display result search
منو
تفسیر آیات 182 تا 184سوره اعراف

تفسیر آیات 182 تا 184سوره اعراف

  • 1 تعداد قطعات
  • 27 دقیقه مدت قطعه
  • 52 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات تفسیر آیات 182 تا 184سوره اعراف"
کلمه «استدراج» به دو معنا ذکر شده است البته جامعی برای آنها هست
جریان امهال و املا هم محدود است «اللهم اغفر لی الذنوب التی تهتک العصم»

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَالَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ ٭ وَأُمْلی لَهُمْ إِنَّ کَیْدی مَتینٌ ٭ أَوَلَمْ یَتَفَکَّرُوا ما بِصاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلاّ نَذیرٌ مُبینٌ﴾

درباره اسمای حسنای ذات اقدس الهی این نکته هست که در دعای شریف «جوشن کبیر» بند هجدهم و 96 این جمله «یا من هو بمن عصاه حلیم» تکرار شده است یعنی هم در بند هجدهم «یا من هو بمن عصاه حلیم» هست هم در فصل 96 کسانی هم که این دعای نورانی را شرح کردند مثل حکیم سبزواری (رضوان الله علیه) فقط همان بند هجدهم را معنا کردند دیگر در بند 96 که این کلمه تکرار شده این را شرح نکردند لازم هم نبود شرح کنند لکن تذکر ندادند که این تکرار هست بنابراین اگر در بعضی از فصول یازده اسم است در بعضی از فصول دیگر نُه اسم است در حقیقت جمعاً می‌شود همان هزار اسم.
مطلب دیگر این است که این کلمه «استدراج» که به دو معنا ذکر شده است البته جامعی برای آنها هست هر دو معنا در نهج‌البلاغه به کار رفت اما آن قسمی که از باب «ادرجت المیت فی اکفانه» یا «فی کفنه» باشد آن در نهج‌البلاغه هست برای اینکه در یکی از این خطبه حضرت می‌فرماید «ثم ادرج فی اکفانه مبلسا وجذب منقاداً سلساً» یعنی شخص در پایان عمر او را در کفن کفن پیچش می‌کنند و به صورت تسلیم شده منقاد شده این جذب می‌شود به قبرش و درباره استدراج به معنای دوم که درجه درجه ذات اقدس الهی کسی را می‌خواهد بگیرد آنجا در کلمات قصار چند جا هست که «کم من مستدرج بالاحسان» و مانند آن که حالا اگر شد آنها را هم از نهج‌البلاغه می‌خوانیم غرض آن است که هم استدراج به این معنا ادرجت المیت فی کفنه که خلاصه خدای سبحان تبهکار را در کفنش می‌پیچاند بساط او را جمع می‌کند به آن معنا هم آمده به معنای درجه درجه و پله پله هم آمده گاهی تعبیر قرآن کریم این است که ما طوری اساس تبهکاران را برمی‌چینیم که ﴿کَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِاْلأَمْسِ﴾ که گویا اصلاً دیروز در این سرزمین نبودند اینها که سالیان متمادی سلسله‌ای بودند ریشه‌ای داشتند و در اقصا نقاط این کشور ملک و مال داشتند طرزی بساط اینها را ما جمع می‌کنیم که اصلاً دیروز اینجا نبودند این دیروز ﴿کَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِاْلأَمْسِ﴾ گویا دیروز اینجا نبودند این دیروز اینجا نبودند یک اثر معجزه‌آسایی است مثلاً یک وقت است انسان از کنار یک نهر می‌گذرد که اینجا گیاهان فراوان‌اند بوته‌ها زیادند این بوته‌های یک سانتی دو سانتی زیادند گاهی یک بوته یک سانتی را از این کنار نهر می‌کنند این بوته بود و نبودش روشن نیست وقتی هم کندند جایش هم معلوم نیست برای اینکه مگر او چقدر ریشه داشت فردا اگر کسی بیاید بخواهد تشخیص بدهد چون آنجا را یک نم هم پر می‌کند این کنار نهر حالا یک دو‌تا نم دو‌تا قطره هم بیاید آن جایش را پر می‌کند و تسطیح می‌کند یک وقت است چناری را اینجا می‌کنند خب این چناری را که کندند ماهها این جایش خالی است معلوم است که اینجا یک درخت کهنی بود کندند کم کم در طول زمان بالأخره آن حفره باید پر بشود خدای سبحان می‌فرماید اینها که چندین سال اینجا ریشه داشتند و در اقصا نقاط یک کشور ریشه دوانده بودند ما طوری اینها را جمع می‌کنیم مثل اینکه یک بوته‌ای را کندیم که اصلاً اثر و نشانه‌ای و علامتی از اینها نیست ﴿کَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِاْلأَمْسِ﴾ این ﴿بِاْلأَمْسِ﴾ ناظر به همین قید است که گویا اصلاً دیروز اینجا نبودند وقتی آدم یک چنار یا درخت کهنی را می‌کند تا یک سال حداقل اثرش هست این معلوم می‌شود که سال قبل اینجا درخت بود کندند اما وقتی یک بوته‌ای را بکنند یک بوته یک سانتی را فردا عابری آنجا بگذرد اثرش را نمی‌بیند چنین کاری را هم می‌گویند ادراج در کفن طوری بساطشان را جمع می‌کنند که اثری هم از آنها نماند که حالا آن قسمت دیگر را هم ممکن است در نهج‌البلاغه بخوانیم اما اینکه فرمود: ﴿مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ﴾ نه درجه درجه را اینها نمی‌دانند بالأخره یک کسی تدریجاً ترقی می‌کند حالا اگر جریان مال است که تدریجاً کسبش افزوده می‌شود درآمدش افزوده می‌شود درجه درجه ثروتش بالا می‌رود اگر جاه و حیثیت و مقام است آن هم این‌چنین است گاهی بر اساس «وکم من ثناء جمیل لست اهلاً له نشرته» یک کسی مطرح می‌شود در جامعه وجیه عند الناس می‌شود همه جا صحبت اوست بالأخره این باید بداند که چنین حالی بی خطر نیست خب اینکه فرمود ﴿مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ﴾ نه ترقی تدریجی او معلوم نیست برای اینکه این برای او به خوبی روشن است که ترقی کرده آن هم تدریجاً هم ترقی کرده اما از اینکه تدریجاً مال او اضافه شد یا تدریجاً نام او مشهور شد و مطرح شد این باید نمی‌داند که این را بالا می‌برند که از آنجا پرتش کنند مثل کسی که پله پله این را به پشت بام می‌برند این از این جهت که پله پله راه پشت بام را طی می‌کند دستش را گرفتند دارند می‌برند بالا این را می‌فهمد اما این را نمی‌فهمد که می‌برند بالا که از آنجا پرتش کنند ذات اقدس الهی که می‌فرماید ﴿وَالَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ﴾ یعنی ما از راهی اینها را بالا می‌بریم که اینها نمی‌فهمند برای چه می‌بریم این یک، و از یک راهی بالا می‌بریم که اینها راه برگشت ندانند چیست این هم دو، آن وقت همان‌جا رها می‌کنیم وقتی همان‌جا رها کردیم همان‌جا سقوط می‌کنند خب بعد می‌فرماید این راه هم طولانی است ﴿وَأُمْلی لَهُمْ﴾ کلمه املا هم گفته شد که از ملوان است ﴿وَاهْجُرْنی مَلِیّاً﴾ که در سوره «طه» آمده از همین خانواده است املا همان امتحان فرمود من به اینها مهلت می‌دهم به اینها که مهلت دادیم خیال می‌کند سنت الهی است مورد رضای خداست و ذات اقدس الهی هم عجله نمی‌کند بعضی از گناهان است که خدا سریع العقاب است نسبت به آنها گناهان هم مشخص است البته جریان امهال و املا هم محدود است «اللهم اغفر لی الذنوب التی تهتک العصم» «تغیر النعم» اینها مشخص است «تعجل الفناء» هم که در بعضی از روایات آمده گرچه در دعای کمیل نیست آن هم مشخص است غالب اینها را مرحوم فیض در وافی جمع کرده یک بابی هم هست در جلد دوم اصول کافی که مشخص کرده که کدام گناه است «تهتک العصم» کدام گناه است که «تغیر النعم» کدام گناه است که «تقطع الرجاء» کدام گناه است که «تحبس الدعاء» خب بعضی از گناهان است که ذات اقدس الهی نسبت به آنها سریع العقاب است نسبت به همه گناه‌ها از سنخ استدراج و امهال نیست ولی گاهی هم در موارد مناسب امهال می‌کند املا می‌کند مهلت می‌دهد ﴿وَأُمْلی لَهُمْ﴾ من اینها را با گذشت ملوان یعنی شب و روز اینها را مهلت می‌دهم برهان مسئله هم این است ﴿إِنَّ کَیْدی مَتینٌ﴾ متین هم از اسمای حسنای خود ذات اقدس الهی است چه اینکه در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «ذاریات» فرموده است که ﴿إِنَّ اللّهَ هُوَ الرَّزّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتینُ﴾ بعضیها خواستند بگویند ﴿عَلَّمَهُ شَدِیدُ القُوَی﴾ منظور جبرئیل نیست منظور خود خدای سبحان است برای اینکه جبرئیل (سلام الله علیه) هرگز به آن حد نرسیده است که معلم پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) باشد این ﴿شَدِیدُ القُوَی﴾ خود خداست و اگر کسی بگوید مگر می‌شود خدا را ﴿شَدِیدُ القُوَی﴾ دانست آن‌گاه می‌شود به بخش پایانی سوره ذاریات استشهاد کرد و جواب داد که خدا خود را به عنوان ﴿ذُو الْقُوَّةِ﴾ معرفی کرد ﴿إِنَّ اللّهَ هُوَ الرَّزّاقُ ذُو الْقُوَّةِ﴾ بعد خود خدا متین است المتینُ نه ﴿الْمَتینُ﴾ نه «القوة المتینِ» نه ﴿ذُو الْقُوَّةِ الْمَتینُ﴾ که خدا متین است متین هم یعنی متقن و محکم و اگر این گوشتها و عضله‌های مستحکمی که در دو طرف استخوان پشت روییده می‌شود و زبر است از آن جهت آنها را می‌گویند متن برای همان استحکام اوست آن گوشتهایی که از دو طرف استخوان پشت روئیده می‌شود آنها را می‌گویند متن و چیزی که مستحکم و متقن است به آن می‌گویند متن متین چنین چیزی است حبل متین از این قبیل است اگر ذات اقدس الهی خودش متین است هر کاری هم که از او نشأت می‌گیرد متین است حبل او هم متین است اگر فرمود: ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ﴾ هم این حبل متین است هم حبل متین است هم «الحبلُ المتین» است هم «الحبلُ المتین» است حبل اللهی است که الله متین است چون این حبل به آن الله انسان را می‌رساند خب کید خدای متین هم متین است متقن است اتقان به این نیست که دیگران هم کیدی دارند خدا هم کیدی دارد کید دیگران ضعیف است کید خدا قوی است بلکه کید دیگران ابزار کید خداست درباره کید شیطان فرمود ﴿إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعیفاً﴾ این «کان» هم نشانه گذشته است نه اینکه حالا کید شیطان