display result search
منو
تفسیر آیات 172 تا 174 سوره اعراف بخش سوم

تفسیر آیات 172 تا 174 سوره اعراف بخش سوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 34 دقیقه مدت قطعه
  • 124 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 172 تا 174 سوره اعراف بخش سوم"
انسان اگر درست بیندیشد می‌بیند در نهان خود به خدای سبحان معتقد است
ما در برابر ذات اقدس الهی تعهد داریم که ما بنده‌ایم و او خدای ماست.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنّا کُنّا عَنْ هذا غافِلینَ ٭ أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَکَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ کُنّا ذُرّیَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَفَتُهْلِکُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ ٭ وَ کَذلِکَ نُفَصِّلُ اْلآیاتِ وَ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ﴾

گروهی که به استناد روایات فطرت این آیه را به مضمون همان روایات تفسیر کرده‌اند با اشکالاتی روبرو شدند که شش اشکال در جلسات قبل اشاره شد و خلاصه‌اش این بود که اگر یک عالمی باشد به نام عالم ذر که ذات اقدس الهی نطفه آدم (سلام الله علیه) را از صلب او استخراج کرده باشد و از آن نطفه نطف دیگر و از آن نطف، نطف دیگر که همه این ذرات ریز را بعضها عن بعض از نطفه استخراج کرده باشد این با پنج، شش اشکال روبرو بود اشکال اول اینکه آیا ذات اقدس الهی به اینها روح افاضه کرد عقل و ادراک افاضه کرد یا نه اگر به اینها روح و عقل افاضه نکرده باشد که اخذ میثال معنا ندارد و اگر روح و عقل و ادراک افاضه کرده باشد و آنها تعهد سپردند باید وقتی به دنیا آمدند آن معهد و آن موطن اخذ میثاق و تعهدگیری یادشان باشد پس به صورت قیاس استثنایی اشکال اول اینچنین تقریر می‌شود که اگر خداوند از اینها تعهد گرفته باشد باید آن معهد و موطن اخذ میثاق یادشان باشد و چون یاد اینها نیست و التالی باطل فالمقدم مثله و اشکال دوم که به دنبال اشکال اول طرح می‌شود این است که اگر کسی بگوید در اثر طولانی شدن مدت یادشان رفته است پاسخ می‌دهند به اینکه ممکن است از یاد بعضیها برود و اما از یاد همه رفته باشد که احدی به یادش نباشد این ممکن نیست لذا در جریان قیامت با اینکه حادثه مرگ جزء تامه است و حوادث بعد از مرگ اتم از خود حادثه مرگ است مع ذ لک آنچه در دنیا گذشت در قیامت یاد افراد هست هم جهنمیها یادشان هست که در دنیا چه گذشت هم بهشتیها یادشان هست هم بهشتیها می‌گویند ﴿هذا ما وعدنا الله﴾ و هم دوزخیها می‌گویند که ﴿انی کان لی قرین﴾ و مانند آن یا ﴿اتخذناهم سخریا﴾ بنابراین نمی‌شود که تعهد سپرده باشند و از یادشان رفته باشد اشکال سوم این است که این روایات با ظاهر آیه مخالف است برای اینکه روایات ظاهرش این است که ذات اقدس الهی ذرات ریزی را از نطفه آدم (سلام الله علیه) و از صلب آدم (سلام الله علیه) استخراج کرده است در حالی که آیه می‌فرماید به اینکه خداوند از ظهور بنی آدم ذریه بنی آدم را استخراج کرد نه از ظهر آدم فرزندان او را استخراج کرده باشد آیه این نیست «و اذ اخذ ربک من آدم من ظهری ذریته» بلکه آیه این است ﴿و اذ اخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم﴾ که از سه جهت بین نطاق آیه و روایات مخالفت است در روایات دارد آدم اینجا دارد بنی آدم در روایت دارد ظهر آدم اینجا دارد ظهور بنی‌آدم در روایات دارد که ذریه آدم در آیه دارد ﴿ذریتهم﴾ ذریه بنی‌آدم نه ذریه آدم از سه جهت بین آیه و روایت مختلف است.
اشکال چهارم این است که اگر ما آیه را برابر روایات تفسیر کنیم که یک عالم دیگری بود به نام عالم ذر با خود آیه مطابق نیست برای اینکه در آیه دارد که خداوند در همان موطن اخذ میثاق به طرف تعهد خود یعنی همان ذرات ریز فرمود ما این کار را کردیم و از شما تعهد گرفتیم تا شما در قیامت هیچ کدام از این دو بهانه را بازگو نکنید نه بگویید به اینکه ما غافل بودیم نه به اینکه بگویید پدران ما شرک ورزیدند و ما در محیط شرک تربیت شدیم خب در عالم ذر که پدر کسی مشرک نبود آنجا جای شرک نیست اصلاً تا خداوند در عالم ذر به این ذریات بفرماید به این ذرات بفرماید که ما از شما تعهد گرفتیم تا شما در قیامت نگویید که چون پدران ما مشرک بودند ما در محیط بد تربیت شدیم آنجا اصلاً همه موحد بودند.
اشکال دیگر آن است که یا مطلب دیگر این است که چون آن سه جهت اشکال وقتی از هم تفصیل بشود جمعاً می‌شود شش اشکال چون از سه جهت آیه با روایات مخالف بود یعنی اشکال سوم در حقیقت به سه اشکال دیگر منحل می‌شود.
مطلب دیگر این است که بعضی گفتند روایات را ما قبول داریم می‌پذیریم لکن روایات مطلب دیگری را بیان می‌کنند مضمون آیه را بیان نمی‌کند آیه در یک موطن دیگری است روایات در موطن دیگری و روایات برای احتجاج نیست بلکه برای آن است که زمینه کرامت انسان فراهم بشود اگر انسان مکرم است که خدا فرمود: ﴿لقد کرمنا بنی آدم﴾ برای اینکه در یک موطن دیگری کریمانه به امور توحیدی آشنا شده است نه برای احتجاج آنجا تعهد گرفته باشند بلکه یک زمینه‌ای است تا انسان یک موجود عمیق ریشه‌دار و اصیل باشد.
مطلب بعدی آن است که درباره خود آیه اشکالشان این است که می‌گویند آیه ظهوری، صراحتی در اخذ میثاق ندارد بلکه قابل حمل بر تأویل هست تمثیل هست در قرآن تمثیل زیاد است یکی از آن موارد تمثیل همین باشد مثل اینکه خداوند به زمین و آسمان فرمود: ﴿فَقالَ لَها وَ لِْلأَرْضِ ائْتِیا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا قالَتا أَتَیْنا طائِعینَ﴾ خداوند از زمین و آسمان این پیام را نقل می‌کند که فرمود خداوند به آسمان و زمین فرمود با میل یا بی میل با رغبت یا با کراهت فرمان مرا اطاعت کنید آنها گفتند ما با میل فرمان تو را اطاعت می‌کنیم خب این گفت و شنود این دستور و امتثال به زبان تمثیل است در حقیقت نه به زبان مقال آیه هم ممکن است از همین قبیل باشد این خلاصه امور شش‌گانه‌ای بود که طرح شد پاسخی که دادند این است که اولاً نسیان موطن تعهد مهم نیست که کجا از ما تعهد گرفتند در چه عالمی از ما تعهد گرفتند عمده تذکر اصل عهد است و انسان اگر الآن درست بیندیشد می‌بیند به اینکه در نهان خود به خدای سبحان معتقد است به عبودیت خود اعتقاد دارد به ربوبیت خدا معترف است در درون هر کسی این مسئله هست پس نسیان موطن مهم نیست اگر کسی جایی رفته باشد در یک دفتر خانه‌ای تعهد سپرده باشد بعد یادش رفته باشد کدام دفترخانه است آن مهم نیست وقتی اصل عهد یادش است کافی است در اینجا هم جوابی که دادند گفتند به اینکه عالم ذر یا ذریه یا عالم دیگر خصوصیاتش اگر یادمان نباشد مهم نیست اصل اینکه ما در برابر ذات اقدس الهی تعهد داریم که ما بنده‌ایم و او خدای ماست این یاد ماست.
‌پرسش: ...
پاسخ: خب حالا این البته باید بحث بشود که ما این مطلب را در عالم عقل می‌فهمیم یا نه متذکریم که قبلاً به همین مطلب ما تعهد سپرده‌ایم این البته باید بحث بشود.
مطلب دیگر آن است که شما گفتید نسیان بعید است خب در مسائل عقلی استبعاد اثری ندارد دلیلی هم بر استحاله نسیان ذکر نکردید که نسیان محال است گفتید نسیان بعید است خب گاهی ممکن است اتفاق بیفتد چه اینکه ما خصوصیات دوران جنینی هم یادمان نیست بنابراین نسیان مستبعد است نه مستحیل حالا آدم اگر یادش رفته با شد دلیل نیست بر اینکه واقع نشده است چنین چیزی و در خلال بحثهای سابق هم داشتیم که اگر کسی بگوید به اینکه یک عالم ذری بود و ما تعهد سپردیم و الان یادمان نیست اگر این باشد ممکن است تناسخیه هم بگویند که ما قبل از اینکه به بدن کنونی تعلق بگیریم در همین دنیا به ابدان دیگر متعلق بودیم آنجا کارهایی را کردیم اینجا داریم می‌چشیم حالا نوش است یا نیش داریم می‌چشیم و چون تناسخ باطل است پس بنابراین این راه را هم نمی‌شود رفت از این هم پاسخ می‌دهند به اینکه دلیل بطلان تناسخ که تنها این نیست برای بطلان تناسخ راههای عمیق‌تر دیگری هم هست ممکن است که در بعضی از امور مشترک باشند یعنی تناسخیه می‌گویند به اینکه ارواح ما قبل از این ابدان در ابدان دیگر در همین دنیا بودند و متعلق به آنها بودند و آنها را رها کردند و به ابدان دیگر تعلق گرفتند منتها یا دمان نیست کسانی هم که به عالم ذر معتقدند می‌گویند که این ارواح ما به ذرات ریز تعلق گرفته ما آنجا تعهد سپردیم بعد ارواح از آن ذرات ریز فاصله پیدا کرده دوباره ما در این عالم همان ارواح به بدن کنونی ما تعلق گرفته و یادمان نیست خب حالا اگر در بعضی از جهات بین عالم ذر و مسئله تناسخ یک اشتراکی هست و دلیلهای قطعی بر بطلان تناسخ در موطن خود اقامه شده است نمی‌شود گفت به اینکه اگر این‌چنین باشد تناسخیه می‌تواند داعیه تناسخ داشته باشد چون دلیل بطلان تناسخ که تنها این نیست.
و اما درباره اینکه آیه با روایات مخالف است آن را پاسخ دادند که در روایت دارد که همه اینها از صلب آدم است آیه هم از بنی آدم شروع کرده است آیه آدم را مفروغ عنه گرفته و صلب او را مفروغ عنه گرفته و بنی آ دم را مفروغ عنه گرفته بعد فرمود: ﴿وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی آدَمَ﴾ یعنی از خود آدم فرزندان او را گرفته آن وقت از فرزندان آدم اعقاب و احقاب و را گرفته برای اینکه فرمود: ﴿وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی آدَمَ﴾ خب بنی آدم هم آدم‌اند دیگر پس اول ذرات ریز و نطفی را از خود آدم (سلام الله علیه) استخراج کرده است که شدند بنی آدم بعد از نطف بنی‌آدم و ذرات ریز بنی آدم ذریاتی را استخراج کرده است که شده ﴿من ظهورهم ذریتهم﴾ پس آیه با روایت مخالف نیست بعضیها هم درباره روایت گفتند به اینکه روایت یا موهون است یا مرفوع آن هم پاسخ دادند که در بین روایات احادیث معتبر و صحیح هم وجود دارد این‌چنین نیست که همه مرفوع باشد یا موهوم حالا در بحثهای روایی خواهیم خواند که روایات صحیح هم هست.
و اما اینکه گفته شد آیه بر تمثیل حمل می‌شود نظیر ﴿فَقالَ لَها وَ لِْلأَرْضِ ائْتِیا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا قالَتا أَتَیْنا طائِعینَ﴾ می‌فرماید به اینکه پاسخش این است در قرآن تمثیل هست یک ممکن است یک آیه‌ای به روال مثل نازل شده باشد دو اما چون در قرآن تمثیل وجود دارد چون ممکن است این آیه را ما بر تمثیل حمل بکنیم اینها مصحح حمل است؟ یا ما در تفسیر در محور ظهور الفاظ حرکت می‌کنیم اگر لفظی ظهور در تمثیل داشت یا محفوف به قرینه بود نظیر آنجا که دارد ﴿تلک الامثال﴾ و مانند آن خب حمل بر تمثیل می‌شود ولی اگر ظهوری در تمثیل نداشت ظهور در محاوره عادی داشت خب هم ظاهر حجت است در جریان ﴿فَقالَ لَها وَ لِْلأَرْضِ ائْتِیا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا قالَتا أَتَیْنا طائِعینَ﴾ آنجا هم حق محاوره واقعی است نه تمثیل اشیاء واقعا چیز می‌فهمند اشیاء واقعا با خدا سخن می‌گویند خدا واقعاً با اشیا سخن می‌گویند این تمثیل نیست در بحثهای قبل داشتیم که مرحوم آقا شیخ عبد الحسین در همان حول المثال و الولایه آنجا این کریمه ﴿فَقالَ لَها وَ لِْلأَرْضِ ائْتِیا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا﴾ این را حمل بر تمثیل کردند و آنجا اشاره شد که این بیان ناتمام است دلیلی نداریم که تمثیل باشد اگر همه اشیاء چیز می‌فهمند همه مسلمان‌اند ﴿اسلم من فی السماوات و الارض﴾ همه مسبح‌اند همه مطیع و حامدند همه درک می‌کنند ﴿کُلُّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبیحَهُ﴾ دلیلی بر تمثیل نیست خب بنابراین نه آن مورد استشهاد تام است نه حمل این آیه بر تمثیل مصحح دارد صرف امکان که کافی نیست اینها خلاصه فرمایشات آقایان است که گذشت اما آنچه در تتمه بحث روز قبل ما باید آن را ادامه بدهیم آن است که این ﴿و اشهدهم علی انفسهم﴾ آیا ناظر به مقام تحمل شهادت است یا ناظر به مقام اصل تعهد بیان ذلک این است که در این تعهد یک موطنی است که اصل تعهد سپرده می‌شود یک که طرفین عهد مطلبی را امضا می‌کنند مطلب اول، دوم شاهدانی هستند که شهادت می‌دهند که این تعهد اتفاق افتاده است سوم ظرف ادای شهادت است در حوادث عادی این‌چنین است یک حادثه‌ای اتفاق می‌افتد برخی این حادثه را می‌بینند محکمه عدلی تشکیل می‌شود این شاهدان که حادثه را دیدند در محکمه عدل شهادت را ادا می‌کنند پس اصل حادثه مطلب اول تحمل شهادت مطلب دوم ادای شهادت مطلب سوم ادای شهادت برای مسئله قیامت است که محکمه آنجاست این ﴿واشهدهم علی انفسهم﴾ آیا ناظر به تحمل شهادت است یعنی ذات اقدس الهی از انسانها تعهد گرفت اولاً و خود انسانها را شاهد بر این اخذ میثاق قرار داد ثانیاً اگر این باشد استفاده کردن علم حضوری از این آیه آسان نیست البته علم حضوری را هم می‌شود از این آیه استفاده کرد و اما آن تقریری که شده است که خداوند انسان را به خود انسان نشان داد از انسان سؤال کرد چه کسی را می‌بینی گفت تو را می‌بینم ما اگر بخواهیم از آیه این معنا را استفاده بکنیم این ﴿واشهدهم علی انفسهم﴾ را باید به مقام اصل تعهد بزنیم نه تحمل شهادت یعنی وقتی که خدا می‌خواهد از انسان تعهد بگیرد که بنده خداست و خدا رب اوست چه کار می‌کند آیا دلیل اقامه می‌کند نظیر ﴿وَ فِی اْلأَرْضِ آیاتٌ لِلْمُوقِنینَ ٭ وَ فی أَنْفُسِکُمْ أَفَلا تُبْصِرُونَ﴾ برهان اقامه می‌کند یا نه خودش را به انسان نشان می‌دهد انسان هم جزء آینه چیز دیگری نیست منتها خداوند سر این آینه را خم می‌کند به خود آینه نشان می‌دهد به آینه می‌گوید چه کسی را می‌بینی می‌گوید تو را می‌بینم اگر ما توانستیم از آیه این معنا را استفاده کنیم باید ﴿واشهدهم علی انفسهم﴾ را به این معنا تفسیر کنیم یعنی ذات اقدس الهی انسان را مشرف بر خود قرار داد او را مطلع بر خود قرار داد «اطلعه علی نفسه و اشرکه علی نفسه و اعلمه علی نفسه» خودش را به خودش نشان داد بعد گفت در خودت بنگر ببین چه کسی را می‌بینی اگر کسی بتواند در برابر آینه قرار بگیرد و سر آینه را خم بکند و خود آینه را به آینه نشان بدهد و از آینه سؤال بکند چه کسی را می‌بینی می‌گوید تو را می‌بینم یعنی من تو را نشان می‌‌دهم همین، این کار را ذات اقدس الهی کرد برخی فکر می‌کردند که این ﴿وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ﴾ اگر «و اشهدهم انفسهم» بود تام بود اما چون دارد ﴿وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ﴾ این ناظر به مقام تحمل شهادت است یعنی ذات اقدس الهی از انسان تعهد گرفت مرحله اولی و خود انسان را شاهد بر اخذ میثاق قرار داد آنجا که دارد به عنوان شاهد امضا می‌کند مرحله ثانیه در یوم القیامه که روز ادای شهادت است او باید شهادت را تادیه کند مرحله ثالثه که مربوط به قیامت است اگر این ﴿وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ﴾ ناظر به مقام تحمل شهادت باشد البته علم حضوری کاملاً استفاده می‌شود علم ذات به ذات استفاده می‌شود اما باید آن معهد را و آن موطن اخذ میثاق را و آن نحوه اقرارگیری را باید علی حده علاج کرد که چگونه خدا از انسان اقرار گرفت یا دلیلی اقامه کرد چیزی نشانش داد چگونه انسان به عبودیت خود اقرار کرد و ربوبیت خدا را پذیرفت چطور؟ ولی اگر ﴿وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ﴾ را بزنیم به آن مقام اول و موطن اول بحث این مسئله حل است یعنی خود انسان را به خودش نشان داد انسان اگر خویشتن خویش را ببیند یقیناً عبودیت خود را چون یک موجود فقیری است مشاهده می‌کند و این فقیر نه به خود متکی است نه به غیر خدا فقط به الله متکی است این دو اگر یک چیزی عین ربط الی الله بود مشاهده ربط بدون مربوط‌الیه که ممکن نیست این نظیر معنی حرفی نیست که اعتبارش به دست ما باشد یک وقتی ما بحثهای اصولی یا ادبی و نحوی داریم می‌گوییم حرف برای ربط بین دو شیء است گاهی هم لحاظ استقلالی می‌کنیم می‌گوییم من حرف است حرف نه مبتدا می‌شود نه خبر می‌شود «الف» و «لام» قبول نمی‌کند تنوین قبول نمی‌کند و مانند آن و آلت لحاظ بین دو چیز است می‌گوییم «صرت من البصرة الی الکوفه» خب ما این کار را کردیم این کلمه من را ما حرف قرار دادیم چون به دست ماست یعنی به دست بشر است گاهی ممکن است ما یک لحاظ استقلالی درباره من بکنیم بگوییم المن للابتداء این دیگر اسم است برای آن حرف دیگر حرف نیست لذا هم «الف» و «لام» قبول می‌کند هم تنوین قبول می‌کند هم مبتدا می‌شود طرف می‌شود هم خبر می‌شود این «المن له عدة معان» یا «المن للابتداء» این اسم است برای حرف پس چیزی را که خود بشر قرار داد وضع کرد گاهی می‌تواند امر آلی باشد گاهی امر اصالی باشد گاهی لحاظ استقلالی بشود گاهی لحاظ آلی بشود و مانند آن اما چیزی که هستی او آلت و ربط الی الله است آن دیگر نظیر استقلالی برنمی‌دارد اگر کسی نظر استقلالی به او کرد او را ندید چیز دیگر دید خطای در تطبیق کرد اگر کسی انسان را چه خود و دیگری او را مستقل ملاحظه کرد این آن نیست برای اینکه ربط او ذاتی اوست منتها ذاتی به معنی هویت نه ذاتی به معنای ماهیت آن ماهیت دون این هویت است اصلش این هویت است هویت انسان ربط الی الله است این یک این هم به دست کسی نیست که گاهی لحاظ استقلالی بکند گاهی لحاظ آلی این دو پس اگر کسی هویت انسان را یافت یقیناً ... می‌گویند ﴿یا أَیُّهَا النّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللّهِ﴾ و اگر ما خودمان را شناختیم و خدایمان را نشناختیم این خطای در تطبیق است خودمان را نشناختیم همین کسی که ﴿اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ﴾ دیگری را به جای خود نشانده خیال می‌کند که اوست ممکن نیست کسی خود را بشناسد و خدا را نشناسد «من عرف نفسه فقد عرف ربه» نه یعرف ربه لذا در این بحثها می‌گویند خدا خالق نیست خدا فاعل نیست بلکه رقیق‌تر از خالق و دقیق‌تر از فاعل مقوم انسان است این مسئله علیت و معلول خالقیت و مخلوق برای آنجایی است که سخن از انسانیت است و وجود اما اگر سخن از هویت باشد و الله دیگر خالقیت به تقویم برمی‌گردد علیت به تقویم برمی‌گردد فاعلیت به تقویم برمی‌گردد لذا تعبیر قرآنی آن است که دین قیم شماست دین یعنی همان تجلی الهی ﴿ذلک الدین القیم﴾ انسان متقوم بالدین است متقوم به عنایت الهی است آن می‌شود قیم آن می‌شود حی قیوم دیگری می‌شود فقیر الی الله در نوبتیهای قبل هم این بحث مکرر از مرحوم شیخ بهایی گذشت که اگر به کسی می‌گویند فقیر نه برای این که مال ندارد کسی که مال ندارد را می‌گویند فاقد نه فقیر فقیر به کسی می‌گویند که ستون فقراتش شکسته است اگر کسی ستون فقراتش شکسته باشد قدرت قیام نداشته باشد او فقیر است و چون مال به منزله ستون فقرات یک ملت است اگر ملتی دستش تهی باشد کالفقیر است نه فقیر وگرنه آن که کلمه فقیر را وضع کرده است برای کسی وضع کرد که ستون فقراتش شکسته است قدرت قیام ندارد و هیچ موجودی ستون فقراتش سالم نیست همه شکسته‌اند تنها کسی که قیوم است خداست خب اگر کسی خویشتن خویش را بشناسد یقیناً الله را می‌شناسد سرّش این است که ﴿نَسُوا اللّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ﴾ ما دیگری را می‌شناسیم خیال کنیم خود ماییم خب برای استفاده این نکته که آیا ﴿وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ﴾ ناظر به مقام اخذ میثاق است یا ناظر به مقام تحمل شهادت یعنی آن چه دارد با خدا عهد می‌بندد آن را خدا با ﴿اشهدهم علی انفسهم﴾ بیان کرد یا آنکه شاهد تعهد است آن را خدا با ﴿وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ﴾ بیان کرد بهترین راه مراجعه مستأنف به خود آیه است آیه را که ملاحظه می‌فرمایید این است که ﴿وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ﴾ این ﴿أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ﴾ را قبل از ﴿الست بربکم﴾ ذکر کرده یعنی قبل از اینکه تعهد بگیرد اینها را نشانشان داده بعد فرمود آیا من خدای شما نیستم عرض کردند بله پس این معلوم می‌شود این برای موطن اخذ میثاق و تعهد عهد الهی است نه برای تحمل شهادت اگر فرموده بود خداوند تعهد گرفت الست بربکم قالوا بلی و اشهدهم علی انفسهم این ﴿وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ﴾ را بعد ذکر می‌فرمود بله آن ناظر بود به اینکه این اشهاد برای مقام تحمل شهادت است آن‌گاه باید بحث می‌شد که چگونه خدا از انسان اقرار گرفت آیا با علم حضوری بود یا با علوم دیگر بود دلیلی اقامه کرد چه چیزی نشانشان داد که آنها گفتند ﴿بلی﴾ ولی وقتی که قبل از ﴿الست بربکم﴾ این جمله ﴿وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ﴾ آمده است معلوم می‌شود که خدای سبحان انسان را نشانشان داد بعد تعهد گرفت فرمود من رب شما نیستم؟ عرض کردند بله خب این همان است که اگر کسی خود را ببیند هم ربوبیت خدا و هم عبویت خویشتن خویش را می‌بیند که اگر کسی در برابر آینه قرار بگیرد و سر آینه را خم بکند و آینه را به خود آینه نشان بدهد و از آینه سؤال بکند چه کسی را می‌بینی می‌گوید تو را همین چنین حالتی هست ﴿وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ﴾ آنجا دیگر ﴿وَ فِی اْلأَرْضِ آیاتٌ لِلْمُوقِنینَ ٭ وَ فی أَنْفُسِکُمْ أَفَلا تُبْصِرُونَ﴾ اینها نیست که استدلال حصولی باشد بحثهای کلامی و فلسفی اینها باشد نیست خودش را نشان خودش داد ﴿أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی﴾ و اگر یک حادثه‌ای رخ می‌دهد این حوادث تلخ برای آن است که این پرده‌ها را کنار ببرد وقتی این پرده‌ها کنار رفت هویت خود آدم روشن می‌شود هویت آدم هم عین ربط الی الله است لذا مشرکین وقتی به دریا افتادند و دارند در دریا غرق می‌شوند ﴿فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ﴾ نه روی اضطرار قرآن امضا کرده است که اینها واقعاً موحد مخلص‌اند منتها وقتی که به ساحل برگشتند دوباره محجوب همان عادات و سنن جاهلی‌اند سرّش آن است که درحال خطر این پرده‌ها کنار می‌رود وقتی پرده کنار رفت انسان بی پرده می‌بیند در حال عادی ﴿کلا بل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون﴾ این آینه‌ها غبار دارد آینه غبار گرفته بیگانه را نشان می‌دهد یا اصلاً نشان نمی‌دهد یا اعمایند یا احول و اعورند بالأخره یکی از این مشکلات هست یا باطن اینها کور است ﴿لا تَعْمَی اْلأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتی فِی الصُّدُور﴾ یا نه احول و اعورند یا دوتا را می‌بینند یا بیگانه را می‌بینند یک کسی که سلیم البصر نیست یا اعمی است اصلاً نمی‌بیند یا یکی را دوتا می‌بیند بالأخره حق را نمی‌بیند این غبار روبی کردن حال خطر این خاصیت را داد که این رنگها با رینها کنار می‌رود این آینه شفاف می‌شود وقتی آینه شفاف شد خودش را نگاه می‌کند وقتی خودش را نگاه کرد دید در درون او جزء ربوبیت خدا چیزی سایه نمی‌اندازد ظاهراً آیه این را می‌خواهد بگوید.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 34:51

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی