- 446
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 180 تا 181 سوره اعراف بخش ششم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 180 تا 181 سوره اعراف بخش ششم"
مهمترین محور تعلیمی قرآن تعلیم اسمای الهی است
اگر کسی در خدمت ادعیه باشد میتواند گوشهای از علم الاسماء را فرا بگیرد.
اسماء حقیقی ولایت اهلبیت (ع) است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَلِلّهِ اْلأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها وَذَرُوا الَّذینَ یُلْحِدُونَ فی أَسْمائِهِ سَیُجْزَوْنَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ ٭ وَمِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ یَعْدِلُونَ﴾
همانطوری که قرآن در حقیقت برای تعلیم اسماء آمده است و مهمترین محور تعلیمی قرآن همان تعلیم اسمای الهی است همان طوری که قرآن کریم برای تعلیم اسمای الهی نازل شده است و مهمترین محور تعلیمی قرآن کریم تعلیم اسماء حسنی خدای سبحان است ادعیه هم همینطور است قسمت مهم ادعیه تعلیم اسماء الهی است و اگر کسی در خدمت ادعیه باشد میتواند گوشهای از علم الاسماء را فرا بگیرد.
مطلب دوم آن است که گرچه در بعضی از روایات آمده است خدای سبحان دارای 99 اسم است ولی همان روایاتی که در صدد احصای این 99 اسمند مختلفند بعضی از آن روایات 99 اسمی را میشمرند که بعضی از آنها در قرآن هست ولی در روایات نیامده و بعضی از روایاتی که در صدد احصاء هستند گاهی تا 110 اسم را میشمرند معلوم میشود که روایاتی که میگوید خدای سبحان دارای 99 اسم است در صدد حصر حقیقی نیست این دو مطلب، سوم آن است که در دعای شریف جوشن کبیر خوب هزار اسم برای ذات اقدس الهی یاد شده است اینها اسمای حسنای الهیاند معلوم میشود که آن 99 اسم خصیصهای دارد یا اصل است برای این هزار اسم چون زیر هر اسمی تقریباً ده اسم فرعی منشعب است آن اسمای کلی مثلاً 99 اسمند یا 100 اسمند.
مطلب بعدی آن است که این اسماء آنچه از خود قرآن کریم یا ادعیه استفاده میشود موجودات خارجیاند یعنی لفظ نیستند یک، مفهوم ذهنی نیستند دو، موجودات خارجیاند این موجودات خارجی حالا یا همین حقایق خارجیاند که ما میبینیم یا نه یک سلسله موجودات خارجی برتری هستند که این حقایق خارجی مظاهر آنها هستند و هو الحق یعنی این الفاظ گرچه اسم است ولی اسم لفظی است معانی اینها گرچه اسماء هستند اما مفهومیاند از اینها کاری ساخته نیست البته صواب لفظی یا صواب ذهنی خاص خودشان را دارند اما کاری از اینها ساخته باشد انسان با این بتواند مستجاب الدعوة بشود بیماری را درمان بکند یا آثار دیگری بر این اسم بار باشد اینچنین نیست موجودات خارجی هر کدام به نوبه خود اسمند یعنی سمه و علامت و نشانه ذات اقدس الهی هستند چون آیات الهیاند هر آیهای اسمی است و آن ذات ما تعینی از تعینات که اسم است در این موجودات و حقایق خارجیه ظهور میکند در حقیقت اینها مظاهر آن اسمای حسنای الهیاند که آن در حقیقت مرحله چهارم است که آنها اسم حقیقیاند بقیه مظاهر آنها هست اینکه فرمود: ﴿لِلّهِ اْلأَسْماءُ الْحُسْنى﴾ آن حقایق خارجیه را میگفت در دعای شریف کمیل آمده است «وبأسمائک التی ملأت أرکان کل شیء» من تو را سوگند میدهم به آن اسمائی که ارکان هر چیزی را پر کرده در دعای هر روز ماه شریف رجب اینچنین آمده بود که «فبهم ملأت سمائک وأرضک حتی ظهر لا اله إلا أنت» دعایی که صدرش این است «اللهم انی اسئلک بمعانی جمیع ما یدعوک به ولاة أمرک المأمونون علی سرک» خب پس در دعای کمیل آمده است «بأسمائک التی ملأت ارکان کل شیء» در دعای هر روز ماه رجب دو تا مطلب عمیق آمده که این دعای کمیل را شرح میکند یکی آن است که آن اسماء حقیقی که سراسر عالم را پر کردند ولایت اهل بیت (علیهم السلام) است «فبهم ملأت سمائک وأرضک» دوم آن است که اینها اسمند برای اینکه هر اسمی مسما را نشان میدهد هر آیهای ذیالآیه را نشان میدهد هیچ چیزی بهتر از اینها نمیتواند توحید را نشان بدهد لذا فرمود: «فبهم ملأت سمائک وأرضک حتی ظهر لا اله إلا أنت» در توحید ظاهر شد بهترین اسمی که بتواند مسما را نشان بدهد اهل بیت است برای اینکه انسان وقتی اینها را میبیند به علم خدا پی میبرد قدرت اینها را میبیند که «ما قلعت باب خیبر بقوة جسدانیة» به قدرت اینها پی میبرد عدل اینها را میبیند اینها مظهر عدل خدایند اوصاف کمالی اینها را میبینند آیات کمال الهیاند اینها چون هر چه دارند از خداست دیگر اگر اینها را انسان میبیند علم و قدرت را فراوان میبیند حیاء و عدل و تواضع را میبیند ایثار و احسان را میبیند و همه اینها را از خدا دارد و خدا به اینها عطا کرده است پس اینها آیات کبرای الهیاند اینکه وجود مبارک حضرت امیر فرمود «ما لله آیة اکبر منی» هیچ موجودی بهتر از من خدا را نشان نمیدهد همین است برای اینکه ما میخواهیم به اصل ذات حق پیببریم یعنی خدا هست خوب البته علی را میبینیم میفهمیم خدا هست برای اینکه او مخلوق است دیگر یک خالقی دارد میخواهیم بفهمیم او علیم است علم علی را که میبینیم میفهمیم که او علیم است برای اینکه علم داشت که به او داد دیگر همه کمالاتی که در اهل بیت (علیهم السلام) هست هر کدام آیت کبراست میتواند به خوبی نشان بدهد که خدا این وصف را داراست فرمود: «ما لله آیة اکبر منی» خب بنابراین اگر در دعای کمیل آمده است که «بأسمائک التی ملأت أرکان کل شیء» و در دعای هر