمتم هست یعنی جمله فعلیه است یا تصمتون است و یکی اینکه همان که در بحث اشاره شده چون پایان آیات دیگر به واو و نون ختم می‌شود این هم با واو و نون ختم می‌شود بعد می‌فرماید به اینکه ﴿إِنَّ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ عِبادٌ أَمْثالُکُمْ﴾ و قانون حکم الامثال فی ما یجوز و فی ما لا یجوز واحد یک برهان دیگر خب شما چرا خودتان خالق نیستید برای اینکه عاجزید نیازمندید و مانند آن صنم و وثن هم مثل شمایند حکم الامثال فیما یجوز و فیما لا یجوز واحد اگر جایز نیست که شما خالق باشید رب باشید جایز هم نیست که آنها خالق و رب باشند چون آنها مثل شمایند این در حد اعلایی از تمثیل است آن واقعیت تمثیل است که نه از شما بدترند برای اینکه شما بالأخره مجاری ادراکی دارید صمع و بصر دارید مجاری تحریکی دارید دست و پا دارید آنها این را هم ندارند این برهان اولویت است اگر شما خالق نیستند و رب نیستند آنها به طریق اولی یکی از راه تساوی یکی هم از راه اولویت ﴿إِنَّ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ عِبادٌ أَمْثالُکُمْ﴾ خب آن هم مخلوق است آن هم یک چوبی است که بالأخره اگر ستاره باشد همین است اگر عیسی (سلام الله علیه) باشد همین است منتها یک انسانی است کامل‌تر انسان کامل بالأخره از ذات خود که چیزی ندارد که یک آیینه خوبی است ﴿إِنَّ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ عِبادٌ أَمْثالُکُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْیَسْتَجیبُوا لَکُمْ﴾ می‌گویید نه بخوانید تا اجابت کنند شما هرچند هم بخواهید کاری از آنها ساخته نیست ﴿أَ لَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِهَا﴾ این درباره این بتها ناظر به آن است که آنچه را که ما گفتیم بر فرض تساوی بود که ﴿عِبادٌ أَمْثالُکُمْ﴾ اما آن حرف راست نهایی را می‌خواهیم بزنیم نه مثل شما نیستند که البته در اینکه اصل مخلوقیت اصل نیاز در درجت مثل شمایند اما خصوصیتها را بررسی بکنیم هرگز مثل شما نیستند ﴿أَ لَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِهَا﴾ خود شما ارجل دارید ﴿اَمْ لَهُمْ أَیْدٍ یَبْطِشُونَ بِها﴾ بله شما دست دارید که با آن دست حمله می‌کنید ﴿أَمْ لَهُمْ أَعْیُنٌ یُبْصِرُونَ بِها﴾ آیا آنها دارای چشمند که با آن چشم شما را ببینند ولی شما دارای چشم هستید ﴿أَمْ لَهُمْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِها﴾ آیا دارای گوشند که با آن گوش بشنوند ولی شما هستید ﴿قُلِ ادْعُوا شُرَکاءَکُمْ ثُمَّ کیدُونِ فَلا تُنْظِرُونِ﴾ .

«والحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 28:48

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی