- 704
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 175 تا 178 سوره اعراف بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 175 تا 178 سوره اعراف بخش دوم"
علما وارثان انبیا(ع) هستند
عالم و غیر عالم در منزلت یکسان نیستند میتوان استظهار کرد که عالم و غیر عالم در گناه هم یکسان نیستند
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الغَاوِینَ ٭ وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الکَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ذلِکَ مَثَلُ القَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا فَاقْصُصِ القَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ ٭ سَاءَ مَثَلاً القَوْمُ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَأَنْفُسَهُمْ کَانُوا یَظْلِمُونَ ٭ مَن یَهْدِ اللّهُ فَهُوَ المُهْتَدِی وَمَن یُضْلِلْ فَأُولئِکَ هُمُ الخَاسِرُون﴾
اگر گفته شد علما وارثان انبیا(علیهم السلام)اند و اگر گفته شد که عالم و غیر عالم یکسان نیستند گذشته از اینکه کرامت علما را مشخص میکند خطر این گروه را هم گوشزد میکند اگر علم مایه کرامت است گاهی هم ممکن است زمینه خطر هم باشد در کریمه ﴿هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ﴾ همانطوری که میتوان برداشت کرد که عالم و غیر عالم در منزلت یکسان نیستند میتوان استظهار کرد که عالم و غیر عالم در گناه هم یکسان نیستند یعنی اگر عالم گناه کرد مثل غیر عالم نیست تنها معنای آیه این نیست که غیر عالم به منزله عالم در کرامت نیستند ﴿هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ﴾ یعنی اینها در کرامت و درجه یکسان نیستند درباره گناه و خطر هم اینچنین است یعنی مسئولیت عالم بیشتر است مسئولیت غیر عالم کمتر خطر عالم بیشتر است خطر غیر عالم کمتر گناه عالم بیشتر است اگر گناه بکند ضررش بیشتر است گناه غیر عالم اگر گناه بکند ضررش کمتر یعنی لا یستوی العالم و غیر عالم در بعد اثبات لایستوی العالم و غیر عالم در بعد نفی خب اگر عالمان دین وارثان انبیایاند چون انبیا(علیهم السلام) مقبول جامعه هستند اگر خدای ناکرده بلغزند کار آنها صبغه دینی دارد عده زیادی را گمراه میکند لذا انبیا هرگز نمیلغزند ائمه(علیهم السلام) هرگز نمیلغزند و به فرض محال اگر پیغمبری ـ معاذالله ـ بلغزد و آلوده بشود همانطوری که در سورهٴ مبارکهٴ «حاقه» ذات اقدس الهی پیغمبر اسلام را تهدید کرد شامل تمام انبیا هم خواهد بود ﴿وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الأَقَاوِیلِ ٭ لأَخَذْنَا مِنْهُ بِالیَمِینِ ٭ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الوَتِینَ ٭ فَمَا مِنکُم مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِین﴾ قبلاً هم گذشت به اینکه این تهدید فقط برای انبیاست درباره غیر انبیا ملحدین متنبیها هیچ کدام اینطور تهدید نیامده خیلیها هستند که ادعای ربوبیت میکنند خدا به آنها مهلت میدهد یا به مرگ طبیعی میمیرند یا بالأخره یک عذابی هم در آخر عمر دارند کیفرشان در قیامت است خیلیها هم هستند که ادعای نبوت میکنند متنبیاند اینها یا به طور عادی میمیرند و عذابشان در قیامت است یا یک عذاب مختصری هم در دنیا گرفتار میشوند اما اگر کسی پیغمبر بود واقعاً و محال است پیغمبر گناه بکند با حسن اختیار خود البته ولی به فرض محال اگر کسی دارای سِمت نبوت بود و گناه کرد دیگر خدا به او مهلت نخواهد داد برای اینکه حرف او مقبول مردم است پس بین نبی اگر معصیت بکند ـ معاذالله ـ با بین متنبی که دائماً در عصیان عظیم است خیلی فرق است این همه متنبیها را خدا به آنها مهلت داد چون حرفها آنها را کسی گوش نمیداد بر فرض هم گوش میدادند میدانستند آنها علی ضلالتاند ولی اگر کسی که معجزه آورده و پیغمبر شده و در دلهای مردم اثر گذاشت اگر خدای ناکرده در چنین فضایی آلوده بشود دیگر خدا هرگز به او مهلت نخواهد داد و این هم با حرف ﴿لَوْ﴾ که در اینگونه از موارد مفید امتناع است ذکر شده است که ﴿وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الأَقَاوِیلِ﴾ اگر ـ معاذالله ـ چون آنها گفتند پیغمبر اینها را خودش گفته دارد به خدا نسبت میدهد ـ معاذالله ـ فرمود اگر اینها تقول باشد ما هرگز به او مهلت نخواهیم داد خب عالمان دین که وارثان انبیایاند هر کس علمش بیشتر باشد مقبولیتش در جامعه بیشتر باشد اگر خدای ناکرده بلغزد ذات اقدس الهی او را به اشد وجه میگیرد یک وقت است که کسی عالم نیست ی اگر عالم باشد حرفش سکه قبولی ندارد یا اگر مقبول است مقبولیت عامه ندارد در همان روستا یا شهر مقبول است این اگر بلغزد خدای سبحان او را به همان اندازه کیفر میدهد ولی اگر کسی مقبولیت پیدا کرد خدای ناکرده بلغزد دیگر به هیچ وجه خدا مهلت نمیدهد برای اینکه لغزش او باعث آسیب دینی مردم است همان باعث شد که ذات اقدس الهی درباره بلعم باعور این طور به شدت او را تنبیه بکند شما میبینید از اول قصه مطلبی را فرمود پایان همان را تکرار کرد در وسط یک مطلبی را فرمود باز در ذیل همان را تکرار کرد اول فرمود ﴿وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی﴾ آخر فرمود ﴿فَاقْصُصِ القَصَصَ﴾ اول فرمود این را بر مردم تلاوت بکن بعد فرمود این قصه را برای مردم بخوان چون خیلی امر مهم است چون جامعه به همان علمایشان نگاه میکند وگرنه جامعه که انبیا را ندیدند کتب آسمانی را ندیدند از کتب آسمانی خبری ندارند مردم دینشان را از علما میگیرند اگر خدای ناکرده عالمان دین بلغزند مشکل دینی پیدا میشود فرمود ﴿وَاتْلُ عَلَیْهِمْ﴾ این یک ﴿فَاقْصُصِ القَصَصَ﴾ دو آن «نبأ» هم مفرد است این «قصص» هم مفرد است «قِصص» که نیست «قَصص» است این مصدر است و مفرد و البته گاهی خب ممکن است از مصدر استفاده و استظهار جمع بشود ولی به هر تقدیر «قصص» است مثل ﴿نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ القَصَصِ﴾ نه «احسن القِصص» که این میشود مفعول مطلق نوعی «نحن نقص علیک قصصاً فهو احسن قصص» که قصه حضرت یوسف احسن القِصص نیست تمام قصههای قرآن احسن القَصص است یعنی به بهترین وجه ذات اقدس الهی قصه گفتهاند اینجا فرمود ﴿أَحْسَنَ القَصَصِ﴾ یعنی این داستان را باز برای مردم بگو خب نه فریب هر کسی را بخورند نه فریب بدهند نه عالمان دین کسی را فریب بدهند نه افراد جامعه فریب کسی را بخورند این دو فایده هست هم عالمان دین بفهمند که اگر فریب بدهند گرفتار خطر بلعم میشوند و هم جامعه بفهمند اگر فریب بخورند گرفتار همان ضلالت بنیاسرائیل خواهند شد در «قَصص» دو بار جریان «مثل» ذکر شد فرمود به اینکه ﴿فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الکَلْبِ﴾ بعد فرمود ﴿ذلِکَ مَثَلُ القَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا﴾ بعد فرمود ﴿سَاءَ مَثَلاً القَوْمُ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا﴾ خب از آنجا که فرمود ﴿ذلِکَ مَثَلُ القَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا﴾ یعنی این یک اصلی است کلی اختصاصی به جریان بلعم ندارد بعد هم در آیه بعد فرمود ﴿سَاءَ مَثَلاً القَوْمُ الَّذِینَ﴾ این اهمیتی است که برای مطلب قائل شده است و اگر وجود مبارک ابی جعفر امام باقر(سلام الله علیه) فرمود این قصه اصلش در بلعم است ولی درباره هر عالم متمردی جاری است ریشه قرآنی دارد برای اینکه فرمود اولاً این قصه واقع شده است یک ثانیاً این «قضیةٌ فی واقعةٍ» نیست که مخصوص یک شخص باشد و اگر دیگری چنین گناهی را مرتکب شد خدا از او بگذرد اینطور نیست این اصل کلی است ﴿ذلِکَ مَثَلُ القَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا﴾ لذا اگر وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) فرمود اصلش درباره بلعم است ولی درباره هر عالم بدعاقبتی جاری است این ریشه قرآنی دارد یعنی میشود این را از آن استفاده کرد و آن چند جریانی هم که درباره برخی از مردم منافق صدر اسلام تطبیق شده است که بعضیها شعر توحیدی داشتند که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود «آمن شعره و کَفَر قلبه» همه اینها را که در بحثهای روائی دیگران نقل کردند سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) نقل کرد همانطوری که ایشان فرمودند یعنی سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) این از باب جری و تطبیق است وگرنه این سورهٴ «اعراف» در مکه نازل شده است و آن قصهها در مدینه پدید آمد اینکه نمیتواند شأن نزول آیات مکی باشد که پس اینکه وجود مبارک امام باقر فرمود اصلش درباره بلعم است و تطبیق شده بر عالمان دیگر از ظاهر قرآن هم میشود استفاده کرد و اینکه درباره چند نفر از منافقین و بدعاقبتهای مدینه همین آیه تطبیق شد این از باب جری و تطبیق است نه از باب تفسیر مفهومی خب
مطلب دیگر آن است که ذات اقدس الهی این را به کلب هم جریان سورهٴ مبارکهٴ «جمعه» درباره همین بنیاسرائیل است که ﴿مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ... کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفارًا﴾ هم در جریان کلب داستان این اسرائیلی مطرح است که ﴿فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ﴾ هر دو از همین جریاناند اینکه فرمود ﴿وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ﴾ ذات اقدس الهی فرمود ما نعمت به او دادیم ولی ما نگرفتیم ما این جامه را از بر او به در نیاوردیم او خودش این لباس را کَند ما این لباس علم را و لباس آیات را بر پیکر او پوشاندیم این لباس در نیامد ما درنیاوردیم او خودش از این لباس درآمد برخی از مفسرین آنطوری که قرطبی در جامعاش نقل کرد گفتند این مقلوب است یعنی ﴿فَانْسَلَخَ مِنْهَا﴾ این مقلوب است اصلش این است که «فانسلخت منه» این لباس از او درآمده است او عاری شده و برهنه شده چون لباس را بیرون میآورند نه لابس را از لباس بیرون بیاورند این بزرگوار خیال کرد به اینکه قرآن به زبان همین مردم حرف میزند دیگر نمیداند قرآن یک رهآوردی دارد که مردم را زبان میدهد که شما چه طور حرف بزنید اینکه جامع قرطبی در جامع نقل کرده است بعضی از اهل تفسیر گفتند این مغلوب است یعنی اصل این بود «فانسلخت منه» بعد قلب شده به این صورت درآمده ﴿فَانْسَلَخَ مِنْهَا﴾ او خیال کرده آن جامه کرامت هم نظیر همان عبا و قبا و رداست که لباس را از تن میکَنند نه تن را از لباس، خب آنکه قرآن را با لغت و عرف معنا میکند همین است دیگر قرآن یک فرهنگ دیگری آورده یک زبان دیگری آورده شما ببینید عرب تمام این کلماتی را که مربوط به حرکت و قیام و قعود و خوابیدن و خوردن شتر است لغت دارند برای برگهای درخت لغت دارد برای برگهای گیاهان لغت دارد حالات گوناگون شیر دوشیدن و اینها را لغت دارد اما در معارف اسلامی بسیار ضعیف است و قرآن آمده به اینها زبان یاد داده که چطور حرف بزنید با چه چیز حرف بزنید لغت عرب زیاد است اما درباره شتر و در و کوه و صحراست نه درباره ماورای طبیعت اینها یک چیزهایی فهمیدند که ناچار شدند آن سبعه معلقه را از دیوار کعبه پائین بیاورند اصلاً یک حرف دیگر آورده قرآن اینها خیال میکنند به اینکه همانطوری که جامه از انسان کنده میشود این آیات هم از این شخص کنده شده «فانسلخت منه» برای اینکه آدم بدن را که از لباس بیرون نمیآورد که لباس را از بدن بیرون میآورد خب درحالی که آن لباس اصل است و انسان در آن زیر پوشش آن لباس است او حافظ است او به منزله خیمه است او نگهبان انسان است و این لباس را ذات اقدس الهی به عنوان نعمت ابتدایی در بر این قالب کرده است لباس که خود به خود بیرون نمیآید بالأخره خدا باید بیرون بیاورد دیگر خدا هرگز لباس کرامت را به کسی که داد از او نمیگیرد در دو آیه قرآن فرمود ما چیزی را که دادیم پس نمیگیریم مگر کسی عمداً خودش رد کند هدیه ما را ﴿إِنَّ اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ﴾ ﴿ذلِکَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَی قَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا مَابِأَنْفُسِهِمْ﴾ این دوتا آیه پیامش این است که ما چیزی را که دادیم پس نمیگیریم مگر کسی خودش پس بدهد ما نه فسخ میکنیم نه اقاله میکنیم دادیم دادیم این جامه کرامت را و آیات الهی را ما در بر او کردیم این جامه که خود به خود بیرون نمیآید باید یک کسی آن را بیرون بیاورد دیگر ما که دادیم که بیرون نمیآوریم خودش هم که خود به خود بیرون نمیآید مگر اینکه این شخص خود را از خیمه جامه و این کسوت بیرون بکشد و این سومی حق است کجایش قلب است این حرفها حرفهایی نیست که حالا قرطبی و امثال قرطبی بتوانند جواب آن بزرگوار را بدهند که آیه اصل است نه قلب جامه کرامت هرگز خود به خود بیرون نمیآید اولاً خدا هم جامهای را که در بر کسی کرد از تن او بیرون نمیآورد ثانیاً یک فرض میماند و آن این است که خود انسان به سوء اختیار خودش در اثر اخلاد الی الارض و اتباع هوا از این جامه به در رود این همین است ﴿فَانْسَلَخَ مِنْهَا﴾ خب بنابراین از سنخ قلب نیست
مطلب بعدی آن است که علم غیر از عقل است بارها به عرضتان رسید که مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) تدوین خوبی کرده است ایناصول کافی را علم مقابل ندارد این عقل است که مقابل دارد اول «کتاب العقل و الجهل» را تدوین کرد بعد «کتاب العلم» را انسان یا عاقل است یا جاهل یا اهل بهشت است یا اهل جهنم آن جهنمیها یا درس خواندهاند یا درس نخوانده عالم دیگر مقابل ندارد چون منظور سواد خواندن و نوشتن که نیست علم یعنی نور اگر نور شد میشود عقل از این دو قسم که بیرون نیست بالأخره انسان یا اهل بهشت است یا اهل جهنم آن جهنمیها یا درس خواندهاند یا درس نخوانده لذا ایشان «کتاب العقل و الجهل» را اول تدوین کرد بعد «کتاب العلم» نوشت علم که مقابل ندارد یعنی انسان سواد دارد بله سواد دارد این از لطائف مناجات خواجه عبدالله انصاری است این مناجات خواجه عبدالله انصاری هروی بسیار لطیف است میگوید خدایا دانایی مهم نیست دارایی مهم است یک وقت آدم در حوزه یا دانشگاه درس میخواند چهارتا کلمه یاد میگیرد یک چهارتا کتاب مینویسد یا چهارتا رساله مینویسد و مانند آن این میشود دانا با دانایی کسی به جایی نمیرسد اگر دارا شد علم در اختیار او بود نور در اختیار علم آنگاه به وراثت انبیا میرسد که میگوید خدایا دانایی مهم نیست دارایی مهم است که ما دارای ملکه علم باشیم نه علم مالک ما باشد خب این شخص دانا بود نه دارا وقتی اخلاد الی الارض داشت و از هوس پیروی کرد هر چه داشت در اختیار هوس قرار داد این همان بیان نورانی حضرت امیر است که «کم من عقلٍ اسیرٍ تحت هوی امیر» اگر کسی درس خوانده باشد عالم باشد هر چه هوس او دستور داد علم او عمل میکند آنهایی که بمبهای آتشزا ساختند در هیروشیما و مانند آن هزارها نفر را یکجا خاکستر کردند این علمی بود در خدمت غضب و هوس دیگر چیز دیگر که نیست که الآن هم آنچه که بشریت را به روز سیاه نشانده همین است دیگر قبلاً هم به عرضتان رسید الآن شاید هفتاد درصد بودجه روی زمین صرف آدم کشی است اینچنین نیست که ذات اقدس الهی از در مصالح اقتصادی روزی کم خلق کرده باشد تا عدهای گرسنه بمانند که قسمت مهم بودجه روی زمین صرف کشتار مردم است صرف ساختن اسلحه، صرف فساد اخلاقی، صرف همین مواد بالأخره صرف کارهای باطلی که خلاف مسیر انسانیت است آن وقت این علم است که در خدمت جهل است دیگر این در اثر «اخلاد الی الارض و اتباع هوا» پدید میآید چنین کسی را ذات اقدس الهی فرمود علمش نابالغ است ﴿فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلّی عَنْ ذِکْرِنا و لَمْ یُرِدْ إِلاَّ الْحَیاةَ الدُّنْیا ٭ ذلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ﴾ مبلغ علمشان همین است که دنیا میخواهند راحت باشند خب البته هرگز راحتی که حیوانات دارند نصیب این انسان درنده خوی نخواهد شد بهترین غذاهای دنیا را حیوانات دارند میخورند بهترین فضاها را حیوانات دارند نه آن ماهیهای آزادی که در هوای سرد و آب زلال سیبری نصیب آن گرازها میشود بهره این طاغیان است نه آن آهو و تیهو و غزالی که نصیب گرگ است بهره اینها میشود آن غذاهایی که نصیب درندهها میشود هرگز نصیب اینها نخواهد شد ولی بالأخره انسانی که گرفتار شکم است همین است دیگر خب فرمود ﴿أَخْلَدَ إِلَی اْلأَرْضِ و اتَّبَعَ هَواهُ﴾ چنین کسی ﴿فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلّی عَنْ ذِکْرِنا و لَمْ یُرِدْ إِلاَّ الْحَیاةَ الدُّنْیا ٭ ذلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ﴾ از اینها اعراض بکن حالا چرا به کلب مثل زده برای اینکه کلب یک خصیصهای گفتند دارد که با درندههای دیگر فرق میکند این درندههای دیگر آن لهاث را که زبان را دربیاورند و مرتب قبض و بسط بکنند مرتب نفس شدید بکشند که نشانه غضبشان هست ندارند این سگ است که اگر به این صورت درآمده مخصوصاً اگر هار شده دائماً این زبانش را دارد درمیآورد چه کسی به او حمله بکند چه کسی به او حمله نکند
مطلب بعدی آن است که اینکه ذات اقدس الهی فرمود ﴿وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا﴾ این مشیت تکوینی است وگرنه مشیت تشریعی که دارد که خدای سبحان خواست همه هدایت بشوند فرمودند ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ از ما، کتاب فرستادیم انبیا فرستادیم عقل و فطرت دادیم دعوت کردیم مهلت دادیم که اینها هدایت بشوند ولی حالا توفیق بدهیم گرایش قلبی ایجاد بکنیم موانع را تکویناً برطرف بکنیم این چنین نیست آن توفیق نصیب کسی است که اگر کسی بهرههای کافی برد آنچه را که ما به او دادیم او حرمت نهاد یک مقدار عمل کرد بقیه را ما تدوین میکنیم توفیق میدهیم موانع را برطرف میکنیم قلبشان را علاقهمند میکنیم اما ﴿فَأَمَّا مَنْ أَعْطَی وَاتَّقَی ٭ وَصَدَّقَ بِالحُسْنَی ٭ فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَی﴾ و مانند آن اما درباره ظالمین فاسقین و مانند آن ما یک همچنین عنایتی نداریم آنها را به حال خودشان رها میکنیم اینکه فرمود ﴿وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ﴾ یعنی ما تکویناً نخواستیم حالا به او توفیق بدهیم موانع را برطرف کنیم او را به حال خودش رها کردیم او به سوء اختیار خودش به طرف فساد رفت و خدا نخواست که به او توفیق عطا کند چون ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ یَهْدِی القَوْمَ الفَاسِقِینَ﴾ ﴿لاَ یَهْدِی القَوْمَ الکَافِرِینَ﴾ ﴿لاَ یَهْدِی القَوْمَ الظَّالِمِینَ﴾ اینها در قرآن کریم آمده ﴿لاَ یَهْدِی﴾ که در اینگونه از موارد آمده هدایت تکوینی است یعنی ما توفیق بدهیم وسایل خیر فراهم بکنیم این کار را نکردیم چون چندین بار کردیم او سوء استفاده کرد حالا او را به حال خودش رها کردیم البته مشیت تشریعی داریم امر میکنیم نهی میکنیم پیغمبران را میفرستیم عقل را هنوز از او نگرفتیم اینها هست خب پس مشیت تشریعی هست گرچه مشیت تکوینی نیست
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود ﴿فَأُولئِکَ هُمُ الخَاسِرُونَ﴾ این کمال خسران است وگرنه درباره گروه دیگر هم ذات اقدس الهی فرمود اینها خسارت میبینند اما اینکه در آیهٴ 178 همین بحث فرمود ﴿فَأُولئِکَ هُمُ الخَاسِرُونَ﴾ این ضمیر فصل «هو» با معرّف بودن خبر که نشانه حصر است این ناظر بر کمال است یعنی کمال خسارت در اینها است که با داشتن همه آیات الهی و نعمتهای فراوان به عذاب ابد گرفتار شدند
مطلب بعدی آن است که برخیها نقل کردند که این شخص پیغمبر بوده است این از چیزهایی است که دلیل لبی متصل دارد و این نقل را تکذیب میکند این شخص یقیناً پیغمبر نبود برای اینکه انبیا را قرآن کریم به عظمت عصمت ستود و هرگز معصومین چنین کاری را انجام نمیدهند البته عالم بودن اهل کرامت بودن ممکن است مستجاب الدعوه بودن ممکن است اما سمت رسمی الهی نداشت نه امام بود و نه پیغمبر نه وصی پیغمبر بود نه خود پیغمبر
مطلب بعدی آن است که در بحثهای روایی از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده است که «العلم علمان علمٌ علی اللسان فذلک حجّة علی ابنآدم و علم فی القلب فذلک العلم النافع» خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مکرر به ذات اقدس الهی پناهنده میشد از علمی که نافع نیست «اعوذ بک من علمٍ لا ینفع» علمی که نافع نباشد چند قسم است بعضی از علوم است که اصلاً فی نفسه نافع نیست مثل سحر و شعبده و جادو و امثال ذلک که «لا یضر من جهله و لا ینفع من علمه» خب این علم نافع نیست بعضی از علوم است که نافع است ولی عالم از آن استفاده نمیکند مثل همین علوم حوزوی که ما داریم که خب اینها فی نفسه نافع است اما اگر کسی خدای ناکرده از اینگونه علوم بهره نبرد برای این شخص نفع ندارد «اعوذ بک من علمٍ لا ینفع» این هم که وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) در آن خطبه همام در اوصاف متقیان فرمود «وقفوا اسماعهم علی العلم النافع» یعنی علمی که به دردشان بخورد نه اینکه اینها سحر و شعبده یاد نمیگیرند و علوم حوزوی یاد میگیرند که یک علمی باشد «حجةٌ علی ابن آدم» نه آن علمی که به حال خود آدم نافع باشد به دلیل اینکه در بعدش دارد «و قلبٍ لا یخشع و نفسٍ لا تشبع و دعاءٍ لا یُسمع» و مانند آن خب
مطلب بعدی آن است که فرمود ﴿سَاءَ مَثَلاً القَوْمُ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَأَنْفُسَهُمْ کَانُوا یَظْلِمُونَ﴾ اینها به خودشان ظلم میکنند نه به ذات اقدس الهی ﴿مَن یَهْدِ اللّهُ فَهُوَ المُهْتَدِی وَمَن یُضْلِلْ فَأُولئِکَ هُمُ الخَاسِرُونَ﴾ خداوند بر اساس هدایت تشریعی همگان را هدایت کرده است ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ هیچ کس نیست که خدا او را هدایت نکرده باشد و اگر کسی از آن نعمت الهی استفاده کرد به حسن اختیار خود به راه افتاد خدای سبحان پاداشی که میدهد تنها بهشت نیست توفیق عطا میکند قلب او را به طرف فضائل علاقمند میکند او به آسانی کار خیر انجام میدهد خیلی بر او سخت نیست ﴿فَأَمَّا مَنْ أَعْطَی وَاتَّقَی ٭ وَصَدَّقَ بِالحُسْنَی ٭ فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَیٰ﴾ ما او را برای خصلت یسرا آسان میکنیم نه کار را برای او آسان میکنیم کار را برای او آسان میکنیم از سنخ ﴿وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی﴾ یعنی خدایا این کار را آسان بکن اما این ﴿فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَی﴾ خیلی بالاتر از اوست یک وقت است که ما گوهر ذات او را طرزی تقویت میکنیم که او بر کار مسلط است به آسانی کار خوب انجام میدهد مثل اینکه یک کسی بخواهد باری را بردارد یک وقتی انسان یک کاری میکند که این بار سبک بشود تا این برنده به آسانی بردارد یک وقتی یک قدرت فائقی به این شخص میدهد که به آسانی این بار سنگین را برمیدارد ﴿وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی﴾ غیر از ﴿فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَی﴾ است مثل ﴿رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی﴾ با آنکه ذات اقدس الهی درباره پیغمبر فرمود خیلی فرق میکند به پیغمبر فرمود ﴿وَ نُیَسِّرُکَ لِلْیُسْری﴾ به شخص او گفت به امت او وعده داد که ﴿فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْری﴾ یعنی خودتان را تقویت میکنیم شما که نیرومند شدید به آسانی بار سنگین را برمیدارید برای شما سنگین نیست اصلاً خب ذات اقدس الهی بالأخره یا کار را برای آدم سبک میکند یا توانی به انسان میدهد که انسان کار سنگین را مثل کار سبک انجام میدهد این توفیق نصیب هر کس نخواهد شد ولی وعده الهی حق است هر کس را خدا از چنین هدایت تکوینی برخوردار کرد ﴿فَهُوَ المُهْتَدِی﴾ اما ﴿وَ مَنْ یُضْلِلْ فَأُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ﴾ تفاوت این دو جمله آن است که درباره هدایت ضمیر مفرد آورد فرمود ﴿مَنْ یَهْدِ اللّهُ فَهُوَ﴾ درباره ضلالت فرمود ﴿وَ مَنْ یُضْلِلْ فَأُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ﴾ در قرآن کریم معمولاً ....
﴿فَهُوَ المُهْتَدِی﴾ این برای اینکه مهتدیان کماند این مشرکین و فاسقان زیادند یک یا برای آن است که نه مهتدیان ولو کثیر هم باشند چون متحدند به منزله واحدند این اتحاد باعث وحدت آنها میشود ولی مشرکان و ستمکاران ولو کم هم باشند کثیرند چون پراکندهاند «کل یجر النار الی قرصه» تبهکاران و گمراهان هر چه هم کم باشند کثیرند یعنی پراکندهاند متفرقاند مؤمنان و مهتدیان هر چند زیاد باشند چون متحدند به منزله واحدند این دو نکته باعث شده است که فرمود ﴿مَنْ یَهْدِ اللّهُ فَهُوَ﴾ مفرد آورد ﴿الْمُهْتَدی و مَنْ یُضْلِلْ فَأُولئِکَ﴾ جمع آورد ﴿هُمُ الخَاسِرُونَ﴾.
«والحمد لله رب العالمین»
علما وارثان انبیا(ع) هستند
عالم و غیر عالم در منزلت یکسان نیستند میتوان استظهار کرد که عالم و غیر عالم در گناه هم یکسان نیستند
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الغَاوِینَ ٭ وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الکَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ذلِکَ مَثَلُ القَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا فَاقْصُصِ القَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ ٭ سَاءَ مَثَلاً القَوْمُ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَأَنْفُسَهُمْ کَانُوا یَظْلِمُونَ ٭ مَن یَهْدِ اللّهُ فَهُوَ المُهْتَدِی وَمَن یُضْلِلْ فَأُولئِکَ هُمُ الخَاسِرُون﴾
اگر گفته شد علما وارثان انبیا(علیهم السلام)اند و اگر گفته شد که عالم و غیر عالم یکسان نیستند گذشته از اینکه کرامت علما را مشخص میکند خطر این گروه را هم گوشزد میکند اگر علم مایه کرامت است گاهی هم ممکن است زمینه خطر هم باشد در کریمه ﴿هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ﴾ همانطوری که میتوان برداشت کرد که عالم و غیر عالم در منزلت یکسان نیستند میتوان استظهار کرد که عالم و غیر عالم در گناه هم یکسان نیستند یعنی اگر عالم گناه کرد مثل غیر عالم نیست تنها معنای آیه این نیست که غیر عالم به منزله عالم در کرامت نیستند ﴿هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ﴾ یعنی اینها در کرامت و درجه یکسان نیستند درباره گناه و خطر هم اینچنین است یعنی مسئولیت عالم بیشتر است مسئولیت غیر عالم کمتر خطر عالم بیشتر است خطر غیر عالم کمتر گناه عالم بیشتر است اگر گناه بکند ضررش بیشتر است گناه غیر عالم اگر گناه بکند ضررش کمتر یعنی لا یستوی العالم و غیر عالم در بعد اثبات لایستوی العالم و غیر عالم در بعد نفی خب اگر عالمان دین وارثان انبیایاند چون انبیا(علیهم السلام) مقبول جامعه هستند اگر خدای ناکرده بلغزند کار آنها صبغه دینی دارد عده زیادی را گمراه میکند لذا انبیا هرگز نمیلغزند ائمه(علیهم السلام) هرگز نمیلغزند و به فرض محال اگر پیغمبری ـ معاذالله ـ بلغزد و آلوده بشود همانطوری که در سورهٴ مبارکهٴ «حاقه» ذات اقدس الهی پیغمبر اسلام را تهدید کرد شامل تمام انبیا هم خواهد بود ﴿وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الأَقَاوِیلِ ٭ لأَخَذْنَا مِنْهُ بِالیَمِینِ ٭ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الوَتِینَ ٭ فَمَا مِنکُم مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِین﴾ قبلاً هم گذشت به اینکه این تهدید فقط برای انبیاست درباره غیر انبیا ملحدین متنبیها هیچ کدام اینطور تهدید نیامده خیلیها هستند که ادعای ربوبیت میکنند خدا به آنها مهلت میدهد یا به مرگ طبیعی میمیرند یا بالأخره یک عذابی هم در آخر عمر دارند کیفرشان در قیامت است خیلیها هم هستند که ادعای نبوت میکنند متنبیاند اینها یا به طور عادی میمیرند و عذابشان در قیامت است یا یک عذاب مختصری هم در دنیا گرفتار میشوند اما اگر کسی پیغمبر بود واقعاً و محال است پیغمبر گناه بکند با حسن اختیار خود البته ولی به فرض محال اگر کسی دارای سِمت نبوت بود و گناه کرد دیگر خدا به او مهلت نخواهد داد برای اینکه حرف او مقبول مردم است پس بین نبی اگر معصیت بکند ـ معاذالله ـ با بین متنبی که دائماً در عصیان عظیم است خیلی فرق است این همه متنبیها را خدا به آنها مهلت داد چون حرفها آنها را کسی گوش نمیداد بر فرض هم گوش میدادند میدانستند آنها علی ضلالتاند ولی اگر کسی که معجزه آورده و پیغمبر شده و در دلهای مردم اثر گذاشت اگر خدای ناکرده در چنین فضایی آلوده بشود دیگر خدا هرگز به او مهلت نخواهد داد و این هم با حرف ﴿لَوْ﴾ که در اینگونه از موارد مفید امتناع است ذکر شده است که ﴿وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الأَقَاوِیلِ﴾ اگر ـ معاذالله ـ چون آنها گفتند پیغمبر اینها را خودش گفته دارد به خدا نسبت میدهد ـ معاذالله ـ فرمود اگر اینها تقول باشد ما هرگز به او مهلت نخواهیم داد خب عالمان دین که وارثان انبیایاند هر کس علمش بیشتر باشد مقبولیتش در جامعه بیشتر باشد اگر خدای ناکرده بلغزد ذات اقدس الهی او را به اشد وجه میگیرد یک وقت است که کسی عالم نیست ی اگر عالم باشد حرفش سکه قبولی ندارد یا اگر مقبول است مقبولیت عامه ندارد در همان روستا یا شهر مقبول است این اگر بلغزد خدای سبحان او را به همان اندازه کیفر میدهد ولی اگر کسی مقبولیت پیدا کرد خدای ناکرده بلغزد دیگر به هیچ وجه خدا مهلت نمیدهد برای اینکه لغزش او باعث آسیب دینی مردم است همان باعث شد که ذات اقدس الهی درباره بلعم باعور این طور به شدت او را تنبیه بکند شما میبینید از اول قصه مطلبی را فرمود پایان همان را تکرار کرد در وسط یک مطلبی را فرمود باز در ذیل همان را تکرار کرد اول فرمود ﴿وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی﴾ آخر فرمود ﴿فَاقْصُصِ القَصَصَ﴾ اول فرمود این را بر مردم تلاوت بکن بعد فرمود این قصه را برای مردم بخوان چون خیلی امر مهم است چون جامعه به همان علمایشان نگاه میکند وگرنه جامعه که انبیا را ندیدند کتب آسمانی را ندیدند از کتب آسمانی خبری ندارند مردم دینشان را از علما میگیرند اگر خدای ناکرده عالمان دین بلغزند مشکل دینی پیدا میشود فرمود ﴿وَاتْلُ عَلَیْهِمْ﴾ این یک ﴿فَاقْصُصِ القَصَصَ﴾ دو آن «نبأ» هم مفرد است این «قصص» هم مفرد است «قِصص» که نیست «قَصص» است این مصدر است و مفرد و البته گاهی خب ممکن است از مصدر استفاده و استظهار جمع بشود ولی به هر تقدیر «قصص» است مثل ﴿نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ القَصَصِ﴾ نه «احسن القِصص» که این میشود مفعول مطلق نوعی «نحن نقص علیک قصصاً فهو احسن قصص» که قصه حضرت یوسف احسن القِصص نیست تمام قصههای قرآن احسن القَصص است یعنی به بهترین وجه ذات اقدس الهی قصه گفتهاند اینجا فرمود ﴿أَحْسَنَ القَصَصِ﴾ یعنی این داستان را باز برای مردم بگو خب نه فریب هر کسی را بخورند نه فریب بدهند نه عالمان دین کسی را فریب بدهند نه افراد جامعه فریب کسی را بخورند این دو فایده هست هم عالمان دین بفهمند که اگر فریب بدهند گرفتار خطر بلعم میشوند و هم جامعه بفهمند اگر فریب بخورند گرفتار همان ضلالت بنیاسرائیل خواهند شد در «قَصص» دو بار جریان «مثل» ذکر شد فرمود به اینکه ﴿فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الکَلْبِ﴾ بعد فرمود ﴿ذلِکَ مَثَلُ القَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا﴾ بعد فرمود ﴿سَاءَ مَثَلاً القَوْمُ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا﴾ خب از آنجا که فرمود ﴿ذلِکَ مَثَلُ القَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا﴾ یعنی این یک اصلی است کلی اختصاصی به جریان بلعم ندارد بعد هم در آیه بعد فرمود ﴿سَاءَ مَثَلاً القَوْمُ الَّذِینَ﴾ این اهمیتی است که برای مطلب قائل شده است و اگر وجود مبارک ابی جعفر امام باقر(سلام الله علیه) فرمود این قصه اصلش در بلعم است ولی درباره هر عالم متمردی جاری است ریشه قرآنی دارد برای اینکه فرمود اولاً این قصه واقع شده است یک ثانیاً این «قضیةٌ فی واقعةٍ» نیست که مخصوص یک شخص باشد و اگر دیگری چنین گناهی را مرتکب شد خدا از او بگذرد اینطور نیست این اصل کلی است ﴿ذلِکَ مَثَلُ القَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا﴾ لذا اگر وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) فرمود اصلش درباره بلعم است ولی درباره هر عالم بدعاقبتی جاری است این ریشه قرآنی دارد یعنی میشود این را از آن استفاده کرد و آن چند جریانی هم که درباره برخی از مردم منافق صدر اسلام تطبیق شده است که بعضیها شعر توحیدی داشتند که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود «آمن شعره و کَفَر قلبه» همه اینها را که در بحثهای روائی دیگران نقل کردند سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) نقل کرد همانطوری که ایشان فرمودند یعنی سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) این از باب جری و تطبیق است وگرنه این سورهٴ «اعراف» در مکه نازل شده است و آن قصهها در مدینه پدید آمد اینکه نمیتواند شأن نزول آیات مکی باشد که پس اینکه وجود مبارک امام باقر فرمود اصلش درباره بلعم است و تطبیق شده بر عالمان دیگر از ظاهر قرآن هم میشود استفاده کرد و اینکه درباره چند نفر از منافقین و بدعاقبتهای مدینه همین آیه تطبیق شد این از باب جری و تطبیق است نه از باب تفسیر مفهومی خب
مطلب دیگر آن است که ذات اقدس الهی این را به کلب هم جریان سورهٴ مبارکهٴ «جمعه» درباره همین بنیاسرائیل است که ﴿مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ... کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفارًا﴾ هم در جریان کلب داستان این اسرائیلی مطرح است که ﴿فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ﴾ هر دو از همین جریاناند اینکه فرمود ﴿وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ﴾ ذات اقدس الهی فرمود ما نعمت به او دادیم ولی ما نگرفتیم ما این جامه را از بر او به در نیاوردیم او خودش این لباس را کَند ما این لباس علم را و لباس آیات را بر پیکر او پوشاندیم این لباس در نیامد ما درنیاوردیم او خودش از این لباس درآمد برخی از مفسرین آنطوری که قرطبی در جامعاش نقل کرد گفتند این مقلوب است یعنی ﴿فَانْسَلَخَ مِنْهَا﴾ این مقلوب است اصلش این است که «فانسلخت منه» این لباس از او درآمده است او عاری شده و برهنه شده چون لباس را بیرون میآورند نه لابس را از لباس بیرون بیاورند این بزرگوار خیال کرد به اینکه قرآن به زبان همین مردم حرف میزند دیگر نمیداند قرآن یک رهآوردی دارد که مردم را زبان میدهد که شما چه طور حرف بزنید اینکه جامع قرطبی در جامع نقل کرده است بعضی از اهل تفسیر گفتند این مغلوب است یعنی اصل این بود «فانسلخت منه» بعد قلب شده به این صورت درآمده ﴿فَانْسَلَخَ مِنْهَا﴾ او خیال کرده آن جامه کرامت هم نظیر همان عبا و قبا و رداست که لباس را از تن میکَنند نه تن را از لباس، خب آنکه قرآن را با لغت و عرف معنا میکند همین است دیگر قرآن یک فرهنگ دیگری آورده یک زبان دیگری آورده شما ببینید عرب تمام این کلماتی را که مربوط به حرکت و قیام و قعود و خوابیدن و خوردن شتر است لغت دارند برای برگهای درخت لغت دارد برای برگهای گیاهان لغت دارد حالات گوناگون شیر دوشیدن و اینها را لغت دارد اما در معارف اسلامی بسیار ضعیف است و قرآن آمده به اینها زبان یاد داده که چطور حرف بزنید با چه چیز حرف بزنید لغت عرب زیاد است اما درباره شتر و در و کوه و صحراست نه درباره ماورای طبیعت اینها یک چیزهایی فهمیدند که ناچار شدند آن سبعه معلقه را از دیوار کعبه پائین بیاورند اصلاً یک حرف دیگر آورده قرآن اینها خیال میکنند به اینکه همانطوری که جامه از انسان کنده میشود این آیات هم از این شخص کنده شده «فانسلخت منه» برای اینکه آدم بدن را که از لباس بیرون نمیآورد که لباس را از بدن بیرون میآورد خب درحالی که آن لباس اصل است و انسان در آن زیر پوشش آن لباس است او حافظ است او به منزله خیمه است او نگهبان انسان است و این لباس را ذات اقدس الهی به عنوان نعمت ابتدایی در بر این قالب کرده است لباس که خود به خود بیرون نمیآید بالأخره خدا باید بیرون بیاورد دیگر خدا هرگز لباس کرامت را به کسی که داد از او نمیگیرد در دو آیه قرآن فرمود ما چیزی را که دادیم پس نمیگیریم مگر کسی عمداً خودش رد کند هدیه ما را ﴿إِنَّ اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ﴾ ﴿ذلِکَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَی قَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا مَابِأَنْفُسِهِمْ﴾ این دوتا آیه پیامش این است که ما چیزی را که دادیم پس نمیگیریم مگر کسی خودش پس بدهد ما نه فسخ میکنیم نه اقاله میکنیم دادیم دادیم این جامه کرامت را و آیات الهی را ما در بر او کردیم این جامه که خود به خود بیرون نمیآید باید یک کسی آن را بیرون بیاورد دیگر ما که دادیم که بیرون نمیآوریم خودش هم که خود به خود بیرون نمیآید مگر اینکه این شخص خود را از خیمه جامه و این کسوت بیرون بکشد و این سومی حق است کجایش قلب است این حرفها حرفهایی نیست که حالا قرطبی و امثال قرطبی بتوانند جواب آن بزرگوار را بدهند که آیه اصل است نه قلب جامه کرامت هرگز خود به خود بیرون نمیآید اولاً خدا هم جامهای را که در بر کسی کرد از تن او بیرون نمیآورد ثانیاً یک فرض میماند و آن این است که خود انسان به سوء اختیار خودش در اثر اخلاد الی الارض و اتباع هوا از این جامه به در رود این همین است ﴿فَانْسَلَخَ مِنْهَا﴾ خب بنابراین از سنخ قلب نیست
مطلب بعدی آن است که علم غیر از عقل است بارها به عرضتان رسید که مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) تدوین خوبی کرده است ایناصول کافی را علم مقابل ندارد این عقل است که مقابل دارد اول «کتاب العقل و الجهل» را تدوین کرد بعد «کتاب العلم» را انسان یا عاقل است یا جاهل یا اهل بهشت است یا اهل جهنم آن جهنمیها یا درس خواندهاند یا درس نخوانده عالم دیگر مقابل ندارد چون منظور سواد خواندن و نوشتن که نیست علم یعنی نور اگر نور شد میشود عقل از این دو قسم که بیرون نیست بالأخره انسان یا اهل بهشت است یا اهل جهنم آن جهنمیها یا درس خواندهاند یا درس نخوانده لذا ایشان «کتاب العقل و الجهل» را اول تدوین کرد بعد «کتاب العلم» نوشت علم که مقابل ندارد یعنی انسان سواد دارد بله سواد دارد این از لطائف مناجات خواجه عبدالله انصاری است این مناجات خواجه عبدالله انصاری هروی بسیار لطیف است میگوید خدایا دانایی مهم نیست دارایی مهم است یک وقت آدم در حوزه یا دانشگاه درس میخواند چهارتا کلمه یاد میگیرد یک چهارتا کتاب مینویسد یا چهارتا رساله مینویسد و مانند آن این میشود دانا با دانایی کسی به جایی نمیرسد اگر دارا شد علم در اختیار او بود نور در اختیار علم آنگاه به وراثت انبیا میرسد که میگوید خدایا دانایی مهم نیست دارایی مهم است که ما دارای ملکه علم باشیم نه علم مالک ما باشد خب این شخص دانا بود نه دارا وقتی اخلاد الی الارض داشت و از هوس پیروی کرد هر چه داشت در اختیار هوس قرار داد این همان بیان نورانی حضرت امیر است که «کم من عقلٍ اسیرٍ تحت هوی امیر» اگر کسی درس خوانده باشد عالم باشد هر چه هوس او دستور داد علم او عمل میکند آنهایی که بمبهای آتشزا ساختند در هیروشیما و مانند آن هزارها نفر را یکجا خاکستر کردند این علمی بود در خدمت غضب و هوس دیگر چیز دیگر که نیست که الآن هم آنچه که بشریت را به روز سیاه نشانده همین است دیگر قبلاً هم به عرضتان رسید الآن شاید هفتاد درصد بودجه روی زمین صرف آدم کشی است اینچنین نیست که ذات اقدس الهی از در مصالح اقتصادی روزی کم خلق کرده باشد تا عدهای گرسنه بمانند که قسمت مهم بودجه روی زمین صرف کشتار مردم است صرف ساختن اسلحه، صرف فساد اخلاقی، صرف همین مواد بالأخره صرف کارهای باطلی که خلاف مسیر انسانیت است آن وقت این علم است که در خدمت جهل است دیگر این در اثر «اخلاد الی الارض و اتباع هوا» پدید میآید چنین کسی را ذات اقدس الهی فرمود علمش نابالغ است ﴿فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلّی عَنْ ذِکْرِنا و لَمْ یُرِدْ إِلاَّ الْحَیاةَ الدُّنْیا ٭ ذلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ﴾ مبلغ علمشان همین است که دنیا میخواهند راحت باشند خب البته هرگز راحتی که حیوانات دارند نصیب این انسان درنده خوی نخواهد شد بهترین غذاهای دنیا را حیوانات دارند میخورند بهترین فضاها را حیوانات دارند نه آن ماهیهای آزادی که در هوای سرد و آب زلال سیبری نصیب آن گرازها میشود بهره این طاغیان است نه آن آهو و تیهو و غزالی که نصیب گرگ است بهره اینها میشود آن غذاهایی که نصیب درندهها میشود هرگز نصیب اینها نخواهد شد ولی بالأخره انسانی که گرفتار شکم است همین است دیگر خب فرمود ﴿أَخْلَدَ إِلَی اْلأَرْضِ و اتَّبَعَ هَواهُ﴾ چنین کسی ﴿فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلّی عَنْ ذِکْرِنا و لَمْ یُرِدْ إِلاَّ الْحَیاةَ الدُّنْیا ٭ ذلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ﴾ از اینها اعراض بکن حالا چرا به کلب مثل زده برای اینکه کلب یک خصیصهای گفتند دارد که با درندههای دیگر فرق میکند این درندههای دیگر آن لهاث را که زبان را دربیاورند و مرتب قبض و بسط بکنند مرتب نفس شدید بکشند که نشانه غضبشان هست ندارند این سگ است که اگر به این صورت درآمده مخصوصاً اگر هار شده دائماً این زبانش را دارد درمیآورد چه کسی به او حمله بکند چه کسی به او حمله نکند
مطلب بعدی آن است که اینکه ذات اقدس الهی فرمود ﴿وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا﴾ این مشیت تکوینی است وگرنه مشیت تشریعی که دارد که خدای سبحان خواست همه هدایت بشوند فرمودند ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ از ما، کتاب فرستادیم انبیا فرستادیم عقل و فطرت دادیم دعوت کردیم مهلت دادیم که اینها هدایت بشوند ولی حالا توفیق بدهیم گرایش قلبی ایجاد بکنیم موانع را تکویناً برطرف بکنیم این چنین نیست آن توفیق نصیب کسی است که اگر کسی بهرههای کافی برد آنچه را که ما به او دادیم او حرمت نهاد یک مقدار عمل کرد بقیه را ما تدوین میکنیم توفیق میدهیم موانع را برطرف میکنیم قلبشان را علاقهمند میکنیم اما ﴿فَأَمَّا مَنْ أَعْطَی وَاتَّقَی ٭ وَصَدَّقَ بِالحُسْنَی ٭ فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَی﴾ و مانند آن اما درباره ظالمین فاسقین و مانند آن ما یک همچنین عنایتی نداریم آنها را به حال خودشان رها میکنیم اینکه فرمود ﴿وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ﴾ یعنی ما تکویناً نخواستیم حالا به او توفیق بدهیم موانع را برطرف کنیم او را به حال خودش رها کردیم او به سوء اختیار خودش به طرف فساد رفت و خدا نخواست که به او توفیق عطا کند چون ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ یَهْدِی القَوْمَ الفَاسِقِینَ﴾ ﴿لاَ یَهْدِی القَوْمَ الکَافِرِینَ﴾ ﴿لاَ یَهْدِی القَوْمَ الظَّالِمِینَ﴾ اینها در قرآن کریم آمده ﴿لاَ یَهْدِی﴾ که در اینگونه از موارد آمده هدایت تکوینی است یعنی ما توفیق بدهیم وسایل خیر فراهم بکنیم این کار را نکردیم چون چندین بار کردیم او سوء استفاده کرد حالا او را به حال خودش رها کردیم البته مشیت تشریعی داریم امر میکنیم نهی میکنیم پیغمبران را میفرستیم عقل را هنوز از او نگرفتیم اینها هست خب پس مشیت تشریعی هست گرچه مشیت تکوینی نیست
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود ﴿فَأُولئِکَ هُمُ الخَاسِرُونَ﴾ این کمال خسران است وگرنه درباره گروه دیگر هم ذات اقدس الهی فرمود اینها خسارت میبینند اما اینکه در آیهٴ 178 همین بحث فرمود ﴿فَأُولئِکَ هُمُ الخَاسِرُونَ﴾ این ضمیر فصل «هو» با معرّف بودن خبر که نشانه حصر است این ناظر بر کمال است یعنی کمال خسارت در اینها است که با داشتن همه آیات الهی و نعمتهای فراوان به عذاب ابد گرفتار شدند
مطلب بعدی آن است که برخیها نقل کردند که این شخص پیغمبر بوده است این از چیزهایی است که دلیل لبی متصل دارد و این نقل را تکذیب میکند این شخص یقیناً پیغمبر نبود برای اینکه انبیا را قرآن کریم به عظمت عصمت ستود و هرگز معصومین چنین کاری را انجام نمیدهند البته عالم بودن اهل کرامت بودن ممکن است مستجاب الدعوه بودن ممکن است اما سمت رسمی الهی نداشت نه امام بود و نه پیغمبر نه وصی پیغمبر بود نه خود پیغمبر
مطلب بعدی آن است که در بحثهای روایی از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده است که «العلم علمان علمٌ علی اللسان فذلک حجّة علی ابنآدم و علم فی القلب فذلک العلم النافع» خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مکرر به ذات اقدس الهی پناهنده میشد از علمی که نافع نیست «اعوذ بک من علمٍ لا ینفع» علمی که نافع نباشد چند قسم است بعضی از علوم است که اصلاً فی نفسه نافع نیست مثل سحر و شعبده و جادو و امثال ذلک که «لا یضر من جهله و لا ینفع من علمه» خب این علم نافع نیست بعضی از علوم است که نافع است ولی عالم از آن استفاده نمیکند مثل همین علوم حوزوی که ما داریم که خب اینها فی نفسه نافع است اما اگر کسی خدای ناکرده از اینگونه علوم بهره نبرد برای این شخص نفع ندارد «اعوذ بک من علمٍ لا ینفع» این هم که وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) در آن خطبه همام در اوصاف متقیان فرمود «وقفوا اسماعهم علی العلم النافع» یعنی علمی که به دردشان بخورد نه اینکه اینها سحر و شعبده یاد نمیگیرند و علوم حوزوی یاد میگیرند که یک علمی باشد «حجةٌ علی ابن آدم» نه آن علمی که به حال خود آدم نافع باشد به دلیل اینکه در بعدش دارد «و قلبٍ لا یخشع و نفسٍ لا تشبع و دعاءٍ لا یُسمع» و مانند آن خب
مطلب بعدی آن است که فرمود ﴿سَاءَ مَثَلاً القَوْمُ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَأَنْفُسَهُمْ کَانُوا یَظْلِمُونَ﴾ اینها به خودشان ظلم میکنند نه به ذات اقدس الهی ﴿مَن یَهْدِ اللّهُ فَهُوَ المُهْتَدِی وَمَن یُضْلِلْ فَأُولئِکَ هُمُ الخَاسِرُونَ﴾ خداوند بر اساس هدایت تشریعی همگان را هدایت کرده است ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ هیچ کس نیست که خدا او را هدایت نکرده باشد و اگر کسی از آن نعمت الهی استفاده کرد به حسن اختیار خود به راه افتاد خدای سبحان پاداشی که میدهد تنها بهشت نیست توفیق عطا میکند قلب او را به طرف فضائل علاقمند میکند او به آسانی کار خیر انجام میدهد خیلی بر او سخت نیست ﴿فَأَمَّا مَنْ أَعْطَی وَاتَّقَی ٭ وَصَدَّقَ بِالحُسْنَی ٭ فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَیٰ﴾ ما او را برای خصلت یسرا آسان میکنیم نه کار را برای او آسان میکنیم کار را برای او آسان میکنیم از سنخ ﴿وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی﴾ یعنی خدایا این کار را آسان بکن اما این ﴿فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَی﴾ خیلی بالاتر از اوست یک وقت است که ما گوهر ذات او را طرزی تقویت میکنیم که او بر کار مسلط است به آسانی کار خوب انجام میدهد مثل اینکه یک کسی بخواهد باری را بردارد یک وقتی انسان یک کاری میکند که این بار سبک بشود تا این برنده به آسانی بردارد یک وقتی یک قدرت فائقی به این شخص میدهد که به آسانی این بار سنگین را برمیدارد ﴿وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی﴾ غیر از ﴿فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَی﴾ است مثل ﴿رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی﴾ با آنکه ذات اقدس الهی درباره پیغمبر فرمود خیلی فرق میکند به پیغمبر فرمود ﴿وَ نُیَسِّرُکَ لِلْیُسْری﴾ به شخص او گفت به امت او وعده داد که ﴿فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْری﴾ یعنی خودتان را تقویت میکنیم شما که نیرومند شدید به آسانی بار سنگین را برمیدارید برای شما سنگین نیست اصلاً خب ذات اقدس الهی بالأخره یا کار را برای آدم سبک میکند یا توانی به انسان میدهد که انسان کار سنگین را مثل کار سبک انجام میدهد این توفیق نصیب هر کس نخواهد شد ولی وعده الهی حق است هر کس را خدا از چنین هدایت تکوینی برخوردار کرد ﴿فَهُوَ المُهْتَدِی﴾ اما ﴿وَ مَنْ یُضْلِلْ فَأُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ﴾ تفاوت این دو جمله آن است که درباره هدایت ضمیر مفرد آورد فرمود ﴿مَنْ یَهْدِ اللّهُ فَهُوَ﴾ درباره ضلالت فرمود ﴿وَ مَنْ یُضْلِلْ فَأُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ﴾ در قرآن کریم معمولاً ....
﴿فَهُوَ المُهْتَدِی﴾ این برای اینکه مهتدیان کماند این مشرکین و فاسقان زیادند یک یا برای آن است که نه مهتدیان ولو کثیر هم باشند چون متحدند به منزله واحدند این اتحاد باعث وحدت آنها میشود ولی مشرکان و ستمکاران ولو کم هم باشند کثیرند چون پراکندهاند «کل یجر النار الی قرصه» تبهکاران و گمراهان هر چه هم کم باشند کثیرند یعنی پراکندهاند متفرقاند مؤمنان و مهتدیان هر چند زیاد باشند چون متحدند به منزله واحدند این دو نکته باعث شده است که فرمود ﴿مَنْ یَهْدِ اللّهُ فَهُوَ﴾ مفرد آورد ﴿الْمُهْتَدی و مَنْ یُضْلِلْ فَأُولئِکَ﴾ جمع آورد ﴿هُمُ الخَاسِرُونَ﴾.
«والحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است