روز ماه رجب آمده است که «فبهم ملأت سمائک وأرضک» نشان میدهد آن اسمای حسنایی که سراسر عالم را پر کردهاند این ولایت کلیه خلیفة الله است بعد آنچنان این دعا لطیف و ظریف است که جلوی هر اغراقی را میگیرد برای اینکه دارد اینها برده شمایند اینها بنده شمایند به وسیله اینها ما پی به توحید بردیم اینها آنقدر تو را نشان دادند که به هر جا بنگری میفهمیم فقط توئی «حتی ظهر أن لا إله إلا أنت» برای اینکه اینها یک ذات فقیر دارند یک علم فقیر دارند یک قدرت فقیر دارند آنکه میگوید: «سلونی قبل أن تفقدونی» یک علم فقیر دارند خوب یک غنی را نشان میدهد دیگر اینکه میگوید: «فلاناً بطرق السماء أعلم منی بطرق الأرض» بعد میگوید: «کفی بی فخراً أن تکون لی رباً وکفی بی عزاً أن أکون لک عبداً» تو را دارد نشان میدهد دیگر خوب پس اگر ما یک احسان خوبی دیدیم یک عدل خوبی دیدیم که این عدل فقیر بود خوب این عدل فقیر عدل غنی را نشان میدهد یک گذشت خوبی را دیدیم این گذشت گذشت فقیرانه بود بعد گذشت غنی و بینیازمندانه تو را نشان میدهد همه اینها نشانه اوصاف تو هستند بنابراین به وسیله اینها توحید ظاهر شد «وبهم ملأت السمائک وأرضک حتی ظهر أن لا إله إلا أنت» هیچ توحیدی بهتر از اینها نیست خوب این دعا جامع است بین بیان کمال ولایت اهل بیت (علیهم السلام) و اینکه اینها مربوب ذات اقدس الهی هستند بنابراین اسماء یک موجود خارجی خواهد بود البته لفظ گفتنش ثواب دارد نظیر نمازی که میخوانیم وسایر عبادات در حد عبادت لفظی ثواب لفظی را دارد معانیش را که میفهمیم همین بحثها موجود بحثهای عادی را داریم این همین ثواب مفهومی دارد اما خیلی کم است اینها اگر کسی بخواهد کاری انجام بدهد باید مظهر بشود یعنی یک مظهر نامی از اسماء الهی بشود تا بتوان کاری انجام بدهد برای اینکه آن اسم است سراسر عالم را پر کرده از اینجا کم کم میرسیم به جریان اسم اعظم خوب پس اسم موجود خارجی است و همین موجود خارجی آثار خارجی را دارد اما اینکه ائمه (علیهم السلام) فرمودند که «نحن اسماء الحسنی» معنایش این نیست که ما اسماء حسناییم دیگران مظاهر ما هستند ما اسمای حسنای هستیم دیگران هم اسمای حسنای هستند منتها ما اسمای حسنای هستیم مظهر اسم اعظمیم و اسامی کلی دیگران مظاهر اسمای جزئیهاند مثلاً در همین دعای شریف جوشن کبیر که هزار اسم است هر دهتای اینها زیرمجموعه یک اسم جامع است و کل این 999 اسم زیر مجموعه یک اسم اعظم است دیگران مظهر اسماء جزئیه الهیاند ما مظهر اسماء کلیه الهی هستیم قهراً آنها به برکت ما این مظهریت را پیدا کردند اما نه اینکه ما اسمای حسنای هستیم دیگران مظهر ما هستند موجودات خارجی مظاهر اسماء جزئیاند اینها مظاهر اسماء کلیاند البته شاگردان اینها میتوانند مظهر اینها باشند اما هر موجود خارجی که در جهان خارجی یافت میشود در و دیو اینها هم میتوانند مظهر اهل بیت (علیهم السلام) باشند نه اینطور نیست آنها صلاحیت این کار را ندارند خب در جریان.
پرسش: ...
پاسخ: حالا در جریان حضرت نوح (سلام الله علیه) سخن از معیت نبود از معیت سخنی نگفت به اسم خدا یک کاری را انجام داده است به اسم خدا کاری را انجام دادند غیر از این است که الله با انسان معیت داشته باشد حالا شاید کم کم در بحث اسم اعظم آن هم روشن میشود خب.
پرسش: ...
پاسخ: بله البته هر و عبودیتشان هم در اثر آن ربوبیتشان ظهور میکند دیگر یعنی از جهت اینکه عبدند باید کمالات آن جهت ارتباط با رب را هم داشته باشند دیگر در جریان اسم اعظم که روایات فراوانی است که اسم اعظم دارای 73 حرف است و ذات اقدس الهی یک حرف را به خود اختصاص داد بقیه را بین انبیاء (علیهم السلام) تقسیم کرده است به بعضی بیشتر به بعضی کمتر و چون مثلاً شاگرد حضرت سلیمان (سلام الله علیه) برخی از اسم اعظم را دارا بود بعضی از حروف اسم اعظم را دارا بود گفت به اینکه ﴿أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَن یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُک﴾ آن طی الأرض را انجام داده است آن تخت را از فاصله 80 فرسخی کمتر یا بیشتر از یمن به فلسطین آورد اینها در روایات اسم اعظم هست و روایاتش هم زیاد است همینها نشان میدهد که اسم اعظم لفظ نیست برای اینکه اگر اسم باشد چون دارد اسم اعظم واحد است بعد حالا یک اسمی باشد که 73 تا حرف داشته باشد حالا حرفهایش را تقسیم بکنید مگر اثر دارد یا میشود محمل اگر یک اسمی حالا مرکب از چهار حرف است تقطیع بکنیم إربا إربا بکنیم حرفش را بگیریم حرفش که بیاثر است که حالا این اسم اعظم فرض بفرمایید که 73 حرف دارد حالا باید همچنین چیزی هم داشته باشیم در عالم که اسمی است که 73 حرف دارد خب حالا حرفهایش را تقطیع بکنیم تکه پاره بکنیم که از معنا میافتد که معلوم میشود که سخن از لفظ و مفهوم نیست یک مقام خارجی است این شاهد داخلی که خود روایات نشان میدهد که اسم اعظم از سنخ لفظ و کلمه و مفهوم و اینها نیست اما شاهد عقلی که دلیل لبی متصل است و با این روایت همراه است یعنی آن دلیل عقلی و لبی متصل به این روایات است چون خیلی روشن است این مسئله اگر خیلی پیچیده باشد میگویند لبی منفصل اما وقتی روشن باشد لبی متصل است آن دلیل لبی متصل و شاهد لبی متصل این است که عالم بر اساس نظم علی و معلولی اداره میشود آن بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) که در نهجالبلاغه گاهی هم خوانده میشد که میفرمود: «کل قائم فی سواه معلول» یعنی هر موجودی که هستی این عین ذات او نیست این معلول هست علت میخواهد همین بیان را مرحوم صدوق (رضوان الله علیه) در کتاب توحیدشان از وجود مبارک امام رضا (سلام الله علیه) نقل کرده است آنطوری که سید رضی (رضوان الله علیه) در نهجالبلاغه از حضرت امیر نقل کرد آنطوری که مرحوم صدوق (رضوان الله علیه) در کتاب توحیدشان از وجود امام هشتم (سلام الله علیه) نقل کردند نظام، نظام علّی است خب نظام، نظام علت و معلول شد علت باید قویتر از معلول باشد باید در خارج موجود باشد یک لفظ چگونه میتواند یک مریضی را که وجود خارجی دارد مرض که وجود خارجی دارد را برطرف کند مفهوم ذهنی چگونه میتواند که خودش در خارج موجود نیست فی غایت ضعف است چگونه میتواند یک درخت خشکیده را سرسبز کند اگر نظام، نظام علّی است چنان که هست علت باید در خارج موجود باشد اولاً اقوای از معلول باشد ثانیاً تا در او اثر کند ثالثاً براساس این شاهد لبی که هست و براساس آن شاهد داخلی که در خود روایت هست این عدلین شهادت میدهند که منظور از اسم اعظم لفظ و حرف و مفهوم نیست اسم اعظم مقام است اگر کسی به آن مقام رسید و گفت یا الله اثر دارد اگر انگشت سلیمان پیغمبر (علیه الصلاة و علیه السلام) نباشد چه خاصیتی از نقش و نگینی اینچنین نیست که حالا آدم با نقش بتواند کار سلیمان را انجام بدهد که بنابراین اسم اعظم مقام است و این مقام درجاتی دارد ظهوراتی دارد به 73 ظهور به 73 درجه و بالاتر تقسیم شده است آن جامعش خدمت اهل بیت (علیهم السلام) است دیگران کمتر از او را دارند حالا اگر در جریان سفینه نوح است یا کارهای اعجازآمیز دیگر است در روایات دارد که اینها هم به برکت اهل بیت بود یعنی بالأخره انسان کامل در همه جا حضور و ظهور دارد به اذن خدا را مرحوم مفید (رضوان الله علیه) در کتاب شریف امالیشان نقل کردهاند که در عالم ذریة در آنجا که نشعه اخذ میثاق است اول کسی که به ربوبیت ذات اقدس الهی تعهد سپرده است بعد از پیغمبر وجود مبارک حضرت امیر است بعد سایر انبیاء خب اگر سخن از آن نورانیت مقام نورانیت آنها است آن وقت جا دارد که انسان بگوید مرحله کامل اسم اعظم پیش آنهاست دیگران مرحله وسطایش را دارند بنابراین اسم اعظم لفظ نیست لذا میبینید در اینجا میفرماید که ﴿لِلّهِ اْلأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها﴾ اما در بخش دیگر دارد که ﴿قُلِ ادْعُوا اللّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَانَ﴾ نه ادعوا بالله ادعوا بالرحمان اینجا که دارد ﴿لِلّهِ اْلأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها﴾ معلوم میشود اینها هم رابطند آنجایی که میفرماید: ﴿قُلِ ادْعُوا اللّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَانَ﴾ الله را بخوانید حالا الله را اگر عرب هستی میگویی الله عجم هستی تازی هستی فارسی هستی میگویید خدا یهودی هستی میگویید یهوه الله را میخوانه نه الف و لام و مشدد و اینها را بخواند ﴿قُلِ ادْعُوا اللّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَانَ﴾ آیه محل بحث این است که ﴿لِلّهِ اْلأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها﴾ آن الله را بخوانید با این اسمای حسنا ولی در این آیه فرمود نه الله را بخوان الرحمان را بخوان حالا به هر لفظی که خواستی بخوانی اینکه فرمود: ﴿قُلِ ادْعُوا اللّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَانَ﴾ حالا اگر کسی فارسی زبان بود و گفت خدا الله را خواند یا نخواند الله را خواند دیگر.
پرسش: ...
پاسخ: الفاظ هست یک، معنا هست دو، عمده ایمان و اعتقادی که دارد سه، آن خیلی اثر دارد همین را گاهی انسان وقتی مخلص باشد در حد بالایی از ایمان باشد زودتر نتیجه میگیرد اگر نباشد شاید نتیجه نگیرد آن به ایمان وابسته است ایمان هم یک مقام خارجی است ایمان که یک امر ذهنی نیست منتها جایش نفس است آن مقام مؤمن است حتی گفتند «قلب المؤمن عرش الرحمان» حالا اگر غیر مؤمن بخواند چطور این نظیر پنسلین نیست که یستوی فیه المؤمن و الکافر که حالا یک کافر اگر بخواند اثر دارد؟ یک فاسق اگر بخواند اثر دارد؟ یک غیر معتقد اگر بخواند این حرفها را باور ندارد حالا مسلمان هست ولی باور نمیکند این حرفها را گفت حالا خب گفتید ما هم میخوانیم این که اثر ندارد که ایمان است ایمان امر خارجی است منتها جایش نفس است ایمان که وجود ذهنی نیست مفهوم امر ذهنی است اما علم وجود خارجی است وجود ذهنی، وجود ذهنی است بین علم و وجود ذهنی هم هزارها فرسنگ فاصله هست اینکه میبینید در کتابهای حکمت متعالیه بحث وجود ذهنی را یک جا مطرح میکنند بحث علم را جای دیگر مطرح میکنند برای اینکه علم وجود خارجی است منتها جایش نفس است وجود ذهنی وجودش ذهنی است و بیخاصیت هم هست حالا العلم ما هو؟ الوجود الذهنی ما هو؟ کار حکمت متعالیه است اینکه میبینید بحثها یک مرحله برای وجود ذهنی است یک مرحله برای علم است مثلاً تقوا موجود خارجی است منتها جایش نفس است عدالت که وجود ذهنی نیست وجود خارجی است منتها جایش نفس است ولی آن وجود ذهنیای که بیخاصیت است آن جایش ذهن است خوب ایمان وجود خارجی دارد منتها جایش نفس است این ایمان یک گوهری است اعتقاد است و این عقیده اثر دارد دیگر یک وقت است که امتحاناً میخواند یک وقتی کسی اعتقاداً میخواند آنکه نتیجه میگیرد معتقد است نه ممتحن خب.
پرسش: ...
پاسخ: بله خب این لفظ لذا بیاثر هم است «رُبَ تالٍ للقرآن وَالقرآن یلعنه» میشود بعد وجود مبارک حضرت هم فرمود: «ویل لمن لاکها بین لحییه ولم یتدبرها» فرمود وای بحال کسی که بین دو فکّش این «لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» را بگوید و درباره معنایش تدبر نکند خوب گاهی میبینی که اذکار علیه خود ذاکر است خود ذکر به یاد حق است ذاکر غافل اگر فرمود: «ویل لمن لاکها بین لحییه» یعنی دو فکّش «و لمیتدبرها» همین است اگر ﴿رب تال القرآن و القرآن یلعنه﴾ خب این هم قرآن میخواند دیگر چطور ملعون میشود معلوم میشود صرف لفظ کافی نیست مفهوم کافی نیست اعتقاد، ایمان خب آنها وجود خارجی دارد یک کسی واقعاً مؤمن باشد به ذات اقدس الهی دارد مراجعه میکند دیگر به منبع قدرت دارد مراجعه میکند
پرسش:...
پاسخ: مربوط به چیست؟
پرسش: ...
پاسخ: بله آن امور نظیر خواصی که موجودات دیگر دارند آن هم موجود خارجی است دیگر برای آنها این وجود خارجی است اما اینها جزء عموم است گاهی صدق است گاهی کذب است گاهی معصیت است گاهی طاعت است اما وزان کرامت که در مسیر ولایت است جزء حق، صدق چیز دیگری نخواهد بود آنها علم مدرسهای است گاهی دروغ در میآید گاهی راست در میآید گاهی فاسق وجود دارد گاهی مؤمن وجود دارد اما این مسئله استجابت دعا جزء از راه قداست نفس که یک امر وجود خارجی است پدید نمیآید.
پرسش: ...
پاسخ: نه لفظ از آن جهت که لفظ است قراردادی است الان میبینید همین الفاظی که مثلاً ما کلمه عین را برای او خیلی حرمت قایل هستیم برای اینکه هفتاد معنا دارد و میگوییم فلان کس قصیدهای گفته است که هفتاد بیت است هر بیتی هم در پایانش کلمه عین آمده است و هر کلمهای هم معنای خاص خودش را دارد این هفتاد معنا در هفتاد بیت آمده است دو قدم آن طرفتر میرویم میبینیم کلمه عین یعنی عین و یاء و نون پیش آنها مهمل هستند اصلاً معنا ندارد اینکه پیش ما هفتاد معنا دارد خیلی هم عزیز و محترمند پیش صاحب زبانهای دیگر مهمل است اصلاً و بالعکس نظام با این قرارداد برنمیگردد ادبیات قرارداد است لغت و وضع قرارداد است آنچه پیش ما مستعمل است پیش دیگری مهمل است یک گوشهاش باید به تکوین برگردد به واقع برگردد تا آن واقع بتواند اثر کند خب.
پرسش: ...
پاسخ: چرا برای اینکه شما الله را بخوانید نه به الله خدا را بخوانید.
پرسش: ...
پاسخ: بله دیگر «فأدعوه» ندارد آنجا آنها میگفتند به اینکه.
پرسش: ...
پاسخ: نه اینجا دارد که اینجا هم دارد که الله را بخوانید با اسمای حسنا آنجا دارد که الله را یا الرحمان را بخوانید.
پرسش: ...
پاسخ: چرا خودشان را بخوانید غرض این است که الله دیگر به وسیله الله نمیخوانید خود الله را میخوانید چرا؟ برای اینکه.
پرسش: ...
پاسخ: نه خیر این له به أی برمیگردد که قبلاً هم همین شد مشرکین میگفتند به اینکه بالأخره شما ما را از شرک باز میدارید و خودتان هم که مشرکانه عمل میکنید گاهی در نیایشهایتان میگویید الله گاهی میگویید «الرحمن» اینکه ثنوی شد دو تا شد که آیه نازل شد که نه ما چه بگوییم الله چه بگوییم «الرحمن» ﴿قُلِ ادْعُوا اللّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَانَ أَیّاً مَا تَدْعُوا﴾ هر کدام از اینها را بخوانید فله یعنی برای این أی الاسماء الحسنی اگر الله را گفتید همه چیز هست اگر الرحمان را گفتی همه چیز هست برای اینکه اینها مقام کاملند جامعند یا اسم اعظمند به تعبیری دیگر آن اسماء عظیم و زیرمجموعه را کاملاً دارا هستند نه اینکه فله یعنی به آن ذات که ذات دارای اسمای حسناست اینها چون اسم اعظمند سایر اسماء را دارا هستند ﴿أَیّاً مَا تَدْعُوا فَلَهُ﴾ یعنی برای أی نه برای مدعو له خوب چه الله را بخوانید چه الرحمان را بخوانید این الله دارای اسمای حسناست ولی شما الله را دارید میخوانید آنکه حرف نمیزند الله را میخواند آن بیماری که قدرت حرف زدن ندارد طبق روایتی که در دیروز خواندیم فقط از پهلویی به پهلویی میغلتد میگوید آه وجود مبارک امام صادق فرمود آه اسمی از اسمای الهی است برای اینکه از این مریض دل شکسته بگویند چه کسی را میخواهی میگوید خدا این حرف نمیزند که اینکه حرف نمیزند دارد خدا را میخواند آنکه که حرف میزند که بحمل اولی ذاکر است و به حمل شایع غافل اگر «رُبَ تالٍ للقرآن وَالقرآن یلعنه» رب ذاکر والذکر یلعنه اما آن کس که حرف نمیزند دارد خدا رامیخواند عمده آن نیایش و گرایش درون آدم است وگرنه لفظ چه اثر دارد.
پرسش: ...
پاسخ: دیگر فأدعوا بها ندارد.
پرسش: ...
پاسخ: آیه دیگر همین است این آیه که محل بحث است آنجا دارد الله را بخوانید الرحمان را بخوانید نه اینکه خدا را با الله بخوانید الله را اسم قرار بدهید خدا را با الله بخوانید یا الرحمان را اسم قرار بدهید خدا را با الرحمان بخوانید یک وقت است که ما میگوییم که أدعوه و أدعوا ... بیان است که آن ذات را با الله با الرحمان و مانند آن بخوانید یک وقت است که میگوییم نه الله را بخوانید یا الرحمان را بخوانید هر کدام از این دو تا را بخوانید اسماء حسنی را دارا هستند.
پرسش: ...
پاسخ: همه را دارد.
پرسش: ...
پاسخ: دیگر فأدعوه بها اضافه است که اخیراً پیدا شده.
«والحمد لله رب العالمین»
مهمترین محور تعلیمی قرآن تعلیم اسمای الهی است
اگر کسی در خدمت ادعیه باشد میتواند گوشهای از علم الاسماء را فرا بگیرد.
اسماء حقیقی ولایت اهلبیت (ع) است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَلِلّهِ اْلأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها وَذَرُوا الَّذینَ یُلْحِدُونَ فی أَسْمائِهِ سَیُجْزَوْنَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ ٭ وَمِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ یَعْدِلُونَ﴾
همانطوری که قرآن در حقیقت برای تعلیم اسماء آمده است و مهمترین محور تعلیمی قرآن همان تعلیم اسمای الهی است همان طوری که قرآن کریم برای تعلیم اسمای الهی نازل شده است و مهمترین محور تعلیمی قرآن کریم تعلیم اسماء حسنی خدای سبحان است ادعیه هم همینطور است قسمت مهم ادعیه تعلیم اسماء الهی است و اگر کسی در خدمت ادعیه باشد میتواند گوشهای از علم الاسماء را فرا بگیرد.
مطلب دوم آن است که گرچه در بعضی از روایات آمده است خدای سبحان دارای 99 اسم است ولی همان روایاتی که در صدد احصای این 99 اسمند مختلفند بعضی از آن روایات 99 اسمی را میشمرند که بعضی از آنها در قرآن هست ولی در روایات نیامده و بعضی از روایاتی که در صدد احصاء هستند گاهی تا 110 اسم را میشمرند معلوم میشود که روایاتی که میگوید خدای سبحان دارای 99 اسم است در صدد حصر حقیقی نیست این دو مطلب، سوم آن است که در دعای شریف جوشن کبیر خوب هزار اسم برای ذات اقدس الهی یاد شده است اینها اسمای حسنای الهیاند معلوم میشود که آن 99 اسم خصیصهای دارد یا اصل است برای این هزار اسم چون زیر هر اسمی تقریباً ده اسم فرعی منشعب است آن اسمای کلی مثلاً 99 اسمند یا 100 اسمند.
مطلب بعدی آن است که این اسماء آنچه از خود قرآن کریم یا ادعیه استفاده میشود موجودات خارجیاند یعنی لفظ نیستند یک، مفهوم ذهنی نیستند دو، موجودات خارجیاند این موجودات خارجی حالا یا همین حقایق خارجیاند که ما میبینیم یا نه یک سلسله موجودات خارجی برتری هستند که این حقایق خارجی مظاهر آنها هستند و هو الحق یعنی این الفاظ گرچه اسم است ولی اسم لفظی است معانی اینها گرچه اسماء هستند اما مفهومیاند از اینها کاری ساخته نیست البته صواب لفظی یا صواب ذهنی خاص خودشان را دارند اما کاری از اینها ساخته باشد انسان با این بتواند مستجاب الدعوة بشود بیماری را درمان بکند یا آثار دیگری بر این اسم بار باشد اینچنین نیست موجودات خارجی هر کدام به نوبه خود اسمند یعنی سمه و علامت و نشانه ذات اقدس الهی هستند چون آیات الهیاند هر آیهای اسمی است و آن ذات ما تعینی از تعینات که اسم است در این موجودات و حقایق خارجیه ظهور میکند در حقیقت اینها مظاهر آن اسمای حسنای الهیاند که آن در حقیقت مرحله چهارم است که آنها اسم حقیقیاند بقیه مظاهر آنها هست اینکه فرمود: ﴿لِلّهِ اْلأَسْماءُ الْحُسْنى﴾ آن حقایق خارجیه را میگفت در دعای شریف کمیل آمده است «وبأسمائک التی ملأت أرکان کل شیء» من تو را سوگند میدهم به آن اسمائی که ارکان هر چیزی را پر کرده در دعای هر روز ماه شریف رجب اینچنین آمده بود که «فبهم ملأت سمائک وأرضک حتی ظهر لا اله إلا أنت» دعایی که صدرش این است «اللهم انی اسئلک بمعانی جمیع ما یدعوک به ولاة أمرک المأمونون علی سرک» خب پس در دعای کمیل آمده است «بأسمائک التی ملأت ارکان کل شیء» در دعای هر روز ماه رجب دو تا مطلب عمیق آمده که این دعای کمیل را شرح میکند یکی آن است که آن اسماء حقیقی که سراسر عالم را پر کردند ولایت اهل بیت (علیهم السلام) است «فبهم ملأت سمائک وأرضک» دوم آن است که اینها اسمند برای اینکه هر اسمی مسما را نشان میدهد هر آیهای ذیالآیه را نشان میدهد هیچ چیزی بهتر از اینها نمیتواند توحید را نشان بدهد لذا فرمود: «فبهم ملأت سمائک وأرضک حتی ظهر لا اله إلا أنت» در توحید ظاهر شد بهترین اسمی که بتواند مسما را نشان بدهد اهل بیت است برای اینکه انسان وقتی اینها را میبیند به علم خدا پی میبرد قدرت اینها را میبیند که «ما قلعت باب خیبر بقوة جسدانیة» به قدرت اینها پی میبرد عدل اینها را میبیند اینها مظهر عدل خدایند اوصاف کمالی اینها را میبینند آیات کمال الهیاند اینها چون هر چه دارند از خداست دیگر اگر اینها را انسان میبیند علم و قدرت را فراوان میبیند حیاء و عدل و تواضع را میبیند ایثار و احسان را میبیند و همه اینها را از خدا دارد و خدا به اینها عطا کرده است پس اینها آیات کبرای الهیاند اینکه وجود مبارک حضرت امیر فرمود «ما لله آیة اکبر منی» هیچ موجودی بهتر از من خدا را نشان نمیدهد همین است برای اینکه ما میخواهیم به اصل ذات حق پیببریم یعنی خدا هست خوب البته علی را میبینیم میفهمیم خدا هست برای اینکه او مخلوق است دیگر یک خالقی دارد میخواهیم بفهمیم او علیم است علم علی را که میبینیم میفهمیم که او علیم است برای اینکه علم داشت که به او داد دیگر همه کمالاتی که در اهل بیت (علیهم السلام) هست هر کدام آیت کبراست میتواند به خوبی نشان بدهد که خدا این وصف را داراست فرمود: «ما لله آیة اکبر منی» خب بنابراین اگر در دعای کمیل آمده است که «بأسمائک التی ملأت أرکان کل شیء» و در دعای هر روز ماه رجب آمده است که «فبهم ملأت سمائک وأرضک» نشان میدهد آن اسمای حسنایی که سراسر عالم را پر کردهاند این ولایت کلیه خلیفة الله است بعد آنچنان این دعا لطیف و ظریف است که جلوی هر اغراقی را میگیرد برای اینکه دارد اینها برده شمایند اینها بنده شمایند به وسیله اینها ما پی به توحید بردیم اینها آنقدر تو را نشان دادند که به هر جا بنگری میفهمیم فقط توئی «حتی ظهر أن لا إله إلا أنت» برای اینکه اینها یک ذات فقیر دارند یک علم فقیر دارند یک قدرت فقیر دارند آنکه میگوید: «سلونی قبل أن تفقدونی» یک علم فقیر دارند خوب یک غنی را نشان میدهد دیگر اینکه میگوید: «فلاناً بطرق السماء أعلم منی بطرق الأرض» بعد میگوید: «کفی بی فخراً أن تکون لی رباً وکفی بی عزاً أن أکون لک عبداً» تو را دارد نشان میدهد دیگر خوب پس اگر ما یک احسان خوبی دیدیم یک عدل خوبی دیدیم که این عدل فقیر بود خوب این عدل فقیر عدل غنی را نشان میدهد یک گذشت خوبی را دیدیم این گذشت گذشت فقیرانه بود بعد گذشت غنی و بینیازمندانه تو را نشان میدهد همه اینها نشانه اوصاف تو هستند بنابراین به وسیله اینها توحید ظاهر شد «وبهم ملأت السمائک وأرضک حتی ظهر أن لا إله إلا أنت» هیچ توحیدی بهتر از اینها نیست خوب این دعا جامع است بین بیان کمال ولایت اهل بیت (علیهم السلام) و اینکه اینها مربوب ذات اقدس الهی هستند بنابراین اسماء یک موجود خارجی خواهد بود البته لفظ گفتنش ثواب دارد نظیر نمازی که میخوانیم وسایر عبادات در حد عبادت لفظی ثواب لفظی را دارد معانیش را که میفهمیم همین بحثها موجود بحثهای عادی را داریم این همین ثواب مفهومی دارد اما خیلی کم است اینها اگر کسی بخواهد کاری انجام بدهد باید مظهر بشود یعنی یک مظهر نامی از اسماء الهی بشود تا بتوان کاری انجام بدهد برای اینکه آن اسم است سراسر عالم را پر کرده از اینجا کم کم میرسیم به جریان اسم اعظم خوب پس اسم موجود خارجی است و همین موجود خارجی آثار خارجی را دارد اما اینکه ائمه (علیهم السلام) فرمودند که «نحن اسماء الحسنی» معنایش این نیست که ما اسماء حسناییم دیگران مظاهر ما هستند ما اسمای حسنای هستیم دیگران هم اسمای حسنای هستند منتها ما اسمای حسنای هستیم مظهر اسم اعظمیم و اسامی کلی دیگران مظاهر اسمای جزئیهاند مثلاً در همین دعای شریف جوشن کبیر که هزار اسم است هر دهتای اینها زیرمجموعه یک اسم جامع است و کل این 999 اسم زیر مجموعه یک اسم اعظم است دیگران مظهر اسماء جزئیه الهیاند ما مظهر اسماء کلیه الهی هستیم قهراً آنها به برکت ما این مظهریت را پیدا کردند اما نه اینکه ما اسمای حسنای هستیم دیگران مظهر ما هستند موجودات خارجی مظاهر اسماء جزئیاند اینها مظاهر اسماء کلیاند البته شاگردان اینها میتوانند مظهر اینها باشند اما هر موجود خارجی که در جهان خارجی یافت میشود در و دیو اینها هم میتوانند مظهر اهل بیت (علیهم السلام) باشند نه اینطور نیست آنها صلاحیت این کار را ندارند خب در جریان.
پرسش: ...
پاسخ: حالا در جریان حضرت نوح (سلام الله علیه) سخن از معیت نبود از معیت سخنی نگفت به اسم خدا یک کاری را انجام داده است به اسم خدا کاری را انجام دادند غیر از این است که الله با انسان معیت داشته باشد حالا شاید کم کم در بحث اسم اعظم آن هم روشن میشود خب.
پرسش: ...
پاسخ: بله البته هر و عبودیتشان هم در اثر آن ربوبیتشان ظهور میکند دیگر یعنی از جهت اینکه عبدند باید کمالات آن جهت ارتباط با رب را هم داشته باشند دیگر در جریان اسم اعظم که روایات فراوانی است که اسم اعظم دارای 73 حرف است و ذات اقدس الهی یک حرف را به خود اختصاص داد بقیه را بین انبیاء (علیهم السلام) تقسیم کرده است به بعضی بیشتر به بعضی کمتر و چون مثلاً شاگرد حضرت سلیمان (سلام الله علیه) برخی از اسم اعظم را دارا بود بعضی از حروف اسم اعظم را دارا بود گفت به اینکه ﴿أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَن یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُک﴾ آن طی الأرض را انجام داده است آن تخت را از فاصله 80 فرسخی کمتر یا بیشتر از یمن به فلسطین آورد اینها در روایات اسم اعظم هست و روایاتش هم زیاد است همینها نشان میدهد که اسم اعظم لفظ نیست برای اینکه اگر اسم باشد چون دارد اسم اعظم واحد است بعد حالا یک اسمی باشد که 73 تا حرف داشته باشد حالا حرفهایش را تقسیم بکنید مگر اثر دارد یا میشود محمل اگر یک اسمی حالا مرکب از چهار حرف است تقطیع بکنیم إربا إربا بکنیم حرفش را بگیریم حرفش که بیاثر است که حالا این اسم اعظم فرض بفرمایید که 73 حرف دارد حالا باید همچنین چیزی هم داشته باشیم در عالم که اسمی است که 73 حرف دارد خب حالا حرفهایش را تقطیع بکنیم تکه پاره بکنیم که از معنا میافتد که معلوم میشود که سخن از لفظ و مفهوم نیست یک مقام خارجی است این شاهد داخلی که خود روایات نشان میدهد که اسم اعظم از سنخ لفظ و کلمه و مفهوم و اینها نیست اما شاهد عقلی که دلیل لبی متصل است و با این روایت همراه است یعنی آن دلیل عقلی و لبی متصل به این روایات است چون خیلی روشن است این مسئله اگر خیلی پیچیده باشد میگویند لبی منفصل اما وقتی روشن باشد لبی متصل است آن دلیل لبی متصل و شاهد لبی متصل این است که عالم بر اساس نظم علی و معلولی اداره میشود آن بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) که در نهجالبلاغه گاهی هم خوانده میشد که میفرمود: «کل قائم فی سواه معلول» یعنی هر موجودی که هستی این عین ذات او نیست این معلول هست علت میخواهد همین بیان را مرحوم صدوق (رضوان الله علیه) در کتاب توحیدشان از وجود مبارک امام رضا (سلام الله علیه) نقل کرده است آنطوری که سید رضی (رضوان الله علیه) در نهجالبلاغه از حضرت امیر نقل کرد آنطوری که مرحوم صدوق (رضوان الله علیه) در کتاب توحیدشان از وجود امام هشتم (سلام الله علیه) نقل کردند نظام، نظام علّی است خب نظام، نظام علت و معلول شد علت باید قویتر از معلول باشد باید در خارج موجود باشد یک لفظ چگونه میتواند یک مریضی را که وجود خارجی دارد مرض که وجود خارجی دارد را برطرف کند مفهوم ذهنی چگونه میتواند که خودش در خارج موجود نیست فی غایت ضعف است چگونه میتواند یک درخت خشکیده را سرسبز کند اگر نظام، نظام علّی است چنان که هست علت باید در خارج موجود باشد اولاً اقوای از معلول باشد ثانیاً تا در او اثر کند ثالثاً براساس این شاهد لبی که هست و براساس آن شاهد داخلی که در خود روایت هست این عدلین شهادت میدهند که منظور از اسم اعظم لفظ و حرف و مفهوم نیست اسم اعظم مقام است اگر کسی به آن مقام رسید و گفت یا الله اثر دارد اگر انگشت سلیمان پیغمبر (علیه الصلاة و علیه السلام) نباشد چه خاصیتی از نقش و نگینی اینچنین نیست که حالا آدم با نقش بتواند کار سلیمان را انجام بدهد که بنابراین اسم اعظم مقام است و این مقام درجاتی دارد ظهوراتی دارد به 73 ظهور به 73 درجه و بالاتر تقسیم شده است آن جامعش خدمت اهل بیت (علیهم السلام) است دیگران کمتر از او را دارند حالا اگر در جریان سفینه نوح است یا کارهای اعجازآمیز دیگر است در روایات دارد که اینها هم به برکت اهل بیت بود یعنی بالأخره انسان کامل در همه جا حضور و ظهور دارد به اذن خدا را مرحوم مفید (رضوان الله علیه) در کتاب شریف امالیشان نقل کردهاند که در عالم ذریة در آنجا که نشعه اخذ میثاق است اول کسی که به ربوبیت ذات اقدس الهی تعهد سپرده است بعد از پیغمبر وجود مبارک حضرت امیر است بعد سایر انبیاء خب اگر سخن از آن نورانیت مقام نورانیت آنها است آن وقت جا دارد که انسان بگوید مرحله کامل اسم اعظم پیش آنهاست دیگران مرحله وسطایش را دارند بنابراین اسم اعظم لفظ نیست لذا میبینید در اینجا میفرماید که ﴿لِلّهِ اْلأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها﴾ اما در بخش دیگر دارد که ﴿قُلِ ادْعُوا اللّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَانَ﴾ نه ادعوا بالله ادعوا بالرحمان اینجا که دارد ﴿لِلّهِ اْلأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها﴾ معلوم میشود اینها هم رابطند آنجایی که میفرماید: ﴿قُلِ ادْعُوا اللّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَانَ﴾ الله را بخوانید حالا الله را اگر عرب هستی میگویی الله عجم هستی تازی هستی فارسی هستی میگویید خدا یهودی هستی میگویید یهوه الله را میخوانه نه الف و لام و مشدد و اینها را بخواند ﴿قُلِ ادْعُوا اللّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَانَ﴾ آیه محل بحث این است که ﴿لِلّهِ اْلأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها﴾ آن الله را بخوانید با این اسمای حسنا ولی در این آیه فرمود نه الله را بخوان الرحمان را بخوان حالا به هر لفظی که خواستی بخوانی اینکه فرمود: ﴿قُلِ ادْعُوا اللّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَانَ﴾ حالا اگر کسی فارسی زبان بود و گفت خدا الله را خواند یا نخواند الله را خواند دیگر.
پرسش: ...
پاسخ: الفاظ هست یک، معنا هست دو، عمده ایمان و اعتقادی که دارد سه، آن خیلی اثر دارد همین را گاهی انسان وقتی مخلص باشد در حد بالایی از ایمان باشد زودتر نتیجه میگیرد اگر نباشد شاید نتیجه نگیرد آن به ایمان وابسته است ایمان هم یک مقام خارجی است ایمان که یک امر ذهنی نیست منتها جایش نفس است آن مقام مؤمن است حتی گفتند «قلب المؤمن عرش الرحمان» حالا اگر غیر مؤمن بخواند چطور این نظیر پنسلین نیست که یستوی فیه المؤمن و الکافر که حالا یک کافر اگر بخواند اثر دارد؟ یک فاسق اگر بخواند اثر دارد؟ یک غیر معتقد اگر بخواند این حرفها را باور ندارد حالا مسلمان هست ولی باور نمیکند این حرفها را گفت حالا خب گفتید ما هم میخوانیم این که اثر ندارد که ایمان است ایمان امر خارجی است منتها جایش نفس است ایمان که وجود ذهنی نیست مفهوم امر ذهنی است اما علم وجود خارجی است وجود ذهنی، وجود ذهنی است بین علم و وجود ذهنی هم هزارها فرسنگ فاصله هست اینکه میبینید در کتابهای حکمت متعالیه بحث وجود ذهنی را یک جا مطرح میکنند بحث علم را جای دیگر مطرح میکنند برای اینکه علم وجود خارجی است منتها جایش نفس است وجود ذهنی وجودش ذهنی است و بیخاصیت هم هست حالا العلم ما هو؟ الوجود الذهنی ما هو؟ کار حکمت متعالیه است اینکه میبینید بحثها یک مرحله برای وجود ذهنی است یک مرحله برای علم است مثلاً تقوا موجود خارجی است منتها جایش نفس است عدالت که وجود ذهنی نیست وجود خارجی است منتها جایش نفس است ولی آن وجود ذهنیای که بیخاصیت است آن جایش ذهن است خوب ایمان وجود خارجی دارد منتها جایش نفس است این ایمان یک گوهری است اعتقاد است و این عقیده اثر دارد دیگر یک وقت است که امتحاناً میخواند یک وقتی کسی اعتقاداً میخواند آنکه نتیجه میگیرد معتقد است نه ممتحن خب.
پرسش: ...
پاسخ: بله خب این لفظ لذا بیاثر هم است «رُبَ تالٍ للقرآن وَالقرآن یلعنه» میشود بعد وجود مبارک حضرت هم فرمود: «ویل لمن لاکها بین لحییه ولم یتدبرها» فرمود وای بحال کسی که بین دو فکّش این «لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» را بگوید و درباره معنایش تدبر نکند خوب گاهی میبینی که اذکار علیه خود ذاکر است خود ذکر به یاد حق است ذاکر غافل اگر فرمود: «ویل لمن لاکها بین لحییه» یعنی دو فکّش «و لمیتدبرها» همین است اگر ﴿رب تال القرآن و القرآن یلعنه﴾ خب این هم قرآن میخواند دیگر چطور ملعون میشود معلوم میشود صرف لفظ کافی نیست مفهوم کافی نیست اعتقاد، ایمان خب آنها وجود خارجی دارد یک کسی واقعاً مؤمن باشد به ذات اقدس الهی دارد مراجعه میکند دیگر به منبع قدرت دارد مراجعه میکند
پرسش:...
پاسخ: مربوط به چیست؟
پرسش: ...
پاسخ: بله آن امور نظیر خواصی که موجودات دیگر دارند آن هم موجود خارجی است دیگر برای آنها این وجود خارجی است اما اینها جزء عموم است گاهی صدق است گاهی کذب است گاهی معصیت است گاهی طاعت است اما وزان کرامت که در مسیر ولایت است جزء حق، صدق چیز دیگری نخواهد بود آنها علم مدرسهای است گاهی دروغ در میآید گاهی راست در میآید گاهی فاسق وجود دارد گاهی مؤمن وجود دارد اما این مسئله استجابت دعا جزء از راه قداست نفس که یک امر وجود خارجی است پدید نمیآید.
پرسش: ...
پاسخ: نه لفظ از آن جهت که لفظ است قراردادی است الان میبینید همین الفاظی که مثلاً ما کلمه عین را برای او خیلی حرمت قایل هستیم برای اینکه هفتاد معنا دارد و میگوییم فلان کس قصیدهای گفته است که هفتاد بیت است هر بیتی هم در پایانش کلمه عین آمده است و هر کلمهای هم معنای خاص خودش را دارد این هفتاد معنا در هفتاد بیت آمده است دو قدم آن طرفتر میرویم میبینیم کلمه عین یعنی عین و یاء و نون پیش آنها مهمل هستند اصلاً معنا ندارد اینکه پیش ما هفتاد معنا دارد خیلی هم عزیز و محترمند پیش صاحب زبانهای دیگر مهمل است اصلاً و بالعکس نظام با این قرارداد برنمیگردد ادبیات قرارداد است لغت و وضع قرارداد است آنچه پیش ما مستعمل است پیش دیگری مهمل است یک گوشهاش باید به تکوین برگردد به واقع برگردد تا آن واقع بتواند اثر کند خب.
پرسش: ...
پاسخ: چرا برای اینکه شما الله را بخوانید نه به الله خدا را بخوانید.
پرسش: ...
پاسخ: بله دیگر «فأدعوه» ندارد آنجا آنها میگفتند به اینکه.
پرسش: ...
پاسخ: نه اینجا دارد که اینجا هم دارد که الله را بخوانید با اسمای حسنا آنجا دارد که الله را یا الرحمان را بخوانید.
پرسش: ...
پاسخ: چرا خودشان را بخوانید غرض این است که الله دیگر به وسیله الله نمیخوانید خود الله را میخوانید چرا؟ برای اینکه.
پرسش: ...
پاسخ: نه خیر این له به أی برمیگردد که قبلاً هم همین شد مشرکین میگفتند به اینکه بالأخره شما ما را از شرک باز میدارید و خودتان هم که مشرکانه عمل میکنید گاهی در نیایشهایتان میگویید الله گاهی میگویید «الرحمن» اینکه ثنوی شد دو تا شد که آیه نازل شد که نه ما چه بگوییم الله چه بگوییم «الرحمن» ﴿قُلِ ادْعُوا اللّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَانَ أَیّاً مَا تَدْعُوا﴾ هر کدام از اینها را بخوانید فله یعنی برای این أی الاسماء الحسنی اگر الله را گفتید همه چیز هست اگر الرحمان را گفتی همه چیز هست برای اینکه اینها مقام کاملند جامعند یا اسم اعظمند به تعبیری دیگر آن اسماء عظیم و زیرمجموعه را کاملاً دارا هستند نه اینکه فله یعنی به آن ذات که ذات دارای اسمای حسناست اینها چون اسم اعظمند سایر اسماء را دارا هستند ﴿أَیّاً مَا تَدْعُوا فَلَهُ﴾ یعنی برای أی نه برای مدعو له خوب چه الله را بخوانید چه الرحمان را بخوانید این الله دارای اسمای حسناست ولی شما الله را دارید میخوانید آنکه حرف نمیزند الله را میخواند آن بیماری که قدرت حرف زدن ندارد طبق روایتی که در دیروز خواندیم فقط از پهلویی به پهلویی میغلتد میگوید آه وجود مبارک امام صادق فرمود آه اسمی از اسمای الهی است برای اینکه از این مریض دل شکسته بگویند چه کسی را میخواهی میگوید خدا این حرف نمیزند که اینکه حرف نمیزند دارد خدا را میخواند آنکه که حرف میزند که بحمل اولی ذاکر است و به حمل شایع غافل اگر «رُبَ تالٍ للقرآن وَالقرآن یلعنه» رب ذاکر والذکر یلعنه اما آن کس که حرف نمیزند دارد خدا رامیخواند عمده آن نیایش و گرایش درون آدم است وگرنه لفظ چه اثر دارد.
پرسش: ...
پاسخ: دیگر فأدعوا بها ندارد.
پرسش: ...
پاسخ: آیه دیگر همین است این آیه که محل بحث است آنجا دارد الله را بخوانید الرحمان را بخوانید نه اینکه خدا را با الله بخوانید الله را اسم قرار بدهید خدا را با الله بخوانید یا الرحمان را اسم قرار بدهید خدا را با الرحمان بخوانید یک وقت است که ما میگوییم که أدعوه و أدعوا ... بیان است که آن ذات را با الله با الرحمان و مانند آن بخوانید یک وقت است که میگوییم نه الله را بخوانید یا الرحمان را بخوانید هر کدام از این دو تا را بخوانید اسماء حسنی را دارا هستند.
پرسش: ...
پاسخ: همه را دارد.
پرسش: ...
پاسخ: دیگر فأدعوه بها اضافه است که اخیراً پیدا شده.
«والحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است