تازگی ضعیف شده باشد از همان اول هم شیطان بیچاره قدرتی نداشت چه نقشه‌ای کید شیطان دارد در برابر فیض رحمان آنجا که در سوره «یوسف» دارد ﴿اِنَّ کَیْدَکُنَّ عَظیمٌ﴾ یعنی کید این نسوان در برابر رجال عظیم است آنجا که دارد ﴿إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعیفاً﴾ کید شیطان در برابر فیض رحمان ﴿کانَ ضَعیفاً﴾ وگرنه کید نسوان هم من کید شیطان است برای اینکه اوست که ﴿یُوَسْوِسُ فی صُدُورِ النّاسِ ٭ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنّاسِ﴾ این‌چنین نیست که کید شیطان ضعیف باشد کید نساء قوی و عظیم باشد خب زن هر چه دارد بالأخره از وسوسه شیطان است اگر جزء شیاطین الانس شد اهل کید است و اگر زیر مجموعه شیطان شد اهل کید است پس این‌چنین نیست که کید شیطان ضعیف باشد کید نساء قوی باشد که خب پس طرف قیاس یک وقتی می‌گوییم این زنها کیدی کردند نسبت به مردها البته کید زن نسبت به انسانهای دیگر می‌تواند قوی باشد و اگر گفته شد کید شیطان ضعیف است یعنی نسبت به فیض الهی ضعیف است وگرنه خود نسوان هر کیدی هم دارند زیر مجموعه وساوس نفسانی شیطان است این شیطان وقتی که بر آدم مسلط شد دو‌تا کار می‌کند همان تیغ دو دم است بالأخره انسان یا از دوست نادان آسیب می‌بیند یا از دشمن دانا وگرنه از دشمن نادان که آسیب نمی‌بیند از دوست دانا هم آسیب نمی‌بیند هر خطری که به انسان می‌رسد یا از نادانی دوستان اوست یا از دانایی دشمنان اوست دوست نادان دوست نادان است دشمن دانا دشمن داناست دیگر دشمن دوست نیست دوست هم دشمن نیست اما این نفس اماره‌ای که با ماست و ما این‌قدر تلاش و کوشش می‌کنیم رضای او را به دست بیاوریم این هم دوست نادان است هم دشمن دانا از او بدتر چیزی نیست ما گرفتار یک چنین موجودی هستیم در درونمان می‌خواهد نسبت به ما علاقه نشان بدهد ولی بلد نیست کید می‌کند که ما را از پا در بیاورد خوب بلد است این است که مبارزه با این نفس کار آسانی نیست هم گاهی به لباس دوستی درمی‌آید ولی نادانانه گاهی در جامه دشمنی ظهور می‌کند عالمانه یک همچنین خطری بالأخره در کمین ما هست بالأخره این شیطان که بخواهد کسی را بگیرد یا از راه دوستی نادانی نفس است یا از دانایی دشمنی همین این درون است کید شیطان نسبت به کید ذات اقدس الهی که متین است ضعیف است چرا؟ چرا ضعیف است؟ معنای ضعف این نیست که مثلاً کید شیطان پنج درجه است و کید خدای سبحان 95 درجه یا آن شصت درجه است این پنج درجه که مثلاً در قبال کید خدا کید دیگری باشد این‌طور نیست سرّ ضعف کید هر کیادی در برابر فیض خدا آن است که خود این کیاد کید کننده و کید همه جزء ابزار الهی‌اند ﴿وَلِلّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَاْلأَرْضِ﴾ این‌چنین نیست که قدرت خدا یک طرف قدرت شیطان و نفس اماره طرف دیگر که رو در روی هم باشند هر کسی در برابر ذات اقدس الهی بخواهد مقاومت کند این باید بداند که خودش جزء سربازان اوست خدا اگر بخواهد بگیرد لازم نیست از جای دیگر لشکر کشی بکند او را با دست او می‌گیرد یک حرفی می‌زند رسوا می‌شود یک جایی را امضا می‌کند رسوا می‌شود با پای خود جایی می‌رود رسوا می‌شود این بیان نورانی حضرت امیر که فرمود بدانید بندگان خدا «جوارحکم جنوده» همین است دیگر یعنی این ﴿لِلّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَاْلأَرْضِ﴾ یا ﴿ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلاّ هُوَ﴾ و مانند آن جزء عامها یا مطلقها نیست که قابل تخصیص و تقیید باشند که ﴿لِلّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَاْلأَرْضِ﴾ «الا النفس و اعضائها» این‌طور نیست ما و هر چه در اختیار ماست از مجاری علمی و عملی ما جزء سربازان او هستیم لذا اگر خواست ما را بگیرد ﴿فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُم﴾ می‌گیرد دیگر حالا لازم نیست از جای دیگر لشکر کشی بکند البته گاهی هم از جای دیگر لشکر می‌آید ﴿قاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدیکُمْ﴾ اما وقتی خواست انسان را بگیرد دیگر آسان است برای او خب پس این‌چنین نیست که کید شیطان یا کید نسوان مثلاً ده درجه باشد کید الله نود درجه آن کید بیشتر از این کید باشد سرّش آن است که یک زیر مجموعه‌ای با کل بخواهد بجنگد خب قابل فرض نیست لذا فرمود اینها هر چه مکر بکنند ﴿وَإِنْ کانَ مَکْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبالُ﴾ اگر هم اینها بتوانند با مکر سلسله جبال را زیر و رو کنند بسیار خوب اما نسبت به اراده الهی هیچ کاری نمی‌توانند بکنند برای اینکه آنجا که بتوانند کوهی را زیر و رو بکنند باز با خواست خداست تکویناً گرچه تشریعاً نهی می‌کند چرا مکر اینها ﴿لا یَحیقُ الْمَکْرُ السَّیِّىُ إِلاّ بِأَهْلِهِ﴾ چرا؟ چرا اینها هر کاری بخواهند بکنند هر مکری که بخواهند بکنند بی اثر است؟ برای اینکه ﴿وَعِنْدَ اللّهِ مَکْرُهُم﴾ مکر اینها پیش خداست کلید همه مکرهایی که اینها دارند دست خداست پس این‌چنین نیست که مکارها مکری دارند و خدا ﴿وَمَکَرُوا وَمَکَرَ اللّهُ وَاللّهُ خَیْرُ الْماکِرینَ﴾ معنایش این باشد که آنها مکری دارند خدا مکری دارد مکر خدا قوی‌تر و بیشتر است این‌طور نیست اینکه باشد _معاذ‌الله_ تفکیک در قدرت تجزیه قدرت الهی است آن وقت معنایش این است که بعضی از چیزها سربازان خدا هستند بعضی از چیزها هم سربازان دیگران‌اند دیگر ﴿لِلّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَاْلأَرْضِ﴾ نشد که فرمود سرّ اینکه ما می‌گوییم ﴿وَمَکَرُوا وَمَکَرَ اللّهُ وَاللّهُ خَیْرُ الْماکِرینَ﴾ برای اینکه ﴿وَعِنْدَ اللّهِ مَکْرُهُم﴾ خدا وقتی کسی را می‌خواهد بگیرد نقشه‌کشی یادش می‌دهد که اینطور نقشه بکش اینجا آسیب برسان آنجا کسی را بکش چون با همین راه می‌خواهد او را بگیرد لذا فرمود کید من متین است من اگر مهلت بدهم برای اینکه کسی که هراس فوت دارد شتاب زده کار می‌کند ما نه ﴿وَما نَحْنُ بِمَسْبُوقینَ﴾ ما که مسبوق نیستیم کسی جلو بیفتد که ﴿وَما هُمْ بِمُعْجِزینَ﴾ اینها که نمی‌توانند ما را عاجز کنند که جلو بروند در دست ماست دنبال بیایند در دست ماست همه این محدوده محدوده قدرت ماست خب اگر ﴿وَما نَحْنُ بِمَسْبُوقینَ﴾ است ما هرگز مسبوق نیستیم همیشه سابقیم اگر ﴿وَما هُمْ بِمُعْجِزینَ﴾ آنها نمی‌توانند ما را عاجز بکنند چون قدرت ما نامحدود است پس فرض ندارد که دیگران هم کیدی داشته باشند دیگران هم مکری داشته باشند خدا هم مکری داشته باشد این‌طور نیست خدا اگر کسی را بخواهد بگیرد با مکر او می‌گیرد با کید او می‌گیرد لذا فرمود ﴿إِنَّهُمْ یَکیدُونَ کَیْدًا ٭ وَأَکیدُ کَیْداً﴾ ﴿أَمْهِلْهُمْ رُوَیْداً﴾ تا معلوم بشود آن کیدی که اینها دارند می‌کنند این در حقیقت نقشه‌ای است که ما کشیدیم که آنها را بگیریم نه اینکه آنها هم یک کیدی دارند در قبال کید ما وگرنه آن کید متین نبود کید خدای متین وقتی متین است که تار و پود تمام کیدها به این کید متین بخورد مرتبط باشد در قبال کید ذات اقدس الهی که کیدی نیست آن‌گاه آن بیان نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) که در نهج‌البلاغه آمده است فرمود: «اعلموا عباد الله ان علیکم رصداً من انفسکم وعیوناً من جوارحکم وحفاظ صدق یحفظون أعمالکم وعدد انفاسکم» فرمود بندگان خدا یک سلسله نگهبانها پاسدارها پاسبانها نگهبانهایی از خود شما در درون شما علیه شما گماشته است از بیرون که او رصد نیاورد که لازم هم نبود بعد فرمود: «جوارحکم جنوده و... وخلواتکم عیانه» فرمود آن کاری که برای شما خلوت است برای او جلوت است دیگران نمی‌بینند او دارد می‌بیند خب چنین کیدی یقیناً متین خواهد بود و فرض ندارد که متین نباشد.
‌پرسش: ...
پاسخ: بله شارحش این است فرمود: ﴿لِلّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَاْلأَرْضِ﴾ چون آن آیه شرح داد چون کید و مکر یکی است فرمود: ﴿وَعِنْدَ اللّهِ مَکْرُهُم﴾ مکر اینها دست خداست کلید مکر آنها پیش خداست خب اگر کلید مکر آنها پیش خداست پس این‌چنین نیست که عندهم مکرهم و عند الله مکر الله بلکه عند الله مکر الله، عند الله مکر الکفار، عند الله مکر المنافقین، عند الله مکر ما عداء بالأخره ﴿وَعِنْدَ اللّهِ مَکْرُهُم﴾ تمام مکر آنها پیش خداست خب پس اگر خدا بخواهد بگیرد با همین مکر آنها آنها را می‌گیرد.
مطلب بعدی آن است که در این امهال در استدراج در روایات آمده است که اگر کسی گناهی کرده ذات اقدس الهی مدتی به او مهلت می‌دهد کتابی می‌خواند مقاله‌ای می‌خواند واعظی او را نصیحت می‌کند گوشش به صدایی می‌رسد که او را متنبه بکند جنازه‌ای را می‌بیند مریضی را می‌بیند همه علل و عوامل تذکره را نشانش می‌دهد از کنار یک قبرستان می‌گذرد از کنار جنازه می‌گذرد این‌چنین نیست که حالا یک جنازه‌ای رد شده معلم ما نباشد که در بحثهای سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت یک کلاغی پر کشید خواست خدا نشان بدهد که چیزی را می‌خواست یاد کسی بدهد خب فرزندان آدم (سلام الله علیه) که یکی دیگری را کشت ماند که این نعش را چه کند ﴿فَبَعَثَ اللّهُ غُرابًا یَبْحَثُ فِی اْلأَرْضِ لِیُرِیَهُ کَیْفَ یُواری سَوْأَةَ أَخیهِ﴾ این‌چنین نبود که کلاغ پر کشیده آمده یک چیزی در منقارش بود خاکها را کنار برده آن داخل گذاشته که بعدها بخورد و این فرزند قابیل خودش استنباط کرده که چه خوب است که من هم برادرم را این‌طور دفن بکنم اصلاً کلاغ رسول خدا بود فرمود ﴿فَبَعَثَ اللّهُ غُراباً یَبْحَثُ فِی اْلأَرْضِ لِیُرِیَهُ﴾ نه اینکه غرابی این کار را کرده «بعث فی الارض و واراه فاستنبط منه القابیل» این‌طور نبود اصلاً او آمده که به این بفهماند حالا ما خیال می‌کنیم جنازه از کنار ما گذشت گذشت نه جنازه را آوردند جلوی ما رد بشوند که تو هم همین هستی یا مریضی را به ما نشان دادند که نشان دادند که اتفاقاً چشم ما به مریضی خورد نه خیر مریض را به ما نشان دادند که یک چنین روزی هم به انتظار توست آن وقت اینکه هارون وجود مبارک ابی ابراهیم امام کاظم (سلام الله علیه) عرض کرد که «اذنی» فرمود: «ما من شیء تراه عینک الا وفیه موعظه» همین است منتها آدم عاقل از هر چیزی درس می‌گیرد خب کسی نمی‌گوید کلاغ پر کشید و این شخص یاد گرفت که نه اصلاً کلاغ را فرستاده که این شخص یاد بگیرد اگر ﴿لِیُرِیَهُ﴾ نبود بله اما ﴿لِیُرِیَهُ﴾ هست خب پس راه‌های فراوانی هست که انسان به یاد گناه باشد اگر همه راهها را ذات اقدس الهی به انسان ارائه کرد و انسان راه توبه را طی نکرد آن‌گاه کم کم از یادش می‌برد اصلاً یادش نیست گناه کرده وقتی یادش نباشد کم کم دیگر توبه و نابه و اینها هم نیست این است که تذکر گناه یک نعمتی است در بعضی از روایات که مرحوم مجلسی (رضوان الله تعالی علیه) ظاهراً نقل کرده انسان یک جا نشسته دفعتاً به یادش هست که بیست سال قبل یک چنین لغزشی کرده این یک نعمت خداست همان‌جا باید استغفار بکند همان‌جا باید توبه بکند این خاطره رسول خداست نعمت الهی است یک چنین خاطره را از یاد آنها می‌برد می‌شود استدراج یکی دو‌تا روایت هست که مرحوم فیض هم نقل کرده بخشی هم از اینها در نهج‌البلاغه هست که امروز یک قدری چون دیگر شده شاید آن روایت را نخوانیم ولی حتماٌ ملاحظه بفرمایید معنای کید و مکر گرچه این است که ظاهرش مطابق با واقع نباشد اما بد بودن در معنای کید و مکر اخذ نشده چه اینکه حیله هم همین‌طور است حیله ذاتاً قبیح نیست کید ذاتاً قبیح نیست مکر ذاتاً قبیح نیست حیله یعنی حیلوله شدن یعنی مانع شدن نگذاشتند که کسی کاری انجام بدهد اگر انسان حائل بشود مانع بشود نگذارد کسی کاری انجام بدهد این را می‌گویند حیله ﴿وَحیلَ بَیْنَهُمْ وَبَیْنَ ما یَشْتَهُونَ﴾ خب اینکه ذاتاً بد نیست حیله کردن اگر مادری حیله بکند نگذارد کودک آن کاری که برایش خوب نیست انجام بدهد این یک حیله ممدوحی است و هکذا اگر طبیب حیله بکند که بیمار یک غذای نابابی را نخورد زیانبار را نخورد این یک حیله محمودی است حیله یعنی حائل شدن حیلوله که همه جا بد نیست خدا حیله کرده یعنی «صار حائلاً بین الانسان و بین ذنبه» گاهی هم حیله به سود آنها نیست کار خدا سراسر سود است البته به زیان منافقین است به زیان کفار هست به زیان تبهکاران است حقیقت کید حقیقت مکر حقیقت حیله قبیح نیست تا انسان نتواند اینها را به خدا نسبت بدهد حقیقتش این است که ظاهرش با باطن مطابق نیست بله اما گاهی خوب است گاهی بد.
و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 27:27

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی