- 919
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 172 تا 174سوره اعراف بخش دهم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 172 تا 174سوره اعراف بخش دهم"
یک وقت میثاق به لسان تکوین است یک وقت به لسان تمثیل است
در نظام هستی ربط خاصی که بین خالق و مخلوق هست
هیچ موجودی در تعهد و اسلام و انقیاد تکوینی مستثنا نیست
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَی شَهِدْنَا أَن تَقُولُوا یَوْمَ القِیَامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذَا غَافِلِین ٭ أَوْ تَقُولُوا إِنَّمَا أَشْرَکَ آبَاؤُنَا مِن قَبْلُ وَکُنَّا ذُرِّیَّةً مِن بَعْدِهِمْ أَفَتُهْلِکُنَا بِمَا فَعَلَ المُبْطِلُون ٭ وَکَذلِکَ نُفَصِّلُ الآیَاتِ وَلَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ﴾
برای روشن شدن این میثاق باید انحای اخذ میثاق و احتجاج را بازگو کرد یک وقت میثاق به لسان تکوین است یک وقت به لسان تمثیل است یک وقت به لسان تشریع لسان تکوین آن است که در نظام هستی بر اساس آن ربط خاصی که بین خالق و مخلوق هست این مخلوق بنده خالق است و در تحت تدبیر و تربیت آن خالق است و هرگز عصیان هم ندارد بر اساس نظام تکوین اگر میثاق تکوینی شد تخلف پذیر هم نیست یک و همگانی است دو و آن چهار یا پنج طایفه آیات قرآن کریم که دلالت بر اسلام سجده انقیاد تسبیح تحمید موجودات دارد این لسان تکوین است اینکه فرمود ﴿لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ﴾ ﴿یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّماوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ﴾ ﴿وَلِلَّهِ یَسْجُدُ مَا فِی السَّماوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ﴾ ﴿فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ﴾ ﴿إِن مِن شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلکِن لَّا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُم﴾ این پنج طایفه آیات لسان تکوین را بیان میکند یعنی هر موجودی در نظام تکوینی تابع خداست این نه استثنا پذیر است نه عصیان پذیر هیچ موجودی در تعهد و اسلام و انقیاد و تسبیح و تحمید و سجده تکوینی نه مستثنا است نه عاصی نه تخصصاً خارج است نه تخصیصاً در این جهت بین ملحد و موحد فرقی نیست اینکه در بعضی از روایات دارد که کافر خودش سجده نمیکند ولی سایه او سجده میکند یعنی بدن او که سایه روح اوست سجده میکند گرچه جان او سجده نمیکند تشریعاً و سایه بدن او هم سجده میکند هر چه شی است سجده خدا را به عهده دارد این نظام تکوینی به همان نظام علی و معلولی برمیگردد تخصصی در کار نیست تخصیص هم در کار نیست در مدار احتجاج هم نیست و از محور بحث هم بیرون است برای اینکه هیچ موجودی یک روزی بگوید بلی یک روزی بگوید نعم اینطور نیست همیشه میگویند بلی یعنی آن پنج طایفه از آیاتی که از اسلام موجودات خبر میدهد از تسبیح موجودات خبر میدهد از سجده موجودات خبر میدهد از طوع و اطاعت و رغبت موجودات خبر میدهد و از تحمید موجودات خبر میدهد نه شیئی تخصصاً خارج است و نه تخصیص پذیر عصیان هم در اینجا نیست مثل اینکه نسیان هم راه ندارد این لسان تکوین و ظاهر آیه آن نیست یعنی جریان تکوین نیست چون دارد احتجاج میکند و برابر احتجاج در قیامت پاداش و کیفر هم خواهد داد قسمت دوم تمثیل است تمثیل آن است که برای اهمیت یک مطلب چیزی را بازگو میکنند نظیر آنچه که در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «حشر» آمده است که ﴿لَوْ أَنزَلْنَا هذَا القُرْآنَ عَلَی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خَاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ وَتِلْکَ الأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ﴾ خب این ﴿لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ﴾ که در سورهٴ «حشر» است با ﴿وَمَا یَعْقِلُهَا إِلَّا العَالِمُونَ﴾ که در سورهٴ «لقمان» یا «روم» هست این ناظر به آن است که این تمثیل برای متفکران سودمند است چنین چیزی در خارج واقع نشده است یعنی ذات اقدس الهی قرآن را بر کوه نازل کرده باشد کوه از عظمت قرآن کریم و وحی الهی خاشع شده باشد متصدع شده باشد متفرق و متلاشی شده باشد نشده این در حد تمثیل است آنگاه نمیشود در قیامت خدای سبحان کوه را مواخذه بکند که چرا نظیر انسان متشرع نبودی این یک تمثیلی بیش نیست در نظام تکوین کوه و سایر موجودات مسلماند ساجدند مسبحاند و مطیعاند و حامد بیش از آن که از تمثیل استفاده میشود چون تمثیل واقعیتی ندارد فقط برای بیان اهمیت مطلب است لوازمی هم او را همراهی نمیکند و این آیه محل بحث تمثیل هم نیست چون واقعاً احتجاج است یعنی هیچ کس در قیامت نمیتواند بهانه بیاورد بگوید من غافل بودم یا گرفتار میراث گذشتگان بودم هیچ کس نمیتواند مطلب سوم مطلب تشریع است در نظام تشریع جای احتجاج هست جای استدلال هست جای پاداش و کیفر هست جای مدح و ذم هست جای مدح و قدح هست جای حمد و ذم هست و سرانجام ثواب و عقاب و بهشت و جهنم این نظام تشریع گاهی با عقل دلیل عقلی احتجاج بسته میشود گاهی به دلیل نقلی احتجاج بسته میشود هرچه که حجت بین عبد و مولاست و انسان میتواند برابر او در بحثهای فقهی حقوقی اخلاقی احتجاج کند حجت خدا بر انسان تمام است این نظام تشریع است که بر اساس آن میتوان کسی را پاداش داد و کسی را عقاب کرد و ظاهر آیه همین است یعنی نظام تشریع است نظام احتجاج است که خدای سبحان میفرماید ما این پیمان را گرفتیم تا هیچ کس در قیامت بهانهای و حجتی ارائه ندهد نگوید که ما غافل بودیم یا تحت فشار نیاکان بودیم یا وارث شرک پیشینیان بودیم و مانند آن بنابراین ما اول باید که بین تکوین و تمثیل فرق بگذاریم این یک مطلب دوم آن است که این آیه در مدار تشریع است نه تمثیل است و نه تکوین این دو و اگر ما بگوییم این ﴿قَالُوا بَلَی﴾ این ﴿قَالُوا بَلَی﴾ به این معناست که آنقدر آیات الهی چه در آفاق چه در انفس برای مردم روشن است که اگر از اینها سؤال بکنیم خالق شما کیست میگویند الله ﴿وَلَئِن سَالتَهُم مَنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ﴾ این هم نیست برای اینکه مردم دو دستهاند یک عده هستند که در جواب ﴿قَالُوا بَلَی﴾ دارند ﴿لَیَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ العَزِیزُ العَلِیمُ﴾ یک عده هم میگویند که نه ﴿لَئِن سَالتَهُم مَنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالأَرْض﴾ منکر خالقیتاند میگویند ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا﴾ نشانهاش آن است که در جریان وحی فرمود وقتی آیات الهی نازل میشود از یکدیگر سؤال میکنند که ﴿مَاذَا أَنزَلَ رَبُّکُمْ﴾ خدا چه چیزی فرستاده؟ جواب دهندهها دو دستهاند یک عده موحداند قبول دارند یک عده ملحدند یا مشرکاند قبول ندارند آنهایی که قبول دارند اصل مبدأ را قبول دارند انزال وحی را قبول دارند نزول وحی را هم قبول دارند و آنچه را هم که نازل شده است وحی است آن را قبول دارند ﴿مَاذَا أَنزَلَ رَبُّکُمْ قَالُوا خَیْراً﴾ به نصب جواب میدهند یعنی «انزل ربنا خیراً» اما از دیگران که سؤال بکنید ﴿مَّاذَا أَنزَلَ رَبُّکُمْ﴾ همه چیز را منکر است با یک نکته ادبی زیر همه را آب میبندد وقتی بگوییم ﴿مَّاذَا أَنزَلَ رَبُّکُمْ قَالُوا أَسَاطِیرُ الأَوَّلِینَ﴾ اصلاً به رفع جواب میدهد میگوید اولاً انزالی در کار نیست ربی در کار نیست نزولی در کار نیست یک این هم که میبینید افسانه است این دو نمیگویند اساطیرَ الاولین آنها برابر سؤال جواب میدهند ﴿مَاذَا أَنزَلَ رَبُّکُمْ قَالُوا خَیْراً﴾ یعنی قبول داریم انزالی هست منزلی هست نازلی هست نزولی هست و آنچه که نازل شد خیر است اما دیگری همه را منکر است میگوید منزلی در کار نیست انزالی در بین نیست چیزی نازل نشده این هم که در دست شماست افسانه است نمیگویند اساطیرَ الاولین ﴿قَالُوا أَسَاطِیرُ الأَوَّلِینَ﴾ میبینید یک رفع و یک نصب این قدر تفاوت جوهری را نشان میدهد اگر از ملحدینی که میگویند ﴿مَا هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا﴾ ﴿وَمَا یُهْلِکُنَا الاَّ الدَّهْرُ﴾ سؤال بکنیم که ﴿مَّنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالأَرْض﴾ میگویند ﴿مَا هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا﴾ خالقی در کار نیست خب پس اگر چنانچه آیات الهی به قدری روشن است که اگر از مردم سؤال بکنیم گویا جواب میدهند همین قرآن به جای گویا به جای کانّ خود انّ را ذکر کرده فرمود مردم دو دستهاند یک عده جواب میدهند به اثبات یک عده جواب میدهند به نفی غرض این است که ما این سه مرحله را باید از کنار هم جدا بکنیم که التکوین ما هو التمثیل ما هو التشریع ما هو این یک و دوم اینکه آیه نه ناظر به تکوین است نه ناظر به تمثیل بلکه ناظر به تشریع است که دارد احتجاج میکند قرارداد میبندد و برابر این قرارداد عقاب میکند پس معلوم میشود تشریع است سوم اینکه آن بزرگانی که گفتند ممکن است در یک عالم دیگری تعهد گرفته شده باشد و چون یک لحظه است از بین رفته است انسان فراموش کرد چرا یک لحظه چه کسی گفت یک لحظه؟ قرآن کریم به همه انسانها دارد هشدار میدهد که به یاد آن صحنه باش معلوم میشود هست آن صحنه او بود و هست و خواهد بود پس یک لحظه نیست و الآن اگر کسی سری به آن لحظه بزند به آن مرحله بزند الآن میبیند که ﴿قَالُوا بَلَی﴾ در آن هست و این غبارها نمیگذارد انسان آن صحنه را ببیند و انسانی که دارد غرق میشود اینچنین نیست که یک چنین حالتی برای او پدید بیاید یک انسان غریق غبارروبی کرده یعنی دستش از همه جا کوتاه شده این به عنوان «رمیة من غیر رام» یا از باب «الغریق یتشبث بکل حشیش» نیست این جداً خواهان آن قدرت قاهره است به جایی متوجه شود که دریا مسخر اوست قبلاً هم اشاره شد که شما هشت نفر را در هشت جهت عالم گرفتار ببینید کسی در عمق دریاست کسی در سفینه فضایی نشسته و راهش را گم کرده کسی در غرب عالم گرفتار هلاکت میشود یکی هم در شرق عالم یکی هم بین الارض و السماء خب آن که در تخوم ارض است آنکه در انان سماست آنکه در شرق است آنکه در غرب است آن که در قطب شمال است آنکه در قطب جنوب است آنکه در بین همه اینهاست این هشت ده نفری که در زوایای عالم گرفتار شدند از دورترین نقطه تا نزدیکترین نقطه از میانهترین نقطه تا کرانهترین نقطه همه به یک جا متوجهاند معلوم میشود که یک قدرتی هست که به همه چیز به همه افراد عالم است یک نیاز همه را میداند دو توان آن را دارد که نیاز همه را برآورده کند سه اینچنین نیست که حالا اگر به عمق دریا عنایت کرده بخواهد غریق را دریابد از اوج آسمان باز بماند که این قدرت بیکران همان خداست و انسان غریق خاصیتش این است که این پرده را خرق میکند این حجاب را برمیدارد و میبیند خاصیت خطر این است که غبار روبی میکند خب اما سؤالاتی که شده که این با معراج چه ارتباطی دارد البته معراج پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بحث خاص خودش را دارد که اگر ذات اقدس الهی توفیق داد آن قسمتی که به اسراء برمیگردد در سورهٴ «اسراء» مطرح است آن قسمتی که به معراج برمیگردد در سورهٴ «نجم» مطرح میشود که ﴿مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَمَا غَوَی﴾ تا به ﴿دَنا فَتَدَلّی ٭ فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَی﴾ اما آن چه که سؤالاتی که مربوط به استضعاف است که اگر چنین تعهدی از همه انسانها گرفته شده ما مستضعف نداریم مستضعفین در قرآن چند گروهاند یک عده هستند که اینها مستضعف در ارضاند اما مقتدر در ملکوتاند ﴿وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الأَرْضِ﴾ یعنی اینها مقتدران ملکوتیاند ما میخواهیم اینها را ائمه و رهبران مردم قرار بدهیم خب اینها استضعافی دارند که از زیر سلطه بیرون میآیند و مستکبر را به سلطه میکشند چنین مستضعفی که مشکلی ندارد برای اینکه این نه تنها ضعف فرهنگی ندارد بلکه رهبری فرهنگی را هم به عهده میگیرد قسمت دوم مستضعفانی هستند که مستضعفان سیاسی نظامیاند نه مستضعفان فرهنگی فکری اینها کسانی هستند که دائماً با خدا ارتباط دارند منتها دستشان به جایی نمیرسد اینها کسانیاند که در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» بحثشان گذشت که اینها به خدای سبحان عرض میکنند ﴿رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هذِهِ القَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا﴾ خدایا ما را از سرزمینی که مردمش ظالماند برهان آیهٴ 75 سورهٴ مبارکهٴ «نساء» این بود ﴿وَمَا لَکُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالوِلْدَانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هذِهِ القَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَنَا مِن لَدُنْکَ وَلِیّاً وَاجْعَلْ لَنَا مِن لَدُنکَ نَصِیرا﴾ اینها مستضعفان سیاسی و نظامیاند نه مستضعفان فکری و فرهنگی موحدانیاند که تحت سلطه مستکبراناند گروه سوم مستضعفانی هستند که به سوء اختیار خود آن تهاجم فرهنگی را پذیرفتند اول گفتند عیب ندارد اول گفتند یک مقداری ما نرم بگیریم کم کم کمکم پذیرفتند و برخی از باورهای دینی را از دست دادند تا کم کم صبغه همان مستکبران را گرفتند اینها را در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیه 97 و 98 بیان کرد فرمود ﴿إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ المَلاَئِکَةُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ﴾ اینها که نمیتوانند آثار دینیشان را در کشورهای کفر پیاده کنند ولی بیخود آنجا معطلاند با داشتن کشور اسلامی اهل کشور اسلامیاند یا کشورهای اسلامی آنها را میپذیرند ولی مع ذلک برای اینکه یک قدری راحتتر باشند در کشور شرک و کفر به سر میبرند اینها در هنگام مردن وقتی فشار مرگ را میبینند جوابی برای حل این مشکل ندارند ﴿إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ المَلاَئِکَةُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ﴾ فرشتگان که میخواهند اینها را تنبیه کنند ﴿قَالُوا فِیمَ کُنْتُمْ﴾ در چه حالتی بودید ﴿قَالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الأَرْضِ﴾ ما که اینجا نمیتوانستیم مسائل دینیمان را پیاده کنیم قبله برای ما مشخص نبود نماز نمیتوانستیم بخوانیم اذان و اقامهای نداشتیم و مانند آن فرشتگان به اینها میگویند ﴿قَالُوا أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فُیهَا﴾ اهل جهاد نبودید دستی برای جنگیدن نداشتید اما پایی هم برای فرار نداشتید؟ خب میخواستید هجرت کنید آن که مبارز حزب الله لبنان است دستی برای جنگیدن دارد اهل جهاد است تو آنطور نیستی لااقل پای فرار داشته باش هجرت کن ﴿لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فُیهَ﴾ خب کشورهای اسلامی که کم نبود چنین مستضعفی ﴿فَأُولئِکَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِیراً﴾ این میخواهد راحت زندگی کند در یک کشوری که نمیتواند آداب دینیاش را عمل بکند آنجا بیخود به سر میبرد در بین همانها کسانی هستند که نه دست جنگیدن دارند نه پای فرار اینها البته مسثنایند ﴿إِلَّا المُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالوِلْدَانِ لاَ یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَلاَ یَهْتَدُونَ سَبِیلاً﴾ سالمندان زنان خردسالان اینها به جهنم نمیروند برای اینکه اینها نه قدرت جهاد دارند نه قدرت هجرت اینها البته مستثنایند اما کسی که اوائل به طعم شیرین و کاذب رفاه طلبی حرکت کرد بعد سرانجام مثل خود آنها شد در آیه 38 و 39 همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» قبلاً گذشت که چنین مستضعفی حکم چنان مستکبر را دارد یک عده که در قیامت میگویند که ما تابع بودیم خدایا عذاب آنها را دو برابر کن خدا میفرماید که هم عذاب شما دو برابر است که مستضعفاید هم عذاب مستکبر دو برابر است آنها که میگویند ﴿رَبَّنَا إِنّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَکُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» و امثال «سبأ» است همانها در قیامت یک احتجاجی دارند آیه 38 و 39 سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» که قبلاً گذشت این بود ﴿کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا حَتَّی إِذَا ادَّارَکُوا فِیهَا جَمِیعاً قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لِأُولاَهُمْ﴾ آنها که تابعاند درباره متبوعها آنها که مستضعفاند درباره مستکبران چنین میگویند میگویند ﴿رَبَّنَا هَؤُلاَءِ أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابَاً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ﴾ خدایا عذاب آنها را دو برابر بکن برای اینکه اینها هم خودشان گمراه شدند هم ما را گمراه کردند ما تابع آنها بودیم اما ذات اقدس الهی به این گروه از مستضعفان و تابعان میفرماید عذاب شما هم مثل عذاب مستکبر دو برابر است ﴿قَالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَلکِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾ شما درست حساب نکردید اگر شما هم درست حساب بکنید عذاب شما هم دو برابر است بیان ذلک این است که آن مستکبر متبوع عذابش دو برابر است برای اینکه دوتا گناه کرده یکی اینکه خودش گمراه بود یکی اینکه دیگران را گمراه کرده شمای مستضعف تابع هم عذابتان دو برابر است چون دوتا گناه کردید یکی اینکه اصل گناه را مرتکب شدید یکی اینکه با اینکه رهبران الهی بودند آنها را گذاشتید کنار این کفار را رهبران خودتان قرار دادید خب اگر شما رهبری آنها را تقویت نمیکردید که آنها به اینجا نمیرسیدند که پس شما هم دو گناه دارید ﴿قَالَ لِکُلٍّ﴾ یعنی «لکل من التابع و المتبوع» ﴿ضِعْفٌ وَلکِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾ درست حساب نکردید ﴿وَقَالَتْ أُولاَهُمْ لِأُخْرَاهُمْ﴾ حالا در آن صحنه آن مستکبرین به این مستضعفین آن متبوعین به این تابعین میگویند که ﴿فَمَا کَانَ لَکُمْ عَلَیْنَا مِن فَضْلٍ﴾ شما چه فضیلتی بر ما دارید که عذاب ما دو برابر باشد عذاب شما یک برابر؟ ما معصیت کردیم تبلیغ به عصیان کردیم شما هم معصیت کردید ما را به رهبری هم قبول کردید دوتا گناه کردید این همه رهبران الهی صدایشان بلند بود نرفتید آن طرف ما گناه کردیم و دعوت به گناه شما گناه کردید رهبری ما هم قبول کردید دوتا کار کردید هم در اصل گناه را ما شریکاید هم در پذیرش رهبری ما مجرماید ﴿فَمَا کَانَ لَکُمْ عَلَیْنَا مِن فَضْلٍ فَذُوقُوا العَذَابَ بِمَا کُنتُمْ تَکْسِبُونَ﴾
مطلب دیگر این است که البته ممکن است در مناطق دور دست کسی مستضعف فرهنگی فکری باشد آن گروه که دسترسی به احکام و معارف اسلامی ندارند الآن بخشی از مردم مسلمان چین این آقایانی که به آنجا سری زدند گفتند ما همین که رفتیم همین که دیدند ما از طرف امام و اسلام و انقلاب اسلامی ایران آمدیم مردم آن روستای دور دست چین که مسلمان بودند زن و مرد کوچک و بزرگ همه از آن روستایشان بیرون آمدند به استقبال ما و همه این زن و مرد مسلمان بودند و نشانه اسلامشان فقط این بود که فقط لا اله الا الله را بلدند اصلاً نماز نشنیدند چیست؟ روزه و نماز و حج و اصلاً قرآن ندیدند الیوم هم همینطور است خب حالا اگر کسی امکان داشته باشد زبان بلد باشد یا بتواند یاد بگیرد و آنجا نرود مسئول کیست؟ آنها همین که نام امام را شنیدند زن و مرد آمدند تا آن مدخل ورودی این روستا فقط میگفتند لا اله الا الله یعنی ما مسلمانیم الیوم اینطور است خب این گروه که مستضعف فرهنگی فکریاند نه سیاسی به برکت انقلاب اینها دیگر مستضعف سیاسی نیستند میتوانند مسلمان بشوند دسترسی ندارند ذات اقدس الهی اینها را عذاب نمیکند که چرا نماز نمیخوانید چون اینها «رفع عن امتی ... و ما لا یعلمون» اگر سهو است اگر نسیان است اگر اضطرار است اگر اکراه است اگر جهل است؟ اما هیچ کدام از اینکه نسبت به اصل توحید بهانهای ندارند در خویشتن خویش آن ربوبیت خدا را ادراک میکنند و عبودیت خود را درک میکنند اگر کسی مستضعف فکری باشد نسبت به خطوط مبسوط اسلام است وگرنه درباره اصل دین کسی مستضعف نیست اگر کسی خودش را فراموش نکند همواره به یاد ربوبیت ذات اقدس الهی خواهد بود بنابراین الآن هم همینطور است اگر کسی خودش را فراموش کرد آن پیمانش را هم فراموش میکند ﴿نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾ اگر خودش را فراموش نکرد احد طرفی العقد را فراموش نکرد عقد هم فراموش نمیشود چون این عقد گره خورده با جان خود عاقد اگر خود عاقد خودش را فراموش بکند البته عقد و پیمان را هم فراموش میکند بنابراین آن بیانی که مرحوم شیخ مفید(رضوان الله علیه) دارد که به تمثیل یا تکوین تطبیق کردند آن ناتمام است چه اینکه بیانی که جناب زمخشری داشتند که به تمثیل تطبیق کردند آن هم ناتمام است برای اینکه این آیه بالصراحه احتجاج را بازگو میکند و آنهایی هم که این آیه را بر جریان برهانها کلامی و حکمت و برهان عقلی تطبیق کردند این هم ناتمام است برای اینکه در قبال براهین عقلی یک عده میگویند لا یک عده میگویند نعم آنهایی هم که این را به زبان معجزات و آیات بینات و کتاب و سنت تطبیق کردند آن هم ناتمام است برای اینکه در قبال معجزات و آیات بینه یک عده بلی میگویند یک عده نعم یک عده لا میگویند یک عده نعم این یک زبانی است که همگان بلی گفتند و احدی نکول نکرد همه قالوا گفتند یک زبانی که قبول مطلق است بلا نکول اصلاً زبان فطرت است اگر تمثیل باشد که با تمثیل کسی را نمیسوزانند اگر تکوین باشد که با تکوین کسی معصیت نمیکند لسان این آیه هم لسان تشریع است و احتجاج و امضا گیری و ترساندن از جهنم میخواهد با دلیل قعلی بترساند دلیل عقلی را یک عده قالوا بلی یک عده قالوا نعم یک عده گفتند نه یک عده گفتند آری این همین ادله عقلی است که اینها میگویند افسانه است دیگر آنکه میگوید ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا﴾ براهین عقلی را افسانه میداند دیگر او معیار معرفت را حس میداند میگوید ما تا چیزی را معرفت شناسیاش حس است تا چیزی را نبینیم باور نمیکنیم آن وقتی که خروشچف رئیس جمهوری جماهیر شوروی سابق بود میگفت خدایی نیست ـ عاذالله ـ اگر بود ما هم میدیدیم این صریحاً گفته بود همان حرف اسرائیلیها که ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً﴾ کسی که اساس معرفت شناسیاش حس و تجربه است تا نبیند باور نمیکند یا اسرائیل زمان موسی میشود یا خروشچف زمان ما الآن این مارکسیستها که میگویند خدایی نیست چرا میگویند نیست نه برای اینکه اینها اهل علم نیستند اهل علماند شناخت دارند معیار شناخت میگویند حس و تجربه است یا با چشم عادی یا با چشم آزمایشگاهی و چشم مسلح باید ببینیم تا نبینیم باور نمیکنیم باید به اینها گفت که معیار معرفت هم شهود دل است از یک سو هم برهان عقلی است از سوی دیگر هم حس و تجربه است از سوی چهارم هم وحی و نبوت است از سوی دیگر راه برهان راه علم تنها حس و تجربه که نیست این یکی از امور است خب آنکه معیار شناختش این است که ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً﴾ آن اهل نکول است نه اهل قبول آنکه نمیگوید بلی که اگر از او سؤال بکنند «الست بربکم قالوا نعم» یعنی نیستی دیگر بلی نمیگویند که چون جواب «الست به نعم» یعنی لستَ. الست اگر کسی بگوید نعم یعنی لستَ بربی اگر کسی بگوید بلی اقرار میکند خب پس اگر زبان است استدلال باشد بعضی اهل قبولاند بعضی اهل نکول زبان معجزات و وحی و نقل و کتاب و سنت باشد بعضی اهل اثباتاند بعضی اهل نفی این یک زبانی است که همگان گفتند بلی .. بقدری روشن است که گویا همگان گفتند بلی با تمثیل که احتجاج به نصابش نمیرسد به جهنم نمیبرند که این دارد احتجاج میکند فرمود من این حرف را زدم شما هم اقرار کردید گواه باشید که مبادا در قیامت بگویید ما نمیدانستیم این دارد احتجاج میکند بنابراین این باید به زبان دل برمیگردد که همگان در زبان دل در برابر ﴿أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَی﴾ دارند
پرسش ...
پاسخ: ملکوت همین الآن است دیگر الآن که ما نشستیم یک ملکی داریم که بدن ماست یک ملکوتی داریم که جان ماست الآن این حرفهایی که میزنیم با ملکوت ماست ما الآن اینجا خیلی حرف زدیم و خیلی حرف هم شنیدیم این حرفها گفتنش این آهنگها این صوتها این گوینده این شنونده این کارهای فیزیکی در مسجد است وگرنه آن معارف که در مسجد نیست در قم نیست در زمین نیست.
پرسش ...
پاسخ: آن طرف یعنی همینجا یعنی همین زیدی که اینجا نشسته است.
پرسش ...
پاسخ: چرا عالم ملکوت نه به آسمان اشاره نکنید همین زیدی که اینجا نشسته است یک ملکوتی دارد و یک ملکی دارد یک قلبی دارد یک قالبی دارد قالبش کار فیزیکی است و زمان و زمین دارد اما قلبش که اینچنین نیست که الآن ما که اینجا نشستهایم در هنگام اذان نماز میگوییم که رب السماوات و الارض یعنی خدایا ما آسمانها را میدانیم زمینها را میدانیم در آسمانها ربی غیر از تو نیست در زمین ربی غیر از تو نیست و ما فیهن و ما بینهن همه این حرفها را داریم میگوییم اینها را که میگوییم این آهنگهای ما فیزیکی است آن مطلب که فرافیزیک است آن مطلب را با ملکوت درک میکنیم میگوییم خدایا رب آسمانها تویی رب زمین تویی این حرف ما متزمن است و زمان دار است اما.
پرسش ...
پاسخ: چرا ملکوت یعنی قلب ملکوت نه یعنی آسمانها الآن ما یک ملکوتی داریم هر چیزی را بفهمیم برابر او آن مکلفیم اگر کسی نظیر حارثة بن زید شد یک وقت است که میآید در مدرسهها در حوزه و دانشگاهها درس میخواند برابر عدل و حکمت خدا بهشت و جهنم برایش ثابت میشود خب مکلف است یک وقت است نظیر اویس قرن است حارثة بن زید است که مرحوم کلینی نقل کرده این درس حوزوی و دانشگاهی که نخوانده این گفت «اصبحت یا رسول الله موقناً» الآن من گویا جهنم را دارم میبینم این با ملکت میبیند دیگر این چشم را ببندد میبیند باز کند میبیند گفت عوای اهل جهنم را میشنوم عوا یعنی زوزه این کلاب اهل جهنم که دارند زوزه میکشند من دارم میشنوم پیغمبر فرمود «عبد نور الله قلبه» خب آن که در خطبه توحیدی همام تقوای حضرت امیر در نهجالبلاغه است که فرمود متقیان کسانیاند که «فهم و الجنة کمن قد رآها فهم فیها منعمون وهم و النار کمن قد رآها فهم فیها معذبون» حالا اگر کسی اینجا نشسته شعله جهنم را دیده حجت خدا بر او تمام است یا نه؟ بهشت را دیده حجت خدا بر او تمام است یا نه؟ خب یک وقتی درس میخواند بهشت و جهنم بر او ثابت میشود حجت خدا بر او تمام است یک وقتی معجزه میبیند حرف پیغمبر و امام(علیهم السلام) را میشنود تمام است یک وقتی نه بدون اینکه پیغمبر را ببیند وحی او را میفهمد و بهشت را میبیند نظیر اویس قرن یا همین جوانی که جهنم را دیده که درس از راه درس که آدم جهنم را نمیبیند که از راه درس میفهمد جهنم هست ان النار حق ان الموت حق ان الجنة حق درست است اما حالا جهنم و شعلهاش را که ببیند که نیست که آن که شعله را میبیند با ملکوت میبیند خب حجت خدا بر او تمام است دیگر یک چینن چیزی در همه ما هست منتها بعضی ضعیف بعضی اضعف بعضی قوی بعضی اقوی این را نباید خاموش بکنیم این چراغ را نباید خاموش بکنیم هیچ کس بیچراغ خلق نشده.
«والحمد لله رب العالمین»
یک وقت میثاق به لسان تکوین است یک وقت به لسان تمثیل است
در نظام هستی ربط خاصی که بین خالق و مخلوق هست
هیچ موجودی در تعهد و اسلام و انقیاد تکوینی مستثنا نیست
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَی شَهِدْنَا أَن تَقُولُوا یَوْمَ القِیَامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذَا غَافِلِین ٭ أَوْ تَقُولُوا إِنَّمَا أَشْرَکَ آبَاؤُنَا مِن قَبْلُ وَکُنَّا ذُرِّیَّةً مِن بَعْدِهِمْ أَفَتُهْلِکُنَا بِمَا فَعَلَ المُبْطِلُون ٭ وَکَذلِکَ نُفَصِّلُ الآیَاتِ وَلَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ﴾
برای روشن شدن این میثاق باید انحای اخذ میثاق و احتجاج را بازگو کرد یک وقت میثاق به لسان تکوین است یک وقت به لسان تمثیل است یک وقت به لسان تشریع لسان تکوین آن است که در نظام هستی بر اساس آن ربط خاصی که بین خالق و مخلوق هست این مخلوق بنده خالق است و در تحت تدبیر و تربیت آن خالق است و هرگز عصیان هم ندارد بر اساس نظام تکوین اگر میثاق تکوینی شد تخلف پذیر هم نیست یک و همگانی است دو و آن چهار یا پنج طایفه آیات قرآن کریم که دلالت بر اسلام سجده انقیاد تسبیح تحمید موجودات دارد این لسان تکوین است اینکه فرمود ﴿لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ﴾ ﴿یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّماوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ﴾ ﴿وَلِلَّهِ یَسْجُدُ مَا فِی السَّماوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ﴾ ﴿فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ﴾ ﴿إِن مِن شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلکِن لَّا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُم﴾ این پنج طایفه آیات لسان تکوین را بیان میکند یعنی هر موجودی در نظام تکوینی تابع خداست این نه استثنا پذیر است نه عصیان پذیر هیچ موجودی در تعهد و اسلام و انقیاد و تسبیح و تحمید و سجده تکوینی نه مستثنا است نه عاصی نه تخصصاً خارج است نه تخصیصاً در این جهت بین ملحد و موحد فرقی نیست اینکه در بعضی از روایات دارد که کافر خودش سجده نمیکند ولی سایه او سجده میکند یعنی بدن او که سایه روح اوست سجده میکند گرچه جان او سجده نمیکند تشریعاً و سایه بدن او هم سجده میکند هر چه شی است سجده خدا را به عهده دارد این نظام تکوینی به همان نظام علی و معلولی برمیگردد تخصصی در کار نیست تخصیص هم در کار نیست در مدار احتجاج هم نیست و از محور بحث هم بیرون است برای اینکه هیچ موجودی یک روزی بگوید بلی یک روزی بگوید نعم اینطور نیست همیشه میگویند بلی یعنی آن پنج طایفه از آیاتی که از اسلام موجودات خبر میدهد از تسبیح موجودات خبر میدهد از سجده موجودات خبر میدهد از طوع و اطاعت و رغبت موجودات خبر میدهد و از تحمید موجودات خبر میدهد نه شیئی تخصصاً خارج است و نه تخصیص پذیر عصیان هم در اینجا نیست مثل اینکه نسیان هم راه ندارد این لسان تکوین و ظاهر آیه آن نیست یعنی جریان تکوین نیست چون دارد احتجاج میکند و برابر احتجاج در قیامت پاداش و کیفر هم خواهد داد قسمت دوم تمثیل است تمثیل آن است که برای اهمیت یک مطلب چیزی را بازگو میکنند نظیر آنچه که در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «حشر» آمده است که ﴿لَوْ أَنزَلْنَا هذَا القُرْآنَ عَلَی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خَاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ وَتِلْکَ الأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ﴾ خب این ﴿لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ﴾ که در سورهٴ «حشر» است با ﴿وَمَا یَعْقِلُهَا إِلَّا العَالِمُونَ﴾ که در سورهٴ «لقمان» یا «روم» هست این ناظر به آن است که این تمثیل برای متفکران سودمند است چنین چیزی در خارج واقع نشده است یعنی ذات اقدس الهی قرآن را بر کوه نازل کرده باشد کوه از عظمت قرآن کریم و وحی الهی خاشع شده باشد متصدع شده باشد متفرق و متلاشی شده باشد نشده این در حد تمثیل است آنگاه نمیشود در قیامت خدای سبحان کوه را مواخذه بکند که چرا نظیر انسان متشرع نبودی این یک تمثیلی بیش نیست در نظام تکوین کوه و سایر موجودات مسلماند ساجدند مسبحاند و مطیعاند و حامد بیش از آن که از تمثیل استفاده میشود چون تمثیل واقعیتی ندارد فقط برای بیان اهمیت مطلب است لوازمی هم او را همراهی نمیکند و این آیه محل بحث تمثیل هم نیست چون واقعاً احتجاج است یعنی هیچ کس در قیامت نمیتواند بهانه بیاورد بگوید من غافل بودم یا گرفتار میراث گذشتگان بودم هیچ کس نمیتواند مطلب سوم مطلب تشریع است در نظام تشریع جای احتجاج هست جای استدلال هست جای پاداش و کیفر هست جای مدح و ذم هست جای مدح و قدح هست جای حمد و ذم هست و سرانجام ثواب و عقاب و بهشت و جهنم این نظام تشریع گاهی با عقل دلیل عقلی احتجاج بسته میشود گاهی به دلیل نقلی احتجاج بسته میشود هرچه که حجت بین عبد و مولاست و انسان میتواند برابر او در بحثهای فقهی حقوقی اخلاقی احتجاج کند حجت خدا بر انسان تمام است این نظام تشریع است که بر اساس آن میتوان کسی را پاداش داد و کسی را عقاب کرد و ظاهر آیه همین است یعنی نظام تشریع است نظام احتجاج است که خدای سبحان میفرماید ما این پیمان را گرفتیم تا هیچ کس در قیامت بهانهای و حجتی ارائه ندهد نگوید که ما غافل بودیم یا تحت فشار نیاکان بودیم یا وارث شرک پیشینیان بودیم و مانند آن بنابراین ما اول باید که بین تکوین و تمثیل فرق بگذاریم این یک مطلب دوم آن است که این آیه در مدار تشریع است نه تمثیل است و نه تکوین این دو و اگر ما بگوییم این ﴿قَالُوا بَلَی﴾ این ﴿قَالُوا بَلَی﴾ به این معناست که آنقدر آیات الهی چه در آفاق چه در انفس برای مردم روشن است که اگر از اینها سؤال بکنیم خالق شما کیست میگویند الله ﴿وَلَئِن سَالتَهُم مَنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ﴾ این هم نیست برای اینکه مردم دو دستهاند یک عده هستند که در جواب ﴿قَالُوا بَلَی﴾ دارند ﴿لَیَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ العَزِیزُ العَلِیمُ﴾ یک عده هم میگویند که نه ﴿لَئِن سَالتَهُم مَنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالأَرْض﴾ منکر خالقیتاند میگویند ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا﴾ نشانهاش آن است که در جریان وحی فرمود وقتی آیات الهی نازل میشود از یکدیگر سؤال میکنند که ﴿مَاذَا أَنزَلَ رَبُّکُمْ﴾ خدا چه چیزی فرستاده؟ جواب دهندهها دو دستهاند یک عده موحداند قبول دارند یک عده ملحدند یا مشرکاند قبول ندارند آنهایی که قبول دارند اصل مبدأ را قبول دارند انزال وحی را قبول دارند نزول وحی را هم قبول دارند و آنچه را هم که نازل شده است وحی است آن را قبول دارند ﴿مَاذَا أَنزَلَ رَبُّکُمْ قَالُوا خَیْراً﴾ به نصب جواب میدهند یعنی «انزل ربنا خیراً» اما از دیگران که سؤال بکنید ﴿مَّاذَا أَنزَلَ رَبُّکُمْ﴾ همه چیز را منکر است با یک نکته ادبی زیر همه را آب میبندد وقتی بگوییم ﴿مَّاذَا أَنزَلَ رَبُّکُمْ قَالُوا أَسَاطِیرُ الأَوَّلِینَ﴾ اصلاً به رفع جواب میدهد میگوید اولاً انزالی در کار نیست ربی در کار نیست نزولی در کار نیست یک این هم که میبینید افسانه است این دو نمیگویند اساطیرَ الاولین آنها برابر سؤال جواب میدهند ﴿مَاذَا أَنزَلَ رَبُّکُمْ قَالُوا خَیْراً﴾ یعنی قبول داریم انزالی هست منزلی هست نازلی هست نزولی هست و آنچه که نازل شد خیر است اما دیگری همه را منکر است میگوید منزلی در کار نیست انزالی در بین نیست چیزی نازل نشده این هم که در دست شماست افسانه است نمیگویند اساطیرَ الاولین ﴿قَالُوا أَسَاطِیرُ الأَوَّلِینَ﴾ میبینید یک رفع و یک نصب این قدر تفاوت جوهری را نشان میدهد اگر از ملحدینی که میگویند ﴿مَا هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا﴾ ﴿وَمَا یُهْلِکُنَا الاَّ الدَّهْرُ﴾ سؤال بکنیم که ﴿مَّنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالأَرْض﴾ میگویند ﴿مَا هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا﴾ خالقی در کار نیست خب پس اگر چنانچه آیات الهی به قدری روشن است که اگر از مردم سؤال بکنیم گویا جواب میدهند همین قرآن به جای گویا به جای کانّ خود انّ را ذکر کرده فرمود مردم دو دستهاند یک عده جواب میدهند به اثبات یک عده جواب میدهند به نفی غرض این است که ما این سه مرحله را باید از کنار هم جدا بکنیم که التکوین ما هو التمثیل ما هو التشریع ما هو این یک و دوم اینکه آیه نه ناظر به تکوین است نه ناظر به تمثیل بلکه ناظر به تشریع است که دارد احتجاج میکند قرارداد میبندد و برابر این قرارداد عقاب میکند پس معلوم میشود تشریع است سوم اینکه آن بزرگانی که گفتند ممکن است در یک عالم دیگری تعهد گرفته شده باشد و چون یک لحظه است از بین رفته است انسان فراموش کرد چرا یک لحظه چه کسی گفت یک لحظه؟ قرآن کریم به همه انسانها دارد هشدار میدهد که به یاد آن صحنه باش معلوم میشود هست آن صحنه او بود و هست و خواهد بود پس یک لحظه نیست و الآن اگر کسی سری به آن لحظه بزند به آن مرحله بزند الآن میبیند که ﴿قَالُوا بَلَی﴾ در آن هست و این غبارها نمیگذارد انسان آن صحنه را ببیند و انسانی که دارد غرق میشود اینچنین نیست که یک چنین حالتی برای او پدید بیاید یک انسان غریق غبارروبی کرده یعنی دستش از همه جا کوتاه شده این به عنوان «رمیة من غیر رام» یا از باب «الغریق یتشبث بکل حشیش» نیست این جداً خواهان آن قدرت قاهره است به جایی متوجه شود که دریا مسخر اوست قبلاً هم اشاره شد که شما هشت نفر را در هشت جهت عالم گرفتار ببینید کسی در عمق دریاست کسی در سفینه فضایی نشسته و راهش را گم کرده کسی در غرب عالم گرفتار هلاکت میشود یکی هم در شرق عالم یکی هم بین الارض و السماء خب آن که در تخوم ارض است آنکه در انان سماست آنکه در شرق است آنکه در غرب است آن که در قطب شمال است آنکه در قطب جنوب است آنکه در بین همه اینهاست این هشت ده نفری که در زوایای عالم گرفتار شدند از دورترین نقطه تا نزدیکترین نقطه از میانهترین نقطه تا کرانهترین نقطه همه به یک جا متوجهاند معلوم میشود که یک قدرتی هست که به همه چیز به همه افراد عالم است یک نیاز همه را میداند دو توان آن را دارد که نیاز همه را برآورده کند سه اینچنین نیست که حالا اگر به عمق دریا عنایت کرده بخواهد غریق را دریابد از اوج آسمان باز بماند که این قدرت بیکران همان خداست و انسان غریق خاصیتش این است که این پرده را خرق میکند این حجاب را برمیدارد و میبیند خاصیت خطر این است که غبار روبی میکند خب اما سؤالاتی که شده که این با معراج چه ارتباطی دارد البته معراج پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بحث خاص خودش را دارد که اگر ذات اقدس الهی توفیق داد آن قسمتی که به اسراء برمیگردد در سورهٴ «اسراء» مطرح است آن قسمتی که به معراج برمیگردد در سورهٴ «نجم» مطرح میشود که ﴿مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَمَا غَوَی﴾ تا به ﴿دَنا فَتَدَلّی ٭ فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَی﴾ اما آن چه که سؤالاتی که مربوط به استضعاف است که اگر چنین تعهدی از همه انسانها گرفته شده ما مستضعف نداریم مستضعفین در قرآن چند گروهاند یک عده هستند که اینها مستضعف در ارضاند اما مقتدر در ملکوتاند ﴿وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الأَرْضِ﴾ یعنی اینها مقتدران ملکوتیاند ما میخواهیم اینها را ائمه و رهبران مردم قرار بدهیم خب اینها استضعافی دارند که از زیر سلطه بیرون میآیند و مستکبر را به سلطه میکشند چنین مستضعفی که مشکلی ندارد برای اینکه این نه تنها ضعف فرهنگی ندارد بلکه رهبری فرهنگی را هم به عهده میگیرد قسمت دوم مستضعفانی هستند که مستضعفان سیاسی نظامیاند نه مستضعفان فرهنگی فکری اینها کسانی هستند که دائماً با خدا ارتباط دارند منتها دستشان به جایی نمیرسد اینها کسانیاند که در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» بحثشان گذشت که اینها به خدای سبحان عرض میکنند ﴿رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هذِهِ القَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا﴾ خدایا ما را از سرزمینی که مردمش ظالماند برهان آیهٴ 75 سورهٴ مبارکهٴ «نساء» این بود ﴿وَمَا لَکُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالوِلْدَانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هذِهِ القَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَنَا مِن لَدُنْکَ وَلِیّاً وَاجْعَلْ لَنَا مِن لَدُنکَ نَصِیرا﴾ اینها مستضعفان سیاسی و نظامیاند نه مستضعفان فکری و فرهنگی موحدانیاند که تحت سلطه مستکبراناند گروه سوم مستضعفانی هستند که به سوء اختیار خود آن تهاجم فرهنگی را پذیرفتند اول گفتند عیب ندارد اول گفتند یک مقداری ما نرم بگیریم کم کم کمکم پذیرفتند و برخی از باورهای دینی را از دست دادند تا کم کم صبغه همان مستکبران را گرفتند اینها را در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیه 97 و 98 بیان کرد فرمود ﴿إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ المَلاَئِکَةُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ﴾ اینها که نمیتوانند آثار دینیشان را در کشورهای کفر پیاده کنند ولی بیخود آنجا معطلاند با داشتن کشور اسلامی اهل کشور اسلامیاند یا کشورهای اسلامی آنها را میپذیرند ولی مع ذلک برای اینکه یک قدری راحتتر باشند در کشور شرک و کفر به سر میبرند اینها در هنگام مردن وقتی فشار مرگ را میبینند جوابی برای حل این مشکل ندارند ﴿إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ المَلاَئِکَةُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ﴾ فرشتگان که میخواهند اینها را تنبیه کنند ﴿قَالُوا فِیمَ کُنْتُمْ﴾ در چه حالتی بودید ﴿قَالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الأَرْضِ﴾ ما که اینجا نمیتوانستیم مسائل دینیمان را پیاده کنیم قبله برای ما مشخص نبود نماز نمیتوانستیم بخوانیم اذان و اقامهای نداشتیم و مانند آن فرشتگان به اینها میگویند ﴿قَالُوا أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فُیهَا﴾ اهل جهاد نبودید دستی برای جنگیدن نداشتید اما پایی هم برای فرار نداشتید؟ خب میخواستید هجرت کنید آن که مبارز حزب الله لبنان است دستی برای جنگیدن دارد اهل جهاد است تو آنطور نیستی لااقل پای فرار داشته باش هجرت کن ﴿لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فُیهَ﴾ خب کشورهای اسلامی که کم نبود چنین مستضعفی ﴿فَأُولئِکَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِیراً﴾ این میخواهد راحت زندگی کند در یک کشوری که نمیتواند آداب دینیاش را عمل بکند آنجا بیخود به سر میبرد در بین همانها کسانی هستند که نه دست جنگیدن دارند نه پای فرار اینها البته مسثنایند ﴿إِلَّا المُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالوِلْدَانِ لاَ یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَلاَ یَهْتَدُونَ سَبِیلاً﴾ سالمندان زنان خردسالان اینها به جهنم نمیروند برای اینکه اینها نه قدرت جهاد دارند نه قدرت هجرت اینها البته مستثنایند اما کسی که اوائل به طعم شیرین و کاذب رفاه طلبی حرکت کرد بعد سرانجام مثل خود آنها شد در آیه 38 و 39 همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» قبلاً گذشت که چنین مستضعفی حکم چنان مستکبر را دارد یک عده که در قیامت میگویند که ما تابع بودیم خدایا عذاب آنها را دو برابر کن خدا میفرماید که هم عذاب شما دو برابر است که مستضعفاید هم عذاب مستکبر دو برابر است آنها که میگویند ﴿رَبَّنَا إِنّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَکُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» و امثال «سبأ» است همانها در قیامت یک احتجاجی دارند آیه 38 و 39 سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» که قبلاً گذشت این بود ﴿کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا حَتَّی إِذَا ادَّارَکُوا فِیهَا جَمِیعاً قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لِأُولاَهُمْ﴾ آنها که تابعاند درباره متبوعها آنها که مستضعفاند درباره مستکبران چنین میگویند میگویند ﴿رَبَّنَا هَؤُلاَءِ أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابَاً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ﴾ خدایا عذاب آنها را دو برابر بکن برای اینکه اینها هم خودشان گمراه شدند هم ما را گمراه کردند ما تابع آنها بودیم اما ذات اقدس الهی به این گروه از مستضعفان و تابعان میفرماید عذاب شما هم مثل عذاب مستکبر دو برابر است ﴿قَالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَلکِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾ شما درست حساب نکردید اگر شما هم درست حساب بکنید عذاب شما هم دو برابر است بیان ذلک این است که آن مستکبر متبوع عذابش دو برابر است برای اینکه دوتا گناه کرده یکی اینکه خودش گمراه بود یکی اینکه دیگران را گمراه کرده شمای مستضعف تابع هم عذابتان دو برابر است چون دوتا گناه کردید یکی اینکه اصل گناه را مرتکب شدید یکی اینکه با اینکه رهبران الهی بودند آنها را گذاشتید کنار این کفار را رهبران خودتان قرار دادید خب اگر شما رهبری آنها را تقویت نمیکردید که آنها به اینجا نمیرسیدند که پس شما هم دو گناه دارید ﴿قَالَ لِکُلٍّ﴾ یعنی «لکل من التابع و المتبوع» ﴿ضِعْفٌ وَلکِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾ درست حساب نکردید ﴿وَقَالَتْ أُولاَهُمْ لِأُخْرَاهُمْ﴾ حالا در آن صحنه آن مستکبرین به این مستضعفین آن متبوعین به این تابعین میگویند که ﴿فَمَا کَانَ لَکُمْ عَلَیْنَا مِن فَضْلٍ﴾ شما چه فضیلتی بر ما دارید که عذاب ما دو برابر باشد عذاب شما یک برابر؟ ما معصیت کردیم تبلیغ به عصیان کردیم شما هم معصیت کردید ما را به رهبری هم قبول کردید دوتا گناه کردید این همه رهبران الهی صدایشان بلند بود نرفتید آن طرف ما گناه کردیم و دعوت به گناه شما گناه کردید رهبری ما هم قبول کردید دوتا کار کردید هم در اصل گناه را ما شریکاید هم در پذیرش رهبری ما مجرماید ﴿فَمَا کَانَ لَکُمْ عَلَیْنَا مِن فَضْلٍ فَذُوقُوا العَذَابَ بِمَا کُنتُمْ تَکْسِبُونَ﴾
مطلب دیگر این است که البته ممکن است در مناطق دور دست کسی مستضعف فرهنگی فکری باشد آن گروه که دسترسی به احکام و معارف اسلامی ندارند الآن بخشی از مردم مسلمان چین این آقایانی که به آنجا سری زدند گفتند ما همین که رفتیم همین که دیدند ما از طرف امام و اسلام و انقلاب اسلامی ایران آمدیم مردم آن روستای دور دست چین که مسلمان بودند زن و مرد کوچک و بزرگ همه از آن روستایشان بیرون آمدند به استقبال ما و همه این زن و مرد مسلمان بودند و نشانه اسلامشان فقط این بود که فقط لا اله الا الله را بلدند اصلاً نماز نشنیدند چیست؟ روزه و نماز و حج و اصلاً قرآن ندیدند الیوم هم همینطور است خب حالا اگر کسی امکان داشته باشد زبان بلد باشد یا بتواند یاد بگیرد و آنجا نرود مسئول کیست؟ آنها همین که نام امام را شنیدند زن و مرد آمدند تا آن مدخل ورودی این روستا فقط میگفتند لا اله الا الله یعنی ما مسلمانیم الیوم اینطور است خب این گروه که مستضعف فرهنگی فکریاند نه سیاسی به برکت انقلاب اینها دیگر مستضعف سیاسی نیستند میتوانند مسلمان بشوند دسترسی ندارند ذات اقدس الهی اینها را عذاب نمیکند که چرا نماز نمیخوانید چون اینها «رفع عن امتی ... و ما لا یعلمون» اگر سهو است اگر نسیان است اگر اضطرار است اگر اکراه است اگر جهل است؟ اما هیچ کدام از اینکه نسبت به اصل توحید بهانهای ندارند در خویشتن خویش آن ربوبیت خدا را ادراک میکنند و عبودیت خود را درک میکنند اگر کسی مستضعف فکری باشد نسبت به خطوط مبسوط اسلام است وگرنه درباره اصل دین کسی مستضعف نیست اگر کسی خودش را فراموش نکند همواره به یاد ربوبیت ذات اقدس الهی خواهد بود بنابراین الآن هم همینطور است اگر کسی خودش را فراموش کرد آن پیمانش را هم فراموش میکند ﴿نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾ اگر خودش را فراموش نکرد احد طرفی العقد را فراموش نکرد عقد هم فراموش نمیشود چون این عقد گره خورده با جان خود عاقد اگر خود عاقد خودش را فراموش بکند البته عقد و پیمان را هم فراموش میکند بنابراین آن بیانی که مرحوم شیخ مفید(رضوان الله علیه) دارد که به تمثیل یا تکوین تطبیق کردند آن ناتمام است چه اینکه بیانی که جناب زمخشری داشتند که به تمثیل تطبیق کردند آن هم ناتمام است برای اینکه این آیه بالصراحه احتجاج را بازگو میکند و آنهایی هم که این آیه را بر جریان برهانها کلامی و حکمت و برهان عقلی تطبیق کردند این هم ناتمام است برای اینکه در قبال براهین عقلی یک عده میگویند لا یک عده میگویند نعم آنهایی هم که این را به زبان معجزات و آیات بینات و کتاب و سنت تطبیق کردند آن هم ناتمام است برای اینکه در قبال معجزات و آیات بینه یک عده بلی میگویند یک عده نعم یک عده لا میگویند یک عده نعم این یک زبانی است که همگان بلی گفتند و احدی نکول نکرد همه قالوا گفتند یک زبانی که قبول مطلق است بلا نکول اصلاً زبان فطرت است اگر تمثیل باشد که با تمثیل کسی را نمیسوزانند اگر تکوین باشد که با تکوین کسی معصیت نمیکند لسان این آیه هم لسان تشریع است و احتجاج و امضا گیری و ترساندن از جهنم میخواهد با دلیل قعلی بترساند دلیل عقلی را یک عده قالوا بلی یک عده قالوا نعم یک عده گفتند نه یک عده گفتند آری این همین ادله عقلی است که اینها میگویند افسانه است دیگر آنکه میگوید ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا﴾ براهین عقلی را افسانه میداند دیگر او معیار معرفت را حس میداند میگوید ما تا چیزی را معرفت شناسیاش حس است تا چیزی را نبینیم باور نمیکنیم آن وقتی که خروشچف رئیس جمهوری جماهیر شوروی سابق بود میگفت خدایی نیست ـ عاذالله ـ اگر بود ما هم میدیدیم این صریحاً گفته بود همان حرف اسرائیلیها که ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً﴾ کسی که اساس معرفت شناسیاش حس و تجربه است تا نبیند باور نمیکند یا اسرائیل زمان موسی میشود یا خروشچف زمان ما الآن این مارکسیستها که میگویند خدایی نیست چرا میگویند نیست نه برای اینکه اینها اهل علم نیستند اهل علماند شناخت دارند معیار شناخت میگویند حس و تجربه است یا با چشم عادی یا با چشم آزمایشگاهی و چشم مسلح باید ببینیم تا نبینیم باور نمیکنیم باید به اینها گفت که معیار معرفت هم شهود دل است از یک سو هم برهان عقلی است از سوی دیگر هم حس و تجربه است از سوی چهارم هم وحی و نبوت است از سوی دیگر راه برهان راه علم تنها حس و تجربه که نیست این یکی از امور است خب آنکه معیار شناختش این است که ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً﴾ آن اهل نکول است نه اهل قبول آنکه نمیگوید بلی که اگر از او سؤال بکنند «الست بربکم قالوا نعم» یعنی نیستی دیگر بلی نمیگویند که چون جواب «الست به نعم» یعنی لستَ. الست اگر کسی بگوید نعم یعنی لستَ بربی اگر کسی بگوید بلی اقرار میکند خب پس اگر زبان است استدلال باشد بعضی اهل قبولاند بعضی اهل نکول زبان معجزات و وحی و نقل و کتاب و سنت باشد بعضی اهل اثباتاند بعضی اهل نفی این یک زبانی است که همگان گفتند بلی .. بقدری روشن است که گویا همگان گفتند بلی با تمثیل که احتجاج به نصابش نمیرسد به جهنم نمیبرند که این دارد احتجاج میکند فرمود من این حرف را زدم شما هم اقرار کردید گواه باشید که مبادا در قیامت بگویید ما نمیدانستیم این دارد احتجاج میکند بنابراین این باید به زبان دل برمیگردد که همگان در زبان دل در برابر ﴿أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَی﴾ دارند
پرسش ...
پاسخ: ملکوت همین الآن است دیگر الآن که ما نشستیم یک ملکی داریم که بدن ماست یک ملکوتی داریم که جان ماست الآن این حرفهایی که میزنیم با ملکوت ماست ما الآن اینجا خیلی حرف زدیم و خیلی حرف هم شنیدیم این حرفها گفتنش این آهنگها این صوتها این گوینده این شنونده این کارهای فیزیکی در مسجد است وگرنه آن معارف که در مسجد نیست در قم نیست در زمین نیست.
پرسش ...
پاسخ: آن طرف یعنی همینجا یعنی همین زیدی که اینجا نشسته است.
پرسش ...
پاسخ: چرا عالم ملکوت نه به آسمان اشاره نکنید همین زیدی که اینجا نشسته است یک ملکوتی دارد و یک ملکی دارد یک قلبی دارد یک قالبی دارد قالبش کار فیزیکی است و زمان و زمین دارد اما قلبش که اینچنین نیست که الآن ما که اینجا نشستهایم در هنگام اذان نماز میگوییم که رب السماوات و الارض یعنی خدایا ما آسمانها را میدانیم زمینها را میدانیم در آسمانها ربی غیر از تو نیست در زمین ربی غیر از تو نیست و ما فیهن و ما بینهن همه این حرفها را داریم میگوییم اینها را که میگوییم این آهنگهای ما فیزیکی است آن مطلب که فرافیزیک است آن مطلب را با ملکوت درک میکنیم میگوییم خدایا رب آسمانها تویی رب زمین تویی این حرف ما متزمن است و زمان دار است اما.
پرسش ...
پاسخ: چرا ملکوت یعنی قلب ملکوت نه یعنی آسمانها الآن ما یک ملکوتی داریم هر چیزی را بفهمیم برابر او آن مکلفیم اگر کسی نظیر حارثة بن زید شد یک وقت است که میآید در مدرسهها در حوزه و دانشگاهها درس میخواند برابر عدل و حکمت خدا بهشت و جهنم برایش ثابت میشود خب مکلف است یک وقت است نظیر اویس قرن است حارثة بن زید است که مرحوم کلینی نقل کرده این درس حوزوی و دانشگاهی که نخوانده این گفت «اصبحت یا رسول الله موقناً» الآن من گویا جهنم را دارم میبینم این با ملکت میبیند دیگر این چشم را ببندد میبیند باز کند میبیند گفت عوای اهل جهنم را میشنوم عوا یعنی زوزه این کلاب اهل جهنم که دارند زوزه میکشند من دارم میشنوم پیغمبر فرمود «عبد نور الله قلبه» خب آن که در خطبه توحیدی همام تقوای حضرت امیر در نهجالبلاغه است که فرمود متقیان کسانیاند که «فهم و الجنة کمن قد رآها فهم فیها منعمون وهم و النار کمن قد رآها فهم فیها معذبون» حالا اگر کسی اینجا نشسته شعله جهنم را دیده حجت خدا بر او تمام است یا نه؟ بهشت را دیده حجت خدا بر او تمام است یا نه؟ خب یک وقتی درس میخواند بهشت و جهنم بر او ثابت میشود حجت خدا بر او تمام است یک وقتی معجزه میبیند حرف پیغمبر و امام(علیهم السلام) را میشنود تمام است یک وقتی نه بدون اینکه پیغمبر را ببیند وحی او را میفهمد و بهشت را میبیند نظیر اویس قرن یا همین جوانی که جهنم را دیده که درس از راه درس که آدم جهنم را نمیبیند که از راه درس میفهمد جهنم هست ان النار حق ان الموت حق ان الجنة حق درست است اما حالا جهنم و شعلهاش را که ببیند که نیست که آن که شعله را میبیند با ملکوت میبیند خب حجت خدا بر او تمام است دیگر یک چینن چیزی در همه ما هست منتها بعضی ضعیف بعضی اضعف بعضی قوی بعضی اقوی این را نباید خاموش بکنیم این چراغ را نباید خاموش بکنیم هیچ کس بیچراغ خلق نشده.
«والحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است