- 415
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 172 تا 175سوره اعراف
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 172 تا 175سوره اعراف"
انسان یک حقیقتی دارد دو چهرهای یک چهرهاش ملکوت است یک چهرهاش ملک
چون جنبه ﴿کُن﴾ مقدم بر جنبه ﴿یَکُونُ﴾ است جنبه ملکوت مقدم بر جنبه مُلک است
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَی شَهِدْنَا أَن تَقُولُوا یَوْمَ القِیَامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذَا غَافِلِینَ ٭ أَوْ تَقُولُوا إِنَّمَا أَشْرَکَ آبَاؤُنَا مِن قَبْلُ وَکُنَّا ذُرِّیَّةً مِن بَعْدِهِمْ أَفَتُهْلِکُنَا بِمَا فَعَلَ المُبْطِلُونَ ٭ وَکَذلِکَ نُفَصِّلُ الآیَاتِ وَلَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ ٭ وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الغَاوِینَ﴾
این کریمه از آن جهت که هم محتوای او دشوار بود هم با بعضی از آیات نظیر آیهٴ 30 سورهٴ مبارکهٴ «روم» در ارتباط بود و با آیه سورهٴ مبارکهٴ «شمس» در ارتباط بود و مهمتر از همه دهها روایت در ذیلش وارد شد این یک مقدار بحثش طول کشید در حقیقت اگر شما آن روایات را بررسی میفرمودید میبینید به اینکه بخش عظیمی از بحثها مربوط به آن روایات است بقیه سؤالاتی که مانده است حالا به خواست خدا امروز مطرح میشود تا انشاءالله تتمه بحث اگر مانده است و سورهٴ مبارکهٴ «روم» که آیه فطرت است ارجاع بشود سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) ملاحظه فرمودید که این تکلیم و تکلم و ارشاد و حقیقت دانستند نه مَجاز و نه تمثیل و به ملکوت برگرداندند نه به ملک فرمودند که انسان یک حقیقتی دارد دو چهرهای یک چهرهاش ملکوت است یک چهرهاش ملک نظیر همان آن ﴿کُن فَیَکُونُ﴾ی که قرآن کریم دارد آن جنبه ﴿کُن﴾ ملکوت هر کس است و آن جنبه ﴿یَکُونَ﴾ مُلک اوست و این دو از هم جدا نیستند منتها آن ﴿کُن﴾ که ملکوت است مقدم است این ﴿یَکُونَ﴾ که مُلک است متأخر است و این ﴿یَکُونَ﴾ میشود گفت که به یاد آن نشئه ملکوت باش چون ﴿وَاذْکُر﴾ ﴿إِذْ أَخَذَ﴾ این کلمه ﴿إِذِ﴾ این کلمه ﴿أَخَذَ﴾ که فعل ماضی است نشانه تقدم است چون جنبه ﴿کُن﴾ مقدم بر جنبه ﴿یَکُونُ﴾ است جنبه ملکوت مقدم بر جنبه مُلک است لذا این تقدم محفوظ شد ظاهر کلمه ﴿إِذْ﴾ حفظ شد ظاهر کلمه ﴿أَخَذَ﴾ حفظ شد و مانند آن سابقاً که ما بحث میکردیم چندتا مطلب درباره فرمایش ایشان بود و هنوز همان مطالب حل نشد و آن این است که ما البته باید ظاهر کلمه ﴿إِذْ﴾ را حفظ بکنیم که نشانه تقدم است و ظاهر کلمه ﴿أَخَذَ﴾ را هم باید حفظ کنیم که از فعل گذشته حکایت میکند شاهد تقدم است این را باید حفظ بکنیم اما سایر عناوین و کلمات و ظواهری که در این آیه است باید حفظ بکنیم و آن این است که در موطن اخذ میثاق کثرت هست ایشان کثرت را قبول دارند چون در ملکوت کثرت هست اما این کثرت کثرت ترتیبی است که بعضیها از بعضی درآمدند و ﴿وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرّیَّتَهُمْ﴾ پس این کثرتی نیست که یک جا برخیزد نظیر کثرت آخرت نیست در سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» دارد که ﴿إِنَّ الأَوَّلِینَ وَالآخِرِینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَی مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾ کثرت هست ولی ترتیبی در کار نیست در دنیا کثرت هست با ترتیب که یکی والد است یکی ولد روی تناسب و توالد کثرت حاصل میشود ولی در آخرت کثرت هست بدون تناسب و توالد ﴿إِنَّ الأَوَّلِینَ وَالآخِرِینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَی مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾ همین که ذات اقدس الهی دعوت کرده است همگان زنده میشوند اما همگان فرزند خاکاند نه اینکه کسی فرزند دیگری باشد تناسب توالد و مانند آن که در قیامت نیست یکسان همگان سر از خاک برمیدارند
خب پس ممکن است کثرت باشد ولی ترتیب در کار نباشد و اینکه در قرآن دارد ما برخی از بهشتیها را خاندانشان را در یک جا جع میکنیم این به علاقه ما کان است یعنی کسانی که در دنیا خاندان یکدیگر بودند وگرنه در آخرت کسی والد و ولد نیست خب آیه محل بحث با آیه سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» و مانند آن خیلی تفاوت دارد آنجا کثرت است بلاترتیبٍ اینجا کثرت است مع ترتیبٍ فرمود ﴿وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرّیَّتَهُمْ﴾ پس کثرتی است که یکی از دیگری برخواست نه با هم پدید آمدند ما باید این ﴿مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ﴾ اینها را حفظ کنیم یعنی ﴿مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ﴾ را باید حفظ بکنیم پس ما یک کثرتی داریم که با هماند نظیر کثرت قیامت یک کثرتی داریم که بی هماند مثل جنبه دنیایی ما جنبه دنیایی ما ﴿فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَ یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ یَسْتَقْدِمُونَ﴾ ﴿إِن یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَیَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ﴾ یک عده را میبرند یک عده را میآورند کثرت در عالم طبیعت هست ولی بی هماند کثرت در ملکوت که ایشان میفرمایند کثرت هست با هم هستند اما باید ترتیب محفوظ باشد و در این چهره ملکوتی ترتیب نیست کسی والد کسی نیست کسی ولد کسی نیست همگان به ذات اقدس الهی مرتبطاند پس باید کار بکنیم که این ﴿مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ﴾ محفوظ باشد این یک محذور دوم آن است که حالا این کثرت که طولی هست که این اشکال دوم شبیه اشکال اول است عین آن نیست و آن است که در آن فضا خدای سبحان میفرماید ما از شما تعهد گرفتیم که مبادا شما بگویید که پدران ما مشرک بودند و ما وارث شرک آنها بودیم خب در چهره ملکوت اصلاً شرک راه ندارد پدر و پسری وجود ندارد تا وقت کسی بگوید که پدران ما مشرک بودند ما هم که خب مشرک شدیم محذور سوم آن است که در طول این محظورهاست و آن این است که اگر بگوییم به لحاظ نشئه مُلک اذا تعهد گرفته است آن گاه این چه احتجاجی است که در موطن ﴿کُنْ﴾ خدا حجت بگیرد برای موطن ﴿یَکُونُ﴾ که موطن غفلت است در موطن﴿کُنْ﴾ جا برای غفلت نیست جا برای حجاب نیست آنجا جای شهود است موطن ﴿یَکُونُ﴾ موطنی است که ﴿أَنَّمَا الحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الأَمْوَالِ وَالأَوْلاَدِ﴾ دنیا همین پنج مقطع است لهو است و لعب است و زینت است و تفاخر است و تکاثر یعنی از دوران کودکی تا دوران سالمندی همین بازیها است آن گاه در مرحله ﴿کُنَّ﴾ پیمان بگیرد برای مرحله ﴿یَکُونَ﴾ که عین غفلت است این چه احتجاجی است بنابراین روی این شبهات شاید شبهات دیگر سابق که بحث میشد فرمایش ایشان متلقا به قبول نبود هنوز هم این شبهات هست البته ولی اگر ما بگوئیم همین انسانها که به دنیا میآیند همان جنبه ﴿یَکُونُ﴾ اینها همین جنبه کثرتی که دارند در عین حالی که والد و ولدند در عین حال که شرک ممکن است در عین حال اینجا سه تا راه دارد دو تا راهش تخلف پذیر است یک راهش تخلف پذیر نیست آن راههایی که تخلف پذیر است راه برهان عقلی است و قرآن کریم براهین عقلی فراوانی ارائه کرده است یک عده میپذیرند یک عده میگویند افسانه است راه معجزات و کرامات انبیا و اولیا هم هست یک عده میپذیرند یک عده میگویند سحر و کهانت است راه ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ٭ فَالهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ هم هست در آن مرحله کسی نفی نمیکند به دلیل اینکه همانهائی که نفی کردند وقتی به خطر افتادند ﴿دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ﴾ این ﴿دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ﴾ باید بیشتر توجه بشود که روی خوف نیست روی اضطرار نیست یک وقت است که یک انسان معتادی وقتی دارد تنبیه میشود میگوید من توبه کردم و یک صاحبدل و صاحب بصر میتواند ببیند و بگوید که این الآن که دارد تنبیه میشود میگوید که من توبه کردم اگر رها کنیم طور دیگر است مثل اینکه ذات اقدس الهی برابر آنچه که در سورهٴ «انعام» گذشت فرمود این جهنمیهای تبهکار اینها الآن که در جهنماند میگویند که ﴿رَبِّ ارْجِعُونِ﴾ ولی اگر اینها به دنیا برگردند باز همین هستند ﴿لَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ﴾ که از امام رضا(سلام الله علیه) سؤال کردند آیا ذات اقدس الهی به معدومات علم دارد فرمود نه تنها به معدومات بلکه به ممتنعات نه تنها به ممتنعات بلکه به ممتنعات علی فرض وجودها هم عالم است بعد به این آیه استشهاد فرمود فرمود به اینکه رجوع مردم از جهنم به دنیا محال است برای اینکه دنیائی در کار نیست چون بساط دنیا برچیده شد ﴿وَالأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ القِیَامَةِ وَالسَّمَاوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ﴾ خب حالا ﴿یَوْمَ تُبَدُّلُ الأَرْضُ غَیْرَ الأَرْضِ﴾ ﴿إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ﴾ شد ﴿وَإِذَا النُّجُومُ انکَدَرَتْ﴾ شد همه بساطش برچیده شد اگر بساطش برچیده شد دیگر دنیائی نیست که تا کسی از جهنم به دنیا برگردد ولی بر فرض محال اگر کسی بتواند از این تبکارها به دنیا بیایند باز همان آن لجاج و عناد را دارند ﴿لَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْه﴾ این معلوم میشود که یک عده آنچنان ملکات باعث انحراف آنها شد که در حال عذاب هم اگر میگویند کاذبانه میگویند خب این قبل از آن است که آلوده بشوند و این ملکات به صورت رسوب اینها را قسی القلب بکند قبل از این که این ملکات به صورت رسوب اینها را قسی القلب بکند آنجا که علی الفطرة مولودند و شفافاند در آن چهره شفاف خدا حقیقت اینها را به خود اینها نشان داد یا شاهد خودشان قرار داد فرمود ﴿أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَی﴾ آنجایی که ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ٭ فَالهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَ﴾ مطرح است از همه اقرار گرفته همگان گفتند ﴿بَلَی﴾ ولی وقتی که به دنیا آمدند کم کم برخیها همان فطرت را حفظ کردند و شکوفا کردند برخیها این فطرت را آلوده کردند ﴿کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾ شد اول رین شد بعد کم کم در را قفل کردند ﴿أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ القُرْآنَ أَمْ عَلَی قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا﴾ وقتی قفل کردند هیچ حرفی از حرفهای انبیا و اولیا در درون کعبه دل راه پیدا نکرده کلید این کعبه را هم دادند به دست شیطان او هم تا توانست در آن کعبه اباطیل را القا کرده است دیگر سراسر قلب اینها مملو از اباطیل و شیطنت شد دیگر جا برای حرفهای الهی نیست آنجا هستند که ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ اینطور نیست که در کعبه دل که قفل شده است کلید به دست خود آدم باشد که کلید به دست همانهایی است که در را بستند خب لذا مفتاح دل به دست اوست هر وقت دلش خواست وارد میشود هر وقت دلش خواست خارج میشود هر چیزی که دلش خواست میاندازد چون تحت ولایت او است دیگر اگر ﴿وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمَاتِ﴾ همین است ﴿وَإِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَی أَوْلِیَائِهِمْ لِیُجَادِلُوکُمْ﴾ گاهی میبینید میگویند فلان کس که درس نخوانده است این شبهه قوی از کجا پیدا شده خب او معلم قوی دارد همین معصیت همین گناه کمکم کمکم او را شاگرد شیطان میکند کسی که شش هزار سال خدا را عبادت کرده و در راه کجراهه و بیراهه رفته است او معلم این است ممکن است یک شبههای القا کند که به آسانی نشود حل کرد خب اگر ﴿وَإِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَی أَوْلِیَائِهِمْ﴾ است و اگر آن شیطان که معلم است شش هزار سال داشت کجراه میرفت و خدا میدانست که او دارد چه میکند فرمود ﴿أَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ﴾ در درون شما چه هست منتها این امتحان الهی نشان داد که شیطان کافر شد نه اینکه اخیراً کافر شد کافر بوده است فرمود ﴿أَبَی وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ﴾ نه که حالا این ﴿کَانَ﴾ به معنای صار باشد ﴿کَانَ﴾ به معنی خودش است ﴿کَانَ مِنَ الکَافِرِین﴾ خب یک کسی که در درون او استکبار است نیازی به معلم خارج ندارد انسان است که آن ترس نیست اگر بخواهد گمراه بشود یک معلم خارج میخواهد شیطان که شیطان دیگر نمیطلبد برای ابلیس که ابلیسی نیست این اصلاً این جرثومه فساداست این اگر کسی را به عنوان شاگردی قبول بکند در درون او شبهاتی را القا میکند که حلش برای همه آسان نیست اگر میبینید تعجب میکنید که چطور فلان کس یک همچنین شبههای دارد برای اینکه یک کس دیگر در ذهنش القا کرده حب
پرسش ...
پاسخ: آخر آن فطرت که درباره شیطان وارد نشد که این درباره انسانهاست
پرسش ...
پاسخ: بله برای همین برای یک همچنین روزی اینها تلاش و کوشش میکنند که زاهدانه زندگی کنند شیطان که مشمول «کل مولود یولد علی الفطرة» نبود تا ما بگوییم این فطرت توحیدی داشت و یک موجودی است که اصلاً مستکبر است استکبار خیلی بالاتر از کفر است کفر یعنی کسی ـ معاذالله ـ خدا را قبول ندارد استکبار این است که خود من خدا هستم مشکلش این است اینکه شیطان گفت ﴿أَبَی وَاسْتَکْبَرَ﴾ برای آن است که خدا فرمود سجده کن گفت به نظر من نباید بکنم.
پرسش ...
پاسخ: چرا همان شش هزار سال این را جرثومه کرده کسی شش هزار سال به دنبال حیله بگردد شش هزار سال نشان داد که من دارم خدا را عبادت میکنم میکنم و نکرد معنای ریا این است که کسی میگوید من دارم برای خدا عبادت میکنم و نکند چون آنکه دارد برای خدا عبادت میکند به دیگران نشان نمیدهد سر حرمت ریا و شرک بودن ریا این است که این شخص به دیگران نشان میدهد که من دارم برای خدا عبادت میکنم و نیست این فقط به دیگران میخواهد نشان دهد اگر برای رضای خدا میخواست عبادت کند که به دیگران ارائه نمیکرد که این فقط به رؤیت دیگران میرساند یا به گوش دیگران میرساند دیگران بشنوند اگر هدف این بود به گوش دیگران برسد میشود سمعه اگر هدف این بود که دیگران ببینند این میشود ریا این تمام تلاش و کوششاش همین بود
پرسش ...
پاسخ: آن بالغلبه بود دیگر برای اینکه آنجا دارد ﴿کَانَ مِنَ الجِنِّ﴾ منتها چون در جمع آنها بود تغلیباً گفته شد خب بنابراین اگر کسی گرفتار تولی شیطان است تحت ولایت شیطان قرار میگیرد این امر عارضی است و ذات اقدس الهی فرمود به اینکه ما طرزی او را شاهد خودش قرار دادیم و خود را به او نشان دادیم که این واقعاً گفت ﴿بَلَی﴾ خب در چنین نشئهای ذات اقدس الهی میفرماید که ما گذشته از اینکه لسان برهان را برای شما گویا کردیم لسان معجزات را هم برای شما گویا کردیم از درون شما هم این حقیقت را به شما نشان دادیم در همین فضا همین فضایی که کثرت است ترتیب هست والد و ولد است بعضی مشرکاند بعضی غیر مشرک در همین فضا یک همچنین چیزی هست که این اگر ما باید ظاهر کلمه ﴿إِذْ﴾ را حفظ بکنیم ظاهر کلمه ﴿أُخِذَ﴾ را حفظ بکنیم باید ظاهر کلمه ﴿مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ﴾ را حفظ بکنیم یک تناسب نشئه اشهاد را با نشئه انفصال حفظ بکنیم دو و گرنه در نشئه ﴿کُنَّ﴾ احتجاج بکند تکلم و اشهاد باشد برای نشئه ﴿یَکُونَ﴾ آنجا که ظرف امتثال نیست تعهد بگیرند اینجا که ظرف امتثال است ظرف غفلت است این آسان نیست
پرسش ...
پاسخ: بله همه چیز ملکوت دارد چون ﴿فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ اما مار و عقرب هم ملکوت دارند ﴿مَا مِن دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذُ بِنَاصِیَتِهَا﴾ هیچ موجودی نیست که ملکوت نداشته باشد اما ملکوتها فرق میکنند آن ملکوتی که با نورانیت همراه است با اقرار ربوبیت خدا همراه است با اقرار عبودیت همراه است او در همگان نیست وگرنه هیچ موجودی نیست که ملکوت نداشته باشد این سه تا شبهه بود الآن هم هست
پرسش ...
پاسخ: بله اینها حجت برای اینها تمام است برای اینکه آن مرحله درون همان انسانی که در احساس خطر به سوی الله میرود این الآن میتواند غبار روبی کند اینکه مرتب به ما گفتند محاسبه کنید اینکه به ما گفتند هر کاری که میکنید بگویید بسم الله الرحمن الرحیم یعنی هر کاری که وارد میشوید قدم میخواهید بردارید مباحثه میخواهید بکنید سخن میخواهید بگویید سخنرانی میخواهید بکنید چیزی میخواهید بپرسید «بسم الله الرحمن الرحیم» غذا میخواهید بخورید «بسم الله الرحمن الرحیم» یعنی کار باید طوری باشد که انسان رویش بشود بگوید خدایا به نام تو این مراقبه شدید برای این است که آلوده نشود دیگر خب انسان اگر یک همچنین مراقبتی دارد کارش یا واجب است یا مستحب دیگر مکروه و حرام را که نمیتواند بگوید خدایا به نام تو که اگر انسان دائماً به این نام که خدایا به نام تو «بسم الله الرحمن الرحیم» حالا لازم نیست بگوید «بسم الله» بگوید «الله اکبر» «لا اله الا الله» «سبحان الله» قبلاً این بحث گذشت که هر کاری که باید به نام خدا باشد نه یعنی «بسم الله» باشد حالا عند ذبح حیوان یا نحر حیوان چه در منا چه در اذحیه دیگر انسان بگوید «لا حول و لا قوة الا بالله»، «الله اکبر»، «الحمدلله»، «سبحان الله»، «اللهم صلی علی محمد وآلمحمد» خب کافیه با یک صلوات اگر چنانچه سر گوسفند را ببری میشود حلال نام خدا را برده تسمیه یک خصیصهای ندارد این نظیر نماز نیست که «بسم الله الرحمن الرحیم» یک واژه مشخصی باشد که آدم باید نام خدا را ببرد نام خدا هر چه شد وقتی میگوید ، «اللهم صلی علی محمد و آل محمد» الله را برده دیگر این ذبیحه میشود حلال خب حالا انسان باید نام خدا را ببرد وقتی میخواهد وارد یا غذایی میخواهد بخورد، «اللهم صلی علی محمد وآل محمد»، کافی است «لا حول و لا قوة الا بالله»، کافی است بالأخره نام خدا را برده حالا نام خدایی که میخواهد ببرد این کار یا واجب است یا مستحب دیگر و اگر نباشد که این تیرگی شعور را به همراه دارد اول پنج درصد ذهن بسته میشود انسان خیلی از توفیقات را کم کم از دست میدهد بعد طوری میشود که ﴿رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم﴾ میشود بعد ﴿أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ القُرْآنَ أَمْ عَلَی قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا﴾ میشود و مانند آن بعد وقتی که جراحی کردند این رینها را برداشتند غبارروبی کردند آن گاه قبلاً هم گذشت که خدا فرمود ما اسرار را بیپرده آفریدیم اگر پردهای هست خودت گذاشتی ﴿فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ﴾ نه «انا غطائنا» او بیپرده ﴿نُورُ السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ﴾ است عالم هم بیپرده او را نشان میدهد اگر پردهای هست خود انسان میبافد و روی چهره جان خود میگذارد ﴿فَکَشَفْنَا عَنکَ غِطَاءَکَ﴾ وگرنه ﴿اللَّهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ﴾ خب این مراقبت دائم برای همین جهت است دیگر هر شب قبل از خواب انسان بالاخره یک نیم ساعتی کمتری بیشتری محاسبه بکند «لیس منا من لم یحاسب نفسه» حالا کل لیله یا کل یوم یا کل اسبوع این برای همان است که اصلاً گرفتار نشود دیگر
پرسش ...
پاسخ: خب بله چون غفلت راه پیدا میکند بنابراین اگر خود را نشان بدهد در جا که جا برای غفلت نیست خب آن وقت ظرف امتثال ظرف غفلت است این احتجاح تام نیست همان طوری که آن دوتا حجت در همین ظرف است باید طرزی ترسیم بکنیم که آن حجت سوم هم در همین ظرف باشد
پرسش ...
پاسخ: بله عوامل .. همان احتجاج عقلی است و همان بینات وحی آسمانی دیگر
پرسش ...
پاسخ: آن ﴿کُنْ﴾ ﴿قَالُوا بَلَی﴾ دارد نه ﴿یَکُونُ﴾ یکوناش این است که ﴿سَواءٌ عَلَیْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُنْ مِنَ الْواعِظینَ﴾ یکونواش هم
پرسش ...
پاسخ: بله خب اما ﴿یَکُونَ﴾ گاهی میگوید به اینکه ﴿رَبُّنَا اللَّهُ﴾ گاهی میگوید که ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا﴾
مطلب بعد آن است که اشیا عالم که همگان طاع الهیاند که فرمود ﴿ائْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» آیهٴ 83 به این صورت آمده است ﴿وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ طَوْعاً وَکَرْهاً وَإِلَیْهِ یُرْجَعُونَ﴾ با آنجا که فرمود ﴿أَتَیْنَا طَائِعِینَ﴾ چگونه هماهنگ است این پاسخش آن است که موجودات جهان دو قسماند بعضیها صدر و طاقهشان طوع و رغبت است نظیر مجردات فرشتگان که تزاحمی در کار نیست بعضیها با طوع و رغبت امتثال میکنند مثل عالم طبیعت عالم طبیعت یک موجودی که به راه افتاده صدمات فراوانی میبیند این خوشه و این شاخه که الآن میخواهد نخل باسق بشود ثمر بدهد یک بادی هم از راه میرسد اول نسیم است بعد یک باد تند میشود بعد طوفان میشود چهارتا شاخه این را میشکند تنه او را میاندازد کم کم این تمام این مشکلات را تحمل میکند جمع بندی شدهاش این است که ﴿أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ﴾ ﴿قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ﴾ به من گفتند سرت باید بشکند میگویم چشم آن شکستن سر طرح است اما بالأخره در سایه تو امتثال میکند این مرگ را این مرض را این رنجها را همه تحمل میکنند ولی جمع بندی میکنید میبینید عالم عالم منظم است برای اینکه اگر طوفان نباشد باد نباشد نسیم نباشد که زندگی ممکن نیست بگوییم همه اینها عالم و عاقل و عادل باشند یعنی همه اینها فرشته باشند خدا از این فرشتهها زیاد آفریده پس جهان با حفظ جمع ماده با حفظ تزاحمش میگوید ﴿أَتَیْنَا طَائِعِینَ﴾ فرمایشات مرحوم آقای خوئی(رضوان الله علیه)در آن جلد اول تفسیرشان که مقدمه تفسیر است آن وقتی که علوم قرآنی بحث میشد مذاکره شد اما ایشان در این قسمتها مرحوم آقای خویی(رضوان الله علیه) فرمایشی ندارد و اگر ادامه میدادند یک برکتی بود متأسفانه همان یک جلد مانده لذا در این بحثهای تفسیری چیزی از ایشان نیست تا تعرض بشود مطلب بعدی این است که کلمه ﴿مِن﴾ من تبعیض نیست اینکه میفرماید ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِیآدَمَ﴾ یعنی از این جنس چون اگر من تبعیض باشد معنایش دیگر از بعضی گرفته از بعضی نگرفته خب از آنها که نگرفته آنها میتوانند در قیامت احتجاج کنند ﴿إِنَّا کُنَّا عَنْ هذَا غَافِلِینَ﴾ خود این برهان نشان میدهد که این ﴿مَن﴾ من تبعیض نیست بلکه من بیان جنس است که از همه اینها گرفته و چون در جریان ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا﴾ آن صبغه انسانی ثابت و مجرد است لذا همگان محققاً این حرف را میزنند نباید بگوییم آیندگانی که میآیند «سیقولون بلی» چرا برای اینکه آن نشئه ثابت است وقتی ثابت شد بین حال و گذشته و آینده دیگر تفاوتی نیست تا ما بگوییم نسلهای گذشته «قالوا بلی» نسلهای آینده «سیقولون بلی»
مطلب بعدی این است که آن موطن اخذ میثاق روح تنها نبود این برابر بعضی از روایات بود که اثباتش آسان نبود بلکه روح بود با بدن یعنی موطن اخذ میثاق موطن احتجاج است این هم روح میخواهد هم بدن و این هم مرحله تشریع بود نه مرحله تکوین محض مرحله تشریع عصیان پذیر است نه عصیانش حتمی لذا در همین مرحله تشریع ممکن است ذات اقدس الهی طرزی آیات خود را به مردم نشان بدهد که همگان قبول بکنند پس مرحله تشریع گرچه نکول پذیر است اما نه اینکه نکولش حتمی باشد ممکن است نکول بکنند ممکن است نکول نکنند مادامی که علم حصولی هست خواه از راه نقل خواه از راه عقل ممکن است بپذیرند ممکن است نپذیرند اما وقتی علمی شهودی شد غالباً میپذیرند.
«والحمد لله رب العالمین»
انسان یک حقیقتی دارد دو چهرهای یک چهرهاش ملکوت است یک چهرهاش ملک
چون جنبه ﴿کُن﴾ مقدم بر جنبه ﴿یَکُونُ﴾ است جنبه ملکوت مقدم بر جنبه مُلک است
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَی شَهِدْنَا أَن تَقُولُوا یَوْمَ القِیَامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذَا غَافِلِینَ ٭ أَوْ تَقُولُوا إِنَّمَا أَشْرَکَ آبَاؤُنَا مِن قَبْلُ وَکُنَّا ذُرِّیَّةً مِن بَعْدِهِمْ أَفَتُهْلِکُنَا بِمَا فَعَلَ المُبْطِلُونَ ٭ وَکَذلِکَ نُفَصِّلُ الآیَاتِ وَلَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ ٭ وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الغَاوِینَ﴾
این کریمه از آن جهت که هم محتوای او دشوار بود هم با بعضی از آیات نظیر آیهٴ 30 سورهٴ مبارکهٴ «روم» در ارتباط بود و با آیه سورهٴ مبارکهٴ «شمس» در ارتباط بود و مهمتر از همه دهها روایت در ذیلش وارد شد این یک مقدار بحثش طول کشید در حقیقت اگر شما آن روایات را بررسی میفرمودید میبینید به اینکه بخش عظیمی از بحثها مربوط به آن روایات است بقیه سؤالاتی که مانده است حالا به خواست خدا امروز مطرح میشود تا انشاءالله تتمه بحث اگر مانده است و سورهٴ مبارکهٴ «روم» که آیه فطرت است ارجاع بشود سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) ملاحظه فرمودید که این تکلیم و تکلم و ارشاد و حقیقت دانستند نه مَجاز و نه تمثیل و به ملکوت برگرداندند نه به ملک فرمودند که انسان یک حقیقتی دارد دو چهرهای یک چهرهاش ملکوت است یک چهرهاش ملک نظیر همان آن ﴿کُن فَیَکُونُ﴾ی که قرآن کریم دارد آن جنبه ﴿کُن﴾ ملکوت هر کس است و آن جنبه ﴿یَکُونَ﴾ مُلک اوست و این دو از هم جدا نیستند منتها آن ﴿کُن﴾ که ملکوت است مقدم است این ﴿یَکُونَ﴾ که مُلک است متأخر است و این ﴿یَکُونَ﴾ میشود گفت که به یاد آن نشئه ملکوت باش چون ﴿وَاذْکُر﴾ ﴿إِذْ أَخَذَ﴾ این کلمه ﴿إِذِ﴾ این کلمه ﴿أَخَذَ﴾ که فعل ماضی است نشانه تقدم است چون جنبه ﴿کُن﴾ مقدم بر جنبه ﴿یَکُونُ﴾ است جنبه ملکوت مقدم بر جنبه مُلک است لذا این تقدم محفوظ شد ظاهر کلمه ﴿إِذْ﴾ حفظ شد ظاهر کلمه ﴿أَخَذَ﴾ حفظ شد و مانند آن سابقاً که ما بحث میکردیم چندتا مطلب درباره فرمایش ایشان بود و هنوز همان مطالب حل نشد و آن این است که ما البته باید ظاهر کلمه ﴿إِذْ﴾ را حفظ بکنیم که نشانه تقدم است و ظاهر کلمه ﴿أَخَذَ﴾ را هم باید حفظ کنیم که از فعل گذشته حکایت میکند شاهد تقدم است این را باید حفظ بکنیم اما سایر عناوین و کلمات و ظواهری که در این آیه است باید حفظ بکنیم و آن این است که در موطن اخذ میثاق کثرت هست ایشان کثرت را قبول دارند چون در ملکوت کثرت هست اما این کثرت کثرت ترتیبی است که بعضیها از بعضی درآمدند و ﴿وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرّیَّتَهُمْ﴾ پس این کثرتی نیست که یک جا برخیزد نظیر کثرت آخرت نیست در سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» دارد که ﴿إِنَّ الأَوَّلِینَ وَالآخِرِینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَی مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾ کثرت هست ولی ترتیبی در کار نیست در دنیا کثرت هست با ترتیب که یکی والد است یکی ولد روی تناسب و توالد کثرت حاصل میشود ولی در آخرت کثرت هست بدون تناسب و توالد ﴿إِنَّ الأَوَّلِینَ وَالآخِرِینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَی مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾ همین که ذات اقدس الهی دعوت کرده است همگان زنده میشوند اما همگان فرزند خاکاند نه اینکه کسی فرزند دیگری باشد تناسب توالد و مانند آن که در قیامت نیست یکسان همگان سر از خاک برمیدارند
خب پس ممکن است کثرت باشد ولی ترتیب در کار نباشد و اینکه در قرآن دارد ما برخی از بهشتیها را خاندانشان را در یک جا جع میکنیم این به علاقه ما کان است یعنی کسانی که در دنیا خاندان یکدیگر بودند وگرنه در آخرت کسی والد و ولد نیست خب آیه محل بحث با آیه سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» و مانند آن خیلی تفاوت دارد آنجا کثرت است بلاترتیبٍ اینجا کثرت است مع ترتیبٍ فرمود ﴿وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرّیَّتَهُمْ﴾ پس کثرتی است که یکی از دیگری برخواست نه با هم پدید آمدند ما باید این ﴿مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ﴾ اینها را حفظ کنیم یعنی ﴿مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ﴾ را باید حفظ بکنیم پس ما یک کثرتی داریم که با هماند نظیر کثرت قیامت یک کثرتی داریم که بی هماند مثل جنبه دنیایی ما جنبه دنیایی ما ﴿فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَ یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ یَسْتَقْدِمُونَ﴾ ﴿إِن یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَیَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ﴾ یک عده را میبرند یک عده را میآورند کثرت در عالم طبیعت هست ولی بی هماند کثرت در ملکوت که ایشان میفرمایند کثرت هست با هم هستند اما باید ترتیب محفوظ باشد و در این چهره ملکوتی ترتیب نیست کسی والد کسی نیست کسی ولد کسی نیست همگان به ذات اقدس الهی مرتبطاند پس باید کار بکنیم که این ﴿مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ﴾ محفوظ باشد این یک محذور دوم آن است که حالا این کثرت که طولی هست که این اشکال دوم شبیه اشکال اول است عین آن نیست و آن است که در آن فضا خدای سبحان میفرماید ما از شما تعهد گرفتیم که مبادا شما بگویید که پدران ما مشرک بودند و ما وارث شرک آنها بودیم خب در چهره ملکوت اصلاً شرک راه ندارد پدر و پسری وجود ندارد تا وقت کسی بگوید که پدران ما مشرک بودند ما هم که خب مشرک شدیم محذور سوم آن است که در طول این محظورهاست و آن این است که اگر بگوییم به لحاظ نشئه مُلک اذا تعهد گرفته است آن گاه این چه احتجاجی است که در موطن ﴿کُنْ﴾ خدا حجت بگیرد برای موطن ﴿یَکُونُ﴾ که موطن غفلت است در موطن﴿کُنْ﴾ جا برای غفلت نیست جا برای حجاب نیست آنجا جای شهود است موطن ﴿یَکُونُ﴾ موطنی است که ﴿أَنَّمَا الحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الأَمْوَالِ وَالأَوْلاَدِ﴾ دنیا همین پنج مقطع است لهو است و لعب است و زینت است و تفاخر است و تکاثر یعنی از دوران کودکی تا دوران سالمندی همین بازیها است آن گاه در مرحله ﴿کُنَّ﴾ پیمان بگیرد برای مرحله ﴿یَکُونَ﴾ که عین غفلت است این چه احتجاجی است بنابراین روی این شبهات شاید شبهات دیگر سابق که بحث میشد فرمایش ایشان متلقا به قبول نبود هنوز هم این شبهات هست البته ولی اگر ما بگوئیم همین انسانها که به دنیا میآیند همان جنبه ﴿یَکُونُ﴾ اینها همین جنبه کثرتی که دارند در عین حالی که والد و ولدند در عین حال که شرک ممکن است در عین حال اینجا سه تا راه دارد دو تا راهش تخلف پذیر است یک راهش تخلف پذیر نیست آن راههایی که تخلف پذیر است راه برهان عقلی است و قرآن کریم براهین عقلی فراوانی ارائه کرده است یک عده میپذیرند یک عده میگویند افسانه است راه معجزات و کرامات انبیا و اولیا هم هست یک عده میپذیرند یک عده میگویند سحر و کهانت است راه ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ٭ فَالهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ هم هست در آن مرحله کسی نفی نمیکند به دلیل اینکه همانهائی که نفی کردند وقتی به خطر افتادند ﴿دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ﴾ این ﴿دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ﴾ باید بیشتر توجه بشود که روی خوف نیست روی اضطرار نیست یک وقت است که یک انسان معتادی وقتی دارد تنبیه میشود میگوید من توبه کردم و یک صاحبدل و صاحب بصر میتواند ببیند و بگوید که این الآن که دارد تنبیه میشود میگوید که من توبه کردم اگر رها کنیم طور دیگر است مثل اینکه ذات اقدس الهی برابر آنچه که در سورهٴ «انعام» گذشت فرمود این جهنمیهای تبهکار اینها الآن که در جهنماند میگویند که ﴿رَبِّ ارْجِعُونِ﴾ ولی اگر اینها به دنیا برگردند باز همین هستند ﴿لَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ﴾ که از امام رضا(سلام الله علیه) سؤال کردند آیا ذات اقدس الهی به معدومات علم دارد فرمود نه تنها به معدومات بلکه به ممتنعات نه تنها به ممتنعات بلکه به ممتنعات علی فرض وجودها هم عالم است بعد به این آیه استشهاد فرمود فرمود به اینکه رجوع مردم از جهنم به دنیا محال است برای اینکه دنیائی در کار نیست چون بساط دنیا برچیده شد ﴿وَالأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ القِیَامَةِ وَالسَّمَاوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ﴾ خب حالا ﴿یَوْمَ تُبَدُّلُ الأَرْضُ غَیْرَ الأَرْضِ﴾ ﴿إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ﴾ شد ﴿وَإِذَا النُّجُومُ انکَدَرَتْ﴾ شد همه بساطش برچیده شد اگر بساطش برچیده شد دیگر دنیائی نیست که تا کسی از جهنم به دنیا برگردد ولی بر فرض محال اگر کسی بتواند از این تبکارها به دنیا بیایند باز همان آن لجاج و عناد را دارند ﴿لَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْه﴾ این معلوم میشود که یک عده آنچنان ملکات باعث انحراف آنها شد که در حال عذاب هم اگر میگویند کاذبانه میگویند خب این قبل از آن است که آلوده بشوند و این ملکات به صورت رسوب اینها را قسی القلب بکند قبل از این که این ملکات به صورت رسوب اینها را قسی القلب بکند آنجا که علی الفطرة مولودند و شفافاند در آن چهره شفاف خدا حقیقت اینها را به خود اینها نشان داد یا شاهد خودشان قرار داد فرمود ﴿أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَی﴾ آنجایی که ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ٭ فَالهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَ﴾ مطرح است از همه اقرار گرفته همگان گفتند ﴿بَلَی﴾ ولی وقتی که به دنیا آمدند کم کم برخیها همان فطرت را حفظ کردند و شکوفا کردند برخیها این فطرت را آلوده کردند ﴿کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾ شد اول رین شد بعد کم کم در را قفل کردند ﴿أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ القُرْآنَ أَمْ عَلَی قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا﴾ وقتی قفل کردند هیچ حرفی از حرفهای انبیا و اولیا در درون کعبه دل راه پیدا نکرده کلید این کعبه را هم دادند به دست شیطان او هم تا توانست در آن کعبه اباطیل را القا کرده است دیگر سراسر قلب اینها مملو از اباطیل و شیطنت شد دیگر جا برای حرفهای الهی نیست آنجا هستند که ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ اینطور نیست که در کعبه دل که قفل شده است کلید به دست خود آدم باشد که کلید به دست همانهایی است که در را بستند خب لذا مفتاح دل به دست اوست هر وقت دلش خواست وارد میشود هر وقت دلش خواست خارج میشود هر چیزی که دلش خواست میاندازد چون تحت ولایت او است دیگر اگر ﴿وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمَاتِ﴾ همین است ﴿وَإِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَی أَوْلِیَائِهِمْ لِیُجَادِلُوکُمْ﴾ گاهی میبینید میگویند فلان کس که درس نخوانده است این شبهه قوی از کجا پیدا شده خب او معلم قوی دارد همین معصیت همین گناه کمکم کمکم او را شاگرد شیطان میکند کسی که شش هزار سال خدا را عبادت کرده و در راه کجراهه و بیراهه رفته است او معلم این است ممکن است یک شبههای القا کند که به آسانی نشود حل کرد خب اگر ﴿وَإِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَی أَوْلِیَائِهِمْ﴾ است و اگر آن شیطان که معلم است شش هزار سال داشت کجراه میرفت و خدا میدانست که او دارد چه میکند فرمود ﴿أَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ﴾ در درون شما چه هست منتها این امتحان الهی نشان داد که شیطان کافر شد نه اینکه اخیراً کافر شد کافر بوده است فرمود ﴿أَبَی وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ﴾ نه که حالا این ﴿کَانَ﴾ به معنای صار باشد ﴿کَانَ﴾ به معنی خودش است ﴿کَانَ مِنَ الکَافِرِین﴾ خب یک کسی که در درون او استکبار است نیازی به معلم خارج ندارد انسان است که آن ترس نیست اگر بخواهد گمراه بشود یک معلم خارج میخواهد شیطان که شیطان دیگر نمیطلبد برای ابلیس که ابلیسی نیست این اصلاً این جرثومه فساداست این اگر کسی را به عنوان شاگردی قبول بکند در درون او شبهاتی را القا میکند که حلش برای همه آسان نیست اگر میبینید تعجب میکنید که چطور فلان کس یک همچنین شبههای دارد برای اینکه یک کس دیگر در ذهنش القا کرده حب
پرسش ...
پاسخ: آخر آن فطرت که درباره شیطان وارد نشد که این درباره انسانهاست
پرسش ...
پاسخ: بله برای همین برای یک همچنین روزی اینها تلاش و کوشش میکنند که زاهدانه زندگی کنند شیطان که مشمول «کل مولود یولد علی الفطرة» نبود تا ما بگوییم این فطرت توحیدی داشت و یک موجودی است که اصلاً مستکبر است استکبار خیلی بالاتر از کفر است کفر یعنی کسی ـ معاذالله ـ خدا را قبول ندارد استکبار این است که خود من خدا هستم مشکلش این است اینکه شیطان گفت ﴿أَبَی وَاسْتَکْبَرَ﴾ برای آن است که خدا فرمود سجده کن گفت به نظر من نباید بکنم.
پرسش ...
پاسخ: چرا همان شش هزار سال این را جرثومه کرده کسی شش هزار سال به دنبال حیله بگردد شش هزار سال نشان داد که من دارم خدا را عبادت میکنم میکنم و نکرد معنای ریا این است که کسی میگوید من دارم برای خدا عبادت میکنم و نکند چون آنکه دارد برای خدا عبادت میکند به دیگران نشان نمیدهد سر حرمت ریا و شرک بودن ریا این است که این شخص به دیگران نشان میدهد که من دارم برای خدا عبادت میکنم و نیست این فقط به دیگران میخواهد نشان دهد اگر برای رضای خدا میخواست عبادت کند که به دیگران ارائه نمیکرد که این فقط به رؤیت دیگران میرساند یا به گوش دیگران میرساند دیگران بشنوند اگر هدف این بود به گوش دیگران برسد میشود سمعه اگر هدف این بود که دیگران ببینند این میشود ریا این تمام تلاش و کوششاش همین بود
پرسش ...
پاسخ: آن بالغلبه بود دیگر برای اینکه آنجا دارد ﴿کَانَ مِنَ الجِنِّ﴾ منتها چون در جمع آنها بود تغلیباً گفته شد خب بنابراین اگر کسی گرفتار تولی شیطان است تحت ولایت شیطان قرار میگیرد این امر عارضی است و ذات اقدس الهی فرمود به اینکه ما طرزی او را شاهد خودش قرار دادیم و خود را به او نشان دادیم که این واقعاً گفت ﴿بَلَی﴾ خب در چنین نشئهای ذات اقدس الهی میفرماید که ما گذشته از اینکه لسان برهان را برای شما گویا کردیم لسان معجزات را هم برای شما گویا کردیم از درون شما هم این حقیقت را به شما نشان دادیم در همین فضا همین فضایی که کثرت است ترتیب هست والد و ولد است بعضی مشرکاند بعضی غیر مشرک در همین فضا یک همچنین چیزی هست که این اگر ما باید ظاهر کلمه ﴿إِذْ﴾ را حفظ بکنیم ظاهر کلمه ﴿أُخِذَ﴾ را حفظ بکنیم باید ظاهر کلمه ﴿مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ﴾ را حفظ بکنیم یک تناسب نشئه اشهاد را با نشئه انفصال حفظ بکنیم دو و گرنه در نشئه ﴿کُنَّ﴾ احتجاج بکند تکلم و اشهاد باشد برای نشئه ﴿یَکُونَ﴾ آنجا که ظرف امتثال نیست تعهد بگیرند اینجا که ظرف امتثال است ظرف غفلت است این آسان نیست
پرسش ...
پاسخ: بله همه چیز ملکوت دارد چون ﴿فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ اما مار و عقرب هم ملکوت دارند ﴿مَا مِن دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذُ بِنَاصِیَتِهَا﴾ هیچ موجودی نیست که ملکوت نداشته باشد اما ملکوتها فرق میکنند آن ملکوتی که با نورانیت همراه است با اقرار ربوبیت خدا همراه است با اقرار عبودیت همراه است او در همگان نیست وگرنه هیچ موجودی نیست که ملکوت نداشته باشد این سه تا شبهه بود الآن هم هست
پرسش ...
پاسخ: بله اینها حجت برای اینها تمام است برای اینکه آن مرحله درون همان انسانی که در احساس خطر به سوی الله میرود این الآن میتواند غبار روبی کند اینکه مرتب به ما گفتند محاسبه کنید اینکه به ما گفتند هر کاری که میکنید بگویید بسم الله الرحمن الرحیم یعنی هر کاری که وارد میشوید قدم میخواهید بردارید مباحثه میخواهید بکنید سخن میخواهید بگویید سخنرانی میخواهید بکنید چیزی میخواهید بپرسید «بسم الله الرحمن الرحیم» غذا میخواهید بخورید «بسم الله الرحمن الرحیم» یعنی کار باید طوری باشد که انسان رویش بشود بگوید خدایا به نام تو این مراقبه شدید برای این است که آلوده نشود دیگر خب انسان اگر یک همچنین مراقبتی دارد کارش یا واجب است یا مستحب دیگر مکروه و حرام را که نمیتواند بگوید خدایا به نام تو که اگر انسان دائماً به این نام که خدایا به نام تو «بسم الله الرحمن الرحیم» حالا لازم نیست بگوید «بسم الله» بگوید «الله اکبر» «لا اله الا الله» «سبحان الله» قبلاً این بحث گذشت که هر کاری که باید به نام خدا باشد نه یعنی «بسم الله» باشد حالا عند ذبح حیوان یا نحر حیوان چه در منا چه در اذحیه دیگر انسان بگوید «لا حول و لا قوة الا بالله»، «الله اکبر»، «الحمدلله»، «سبحان الله»، «اللهم صلی علی محمد وآلمحمد» خب کافیه با یک صلوات اگر چنانچه سر گوسفند را ببری میشود حلال نام خدا را برده تسمیه یک خصیصهای ندارد این نظیر نماز نیست که «بسم الله الرحمن الرحیم» یک واژه مشخصی باشد که آدم باید نام خدا را ببرد نام خدا هر چه شد وقتی میگوید ، «اللهم صلی علی محمد و آل محمد» الله را برده دیگر این ذبیحه میشود حلال خب حالا انسان باید نام خدا را ببرد وقتی میخواهد وارد یا غذایی میخواهد بخورد، «اللهم صلی علی محمد وآل محمد»، کافی است «لا حول و لا قوة الا بالله»، کافی است بالأخره نام خدا را برده حالا نام خدایی که میخواهد ببرد این کار یا واجب است یا مستحب دیگر و اگر نباشد که این تیرگی شعور را به همراه دارد اول پنج درصد ذهن بسته میشود انسان خیلی از توفیقات را کم کم از دست میدهد بعد طوری میشود که ﴿رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم﴾ میشود بعد ﴿أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ القُرْآنَ أَمْ عَلَی قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا﴾ میشود و مانند آن بعد وقتی که جراحی کردند این رینها را برداشتند غبارروبی کردند آن گاه قبلاً هم گذشت که خدا فرمود ما اسرار را بیپرده آفریدیم اگر پردهای هست خودت گذاشتی ﴿فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ﴾ نه «انا غطائنا» او بیپرده ﴿نُورُ السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ﴾ است عالم هم بیپرده او را نشان میدهد اگر پردهای هست خود انسان میبافد و روی چهره جان خود میگذارد ﴿فَکَشَفْنَا عَنکَ غِطَاءَکَ﴾ وگرنه ﴿اللَّهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ﴾ خب این مراقبت دائم برای همین جهت است دیگر هر شب قبل از خواب انسان بالاخره یک نیم ساعتی کمتری بیشتری محاسبه بکند «لیس منا من لم یحاسب نفسه» حالا کل لیله یا کل یوم یا کل اسبوع این برای همان است که اصلاً گرفتار نشود دیگر
پرسش ...
پاسخ: خب بله چون غفلت راه پیدا میکند بنابراین اگر خود را نشان بدهد در جا که جا برای غفلت نیست خب آن وقت ظرف امتثال ظرف غفلت است این احتجاح تام نیست همان طوری که آن دوتا حجت در همین ظرف است باید طرزی ترسیم بکنیم که آن حجت سوم هم در همین ظرف باشد
پرسش ...
پاسخ: بله عوامل .. همان احتجاج عقلی است و همان بینات وحی آسمانی دیگر
پرسش ...
پاسخ: آن ﴿کُنْ﴾ ﴿قَالُوا بَلَی﴾ دارد نه ﴿یَکُونُ﴾ یکوناش این است که ﴿سَواءٌ عَلَیْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُنْ مِنَ الْواعِظینَ﴾ یکونواش هم
پرسش ...
پاسخ: بله خب اما ﴿یَکُونَ﴾ گاهی میگوید به اینکه ﴿رَبُّنَا اللَّهُ﴾ گاهی میگوید که ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا﴾
مطلب بعد آن است که اشیا عالم که همگان طاع الهیاند که فرمود ﴿ائْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» آیهٴ 83 به این صورت آمده است ﴿وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ طَوْعاً وَکَرْهاً وَإِلَیْهِ یُرْجَعُونَ﴾ با آنجا که فرمود ﴿أَتَیْنَا طَائِعِینَ﴾ چگونه هماهنگ است این پاسخش آن است که موجودات جهان دو قسماند بعضیها صدر و طاقهشان طوع و رغبت است نظیر مجردات فرشتگان که تزاحمی در کار نیست بعضیها با طوع و رغبت امتثال میکنند مثل عالم طبیعت عالم طبیعت یک موجودی که به راه افتاده صدمات فراوانی میبیند این خوشه و این شاخه که الآن میخواهد نخل باسق بشود ثمر بدهد یک بادی هم از راه میرسد اول نسیم است بعد یک باد تند میشود بعد طوفان میشود چهارتا شاخه این را میشکند تنه او را میاندازد کم کم این تمام این مشکلات را تحمل میکند جمع بندی شدهاش این است که ﴿أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ﴾ ﴿قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ﴾ به من گفتند سرت باید بشکند میگویم چشم آن شکستن سر طرح است اما بالأخره در سایه تو امتثال میکند این مرگ را این مرض را این رنجها را همه تحمل میکنند ولی جمع بندی میکنید میبینید عالم عالم منظم است برای اینکه اگر طوفان نباشد باد نباشد نسیم نباشد که زندگی ممکن نیست بگوییم همه اینها عالم و عاقل و عادل باشند یعنی همه اینها فرشته باشند خدا از این فرشتهها زیاد آفریده پس جهان با حفظ جمع ماده با حفظ تزاحمش میگوید ﴿أَتَیْنَا طَائِعِینَ﴾ فرمایشات مرحوم آقای خوئی(رضوان الله علیه)در آن جلد اول تفسیرشان که مقدمه تفسیر است آن وقتی که علوم قرآنی بحث میشد مذاکره شد اما ایشان در این قسمتها مرحوم آقای خویی(رضوان الله علیه) فرمایشی ندارد و اگر ادامه میدادند یک برکتی بود متأسفانه همان یک جلد مانده لذا در این بحثهای تفسیری چیزی از ایشان نیست تا تعرض بشود مطلب بعدی این است که کلمه ﴿مِن﴾ من تبعیض نیست اینکه میفرماید ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِیآدَمَ﴾ یعنی از این جنس چون اگر من تبعیض باشد معنایش دیگر از بعضی گرفته از بعضی نگرفته خب از آنها که نگرفته آنها میتوانند در قیامت احتجاج کنند ﴿إِنَّا کُنَّا عَنْ هذَا غَافِلِینَ﴾ خود این برهان نشان میدهد که این ﴿مَن﴾ من تبعیض نیست بلکه من بیان جنس است که از همه اینها گرفته و چون در جریان ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا﴾ آن صبغه انسانی ثابت و مجرد است لذا همگان محققاً این حرف را میزنند نباید بگوییم آیندگانی که میآیند «سیقولون بلی» چرا برای اینکه آن نشئه ثابت است وقتی ثابت شد بین حال و گذشته و آینده دیگر تفاوتی نیست تا ما بگوییم نسلهای گذشته «قالوا بلی» نسلهای آینده «سیقولون بلی»
مطلب بعدی این است که آن موطن اخذ میثاق روح تنها نبود این برابر بعضی از روایات بود که اثباتش آسان نبود بلکه روح بود با بدن یعنی موطن اخذ میثاق موطن احتجاج است این هم روح میخواهد هم بدن و این هم مرحله تشریع بود نه مرحله تکوین محض مرحله تشریع عصیان پذیر است نه عصیانش حتمی لذا در همین مرحله تشریع ممکن است ذات اقدس الهی طرزی آیات خود را به مردم نشان بدهد که همگان قبول بکنند پس مرحله تشریع گرچه نکول پذیر است اما نه اینکه نکولش حتمی باشد ممکن است نکول بکنند ممکن است نکول نکنند مادامی که علم حصولی هست خواه از راه نقل خواه از راه عقل ممکن است بپذیرند ممکن است نپذیرند اما وقتی علمی شهودی شد غالباً میپذیرند.
«والحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است