display result search
منو
تفسیر آیه 179سوره اعراف بخش سوم

تفسیر آیه 179سوره اعراف بخش سوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 37 دقیقه مدت قطعه
  • 60 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 179سوره اعراف بخش سوم"
بعد از نزول این آیه وقتی افراد را می‌خواستند به گناه بترسانند می‌گفتند یا «ذرأ النار»
هر که آخرت طلب می‌کند و سعی بکند به مقصد می‌رسد

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الجِنِّ وَالإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَیَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَیُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَیَسْمَعُونَ بِهَا أُولئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الغَافِلُونَ﴾

بعد از نزول این آیه وقتی افراد را می‌خواستند به گناه بترسانند می‌گفتند یا «ذرأ النار» یعنی ‌ای کسی که برای آتش خلق شده‌ای گفتند وقتی خالد ابن ولید سِمتی در شام داشت و در مجالس گناه و عیش و نوش تبهکاران شام شرکت می‌کرد خلیفه وقت نامه‌ای برای خالد ابن ولید نوشت گفت «انی لاظنکم یا آل‌المغیرة ذرأ النار» یعنی من شما دودمان مغیره را این چنین می‌بینم که برای آتش خلق شده‌اید بعد از نزول این کریمه ﴿وَلَقَدْ ذَرَأْنَا﴾ اصحاب و مسلمانهای صدر اسلام وقتی می‌خواستند موعظه کنند یا دیگری را انذار کنند و از گناه بترسانند تعبیر به «ذرأ النار» می‌کردند یعنی «خلق النار» یعنی «خلقت للنار» نکات دیگری که در این آیه بوده است این است که در بحث دیروز اشاره شد به اینکه آن علمی فقه است که هراسی از آخرت را و عمل به آخرت را به همراه داشته باشد همان‌طوری که در نوبتهای دیگر اشاره شد حکمت و فقه اینها اصطلاحاتی است که بعدها رواج پیدا کرده وگرنه به اصطلاح قرآن کریم و سنت معصومین(علیهم السلام) هم فقه حکمت است و هم حکمت فقه یعنی آن علوم الهی که انسان را به آخرت نزدیک کند آن هم حکمت است هم فقه در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» بعد از اینکه بعضی از مسایل کلامی و فلسفی ذکر شد که توحید باشد و بعضی از مسایل اخلاقی و فقهی ذکر شد آن‌گاه به مجموعه اینها اشاره می‌کند فرمود ﴿ذلِکَ مِمَّا أَوْحَی إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الحِکْمَةِ﴾ که همه اینها حکمت است منتها بعضیها حکمت نظری بعضیها حکمت عملی چه اینکه این‌گونه از علومی که مربوط به توحید است نبوت است رسالت است آنها که باور نداشتند می‌گفتند اینها فقیه نیستند یعنی اینها این معارف دینی را درک نمی‌کنند بنابراین به اصطلاح قرآن کریم همچنین سنت معصومین(علیهم السلام) هم حکمت شامل فقه می‌شود هم فقه شامل حکمت این اصطلاح که علم حکمت و کلام چیزی است و علم فقه یک چیز است بعدها پیدا شد
مطلب دیگر آن است که نماز که ناهی از فحشا و منکر است روزه که «جُنَةٌ من النار» و سپری از آتش است و همچنین حج که لقاء الله است اینها اعمالشان انسان را به یاد خدا می‌اندازد نه احکامشان نه اینکه صرف بحث اینکه نماز واجب است احکامش چیست حضر و سفر فرق دارد مبطلات نماز چیست خلل نماز چیست قاعده لا تعاد را انسان بحث بکند این به آخرت منتهی می‌شود اگر به عمل رسید آن‌گاه می‌شود فقه و اگر به عمل نرسید صرف علم است
مطلب سوم آن است که در بیانات حضرت امیر(سلام الله علیه) و سایر ائمه است که جاهل را عالم بکن و با عالم هم مذاکره بکن یعنی در اینجا علم را در مقابل جهل قرار دادند یعنی آنهایی که نمی‌دانند آنها را عالم بکنید اولاً بعد عالم را عاقل بکنید ثانیاً این دوتا وظیفه است برای مسئولین تربیتی که اول آن‌که نمی‌داند او را دانا بکنند بعد وقتی که دانا کردند او را دارا بکنند این از آن لطائف مناجات خواجه عبدالله انصاری است خواجه عبدالله انصاری در آن مناجاتش می‌گوید خدایا آنها که دانا هستند کار را از پیش نمی‌برند آنها که دارا هستند کار را از پیش می‌برند آن‌که مطلب را می‌داند ممکن است عمل بکند ممکن است عمل نکند آن‌که داناست اما او که دارای علم است و علم در اختیار اوست دارای این ملکه است او حتماً موفق است آن مناجات لطیفش بین دارا و دانا فرق گذاشته‌اند چنین گفته‌اند که ممکن است بعضیها دانا باشند و به مقصد نرسند اما هر که دارای علم بود این حتماً عامل است به مقصد می‌رسد بنابراین وظیفه عالمان دین این است که جاهل را عالم بکنند اولاً عالم را عاقل بکنند ثانیاً
مطلب بعدی مربوط به بحثهای گذشته بود این است که بین آیه سورهٴ مبارکهٴ «هود» و آیه سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» ما چگونه جمع بکنیم در بحثهای گذشته اشاره شد که اگر کسی دنیا طلب کرد این‌چنین نیست که حتماً برسد به نحو ایجاب جزیی خدا وعده داد یعنی در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» به دنیا طلبها به نحو ایجاب جزئی وعده داد آیهٴ 18 سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» این بود که ﴿مَن کَانَ یُرِیدُ العَاجِلَةَ﴾ هر کس دنیا طلب بکند ﴿عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا مَا نَشَاءُ لِمَن نُّرِیدُ﴾ دوتا قید جزیی زد فرمود هر کس مرید دنیا باشد و دنیا بخواهد این‌چنین نیست که برابر اراده‌اش برسد بلکه هر اندازه که ما بخواهیم هر کس را که ما بخواهیم دوتا قید اضافه فرمود ﴿مَن کَانَ یُرِیدُ العَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا مَا نَشَاءُ﴾ که ما بخواهیم نه «ما یشاء» آن مقداری که او بخواهد در همین این دعاهای سحر ماه مبارک رمضان هست که «الحمد لله الذی یفعل ما یشاء و لا یفعل ما یشاء غیره» ﴿لِمَن نُّرِیدُ﴾ نه «لمن اراد» هر که را ما بخواهیم نه هر که خودش بخواهد اما درباره کسی که آخرت طلب می‌کند به عنوان موجبه کلی فرمود که هر که آخرت طلب می‌کند و سعی بکند به مقصد می‌رسد پس در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» آیهٴ 18 دوتا قید جزیی زد دوتا قید زد که قضیه جزئی شد لکن در سورهٴ مبارکهٴ «هود» آیهٴ 15 به نحو موجبه کلیه فرمود هر کس دنیا بخواهد می‌رسد ﴿مَن کَانَ یُرِیدُ الحَیَاةَ الدُّنْیَا وَزِینَتَهَا نُوَفِّ إِلَیْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِیهَا وَهُمْ فِیهَا لاَ یُبْخَسُونَ﴾ چگونه بین آیهٴ 15 سورهٴ «هود» و آیهٴ 18 سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» جمع می‌شود پاسخش این است که در همان سورهٴ مبارکهٴ «هود» آیهٴ 15 هم تقیید زده نفرمود هر که دنیا بخواهد به مقصد می‌رسد فرمود هر که دنیا بخواهد ما برابر اراده و مشیت او که به او چیز نمی‌دهیم ما برابر کار او به او چیز می‌دهیم خیلیها ممکن است دنیا طلب بکنند ولی در کار موفق نباشند ﴿مَن کَانَ یُرِیدُ الحَیَاةَ الدُّنْیَا وَزِینَتَهَا﴾ نفرمود «نوف الیهم اراداتهم و مشیاتهم» بنا بر اراده و مشیات آنها ما چیزی می‌دهیم بلکه فرمود ﴿نُوَفِّ إِلَیْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِیهَا﴾ هر اندازه که کار کردند نه به اندازه‌ای که خواستند گاهی می‌بینید دو نفرند در کنار هم مغازه باز می‌کنند مغازه یکی از این دو رواج دارد دیگری ندارد آنکه دلهای خریدارها را راهنمایی می‌کند مقلب القلوب است با اینکه دو نفر مثلاً در کنار هم باغ دارند یکیشان موفق است دیگری موفق نیست هر کسی به اندازه کارش موفق است اما زاید بر او چه؟ بنابراین آیهٴ 15سورهٴ مبارکهٴ‌ «هود» هم مطلق نیست که برابر اراده هر کسی در دنیا اراده کرد به مقصد برسد در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» هم فرمود به اراده نیست که هر کسی اراده کرد برابر اراده خود دریافت کند ﴿مَن کَانَ یُرِیدُ العَاجِلَةَ﴾ این چنین نیست که برابر اراده برسد در آیهٴ 15 سورهٴ «هود» هم همین‌طور است فرمود اگر کسی دنیا بخواهد این چنین نیست که برابر اراده و خواستش به مقصد برسد بلکه برابر کارش می‌رسد خب خیلی از کارهاست که انسان انجام می‌دهد به اندازه کار بهره می‌برد ولی زاید بر آن کار بهره نمی‌برد خب
مطلب دیگر که باز مربوط به بحث کنونی ماست این است که در آیه محل بحث این قید آمده که ﴿وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الجِنِّ وَالإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَیَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَیُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَیَسْمَعُونَ بِهَا﴾ تقریباً اینها که موجبه معدوله است نه به صورت سالبه محصله نفرمود که اینها قلب ندارند نفرمود اینها چشم و گوش ندارند نفرمود «لیس لهم قلوبٌ یفقهون بها» خیلی فرق است بین اینکه بفرماید نفرمود «لیس لهم قلوبٌ یفقهون بها» دل ندارند تا با آن دل بفهمند یا نه دل دارم ولی با او نمی‌فهمند ﴿لَهُمْ قُلُوبٌ﴾ که این قلوب می‌تواند مجرای درک باشد و آنها می‌توانند با این دل بفهمند ولی نمی‌فهمند این کمال حجت بالغه حق را نشان می‌دهد اگر بفرماید «لیس لهم قلوب یفقهون بها» خب سرمایه ندارند دیگر سرمایه که ندارند کالانعام‌اند نه بل هم اضل خب انعام این‌طورند دیگر «لیس لها قلوب» که «یفقهون بها» یا «تفقهون بها» «لیس لهم اعین تبصرون بها لیس لهم آذانٌ یسمعون بها» این‌طور هستند اگر این چنین بود اینها در حد انعام بودند نه اضل اما نفرمود به اینکه اینها قلب ندارند فرمود قلوب دارند اما کار انجام نمی‌دهند آن‌گاه روشن می‌شود چرا «بل هم اضل»‌اند یکی سرمایه ندارد مثل انعام یکی سرمایه دارد و کار نمی‌برد خب قهراً می‌شود اضل از آن کسی که سرمایه را از دست داده است بگوییم سرمایه است بنابراین اگر می‌فرمود «لیس لهم قلوب یفقهون بها» می‌شد مثل انعام دیگر اضل نمی‌شد ولی به صورت موجبه معدوله فرمود یعنی اینها قلب دارند که غیر فقیه است عین دارند که غیر بصیر است سمع دارند که غیر سمیع است با اینکه می‌تواند داشته باشد پس می‌شود عدم ملکه
پرسش ...
پاسخ: بله حالا مسئله ضلالت می‌آید اینجا ضلالت به معنی عصیان نیست یعنی فقدان کمال است الآن به خواست خدا یکی از مطالبی است که مربوط به ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ است که ان‌شاء الله خواهد آمد که معنای اسناد ضلالت به حیوان یعنی معصیت یا راه کمال گم کردن حالا آن خواهد آمد عمده آن است که بین این دو تعبیر خیلی فرق است پس اینها قلب دارند و درک نمی‌کنند چه اینکه در قیامت اینها نمی‌گویند که ‌ای کاش ما قلب می‌داشتیم می‌گویند‌ ای کاش ما تعقل می‌کردیم ﴿لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ﴾ اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «ملک» به این صورت آمده است که سورهٴ «ملک» ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحَابِ السَّعِیرِ﴾ در سورهٴ «ملک» آیهٴ10و 11 این است ﴿وَقَالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ﴾ ما ابزار سمع داشتیم ولی از آن ابزار استفاده نکردیم یک عده هستند که عرض می‌کنند ﴿رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیاً یُنَادِی لِلْإِیمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا﴾ خدایا ما شنیدیم منادیان تو‌اند فرشتگان، انبیا اولیا، ائمه(علیهم السلام) ندای تو را به ما رساندند ما هم گوش دادیم ﴿رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیاً یُنَادِی لِلْإِیمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا﴾ یک عده‌ای این حرف را گوش نمی‌دهند این ندا را گوش نمی‌دهند با اینکه این ندا به گوش همه می‌رسد اینها در قیامت نمی‌گویند ما قلب نداشتیم ‌می‌گویند ای کاش با این قلب تعقل می‌کردیم اینها نمی‌گویند ما گوش نداشتیم می‌گویند ای کاش ما از این گوش بهره می‌بردیم ﴿لَوْ کُنّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ﴾ چون قبلاً هم اشاره شده است سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» و مانند آن است که اینها ﴿أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاّ کَاْلأَنْعامِ﴾ یا در سورهٴ مبارکهٴ «حج» دارد که ﴿لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا﴾ که آنجا به جای یسمعون عقل و یعقلون را به کار رفت اینها هم می‌گویند که ﴿لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ ٭ فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحَابِ السَّعِیرِ﴾ در بحثهای قبل اشاره شده بود به اینکه انسان بالأخره یا مثل چشمه باید از درون خود آب بجوشد یا نه اگر مثل چشمه نیست لااقل نظیر استخر یا حوض یک راهی یک جدولی به نهر و بحر داشته باشد که از بیرون آب بیاید بالأخره انسان یا از عاقلانه از درون او یک سلسله معارف می‌جوشد یا اگر آن توفیق نصیب او نشد نظیر اویس قرن که بدون اینکه پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را ببیند ایمان می‌آورد اگر آن نشد لااقل گوش بدهد ببیند انبیا چه می‌گویند اگر مثل اویس شد چشمه‌ای است که از درون می‌جوشد اگر نشد مثل دیگران شدند اینها نظیر استخری‌اند که از بیرون آب می‌گیرند حالا اگر یک چیزی نه از درون آن آب جوشید نه راهی داشت به نهر و بحر خب خشک است دیگر بالأخره انسان یا باید عاقل باشد یا سمیع و جمع را شاید اگر چنانچه عاقل و سمیع بود که طُوبی لَهُ و حُسْنُ مَآبٍ اگر نبود لااقل احد الامرین را به صورت مانعة الخلو باید داشته باشد ﴿لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ﴾ خب پس در قرآن کریم نفرمود اینها قلب ندارند این نشانه آن است که فطرت تغییر پذیر نیست﴿لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾ انسان هر اندازه هم گناه بکند آن فطرت آن عقل فطری آن قلب فطری در نهان هست منتها مستور است ضعیف است مدسوس است مدفون است که ﴿وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾ این‌چنین نیست که انسان هر گناهی هم انجام بدهد بتواند آن فطرت را نابود کند و محو کند اگر واقعاً فطرت را نابود کرد محو کرد دیگر این حیوان است دیگر اضل از حیوان نیست خب و مشکل خلود و عذابهای بعدی هم در پیش هست یعنی اگر انسان واقعاً حیوان بشود همان بیانی که حضرت امیر دارد که «فالصورة صورة انسان والقلب قلب حیوان» یا ﴿وَفُتِحَتِ السَّماءُ فَکَانَتْ أَبْوَاباً﴾ که فریقین نقل کردند پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود عده‌ای در قیامت به صورت حیوان محشور می‌شوند اگر واقعاً حیوان باشد خب آنچه را که از او برمی‌خیزد مناسب با خود اوست دیگر رنج و عذابی نیست حالا اگر کسی در قیامت به صورت مورچه درآمد یا به صورت بوزینه درآمد مگر بوزینه رنج می‌برد این همه بازیهایی که بوزینه‌ها در می‌آورند مثل همان بازیهایی که طاووس و حیوانات دیگر درمی‌آورد این‌طور نیست که حالا طاووس لذت بهتری ببرد و بوزینه لذت کمتری ببرد که او هم در نکاح در توالد در تناسل در تغذیه همان لذت را می‌برد که طاووس می‌برد اگر کسی حیوان شد خب حالا حیوان شد که عذاب نمی‌بیند که ولی اگر کسی حیوان شد «انسانٌ حیوانٌ» این انسان برای او جنس سافل است و آن حیوانیت فصل اخیر اوست و انسان گرچه بر حسب ظاهر پیش دیگران نوع الانواع است و نوع اخیر است ولی روی اصطلاحاتی که انسان از قرآن استفاده می‌کند و حکمت متعالیه اقتدار اوست این جنس متوسط است این نوع متوسط است جنس سافل است نه نوع سافل تحت انسان انواع فراوانی است خب همان‌طوری که آن نوع عادی نه و متوسط در نوع سافل است اگر سؤال کردند «الانسان ما هو» می‌گویند جسم نامٍ کذا و کذا و ناطقٌ اگر این کسی که ﴿کُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِینَ﴾ درآمد سؤال کردند که «ما هذه القرده» می‌گویند «‌جوهرٌ حساسٌ حیوانٌ انسانٌ قردٌ» یعنی انسانی است که قرد شد همه عقل و هوشش را در این راه به کار برد الآن هم آن فطرت محفوظ است لذا می‌فهمد انسانی است که بوزینه شد عذاب از این وقت شروع می‌شود مثل همان آن ﴿الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبَا لاَ یَقُومُونَ إِلاَّ کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ المَسِّ﴾ آن هم همین‌طور است این‌طور نیست که حالا اگر کسی ربا خورد و رباخوار بود این دیوانه بشود خب دیوانه که عذابی ندارد آن بستگان مجنون‌اند که رنج می‌برند از اعمال جنون آمیز این دیوانه ولی آن‌که قرآن می‌گوید این است که این «عاقلٌ مجنونٌ» می‌فهمد دیوانه است آن وقت عذاب هم از این به بعد شروع می‌شود هیچ چیزی از انسانیت در عالم عذاب کم نمی‌شود همین انسانیت است که در راه باطل صرف شد حالا که انسانیت در راه باطل صرف شد عقل و شهود و ادراک هست آن‌گاه آن اوصاف بعدی که ملکه شد ظهور می‌کند این شخص انسان است که به صورت بوزینه درآمده و می‌فهمد انسان است که بوزینه شده عذاب شروع می‌شود یا انسان است که دیوانه شده و عذاب از آن به بعد شروع می‌شود وگرنه یک کسی که مجنون باشد این حرکاتی که دارد که از او شرمنده نمی‌شود تا جنون داشته باشد خب
پرسش ...
پاسخ: خب آنها هم انسانٌ حیوانٌ بودند دیگر چون همه تعذیب است و اگر چنانچه واقعاً به صورت یک بوزینه درمی‌آیند لذا ممسوخ با حیوانات دیگر می‌گویند فرق دارند بیش از سه روز هم نمی‌مانند حالا اینها این‌چنین نیست که آنها می‌فهمند عذاب هم از آنجا شروع می‌شود اگر واقعاً به صورت حیوان در بیایند دیگر عذابی بر آنها نیست این همه حیوانات‌اند که دارند لذت می‌برند با تناکحشان، با تغذیه‌شان، با توالدشان چه رنجی برای این حیوانات است شما باغ وحش که سری می‌زنید می‌بینید همه اینها مشغول بازی‌اند و خنده لذت برای همه حیوانات هست این‌چنین نیست که حالا این وقتی حیوان شد رنج می‌برد که حالا بر فرض یک کسی به صورت مار و عقرب درآمد خب همان لذتی که این طوطی و طاووس دارند همان لذت را مار و عقرب دارند در تناکحشان، در تناسلشان، تغذیه‌شان، مسکن گیریشان این‌طور است ولی اگر کسی خدای ناکرده به این صورت درآمد «انسانٌ حیةٌ» آن وقت عذاب از آن به بعد شروع می‌شود لذا قرآن کریم فطرت را تا آخرین لحظه برای ابد هم حفظ می‌کند و می‌داند آن درون هست هر چه که بر این انسان وارد می‌شود با او ناسازگار است عذاب از آن به بعد شروع می‌شود و خلود را با این راه می‌شود تأمین کرد وگرنه اگر کسی واقعاً مبدل شد به آتش خب اگر آتش شد یک موجود ناری شد این در ابد تا ابد هم در آتش باشد که اگر عذب نباشد و شیرین برای آنها باشد لااقل عذاب نیست برای اینکه عوارض ذاتی اوست مسانخ با اوست سنخش سنخ آتش شد حشر با حیوانات هم برای او لذت آور است چون خودش از آن قبیل است ولی مشکل قیامت این است که این شخص فطرت را از دست نمی‌دهد آن انسانیتش در درون هست منتها مدفون است ﴿وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾ نه «قد خاب من اعدمها» این چنین نیست
پرسش ...
پاسخ: این هم یک نحو تعذیب است دیگر یک نحو تعذیب این است چون ذات اقدس الهی هم عذاب جسمی دارد که اینها را می‌سوزاند و هم عذاب روحی دارد به عنوان «خزی» در همین آیات بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در نماز شب این بخش را هم می‌خواندند بعد شروع می‌کردند به نماز شب ﴿رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هذَا بَاطِلاً﴾ اول این را نگاه می‌کردند نگاه به آسمان می‌کردند این آیه را می‌خواندند بعد شروع می‌کردند به نماز خب در آنجا دارد که ﴿رَبَّنَا إِنَّکَ مَن تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ﴾ خدایا تو کسی را که به آتش می‌بری آبروی او را بردی نباید خب این شرط و جزا صدر و ذیل با هم تناسب ندارد که خب «ربنا انک من تدخل النار فقد عذبته» این این است سوزاندی دردش آوردی این درست است اما می‌فرماید نه قبلاً آبرویش را ریختی این آبرویش را ریختی کاری با عذاب ندارد آن عذاب عذاب جسمانی است خب بالأخره آن را در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» مشخص کرده ﴿کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَیْرَهَا لِیَذُوقُوا العَذَابَ﴾ اما این آبروریزی چیز دیگر است این برای عذاب روحی است ﴿رَبَّنَا إِنَّکَ مَن تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ وَمَا لِلْظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصَارٍ﴾ این چیز دیگر است خب به هر تقدیر ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحَابِ السَّعِیرِ﴾ بالأخره انسان یا باید آن را داشته باشد یعنی از درون بجوشد یا بالأخره حرف انبیا را گوش بدهد اگر حرف انبیا را گوش داد می‌فهمد که خیلی از چیزهایی را که نمی‌فهمید باید از این راه بفهمد
مطلب دیگر آن است که در همین آیه محل بحث که به صورت موجبه معدوله فرمود نه به صورت سالبه پشت سر هم هر سه مسئله را بازگو کرد هر سه رکن را فرمود اینها آن چشم ملکوتی را ما به اینها دادیم الآن هم دارند ولی نگاه نمی‌کنند آن سامعه ملکوتی را ما به آنها دادیم الآن هم دارند ولی استفاده نمی‌کنند ﴿لَهُمْ قُلُوبٌ﴾ اما ﴿لاَیَفْقَهُونَ بِهَا﴾ بر حسب ظاهر با اینکه فصاحت و بلاغت و ایجاز اقتضا می‌کرد که مثلاً بفرماید که «لهم قلوب لا یفقهون بها و اعین لا یبصرون بها و آذان لا یسموع بها» این دیگر لهم دوم و سوم تکرارش لازم نبود اگر می‌فرمود «لهم قلوب لا یفقهون بها و اعین لا یبصرون بها و آذان لا یسمعون» بها خب کاملاً فهمیده می‌شد و «حذف ما یُعلم منه جائز» اختصار هم که با فصاحت سازگارتر است ولی برای اهمیت مسئله هر سه را جداگانه ذکر کرد تا روشن بشود همه اینها به نحو موجبه معدوله است این‌طور نیست که حالا اگر کسی کافر شد آن چشم ملکوتی را از دست بدهد نه الآن هم می‌تواند ﴿أَوَ لَمْ یَنظُرُوا فِی مَلَکُوتِ السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ﴾ بشود الآن هم می‌تواند با توبه برگردد و گوش ملکوتی‌اش را داشته باشد نه اینکه این سرمایه‌ها را از دست بدهد بهره برداری از این سرمایه را از دست می‌دهد پس فطرت و مجاری فطرت تا ابد محفوظ است و این شخص است که از او بهره نمی‌برد خب خیلی فرق است ملاحظه می‌فرمایید این حرف را بزرگان گفتند خیلی قبل از المنار بعد در المنار آمده حرف برای او نیست ﴿لَهُمْ قُلُوبٌ لاَیَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَیُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَیَسْمَعُونَ بِهَا﴾ خب مطلب مهم‌تر از همه آن است که بعضی گفتند این «من عرف نفسه» تعلیق بر محال است که واقعاً معرفت نفس محال است اما اگر محال نباشد خیلی سخت نیست برای اینکه تا آنجا که می‌فهمیم این است که منظور از قلب همان لطیفه الهی است همان چیزی است که با آن ما درک می‌کنیم چشم و گوش ما غیر از ما هستند تا حدودی برای ما روشن است اما قلب ما غیر از ماست این یک مقدار درکش آسان نیست برای اینکه قلب به اصطلاح قرآن و سنت معصومین(علیهم السلام) همان لطیفه الهی است که درک می‌کند و اینکه می‌فرماید ﴿فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ﴾ که در بحث دیروز اشاره شد یعنی همان آن روح اینها مریض است وگرنه یک کسی که منافق است ممکن است همه متخصصین قلب با نوار قلب و آزمایشهای قلب بگویند قلب او سالم است اما قرآن فرمود که ﴿فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ﴾ یا حالا تمام متخصصین قلب می‌گویند که این آقا این جوان قلبش سالم است ولی اگر کسی خدای ناکرده با نگاه نامحرم طمع بکند قرآن می‌فرماید که ﴿فَیَطْمَعَ الَّذی فی قَلْبِهِ مَرَضٌ﴾ او که نتواند خود را در برابر نامحرم حفظ کند قلب او مریض است خب این مرض معلوم است که مرض قلب مصطلح که نیست گاهی می‌فرماید به اینکه ﴿وَ مَنْ یَکْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ﴾ اگر کسی در محکمه عدل از اظهار شهادت و ادای شهادت در محکمه عدل عمداً، عالماً، عامداً خودداری کند قلبش گناه کرده است ﴿وَمَن یَکْتُمْهَا﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» ﴿فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ﴾ خب قلب معصیت کرد این عضو که معصیت نمی‌کند که روی این شواهد قلب همان لطیفه الهی است همان جان انسان است اما آیا انسان غیر از این اعضا و جوارح ظاهری یک و غیر از آن قلبی که لطیفه الهی است و ادراک به عهده اوست دو شی دیگری هم هست از قرآن برمی‌آید بله شی دیگری هم هست یکی از آن آیاتی که از آن برمی‌آید که انسان یک چیز دیگری است همان‌طوری که چشم ابزار اوست و گوش ابزار اوست قلب هم ابزار اوست با آن مجرای ادراک و منبع ادراک باید بفهمد آن کیست آن کیست که این قلب را هم باید به کار بگیرد آن دل دل مهم است اینکه گاهی می‌بینید انسان هر چه می‌خواهد خودش را کنترل کند در اندرون من خسته دل ندانم که کیست آن دل دل یک چیز دیگر است آن به کجا وصل است آن را خدا می‌داند این است که بعضی از بزرگان اهل معرفت گفتند این تعجیز است «من عرف نفسه فقد عرفه ربه» یعنی همان‌طور که شناخت خودت محال است شناخت خدا هم محال است در دل دل آدم یک غوغایی است آن مسئول است سیدنا الاستاد وقتی به این بخش سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» می‌رسیدند این را هم می‌فرمودند به اینکه درکش آسان نیست مثلاً ملاحظه بفرمایید آیه 36 سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» آن آیه این است که ﴿وَلاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ﴾ چیزی را که نمی‌دانید پیروی نکن ﴿لاَ تَقْف﴾ یعنی «لا تتبع» قفی یقفو یعنی تبع، یتبع، «لا تَتْبَعْ» لا تتبع چیزی را که علم نداری در گفتار رفتار، نوشتار بالأخره عالمانه حرکت کن چرا؟ برای اینکه ﴿إِنَّ السَّمْعَ وَالبَصَرَ والفُؤادَ کُلُّ أُوْلئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً﴾ این یعنی چه یعنی در قیامت که محکمه سؤال است این سؤال هم مستحضرید که زیر سؤال بردن یعنی بازجویی کردن یعنی توبیخ کردن مثل ایست بازرسی سؤال استفهامی که برای خدا نیست که خدا سؤال بکند که شما این کار را کردید یا نکردی او به ﴿بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ﴾ است ﴿فَلَنَقُصَّنَّ عَلَیْهِمْ بِعِلْمٍ وَمَا کُنَّا غَائِبِینَ﴾ خب اینکه سؤال می‌کنند یعنی زیر سؤال می‌برند اینکه بگوییم فلان کس را زیر سؤال برد یعنی اعتراض کرد چرا این کار را کردی فرمود ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ﴾ اینها را بازداشت کنید اینها زیر سوال‌اند در آنجا که اینها زیر سؤال‌اند شخص را می‌نشانند بعد سمع و بصر و فؤاد را هم علی حده نشانش می‌دهند سائل مأموران الهی‌اند یک مسئول این شخص است دو مسئول امر این سه تا هستند ﴿إِنَّ السَّمْعَ وَالبَصَرَ والفُؤادَ کُلُّ أُوْلئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً﴾ یعنی «کل واحدٍ منهم یکون مسئولاً عنه» ما در فارسی این کلمه از را روی مخاطب می‌آوریم می‌گوییم از آقا بپرس ولی در عربی این کلمه روی آن مطلب می‌آید نه روی شخص می‌گویند ﴿وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ﴾ ، ﴿یَسْألونَکَ عَنِ الأَهِلَّةِ﴾ ، ﴿یَسْأَلُونَکَ عَنِ المَحِیض﴾ ، یسئلونک عن کذا و کذا یک سائل است و یک مسئول و یک مسئول عنه آن مطلب کلمه از رویش درمی‌آید نه روی شخص خب پس در قیامت مأموران الیهی سائل‌اند یک، مکلف مسئول است دو، مسئول عنه که از مکلف حال آنها را می‌پرسد سمع است و بصر است و فؤاد ﴿إِنَّ السَّمْعَ وَالبَصَرَ والفُؤادَ کُلُّ أُوْلئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً﴾ یعنی کل واحد مسئول عنه‌اند مأمور الهی سائل است و این مکلف مسئول خب از این مکلف سؤال می‌کنند که سمع را چکار کردی او باید جواب بدهد، بصر را چکار کردی او باید جواب بدهد، فؤاد را چکار کردی باید جواب بدهد آیا ما غیر از فؤاد یک حقیقت دیگری داریم بنام دل دل که این دل به دست او است یا نه از قرآن بر می‌آید بله برای اینکه در همان آیه سوره اسرا و همین آیات محل بحث دارد که اینها قلبشان را درست به کار نبردند ﴿لَهُمْ قُلُوبٌ﴾ نفرمود «لهم قلوبٌ لا تفقهون» اینها دلی دارند که نفهمند فرمود ﴿لَهُمْ قُلُوبٌ لاَیَفْقَهُونَ بِهَا﴾ اگر می‌فرماید «لهم قلوبٌ لا تفقه» خب استنباط آن دل دل مشکل است اما می‌فرماید ﴿لَهُمْ قُلُوبٌ﴾ ﴿لاَیَفْقَهُونَ﴾ به آن قلوب معلوم می‌شود فقیه کس دیگر است و دل ابزار فقاهت است یک دل دلی، یک نهان نهانی هست این است که ذات اقدس الهی می‌فرماید که این گنهکاران فقط به فکر خودشان‌اند این یک، بعد می‌فرماید این گنهکاران خودشان را فراموش کردند این دو، خب چطور در سورهٴ «نساء» فرمود به اینکه ﴿أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللّهِ غَیْرَ الحَقِّ ظَنَّ الجَاهِلِیَّةِ﴾ در زمان جبهه و جنگ و اینها که بود در مدینه فرمود اینها فقط به فکر خودشان‌اند ﴿أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللّهِ غَیْرَ الحَقِّ ظَنَّ الجَاهِلِیَّةِ﴾ بعد در سورهٴ «حشر» درباره همین کفار می‌فرماید به اینکه ﴿وَلاَ تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾ خدا اینها را انساء کرده اینها یاد خودشان نیستند که اینها خودشان را فراموش کردند پس معلوم می‌شود ما یک خود خود داریم که حفظ او و یاد او خیلی سخت است یک خود متعارف داریم این خود متعارف فرمود به اینکه این گنهکاران این کفار فقط به فکر خودشان هستند بعد فرمود این کفار خودشان را فراموش کردند اگر کسی سری به آن دل دل بزند آن‌گاه می‌تواند آن خطر را احساس کند که بعضیها گفتند که اصلاً دو رکعت نماز با حضور قلب محال است برای اینکه ما بارها تجربه کردیم ادعای استحاله کردند ولی خب این مقدار حالا اگر کسی نتواند ادعای استحاله بکند از حال دیگران بی‌خبر باشد از حالا خودمان باخبریم لا اقل که چرا نمی‌توانیم کنترل بکنیم این همه انسان تلاش و کوشش می‌کند که بالأخره دو رکعت نماز با حضور قلب بخواند می‌بیند نمی‌شود دست او نیست همه این مجاری ادارک را دیگری دارد کنترل می‌کند رهبری می‌کند آن دیگری کیست.
«والحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 37:36

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی